انقلاب ايران و روابط بين الملل

امّا براي شمردن تأثيرات بين المللي انقلاب اسلامي هنوز كمي زود است و بايد منتظر رويش كامل بذر اميد در دل نخبگان و توده هاي ملل جهان بود و تنها پس از تناور شدن درخت تأثيرات جهاني انقلاب مي توان به بررسي كامل ابعاد جهاني انقلاب پرداخت. برهم خوردن سيستم سلطۀ جهاني و تولد بلوك قدرتمند اسلامي از يكسو و افول ماترياليسم از سوي ديگر را مي توان محورهاي اصلي اين تأثيرات دانست كه فروعات و نتايج فراواني دارد. در نوشتۀ زير مروري بر تأثير انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل داشته باشيد.
● تأثير انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل
درگيري هاي سياسي و نظامي جاري در خاورميانه و جهان گستردة اسلام موضوع هر روز اخباري است كه از تلويزيون مشاهده مي كنيم يا در روزنامه ها مي خوانيم. مسألۀ اشغال فلسطين به دست صهيونيست ها، اشغال عراق به وسيلة نيروهاي امريكايي، اشغال افغانستان توسط ناتو، فساد و بي عدالتي اكثر دولت ها در كشورهاي عربي و مبارزات گروه هاي تروريستي مانند القاعده با اين دولت ها همچنين درگيري ايران با قدرت هاي غربي بر سر برنامۀ هسته اي و تأثير آن بر سياست جهاني، بعضي از موضوعات شاخص موجود مي باشند.
مواجهه با اين موضوعات خبري اغلب ما را از توجه به وقايع مهم تر تاريخي، استراتژيكي، و موضوعات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي اساسي تر كه در منطقه و دنيا در حال اتفاق هستند، باز داشته است كه البته وقايع جاري با اين مسائل اساسي ارتباط دارد. يكي از موضوعات مهم، مسألۀ ايران به ويژه انقلاب اسلامي و استقرار جمهوري اسلامي در اين كشور است. بنابراين براي درك بهتر وقايع جاري لازم است تأثيرات انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل بررسي گردد.
به طور خلاصه، تأثيرات سياسي، انقلاب اسلامي ايران را از يك مهرة كم اهميت در روابط بين الملل به بازيگري مهم تبديل نموده و به واسطة اين تأثيرات، پس از نابودي اتحاد جماهير شوروي و پايان يافتن جهان دو قطبي، آغاز يك بلوك اسلامي را شاهديم.
از دوران امپراتوري عثماني تاكنون تقريباً هيچ كشور مسلماني در صحنة بين الملل به اندازۀ جمهوري اسلامي ايران (در حال حاضر) فعاليت نداشته و اين مسأله تأثيرات مهمي بر روابط بين الملل، به ويژه بر روابط كشورهاي اروپاي غربي و امريكا با جهان اسلام، داشته است.
از جمله تأثيرات اقتصادي مي توان به اين نكته اشاره كرد كه پس از سال ها براي اولين بار، منابع يك كشور خاص در خدمت اسلام و پرورش هويت اسلامي قرار گرفته است. اين مسأله دقيقاً بدين معناست كه الگوي بازگشت سپرده هاي دلاري حاصل شدۀ مسلمانان از فروش نفت به چرخة اقتصاد غرب براي خريد تسليحات كشورهاي غربي، قراردادهاي زيربنايي، ابزار مالي و مستغلات كه در زمان شاه و در حال حاضر توسط كشورهاي عربي داراي نفت اعمال مي شود، دگرگون گرديده است. در مقابل، درآمدهاي نفتي به منظور توسعۀ داخلي و پروژه هاي اقتصادي و گسترش صنايع بومي و دانش فني به كار مي روند.[۱]
همۀ اين تأثيرات بر مبناي تأثيرات اجتماعي و فرهنگي انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل است. تأثيرات اجتماعي و فرهنگي به پيدايش نخبگان مسلمان واقعي در برابر روشنفكران وفادار به تفكرات غربي يا شرقي يا اسلام سلطنتي (بعضي از كشورهاي عربي) انجاميد. در نتيجه هويت اسلامي سياسي در تأثيرات اجتماعي و فرهنگي
تأثير مستقيم انقلاب اسلامي، برقراري جمهوري اسلامي در كشور كليدي خاورميانه بود. جداي از نوع حكومت، ايران به دليل جمعيت زياد و تحصيل كرده، منابع وسيع نفت و گاز طبيعي، موقعيت استراتژيك جغرافيايي، يعني واقع شدن بين حوزۀ درياي خزر و خليج فارس، بين شبه قارۀ هند و خاورميانه، قدرت فرهنگي، پيشينة طولاني تاريخي در مقايسه با ساير كشورهاي منطقه و جايگاه آن به عنوان امتي با رهبري شيعه، كشوري كليدي و مهم به شمار مي آيد.
