گفتگو با فائزه مصلحی از دانشجویان پیرو خط امام

گفتگو با فائزه مصلحی از دانشجویان پیرو خط امام

خانم فائزه مصلحی در سال ۱۳۵۸از جمله صدها دانشجویی بود که فتح لانه جاسوسی آمریکا را به نام ملت ایران به ثبت رساندند.او پس از سه دهه ی پر فراز و نشیب، در یک روز سرد پاییزی به نقل خاطرات خود از آن روز پرداخت. مصلحی امروز از اساتید حوزه و دانشگاه است.
*فارس: به عنوان اولین سوال بفرمایید چه سالی وارد دانشگاه شدید؟
*مصلحی: سال ۱۳۵۸ وارد دانشگاه شدم. دانشکده دماوند که در حال حاضر محل این دانشکده در اختیار سازمان مرکزی دانشگاه پیام نور است.
*فارس: آیا دانشگاه مجزایی بود یا اینکه زیرمجموعه دانشگاهی محسوب می شد؟
*مصلحی: دانشکده دماوند دانشکده مجزایی بود که برای فرحناز پهلوی ساخته شده بود و دانشکده بسیار شیک و مجلل با امکانات خوب بود. زبان رسمی این دانشکده هم انگلیسی بود، یعنی من که رشته الهیات و معارف اسلامی قبول شده بودم باید با زبان انگلیسی رشته معارف را تحصیل می‌کردم. همان اوایل که من وارد دانشگاه شدم قضیه لانه جاسوسی به وجود آمد، من هم چون عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشکده بودم به عنوان نماینده انجمن در لانه جاسوسی فعالیت می‌کردم.
*فارس:در شورای مرکزی انجمن اسلامی، دانشکده شما نماینده ای داشت؟
*مصلحی: شورای مرکزی یعنی شورای هماهنگی نمایندگان دانشگاه تهران، صنعتی شریف، پلی‌تکنیک و شهید بهشتی بودند که خیلی هم اجازه به دیگران نمی‌دادند که وارد این مجموعه شوند چون طیف خاصی بودند.
*فارس:منظورتان از طیف خاص چیست؟
*مصلحی: طیف خاص تنها در بین اعضای شورای هماهنگی لانه بود. در بین دانشجویان پیرو خط امام رنگ سیاسی خاصی دیده نمی‌شد، دانشجویانی که عاشق امام و انقلاب بودند و دغدغه آینده انقلاب آنها را با هم همراه کرده بود.
در مورد شورای هماهنگی که منتخبین دانشگاه های شریف، بهشتی، پلی تکنیک و تهران بودند موضع‌گیری هایی دیده می‌شود که به طیف چپ نزدیک بود، شاهد مثال و صدق این گفتار و ادعا را می‌توان در نحوه تعامل آنهابا حزب جمهوری در مورد عدم افشای سند استقامت شهید بهشتی در برخورد با امریکائی ها دانست، در خصوص تصمیم‌گیری در مسائل مربوط به لانه جاسوسی نظر سایر دانشجویان لحاظ نمی‌شد و به نوعی می‌توان گفت در تصمیم‌گیری ها قیم مابانه رفتار می شد. در حالی که این حرکت دانشجویی بود و باید مسائل بصورت جمعی به پیش می‌رفت که اینطور نبود. سایر دانشجویان به نظر می‌رسید بخاطر حفظ اصالت حرکت، یا مجموعه شورا هماهنگی می‌کردند و سعی در حفظ وحدت بود.
*فارس: این مخالفت شان با حزب جمهوری علت خاصی داشت؟
*مصلحی: خاطرم هست که یک مرتبه قرار بود از طرف حزب جمهوری یک راهپیمایی صورت بگیرد که من آن زمان در واحد تبلیغات لانه فعالیت داشتم. از طرف حزب تماس گرفتند که ما می‌خواهیم در جلوی لانه جاسوسی راهپیمایی داشته باشیم، من با شورای هماهنگی لانه تماس گرفتم و موضوع را به آنها گفتم زیرا معمولاً راهپیمایی‌ها هماهنگ می‌شد که البته موافقت هم کردند اما بعضا می‌شنیدم که بعضی افراد می‌گفتند: چه لزومی دارد که حزب‌جمهوری به طرف لانه راهپیمایی کند.
*فارس: شما از قبل در جریان بودید که روز ۱۳ آبان چه اقدامی قرار است که انجام شود؟
*مصلحی: خیر، خیلی از افراد در جریان نبودند.
*فارس: شما چه زمانی به لانه رفتید؟
*مصلحی: دو روز بعد از تصرف لانه به آنجا رفتم.
*فارس: از چه طریقی جریان را مطلع شدید؟
*مصلحی:من از اخبار شنیدم و اولین اقدامی که انجام دادم سریع با شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه خودمان تماس گرفتم و موضوع را به آنها اطلاع دادم و بعد با صداوسیما تماس گرفتم و گفتم که انجمن اسلامی دانشکده ما از این حرکت شدیداً حمایت می‌‌کند.
*فارس: چرا دو روز بعد از شنیدن خبر به لانه رفتید؟
*مصلحی: به این دلیل که بیمار بودم و در منزل استراحت می‌کردم. تنها موردی که مرا در منزل نگه می‌داشت بیماری بود.
*فارس:بعد که به لانه رفتید چه کار کردید و با چه کسی تماس گرفتید؟
*مصلحی:معرفی نامه ی را از طرف انجمن اسلامی دانشگاه به لانه جاسوسی بردم و تحویل شورای هماهنگی دادم و قرار شد در واحد تبلیغات لانه فعالیت کنم. خارج سفارت سمت خیابان طالقانی چادری بود که آنجا محل ارتباط مردم با مجموعه داخل سفارت بود که علاوه برمن آقای جواد ترک‌آبادی که بعدها سفیر ایران در امارات شد و یکی دو نفر دیگر از برادران حضور داشتند که اسامی آنها خاطرم نیست.
حدوداً ۴ تا ۵ ماه در این چادر فعالیت داشتم وبه سؤالات مردم که در مورد مسائل مختلف بود را تا حدی که می‌دانستیم پاسخ می‌دادیم،سؤالاتی هم که نمی‌دانستیم کسب اطلاع می‌کردیم و به مردم جواب می دادیم. پخش تراکت و پوسترهایی که از طرف خود دانشجوها چاپ شده بود از دیگر فعالیت‌های ما بود. به یاد دارم پوستر بزرگی چاپ شده بود که در ارتباط با تحویل شاه به ایران با این مضمون که (ما شاه جنایتکار را می‌خواهیم) با پیش‌زمینه‌ آبی در تیراژهای خیلی بالا در اختیار مردم قرار می‌گرفت. ارگان ها، نهادها، خصوصاً آموزش و پرورش از این پوسترها می‌بردند که این چادر، محل پخش لوازم فرهنگی و تبلیغی هم بود.
*فارس: اولین مرتبه چه زمانی گروگان های آمریکایی را دیدید؟
*مصلحی:زمان دقیق آن را به خاطر ندارم اما اولین بار با فردی به نام الیزابت روبرو شدم که ظاهرا وابسته مطبوعاتی سفارت بود. خانم ریزنقشی که عنیک می‌زد و موهایش را از پشت می‌بست، حدوداً ۵۵ ساله بود. یک مقداری انگلیسی در دانشکده آموخته بودم به صورت خیلی کم و محدود.
*فارس:با الیزابت صحبت کردید؟
*مصلحی:خیر. چون قرار نبود خیلی با گروگان ها صحبت کنیم، وظیفه ما نگهبانی از آنها بود.
*فارس:آیا دانشجویان دیگر ارتباطی با گروگان ها برقرار کرده بودند؟
*مصلحی: سعی براین بود که این ارتباط برقرار نشود. فقط ما باید مواردی که گروگان ها نیاز داشتند را برایشان تهیه می‌کردیم.
