آناتومی انقلاب رنگی در ایران

صحبت از آشناپنداری است. آیا داشتم اوکراین را می دیدم؟ یا گرجستان را؟ مطمئناً شبیه بود، ولی نه! ایران بود. از رنگ متفاوتش فهمیدم.
در گرجستان سال 2003 نماد، رنگ قرمز بود یا «گل رز»، در اوکراین 2004 نارنجی بود و در ایران این بار سبز بود. گذشته از این، شیوه کار اجرایی آن یکبار دیگر توسط افراد مشکوک پنهان در سایه، سازمان داده شده بود.
بیشتر مردم،حوادث را فقط بر حسب قطب بندی ها و سیاه و سفید می بینند. برای مثال، شما یا طرفدار چیزی هستید و یا علیه آن. اما موقعیت به شدت قطب بندی شده و شسته رفته و واضح به ندرت پیش می آید و هرگز نخواهیم توانست آنچه را که واقعاً روی می دهد ببینیم مگر به سایه های خاکستری ماجرا نگاه کنیم.
ادعای اینکه اعتراضات ایران به طور مخفیانه توسط ایالات متحده، انگلستان و اسرائیل هدایت شده بدین معنی نیست که من طرفدار «محمود احمدی نژاد، باشم. بدین معنا هم نیست که مدافع حق ایرانیان برای ابراز اعتراضشان نباشم. اما واقعیت این است که ماجرای دیگری هم برای تعریف کردن وجود دارد که مربوط می شود به سرویس های جاسوسی آمریکا، انگلستان و اسرائیل و تاجر میلیاردر حامی اوباما؛ «جورج سوروس». این سرویس های اطلاعاتی سه گانه و جورج سوروس دارای نیروی به هم پییوسته مشترکی هستند؛ «خانه راتسچیلد».
شبکه عنکبوتی ای که به دور زمین تنیده شده، مرکز عملیاتی اش در اروپا، لندن، رم، پاریس، برلین و بروکسل است. این شبکه ساختاری شبیه یک شرکت چندملیتی دارد که ستاد فرماندهی اش، سیاست های شرکت اصلی را به شرکت های تابعه دیکته می کند؛ شبکه های اجتماعی سری ای که در هر کشور پاسخگوی عنکبوت اند. در عوض، شبکه های ملی شاخه های فرعی خاص خود را در شهرها، شهرکها و اجتماعات دارند. بدین طریق، عنکبوت که به شکل تنگاتنگی با خاندان راتسچیلد پیوند دارد، می تواند بر تمام سطوح جامعه در یک کشور تاثیر گذارد و ایران هم مستثنا نیست. اگرچه این امر در ایران به راحتی آمریکا و یا بریتانیا نیست، ولی آنها می توانند این کار را انجام دهند و بارها انجام داده اند.
در سال 1953، دکتر «محمد مصدق»، نخست وزیر وقت ایران، در یک کودتای طراحی شده توسط سیا، موسوم به «عملیات آژاکس» از قدرت خلع شد و شاه دیکتاتور و فاسد ایران با دخالت آمریکا و بریتانیا به قدرت بازگشت. این موضوع مورد توافق «دوایت آیزنهاور»، رئیس جمهور آمریکا، و «وینستون چرچیل»، نخست وزیر بریتانیا، بود و توسط «جان فاستر دالاس»، وزیر خارجه بدنام آمریکا، و برادرش «آلن دالاس» که رئیس سیا بود هدایت شد. اسناد رسمی مؤید این مطلب است.