انقلاب اسلامي در چنين كشوري به تأسيس اولين جمهوري اسلامي در عصر حاضر دست زد؛ جمهوري اي كه جانشين حكومت سلطنتي ۲۵۰۰ ساله گرديد. انقلاب اسلامي يا به بيان دقيق تر جنبش هاي اسلامي منجر به جمهوري اسلامي، و نيازهاي بعدي اين جمهوري اسلامي سبب پيدايش بعضي از وقايع اجتماعي بسيار مهم گرديد. در همان ابتدا، پرورش نخبگان اسلامي به معناي نخبگان متعهد به اسلام نه به تفكرات غربي يا شرقي يا اسلام سلطنتي پادشاهان گذشته بود. بايد توجه كرد كه انقلاب اسلامي در جهاني كه از لحاظ ايدئولوژيكي دو قطبي بود به وجود آمد. اكثر نخبگان و حكومت ها، در بيشتر كشورها، يا طرفدار ايالات متحده امريكا، و متحدان سرمايه داري ليبرال غرب بودند يا طرفدار اتحاد جماهير شوروي و اتحاد شرقي استالينيستي ــ كمونيستي. گستردگي جهان سياسي براي اكثر مردم بدين صورت بود.
در چنين محيطي نخبگان مسلمان تا جايي پيشرفت نمودند كه ساختار فلسفي، ايدئولوژيكي و سياسي ديگري براي مسلمانان ارائه كردند. اين امر تأثير ماندگاري بر مسلمانان جهان به جاي گذاشت، به اين خاطر كه نشان داد آنهايي كه نمي خواهند اسلام خود را رها كنند، مي توانند بدون انتخاب يكي از دو مسلك غير اسلامي فوق ، از نظر اجتماعي و سياسي نيز فعال باشند. علاوه بر اين، انقلاب و نخبگان اسلامي نشان دادند كه حكومت يك كشور مهم مي تواند بر پايۀ دستورات و احكام اسلامي استوار گردد و روحانيت اسلام آن را اداره كند.
منظور ما از نخبۀ اسلامي و مسلمان هم افراد روحاني هستند و هم غير روحاني، به اين دليل كه حمايت از اسلام ضرورتاً منوط به بخشي از روحانيت بودن نيست. اين يك انتخاب اخلاقي است كه توسط افراد انجام مي شود. بااين حال وجود كشوري كه در رأس آن روحاني مسلماني باشد حقيقتاً رويدادي انقلابي و گامي عظيم در جهت دوري از حكومت سلطنتي ناعادلانه اي بود كه در بيشتر جهان اسلام ترسيم شده، و همچنين گامي بزرگ بود به سمت تحقق ديدگاه قرآني از سياست، مانند حكومت سياسي حضرت محمد(ص) و امام علي (ع). اين مسأله چه از ديدگاه تاريخچۀ اسلامي بررسي شود و چه از ديدگاه سياست جهاني، در هر حال رويدادي بسيار مهم است.
به ياد آوريد كه اين رويداد در جهاني به وقوع پيوست كه از لحاظ فرهنگي و فلسفي، سكولاريسم غربي يا همان جدايي دين از سياست حكم فرما بود. جهان غرب دوره اي را سپري مي كرد كه در آن محافظه كاران مذهبي (براي مثال در ايالات متحده) از لحاظ سياسي اهميتي نداشتند. در جهاني كه مشخصة آن، سلطة سياسي سكولاريست ها (غير دين مدارها) بود، امّتي مدعي شد نه تنها دين از سياست جدا نيست، بلكه جسورانه ادعا كرد مناسب ترين شخص براي هدايت يك امت و جامعه در زمان غيبت معصوم(ع)، فقيه مسلمان است.
