کروکي خانه امام در گاوصندوق لانه جاسوسي

محسن جلسه را اين گونه آغاز کرد: «به نام خدا. آمريکاييها به شاه اجازه ورود به آمريکا را دادهاند و با اين کار توطئه ديگري را عليه انقلاب آغاز کردهاند. اگر به سرعت اقدام نکنيم و اگر ضعف نشان بدهيم، ابرقدرتي مثل آمريکا قادر خواهد بود در امور داخلي هر کشوري در جهان مداخله کند.» (ص 64)
محسن با شور و حرارت بسيار صحبتهايش را ادامه داد و آنگاه حرف آخر را زد: اشغال مسالمتآميز سفارت آمريکا، بدون اسلحه. حاضران در جلسه همه شوکه شدند. بعضي از امکان عدم موافقت امام با اين کار سخن گفتند. بحثهاي زيادي شد اما بالاخره «اکثريت موافقت کردند اشغال سفارت بهترين راه حل است و با اينکه در مورد موفقيت کار ترديد داشتند، تصميم به اقدام گرفتند... قرار بود براي کارهاي مقدماتي گروههايي تشکيل شود. يک گروه به عنوان متقاضي ويزا وارد سفارت شده، منطقه را شناسايي کرده و نقشه مقدماتي محل ساختمانها و واحدهاي داخل مجتمع را تهيه ميکرد. گروه ديگر از ساختمانهاي بلند خيابان طالقاني و ساير خيابانهاي اطراف مشرف به سفارت، نقشه مجتمع را از بالا تهيه ميکرد.» (ص 68)
ابهام در مورد تأييد امام
«سه نفر از دانشجويان کميته برنامهريزي با آقاي موسوي خوئينيها ملاقات کرده و از او خواستند تا برنامه آنها را به استحضار امام برساند. او گفته بود اگر چه فکر ميکند امام در اصل با اقدام آنها موافق است، اما از اينکه مستقيماً موضوع را با ايشان درميان بگذارد اکراه دارد. چون ممکن است براي امام به عنوان رهبر و عاليترين مقام انقلاب دشوار باشد موافقت خود را آشکارا اعلام کند.
هيئت دانشجويان بر تقاضاي خود اصرار ورزيد و آقاي خوئينيها به آنها قول داد که در زمان مقتضي مسأله را به امام اطلاع دهد. از همان روز آنها اجازه اقدام گرفتند، يا لااقل اين طور فکر ميکردند!!
 امام کمیقبل به مناسبت بزرگداشت 13 آبان پيامیمنتشر نمودند. اين پيام داراي جملهاي بود که آنها را متقاعد کرد اجازه امام را کسب کردهاند: «بر دانشآموزان، دانشگاهيان و محصلين علوم دينيه است که با قدرت تمام حملات خود را عليه آمريکا و اسرائيل گسترش داده تا آمريکا را وادار به استرداد اين شاه مخلوع جنايتکار نمايند.» بعد از اشغال سفارت بود که متوجه شديم آقاي خوئينيها نتوانستهاند به امام اطلاع دهند. با وجود اين، امام بدون اينکه بدانند، حس اعتماد به نفس و ايمان قدرتمندي را در ما که پيروان او بوديم ايجاد کرده بودند.» (ص 74)
«شرکت کنندگان به دقت از ميان دانشجويان چهار دانشگاه بزرگ تهران، يعني دانشگاههاي شريف، بهشتي(آن زمان هنوز نام دانشگاه ملي داشت)، پلي تکنيک و تهران انتخاب شدند. سپس از آنها دعوت شد در جلسهاي که در ساعت 7 صبح روز 13 آبان در دانشگاههاي پلي تکنيک و تهران تشکيل ميشود، شرکت کنند. قرار بود موضوع جلسه تا آخرين لحظه مخفي بماند.» (ص 74)
پس از جلسه دانشجويان در گروههاي دو يا سه نفري به سمت سفارت حرکت کردند و در ساعت9 و50 دقيقه به محل رسيدند. در ساعت 10 هيجان به اوج خود رسيد و دانشجويان وارد سفارت شدند. چند ساعت بعد، بيانيه شماره 1 صادر شد و دانشجويان خبر تسخير سفارت را به راديو دادند.
بعد از پخش خبر، بسياري از شخصيتهاي مختلف با دانشجويان تماس گرفتند. بعضي در انتقاد از اين حرکت و بعضي در حمايت از آنها.يک روز پس از اين واقعه، نخستين دولت پس از انقلاب ايران سقوط کرد. مهندس بازرگان رسماً استعفا داد و امام هم با استعفاي او موافقت کرد. هر روز موجي از مردم به خيابانهاي اطراف سفارت سرازير ميشد و از اقدام دانشجويان حمايت ميکردند.
سه روز پس از تسخير سفارت «يکي از برادران انجمن اسلامیبا عجله به طرف ما آمد و مرا به کناري کشيد. وي حامل پيامیاز دانشجوياني بود که «لانه جاسوسي» را تصرف کرده بودند. بيمقدمه از من پرسيد که آيا به آنها ملحق ميشوم؟ براي ترجمه و روابط عمومیبه کمک من نياز داشتند.