جرم مصدق این بود که اصرار داشت مردم ایران حق دارند از منافع نفتشان بهره مند شوند. او صنعت نفت را که به واسطه شرکت نفت انگلیسی- ایرانی که اکنون موسوم به بریتیش پترولیوم است، تحت کنترل حکومت انگلستان درآمده بود، ملی کرد. مصدق در سال 1951 گفت:
«مذاکرات طولانی مدت ما با کشورهای خارجی... تاکنون نتیجه ای به بار نداده است. ما با درآمد نفت می توانیم به کل بودجه مان برسیم و به مبارزه با فقر، حوادث نامترقبه و عقب ماندگی در میان مردمان برویم. نکته مهم دیگر این است که در صورت حذف قدرت شرکت بریتانیایی، فساد و تبانی ای که در امور داخلی کشورمان تاثیر گذار است، ریشه کن می شود. ایران استقلال اقتصادی و سیاسی اش را زمانی بازخواهد یافت که این قیمومیت پایان یابد».
اما حکومت های آمریکا و بریتانیا تصمیم نداشتند که به این قیمومیت پایان دهند و لذا «جونیور کرمیت روزولت»، پسر بزرگ رئیس جمهور «تئودور روزولت»، که رئیس بخش آفریقا و شرق نزدیک سیا بود را وارد کردند. طبق مدارک منتشر شده سیا موسوم به «تاریخ سری سرویس»، او به طور نزدیکی با دیگر عامل سیا، «دونالد ویلبور» در سرنگونی مصدق، همکاری داشت.
مدارک موجود شرح می دهند که کودتای علیه مصدق طوری مهندسی شده بود که شاه را به قدرت برساند. در پرتو بررسی این روش، می توانیم «انقلاب های به اصطلاح مردمی» گرجستان، اوکراین و اعتراضات ایران را بهتر درک کنیم. سیا یک حمله تبلیغاتی علیه مصدق در ایران را آغاز کرد و به مردم پول داد تا خود را در قالب طرفداران مصدق درآورند و مخالفان وی و مخصوصاً رهبران اسلامی را به «مجازات های بی رحمانه» تهدید کنند.
سیا بدین طریق توانست تصویر یک مستبد سرکوبگر از مصدق بسازد و تبلیغات آن توانست اعتراض گروه های مذهبی مخالف را برانگیزد و سرانجام اعتراضات گسترده در خیابان های تهران بر طبق عملیات آژاکس روزولت سازماندهی شد. روزولت در کتابش در سال 1979 با عنوان «ضد کودتا: جدال برای کنترل ایران» افشا کرد که چگونه به مردم پول داده بود تا بر علیه و له مصدق شعار دهند تا مقدمه ای باشد برای درگیری های خشونت باری که نهایتاً منجر شد به خشونت های گسترده تر، غارت و 300 کشته. در بیرون از تهران هم رهبران قبایل پول گرفته بودند تا از کودتا جهت جابجایی شاه با مصدق حمایت کنند.
«سر شوارتسکف»، پدر «نورمان طوفان»، است که فرمانده ارتش آمریکا و هم پیمانانش در جنگ خلیج فارس در سال 1991 بود. شوارتسکف پدر، به تربیت و سازماندهی نیروهای امنیتی جهت حمایت از شاه پرداخت که بعدها تبدیل شدند به پلیس مخفی وحشتناکی به نام ساواک.
ارتش ایران در برکناری مصدق دخالت کرد و وی را زندانی نمود، و مصدق ادامه حیاتش را در حبس خانگی گذراند. شاه به عنوان آلت دست بریتانیا و آمریکا به قدرت بازگشت و در نهایت شگفتی با شرکت های نفتی جهت واگذاری قسمت عمده ای از درآمد نفتی مردم ایران به توافق رسید.
این قدرت ها در واقع می خواهند یک تصویر «انقلاب مردمی» خودجوش ایجاد کنند تا دستکاری پنهان حوادث و دخالت «محور شرارت» راتسچیلد، یعنی سرویس های اطلاعاتی آمریکا، بریتانیا و اسرائیل، همچنان پنهان بماند.
این واقعیت چیزی است که در سال 2003 در گرجستان روی داد و میخاییل ساکاشویلی توسط «انقلاب مردمی» مهندسی شده توسط سیا- سوروس به قدرت رسانده شد، و یا «انقلاب گل رز» که رئیس جمهور «ادوارد شواردنادزه» را برکنار ساخت.