حاصل عمل چنين نخبگاني، پرورش نخبگان مسلمان و تأسيس حكومت اسلامي بود و به امري منجر شد كه از ديدگاه سياست جهاني و استراتژيك، اهميت فوق العاده اي داشت. اين امر همان احياي هويت اسلامي يا به بيان خاص، هويت سياسي اسلامي است كه در ميان گسترة مسلمانان از اقيانوس اطلس تا آرام و جمعيت هاي مسلمان در ساير بخش هاي جهان مي باشد.
دقيقاً انقلاب اسلامي و استقرار جمهوري اسلامي به مسلماناني كه هويت خود را در برابر تبليغات جهاني گستردۀ سكولاريست ها كه از غرب تا شرق را در بر مي گرفت و همچنين در برابر اعمال نفوذ روشنفكران سكولاريست و ضد مسلمان حاكم بر كشورهاي مسلمان، حفظ نموده بودند، اين امكان را داد كه ابراز وجود كنند. به ياد داشته باشيد كه در اكثر كشورها و مناطق مسلمان نشين (مانند اتحاد جماهير شوروي و مصر)، مسلمانان و جنبش هاي اجتماعي و سياسي اسلامي، به واسطة سياست هاي دولت، با بي رحمي مورد آزار و اذيت قرار مي گرفتند و فقط آن اسلامي پابرجا بود كه حكومت آن را تأييد مي كرد؛ اسلام سلطنتي وفادار به حكومت كه به بي عدالتي هاي اساسي داخلي و بين المللي كه بر قلوب مسلمانان سنگيني مي كرد، توجهي نمي كرد.
در اينجا هدف روابط بين الملل، نظم جهاني است كه از طريق پرورش نخبگاني مهيا شده است كه براي حمايت از اين نظم، در سطح هر منطقه حكومت خواهند كرد. از زمان امپرياليسم غربي و روسي در جهان اسلام و پس از فروپاشي سلطنت فاسد عثماني، امپرياليست، نخبگاني را پرورش داده بود كه از لحاظ سياسي، اقتصادي و از همه مهم تر فرهنگي به آنها وفادار بودند. اسلام، استبدادي تلقي مي شد و حتي در كشورهاي مهمي مانند تركيه، مصر و ايران از دُور كنار گذاشته شده بود. اين حكومت ها به هويت تعصّبي ملّي اهميت بسياري مي دادند و براي سرگرم نگه داشتن افراد محلي، به تحريك احساسات ملّي دست مي زدند، درحالي كه امپرياليست با همدستي نخبگان بومي غرب زده و طرفدار سكولاريسم منابع آن محل را غارت مي نمود. در چنين محيط فرهنگي و استراتژيكي، فردي نخبه، حكومتي به وجود آورد كه هويت اسلامي را در رأس هويت ملّي و وطن پرستي قرار داد و خواستار اتحاد امت اسلام و اخراج غير مسلمانان از جهان اسلام شد.
از لحاظ اجتماعي و فرهنگي، انقلاب اسلامي سبب اهتزاز پرچم اسلام در روابط بين الملل و پرورش نخبگان مسلمان گشته و نشان داده است كه اسلام پايه اي است براي مديريت كليۀ امور مسلمانان. اين تأثير بسيار مهمي بود كه انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل گذاشت.
● تأثيرات اقتصادي
از لحاظ اقتصادي، انقلاب اسلامي در يك حركت، منابع وسيع ايران را در خدمت حكومت اسلامي قرار داد و اين احتمالاً دردناك ترين اثر انقلاب بر امپرياليست ها بود. حكومت اسلامي قادر بود با پشتيباني منابعي كه ملّت ايران بدان مزين بود (به ويژه درآمدهاي نفتي)، به اهداف مذهبي، فرهنگي و سياسي خود دست يابد. اينجاست كه اهميت انقلاب اسلامي در روابط بين الملل آشكارتر مي گردد. اگر انقلاب اسلامي در جايي كوچك و نسبتاً فقير به وقوع مي پيوست، به جرياني مهم تبديل نمي شد. اين انقلاب در كشوري بزرگ، نسبتاً ثروتمند و پرجمعيت پديدار گشت.