*فارس: شما بیشتر فعالیت تان در چادرتبلیغات بود، چه زمانی به داخل لانه می رفتید ؟
*مصلحی: وقت ناهار و شام به داخل لانه می رفتم بعد نماز می‌خواندم و استراحتی می‌کردم و دوباره برمی‌گشتم. شب ها هم برای خوابیدن به داخل لانه می رفتیم.
*فارس:بیشتر چه قشر افرادی در مقابل درب سفارت حضور داشتند؟
*مصلحی: مردم، کارگران، معلمین، دانش‌آموزان، دانشجویان و حتی سربازان ارتش. یعنی عامه مردم می آمدند جلوی لانه و اعلام همبستگی و حمایت می‌کردند.
*فارس: به یاد دارید بیشتر چه شعارهایی می دادند؟
*مصلحی:بیشتر این افراد توسط انجمن اسلامی مراکز آموزشی، نهادها، مدارس، ادارات دولتی و حرکت های خود جوش مردمی بود و شعارشان هم این بود: «دانشجوی خط امام افشا کن، افشا کن جاسوس آمریکایی را رسوا کن، رسواکن» و همچنین «مرگ برآمریکا» بیشترین شعار این بود و اعلام حمایت هایی که روی پارچه نوشته بودند و می‌آوردند.
*فارس:از احزاب سیاسی کدام حزب ها بیشتر فعالیت داشتند؟
*مصلحی:ساعت ۱۲ شب به بعد جلوی لانه محل مانور احزاب سیاسی بود. مثلاً از روزنامه آنها آنجا می‌آمد تا کتاب هایی که توده‌ای‌ها چاپ کرده بودند، کتابهایی که چریک هایی فدایی خلق داشتند. یا اکثریت که دیدگاه و سیاست های آن موقع بیشتر نزدیک به توده بود، منافقین هم حضور داشتند. آنجا ساعت ۱۲ تا ۲ نیمه شب بیشتر بحث های سیاسی بود که البته نه فقط مقابل سفارت بلکه فضای خیابان طالقانی، یعنی از چهارراه طالقانی – ولیعصر تا چهار راه مفتح – طالقانی که تقریباً ۱۲ شب به بعد یک محفل دانشجویی بود و محمل بسیار داغی هم می‌شد و اصلاً آدم فکر نمی‌کرد که نیمه شب است، گویی روز است با این تفاوت که آسمان یک رنگ دیگر داشت. در حقیقت نمایشگاهی از کتاب های گوناگون در کنار خیابان بر پا می شد و بیداری خیابان کاملاحس می‌شد، از دو نیمه شب به بعد یک مقدار فضای خیابان خلوت می‌شد و شهرداری می‌آمد کاغذهایی که روی زمین ریخته بود را جمع‌آوری می‌کرد.
*فارس:فضای غالب در اختیار چه افرادی بود؟
*مصلحی: در اختیار همه و اصلاً فضای بحث و گفت‌وگو بود. ساعت ۱۲ تا ۲ نیمه‌شب از هر گروه و قشری آنجا حضور داشتند، اما بیشترین موضع‌گیری افراد نسبت به تأیید حرکت دانشجویان در تسخیر لانه بود.
آنجا مکانی شده بود برای فروش کتاب هایی که هر حزب و دسته و گروهی چاپ کرده بود و می‌خواست بفروشد. در کنار این کتاب ها و نوارها و جرایدی که به فروش می‌رسید طبیعتاً مباحثی هم در مورد مثلاً تیتر آن روزنامه و کتاب بین خریدار و فروشنده ردوبدل می‌شد که این طبیعی بود. اما فضای غالب مسلماً فضای انقلابی بود، گروههای چپ مثل چریک ها و… آنجا خیلی فعالیت کردند اما درگیری و برخوردی به وجود نیامد زیرا فضای کاملاً گفتمانی حاکم بود چون ۱۲ شب به بعد فضای آنجا یک فضای دانشجویی بود.
بین دانشجویان این گونه برخوردها کمتر به وجود می‌آید، مثلاً خاطرم هست یک روز ساعت ۴ بعدازظهر بود که دو نفر به درب جنوبی لانه مراجعه کرده و با خود طوماری در تایید حرکت دانشجویان آورده بودند، آنها از حزب توده بوده و در تایید ادعایشان طوماری با امضاء تحویل دادند که از تریبون اعلام شود . روی پشت‌بام نگهبانی سفارت تریبونی با میکروفون گذاشته بودند که این متعلق به سخنرانانی که دسته‌جات و گروه ها با خودشان می‌آوردند و بعدازظهرها شورای هماهنگی یک‌سندی از میان اسناد را از پشت تریبون قرائت می‌کردند، یک سندی که تازه کشف شده بود.
*فارس: از چه روزی شروع به خواندن این سندها کردند؟
*مصلحی: دقیقاً یادم نیست اما از همان روزهای اول این کار شروع شد. برای اینکه اثبات شود تسخیر لانه یک حرکت درستی بوده است و مردم منتظر بودند که اسناد بدست آمده هر چه زودتر به اطلاع آنها برسد.
*فارس:شخص خاصی این سندها را قرائت می‌کرد؟
*مصلحی: اعضای شورای مرکزی سندها را قرائت می کردند.
*فارس:سندها بیشتر حول چه محوری بودند؟
*مصلحی: اوایل بیشتر حول افراد مرتبط با آمریکا بود که در دولت موقت همکاری داشتند.
*فارس: از طرف دولت موقت کسی در لانه حضور نداشت و یا حمایت نکردند؟
*مصلحی: خیر ، نمی‌توانست حمایت کنند زیرا سه روز بعد دولت استعفا داد و آقای بازرگان دانشجویان پیرو خط امام را بچه‌های شیطان نامید.
*فارس:چه مدتی در لانه جاسوسی آمریکا حضور داشتید؟
*مصلحی: یک سال.
*فارس: در طول این مدت شب ها در لانه بودید یا به منزل برمی‌گشتید؟
*مصلحی: به صورت شبانه روزی در لانه بودم و تنها روزهای جمعه به منزل می‌رفتیم و بعد به لانه برمی‌گشتیم.
*فارس:بالاخره شما دختر بودید و دچار مشکل نشدید؟
*مصلحی: خیر، شرایط آنجا به لحاظ زندگی خواهران و برادران کاملاً تعریف شده بود.
*فارس: خانواده از رفتن شما به لانه جلوگیری نمی کردند؟
*مصلحی: خیر.
*فارس:در آن یک سال فقط در چادر تبلیغات فعالیت می‌کردید؟
*مصلحی: آن چادر حدودا به مدت ۴ تا ۵ ماه فعالیت داشت.
*فارس: در چادر تبلیغات بحث های سیاسی هم صورت می‌گرفت؟
*مصلحی: در مورد همه مسائل روز صحبت می شد که مثلاً بالاخره چه می‌شود، شاه به ایران پس داده خواهد شد یا خیر؟ تحریم‌ها که شروع شد در مورد تحریم‌ها سؤال می‌شد که بعد از تحریم‌ها چه می‌شود؟ یا اینکه می پرسیدند که گروگان ها چه کار می‌کنند؟ آیا شما آنها را دیده‌اید؟ اینها به چه صورت هستند، چه می‌گویند؟ چه می‌خورند و راجع به همه مسائل سؤال می‌شد. مخصوصاً گروه های دانش‌آموزی که می‌آمدند در مورد همه زمینه ها سؤال می‌پرسیدند.
*فارس: گروگان ها در کجا نگهداری می شدند؟
*مصلحی: در ابتدا گروگان ها در زیرزمین ساختمان مرکزی لانه جاسوسی نگهداری می‌شدند، از سمت خیابان طالقانی که عبور می‌کنید این ساختمان دیده می شود یک ساختمان مکعب مستطیل شکل. همان ساختمانی است که بچه‌ها وارد آن شدند و اسناد را از آنجا پیدا کردند، زیرزمین آن ساختمان محل خوبی برای نگهداری گروگان ها بود.