در گرجستان رنگ قرمز نماد بود
ساکاشویلی فارغ التحصیل دانشگاه جورج واشنگتن شهر واشنگتن دی سی و کالج حقوق دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک است. او یکی از عامل های آموزش دیده آمریکایی است که تحت کنترل شبکه جورج سوروس سرمایه دار و همکارش «زبیگنیو برژینسکی»، مشاور سابق امنیت ملی جیمی کارتر و از بنیانگذاران کمیسیون سه جانبه، است و هر دوی این شخصیت ها استاد اوباما به حساب می آیند.
سوروس به دخالت در حوادث از طریق شبکه پیچیده ای از نهادها و سازمان های فعال در سراسر جهان در قالب باشگاههای گروههای نخبگان و عواملشان در آمریکا و اسرانیل که شامل سیا و موساد هم می شود، می پردازد. این در واقع شبکه سوروس و به ویژه «مؤسسه جامعه باز»ش بود که دانشجویان گرجستانی را جهت اعتراضات فراگیر آموزش داد، تامین مالی کرد و نیز بودجه ایستگاه تلویزیونی مخالفان را که به بسیج مخالفان جهت تظاهرات می پرداخت، تامین می کرد.
«زازا گاچه چیلادزه»، سر دبیر روزنامه گرجیان مسنجر، می گوید: «در اینجا عموما این به عنوان یک نظر عمومی پذیرفته شده که آقای سوروس شخصی است که سرنگونی شواردنادزه را طراحی کرده».
همچنین مانلی پی. هال، دارای درجه سی و سوم ماسونری و بزرگترین فیلسوف ماسونر، می گوید:
«خیلی دشوار است که موقعیت رازدان های باستانی را تعیین کنیم... آنها قدرت های نامرئی و ... در پس کرسی زمین بوده اند، و انسانها فقط عروسک های خیمه شب بازی ای که هر زمان افراد نامرئی نخ ها را می کشیدند شروع به رقص می کردند. ما رقاص را می بینیم اما استاد بزرگ مراقب است که کارها در پرده و لفافه خاموشی بماند».
این «انقلابهای به اصطلاح مردمی» در واقع کودتاهایی با چهره مبدل هستند و همان الگوی پیروزی های انتخاباتی متقلبانه به همراه تظاهرات عمومی را اقتباس کرده اند. همه آنها بدون استثنا دارای نمادی رنگین هستند که تظاهرات کنندگان بر تن کرده اند. لذا این نشان دهنده ریشه دار بودن رنگ سبز در مرکز اعتراضات ایران است.
«قهرمان» آخرین نمایش رنگ نشان، میر حسین موسوی، نخست وزیر سابق از سال 1981 تا 1989، بود که مدعی شد پیروزی با اکثریت قاطع احمدی نژاد در انتخابات تنظیم شده است. وی پیروزی خود را اعلام و از طرفدارانش خواست دست به اعتراض بزنند.
حالا این انتخابات چه تنظیم شده باشد و چه نباشد، گرچه هنوز شواهدی هم ارائه نشده، اما حوادث روی داده در آن از الگوی مشابهی پیروی می کرده اند. رئیس جمهور ساکاشویلی مدعی شد که برنده انتخابات گرجستان است ولی در نتیجه تقلب کنار زده شده است. اعتراضات تا آنجا ادامه یافت که وی را بر اریکه قدرت نشاند. رئیس جمهور «ویکتور یوشچنکو» هم ادعا کرد که برنده انتخابات اوکراین بوده و در نتیجه تقلب در آراء، کنار زده شده است. اعتراضات ناشی از آن منجر به دگرگونی نتایج انتخابات و برگزاری انتخابات جدید شد که وی را به قدرت رساند.

