ارکان سه گانه قدرت اجتماعی در انقلاب اسلامی و انقلاب های دیگر

قسمت اول: مشارکت مردمی
قدرت اجتماعی در هر جامعه ای از سه رکن اصلی و اساسی تشکیل شده که قابل تفکیک از یکدیگر می باشند. این سه رکن شامل: مردم، رهبری و ایدئولوژی می شود که در هر سه مرحله انقلاب، به ویژه در مرحله ی دوم یعنی هنگام پیروزی نقش مهمی را ایفا می کنند، ما طی این درس و درس آینده به طور اجمال نقش این سه رکن «قدرت اجتماعی» را در چهار کشور مورد نظر مورد مقایسه قرار خواهیم داد.
الف – فرانسه
کشور فرانسه در دوران انقلاب در حدود 25 میلیون نفر جمعیت داشت که اکثریت قریب به اتفاق آن ها در روستاها زندگی می کردند. از نظر جامعه شناختی، مردم فرانسه به طور کلی به سه طبقه ی روحانیون، نجبا و طبقه ی سوم تقسیم شده بودند. تعداد افراد دو طبقه ممتاز جامعه «روحانیون و نجبا» که صاحبان اصلی امتیازها و قدرت سیاسی در جامعه بودند، بسیار ناچیز بود در حالی که طبقه ی سوم که حدود 98 درصد جمعیت آن کشور را تشکیل می داد، فاقد هر گونه امتیاز سیاسی بود. این طبقه در حقیقت توده ی مردم فرانسه را تشکیل می داد و شامل بورژواها «توانگران»، صنعت گران، کارگران و کشاورزان می شد. صنف بورژوا شامل معلمان، پزشکان، وکلای دادگستری، تجار بزرگ، بازرگانان، صاحبان صنایع کوچک و کارگاه ها و عمال دولتی بودند. این صنف که حدود سیصد هزار نفر بودند، در طول قرن هجده به ثروت زیادی دست پیدا کرده بودند. بورژواها به علت دارا بودن سواد و معلومات کافی، کتاب های سیاسی و اقتصادی زمان خود را که توسط افرادی چون «ولتر»، «منتسکیو» و «روسو» نوشته شه بود، مطالعه کرده، خواستار انقلاب سیاسی – اجتماعی در آن کشور بودند. بورژواها تلاش می کردند که با دگرگونی اجتماعی در آن کشور، همانند دو طبقه دیگر در مشارکت و مدیریت سیاسی جامعه سهمی داشته باشند.(1)
بدین ترتیب صنف بورژوا که شامل تعداد معدودی از طبقه ی سوم جامعۀ آن زمان فرانسه بود، هسته ی اصلی و اولیه ی انقلاب کبیر فرانسه را تشکیل داده، مبارزه علیه رژیم حاکم که در دست دو طبقه ی دیگر بود، آغاز کرد. البته در این راه عده ای از طبقات ممتاز نیز با آن ها همراه شدند. با توجه به این توضیح، مشخص می شود که اکثریت مردم آن کشور که همان طبقه سوم منهای بورژواها بودند، نقش قابل توجهی در حرکت سال 1789 م؛ یعنی تصرف پاریس و سقوط زندان «باستیل» و تشکیل حکومت مشروطه نداشتند. در واقع، فساد مالی و اقتصادی و درماندگی نظام حاکم در اداره امور کشور باعث شد که رژیم متوسل به دو طبقه ممتاز شود. چون آن ها به درخواست نظام حاکم جواب منفی دادند، به ناچار لوئی شانزدهم دستور تشکیل مجلس طبقات را صادر کرد. هم چنین نکته ی دیگری که در طول انقلاب فرانسه قابل تأمل است، این است که انقلاب بیشتر در شهر پاریس «پایتخت» تجلی یافت و مردم سایر نقاط کشور چندان مشارکتی در حرکت های اولیه انقلاب نداشتند. به عبارت دیگر، خاستگاه انقلاب، شهر پاریس بود و مردم سایر شهرهای آن کشور و روستاها بعد از پیروزی انقلاب به صحنه آمده، تحولات مهم بعد از آن را شکل دادند.(2) بدین لحاظ ادعای غربی ها مبنی بر این که، انقلاب فرانسه را به عنوان یک انقلاب مردمی و سراسری و با شرکت اقشار مردم آن کشور محسوب است، نمی توان قبول کرد. هر چند به لحاظ این که اولین نوع انقلاب اجتماعی است درخور و شایان توجه فراوان است.