آنها ساعت های خاصی برای هواخوری داشتند، در فضای پشت آن ساختمان فضای خلوتی بود که خیابان‌بندی داشت و این گروگان ها را به آن قسمت می‌بردند برای مدت نیم‌ یا یک ساعت حالا با توجه به آن زمان‌بندی که شده بود این گروگان ها در آن مکان هواخوری داشتند، ساعت های استحمام داشتند، ورزش می‌کردند و غذایشان هم که فوق‌العاده خوب بود.
*فارس: غذای آنها از کجا تأمین می‌شد؟
*مصلحی: اطلاع ندارم و هیچ وقت هم سؤال نکردم که غذای اینها از کجا تأمین می‌شود. در بعضی از مواقع هم خانم های آمریکایی دوست داشتند خودشان آشپزی کنند مثلاً کیک می‌پختند و همه امکانات هم در اختیار داشتند. یک آشپزخانه‌ی بزرگ آنجا وجود داشت که همه امکاناتی هم در آن بود. میز بزرگی هم وسط آشپزخانه قرار داشت و خانم های گروگان سرشان به آشپزی گرم می‌شد و در حقیقت تفریحی برای آنها بود.
*فارس: رابطه دانشجویان با گروگان ها چگونه بود، آیا با هم گفتگو می کردند؟
*مصلحی: خیر، در ساعاتی که نوبت پاس ما بود گروگان ها کار خودشان را انجام می‌دادند ما هم گوشه‌ای می‌نشستیم مثلاً روزنامه‌ می‌خواندیم.
*فارس: هیچگاه چه از طرف شما و چه از طرف آنها ارتباطی برقرار نشد؟
*مصلحی: بچه‌هایی که به زبان انگلیسی تسلط داشتند در بعضی از مواقع با آنها صحبتی می کردند مثلاً اگر آنها آشپزی می‌کردند، می‌پرسیدند این کیک به چه صورت تهیه می‌شود و…
به یاد دارم من یک روز دیدم خانمی از گروگان ها که قدبلند و هیکلی بود در ماست شکر می‌ریزد .من قیافه‌ام را به حالتی کردم که نشان می داد بدم آمده است. او به انگلیسی گفت خوشمزه است و من اولین مرتبه بود می‌دیدم کسی در ماست شکر می‌ریزد. ارتباطات کلامی در حد بسیار محدود بود.
*فارس:اعتراضی نداشتند که چرا آنها را گروگان گرفته‌اید؟
*مصلحی: شرایط بسیار خوبی داشتند. نه شکنجه‌ای می‌شدند، نه فشار روحی و روانی از سوی دانشجویان روی آنها بود.
*فارس:از گروگان ها بازجویی شد؟
*مصلحی: در ابتدا سؤالاتی از آنها پرسیده شد اما یکی دو مرتبه شیطنت کردند . یکی از آنها یک مرتبه فرار کرد که بچه‌ها او را دستگیر کردند و یک مرتبه هم یکی از آنها به دستشویی رفته بود اطلاعاتی را در کاغذ نوشته بود و زیر روشویی پنهان کرده بود به امید اینکه نفر بعدی این کاغذ را بردارد. برادری که آن روز نوبت پاسش بود مشکوک شده بود وقتی آن گروگان از دستشویی بیرون می‌رود داخل دستشویی می‌شود و آن کاغذ را پیدا می‌کند.
*فارس: در آن کاغذ چه اطلاعاتی نوشته بود؟
*مصلحی: اطلاع داده بود که ما اینجا چند نفر هستیم و پرسید بود که شما کجا هستید؟ و…
*فارس: مگر همه گروگان ها در یک سالن نبودند؟
*مصلحی: زیرزمین دارای اتاق های زیادی بود که هر تعداد از آنها در یک اتاق بودند و بستگی داشت که هر کدام از این گروگان ها چه مسئولیتی داشتند و مجزا بودند.
*فارس:ماجرای فرار گروگان آمریکایی چه بود؟
*مصلحی:بعضی از بچه‌ها خیلی صلیب سرخی بودند. به یاد دارم یکی از برادرها گروگانی را به حیاط لانه برده بود و روی سر او حوله‌ای انداخته بود و خودش هم یک گوشه‌ای ایستاده بود و مشغول کار دیگری بود که به او گفتم آقای فلانی این گروگان است! در پاسخ گفت: کجا می‌خواهد برود.
بعضی‌ها می‌خواستند خیلی رأفت به خرج دهند . می‌گفتند گروگان جایی نمی‌رود، اتفاقی نمی‌افتد. فضای داخل سفارت توسط خود بچه‌ها حراست می‌شد فضای بیرون هم چندماهی زیر نظر کمیته بود بعد هم زیر نظر سپاه و بچه‌ها مطمئن بودند اتفاقی نمی‌افتد.
خلاصه یکی ازگروگان ها از غفلت یکی از برادرها سواستفاده کرد و فرار کرد به سمت شمال شرقی لانه یعنی وقتی به سمت مرکزی سفارت می‌آییم منزل سفیر بود یک فضای کاملاً مشجر که شب ها فضای بسیار ترسناکی بود که به لطف برادرها خواهرها در آنجا زیاد نگهبانی می‌دادند و یکی از سخـت‌ترین فضاها ی سفارت از لحاظ امنیتی بود بعضی از شب ها به سمت لانه تیراندازی می‌شد.
*فارس:چه کسانی تیراندازی می‌کردند؟
*مصلحی: نمی‌دانم آن زمان مثل الان نبود که خیابان‌ها امن باشد، ماشین به سرعت می‌آمد و تیراندازی می‌کرد و بچه‌های سپاه شلیک می‌کردند و طرف فرار می‌کرد . ما که داخل سفارت بودیم سریع موضع می‌گرفتیم و به حالت آماده‌باش درمی‌آمدیم.
یک شب از درب جنوب شرقی که الان مترو مفتح است به سمت داخل سفارت شلیک شد که اتفاقاً آن شب من در همان قسمت نوبت نگهبانیم بود که بلافاصله موضع گرفتیم برادرهای دیگر هم آمدند آنجا موضع گرفتند فکر کنم ده دقیقه‌ای حالت آماده‌باش بودیم بعد هم تمام شد.
در مورد فرار صحبت می‌کردم که آن آقا فرار کرد آمد به سمت همانجایی که منزل سفیر آمریکا بود پشت منزل سفیر فضای بسیار دنجی است دو تا حیاط آن قسمت بود یک حیاط سمت شمالی‌اش است که دیواری هم بین آن قرار دارد. اتفاقاً آن‌شب یکی از شیرین‌ترین بچه‌ها نوبت نگهبانیش بود که دختر ساکت و با مزه‌ای بود و همیشه یک عینک ته‌استکانی به چشمش داشت. آن شب او با خیال راحت نگهبانی می‌داد، آن گروگان از پشت سر او را می‌گیرد و اولین اقدامی که انجام می‌دهد خشاب اسلحه آن خانم را بیرون می‌آورد که ایشان نتواند تیراندازی کند اما یک تیر در لوله تفنگ باقی مانده بود که آن تیر را شلیک می‌کند و بچه‌های عملیات اطلاع پیدا می کنند. این گروگان فرار می‌کند و درگوشه ایی پنهان می شود ، آقای زحمتکش آن زمان مسئول عملیات بودند و شهید عباس ورامینی آمدند و حالت آماده‌باش اعلام شد، شب برفی و هوا هم خیلی سرد بود. آقای زحمتکش و سایر برادران آن منطقه را می‌گردند و ناامید می‌شوند و فکر می کنند که این گروگان حتماً فرار کرده و رفته. آقای زحمتکش که از گشتن خسته شده بودند دستشان را روی سطل آشغال می‌گذارد و تکیه می‌دهند در حال فکر کردن بودند که کجا می‌شود این گروگان را پیدا کرد متوجه می شوند که سطل زباله گرم است که در آن سرمای زمستان کمی مشکوک بود، درش را که باز می‌کند می‌بینند گروگان داخل سطل آشغال پنهان شده بعد از آن حادثه از لحاظ امنیتی کار جدی‌تر شد.
