شخصیت امام کرامت محور بود نه کاریزماتیک

بهرام اخوان کاظمی عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز گفت: شخصیت امام خمینی کرامت محور بود و ویژگی‌های رهبران کاریزماتیک در امام به هیچ وجه وجود نداشت.
به گزارش خبرگزاری فارس در ادامه دومین روز از دومین همایش «بین‌المللی امام خمینی و قلمرو دین» در نشست تخصصی «کرامت انسان از دیدگاه امام خمینی و قانون اساسی» بهرام اخوان کاظمی عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز مقاله «شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی و کرامت انسانی» را ارائه کرد. نظر به موضوع جالب و بدیع این مقاله علاوه بر خبر این نشست خبرگزاری فارس متن کامل این مقاله را جهت استفاده مخاطبان منتشر می‌کند.
مقاله شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی و کرامت انسانی یکی از مقالات برگزیده همایش می‌باشد که متن آن با اندک تلخیص ارائه می‌گردد. نویسنده معتقد است میان شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی با کرامات انسانی و رعایت آن، مطابقت و تعامل کامل وجود داشته است و امام به عنوان مصداق انسان کامل - و نه رهبری کاریزماتیک - به منتهای حد، مُراعی این کرامت‌ها بوده‌اند.

تأثیرات عمیق رهبری امام خمینی (ره) به گونه ای است که بسیاری از نظریه پردازان و صاحب نظران داخلی و خارجی به دنبال تبیین تئوریک ماهیت این رهبری و علت تأثیر گذاری عمیق آن بوده اند. یکی از رایج ترین قالب های تئوریکی که این اندیشمندان برای چنین تبیینی انتخاب نموده اند؛ نظریة کاریزمایی ماکس وبر است و متأسفانه اکثر اندیشمندان داخلی و خارجی به ویژه از صاحب نظران موافق انقلاب اسلامی، از این قالب تئوریک برای تشریح نوع و جنسیت رهبری امام و نحوة تأثیر آن بر مردم سود جسته و یا سعی کرده اند با باز سازی این نظریه آن را برای چنین کاربرد و تطبیقی مهیا کنند. این در حالی است که در نظریة کاریزمایی – بویژه در تفسیرهای بعدی آن – رهبری و سلطة کاریزمایی، سلطه ای ضد عقلانی، و منافی کرامت انسانی، بسیج گرا، توده ای و احساسی و ضد دموکراتیک و مخصوص نظام های جامع القوا (توتالیتر) و فاشیستی قلمداد شده است؛ از آنجا که در عموم تلقی ها، نظریه رهبری کاریزمایی، به عنوان الگویی غیر انسانی، مشئوم و مغایر با کرامت های انسانی به شمار آمده است، تبریر ساحت امام (ره) از این شیوة مردود‏‏ رهبری،‌ به نحو بسیار روشنگرانه ایی دلالت بر تبیین دقیق جایگاه کرامات انسانی در شخصیت و شیوه رهبری ایشان خواهد داشت در همین راستا سؤال اصلی پژوهش به گونه زیر طرح شده است: «چه تعاملاتی میان شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی(ره) و رعایت کرامات انسانی وجود داشته است؟ آیا این شیوه رهبری و نفوذ شگرف آن،‌ بر مبنای الگوی مردود رهبری کاریزماتیک بوده و بر این اساس قابل تفسیر است؟»
متناسب با این سؤال اصلی، فرضیه یا مدعای این نوشتار به صورت زیر قابل طرح است: «به نظر می رسد میان شخصیت و شیوه رهبری امام خمینی (ره) با کرامات انسانی و رعایت آن،‌ مطابقت و تعامل کامل وجود داشته است و امام (ره) به عنوان مصداق انسان کامل – و نه رهبری کاریزماتیک – به منتهای حد،‌ مراعی این کرامت ها بوده اند و به همین دلیل رهبری ایشان واجد بیشترین تأثیر عمومی گشته است.»
این نوشتار جهت پاسخ به سؤال ها و آزمون مفروض خود،‌ مباحث آتی خود را سامان داده است.

* گفتار اول – ایرادات علمی و عملی نظریه رهبری کاریزمایی
ماکس وبر به عنوان اصلی ترین نظریه پرداز تئوری رهبری کاریزماتیک به شمار می آید. وی در کتاب «اقتصاد و جامعه» در مبحث توضیح انواع اقتدار و مشروعیت و تبیین چرایی و چگونگی اطاعت انسانها، به ارائه این نظریه پرداخته و این الگوی انتزاعی و ذهنی را طرح کرده است. نگارنده در نوشتار دیگری ثابت کرده است که این نظریه از عدم انسجام تئوریک و فقدان الگوی جامع، همبسته و سامانمند در رنج است و حتی بسیاری از اندیشمندان غربی، ایرادهای عمده و عدیده ای را بر آن وارد کرده اند ضمن آنکه «سلطه کاریزمایی» یک نمونه آرمانی و انتزاعی غیر قابل تطبیق با مصادیق خارجی است و حتی نگرش متدولوژیک وبر،‌ مانع تطبیق آن بر مصادیق خارجی است. این در حالی است که به علاوه، ماکس وبر این نظریه را با نگاهی به عرصه سیاسی وقت کشورش و برای حل مشکل رهبری آلمان پیشنهاد کرده بود از سوی دیگر اکثر وبرشناسان از مخدوش و ناقص بودن مطالعات اسلامی وبر سخن رانده و حتی تطبیق الگوی رهبری کاریزمایی وی بر پیامبر اسلام (ص) را مورد بحث و نقادی قرار داده‌اند.