روابط اقتصادي كشورهاي منطقه، به ويژه كشورهاي توليدكنندۀ نفت، نشان دهندة وابستگي كامل اقتصاد آنها به امريكا، انگلستان، فرانسه و به ميزان كمتر به ساير كشورهاي غربي بود. الگوي اساسي كار بدين صورت بود كه كشورهاي فروشندۀ نفت پس از فروش نفت به دلار امريكا (كه خود فوايد اقتصادي هنگفتي براي اين كشور دربرداشت)، درآمد حاصل شده از اين فروش را صرف واردات انبوه تجهيزات نظامي، ابزارهاي مالي و حتي خريد املاك و مستغلات غربي مي نمودند و با اين عمل طي چرخه اي، درآمدهاي نفتي صرف پشتيباني اقتصاد غرب مي شد. اين روش در دورة پهلوي اعمال مي شد و هم اكنون نيز در كشورهاي عربي نفت خيز به كار گرفته مي شود.
اين مدل يك شكل توسعۀ كاملاً ناعادلانه است كه به فقر توده هاي مردم منجر مي شود و مانع پيدايش تجارت ملّي مستقل و وابستگي پيدا نكردن طبقۀ مديريتي به سرمايۀ بيگانه مي گردد. همۀ اين علائم در دورة پهلوي به چشم مي خورد و مابقي آن نيز در بسياري از كشورهاي عربي نفت خيز مشاهده مي شود. در اين كشورها طبقۀ مديران بيشتر غربي ها و هندي هاي مهاجر هستند و طبقۀ كارگر، كارگران مستأصلي از حوزۀ شبه قاره هند را شامل مي گردد كه با آنها بسيار بد رفتار مي شود و هيچ گونه حق و حقوقي ندارند.
چرخۀ سرمايه هاي دلاري حاصل از فروش نفت عبارت است از فروش نفت به واحد پول رايج امريكا و سپس استفاده از آن پول براي خريد تسليحات امريكايي، زيربناها و كالاهاي مصرفي بادوام. اين چرخه اساس الگوي اقتصادي بسياري از كشورهاي نفت خيز از جمله ايران قبل از دورة انقلاب بود كه منافع كوتاه مدتي عايد مصرف كنندگان مي نمود، با وجود اين، از هرگونه مهارت و آگاهي مديريتي و فنّي خلاقانه و بومي، كه در بلندمدت به توسعه منجر مي گشت، جلوگيري مي كرد. در ايران، اين سيستم پس از انقلاب و جنگ تحميلي و تحريم هاي اقتصادي امريكا عوض شد و اين وقايع به توسعۀ طبقة مديريتي و فنّي بومي انجاميد.
شرايط اقتصاد كلاني كه از زمان انقلاب به وجود آمده در جهت توسعۀ فنّي و اقتصادي بلندمدت ايران سودمند بوده و موردي استثنايي را در ايران به وجود آورده و اين امكان را فراهم ساخته است كه ايران از بعضي از جنبه هاي منفي جهاني شدن اقتصادي دور بماند. اين امر برخلاف وضع بسياري از كشورهاي در حال توسعه است كه نظام هاي اقتصادي شان (به نام رشد اقتصادي كوتاه مدت و نيازهاي مصرف كننده) چه در شرايط بد و چه در شرايط خوب، در خدمت سرمايۀ بين المللي است. بدين ترتيب مي توانيم بحث كنيم كه چرا ايران هيچ عجله اي ندارد براي دستيابي به ويژگي نظام سرمايه داري زيان بار و تحت سلطۀ غرب كه بر اقتصاد بين الملل سلطه يافته است. هيچ نيازي وجود ندارد كه به خاطر توسعۀ اقتصادي و ايدئولوژي منسوخ اقتصاد غرب، به سمت سازمان هاي فرهنگي ــ سياسي مانند سازمان تجارت جهاني (WTO) بشتابيم. متأسفانه اين ايدئولوژي هاي غربي، با وجود اينكه مدت هاست در غرب و بسياري از كشورهاي در حال توسعه نقد و تكذيب شده است، هنوز در جمهوري اسلامي طرفداراني دارد.