ب – روسیه
جامعه ی روسیه در طول دوران تزاری به عنوان یک کشور کشاورزی و فئودالی شناخته شده بود که اکثریت مردم آن در روستاهای دور و پراکنده کشور وسیع شان تحت سلطه فئودال ها مشغول کار کشاورزی بودند و تنها عده ی معدودی در شهرها زندگی می کردند. اما از اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم، این کشور تحت تأثیرپیشرفت های صنعتی سریع اروپا قرار گرفته، کم کم با استفاده از سرمایه های خارجی رشد صنعتی آن آغاز شد. با آغاز کار صنایع مختلف در شهرهای روسیه، عده ای از دهقانان، روستاها را ترک کرده، در کارخانجات صنعتی مشغول کار شدند. تجمع کشاورزان ناراضی از سیستم فئودالی کشور در کارخانه ها و تشکیل یک طبقه جدید به نام کارگران «پرولتر»، زمینه لازم را برای مبارزه علیه رژیم تزاریسم در آن کشور فراهم کرد که از جمله آن ها، شورش کارگران در سال 1905 بود که منجر به تسلیم رژیم تزار در مقابل بعضی از درخواست های آن ها بود.(3)
در سال های قبل از انقلاب بر تعداد کارگران روسیه افزوده شده بود و به حدود سه میلیون نفر رسیده بود. اما این تعداد نسبت به جمعیت 122 میلیون نفری آن روز روسیه، هنوز ناچیز بود. شروع انقلاب در سال 1917 م با اعتصاب ها و راهپیمایی های کارگران شهر «سن پترزبورگ» آغاز شد و با پیوستن عده ی کمی از گروه های دیگر به پیروزی رسید. یعنی درصد کمی از کارگران در انقلاب شرکت کردند نه همه ی آنان. سایر شهرها و گروه های دیگر نقش چندانی در آن نداشتند. پس با توجه به چگونگی شکل گیری و پیروزی، انقلاب روسیه را هم نمی توان به عنوان یک انقلاب سراسری مردمی و همگانی محسوب کرد. چرا که فقط با شرکت تعداد معینی از کارگران پایتخت که حدود دو درصد جمعیت آن کشور را تشکیل می دادند، شکل گرفته، به ثمر رسید. علاوه بر این، در این کشور وسیع و پر جمعیت، گروه ها و اقلیت های مذهبی زیادی نیز ساکن بودند که نقشی در انقلاب نداشته، بعدها بدان پیوستند.(4) نتیجه این که مشارکت مردمی در انقلاب روسیه بسیار ضعیف و چندان قابل توجه نبود که آن را بتوان به عنوان یک انقلاب مردمی و سراسری اطلاق کرد.

ج – چین
با بررسی روند پیروزی انقلاب چین، این نتیجه حاصل می شود که به طور کلی دو گروه در بر پایی و پیروزی انقلاب در آن کشور نقش مؤثر و تعیین کننده ای داشتند که عبارتند از: کارگران و دهقانان. نهضت کارگری چین که پس از جنگ جهانی اول و نابودی کارخانجات و در نتیجه بی کاری کارگران آغاز شده بود تا سال 1949 م یعنی هنگام پیروزی کمونیست ها کم و بیش در آن کشور وجود داشت. اما نقش اصلی در پیروزی انقلاب آن کشور به عهده ی حزب کمونیست بود که متشکل از دهقانان و روستاییان بود.(5)
پس از آن که حزب کمونیست بر اساس ایدئولوژی مارکسیسم در آن کشور تشکیل شد، مبارزه ی خود علیه حکومت ملی گرایان را آغاز کرد. از نظر ایدئولوژی مارکسیسم، اساس انقلاب بر دوش کارگران صنعتی بود و با همین تفکر انقلاب اکتبر 1917 م روسیه به پیروزی رسیده بود. اما حزب کمونیست چین به رهبری «مائو» در آن کشور به این نتیجه رسید که با توجه به این که اکثریت مردم این کشور از دهقانان تشکیل شده است لذا اساس کار خود را دهقانان و روستا قرار داد. مائو با آگاه کردن دهقانان، زمینه های انقلاب را از آن جا شروع کرد و سرانجام هم موفق شد با تکیه بر آن ها به پیروزی نایل آید.(6)
نتیجه این که هر چند که کارگران هم در شروع و هم در تداوم انقلاب نقش داشتند اما اساس کار حزب کمونیست چین بر خلاف انقلاب روسیه با تکیه بر روستاییان و دهقانان بود. این دهقانان بودند که نقش تعیین کننده ای در پیروزی نهایی انقلاب چین در سال 1949 م داشتند و با توجه به این که دهقانان در آن زمان بیشتر از دو سوم جمعیت کشور را تشکیل می دادند،(7) می توان ادعا کرد که انقلاب چین نسبت به انقلاب روسیه و فرانسه یک انقلاب مردمی بود.