ناقدان نظریه وبر، این نظریه را موهوم و تا حد افسانه تنزل داده و تعمیم ناپذیری کاریزما از حیث صفات و مصادیق و اختصاص بی دلیل رهبری کاریزماتیک به مردان را از ضعف های علمی آشکار آن به شمار آورده اند و در کنار این نقائص، آشفته سازی و تحریف آراء وبر نیز وجود داشته است تا جائیکه این نظریه توسط مفسرین بعدی – همانند تالکوت پارسونز – از مبادی و اصالت خویش منحرف و با تعابیر، معانی و مصادیق متعدد و تا حدودی متباین بیان گشته است این در حالی است که این تعابیر و تفاسیر جدید در اشارات و آثار وبر، وجود خارجی و عینی ندارد و این تفسیرهای پسینی از آثار و نظریه او، باعث آشفتگی بیشتر نظریات وبر و از جمله تئوری کاریزمای وی شده که پیشاپیش از عدم انسجام و بیان جامع و نابسامانی در رنج بوده است، ضمن آنکه جامعه شناسان سیاسی در عصر پیچیده و متطور دولتهای جدید امروز، دیگر نقش چندانی برای کاریزما قائل نبوده و به بیهودگی و ناکارایی رهبر کاریزمایی در دوره حاضر معتقدند. تمام این نقد ها از نظریه مزبور، بیانگر فقدان‏‎ صلاحیت این نظریه موهوم و تعمیم ناپذیر به عنوان شاخص و سنجه ایی برای ارزیابی مدل های رهبری و از جمله الگوی رهبری امام خمینی است و این انطباق از اساس نادرست و توهم زا و موهن است.

* گفتار دوم – مقام مرجعیت، خاستگاه و ضامن کرامات انسانی
در طول تاریخ سیاسی اسلام، همواره مذهب تشیع بواسطه عدالت خواهی و ظلم ستیزی، رهبری بسیاری از حرکت ها و جنبش های انقلابی و مردمی را بر عهده داشته است و بدیهی است که بسیاری از روحانیون و رهبران روحانی شیعی نیز بویژه در یکصد سال اخیر، اینگونه جنبش ها را علیه استبداد داخلی – همانند انقلاب مشروطه -،‌ و علیه استعمار خارجی – همانند نهضت تنباکو -، هدایت و فرماندهی نمایند. روحانیت و در رأس آنها مراجع تقلید، معمولاً از طبقات فقیر و محروم جامعه برخاسته و رنج توده های اجتماعی را لمس کرده و با آن بزرگ شده اند. از سویی بر خلاف روحانیون اهل سنت که به استخدام دولت در آمده و تأمین و امرار معاش آنها به دستمزدی بستگی دارد که از دولت دریافت می کنند،‌ روحانیون شیعه دارای استقلال مالی از نظام سیاسی بوده و تأمین معاش آنها به کمک های مختلفی بستگی دارد که از طریق وجوهات شرعی دریافتی از مردم مسلمان و معتقد تأمین شود. به طور طبیعی استقلال مالی از نظام سیاسی و تأمین معاش توسط مردم به روحانیون شیعی و رهبران آنها – و از جمله امام (ره) – کمک کرده است که بتوانند فارغ از هر گونه نگرانی و دغدغه ای، فعالیت های سیاسی – مذهبی خود را بر پایه منویات اسلام انقلابی تشیع، انجام داده و همواره مدافع کرامات انسانی و پناهگاه مردم و ضامن مصالح آن ها در قبال دستگاه های حاکمة مستبد و جابر باشند و بدیهی است که مراجع شیعی با دهها سال مجاهدت نفسانی و حیات علمی و ربانی از چنین جایگاهی برخوردار گردند. بر همین منوال،‌ بر خلاف رهبران کاریزمایی، «مشروعیت رهبری » امام خمینی (ره)، نه فقط بدلیل داشتن صفات صرفاً شخصی بلکه به سبب قرار گرفتن در جایگاهی دینی و مرجعی بود که مردم مسلمان شیعه،‌ گوش جان به فرامین ایشان سپرده بودند و اطاعت از وی را بر خود فرض می شمردند. به همین دلیل نیز در همان ابتدای نهضت،‌ امام (ره)،‌قابلیت مرجعیت در بسیج آحاد مردم را به اسلام خواهی و مردمی بودن فقهای اسلام نسبت می دهد.
یکی دیگر از وجوه تمایز رهبری استثنایی و کرامت محور امام خمینی (ره) با بسیاری از رهبران انقلابی و یا کاریزمایی جهان، وجه مقبولیت عمومی، همه گیری و جاذبة عام رهبری ایشان برای کلیه اقشار و گروه ها در نهضت اسلامی بود که این مقبولیت حتی در مدت کوتاهی به بخشهایی از امت اسلامی و حتی ملل ستمدیده تسری یافت. این در حالی است که بسیاری از رهبران به اصطلاح انقلابی و کاریزمایی با انواع شیوه های سرکوب و تهدید با خلقها و ملتهای خود مواجه شده و مقبولیت آنها را با انواع شیوه های تهدید و تطمیع و تبلیغات عوامفریبانه بدست آورند. تجربه رژیم های توتالیتری چپ در شوروی سابق و رژیم های توتالیتر راست گرا در آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی؛‌ مؤید این ادعا است.