البته اين مسأله به پايان وابستگي اساسي اقتصاد ايران به درآمدهاي نفتي نيانجاميده و اين مشكل بلندمدت توسط تمامي دولت ها از دولت خاتمي تا احمدي نژاد عنوان شده است. اما اين مشكل با اين پرسش تفاوت دارد كه آيا درآمدهاي نفتي مستقيماً براي خريد كالاها و خدمات تمام شدۀ غربي به آنها برگردانده مي شود يا صرف توسعۀ مهارت ها و توانايي هاي بومي مي گردد تا از حكومتي ملّي گرا از منظر اقتصادي و تشكيلات ملّي حمايت كند.
ما مي بينيم كه الگوي توسعۀ اقتصادي به كاررفته در اكثر كشورهاي نفت خيز به نظامي شبه كاستي (شبه طبقاتي) منجر گشته و جامعه اي عربي را به وجود آورده كه از لحاظ اقتصادي، سياسي، علمي، فنّي و نظامي ضعيف، ناآگاه و ناتوان است. متأسفانه اين روش گاهي اوقات به عنوان الگوي توسعه به رخ كشيده مي شود، اما انسان شك مي كند كه اين كار بيشتر بر پاية انگيزه هاي سياسي براي انتقاد از جمهوري اسلامي است تا تجزيه و تحليل صرف اقتصادي. عده اي به رشد سريع دبي اشاره مي كنند و اين سؤال سطحي را مطرح مي كنند كه چرا در ايران نبايد اين اتفاق بيفتد؟ هيچ كس نمي گويد كه اين رشد پس از انقلاب اسلامي و در طي جنگ ايران و عراق و تحريم هاي مالي ايران به وقوع پيوست كه در آن زمان، ميليارد ها دلار از ايران به دبي منتقل گشت. اين سرمايه و پول ايراني بود كه رونق دبي را سبب شد و افراد بومي دبي اين مطلب را به خوبي مي دانند.
انقلاب اسلامي، به جاي الگوي اقتصادي ناسالم، بي نظم، ناعادلانه و غير اسلامي، الگويي بر مبناي توسعۀ اقتصادي و ملّي گرايي اسلامي را آغاز كرد كه اميد و آرزوي نسل هاي متعدد ايرانيان در طي دوران حكومت پهلوي و قاجار بود. جمهوري اسلامي ايران توسعۀ اقتصادي خود را همانند بسياري از كشورهاي آسياي شرقي از چند دهة پيش آغاز كرد، اما بدون آن پول هنگفت امريكا كه متفقين آسياي شرقي با امريكا در طي جنگ سرد به دست آوردند. هم اكنون ما پيدايش يك اقتصاد ملّي قوي را شاهديم كه بدون وابستگي به فرهنگ و سرمايۀ غربي به احداث صنايع، مؤسسات مالي و طبقۀ مديريتي دست زده است. اين مسأله اهميت بسياري دارد.
● تأثيرات سياسي
تركيب ايدئولوژي اسلامي متكي بر خود و منابع پولي، ايران را از آلت دست و مهرۀ قدرت هاي بزرگ بودن به بازيگري مهم و داراي نقش در روابط بين الملل تبديل كرد. اين امر را مي توان به عنوان يكي از تأثيرات بزرگ انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل بررسي نمود. در دورۀ قاجار و پهلوي، ايران در عرصة بازي هاي قدرت، ابزار قدرت هاي جهاني و توليد كنندة نفت ارزان براي كشورهاي غربي بود. براي قدرت هاي جهاني چيزي مهم تر از بازگشت ايران به اين جايگاه وجود ندارد. هدف قدرت هاي امپرياليستي همانند گذشته همان پيدا كردن رهبران بومي است كه در اوضاع استراتژيك جهاني به آنها وفادار بمانند و اجازه دهند كه از منابع ملّي ايران بدون هيچ جر و بحثي بهره كشي كنند.
انقلاب اسلامي اين هدف استراتژيك امپرياليست ها را به هدفي دشوار تبديل نموده و اين مطلب بيانگر آن است كه چرا امريكايي ها و اروپايي ها نمي توانند ايران را به عنوان مهره اي اساسي و اثرگذار در روابط بين الملل بپذيرند. اين درگيري فقط مسألۀ ساده اقتصادي يا سياسي نيست بلكه يك مسألۀ تاريخي ــ فرهنگي نيز هست؛ چراكه قدرت هاي غربي نمي خواهند اين حقيقت جديد، يعني توانمندي استراتژيك ايران در جهان و به ويژه در خاورميانه و جهان اسلام را بپذيرند.