د – الجزایر
از ژوئن 1830 م که نیروهای فرانسوی در خاک الجزایر مستقر شدند، نخستین هسته های مبارزه با استعمارگران هم شکل گرفت. اولین قیام به رهبری «شیخ عبدالقادر» در الجزایر رخ داد. این جنبش استقلال طلبانه که از سال 1830 م تا 1847 به پیکار با ارتش متجاوز فرانسه پرداخت از اتحاد و هم بستگی همه مردم قبایل الجزایر غربی و مرکزی تشکیل شده بود و در این زمان مبارزات ضد استعماری را در شمال آفریقا رقم زد.(8)
مردم قبیله های عرب در سرزمین الجزایر به هیچ مقوله ای هم چون «استقلال» اهمیت نمی دادند. آنان به استقلال کشور خود و زندگی با عزت همانند گنجی ارزشمند قدر می نهادند و از هیچ چیز مانند سلطه بیگانگان بر زندگی و مقدرات خویش تنفر نداشتند.(9) این طرز تفکر و روحیات مردم آن کشور موجبات شکل گیری قیام های استقلال طلبانه متعددی را میان قبیله ها و بالتّبع مشکلاتی جدی را در روند استعمار در الجزایر به وجود آورد. پس از قیام «شیخ عبدالقادر» دست کم نُه جنبش ضد استعماری ظهور یافت. اما عدم دسترسی مردم به سلاح و تجهیزات لازم در جنگ علیه ارتش فرانسه، عدم رهبری واحد و قدرتمند، هم چنین فقدان یک ایدئولوژی منسجم سبب گردید تا این قیام ها از نیروهای سرکوب گر فرانسوی شکست بخورند. قیام «اوراس» در سال 1916 م آخرین حلقه از این دست مبارزات بود که شکست خورد.(10)
از شکست قیام منطقه «اوراس» تا آغاز مرحله جدید و نهایی پیکار مردم مسلمان الجزایر علیه استعمارگران در سال 1945 م، فعالیت های مخفی و زیر زمینی، رشته مبارزه علیه استعمار را به دست گرفتند.(11)
با مطالعه و بررسی رویدادهای 5/1 قرن مبارزات ضد استعماری الجزایر به این حقیقت مسلّم پی می بریم که خاستگاه اصلی انقلاب خونین آن کشور هم چون فرانسه، روسیه و چین یک طبقه یا گروه خاص نبود. به عبارت دیگر، فقط بورژواها، کارگران و یا دهقانان نبودند که تنور مبارزه علیه سلطه گران فرانسه را گرم نگه دارند. بلکه اقشار دیگری نیز در جریان مبارزه ی استقلال طلبانه آن کشور سهیم بودند. با این که انقلاب الجزایر همانند انقلاب فرانسه مّتکی به مردم شهرها و یا همانند انقلاب های روسیه و چین متکی به کارگران صنعتی و دهقانان نبودند بلکه تا سال 1945 م هر کدام از قیام ها متکی به یک گروه بود و در نتیجه بیشتر مردم در آن شرکت داشتند. مثلاً قیام «سَتیف» در سال 1945 م یک حرکت خرده بورژوازی شهری، قیام اُورس و کاهیلیا که از مناطق کوهستانی آغاز شد و از حمایت دهقانان برخوردار بود و یک حرکت روستایی بود.
فرانسویان با این استدلال که الجزایر را فتح کرده اند، آن را متعلق به خود می دانستند و برای زدودن هویت ملی و مذهبی مردم الجزایر دست به اقدام های متعددی زدند که از میان آن ها می توان به مصادره ی اموال به ویژه زمین های کشاورزان، بر هم زدن ترکیب جمعیت از طریق اسکان مهاجرین فرانسوی در الجزایر، ممنوع کردن زبان عربی و اجباری کردن زبان فرانسوی در مدارس و ... را می توان نام برد. این اقدامات سبب گردید تا بخش اعظم مردم، حس هویت بومی و ملی خود را از دست بدهند. اما با گذشت زمان و به کوشش علما و روشن فکران وطن دوست الجزایر، ملت برای کسب استقلال بسیج شد.
مصادره ی اراضی دهقانان توسط فرانسویان سبب فقر آنان گردید. پیشه وران و بازرگانان کوچک در اثر رقابت کالاهای فرانسوی ورشکسته شدند و به ارتش بی کاران پیوستند. روشن فکران و دانشگاهیان نیز شاهد نابودی ساختار سنتی و بومی فرهنگ کشورشان بودند. این عوامل سبب شد تا دهقانان، بورژواها، روشن فکران و علمای دینی، کسبه و اصناف و نیز قبایل صحرا نشین با اتحاد و هم بستگی به طور یک پارچه برای آزادی سرزمین شان قیام کردند.(12)
جبهه ی آزادی بخش ملی الجزایر از سال 1956 م، قشرهای وسیعی متشکل از علما، رهبران سندیکاها، دانشجویان، دانش آموزان و ... را زیر چتر خود داشت و حتی سربازان ارتش که از دست نیروهای فرانسوی فرار می کردند، به جبهه آزادی بخش می پیوستند. بنابراین، نهضت آزادی بخش الجزایر بر خلاف سه کشور فرانسه، روسیه و چین، یک انقلاب و حرکت به معنای واقعی مردمی و سراسری بود.(13)

هـ – ایران
وضعیت مشارکت مردمی در انقلاب ایران با انقلاب های فرانسه، روسیه و چین به طور کلی فرقی داشت. یکی از ویژگی ها و وجه تمایز انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلاب های دنیا، حضور گسترده و یک پارچه مردم در آن است. بر خلاف کشورهای فرانسه، روسیه و چین و همانند الجزایر، انقلاب اسلامی ایران به یک شهر و یا یک منطقه وابسته نبود، بلکه همه ی اقشار مردم اعم از شهری، روستایی، کشاورزان، کارگران، کارمندان، بازاریان، روشن فکران، دانشگاهیان، روحانیون، مردان و زنان به طور گسترده و یک پارچه از همه شهرها و روستاها، هم گام و هم زمان علیه رژیم پهلوی دست به قیام زده، با دادن هزاران شهید و جانباز به پیروزی رسیدند.(14)
عاملی که باعث چنین حضور گسترده ی مردم ایران در صحنۀ مبارزه شد، دین اسلام بود. دینی که از همان چهارده قرن پیش وقتی به مردم ایران معرفی شد، با جان و دل و با آغوش باز آن را پذیرفتند و وارد زندگی فردی و اجتماعی خود نمودند. در طول 1400 سال، تاریخ، فرهنگ، ادبیات، هنر و تمدن مردم ایران با اسلام عجین شد، ارزش ها و ایده آل های آن ها را تشکیل داد و عامل مهم وحدت اقشار مردم ایران گردید. زمانی که مردم مسلمان ایران، ارزش ها و اعتقادات حاکم بر حکومت محمد رضا پهلوی را بر خلاف ارزش ها و اصول اعتقادی خود احساس کردند، به صورت گسترده و با رهبری امام خمینی ره از پانزده خرداد 1342 ه. ش دست به قیام و انقلاب زدند. انقلاب اسلامی مردم ایران که غالب افراد کشور در آن شرکت داشتند و دین اسلام به خصوص مذهب شیعه عامل حرکت آنان بود، سرانجام پس از سال ها مبارزه در بهمن 1357 ه. ش به پیروزی رسید و حکومت پهلوی را به همراه نظام 2500 ساله ی شاهنشاهی سرنگون کرد.(15)