* گفتار سوم – امام خمینی(ره)، مظهر کرامت و انسان کامل
یکی از واقعیت های بارز درباره شخصیت امام خمینی (ره) و شیوه ی رهبری ایشان آن است که تأثیر گذاری گسترده این شخصیت و الگوی رهبری مزبور در انقلاب اسلامی به خاطر موهوماتی مانند ویژگی های کاریزماتیک – که بدون جامعیت و مانعیت قابل تطابق با بسیاری از جنایتکاران تاریخ همانند هیتلر و موسولینی و... است – نیست بلکه ناشی از آن بوده که به اعتراف بسیاری از صاحب نظران، وی مصداق انسان کامل و شخصیتی خود ساخته، مهذب و با کرامت بود که تنها در دامن فرهنگ اسلام شیعی امکان پرورش و بروز آن وجود داشته است، به تعبیر آیت الله خامنه‌ای: «امام به همه فهماند که انسان کامل شدن، علی وار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن افسانه نیست.»
امام (ره) انسان متکاملی بودند که روح الهی خویش را به حقیقت وارستگی آراسته بودند. با آنکه از بهترین استعداد و زمینه مناسب امکانات برای رسیدن به انواع مظاهر دنیا برخوردار بودند، ولی هیچ گاه دنبال دنیا نرفته، بلکه از آن گریزان و رویگردان بودند. درست به همین دلیل و به مشیت خداوند، دنیا در تمام مظاهر گوناگونش به ایشان رو می آورد و به اوج محبوبیت، شهرت، قدرت و امکانات دنیا دست یافتند و در این مرحله نیز امتحانی نیکو دادند. ایشان، همه آنچه را که در راستای وارستگی و خلوص و خدمت به دین خدا و بندگان او به دست آورده بودند، فقط و فقط در راه خدا صرف کردند و هرگز هیچ گونه اثری از کمترین دلبستگی به ریز و درشت و خرد و کلان امور دنیوی در ایشان مشاهده نشد؛ چرا که او خانه را به صاحبخانه تسلیم کرده و دل را یکپارچه به محبوب سپرده بود و نه «خود»ی برای خود می‌دید و نه دلی برای «خود» تا چیزی را جز «خدا» برای خود بخواهد یا آنکه به چیزی جز خدا دل سپارد.
«یرواند آبراهامیان» نیز از جمله کسانی است که یکی از دلایل تأثیر گذاری رهبری امام و کسب همبستگی بی شائبه پیروان وی را در این علت می داند که «او مظهری از همت، صداقت، زیرکی سیاسی و به طوری کلی تقوای امام علی (ع) بود.»

* گفتار چهارم – نگرش «الهی» و «مدنی» و نه «توده ای» به مردم
بسیاری از تحلیل های موجود دربارة رهبری کاریزمایی و حتی از نظر خود وبر،‌ مریدان شخصیت کاریزمایی و به عبارت دیگر پیروان و «فرزدگان» او، ‌از صنف «جامعه توده‌ایی» و نه «جامعه مدنی» به حساب آمده اند جامعة توده ایی در حقیقت توده های فاقد شعور و بینش، منفعل اند که کورکورانه به رهبر مزبور وفادار بوده و حتی چشم و گوش بسته و مبتنی بر احساسات صرف از او تا پای جان حرف شنوی دارند. افراد بیماری که نا امنی روانی و انفعال سیاسی و اجتماعی خود را با پناه بردن به رهبر پناه بخش؛ با کیش شخصیت و قهرمان ناجی، مرتفع می سازند و عقل و عاطفه و عمل خود را تسلیم رهبر می کنند تا با رهبری او به ناکجا آباد های کاذب و نجات بخش رهنمون شوند که در عمل نیز جان و مال خود را در این مسیر سراب گونه به نابودی و تلاشی می‌کشانند.
باید بررسی کرد که آیا مردم تحت رهبری امام خمینی(ره) از صنف جامعه توده ای بوده‌اند یا بر عکس از گونه جامعه مدنی؟ تجربه انقلاب اسلامی و حضور فعالانه مردم در بیش از یک ربع قرن از بعد پیروزی انقلاب و تلاش های اسلام خواهانه و از سرانجام تکلیف شرعی آنها در کلیه مقاطع و فراز و نشیبهای نهضت، بخوبی بیانگر رشد و بلوغ فکری و عملی مردم بوده است و به هیچوجه نمی توان این مردم آگاه و مقاوم و با فرهنگ را با پیروان نهضتهای فاشیستی آلمان هیتلری و ایتالیای موسولینی و سایر پیروان رهبران کاریزمایی مقایسه کرد. مردمی با تمدن چند هزار ساله با تداوم فرهنگی پویا و گسست ناپذیر که ریشه های آن در تمدن کهن ایرانی و فرهنگ بارور اسلامی نهفته است. بدیهی است به چنین مردمی نمی توان، جامعه توده ای و اجتماعی بیمار لقب داد. از سویی نوع نگرش امام خمینی به مردم ایران، به بهترین وجه، گواه مدعای قبلی است.