تبديل شدن ايران به مهره اي اساسي مسائل پيچيده اي را براي امريكا، اسرائيل، انگلستان و فرانسه در برداشته است. در وضعي كه ديگر اتحاد جماهير شوروي وجود ندارد كه بتواند اتحاد امريكا و غربي ها را متعادل كند و روسيه و چين نيز هنوز نتوانسته اند اتحاد غربي ها را متعادل كنند و همچنين مردم و ملّت هاي مسلمان تحت سلطۀ حكومت هاي نالايقي قرار گرفته اند كه قول وفاداري به يك خليفة انگليسي ــ امريكايي غير مسلمان داده اند (همانند اجدادشان كه قول وفاداري به خلفاي اموي، عباسي و عثماني داده بودند) اين مسأله بسيار مهم است كه جمهوري اسلامي ايران از توانايي هاي استراتژيك برخوردار است و مي تواند در مقابل امپرياليست ها بايستد.
به همين دليل است كه قدرت هاي غربي اصرار دارند مبارزه اي اقتصادي، فرهنگي و تبليغاتي عليه جمهوري اسلامي ايران به راه اندازند؛ چراكه جمهوري اسلامي تنها كشوري است كه جرأت انتقاد از آنها و به چالش كشيدن آرايش جهاني و منطقه اي بي نهايت ناعادلانه شان را به خود داده است.
بعد از گذشت تقريباً سي سال از انقلاب اسلامي، تأثيرات اقتصادي اين انقلاب بر روابط بين الملل را نيز شاهديم. در زمان جنگ تحميلي و تحريم ها و تبليغات موجود عليه ايران، دشمنان منطقه اي و جهاني اسلام و حكومت اسلامي توانسته بودند تا حدي ايران را به انزوا كشانند و تأثيرات سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي انقلاب اسلامي را محدود نمايند. اين وضعيت در چند سال اخير با سه اتفاق بسيار مهم تغيير يافته است.
اولين اتفاق تنزل قدرت امريكا در خاورميانه و جهان اسلام پس از واقعۀ ۱۱ سپتامبر است. تنزل قدرت اين كشور به اين دليل روي داد كه امريكايي ها به دنبال وقايع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آگاهانه تصميم گرفتند آرايش انگليسي به وجودآمده در خاورميانه پس از جنگ جهاني دوم را برچينند. به هر شكل آنها هيچ انتخاب ديگري نداشتند؛ چون آرايش قبلي به اين واقعيت منجر شده بود كه نوزده مرد جوان از متصرفات امپرياليستي امريكا به حمله بر ضد سران نظامي جهاني شان در پنتاگون و قلب اقتصاد آنها در منهتن دست بزنند.
از ديدگاه امريكايي ها، تنها عمل صحيح منطقي و اخلاقي، آشكارسازي بدي اعمال امپرياليستي آنها در جهان اسلام بود و اينكه به جاي استفاده از حكام محلي ناعادل (كه آنقدر مردم كشورشان را سركوب مي كنند كه مشتاق مي شوند براي حمله به امريكا خود را به دام مرگ بياندازند) و به جاي دادن نماي دموكراتيك به اعمال امپرياليستي خود، حكومت هاي دموكراسي برپا كنند كه در آن افراد جوان «آزاد» باشند. بگذاريد فراموش نكنيم زماني كه مسلمانان در يك انتخابات آزاد و دموكراتيك شركت كنند، اكثرشان به احزاب مسلمان رأي خواهند داد، اما در شرايط جنون آميز پس از ۱۱ سپتامبر، هيچ كس در امريكا نخواست اين حقيقت را بپذيرد؛ چراكه بيشتر انتخاب شوندگان در غرب، سكولاريست هستند و نمي توانند حتي درك بكنند كه چطور انسان ها مي توانند چنين اعتقادات مذهبي عميقي داشته باشند؛ همان گونه كه اكثر مسلمانان دارند.