*فارس:شما در آن یکسال سلاح در دست گرفتید؟
*مصلحی: بله
*فارس:چه کسی آموزش نظامی می‌داد؟
*مصلحی: شهید ورامینی . قسمت شمالی لانه یک محلی بود برای استراحت تفنگداران دریایی آمریکا که ما طبقه دوم آنجا آموزش می دیدیم.
آموزش چند دوره برگزار شد به دلیل اینکه همه بچه‌ها فرصت نداشتند در این کلاس ها شرکت کنند دوره‌ها هم تقریباً ۱۵- ۱۰ نفره بود و حضور در این کلاس ها هم الزامی بود.دوره‌ای که من گذراندم زیر نظر شهید ورامینی آموزش دیدم بعد ما برای آموزش عملی اعزام شدیم به ‌پادگان سعدآباد که خاطرات بسیار شیرینی من از آنجا دارم برای رزم شبانه هم به پارک چیتگر رفتیم.
دوره‌ای هم رفتیم برای تیراندازی ثابت و متحرک و پرش از کامیون و… که دوره خیلی سختی بود و برف شدیدی باریده بود زمین هم یخ زده بود. خاطرم است شب بود همه خسته و در کیسه خواب خوابیده بودیم، دو نیمه شب چنان صدایی کنار گوش من بلند شد که از شلیک چند تیر مشقی ایجاد شده بود که با همان کیسه خواب به صورت عمودی ایستادم دیدم شهید ورامینی بالای سرم با صدای بلند می‌گفت: بدوید،بدوید! سریع، سریع!همه آماده باش با پوتین در کیسه خواب خوابیده بودیم گفتند به سمت بیرون حرکت کنید ، عملیات رزم شبانه بود.
روز بعد هم کاری که گفتند باید انجام دهید خیزهای ۳ و ۵ ثانیه بود و از کامیون در حال حرکت باید به پایین می پریدیم، کامیون هم که خیلی بلند بود. الان فکر می‌کنم چطور ما از آن کامیون به آن بلندی پریدیم تعجب می‌کنم.
از آن کامیون روی زمین یخ زده پریدیم با اسلحه و تجهیزات همگی پریدیم فکر می‌کنم کامیون هم حدود ۱۵ تا ۲۰ کیلومتر سرعت داشت. برادرها هم اصلاً متوجه نبودند که ما خانم هستیم و واقعاً سختگیری می‌کردند.
مثلاً می‌گفتند خانم ها باید مانند آقایان تعلیم ببینند. در حالتی که از کامیون می‌پریدم باید خیزهای ۵ و ۳ ثانیه‌ هم می‌رفتیم اگر درست نمی‌رفتیم کنار گوشمان تیر مشقی شلیک می شد. خاطرم است یک روز در همین عملیات یکی از دوستانم به نام مریم بدیعی دانشجوی رشته روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی به همراه ما بود و آقای رحیم نعمت‌ هم که دستیار اول شهید ورامینی بوددر آنجا حضور داشت. خانم بدیعی هم قرار بود لبه کامیون بایستند و خانم هایی که پایین کامیون هستند و می‌خواهند سوار شوند دستشان را بگیرد و بکشد بالای کامیون. یکی از خواهرها که هیکل درشتی داشت باتجهیزات می‌خواست سوار کامیون شود، خواهری که بالای کامیون بود و به دیگر خواهر ها برای بالا آمدن کمک می کرد نتوانست او را بالا بکشد در نهایت ایشان از روی کامیون پرت شد پایین. آقای نعمت هم که ایستاده بود این صحنه را می‌دید زد زیر خنده. این خواهر خطاب به آقای نعمت گفت دست شما درد نکند ،خنده‌دار بود؟
این خواهر گفت من این کار آقای نعمت را تلافی می‌کنم. این موضوع گذشت تا این که یک شب در ماه مبارک رمضان ایشان نوبت نگهبانی داشت و افطارش دیر شده بود . نیم ساعت از افطار گذشته بود و هنوز برای او افطاری نبرده بودند که یک دفعه صدای شلیک گلوله آمد تا صدای شلیک بلند شد همه گوش ها تیز شد که ببینید چه اتفاقی است، خلاصه آقای رحیم نعمت که آن شب پاس بخش بود آمد و گفت: خواهر چه شده؟
در جواب گفت: آقای نعمت افطاری مرا نیاورده اند. آقای نعمت گفت: خوب خواهر برایت می‌آوریم چرا شلیک می‌کنی؟ گفت: من نمی‌دانم گرسنه ام باید افطاری مرا بیاورید. خلاصه این قضایا باعث شد این دو نفر بعدها با هم ازدواج کنند و در حال حاضر هم پنج فرزنددارند.
بعد از آن دوره ، دوره پارک چیتگر بود که رزم شبانه بود آن شب فضای بسیار جدی حاکم بود ، البته تهدیداتی هم وجود داشت از جمله احتمال حمله منافقین به محل تمرین نظامی دانشجویان.
*فارس: بعضی از افراد در مصاحبه هایشان ادعا می کنند که بعد از دویا سه روز از تسخیر لانه ماجرا از دست دانشجویان خارج شد و در اختیار دیگران قرار گرفت نظرتان در این زمینه چیست؟
*مصلحی:مرحوم سید احمد خیلی مراوده داشتند و به لانه آمد و رفت داشتند و اطلاعات و اخبار را پیگیری می‌کردند حالا اگر بعضی ها این حرف را زده اند و گفته از دستشان خارج شده شاید منظورشان این است که این حرکت از دانشجویی به یک حرکت مردمی تبدیل شده.
چون می‌دانید برنامه ریزی برای گرفتن لانه موقتی بود گفتند یا ۲ الی ۳ ساعت یا ۳-۲ روز یعنی انتظار نداشتند این قدر طولانی شود.
حضرت امام از این حرکت که مردمی شده بود حمایت کردند احزابی مثل حزب جمهوری اسلامی حمایت کرد تقریبا یک حرکت ملی شد حضرت امام فرمودند: این کار انقلابی بزرگتر از انقلاب اول است.
*فارس:بنی صدر آنجا نماینده داشت؟
*مصلحی: خیر . اصلا بنی صدر این حرکت را قبول نداشت که بخواهد نماینده داشته باشد.
*فارس: در ابتدا که حمایت کرد؟
*مصلحی:بنی صدر هیچوقت این حرکت را قبول نداشت یکبار لانه آمد جمعیت زیادی مقابل لانه جمع شده بودند و مردم اعلام تظاهرات کرده بودند سخنران آن روز ایشان بود که وقتی به سفارت آمد ما جلوی درب جنوبی سفارت که ایستاده بودیم ایشان چنان با غصب به ما نگاه می‌کرد که این خشم و ناراحتی در چهره او نمایان بود ایشان این حرکت را به هیچ عنوان قبول نداشت.
*فارس:حتی روزنامه انقلاب اسلامی هم حمایت نمی‌کرد.
*مصلحی:من خاطرم نیست. چه نهضت آزادی و چه شخص بنی صدر این حرکت را به هیچ عنوان قبول نداشتند.