یکی از ویژگیهای مهم دیدگاه و سلوک عرفانی امام خمینی بعد مردمی آن است. در توضیح این مطلب، مقدمتاً باید به تلقی خوشبینانه و قدسی ایشان از انسان پرداخته شود. امام همه موجودات عالم و از جمله انسان را جلوه خدا می دانست و اگر خدا نور است انسان نیز ظهوری دارد که بر گرفته از خدا است و انسان هم نور است. ایشان «انسان را موجودی ملکوتی می دید؛ تلاشهای این موجود را نیز به صورت مبارزه و مجاهده کسی که قصد بازگشت به اصل خویش را دارد و در پی رفع موانع برای وصول به این اصل است تعبیر می نمود؛‌ لذا جهاد در نظام فکری امام، تلاشی است که انسان ملکوتی برای رفع موانع درونی و بیرونی و حجابهایی که او را از صعود به مبدأ‌ نور باز می‌دارد، انجام می‌دهد» از این منظر، ‌اولین قدم انسان برای خروج از بیت نفس، قیام برای خدا است و حکومت وسیله‌ای می شود که انسان را به مرتبه الهی برساند و هدف مکتبهای توحیدی آن است که مردم را از ظلمتهای ماده به نور بکشند و آنها را از اسارت نفس و شیطان به حزب‌الله وارد کنند و آنها را تربیت الهی و انسانی کرده و آنها را به بالاترین مقاماتی که در وهم نیز نگنجد برسانند. به تعبیر ایشان: «اساس عالم بر تربیت انسان است. انسان عصارة همه موجودات و فشردة‌ تمام عالم است. انبیاء آمده اند برای اینکه این عصاره بالقوه را بالفعل [کنند] و انسان یک موجود الهی بشود که این موجود الهی تمام صفات حق تعالی در اوست و جلوه گاه نور مقدس حق تعالی است.»
در مباحث سیر و سلوک و عرفان، بسیاری بر این عقیده اند که کمال معرفت جز از راه انزوا و فاصله با مردم حاصل نمی شود،‌این در حالی است که عرفان مردمی امام، در نقطة مقابل این طرز فکر قرار دارد. «در عرفان امام، مردم پذیرای همه مدارج عرفانی بودند. امام معتقد بود که شخصیت عارف، هم در این ارتباط بارور می شود... » به عقیده ایشان عرفان واقعی از بستر ارتباط با مردم شکل می گیرد. «امام خدمت به مردم را عرفان می دانست، ایشان درک روح مردم را عرفان می دانست؛‌ و معتقد بود اگر آدم در خدمت مردم باشد، آن عرفان بارورتر خواهد شد.» 
یکی از مهم‌ترین دستاوردهای سیاسی عرفان مردمی امام، اعتماد و خوشبینی به هدایت کلیه انسانها و شعور و استعداد آنها در درک و رهروی حق است همچنانکه ایشان نظر حقارت آمیز در بندگان خدا و ناچیز شمردن اعمال مردم را از مظاهر عجب و باعث هلاکت انسان می دانست. امام همه موجودات به ویژه انسانها را شایسته نظر رحمت و محبت می‌دانست زیرا آنها مورد رحمت پروردگار عالمیان هستند و فقدان چنین بینشی را مایه نقص و نشانه کوتاه بینی و کوتاه نظری می دانست. اینگونه دیدگاهها امام را وادار می کرد که در جهت مصالح الهی و دنیوی مردم، با جدیٌتی امیدوارانه و با روحیه‌ای خستگی ناپذیر از فکر انگیزش و بیداری وجدانهای خفته مردم در دوران مبارزه مأیوس نگردد و بر خلاف بسیاری از علمای معاصر خویش، جوهرة آنان را در مبارزة جهت اقامة حکومت، قابل اتکاء بداند. به همین خاطر است که در نظر گاه و سیره عملی ایشان، مردم، پس از رکن الهی، رکن دوم نهضت و پیروزی آن را تشکیل می دهند. و برای همراه نمودن مردم با نهضت باید قلوب آنها را فتح کرد و دل آنها را بدست آورد و اسلام رگ خواب مسلمانان است و با تمسک و عمل به این آیین می توان آنها را به سوی خود جلب کرد. در همین راستا، امام اعتقاد عمیقی به ضرورت روشنگری و بیدارسازی توده های مردم داشتند، به عقیده ایشان بدون آگاهی بخشی به مردم – بویژه در زمینه آشنایی آنها با اسلام و همچنین جنایات رژیم خود کامه پهلوی – نمی توان از آنها انتظار مبارزه و قیام برای حفظ اسلام و مصالح مختلف را داشت.

* گفتار پنجم- رهبری مصلح با تفکر جهانی نه محصور در زوایای تنگ قومی، نژادی، حزبی و طبقاتی
تفکر و عمل بسیاری از رهبران دنیا و بویژه رهبران به اصطلاح کاریزمایی محصور در زوایای تنگ نژادی، صنفی و حزبی، طبقاتی، ایدئولوژیک بوده است و معمولاً به هیچ وجه ایشان مصالح خارج از این محدوده ها را لحاظ نمی نموده اند. تاریخ هنوز از یاد نبرده که هیتلر و موسولینی چگونه با کیش شخصیت و نژادگرایی، خود را تبلور نژاد برتر و حزب واحد به شمار آورده و آنگاه در راستای زیاده طلبی های ملی و نژادی جهان را به خاک و خون کشیدند.
اما به شهادت تاریخ، امام خمینی(ره) یک رهبر و مصلحی متمایز از تمام رهبران و بویژه رهبران کاریزمایی بود که اندیشه متعالی و عمل وی دارای بعدی جهانی و فراتر از حصارها و زوایای تنگ نژادی، ایدئولوژیک، حزبی، منطقه ای و طبقاتی و.. بود همچنانکه در وصیتنامه خویش نیز می فرمایند:‌ «و آنچه لازم است تذکر دهم آن است که وصیت سیاسی الهی اینجانب اختصاص بملت عظیم الشأن ایران ندارد بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامی و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب می باشد.»
در فراز پایانی و مهم این بخش از وصیتنامه، ملاحظه می شود که امام با نوید حکومت جهانی آتی اسلامی، آن را فراغ از نژاد پرستی و خود محوری دانسته و کشورهای غیر مسلمان آن را به گونه ای نظام های فدرالیستی مدرن با «تعبیر در جمهوری های آزاد و مستقل» یاد کرده است و این نشان از مقام و منظر مصلحانه ایشان در نگرش به دنیا و لحاظ مصالح و منافع جهانیان دارد.