انگليسي ها سيستمي را در خاورميانه برقرار كرده بودند كه سه ركن اساسي را شامل مي شد: اولين ركن، استفاده از حكام محلي و ترجيحاً شاهان و اميران براي حكمراني بر كشورها بود. دومين ركن، تعيين مرزها و ايجاد هويت هاي ملّي بود. مي توان گفت كه كل مفهوم «خاورميانه» ابتكار انگليسي ها بود و چنين منطقه اي تا قبل از اين اظهار انگليسي ها وجود نداشت.[۲] سومين ركن، مورد پيگرد قرار دادن حكومت هاي ضعيف و ناپايدار در بعضي از كشورها، به ويژه ايران، تركيه و مصر بود كه بيشتر احتمال داشت بتوانند فرمانروايي انگليسي ها را با مشكل مواجه كنند
امريكايي ها پس از جريان ۱۱ سپتامبر پي بردند كه اين آرايش كهنه ديگر براي آنها كارساز نيست و سبب حملات و جنگ هاي جهاني توسط القاعده و وابستگانشان عليه امريكا شده است. به ياد داشته باشيد كه دشمن اصلي القاعده، حكومت هاي محلي عربي حاكم بر عربستان صعودي، مصر و مغرب و بعضي كشورهاي ديگر مي باشند و دليل حملة القاعده به امريكا اين است كه مي خواهند قدرت ارشدي كه از اين كشورها حمايت مي كند را تضعيف نمايند. امريكايي ها مي خواستند به طور اساسي به اين اوضاع ناهنجار سر و سامان دهند، ازاين رو تصميم گرفتند كه وابستگي خود را به عربستان صعودي به عنوان تكيه گاهشان در منطقۀ خليج فارس (بعد از خارج شدن ايران از دست آنها در سال ۱۹۷۹) كم كنند و عراق را تكيه گاه خود قرار دهند. عراق ويژگي هاي متعددي داشت كه براي امريكايي ها بسيار مناسب بود. عراق كشور عربي مهمي است كه درست در ميان منطقه اي واقع شده است كه اين اجازه را به امريكايي ها مي دهد از عراق به عنوان پايگاهي براي گسترش قدرتشان در هر سمت خاورميانه كه بخواهند استفاده كنند و از همه مهم تر بتوانند دسترسي ايران به سوريه، لبنان و فلسطين را قطع نمايند.
عراق كشوري است كه اكثر مردم آن شيعه هستند و بدين ترتيب اين امكان براي امريكا به وجود مي آيد كه يك نيروي مذهبي از شيعيان عليه ايران تشكيل دهد و البته امريكايي ها اين امكان را پيدا مي كنند كه حكومت عربي بزرگ تري را تأسيس كنند كه با اسرائيل معاهدة صلح امضا كند. امريكا با تمام اين نيّات (به انضمام قرار دادن پول نفت در اختيار شركت هاي امريكايي) به عراق تجاوز كرد. فاجعۀ امريكا در عراق، حقيقت امپرياليستي (استعمارطلبي) اين كشور را، كه در پس واژگاني مانند آزادي، دموكراسي و اختيار، پنهان گرديده بود، بر همگان آشكار كرد، حتي بعضي از نيروها در ايران كه احتمالاً علاقه مند به مداخلۀ امريكا در ايران بودند، متوجه معناي حقيقي اين امر گرديدند. اين شكست و ناكامي امريكا سبب باز شدن فكر و ذهن بسياري از افراد شد تا گزينه هاي استراتژيك ديگري را در پس اعمال امريكايي ها جستجو كنند.
دومين واقعه اي كه اتفاق افتاد و هم اكنون نيز ادامه دارد، فروپاشي اجتماعي تدريجي صهيونيست است. نتيجۀ ايدئولوژي نژادپرستانۀ بنيادي كه در پس اين اقدام ناموفق قرار دارد عبارت است از ورود اشغال ظالمانة كرانة باختري و نوار غزه به چهارمين دهه و دو شكست نظامي خانمان برانداز صهيونيست ها به دست حزب الله. البته افزايش جمعيت مردم فلسطين در داخل اسرائيل و سرزمين هاي اشغالي را نيز به موارد فوق الذكر اضافه كنيد. نتيجه اين رويدادها فشار مضاعف صهيونيست ها به امريكايي ها (توسط افراد صاحب نفوذ اسرائيل در امريكا) در جهت گرفتن مواضع افراطي تر بوده است؛ و اين امر، برعكس سبب از بين رفتن مجدد اندك اعتبار باقي ماندۀ امريكايي ها در ميان مسلمانان گرديد.