*فارس:اگر بخواهیم تحلیل کنیم به این نتیجه می‌رسیم. که بنی صدر دنبال قدرت بود تا رقیبش بازرگان و دولت موقت از قدرت برکنار شوند به همین علت هم خوشحال می‌شد که این اسناد بر علیه بازرگان و دولت موقت اعلام می‌شد من از این دید نگاه می‌کنم می‌گویم شاید حمایت کرده باشد؟
*مصلحی: خیر من تحلیلم چنین نیست چون دولت موقت که استعفا داد و رفت انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد رقیب آقای بنی صدر دکتر حبیبی بود یعنی بنی صدر به دکتر حبیبی به عنوان رقیب نگاه می‌کرد یعنی خط اصول گرانه بازرگان با دیدگاه بنی صدر زاویه نداشت بنی صدر جاسوس امریکا بود و سندش هم در لانه بود در اسنادی که بعدها به وجود آمد.
*فارس:می‌توان گفت به عنوان مشاور اقتصادی اش فعالیت داشته نه اینکه جاسوس بوده .
*مصلحی:حرکات بعدی اش نمایانگر این بود که در جهت منافع امریکا حرکت می‌کند .
*فارس:چرا اشغال سفارت اینقدر طولانی شد؟
*مصلحی:اولین خواسته دانشجوها استرداد شاه بود طبیعتا شاه تا زنده بود گروگان ها در اختیار بچه ها بودند خواسته دوم بچه ها این بود که پول های بلوکه شده ایران آزاد شود خواسته سوم این بود که آمریکا امضاء دهد و متعهد شود که دخالت در امور داخلی ایران نداشته باشد تا امکانات این فراهم شود و آمریکا متقاعد شود که این شروط دانشجویان را بپذیرد زمان صرف می‌شد و از آن طرف امریکا وقت کشی می‌کرد تا بتواند حیثیت بر باد رفته خودش را به نوعی بازسازی کند دنبال فرصت بود برای حمله به ایران لذا واقعه طبس در ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ اتفاق افتاد.
که شما بهتر می‌دانید چه اتفاقاتی افتاد و با کمک عوامل داخلی آمریکا در ایران قرار بود چیزی شبیه کودتا در ایران انجام شود و گروگانها هم از این طریق آزاد شوند البته بعد از این قضایا بود که دانشجویان تصمیم گرفتند گروگان ها را تقسیم کنند.
*فارس: یک کمیسیون در اسفند ماه به نام «تحقیق بین المللی جنایت شاه و آمریکا» تشکیل شد، آیا واقعا این کمیسیون ها در پی حل این جریان بودند؟
*مصلحی: بازدید کننده زیاد بود ولی این کمیسیون ها و حرکت‌های دیپلماسی خیلی جدی گرفته نمی‌شد نه از طرف مردم نه از طرف دانشجویان آنها اساسا اعتقادی به اینکه حسن نیتی در مورد این قضیه وجود دارد نداشتند و این خوش بینی وجود نداشت که اینها در پی حل این ماجرا هستند لذا شخصیتهای متفاوتی مثل آقای اولاف پالمه به ایران آمدند شخصیت های مذهبی از کلیساهای مختلف و از سازمان ملل آمدند ولی هیچ اعتمادی نبود که اینها در پی حل این قضیه هستند آن موقع دنیا بر عکس الان نسبت به آمریکا بدبین نبود.
*فارس: در داخل از تشکیل این کمیسیون‌ها چه کسی بیشتر حمایت می‌کرد؟
*مصلحی:جریان وابسته به تفکر نهضت آزادی خیلی مایل بودند این قضیه تمام شود.
حمایتشان در غالب اظهار نظرهایی که در مورد این قضیه می‌شد دیدگاههایی که در روزنامه منتشر می‌شد که این قضیه سریعتر تمام شود شاید ترس از حمله امریکا و ترس از تحریم ها را داشتند و می‌ترسید مبادا مسئله‌ای به ضرر خودشان به وجود آید چون فکر می‌کردند امریکا قدرتی دارد که خیلی کارها می‌تواند انجام دهد به نوعی مرعوب قدرت آمریکا بودند ولی ملت چنین تفکری نداشتند حمایتهای مردمی که بعد از اشغال سفارت شد امریکا بلافاصله رابطه اش را با ایران قطع کرد که بلافاصله حضرت امام فرمودند چه بهتر رابطه سیاسی تان را با ما قطع کردید این رابطه رابطه گرگ و میش است ما رابطه گرگ و میش را نمی‌خواهیم بعد از آن اعلام کردند تحریم اقتصادی که حضرت اعلام کردند: ملت ما ملت روزه است روزه می‌گیریم. به محض اینکه امریکا اعلام تهدیدی می‌کرد حضرت امام پاتک می‌زد و این جنگ روانی امریکا را بلافاصله با موضعی که داشتند خنثی می‌کردند.
*فارس: در هنگام تسخیر لانه همایشی در ایران برگزار شد به نام «گردهمایی جنبش های آزادی بخش» در این زمینه صحبت می کنید.
*مصلحی: در سال ۱۳۵۸ اولین گردهمایی جنبش‌های آزادی بخش در تهران به همت دانشجویان برگزار شد، برای دعوت از این جنبش ها که مقر آنها در کشور الجزایر بود برادر ابوطالبی که مسلط به دو زبان بود به اتفاق یکی دو نفر از برادران دیگر به الجزایر اعزام شدند و از مبارزین کشورهای مختلف دعوت به عمل آوردند، از جمله این جبنش‌ ها، جنبش‌ آزادی بخش فتح، پولیساریو، مورو، زیمبابوه، شیعیان عربستان، عراق و جنبش امل بودند، همزمان با برگزاری این گردهمایی تعداد ۵۱ نفر از اساتید، دانشجویان، روزنامه‌نگاران و حتی از رهبران آزادیخواه آمریکایی دعوت به عمل آمد. علت انتخاب ۵۱ نفر هم به این دلیل بود که تعداد گروگان ها ۵۱ نفر بود لذا به تعداد آنها از آمریکائیان روشنفکر و آزادیخواه دعوت شد که به ایران آمده و از نزدیک با انقلاب و خواست دانشجویان از گروگانگیری و همچنین با جنایات رژیم پهلوی در سایه حمایت‌های همه‌جانبه آمریکا آشنا بشوند.
محل برگزاری گردهمایی در هتل انقلاب تهران واقع در خیابان طالقانی بود. شاید در آن روزها هیچ مکانی در تهران تا به این اندازه مورد توجه روزنامه‌نگاران و خبرنگاران خارجی واقع نشده بود از تمامی خبرگزاری‌ها به منظور کسب خبر و ارسال آن به تهران آمده و در مقابل هتل انقلاب تهران تجمع کرده بودند حضور یا سر عرفات در آن زمان به گردهمایی رنگ خبری داغ‌تری می زد من هم به عنوان میزبان یک گروه ۳ نفره از میهمانان آمریکایی که به گروه‌های سه یا چهار نفره تقسیم شده بود و هر گروه توسط ۲ یا ۳ نفر میزبانی می‌شد، پیوسته بودم.
در میان این گروه ۵۱ نفر برخی بیشتر جلب توجه می‌کردند مثلا یکی از آنان که در گروه‌ها قرار داشت دختر دانشجویی بود که در رشته علوم اجتماعی در امریکا تحصیل می‌کرد به نام رندی گردمن RANDY GOODMAN، دختر پرجنب و جوشی بود. مدام سوال می‌کرد و عکس می‌گرفت، با هم صمیمی شده بودیم و توضیحات لازم را در خصوص مسائل انقلاب، خواست دانشجویان مسلمان پیر و خط امام، اسلام، جنایات شاه، حجاب و هرچه که به ذهن اش می‌رسید می‌پرسید و با کمک مترجم جواب می‌دادم، به یاد دارم روزی که قرار بود از ایران برود در فرودگاه ملتمسانه اصرار داشت که مدت بیشتری بماند تا با انقلاب ایران بیشتر آشنا بشود.