از سویی ویژگی های شخصیتی امام، ایشان را برای کسب منزلت اجتماعی عام، بی نیاز از داشتن حزب سیاسی می کرد. از این رو، ایشان برای پیروزی قیام خود، گردانندگی هیچ حزب و دسته ای را بر عهده نگرفت و خود را گرفتار محدودیت های حزبی نساخت. امام چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی می گوید: «متذکر می شوم که ما با هیچ جبهه و دسته ای رابطه نداشته و نداریم و هر کس و هر گروهی که مسائل ما را نپذیرد، او را نمی پذیریم». در نتیجه رهبری امام به یک صنف یا یک قشر یا یک گروه محدود نمی گردید. بلکه عملاً طیف گسترده ای از مردم که در میان آن ها همگی لایه های اجتماعی به چشم می خوردند در پشت سر ایشان قرار گرفتند همین امر «باز خورد» بسیار مناسبی برای فراگیر شدن جنبش مردمی امام بود. همچنانکه در ایام نهضت هم می فرمودند: «جنبش اسلامی کنونی ملت ایران همه جامعه را در بر گرفته و به همین صورت هم پیش می رود »

* گفتار ششم - منبع مشروعیت از منظر امام؛ الهی و نه کاریزمایی
چنانکه قبلاً بیان شد در آراء وبر و تفسیرهای وبری، ویژگیهای کاریزماتیک نیز به عنوان یکی از منابع مشروعیت ساز اعمال اقتدار و سلطه معرفی شده و این اعتقاد مطرح گردیده که وجود این ویژگی های شخصیتی، اعمال قدرت از سوی شخصیتها و رهبران کاریزماتیک را بر جامعه مشروعیت می بخشد و اطاعت مردم وابسته به این خصوصیات کاریزماتیک و تأثیر آنها است و وجاهت قدرت و مشروعیت اعمال آن در گرو ویژگی های کاریزماتیک رهبران است. اما آیا در سیره نظری و عملی امام خمینی (ره) منبع مشروعیت و اقتدار، به همین شکل توجیه و تعریف می شود؟ بدیهی است که پاسخ این سؤال منفی است و این پاسخ منفی، یکی از براهین محکم در عدم صحت مقایسه الگوی رهبری امام با مدل رهبری کاریزمای وبری است.
به طور کلی میان دو نوع رهبری شیعی و رهبری کاریزماتیک فرقهای ماهوی وجود دارد از جمله اینکه مشروعیت رهبران کاریزمایی مبتنی بر خصوصیات شخصی و انگیزش احساسات و عواطف مردم است در حالی که مشروعیت رهبران شیعی مبتنی بر حکم شرع و عقل می باشد و منشأ آن، ضوابط و قوانین الهی و در درجه دوم خواست و اراده مردم می باشد.
منبع مشروعیت حکومت اسلامی از منظر امام خمینی(ره) نیز نه شخصی و نه کاریزماتیک بوده بلکه منحصراً امری الهی است و حتی حق الناس نیست و منشأ حاکمیت صرفاً خداوند سبحان می باشد و به جز او هیچ کس حق حکومت ندارد؛ به همین دلیل فقیه جامع الشرایط، قبل از انتخاب مردم یا نمایندگان ایشان، دارای مقام ولایت می باشد و قبلاً از سوی ائمه معصومین(ع) به شکل عام منصوب گشته است؛ لذا انتخاب مردم در تعیین و ثبوت و تحلیل مقام زعامت فقیه واجد نقش چندانی نیست و در منشاء حاکمیت و اعمال آن با فقیه شریک نمی‌باشد. بدین ترتیب چون ولایت فقیه امانتی است الهی،‌ رأی و انتخاب مردم در ثبوت آن نقشی ندارد و چنان نیست که اگر مردمی رأی ندادند، امام ولی امر نباشد و دخالتش در امور غاصبانه باشد. از این دیدگاه رأی و نظر مردم در تشخیص ولی‎امر خبری است نه انشایی، و کاشف از حاکمیت اوست و نه اینکه او را تعیین کند؛ به عبارت دیگر، شرط وجود است و نه شرط وجوب، و باعث فعلیت بخشی به حکومت فقیه می‌گردد و پایگاه مردمی آن را اثبات می کند. بدین ترتیب با پذیرش حق حاکمیت الهی فقیه، حکومت اسلامی در مرحلة پیاده شدن دارای دو جنبة الهی و مردمی خواهد شد و به مرحلهء فعلیت می رسد و از عالم تشریع و طرح ذهنی به عینیت خارجی قدم می‌نهد. بر مبنای این دیدگاه «تأثیر حضور مردم در صحنه عمل و اظهار رأی آنان در قلمرو فکر نه تنها ضامن اجرای ولایت فقیه است بلکه مایه موفقیت اصل دین و حاکمیت قرآن و زمامداری پیامبر اکرم (ص) و رهبری امامان معصوم (ع) می باشد و هرگز نباید بین تأثیر خارجی حضور مردم و بین تأثیر آن در ایجاد حق حاکمیت و علیت نسبت به اصل ولایت فقیه خلط نمود و به بهانه تکریم آرای عمومی، حق حاکمیت را مجعول خلق دانست و جنبة ربوبی آن را رها کرد.»