در اوکراین رنگ نمادین، نارنجی بود
«پل کرایگ رابرتس» محقق، این داستان را به خوبی در مقاله این هفته اش در خبرنامه کانتر پانچ مطرح کرده است:
ادعا شده که احمدی نژاد آراء را دزدیده است، چرا که نتایج در مدت بسیار کوتاهی پس از پایان رأی گیری و مهلت شمارش آراء اعلام شد. با این حال خود موسوی پیروزی اش را چند ساعت قبل از پایان شمارش آراء اعلام کرد. اعلام زود هنگام نتیجه، در واقع روش کلاسیک سیا در بی ثبات سازی و بی اعتبار کردن نتایج غیرمطلوب است.
هر چه مدت زمان وقفه بین اعلام پیش دستانه پیروزی و نتایج آراء طولانی تر می شد، موسوی می بایست زمان بیشتری برای ایجاد این تصور که صاحبان قدرت آراء را دستکاری کرده اند صرف می کرد. شگفت انگیز است که مردم متوجه این کلک نمی شوند.
همانطور که رابرتس اشاره دارد، شواهد دخالت سیا در این حوادث بسیار چشمگیر است. اثر انگشت آنها در همه جا هست. دو سال پیش اخبار ای بی اس گزارش داد که دولت بوش تأیید سری خود را به سیا جهت به جریان انداختن عملیات مخفی بی ثبات سازی حکومت ایران داده است. لندن دیلی تلگراف در سال 2007 گزارش داد:
«آقای بوش یک سند رسمی مبنی بر حمایت از سیا در اجرای حملات تبلیغاتی و نشر اخبار جعلی به قصد بی ثبات سازی و نهایتاً سرنگونی حکومت خداسالارانه روحانیان، امضاء کرده است».
همچنین می توان ماجرای سال 2008 را یادرآور شد که وقتی روزنامه نگار پژوهشگر، «سیمور هرش»، آن را در نیویورکر نوشت، سرو صدای زیادی کرد:
«بر طبق منابع سابق و کنونی نظامی و اطلاعاتی و منابع کنگره، در اواخر سال گذشته کنگره با درخواست جورج بوش برای تامین بودجه گسترش عملیات های مخفی ضد ایران موافقت کرد. این عملیاتها که رئیس جمهور برایشان درخواست 400 میلیون دلار بودجه کرده بود، با امضای بوش به حکم ریاست جمهوری تبدیل شده و هدفشان ایجاد بی ثباتی در رهبری دینی ایران است».
روز قبل از انتخابات ایران، «کنت تیمرمان»، نئومحافظه کار تندرو و صهیونیست راتسچیلدی، گفت صحبت از «انقلاب سبز در تهران» بوده است. تیمرمان به همراه «جوشا موراوچیک»، صهیونیست راتسچیلدی، و «پیتر دبلیو رادهام»، دیگر صهیونیست راتسچیلدی، از بنیانگذاران «نهادی برای دموکراسی در ایران» (FDI) هستند.
اف دی آی، یک عملیات با حمایت مالی بی حساب جهت ایجاد ناآرامی در ایران است که «جوشا موراوچیک»، یکی از بنیانگذاران آن، مقاله ای در لس آنجلس تایمز نوشت و در آن خواستار بمباران ایران شد. تیمرمان از طراحان اصلی تبلیغات سیاسی جهت حمله به عراق است و یکی از مقاله هایش شش ماه قبل از ورود نیروهای آمریکایی به عراق دارای چنین تیتر جسورانه ای است:
«صدام چگونه به سلاحهای کشتار جمعی دست یافت: ماشین جنگی صدام حسین به طور سیستماتیک مخصوص حمله به آمریکا با سلاحهای جدید اتمی، بیولوژیک و شیمیایی است که جهت قتل میلیون ها نفر طراحی شده».
