عراق و تروریسم
پاسخ گفتن به این پرسش که چه کسانی در عراق، جنایت میآفرینند و منشأ این تروریسم مهارگسیخته کجاست برای تحلیل صحیح از اوضاع عراق و منطقه، بسیار مؤثر است.
ابتدا باید دانست که تروریستهای امروز در عراق و پاکستان، سنخیتی با فلسفه تروریسم نیز نداشته و براساس منافع خود تصمیم نمیگیرند بلکه در حد و اندازه همان سلاحی میباشند که «اتاق فرمان» تروریسم به دستشان میدهد. اگر خواسته باشیم عراق متأخر را بشناسیم باید به روزی در جغرافیای سیاسی عراق بازگردیم که کودتای عبدالکریم قاسم، عراق را از چنگال انگلستان بیرون آورد و آنگاه نوبت به دو گرگ گرسنه امریکا و شوروی رسید که در رقابت با یکدیگر به جان عراق بیفتند و انگلستان نیز کینهتوزانه، منتظر فرصت بازگشت به عراق، کمین کرد. سپس باید روزهای آمدن و رفتن صدام و حزب بعثی را که میشل عفلق (وابسته به صهیونیستها)، بنیانگذار آن بود به یاد آورد و البته پیش از آن باید به ایدئولوژی ناصری که تا حدی نیز تحت تأثیر الهام از نهضت ملی نفت و مصدق در ایران پا گرفت و میخواست ملیگرایی را رونق داده و با تلفیق پانعربیسم و سوسیالیزم، کشورهای عربی را متحد کرده و از سلطه غرب رهایی بخشند، توجه کرد.
در کوتاه سخن، کودتای افسران چپ و ملی گرای مصر توانست شور و شوقی در جهان عرب پدید آورده و شورشی درون روشنفکران و آزادیخواهان عرب بیافریند. غرب که از این جنبش، نگران شده بود در پی آن برآمد که شورش عرب را قطعه قطعه کرده و ناصریسم را که بنا بود هماهنگکننده ملت عرب باشد، تبدیل به تعصب عربیت جاهلی گرداند که اشد در کفر و نفاق میباشند و سپس تحت این عنوان که چه کسی رهبر عرب باشد، اعراب را به جان یکدیگر افکندند و سرویسهای انگلیسی و امریکایی به دنبال استخدام یا تحریک اعراب سیاستنشناس، افتاده و وسوسه میکردند که پس مرزهای ناسیونالیستیتان چه میشود؟ و چرا کشور خود را به دیگری وانهید و زیر بار جمال عبدالناصر و مصر بروید؟ مگر خودتان مردهاید؟ خود بیایید و احزابی ملی و پرشورتر از ناصر در کشورهایتان تأسیس کنید و از پانعربیسمی که یک کشور بیگانه در رأس آن است تبعیت نکنید. بعثیها در سوریه و عراق چنین کردند لیکن حافظ اسد، سوریه را از تله، بیرون آورد و گرچه حزب مستقلی تأسیس کرد، اما از پانعربیسم چپ که هدف ناصر بود، نبرید. ضعف و تفرقه جهان عرب به نحوی بود که غرب توانست در جنگ شش روزه با ابزارگیری صهیونیستها ضربهای تاریخی بر مصر و سوریه و حتی اردن که در اختیار خودشان بود فرود آورد و پس از شکست و آنگاه مرگ ناصر، سادات و مبارک را که خود را در میان افسران ملی و اطرافیان ناصر، جا زده بودند، یکی پس از دیگری به اریکه قدرت مصر نشانده و خیانت حکومت مصر که قرار بود رهبر رهاییبخش عرب باشد به آنجا کشید که ششدانگ آن، به وسیله دو افسر خائن به اسلام و عرب، تا امروز در مشت غرب و صهیونیستها قرار گرفت. حافظ اسد توانست سوریه را پس از آن که در جنگ ششروزه تنها ماند، حفظ کند و فرزندش بشار نیز از پدر پیروی کرده و تا کنون تن به تسلیم نداده است، لیک خواسته ناصر، یک اتحاد عربی گسترده بود که بااستفاده از نفوذ و سرمایه اعراب بتواند کل کشورهای عربی را رهایی بخشد.