پی نوشت ها:

1 . انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب های فرانسه و روسیه، محمدی، ص 111- 114.
2 . انقلاب فرانسه، قاسم افتخاری، ص 39 – 43، دانشگاه امام صادق علیه السلام، تهران، 69 – 1368.
3. انقلاب روسیه، گزاویه کوکن، ص 11 – 17.
4. انقلاب اکتبر روسیه، مصطفی ملکوتیان، چاپ دانشکده ی عقیدتی، سیاسی، قم 1370؛ انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب های فرانسه و روسیه، محمدی.
5 . انقلاب چین، شاهنده، ص 22 – 52.
6 . همان، ص 53.
7 . انقلاب چین، شاهنده، ص 54.
8 . نبرد اسلام در آفریقا، سید هادی خسرو شاهی، جلد دوم، ص 11.
9 . تاریخ آفریقا، دخانیاتی، ص 174.
10. همان، ص 100.
11 . نبرد اسلام در آفریقا، خسرو شاهی، ص 11.
12 . اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی، منوچهر محمدی، ص 20 و مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، صادق زیبا کلام، ص 62 – 71 ، روزبه، تهران، 1372.
13 . تاریخ آفریقا، دخانیاتی، ص 351.
14 . تاریخ معاصر آفریقا، ماریان کورنون، ترجمه ی ابراهیم صدقیانی، ص 254.
15 . رویارویی انقلاب اسلامی ایران و آمریکا، کدیور، ص 63- 67


قسمت دوم: رهبری – ایدئولوژی
 


رکن اولِ قدرت اجتماعی، «مشارکت مردمی» است که در درس قبل درباره ی آن صحبت شد. دو رکن دیگر قدرت اجتماعی رهبری و ایدئولوژی هستند. رهبری برای هر کاری و از جمله انقلاب که خواستار تغییر بنیادین و همه جانبه در تمام زمینه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی است، لازم ضروری است. بدون حضور رهبر، حرکت ها و تلاش ها برای تغییر نظام، نظم و انسجام لازم پیدا نخواهد کرد و در نتیجه انقلاب تبدیل به شورش یا رفرم خواهد شد.
به طور کلی رهبری در حرکت های اجتماعی و سیاسی نقش مهمی را بر عهده دارد. وجود یک رهبر در هر سه مرحله از انقلاب برای هدایت مردم ضروری است.رهبری به دو صورت فردی و جمعی در انقلاب های مختلف از جمله انقلاب های ایران و فرانسه نمود پیدا کرده است که نوع فردی آن موفق تر و مؤثرتر بوده است. در صورتی که جامعه با شرایط انقلابی رو به رو شود و شکاف بین قدرت سیاسیِ حاکم و قدرت اجتماعی بیشتر شود، نقش رهبر در شکل گیری انقلاب بسیار تعیین کننده و سرنوشت ساز می شود. رهبر دارای سه نقش متفاوت است که هر کدام در یک مرحله از انقلاب مشخص می شوند: اول رهبری به عنوان ایدئولوگ یا بنیانگذار فکریِ انقلاب، دوم رهبر یا فرمانده کل عملیات انقلاب «در زمان پیروزی»، سوم به عنوان معمار و سازنده ی جامعه بعد از انقلاب. اگر هر سه مورد در یک فرد جمع باشند، آن شخص، رهبرِ منحصر به فرد انقلاب بوده، دارای مقبولیت و مشروعیت ویژه ای در بین مردم است.(1)
ایدئولوژی نیز برای شکل گیری حرکت های انقلابی لازم است. زیرا ایدئولوژی تنظیم کننده و ترسیم کننده ی ارزش ها، ایده آلها و اعتقادهای حاکم بر جامعه است. بدون وجود ایدئولوژی، یک جامعه انسجام لازم را برای حرکت گروهی و سرنگونی ارزش های حاکم و جایگزینی ارزش های جدید ندارد. در واقع ایدئولوژی همانند ملات، افراد و گروه های مختلف جامعه را به هم پیوند داده و حفظ می کند. در این درس به طور اجمال انقلاب های فوق با توجه به این دو رکن مورد مقایسه قرار می گیرند.(2)
 