* گفتار هفتم – عدم کیش شخصیت،‌ زهد،‌ نفی خود محوری و ریاست طلبی
داشتن کیش شخصیت تقریباً در بین بسیاری از رهبران بزرگ دنیا و از جمله رهبران کاریزمایی چیز معمولی به شمار می‌آید. خود محوری، خود ستایی و ریاست طلبی بخش عمده‌ای از این رهبران – بویژه دسته اخیر – به حدی بوده است که روانشناسان اجتماعی آنها را به داشتن عقده های حقارت در ایام کودکی و تلاش در بزرگسالی برای جبران آنها – در روند اعمال رهبری بر دیگران – متهم کرده اند بخصوص رهبران کاریزمایی جنبش های توتالیتری و همچنین بسیاری از رهبران فره مند از سوی این روانشناسان به مثابه بیمارانی نامتعادل و روانی با مرض «خود و دیگر آزاری» یعنی «ساد و مازوخیم» شناخته شده اند. امّا آیا این یافته و مدعا را نیز می توان به رهبری و شخصیت امام خمینی(ره) تعمیم داد؟ مسلماً پاسخ این پرسش منفی است و وجه تمایز دیگری بر سایر وجوه تمایزات امام با رهبران کاریزمایی و غیر آن، در این زمینه می توان افزود.
اساساً در بینش عرفانی امام، یکی از موانع اصلی فهم درست و حجابهای دریافت حقیقت، دنیا دوستی و خود بینی و خود خواهی است. دنیا دوستی از منظر مزبور، سبب کوری آدمی و بسته شدن درهای ادراک حقیقی است.
امام از جمله رهبران بی مانند دنیا است که نه تنها در اوج کمال شخصیت، فاقد کیش شخصیت است، بلکه با فروتنی از ادبیاتی متواضعانه برای اشاره به خود اشاره می کند همچنانکه در ابتدای وصیتنامه خویش، از خود با عنوان «طلبه حقیر» یاد می کند یا در مکاتبات با فرزندش، عمر خود را «بر باد رفته» و «نود سال در بطالت» به شمار آورده و با تحقیر دنیا و کم شماری و عاصی دانستن خویش، «عبارتٍ «از هیچ هیچتر» را به نفس طاهرش خطاب می نماید و به شدت بر ضرورت نفی خود پرستی، خود بزرگ بینی، و حب جاه و مقام و نفس و هرگونه انانیت و انیت پافشاری می نماید.

* گفتار هشتم – مقابله شدید با مرید پروری و پیروان سازی
در ادبیات جامعه شناسانه وبر و مفسرین دیدگاه های او، یکی از ویژگی های مهم رهبران کاریزمایی، مرید پروری و پیروان سازی است و این رهبران در رأس حلقه های هرمی از مریدان و پیروان مجذوب خویش قرار می گیرند که بر حسب میزان ارادتمندی ایشان به رهبر، جایگاهشان در نزدیکی و یا دوری به وی، در این هرم فرق می کند. رهبران مزبور و به ویژه نوع فاشیستی و توتالیتر آنها به شدت به مرید پروری این پیروان چشم و گوش بسته دامن زده و انقیاد و تبعیت محض و بلا شرط آنها را خواستارند و ایشان را در خدمت امیال قدرت طلبانه و بیمار خویش قرار می دهند و خواهان هضم و ذوب این مریدان در هواهای جاه طلبانه، نژاد پرستانه و کیش شخصیت خود هستند. طبق تفاسیر وبر، کاهش ارادت این مریدان منجر به روالمندی و عادی شدن فره شخصیت کاریزمایی و کاهش تأثیر این رهبران در پیروان می شود و این نوع اقتدار، در نتیجه به تدریج به نوع دیگر یعنی اقتدار قانونی تبدیل می‌شود. امام خمینی در این زمینه نیز چه با رهبران کاریزمایی و چه با سایر رهبران دنیا فرق بنیادین و ماهوی دارد که ذیلاً به آن اشاره می‌شود.
کمتر انسانی را در طول تاریخ می توان یافت که در مقام هدایت نهضتی بزرگ، اینچنین از مرید پروری، و از توجه جامعه به خود گریزان بوده باشد. مهمترین نمونة اجتناب از مرید پروری ایشان می‌توان در برخورد امام با موضوع مرجعیت، پس از وفات آیت الله بروجردی و آیت الله حکیم مشاهده کرد. ابتدا برای هیچ یک از آنها مجلس فاتحه برگزار نکرد تا مبادا این تصور در مردم به وجود آید که او می‌خواهد به عنوان صاحب عزا، ابراز وجود نماید. پس از اصرار بسیار شاگردانش و هشدار آنها مبنی بر اینکه عدم برگزاری مجلس ممکن است حمل بر وجود اختلاف بین ایشان و آن دو مرحوم شود، به برگزاری مجلس رضایت داد و تأکید کرد که به هیچ عنوان، از او نامی برده نشود، از چاپ رساله خودداری می کرد و سرانجام در اثر فشار مقلدان اجازه داد که رساله اش با هزینه طلاب چاپ شود.
زمانی که یکی از علمای تهران به امام پیغام داده بود که «این بی اعتنایی شما به بعضی از روحانیون... موجب شده است که بسیاری از روحانیون تهرانی، مردم را بعد از فوت آقای حکیم به کسانی غیر از شما رجوع می دهند در امر مرجعیت و تقلید... [امام جواب داد که]: «سلام ما را به آن آقا برسانید و بگوئید شما هر چه مردم را از ما دور کنید، ما راحت تر هستیم، وظیفه ما سبکتر است و مسئولیتمان کمتر است.» بر این اساس، ایشان از مرید پروری بشدت بیزار بود و هنگامی که طلبه ها مطابق سنت حوزه، پس از اتمام کلاس درس یا برای رفتن به زیارت، همراهی اش می کردند، بر آنها بانگ می زد که «مگر عروس می‌برید» یا «مگر کار دیگری ندارید که دنبال من راه افتاده‌اید؛» و به نوه اش که برای او شعر سروده بود محرمانه یاد آور می شد که دیگر برای من شعر نگو.