اینک به عراق بپردازیم. در آن روزگار همه میدانستند که اختیار شاه عراق، فیصل در مشت نخستوزیر کارکشته انگلیس است. از سویی دیگر در فرصت هیجان عربی، امریکا و شوروی، هر یک در پی آن برآمدند که مالک عراق نفتخیز گردند و هر یک از شرایط خاص خود بهره میگرفتند. نخست شوروی با حمایت از کودتای قاسم، پیش رفت. لیکن پس از خارج شدن قاسم و برادران عارف از صحنه سیاست و رشد حزب بعثی چپنما که میشل عفلق با گرایشهای صهیونیستی بنیانگذار آن بود به شکل مرموزی، مدیریت شوروی در عراق از ریشه پوسید و عراق به دست طرفداران صدام افتاد که از شاگردان موساد بوده و در حزب بعث با شعارهای عربی و چپ، نفوذ داده شده بودند. غرب نیز به این شرط، با کودتای سرد صدام علیه جریان عارف، موافقت کرد که بعثیها از این پس مستقیماً درجهت منافع ایشان عمل کنند و این همان شرطی بود که تحقق یافت. صدام با ایران اسلامی که پس از انقلاب، خار چشم امریکا و صهیونیسم گشته و میرفت تا جهان اسلام را علیه ستم تاریخی بشوراند، با شعارهای چپ و عربی یورش آورد و چون بر تخت حکومت مطلق نشست بر آن پندار که ایران پس از انقلاب، ارتش منسجم و قدرت دفاع ندارد و به سرعت از پای درمیآید به ایران و انقلاب حمله آورد و غرب از این خشنود که ایران پس از شکست نظامی از بعثیها، دوباره به دامن غرب بازمیگردد لیکن ساختار انقلاب و جمهوری اسلامی آنچنان ریشهدار بود که صدام با همه حمایتهای غرب و شرق و رژیمهای عربی وابسته به غرب، پس از هشت سال، عاقبت زمینگیر گشته و با تحمل خساراتی چشمگیر به مرزهای خود بازگشت و غرب نیز به کام خود نرسید. این بود که به فتنه تازهای پرداخت و با چراغ سبزی که به صدام داد او را وداشت تا به کویت حمله کند تا غرب بتواند کشورهای عربی را که با سرمایهگذاری سنگینی علیه ایران در جنگ 8 ساله حال طلبکار از غرب گشته بودند دگر بار به جای خود بنشاند و چون صدام این مأموریت را پذیرفت غرب با شعار آزادیخواهی به یاری کشور مورد هجوم تا آنجا پیش رفت که تلویزیونهای غربی هنگام جنگ اول خلیج فارس نشان دادند که افسران غربی به لشکریان مغرور صدام فرمان میدادند که چکمههای سربازان امریکایی را بوسه زده و حتی بلیسند تا چکمههایشان براق گردد و صدام را هم به شرطی رها کردند که تعهد کند شیعیان عراق را که طرفدار جمهوری اسلامی ایران و برای هر دوی آنان، خطرناک میباشند قتلعام و سرکوب کند و او چنین کرد. اما به تدریج سیاست امریکا در عراق، مشکل دیگری پدید آورد و از درون پوسید زیرا تنفر مردم عراق از صدام و امریکا هر لحظه بیشتر و قلبها به ایران، نزدیکتر شد و چون امریکا دریافت که تاریخ مصرف صدام، منقضی شده و مهره او در عراق، دیگر هرز گردیده و احتمال انقلاب یا کودتا علیه صدام میباشد ناگهان با چرخشی 180 درجه مجدداً با چهرهای خیرخواهانه و بشردوستانه و ضددیکتاتور و مبشر دموکراسی و با جلب افکار عمومی جهان، دوباره به عراق حمله کرد. بیشک صدام، چنانچه میگفتند آدمکشی گستاخ و نابودگر و دیکتاتور بود اما حذف او به این دلایل نبود. مردم ستمدیده عراق نیز خسته و خموش که شاید از دست صدام بدسرشت، به هر شیوه و دلیلی، عاقبت رهایی یابند، تماشاچی شدند اما امریکا به بهانه تخریب زرادخانه اتمی عراق به بمباران وسیع و فرساینده عراقی پرداخت که از قیام مردم آن علیه صدام و نیز امریکا میترسید و شگفت اینکه اجازه داد بعثیهای درمانده و از همه جا رانده و مأیوس، تا میتوانند سلاحهای ارتش را به تاراج ببرند. این سیاستی بود که میخواست در گام دوم به بعثیان شکست خورده بفهماند که اگر با نیروهای مهاجم، همکاری کنند، آزادند هر که را میخواهند بکشند و حتی به حکومت بازگردند. بنابراین باید گفت عمدهترین گروه تروریستی در عراق کنونی، همان بعثیهای سابق میباشند که گاه به کینه شکست از مردم عراق و گاه به فرمان مستقیم امریکا و انگلیس، به شنیعترین انواع ترور علیه مردم بیگناه و به ویژه شیعیان میپردازند. گروه دوم تروریستهای عراق، بقایای منافقینی میباشند که اینک هیچ پشتیبانی جز تروریسم جهانی ندارند و امریکا با شناختی که از آنان داشت پیام داد به شرطی میتوانید در عراق، زنده بمانید که از همه جهت، مطیع ما باشید و آن دریوزگان از همه جا رانده و مانده، از دل و جان پذیرفتند و اما سومین شاخه تروریسم که از خارج به عراق، فراخوانده شدند، تروریستهای مزدور و حرفهای میباشند که از گرداگرد جهان به هر جا که به کار آیند فراخوانده و استخدام میشوند، پول میگیرند و آدم میکشند. همگان دیدند پس از بیرون راندن شاه از ایران نیز چند گروه کاملاً متفاوت، چگونه با هدف واحد، با انقلاب ما درگیر شدند و آن جنایات تاریخی را به دستور اربابان انجام دادند. گستاخی آنان تا آنجاست که امروز آشکارا میگویند سیدحسن نصرالله و فلان رهبر حماس را ترور خواهیم کرد. با این توضیحات آشکار میگردد که تروریسم اصلی در مقابله با هر انقلاب مردمی، صهیونیسم است که سیاستگردان امریکاست.