... در سال 1342، سه سال بعد از تولدم، پدرم مثل بسياري از دانشجويان با استعداد ايراني براي ادامه تحصيل در آمريکا بورسيه گرفت. ابتدا خانواده ما در ماساچوست مستقر شد و بعد به فيلادلفيا نقل مکان کرديم. پدرم در آنجا از دانشگاه پنسيلوانيا مدرک دکتراي مهندسي مکانيک گرفت. در آن سالها به مهد کودک و مدرسه ابتدايي رفتم و ياد گرفتم تا انگليسي محاورهاي را با لهجه آمريکايي که تا امروز نيز حفظ کردهام روان صحبت کنم.» (ص 47)
معصومه ابتکار با نام مريم يا همان مري به خبرنگاران معرفي شد و طولي نکشيد که "خواهر مري" به يک چهره مشهور در جهان تبديل شد و تصوير او از تمام شبکههاي خبري دنيا پخش شد.
مادر يکي از تفنگداران آمريکا براي ديدن او به ايران آمده بود. اين کار بر خلاف دستور کارتر انجام شده بود. ابتدا به او اجازه ملاقات با فرزندش داده نشد اما در نهايت شوراي مرکزي با درخواست مادر موافقت کرد. در روز موعود ديدار از جنوب تهران و بهشت زهرا اولين بخش برنامه بود. بعد از بازديد از بهشت زهرا و قبور شهدا آنها براي صرف ناهار به يک رستوران رفتند. در بين راه دانشجويان درباره انگيزههاي خود و جنايات آمريکا در ايران براي مادر آمريکايي و شوهرش، توضيح ميدادند. ساعت 4 بعد از ظهر به سفارت رسيدند. ملاقات در يکي از آپارتمانهاي بخش شمالي مجتمع انجام شد. ملاقات اين خانواده صحنهاي بسيار عاطفي را به تصوير کشيد.(ص 213)
خوشرفتاري با گروگانها به حدي بود که حتي اعتراض بعضي از دانشجويان را برانگيخته بود: «گزارش رسيد برخي از دانشجويان گلايه دارند که با گروگانها بيش از حد خوشرفتاري ميشود. به خاطر دارم روزي يکي از دانشجويان ناراضي به من گفت: در اين کشور مردم دارند گرسنگي ميکشند. اين آمريکاييها مأموران دولت خود هستند آنها نيز در رنجي که اين ملت ميکشد شريک هستند، ولي با استيک و سبزي از آنها پذيرايي ميشود. حتي دانشجويان از اين غذاها نميخورند، ما روي زمين ولي آنها روي تخت خوابهاي نرم ميخوابند.» (ص 215)
چند هفته پس از تسخير سفارت، جلسات درس و سخنراني پيرامون مسائل سياسي، ايدئولوژيک، اخلاقي و.... برگزار شد:
«حجت الاسلام موسوي خوئينيها مجموعه سخنرانيهايي را درباره تحليل خط امام و مسائل معاصر ارائه کرد.... يکي ديگر از کلاسها، درس اخلاق حجت الاسلام حائري شيرازي بود که بعدها امام جمعه شهر شيراز شد. سخنرانيهاي او بر ابعاد سرشت انسان و اينکه چگونه هر فردي بايد خويشتن را از بند اميال و هوسهاي نفساني برهاند، متمرکز بود.
... پس از کلاس حجت الاسلام موسوي خوئينيها، پرطرفدارترين کلاسها شايد کلاس درس دانشجويي به نام سعيد حجاريان بود.» (ص 278)
200 ليتر پودر محرمانه
دانشجويان در همان ساعات ابتدايي تسخير سفارت توانسته بودند به اسناد و اطلاعاتي که در آنجا نگهداري ميشد دست يابند. «يکي از اسنادي که مرا بسيار شگفت زده کرد، شرح ملاقات يکي از مأموران سياسي سفارت با يکي از مقامات وزارت امور خارجه ايران بود. اين سند سري به توصيف اقامتگاه امام خميني در قم از زبان مقام ايراني طرفدار آمريکا اختصاص داشت. در آن همه چيز بود: درهاي ورودي، پنجرهها، اتاقها و حتي درهاي پشتي، به موجب اين سند، اطلاعات ارائه شده براي سرويسهاي مربوطه آمريکا اهميتي حياتي داشت.
 دو بشکه با بيش از 200 ليتر اسناد پودر شده بود. ولي يکي از دستگاهها درست کار نکرده و آمريکاييها مجبور شده بودند براي از بين بردن ساير اسناد از دستگاه کاغذ خرد کن استفاده کنند.»(ص129)
 بني صدر: اسناد را بدهيد
«تنها چند هفته پس از اشغال سفارت، ابوالحسن بنيصدر که در آن زمان از اعضاي شوراي 15 نفره انقلاب بود و در دي ماه 1358 به رياست جمهوري رسيد، مبارزهاي را آغاز کرد تا ما را مجبور به تحويل همه اسناد به دولت کند.