مرید گریزی امام باعث شده بود که ایشان در رفت و آمد ها و دید و بازدیدها همیشه تنها حرکت کنند و با دار و دسته ای نمی رفتند و از راه انداختن اصحاب و عساکر و اطرافی متنفر بودند. آیت الله صانعی نقل می کند: روزی در قم امام می خواستند به دیدن یکی از علما بروند، لکن نشانی نداشتند و از من نشانی را خواستند، من هرچه اصرار کردم که به عنوان راهنمایی تا در آن منزل ایشان را همراهی کنم، نپذیرفتند. امام از مشایعت همراهان و دوستداران و طلاب با خویش بقدری پرهیز داشت و در ممانعت از آن جدیت می کرد که حتی برخی از مغازه داران اطراف منزلشان سیمای ایشان را به درستی نمیشناختند و حتی برای جلوگیری از حلقه زدن طلاب به دور ایشان در معابر عمومی، سؤالات آنها را در خانه شان جواب می دادند و وقتی از کلاس درس خارج می شدند مسیر خلوتی را که عمدتاً کوچه های منتهی به منزل بود، انتخاب می کردند و به منزل می آمدند بارها دیده می شد که بعد از درس، عده ای از طلاب که دوست داشتند همراه امام حرکت کنند، به دنبال ایشان راه می افتادند، اما وقتی امام، متوجه حضور آنها می شد می ایستادند و می گفتند: «آقایان بفرمایند بروند» امام یکمرتبه به عده ای از این طلاب مشایع خود گفته بود: «آقایان فرمایشی دارند؟» آنها گفته بودند «نه عرضی نداریم، فقط دوست داریم که به همراه شما باشیم و از این کار لذت می بریم.» امام در پاسخ فرموده بودند:«شکر الله سعیکم. من از این کار شما تشکر می‌کنم، شما آقا هستید، طلبه هستید،‌ محترم هستید، من دوست ندارم که شخصیت شما با حرکت کردن به دنبال من کوچک شود.
شاگردان امام نقل کرده اند که ایشان از فرستادن صلوات، آنهم صرفاً بخاطر ذکر نام خود توسط مردم راضی نبودند و یا نسبت به برنامه های ستاد استقبال خویش در بدو ورود خود به ایران، اعتراض کرده و گفته بودند «مگر کورش به ایران می آید؟ لذا جلو استقبال تجملاتی و پر خرج را گرفتند. در خاطرات شاگردان امام آمده است که در ایام تبعید نجف، ایشان همواره زیارات خود را بصورت گمنام و بدون تشریفات انجام می دادند و با وجود کهولت سن حدود یکساعت و نیم به این کار مبادرت می ورزید بدون اینکه از این بابت به خود ناراحتی به خرج دهند که در اثر ازدحام و تنه جمعیت معمولاً مزاحمت هایی بر ایشان بوجود آید که عموماً هم این امر اتفاق می افتاد. امام در نجف به هر مجلسی که وارد می شدند در هر جای خالی نزدیک، می نشستند در حالیکه معمولاً فضلا و آیت الله ها در یک صف می نشستند.
مرید گریزی امام، دشواریهایی هم برای حفاظت ایشان ایجاد کرد. گفته شده «مشکل بسیار بزرگی در روزهای اول اقامت امام در قم از نظر حفاظت و امنیت بوجود آمد بدین خاطر بود که امام مانع می شدند که پاسداران با اسلحه دنبال ایشان باشند و همیشه می فرمودند «من مأمور مسلح نمی خواهم، کسی دنبال من نیاید، مردم از من محافظت می کنند.» ضمن آنکه این خصیصه باعث شده بود که امام از بسیاری از تکلفاتی که سایر مراجع داشتند، از قبیل رفت و آمد، دستبوسی، تعظیم و تکریم، و در خانه را باز گذاشتن،‌دوری کنند.

* گفتار نهم - استبداد ستیزی، نقد و انتقاد پذیری، قانون گرایی
استبداد، نقد ناپذیری، فراقانونی بودن، از ویژگیهایی است که معمولاً برای رهبران کاریزمایی بویژه نوع منفی و توتالیتری آنها ذکر می شود. در این قسمت سعی می شود با توضیح این مطلب که ساحت امام از این صفات منزه و بَری بوده، بر وجوه متعدد تمایز شخصیت ایشان با رهبران کاریزمایی بیفزائم و عدم امکان مقایسه آنها با یکدیگر را بیشتر روشن و مدلل سازیم.

مبحث اول – استبداد ستیزی
بسیاری از نظریه ولایت مطلقه حضرت امام برداشتی استبداد آمیز دارند در حالیکه اساساً «اطلاق به ولایت مطلقه فقیه در برابر ولایت نسبی مطرح می شود، یعنی نباید اختیارات ولی فقیه را محدود و مقید به امور خاصی دانست، مانند آن که گفته شود فقیه [صرفاً] در قضاوت و تعیین قاضی حق دخالت دارد، اما در تعیین فرمانده جنگ حق دخالت ندارد. لذا هیچ محدودیتی جز محدودة مصالح مردم و قوانین الهی و موازین و ضوابط اسلامی در زمینه اختیارات فقیه عادل وجود ندارد و مفهوم اطلاق آن، به معنای نسبی نبودن ولایت برای فقیه در چارچوب مقررات اسلامی است.