انقلاب فرانسه
الف – رهبری: با مطالعه انقلاب فرانسه به راحتی می توان به این نتیجه رسید که در آن انقلاب، چهره ی شاخصی که بتواند دارای همه ی ویژگی های مربوط به رهبر باشد و در تمام مراحل، انقلاب را رهبری کرده و مورد قبول همه و دارای مشروعیت لازم باشد، وجود ندارد. افرادی مانند «روبسپیر»، «میرابو»، «دانتون»، «لافایت»، «مارا»، «سن ژوست»، «بابوف» و ...، هر کدام به علت روحیات و توانایی خود در زمان معین و محدودی رهبری مردم را پس از پیروزی به دست داشتند. و قبل از پیروزی و حتی در زمان گیری، مردم انقلابی فاقد یک رهبری فردی و یا حتی جمعی بوده اند(3). هم چنین، رهبران انقلاب فرانسه بیشتر، از یک طبقه «طبقه بورژوا» بودند. آن ها بیشتر از آن که مردم را به حرکت در آورند، خود سوار بر موج انقلاب می شدند، به همین علت فاقد پایگاه مردمی بودند. این یکی از دلایلی بود که آن ها نمی توانستند مدت زیادی بر مسند قدرت باشند. علاوه بر این، آن ها پس از پیروزی انقلاب و در زمانی که رهبری مردم را به عهده داشتند با یکدیگر بر سر قدرت به مبارزه برخاسته، هم دیگر را به قتل می رساندند و این خود عاملی مهم در سرخوردگی از آن ها می شد.(4)
ب – ایدئولوژی: حاکمیت مطلق در ایدئولوژی سیاسی قبل از انقلاب فرانسه، از آنِ خدا بود که به وسیله ی پاپ ها به پادشاهان واگذار می شد. در واقع پادشاهان واگذار می شد. در واقع پادشاهان، مشروعیت سلطنت خود را از کلیسا دریافت می کردند و به همین دلیل حکومت خود را ودیعه ای الهی دانسته تا کسی نتواند به مقابله با قدرت آن ها برخیزد. بدین ترتیب، حکومت استبدادی با مشورعیت دینی بر مردم سلطه داشت(5)
عده ای از نویسندگان و روشن فکران فرانسه از سال ها قبل از انقلاب با این نوع حکومت به مقابله پرداخته، انتقادهای زیادی از اوضاع اجتماعی و سیاسی آن کشور می کردند که از جمله آن ها «مونتسکیو»، «وُلتر» و «ژان ژاک روسو» بودند. به ویژه روسو را بنیان گذار فکری انقلاب فرانسه می دانند. این متفکران و سایر روشن فکرانِ دیگر قرن هجده فرانسه از حکومت مشروطه انگلستان تمجید کرده، افکار آزادی خواهی و لیبرالیستی خود را تبلیغ می کردند. انقلابیون فرانسه به خصوص نمایندگان اولین مجلس آن کشور، بعد از انقلاب از افکار و عقاید این متفکران استفاده کرده، ایدئولوژی لیبرالیسم و حکومت دمکراسی را بنا نهادند. از خصوصیات و ویژگی های این ایدئولوژی، انتقال حاکمیت از خدا به مردم، اصالت فرد و فرد گرایی، آزادی های فردی حمایت از بخش خصوصی و جدایی دین از سیاست است.(6)

انقلاب روسیه
الف – رهبری: تاریخ انقلاب اکتبر 1917 م روسیه نشان دهنده ی این است که این انقلاب فاقد یک رهبری واحد بوده است. حرکت های انقلابی که ماه فوریه سال 1917 م در روز بین المللی زنان و با شرکت کارگران آغاز شد، بدون رهبری و دخالت هیچ یک از رهبران مارکسیستی و غیر مارکسیستی بود. در این روز، گروه های مختلف کارگران به صورت خود جوش مختلف کارگران به صورت خود جوش به خیابان ها ریخته، نارضایتی خود را از اوضاع وخیم اقتصادی اعلام کردند. این تظاهرات چند روز به صورت خود جوش و بدون برنامه ریزی و سازماندهی هیچ گروهی در شهر «سن پتر زبورگ» ادامه داشت که سرانجام منجر به درگیری و دخالت مأموران پلیس و کشته شدن عده ای و در نتیجه سرگونی رژیم تزاری در روسیه شد.(7)
در این مرحله از انقلاب، یعنی سقوط رومانوف ها هیچ یک از رهبران بعدی، نقشی نداشتند و همه از شهر سن پترزبورگ دور بودند. افرادی مانند لنین و تروتسکی در خارج از کشور، استالین و کامنف و ... در تبعید یا زندان به سر می بردند (8) که پس از سقوط رومانوف ها و تشکیل دولت موقت، کم کم از تبعید و زندان رها شده، رهبری حرکت های انقلابی کارگران و دهقانان را به عهده گرفتند. در نتیجه پس از عدم موفقیت دولت های جدید، سرانجام در اکتبر 1917 م، بلشویک ها به رهبری لنین که شامل گروه اکثریت حزب سوسیال دمکرات بودند، قدرت را در کشور روسیه به دست گرفتند.(9) هیچ یک از رهبران انقلاب روسیه که مرحله ی دوم انقلاب «ماه های سپتامبر و اکتبر» را رهبری کردند مقبولیت و مشروعیت یک رهبر جامع و کامل را دارا نبودند.
ب – ایدئولوژی: از اواسط قرن نوزدهم گروه ها و سازمان های زیادی در روسیه فعالیت می کردند که از جمله آن ها پوپولیست ها، لیبرالیست ها، مارکسیست ها و میان همه ی این گروها، سازمان مارکسیستی که به وسیله ی پلخانف «پدر مارکسیسم روسیه» بنیان گذاری شد مشهورتر بود. این گروه بعدها به نام سوسیال دمکرات شناخته شد. در اثر انشعابی که در آن رخ داد این گروه، به دو گروهِ بلشویک «اکثریت» به رهبری لنین و منشویک «اقلیت» به رهبری پلخاف تقسیم شد. این دو گروه از قبل در روسیه فعالیت می کردند و در انقلاب به ویژه از مرحله ی دوم نقش مؤثری داشتند ولی سرانجام بلشویک ها قدرت را بعد از پیروزی به دست گرفتند. ایدئولوژی هر دو گروه مارکسیسم بود. از خصوصیات و ویژگی های این ایدئولوژی اعتقاد به اصالت ماده و اصالت جمع، دیکتاتوری طبقه ی کارگر، تمرکز انحصارات و ابزار تولید در دست دولت و ضدّیت با دین بود. البته مارکسیسم یک ایدوئولوژی واداتی برای کشور روسیه بود و پدران فکری آن مانند مارکس و انگلس افراد غیر روسی بودند. به همین دلیل در آن کشور دارای سابقه طولانی، نفوذ عمیق و ریشه ای نبود.(10)