بنابراین کارگردانان اصلی تروریسم در عراق و پاکستان، سیا، موساد و انتلیجنت سرویس میباشند و دستیاران آنان عبارتند از:
(1) بعثیان شکست خورده و عصبی (2) منافقین خلق که در بزرگترین بنبست تاریخ شوم خود گرفتار آمده و دچار فروپاشی شدهاند. (3) امیران و شیوخ وابسته عرب که اگر جام می خود را به جام رئیسجمهور امریکا نزنند و ننوشند یک روز هم نمیتوانند ژاندارم نفت جهان بمانند و در سیر تحولات سالهای اخیر خاورمیانه از فلسطین و لبنان تا عراق، منافع خود و اربابان را در حال نابودی میبینند و مخالف ثبات و امنیت در عراقاند و پول نفت را که به صدام در جنگ 8ساله میدادند اینک به گروههای تروریست و بمبگذار در عراق، پاکستان و... تقدیم میکنند. (4) در مواردی نیز به طور محرمانه، کماندوهای ارتشهای غربی و صیهونیستی مستقیماً دست به کار میشوند، بدان جهت که در موارد بسیار خاص، نمیتوانند علناً دیگران را استخدام کنند، مگر سال پیش، چند افسر انگلیسی را همراه انبوه مواد منفجره با لباس عربی در میان مردم بصره نگرفتند؟ اما در انفجار اخیر عراق، کماندوهای انگلیسی با یورش به پاسگاه عراقی، آنها را به زور سلاح، ربوده و آزاد کردند؟ و خبر آوردند که فاجعه کشتار زائران پس از معامله امریکا با تروریستهای زندانی و رهایی آنان، اتفاق افتاد.
و اما جریان سلفی و وهابی نیز که با روح خوارجی در مواردی به عنوان ابزار، عمل میکنند، تنها وسیله ترور و در حد و اندازه سلاحی جامدند که به فرمان مغز دیگری، ماشه را میچکاند و یا کمربند را منفجر میسازد و مگر ابنملجم، در آغاز سرباز علی(ع) نبود؟ و اگر بود همیشه گروهی زرپرست یا قطامهپرست یا بتپرست، شکار فریبکاران روانشناس میگردند و انتحار هم میکنند. سرنوشت تنها یک نمونه از این قربانیان که اخیراً لو رفت؛ چه رقتبار بود؟ دخترکی سادهدل که به منافقین خلق پیوسته و در پی از دست دادن هر چه داشت، مبتلا به ایدز هم- که شاید بر پایه طرحی بوده است- میگردد و در چنین وضعی که خود در فشار روحی و نگران خانوادهاش در ایران نیز بوده، آماده فریب خوردن میشود و آنگاه مافیای ترور، از عواطف منحرفاش بهره میگیرند و فرشته نجاتی به او پیشنهاد میکند که چون رهبری سازمان، یک از جان گذشته میخواهد تا با ترور یا انفجار انتحاری، نام خود را در تاریخ به ثبت رساند، تو که خود میدانی با این بیماری که داری پس از رنجهای بسیار و بدنام، خواهی مرد پس چه بهتر که با این فدکاری، هم خانواده را از رنج فقر و بیکاری، رهایی بخشی و پنج هزار دلار به خانواده قهرمان تو تعلق گیرد و هم خود با افتخار بروی.
از این گذشته آیا در جهانی که هر روز 25 نفر ژاپنی برای از دست دادن شغل، خودکشی میکنند یا افراد رو به ازدیادی در امریکا پس از بیکار شدن در بحران اقتصادی اخیر، خود و همسر و کودکان خود را میکشند آیا چنین انتحاری برای موجودی شکست خورده و از همه جا رانده و مانده و مبتلا به ایدز، یک آرزو نمیباشد؟ از این گذشته، مگر داروهای هیجان آفرین، آنچنان جسارتی نمیآفریند که در ماشینی با 100 کیلومتر سرعت را باز کرده و خود را پرتاب میکنند؟ و مگر کم دیدهایم که جوان کمدان متدینی به سحر و جادوی وهابیان و حیلههای «سیا» خود را به کشتن دهد تا مساجدی را بر سر نمازگزاران خراب کند و مؤمنان را بکشد؟ هر چه هست حتی در چنین مواردی باید به سراغ اتاق فرمان تروریسم رفت و آن را افشا کرد که آلات و ابزار، بسیار است و اهمیتی ندارد. این اتاق که منافق و بعثی و وهابی را به کار میگیرد، امریکا و صهیونیسم اند که ضربات سنگینی از عراق و پاکستان، از سویی به دنبال انتقام از اسلام و تفرقهافکنی میان مسلمین و از سوی دیگر در پی منحرف کردن جریان اصیل مبارزه علیه ظلم جهانیاند.