امام راحل هم در بیاناتشان و هم در آثار مکتوب خود، به وضوح مرزهای اختیارات ولی فقیه را در چارچوب قوانین الهی و مصالح عمومی تعریف و ترسیم نموده‌اند که همان مرزهای آزادی است. از سوی دیگر ولایت مطلقه فقیه از دید امام به معنای نظارت و کنترل فعال است، چه حکومت، حاکم بر محکومین است و اساساً‌ در نظام اسلامی، حکومت به معنای استیلا و «تغلب» حاکم بر محکومین وجود ندارد. ولی فقیه نه جزء دولت است و نه خارج از آن، بلکه به شکلی فعال، هدایتگر جامعه و مجریان کشور در مسیر صحیح اسلامی است و دولت و نظام سیاسی، به واسطه این نوع دخالت و کنترل فقیه، مشروعیت می یابد. ایشان بر این باور بودند که «ما باید به مردم ارزش بدهیم و خودمان کنار بایستیم و روی خیر و شر کارها نظارت کنیم.» با این توضیحات، مبرهن است که ولایت فقیه نه خود، روایتی از استبداد دینی به حساب می آید و نه اسباب به استبداد کشیدن نهاد دولت را فراهم می آورد.

مبحث دوم – نقد و انتقاد پذیری تام
از جمله دغدغه های اصلی اندیشمندان سیاسی، در طی قرون و اعصار چگونگی تحدید و کنترل قدرت کارگزاران سیاسی بوده است؛‌ زیرا همگان معترف بوده اند که قدرت در ذات خویش گرایش به طغیان و تعدی داشت و در صورت عدم کنترل و مهار لازم به فساد می‌انجامد. بدین ترتیب، تاریخ بخش عظیمی از اندیشه‌های سیاسی و به ویژه نوع مردمسالار آن، تاریخ چگونگیِ نظارت بر قدرت بی رقیب و مطلقه دولت و کارگزارن و نحوه تحدید و تعدیل آن بوده است و اینکه با چه ساز و کارهایی، از تعد‏‏‏‏‏‏‎‏‏ی و تخطی قدرت عالیه دولت نسبت به حقوق شهروندان و سایر گروه های اجتماعی می توان ممانعت به عمل آورد. این ساز و کار ها – و از جمله نحوه نظارت و بیرونی – بخوبی و وضوح در اندیشه های سیاسی اسلامی و به تبع آن در اندیشه امام خمینی وجود دارد.
به عنوان نمونه، یکی از مهم ترین عناصر اندیشه سیاسی امام، تأکید بر نظارت درونی می باشد. از منظر ایشان، قدرت – فی نفسه – خیر است و خداوند از آنجا که قادر مطلق است دارای کمال مطلق می باشد. از این رو گرایش انسان به قدرت، نوعی کمال جویی و سیر به سوی کمال مطلق است. امام قدرت را در صورتی خطرناک و تهدیدی برای جامعه می دانند که در دست اشخاص غیر مهذب باشد و بدین ترتیب، فساد هم ناشی از همین قدرتمندان بدون تقوا است. بنابراین با تأکید بر اهمیت نظارت درونی، پیامبران و اولیای الهی را به عنوان کسانی معرفی می کنند که به لحاظ تهذیب درونی و تقوا از قدرت سوء استفاده نمی کنند. شایان ذکر است که امام به اهمیت نظارت بیرونی بی توجه نیست و همواره بر نظارت مردم بر حکومت تأکید می کنند که نشان از پیوند آرمان گرایی با واقع نگری در اندیشة ایشان است. از منظر امام، نظارت بیرونی باید از سوی مردم اعمال شود تا مانع انحراف دولت از مسیر اسلامی و انسانی شود، چون یکی از عوامل تباهی وفساد سیاسی، عدم نظارت مردم بر عملکرد دولت است. این نظارت بر عملکرد همه دستگاه ها، اعم از اجرایی و قانون‌گذاری و قضایی همراه با نقد آن می‌باشد و حتی حق فرد فرد اعضای جامعة اسلامی و رؤسای جامعه حتی عالی‌ترین مقام آن یعنی رهبر، باید در قبال آن پاسخ گو باشد.

مبحث سوم – قانون گرایی و استثنا ناپذیری خود از شمول قانون
در اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) آن چه بر همه حاکمیت دارد قانون است، و هیچ کس از حاکمیت قانون بیرون و فراتر از قانون و فوق قانون نیست.
از این دیدگاه، نظام اسلامی، نظام حاکمیت قانون است؛ نظامی که در آن همه چیز و همه کس تابع قانون است و نه اینکه حکومتی تابع رأی و آراء شخصی و خودسری باشد. در اندیشه امام، معیار همه امور، میزان همه کارها، مبنای عمل همه اشخاص و سازمان¬ها و نهادهای یک جامعه قانون است و آن چه سلامت امور و پیشرفت کارها و صلاح و سامان فرد و جامعه را تأمین می‌کند قانون گرایی است و تا جامعه ای قانونگرا نشود روی صلاح و پیشرفت و تعالی را نمی بیند. در سیره نظری و عملی امام، ولی فقیه جایگاهی فوق قانون خدا ندارد و تبعیت از احکام اسلامی، حتی بر او واجب است. برخی از پیشوا و یا رهبر نامیدن ولی فقیه، گمان کرده اند که او جایگاه فوق قانون داشته و از شمول آن مستثنی است، حال آن که ایشان بارها در بیانات و سیره عملی خویش، این گونه تلقی را مردود دانسته اند.