انقلاب چین
الف – رهبری: حزب کمونیست چین به رهبری «مائو تسه تانگ» که انقلاب کمونیستی 1949 را رهبری کرد به همراه یازده نفر دیگر در سال 1921 م تشکیل شد. مائو از جوان تری و فعال ترین افراد تشکیل دهنده ی حزب بود. این افراد که از جمله انقلابیون چین بودند، پس از پیروزی انقلاب اکتبر 1917 م روسیه به طرف مارکسیسم گرایش پیدا کرده، بر اساس آن مبارزات خود را سازماندهی نمودند. حزب کمونیست چین از ابتدا فاقد یک رهبری واحد بود اما در میان اعضای مؤسس آن «مائو» به علت فعالیت های زیاد و نیروی جوانی، کم کم شاخص تر شد. وی که از سال 1919 م از طریق رهبری یک جنبش دانشجویی در پکن به شهرت و اعتباری دست یافته بود، پله های ترقّی را در حزب کمونیست چین یکی پس از دیگری طی کرد و رهبری غیر رسمی آن را با فعالیت در میان دهقانان به دست گرفت. سرانجام مائو در سال 1934 م طی یک راهپیمایی دوازده هزار کیلومتری تاریخی، از سوی «لیوشائو چی» و «چوئن لای» به ریاست کمیته مرکزی حزب کمونیست چین برگزیده شد و از این تاریخ تا پیروزی انقلاب به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب چین انجام وظیفه کرد. هم چنین وی چند سال پس از پیروزی انقلاب هم تحولات و نوسازی جامعه چین را رهبری کرد.(11) پس مائو به مدت پانزده سال به عنوان ایدئولوگ، فرمانده کل عملیات و هم بعد از انقلاب به عنوان معمار و سازنده ی انقلاب، نقش خود را به عنوان یک رهبر واحد به انجام رساند.
ب – ایدئولوژی: بار اصلی و اساسی پیروزی انقلاب چین بر دوش حزب کمونیست آن کشور به رهبری «مائو» بود. ایدئولوژی و جهان بینی حاکم بر این حزب و در نتیجه انقلاب چین، مارکسیسم – لنینیسم بود. پس از تشکیل حزب کمونیست چین و آغاز حرکت های انقلابی به وسیله ی بنیان گذاران آن، اعضای آن به ویژه مائو در رأس حزب، سعی می کردند که تمام حرکت های انقلابی خود را با این ایدئولوژی تطبیق و بر اساس آن سازماندهی کنند.(12)
این ایدئولوژی از انقلاب روسیه به عاریت گرفته شده بود. از دیدگاه لنین نیروی محرکه انقلاب، کارگران صنعتی بودند. اما مائو نظریه ی مارکسیسم را تغییر داد و انقلاب آن کشور را با تکیه بر دهقانان از روستا آغاز کرد و کارگران را هم با خود همراه ساخت. پس، انقلاب چین با نوع اصلاح شده ی مارکسیسم – لنینیسم به پیروزی رسید. اما سایر ویژگی های آن را که شامل اصالت ماده و اصالت جمع، تمرکز انحصارات و ابزار تولید در دست دولت و ضدیت با دین را حفظ کرد.(13) در نتیجه، ایدئولوژی انقلاب چین هم بر خلاف ایدئولوژی انقلاب ایران که ریشه 1400 ساله در جامعه ی ایران داشت و همه ی مردم آن را پذیرفته و وارد عرصه های عمومی و خصوصی زندگی خود کرده بودند، به تازگی توسط عده ی معدودی وارد آن کشور شده و از آن در جهت اهداف سیاسی استفاده می شد.