بعد از خروج از ایران از او نامه ای دریافت کردم که به قولی که در زمینه ایجاد نمایشگاهی در دستاوردهای انقلاب پس از پیروزی و اسلایدهایی که از مردم تهیه کرده بود، خصوصا اسلاید‌هایی که از آقای خامنه ایی (در آن زمان هم ایشان در بین قشر دانشجو و جوان محبوبیت ویژه‌ای داشتند) در دانشگاه محل تحصیل اش برپا کرده بود، خبر داد.
به خاطر دارم در دیداری که آمریکائی ها با آقای خامنه‌ای در منزل ایشان داشتند که بسیار مورد توجه آنان قرار گرفت. رندی عکس‌های زیبایی از ایشان به منظور تهیه اسلاید گرفت. خاطرم هست روزی که به دیدار معظم له رفتیم، میهمانان آمریکایی خیلی مجذوب سخنان ایشان و نحوه برخورد صمیمانه ایشان شدند، به نحوی که در آخر آن دیداربسیار علاقمند شدند که دیدارهای دو نفره با ایشان داشته باشند که البته در حد وقت ایشان این دیدارها در همان جلسه اتفاق افتاد. از ملاقات های این گروه با برخی زندانیان اوین که از مهره‌های رژیم شاه بودند به منظور آشنایی بیشتر با جنایات شاه، ملاقات با برخی نمایندگان مجلس در محل مجلس سابق شورای اسلامی بود.
*فارس:کمیته خاصی روی افشا اسناد نظر داشتند یا اینکه هر اسنادی پیدا می‌شد به دست مردم می‌رسید و برای مردم خوانده می‌شد؟
*مصلحی: اسناد بدست آمده توسط تیمی که محمد حسین شیخ‌الاسلام گردآورده بود و از دانشجویان مسلط به زبان انگلیسی تشکل شده بود ترجمه می‌شود و در اختیار شورای هماهنگی قرار می‌گرفت و این شورا بود که تصمیم‌ می‌گرفت چه سندی افشا شود و چه سندی افشا نشود.
اسنادی هم که رشته رشته شده بود با روش های ابداعی دانشجویان کنار هم چیده شد و دوباره بازخوانی شد، خاطرم هست که تعدادی از دانش‌آموزان علاقه‌مند به همکاری در این زمینه داوطلب شدند و در کنار دانشجویان اسناد را ترمیم می‌کردند.
یک مطلبی که بچه ها را ناراحت می‌کرد این بود که چرا دانشجویان در جریان نحوه انتخاب وانتشار اسناد قرار نمی‌گیرند. هر هفته جلساتی برگزار می‌شد و تحلیل‌های کلی در همان ساختمان مرکزی به عمل می‌آمد، فکر می‌کنم آخر هفته بود که خواهر‌ها و برادرها همه در این جلسات حضور پیدا می‌کردند ولی در مورد مسائل ریز اسناد هیچگاه با ما صحبت نمی‌ شد، یعنی آن موقع ما محرم راز تلقی نمی‌شدیم. در بین بچه های لانه زمزمه شدکه ازشهید بهشتی درلانه سندی موجود است. این مطلب برای من و خیلی از بچه های حاضر در لانه مهم بود که بدانم این سند چیست؟ به یکی از برادران به نام آقای مختاری که در واحد اسناد فعالیت می‌کرد گفتم: آقای مختاری شما به من بگویید این سند چیست؟ من به کسی هیچ مطلبی را نمی‌گویم . در جواب گفت: این سند در تائید شهید بهشتی است یعنی از استقامت ایشان در مقابل آمریکا صحبت شده.
*فارس:پس چرا همان موقع اعلام نکردند؟
*مصلحی:این یک سوال جدی است که من به عنوان کسی که حقی در این حرکت دارد از بعضی آقایان دارم که چرا این سند در آن زمان افشا نشد.
*فارس: آیا برای افشاء اسناد کمیته خاصی تصمیم گیری می کرد؟
*مصلحی:این تصمیم گیری در اختیار شورای هماهنگی که متشکل از آقایان اصغر زاده ، حبیب الله بیطرف، رحیم باکری، محسن میردامادی و محمدرضا سیف اللهی و در حقیقت اینها حلقه اصلی بودند، آقایان علی زحمتکش و محسن امین زاده هم کم و بیش با بچه‌های شورا مرتبط بودند.
*فارس: آیا بچه‌های انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت با تسخیر لانه مخالف بودند و اینکه بعد از تایید این حرکت توسط امام آنها به لانه رفت و آمد داشتند؟
*مصلحی:خاطرم نیست ولی یادم هست که بچه‌های علم و صنعت خیلی تائید نکردند ولی بعد از تائید حضرت امام و گذشت زمان خیلی از قضایا حل شد. خاطرم هست جواد ترک آبادی از دانشجویان علم و صنعت (میکانیک) در لانه با هم همکار بودیم. دانشجویان علم و صعنت بچه های متدینی بودند که در بین دانشگاه های تهران ، دانشگاه علم و صنعت فیضیه‌ دانشگاه به حساب می آمد .
*فارس:آقای موسوی خوینی‌ها هر روز در لانه بودند؟
*مصلحی:بله، ایشان تقریبا هر روز در لانه بودند و نماز جماعت توسط ایشان اقامه می‌شد.
*فارس:بعد از اینکه چادر چادر جمع شد شما در لانه چه سمتی داشتید؟
*مصلحی:درقسمت تبلیغات لانه به فعالیت خود ادامه دادم.
*فارس: مسئول تبلیغات چه کسی بود؟
*مصلحی: آقای مجید شفاهی .
*فارس:در آن یکسال کارهای تبلیغات عمدتا چه بود؟
*مصلحی: بروشور، چاپ پوستر، برگزاری نمایشگاه و… خاطرم است سیر اشغال لانه جاسوسی و وضعیتی که در آن بوده را بچه ها به صورت عکس‌های ۲۰×۱۵ چاپ کرده بودند و نمایشگاهی ترتیب دادند و آنها را در اختیار مدارس قرار می‌دادیم.
*فارس: چرا بعضی از افراد ی که درلانه بودند با حزب جمهوری مشکل داشتند؟
*مصلحی: کلاس بعضی‌ها این بود که با حزب جمهوری مخالفت کنند و اسم آن را هم روشنفکری می‌گذاشتند و می‌گفتند حزب جمهوری اسلامی انحصار طلب است. به یاد دارم که یک روز در بلوک نشسته بودیم (کنار شورای هماهنگی بلوکی بود که محل استقرار خواهران بود) که یکی از خواهران با مداد زیر فیوز برق نوشت «درود بر سه یاور خمینی، هاشمی و دو سید حسینی» ایشان از بچه های شهرستان نهاوند بود. دو سید حسینی منظور آقای بهشتی و مقام معظم رهبری بود، به او گفتم چرا اینقدر ریز نوشتی؟ گفت: دنبال دردسر می‌گردی فقط می‌خواستم این را اینجا بنویسم. یعنی این تفکر در شورای هماهنگی غالب بودند و ما انتقادات بسیار جدی به عملکرد شورا داشتیم اما جرات بروز نداشتیم چون کارت ترددمان باطل می‌شد و دیگر اجازه فعالیت در لانه را نداشتیم.
*فارس: یعنی این کار را انجام می‌دادند؟
*مصلحی:بله این کار را با آقای کاتوزیان کردند و ما نفهمیدم ایشان چرا شبانه از لانه با آمبولانس اخراج شد .
*فارس:از کجا متوجه شدید آقای کاتوزیان اخراج شده؟
*مصلحی:این خبر در لانه منتشر شد. من اصلا ایشان را ندیده بودم فقط می‌دانستم که شخصی به اسم کاتوزیان از لانه اخراج شده که این خبر را هم برادرانی که مخالف این حرکت بودند انتشار دادند که به گوش ما رسید.