تیمرمان «انقلاب سبز» را یک روز قبل از انتخابات ایران پیش بینی کرد چرا که او می دانست چه چیزی طراحی شده و سازمان خودش هم بطور جدی در این ماجرا دست داشت. تیمرمان همچنین می نویسد:
«موقوفه بین المللی برای دموکراسی، طی دهه گذشته میلیون ها دلار در حمایت از انقلابهای رنگین در مناطقی مچون اوکراین و صربستان و برای آموزش آشنایی عاملان سیاسی با ارتباطات مدرن و تکنیک های سازمانی، صرف کرده است».
به نظر می رسد مقداری از آن پول به دست گروههای طرفدار موسوی هم رسیده باشد چرا که دارای پیوندهایی با سازمان های غیر دولتی خارج از ایران هستند که توسط موقوفه برای دموکراسی تامین مالی می شوند.
«موقوفه بین المللی برای دموکراسی» (NAD) در سال 1983 با مصوبه کنگره تاسیس شد و نقش عمده ای در ایجاد بی ثباتی در کشورهای هدف داشته است. «بیل برکوویتز» می گوید:
«ان دی ای کارکردی همچون ساختمان اصلی دفتر معاملات تجاری پایاپای با ارائه تمام خدمات دارد. این موقوفه پول، حمایت تکنیکی، ابزارها، برنامه های آموزشی، مهارت های رسانه ای، کمک های روابط عمومی و دیگر تجهیزات را برای گروههای سیاسی انتخاب شده، سازمانهای مدنی، اتحادیه های کارگری، جنبش های مخالف، گروههای دانشجویی، انتشارات کتاب و روزنامه و دیگر رسانه ها را تامین می کند».
اگر بخواهم دقیق تر بگویم، این نهاد به هر رژیمی که بطور بالقوه در سر راه برنامه راتسچیلد باشد حمله می کند. باراک اوباما گفت آمریکا در امور داخلی ایران دخالت نخواهد کرد در حالی دقیقاً چنین دخالتی در حال روی دادن بود. برنامه او تامین مالی گروههای ایرانی مخالف از طریق بودجه 20 میلیون دلاری USAID بود، و این هم خود جزئی از پولهایی بود که بطور مخفی خرج شد.
سرویس موساد اسرائیل هم در عملیات مخفی درون ایران نقش داشته است. «میر دایان»، تکاور سابق و جنرال بازنشسته که مسؤولیت موساد را در سال 2002 در دست گرفت، بر طبق نقل قول هایی از منابع امنیتی که در رسانه ها مطرح شد وظیفه اش کنترل و خرابکاری در برنامه اتمی ایران قبل از هر تصمیم به حمله هوایی توسط اسرائیل بود. مسؤولیت دایان تا 2010 تمدید شده است. گزارش های رسانه های غربی بیانگر دخالت موساد در خرابکاری در تجهیزات و تاسیسات هسته ای ایران و حملاتی به دانشمندان و شخصیت های نظامی ایران است.

رنگ نمادین در ایران سبز است
اگر به میان ماجرا برویم، قضیه مانند تماشاگران منتظر نواخته شدن ویولون است، یعنی مردم کشور های هدف واقعاً نسبت به وضع موجودشان اعتراض حقیقی دارند. اما این نارضایی نسبت به وضع موجود، توسط عوامل تبلیغات چی و تحریک کننده، که زمینه ساز اعتراضات فراگیر در راستای هدف دخالت و تغییر رژیم هستند، مورد سوء استفاد قرار می گیرند.
گرچه نامها و چهره ها ممکن است تغییر کنند، اما آنهایی که در سایه اند به سادگی در حال بیشتر کردن قدرت و نفوذشان در کشورهایی هستند که عروسک هایشان را در ساختار سیاسی آن کشورها گنجانده اند. رئیس جمهور ساکاشویلی در گرجستان بدون کسب اجازه از ایالات متحده هیچ کاری نمی تواند بکند چه برسد به انقلاب مردمی.