انقلاب الجزایر
الف – رهبری: در فرایند نهضت آزادی بخش الجزایر رهبران متعددی ظاهر شدند که از نظر فکری و ایدئولوژیکی از طیف وسیعی برخوردار بوده، برای رسیدن به خواست مشترک شان می کوشیدند. «شیخ عبدالقادر الجزایر» نمونه ای از رهبران مسلمان بود که با تکیه بر مبانی اسلامی در راه آزادی الجزایر از سیطره ی استعمار به پیکار برخاست. «عبدالحمید بن بادیس» نمونه ای دیگر از رهبران اسلامی بود که از افکار «شیخ محمد عبده»، متفکر بزرگ جهان اسلام الهام گرفته بود. «الشیخ العقبی» و «الشیخ الابراهیمی» دو تن دیگر از رهبران مسلمان انقلاب الجزایر بودند. اما رهبران دیگری نیز در هدایت جنبش الجزایر ظاهر شدند که «مسالی حاج» و «فرحت عباس» به عنوان رهبران میانه رو و ناسیونالیسم شناخته شده اند. مسالی حاج به علت وفاداریش به ناسیونالیسم به عنوان پدر، ناسیونالیسم الجزایر شهرت یافت.(14)
از دیگر چهره های شاخص رهبری نهضت الجزایر، «بِن بلاّ» بود که به سازماندهی و رهبری علمیات های چریکی و جنگی علیه فرانسویان می پرداخت. هم چنین در میان رهبران الجزایر کسانی بودند که از سوسیالیسم و کمونیزم طرفداری می کردند. «العربی بوهالی» نمونه ای از این چهره ها بود. وجود اختلافات ایدئولوژی و فکری میان رهبران انقلاب الجزایر سبب شکاف های عمیقی بین آنان گردیده بود. در یک جمع بندی کلی می توان گفت که در الجزایر طیف وسیعی از رهبران رادیکال، میانه رو و اصلاح طلب وجود داشت که برای دست یابی به هدف های مورد نظر و غلبه بر دشمن مشترک، هر چند به طور موقت اختلافات را کنار نهاده و زیر چتر جبهه ی «آزادی بخش ملی» جمع شدند. اما در انقلاب الجزایر چهره شاخص و منحصر به فردی که رهبری آن را به تنهایی به عهده بگیرد مشاهده نمی شود و در کنار «بن بلاّ» که یکی از رهبران برجسته انقلاب الجزایر بود، چهره های دیگری نیز حضور داشتند که در هدایت مردم الجزایر نقش برجسته ای داشتند.
ب – ایدئولوژی: حرکت انقلابی الجزایر زاییده ی یک اندیشه و ایدئولوژی واحد و منسجم نبود. زیرا در این سرزمین طیف وسیعی از ایدئولوژی های رنگارنگ و گوناگون وجود داشتند که مدعی هدایت و رهبری مردم بودند که از جمله ی آن ها اسلام، ناسیونالیسم، سوسیالیسم و ... بودند.
در نخستین مرحله ی انقلاب ضد استعماری، «عبدالقادر الجزایری» به عنوان چهره ای مسلمان، با انعقاد قرار داد «وسمشیل» در سال 1834 م در الجزایر غربی و مرکزی نوعی حکومت اسلامی ایجاد کرد و حتی خود را امیر مؤمنان نامید. اما این تشکیلات دوام چندانی نیاورد و به وسیله ی فرانسوی ها برچیده شد.(15) مقارن سال های 1937 م، ایدئولوژی ناسیونالیسم صحنه ی گردان مبارزات الجزایریان بود که به وسیله ی «مسالی حاج» تبلیغ می شد.(16)
اما هنگامی که جبهه آزادی بخش ملی در تابستان 1962 م، بار سنگین جامعه ی استقلال یافته ی الجزایر را بر دوش خود حس کرد، هیچ گونه طرح و برنامه ای برای ساختن جامعه ی جدید در دست نداشت.(17) بحرانی که پس از حصول استقلال در آن کشور دامن گیر جامعه ی الجزایر شد، بیش از هر چیزی از فقدان ایدئولوژی انقلابی و خلای فکری نهضت الجزایر حکایت می کرد. تنها عنصری که نقش ملات و به هم پیوستن رهبران نهضت را بازی می کرد و آنان را گرد هم آورد، اندیشه ی ضد استعماری بود که در واقع تنها عامل هم بستگی مردم آن کشور هم محسوب می گردید. خلای ایدئولوژیک به ویژه عدم توجه رهبران و ملت مسلمان کشور الجزایر به اسلام اصیل، موجب بر پا شدن سیطره ی استعمار و بحران بی هویتی برای مدت طولانی در آن کشور شد.(18) این در حالی بود که مردم و رهبران آن کشور توانستند با توجه به دین اسلام که در بین اکثریت مردم آن کشور رواج داشت به عنوان تنها ایدئولوژی انقلابی مبارزات مردم به نحوه مطلوب تر سازماندهی کرده، به پیروزی برسانند و پس از پیروزی هم با تکیه بر اسلام نمونه ی یک جامعه ی اسلامی یک پارچه ارائه دهند تا دچار بحرانی دیگر که امروزه دامن گیر جامعه ی اسلامی الجزایر شده نشوند.