بالاخره مسئله را با امام- که همواره کليد گشايش مشکلات لا ينحل بودند - در ميان گذاشتيم. امام خميني فرمان دادند اسناد همچنان در دست ما بماند و افشاگريها براي ملت ادامه يابد. در واقع، امام به ما دستور دادند بدون در نظر گرفتن افراد، همه چيز را منتشر کنيم. ايشان فرمودند: حتي اگر چيزي درباره من نيز پيدا کرديد، افشا کنيد.
عزم ايشان ما را بر آن داشت تا اقدامیغير معمول انجام دهيم. روزي در آذر ماه، راديو اعلام کرد که دانشجويان پيرو خط امام ميخواهند سندي را در ارتباط با امام افشا کنند. ما به چند تحليل سازمان سيا درباره شخصيت امام برخورد کرده بوديم. همه اين تحليلها در يک نکته اتفاق نظر داشتند:(امام) خميني داراي اعتماد به نفس و قاطعيت شگفتانگيزي است... او به هيچ قيمتي حاضر به فروش عقايد و سازش درباره ديدگاههايش نيست... تلاشهاي زيادي براي نزديکي یا تأثيرگذاردن بر او بينتيجه مانده است... تصميمات و استراتژيهاي وي پيشبيني ناپذير است.»(ص 138 و 139)
در مجموع 3000 صفحه شامل 2300 سند، بازسازي و در 85 جلد منتشر شد. تلاشهايي هم براي بازسازي ميکرو فيلمها انجام شد ولي به نتيجه نرسيد.
شكست عمليات نجات
يکي از عجيبترين وقايعي که به دنبال تسخير سفارت رخ داد، ماجراي طبس بود. «در مجتمع، فضا با روز قبل تفاوت بسياري داشت. همه با آميزهاي از هيجان دربارة اين واقعه صحبت ميکردند. ميگفتند حادثه دقيقاً در ساعاتي اتفاق افتاد که مشغول دعاي کميل بودهايم و چون پنجشنبه شب بود، بسياري از مردم نيز مشغول نيايش بودهاند.» (ص 290)
بعد از اين ماجرا دانشجويان، گروگانها را به گروههاي چهارنفره تقسيم و آنها را در شهرهاي مختلف پراکنده کردند.برخي از آمريکاييها به خانههاي امن در شمال تهران برده شدند، برخي ديگر به قم، اصفهان، تبريز، مشهد، جهرم، يزد، محلات، شيراز وخرم آباد انتقال يافتند.
بازگشت گروگانها
فصل دهم کتاب با عنوان حل و فصل اختلافات، به جريان مذاكرات و تحويل سالم گروگانها پرداخته است. امام خميني(ره) با تشكيل اولين دوره مجلس، وظيفه تعيين تکليف گروگانها را به نمايندگان مردم واگذار کرده بود. مجلس نيز کميسيون ويژهاي را براي اين منظور تعيين کرد. شرايطي که مجلس تعيين کرده بود در نهايت توسط دولت نخست وزير رجايي به مورد اجرا گذاشته شد. يک گروه کاري به رياست بهزاد نبوي تشکيل شد. اين هيئت بايد از طريق ميانجيهاي الجزايري از نقطه نظرات آمريکاييها آگاهي مييافت.»
«ما دانشجويان هيچگاه در اجراي اين فرآيند دخالت نداشتيم. هيچ کس با ما مشورت نکرد يا ما را در جريان نگذاشت. تنها پس از تکميل همة کارها بود که بهزاد نبوي در خواست ملاقاتي از رهبران ما براي بحث دربارة جزئيات آزادي گروگانها به عمل آورد. در آن جلسه، مؤدبانه از ما پرسيد دربارة اين توافق چه نظري داريم؟ ولي چون قبلاً همة تصميمها اتخاذ شده بود در پاسخ تنها لبخند زديم.»(ص 319)
دانشجويان که به خاطر جنگ تعدادشان به حدود 300 نفر كاهش يافته بود؛ براي آخرين گردهمايي به لانه جاسوسي دعوت شدند. گروهي از دانشجويان معتقد بودند که بايد سازماني رسمییا حزب سیاسي به نام «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» تأسيس شود.
موضوع تشکيل حزب طي دو يا سه جلسه عمومیبه بحث گذاشته شد و دانشجويان به نوبت به عنوان موافق و مخالف درباره اين پيشنهاد صحبت کردند. کساني که طرفدار ايجاد سازمان بودند در اقليت قرار داشتند. در نهايت اکثريت دانشجويان گروه متقاعد شدند بهترين کار براي جنبش، اعلام انحلال است. پيش نويس آخرين بيانيه را تنظيم کرديم. اين بيانيه درباره تصميم نهايي دانشجويان توضيح ميداد: «ما بايد در جبهههاي جنگ، بازسازي کشور و کلاسهاي درس به ملت بپيونديم... دانشجويان از ابتدا فرزندان اين ملت به شمار آمده و هرگز عضوي جدا نبودهاند. اکنون که وظيفه خود را انجام دادهايم به آغوش ملت باز ميگرديم.» (ص 325)