ماجرا ساده است؛ به جای حمله به کشور برای گماشتن رهبران مطلوب، مردم را وادار کن برایت کار کنند و در عین حال خیال کنند سمبلی از قدرت مردمی هستند. «جان بولتون»، نئومحافظه کار تندرو در دولت بوش، گفت حمله نظامی آمریکا به ایران تنها زمانی روی خواهد داد که تحریم های اقتصادی و تلاش ها در جهت به راه انداختن انقلاب مردمی به شکست بیانجامند.
این تمرکز بر ایران بازهم با سلطه بر میدان جنگ بین المللی که برژینسکی «اوراسیا» می نامد مربوط است. اگر نگاهی به این نقشه اوراسیا داشته باشیم، می بینیم که چگونه بسیاری از کشورها در این حوزه و پیرامون ایران هدفی برای ناآرام سازی، تضادها و تجاوز بوده اند.
عملیات های مخفی و نظامی سازمان داده شده توسط بریتانیا و آمریکا و اسرائیل همه توسط خانه راتسچیلد کنترل می شوند که به عراق و افغانستان حمله کرده و ایجاد بی ثباتی کرده اند و اکنون نیز در حال حرکت به سمت پاکستان با افزایش عملیات های بمباران هستند. همچنین حملات تروریستی مهندسی شده در بمبئی، که اسرائیل در آن تخصص دارد، بخشی از برنامه بی ثبات سازی هند هستند. رهبران نظامی طالبان در واقع عامل آمریکا هستند که نقشه آمریکا و اسراییل را در پاکستان دنبال می کند.
اما جایزه بزرگ در این منطقه، ایران است که عراق را به افغانستان و پاکستان وصل می کند و امکان کنترل منطقه وسیعی از اسرائیل تا مرزهای چین را می دهد. ایران همچنین می تواند به باند انگلیسی- آمریکایی- اسرائیلی امکان دسترسی به دریای خزر با ذخایر عظیم نفتی و گازی اش را بدهد.
برنامه این است که تا حد ممکن کشورهای بیشتری در مرز با روسیه تحت کنترل درآیند و دلیل انقلاب های به اصطلاح مردمی در گرجستان و اوکراین و پیوستنشان به ناتو همین بوده است. باند راتسچیلد در پی زمینه سازی جنگی است که چین و روسیه را هم وارد آن کند تا ارتش جهانی و حکومت جهانی طراحی شده اش را متحقق سازد. بژینسکی در کتاب سال 1997 اش به نام «صفحه شطرنج بزرگ» می نویسد:
«به طور بالقوه خطرناک ترین سناریو می تواند ائتلاف بزرگ چین و روسیه و احتمالاً ایران به عنوان یک ائتلاف ضدهژمونیک باشد که بر اساس ایدئولوژی و نه بی عدالتی های انباشته شکل بگیرد. هم در مقیاس و هم در افق، این سناریو یادآور چالش ایجاد شده توسط شوروی سابق است با این تفاوت که این بار چین رهبر و شوروی پیرو خواهد بود. با این وجود اجتناب از چنین احتمالی یا کاهش آن شاید نیازمند ارائه یک مهارت ژئواستراتژیک از سوی آمریکا در پیرامون غربی، شرقی و جنوبی اوراسیا به طور همزمان باشد».
شبکه برژینسکی، سوروس و صهیونیسم راتسچیلد، باراک اوباما را تحت کنترل دارد و او منویات آنها را پیاده می کند. اولین حکم او در دفترش موافقت با حمله و بمباران پاکستان بود و همچنین از تهدید ایران به حمله نظامی در کنار عملیات مخفی همزمان جهت سرنگونی رژیم ایران حمایت کرد. اگر این برنامه کارایی نداشت، خواهید دید جو چگونه تغییر خواهد کرد چرا که آنها ایران را می خواهند و تا زمانی که به آن دست یابند متوقف نخواهند شد.