انقلاب ایران
الف - رهبری: رهبری در انقلاب اسلامی بر خلاف فرانسه، روسیه و الجزایر واحد و منحصر به فرد بود و هر سه نقش را در انقلاب ایفا نمود. امام خمینی ره از سال 1342 ه. ش و حتی قبل از آن به عنوان ایدئولوگ و بنیان گذار فکری انقلاب، قیام خود را علیه رژیم پهلوی آغاز کرد. معظم له قبل از این که قیام را آغاز کند به عنوان مرجع تقلید، رابطه ی معنوی خوبی با مردم برقرار کرده و در بین اقشار مختلف مردم دارای محبوبیت بود. به واسطه ی همین نفوذ معنوی، مدتی هم که در عراق به حال تبعید به سر می بردند، ارتباط او با پیروانش قطع نگردید. مشروعیت شرعی و مردمی و مقبولیت عامه امام خمینی ره باعص شد که او کشتی انقلاب را به خوبی هدایت کرده، به پیروزی رساند. جاذبه ها، مقبولیت، درایت، آینده نگری، مرجعیت و سایر ویژگی های او سبب شد که همواره در قلوب میلیون ها مسلمان ایران و جهان جا داشته و همه بدون چون و چرا از او اطاعت کرده و انقلاب اسلامی را حمایت و پشتیبانی کنند. پس از پیروزی نیز با توجه به پشتیبانی قاطع، همه جانبه و فراگیر مسلمانان از آن پیر فرزانه، انقلاب اسلامی به رغم حوادث و دشواری های داخلی و خارجی در جهت اهداف و اصول اولیه ی خود که همان بر پایی حکومت اسلامی براساس اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم بود به پیش رود. امام خمینی ره بر خلاف رهبران انقلاب های فرانسه و روسیه هر سه مرحله از انقلاب را هدایت کرد و تا هنگام وفاتش رهبر بی چون و چرا و منحصر به فرد بود.(19)
پس از رحلت بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای از سوی خبرگان منتختب مردم به عنوان رهبر جدید انقلاب انتخاب و همانند خلف صالح خود در دوران سازندگی کشتی انقلاب را با درایت به پیش می برند. از این رو، انقلاب اسلامی ایران از نظر رهبری چه قبل و چه بعد از پیروزی منحصر به فرد و یگانه است و قابل مقایسه با هیچ یک از انقلاب های دنیا نمی باشد.
ب – ایدئولوژی: بعد از پیروزی نهضت مشروطیت، پادشاهان ایران به ویژه رضا خان و پسرش محمد رضا پهلوی سعی کرده بودند که با الهام از لیبرالیسم غرب، جدایی دین از سیاست را در ایران تبلیغ کنند. آن ها هم چنین با توجه به تاریخ قبل از اسلام، افکار ناسیونالیستی و ملی گرایی ایران را جهت توجیه سلطنت خود ترویج می کردند. اما با توجه به این که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران حدود 1400 سال دین اسلام را قبول کرده و اصول و ارزش های دینی در همه ی ابعاد زندگی آن ها گسترش پیدا کرده بود، پهلوی ها چندان در کار خود موفق نبودند. رهبر کبیر انقلاب اسلامی با توجه و آگاهی به نفوذ عمیق اسلام و فقه شیعه در میان مردم مسلمان ایران تز جدایی دین از سیاست را مورد حمله قرار داده، اسلام را به عنوان بهترین ایدئولوژی انقلابی و ظلم ستیزی مطرح کردند. امام خمینی ره با ارایه اصل «ولایت فقیه» و با استناد به آیات قرآن کریم و احادیث منقول از ائمه معصومین علیهم السلام ثابت کردند که احکام خدا هیچ گاه تعطیل بردار نبوده و در زمان غیبت امامان معصوم علیهم السلام حکومت متعلق به فقهاست و به همین دلیل حکومت اسلامی را در ایران بر پا نمودند.(20)
ویژگی حکومت اسلامی بر اساس مکتب تشیع که بر اصل ولایت فقیه استوار است، حاکمیت مطلق الهی بر همه ی شؤونات زندگی است. حکومت بر انسان ها به پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و پس از او ائمه ی معصومین علیهم السلام واگذار شده و در زمان غیبت متعلق به فقیه عادل و جامع الشرایط است که قدرت او از طریق آرای مردم به عینیت می رسد. هم چنین بر خلاف انقلاب های فرانسه، روسیه، چین، و الجزایر که ارزش ها و ایدئولوژی های حاکم بر آن ها مادی و دنیایی بود، ارزش ها و ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران، الهی و معنوی و از تقدیس ویژه ای در نزد مسمانان برخوردار بود و توانست نقش اساسی و مهمی در حرکت مردم ایفا نماید.

پی نوشت ها:

1. تحلیلی بر انقلاب اسلامی، محمدی، ص 44 – 47.
2. انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب های فرانسه و روسیه، محمدی، ص 109 – 110.
3 . انقلاب فرانسه، ملکوتیان، ص 51 – 53.
4 . انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلاب های فرانسه و روسیه، محمدی، ص 153 – 155.
5 . همان، ص 170 – 176.
6 . تحلیلی بر انقلاب اسلامی، محمدی، ص 108 – 117.
7 . تاریخ انقلاب روسیه، کارمایکل، ص 46 – 70. و تاریخ انقلاب روسیه، تروتسکی، جلد یک، ص 141.
8 . همان، ص 44.
9 . انقلاب روسیه، ملکوتیان، ص 8 – 11.
10 . مقایسه ی انقلاب اسلامی با انقلاب های فرانسه و روسیه، محمدی، ص 178 – 184.
11 . غول های قرن، طلوعی، ص 625 – 686؛ افسانه و حقیقت درباره ی مائو، محمد بامداد.
12 . چین، بررسی کشورها، شماره ی 10، مؤسسه ی مطالعات و پژوهش های بازرگانی، ص 80، وزارت بازرگانی، تهران، 1368.
13 . همان، ص 81 – 83.
14 . بن بلا، مرل، ص 404 – 405.
15 . الجزایر، میرزا صالح، ص 10.
16 . جنبش های آزادی بخش، نشریه ی شماره ی 33، حزب جمهوری اسلامی، حسین هدی و علی رضا بهشتی، ص 176، تهران، 1361.
17 . اسطوره های انقلاب در جهان سوم، شالیان، ص 102.
18 . همان، ص 99.
19 . تحلیلی بر انقلاب اسلامی، محمدی، ص 95 – 107؛ رویارویی انقلاب اسلامی و آمریکا، کدیور، ص 57 – 63.
20 . تحلیلی بر انقلاب اسلامی، محمدی، ص 199.