*فارس:علت اخراج آقای کاتوزیان چه بود؟
*مصلحی:گفتند ایشان یکسری سوالات اضافه کرده بود و به بچه‌های شورای هماهنگی ایراد گرفته است. آنها هم شبانه او را سوار آمبولانس بهداری سفارت که آمبولانس پیشرفته‌ای بود کردند و شبانه از سفارت خارجش کردند. بعدها شنیدم ایشان در قزوین سخنرانی کرده و مسائلی را علیه شورای هماهنگی مطرح کرده بود.
*فارس: فقط کاتوزیان اخراج شد؟
*مصلحی: بله.بچه‌ها اگر مخالف مسئله ی بودند چیزی را بروز نمی‌دادند، اما ما پنج نفر که به قسمت شمال سفارت رفته بودیم مقداری ناپرهیزی می کردیم. در طبقه اول آن ساختمان رستوران سفارت بود و درطبقه بالا آن ما زندگی می‌کردیم
*فارس: این افراد چه کسانی بودند؟
*مصلحی:‌ از خواهران دانشجوی دانشگاه هنر، شهید بهشتی و تهران بودند. یکی از این خواهران آشنا با نقاشی و کاریکاتور بود، با همفکری گروه مشکلات و انتقادات نسبت به عملکرد شورای هماهنگی به صورت کاریکاتور کشیده می‌شود و حدود ساعت ۱۱ صبح قبل از حضور خواهران و برادران در سلف سرویس، به طور پنهانی به نحوی که کسی متوجه نشود کار کیست به روی تابلوی اعلانات سلف سرویس نصب می‌شد، این کاریکاتورها مورد توجه دانشجویان مستقر در لانه قرار می‌گرفت. اعضای شورای هماهنگی وقتی برای ناهار به سلف می‌آمدند توقفی کوتاه در مقابل تابلو می‌کردند و به روی مبارک خود هم نمی‌آوردند. ما هم به نوبت به رصد رفتارها می‌نشستیم و بازخورد بچه‌ها را مشاهده و بررسی می‌کردیم، بعید می‌دانم متوجه شده باشند کار چه کسانی بوده است؟
خبرگزاری فارس: حرف ما این بود که اگر سند خیانت است اعلام کنند، اگر هم نیست که بگویند تا فشار از روی شهید بهشتی برداشته شود. وقتی بعضی ها می گویند دو روز بعد از تسخیر لانه، جریان را از دست ما خارج کردند. همین ها نمی‌‌گذاشتند که سند شهید بهشتی منتشر شود.
*فارس: اختلافات از چه زمانی به طور جدی بروز کرد؟
*مصلحی:سرقضیه سند شهید بهشتی که چرا افشا نمی‌شود و شورای هماهنگی متن آن را اعلام نمی‌کند.حرف ما این بود که اگر سند خیانت است اعلام کنند، اگر هم نیست که بگویند تا فشار از روی شهید بهشتی برداشته شود. وقتی بعضی ها می گویند دو روز بعد از تسخیر لانه، جریان را از دست ما خارج کردند. همین ها نمی‌‌گذاشتند که سند شهید بهشتی منتشر شود.
این از سوالات جدی ما بود، برای خود من قضیه آن قدر مهم بود که آقای مختاری را کنار کشیدم و از او در مورد این سند سوالاتی کردم.
آقای مختاری به من اطمینان دادند که سند در تایید شهید بهشتی است. من سوال کردم که چرا شورای هماهنگی این را اعلام نمی‌کند. گفت: نمی‌دانم.
در مجموع افرادی بودند که نسبت به عملکرد شورای هماهنگی اعتراض داشتند اما هیچ وقت جرأت بیان آن را نداشتند. به همین خاطر ما طیف خودمان را از مجموعه جدا کردیم و درقسمت شمال سفارت مستقر شدیم.
*فارس:یعنی آقایان و خانم‌هایی که مخالف عملکرد شورای هماهنگی بودند از بقیه افراد جدا شدند؟
*مصلحی:‌خیر، ما خودمان این کار را کردیم. یک گروه ۶ – ۵ نفره بودیم که به آن قسمت رفتیم و اعتراض‌مان را نمی‌گفتیم. اما در جمع‌های خودی مسائل را تحلیل می کردیم اما باز هم احتیاط می‌کردیم چون می‌ترسیدیم که مبادا اجازه ورود به لانه را به ما ندهند.
*فارس:شما شخصا متن سند را دیدید؟
*مصلحی:خیر، اما ایشان مطالب سند را به من گفتندکه ظاهرا دیداری شهید بهشتی با امریکایی‌ها داشتند و با آنها محکم برخورد می‌کنند. من خیلی خوشحال شدم، گفتم: چرا این را اعلام نمی‌کنند؟ شهید بهشتی شدیدا زیر فشار است و واقعا هم زیر فشار بودند. هم از سمت گروه‌های سیاسی و هم از سمت بچه‌های مذهبی حزب اللهی. چون بین بچه‌ها شبهه افتاده بود که بالاخره شهید بهشتی در این قضیه مبرا هست یا نه؟ این را عمدا نمی‌گفتند. برای خراب کردن حزب جمهوری اسلامی و خراب کردن افرادی که واقعا هر کدام استوانه‌اند. شهید بهشتی در راس حزب است او که خراب شود حزب زیر سوال می‌رود. من این را کار تصادفی نمی‌دانم و ضعف تحلیل نمی بینم . برعکس برای کارشان تحلیل‌های خودشان را داشتند ما هم اگر زیاد صحبت نمی‌کردیم اجازه این کار را نداشتیم.
همان طور که می دانید بعد از این جریان غائله کردستان پیش آمد. یکسری از بچه‌های لانه داوطلبانه به کردستان رفتند، یکی از خواهران بعد از بازگشتشان کتاب خاطراتشان را نوشتند و اشاره کوتاهی به حضور خود در لانه کرده بود بعد از چاپ اعضای شورای هماهنگی ایشان را خواست و به او گفتند: شما حق نداری جایی عنوان کنی که عضو لانه بودی به این معنا که مبادا از این فرصت بخواهی استفاده کنی. شما با اشاره‌ات در آن کتاب خواستی از حضورت در لانه سوء استفاده کنی.
جالب است که بعد از تمام شدن بحث تسخیر لانه و تحویل دادن گروگان‌ها، آقایان در مدت زمان کوتاهی با نام دانشجویان پیرو خط امام وارد مجلس شدند و روزهای آخر که ما از لانه خارج می‌شدیم این را به طور جد گفتند: از این پس احدی حق ندارد عنوان کند که دانشجوی پیرو خط امام بوده و از این طریق قصد استفاده داشته باشد.
دقیقا همان افرادی که به ما گفتند نباید از عنوان دانشجو پیرو خط امام استفاده کنید، خودشان با همین عنوان وارد مجلس شده و زیر تراکت‌های تبلیغاتی‌شان نوشتند از اعضای دانشجویان پیرو خط امام. طیف بچه‌ها یعنی اکثریت افرادی که عضو لانه بودند بعد از لانه دنبال تحصیل رفتند. ۶۱ نفرشان در جبهه‌ها شهید شدند، خانم‌ها پزشک یا مدرس دانشگاه یا معلم شدند. آقایان هم بعضا دنبال کارهای خود رفتند اما تعدادی هنوز هم از این موقعیت نان می‌خوردند، این حرکت مردمی بود و هست و خواهد ماند.
*فارس: به خاطر همین اختلافات بچه‌ها ترجیح دادند جبهه بروند؟
*مصلحی:خیر .بعد از حمله عراق وقتی گروگان ها را تحویل دادند اکثر قریب به اتفاق بچه‌ها به جبهه رفتند چون تکلیف خود می دانستند.
*فارس: شهید وزوایی را هم چه سمتی درلانه داشت؟
*مصلحی: ایشان از بچه‌های عملیات بود و بسیار مودب ، سربه زیر و جوانی قد بلند بودند. آنچه از ایشان در ذهن من باقی مانده محجوبیت، تقوا و حیای ایشان است.
*فارس: به نظر شما چرا خیلی از افراد لانه بعدها در کار خود شبهه ایجاد کردند؟
*مصلحی: عدم درک خط امام. اگر کسی امام و خط امام را خوب درک کند و با یک جو وارد حرکت نشود و با جو هم از آن حرکت خارج نشود، اگر با بینش، درایت و اعتقاد وارد حرکت سیاسی شود هیچ وقت پشیمان نمی‌شود. اما اگر این طور نباشد و آدم با حرکتی همراه شود بعد از گذشت سالیان اگر حرکت‌های دیگر موقعیت‌های دیگر را برای او فراهم کند و این موقعیت جدید مستلزم توبه از گذشته باشد این یعنی از بن دندان به خط امام اعتقاد نداشته.
حضرت امام چه زمانی که شهریور ۱۳۲۱ تنها بودند و اولین اعلامیه‌شان را صادر کردند با اینکه طلبه‌ای جوان هستند. این امام همان امامی است که در دهه ۴۰ مبارزه‌شان را علنی می‌کنند چه سال ۴۲ چه سال ۴۳ چه زمان تبعید، برگشت به ایران و …
امام سال ۱۳۲۱ با امام سال ۱۳۶۸ که از دنیا می‌رود یک سیر را طی کرده چون اعتقادی حرکت را‌ آغاز کرده. حرکتی که بر اساس اعتقاد است با حوادث و افت و خیزهای زمانه عوض نمی‌شود. بچه‌هایی که از این حرکت پشیمان هستند فکر می‌کنم تعدادشان بسیار اندک است. بچه‌هایی که جبهه رفتند و شهید شدند با خون خود اعتقادشان را نشان دادند و تداوم این حرکت را در یک میدان و تکلیف دیگر دیدند. آقایان و خانم‌هایی که در حال حاضر در بخش‌های مختلف مشغول خدمت هستند و شاید هیچ‌گاه فرصت مصاحبه نداشتند فرصت برایشان پیش نیامده که خاطرات و برداشت خودشان را از این حرکت بگویند.
این حرکت، حرکت اصیلی بود. به قول حضرت امام انقلابی بزرگتر از انقلاب اول بود. شاید حجب و حیا مانع شود که آن دوستان جلوی هر دوربین و خبرنگاری قرار بگیرند، چون می‌گویند ما این حرکت را برای خدا کردیم. می‌گویند لزومی ندارد مصاحبه کنیم که عنوان شود. اما من به عنوان کسی که یک سال بین این بچه‌ها بودم، می‌گویم بچه‌ها واقعا عاشق حضرت امام بودند.
یک روز مرحوم سید احمد آقا به لانه آمدند و در فضای پشت ساختمان مرکزی با آقای اصغرزاده قدم می‌زدند. من جلو رفتم، محل پستم همان نزدیکی بود. با ایشان احوالپرسی کردم و گفتم می‌خواهم امام را ببینم ولو به مدت پنج دقیقه. گفتند فردا بعدازظهر ساعت چهار بیایید امام در بالکن می‌نشیند شما ایشان را می توانید ببینید آن زمان امام دربند بودند. گفتم حاج‌آقا این حرف شما مثل این است که من تکه نانی را به پشت شیشه ماست بکشم و بخورم. ایشان خندیدند و گفتند شما تماس بگیرید من هماهنگ می‌کنم بیایید حضرت امام را ببینید. من به مقرمان آمدم به بچه‌ها گفتم خبر بسیار خوشی دارم.
وقت ملاقات گرفتم جریان را گفتم باور نمی کردند.
روزی که دیدن حضرت امام رفتیم وارد اتاق شدیم تختی کنار اتاق برای استراحت حضرت امام بود. بچه‌ها تا وارد اتاق شدند غش و ضعف کردند و کنار تخت افتادند.
*فارس: چند نفر بودید؟
*مصلحی: ۲۰ نفر، چند نفر را بدون اطلاع دیگران بردیم. چون سید احمد آقا گفتند تعداد زیاد نباشد ما هم این را رعایت کردیم که نهایتا ۲۰ نفر باشیم.
امام روی کاناپه‌ای نشسته بودند بچه‌ها در ذهن‌شان این بود که درخواستی از امام داشته باشند. من با همه قوایم فقط توانستم سلام کنم.
امام ابهت عجیبی داشتند با گوشه چشم نگاهی کردند و گفتند: سلام علیکم. دستشان را بالا گرفتند و فرمودند: من دعا می‌کنم شما موفق باشید.
*فارس: صحبت خاصی نکردند؟
*مصلحی: خیر، قرار بود ما فقط ایشان را ببینیم. امام نشسته بودند. بچه هافقط گریه می‌کردند، از اتاق که خارج شدیم بعضی ها پشت در جنازه شدند. یکی از خانم‌ها همان شخصی که می‌خواست از کامیون بالا رود پشت در غش کرد. آقای اصغرزاده هم آن روز آمده بودند که اسنادی را بیاورند ایشان بعضی اسناد را خدمت امام می‌آوردند. آقای اصغرزاده گفت: جمعش کنید.
بعد از ۵ دقیقه حال ایشان جا آمد. بچه‌ها واقعا عاشق حضرت امام بودند همان طور که الان عاشق مقام معظم رهبری هستند تبلور و علاقه امروز در ایشان است. اگر تاییدات حضرت امام نسبت به حرکت وجود نداشت و این جریان به ثمر نمی‌نشست شاید به جرات بگویم که امروز از انقلاب اسلامی اثری نبود. نهایتا روزی که خدمت حضرت امام رسیدیم قرار بود گروگان‌ها تحویل دولت (شهید رجایی) شوند بعد از آن دولت باید وارد مذاکره الجزایر می شد.
*فارس: وقتی گروگان‌ها را به شهرستان فرستادند شما چه کردید؟
*مصلحی: در تهران، قم و تبریز و ظاهرا اصفهان گروگان‌ها را نگه داشتند. از آن زمان به بعد ما هر روز در لانه نبودیم هفته‌ای ۳-۲ روز سر می‌زدیم.
*فارس:چه کسانی هر روز در لانه بودند؟بقیه کجا مشغول شدند؟
*مصلحی:حدود ۷۰ نفر.آن روز ها گروه‌های منافقین انرژی شدید خود را در دانشگاه‌ها و خصوصا مدارس گذاشته بودندچون به انقلاب فرهنگی خورده و دانشگاه تعطیل شده بود. مدارس نیاز به نیرو داشتند و بیشتر وقت‌مان در مدارس بود تا بتوانیم اثر بگذاریم خیلی از خانم ها در غالب امور تربیتی وارد مدارس شدند آن زمان تکلیف آن بود لذا بعدها دیگر جزئیات را پیگیر نکردم که چه شد. اما شنیدم گروه مذاکره کننده خوب عمل نکرد.هدف این بود که به قول حضرت امام هیبت امریکا شکسته شود که همین طور هم شد چون همراه با تسخیر لانه جاسوسی سفارت امریکا در پاکستان برای ۴ ساعت اشغال شد و حرکت‌ها ضد امریکایی در دنیا کم کم اوج گرفت. یک زمان مردم در تهران داد می‌زدند بعد از شاه نوبت امریکاست «مرگ بر امریکا» امروز ما شعار مرگ بر امریکا را در خیابان های نیویورک و واشنگتن می‌شنویم. این همان هدف است که از آن حرکت انتظار می‌رفت که لباس اطو کشیده در قالب حقوق بشر امریکا و غول ابر قدرتی امریکا شکسته شود که شد.
*فارس:خیلی ممنون که وقتتان را در اختیار ما گذاشتید.التماس دعا داریم.