سومين رويدادي كه در سال هاي اخير به وقوع پيوست، افزايش قدرت ايران بود. در شرايط استراتژيكي كه در قسمت بالا مطرح گرديد، جمهوري اسلامي ايران به حيات خود ادامه داد و حتي توانست عملاً در مقابل استراتژي ها و سياست هاي امريكايي ها و اسرائيلي ها بايستد. به ويژه با ديپلماسي مقتدر دولت احمدي نژاد، با توجه به شكست و ناكامي سياست «گفت وگوي تمدن ها»ي دولت خاتمي، ايران توانست خلأ ايجادشده توسط امريكايي ها را در بسياري مواقع پر كند. تلاش امريكايي ها براي به انزوا كشاندن ايران از لحاظ سياسي و تحت فشار قرار دادن اين كشور از لحاظ مالي را مي توان در اين مطلب ديد. همان طوركه رهبر معظم انقلاب اسلامي بارها اشاره نموده است، اين سياست امريكا نمي تواند با قدرت هسته اي، حقوق بشر يا تروريسم كار چنداني انجام دهد. آنها از هر بهانه اي براي تحت فشار قرار دادن ايران استفاده خواهند كرد؛ زيرا امريكايي ها و متحدان غربي آنها در اصل با ايراني قدرتمند مواجه اند براي آنها فرق چنداني نمي كند كه ايران چه نوع حكومتي داشته باشد، تنها مسأله اين است كه در خدمت تمايلات سياسي و اقتصادي امريكا باشد. در حقيقت، آنها ترجيح مي دهند كه حكومتي با وجهۀ اسلامي به آنها قول وفاداري دهد، در اين صورت آنها مي توانند بگويند كه حكومت خليفۀ آنها مورد تأييد اسلام است.
به همين دليل از نظر مذهبي بر جمهوري اسلامي ايران واجب است كه هرگز اجازه ندهد در روابط ايران و امريكا اتفاقي رخ دهد كه امريكا بگويد خلافتش از لحاظ مذهبي حلال است. متأسفانه بعضي از مقام هاي ملّي (حتي در ميان روحانيان) ظاهراً به اين مسألۀ حساس مذهبي پي نبرده اند و بايد به آنها خاطرنشان كرد آن زمان كه امام از لغات تندي براي وصف امريكا استفاده مي كرد، با هدفي مذهبي به اين كار دست مي زد نه فقط به عنوان امري احساسي و تبليغاتي.
هم اكنون با در نظر گرفتن اين سه اتفاق، تأثير سياسي انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل آشكار مي گردد. ناگهان دربارۀ اتحاد اسلامي، پيوستن ايران، عراق و يمن به PGCC، يكپارچگي اقتصادي در خاورميانه و كشورهاي مسلمان صحبت هاي بيشتري مطرح مي شود. يك دفعه پيشنهاد ايجاد سازمان هاي جديد بين المللي در مناطق مختلف توسط ايران مطرح مي گردد و بعضي از آنها نيز هم اكنون تأسيس شده اند. كشورهاي حوزۀ درياي خزر اعلام مي كنند كه بيگانگان اجازه ندارند از خاك آنها براي حمله به ساير كشورهاي اين حوزه استفاده كنند و ايران به سازمان همكاري شانگهاي دعوت مي گردد. در جايي دورتر مانند ونزوئلا، رئيس جمهور اين كشور اظهار مي كند كه در صورت حمله به ايران، ارسال نفت از ونزوئلا به امريكا قطع خواهد شد. (امريكا بيشتر نفت خود را از ونزوئلا خريداري مي كند).
گروهي از افراد احتمالاً به خاطر مشكلاتي كه اين رويدادها در پي داشته است مانند دشواري در گرفتن اعتبار اسنادي از اروپا، گرفتن رويداد تحصيلي و كاهش تجارت با اروپا، اين رويدادها را بيهوده تصور مي كنند. عده اي ديگر مي گويند ماجراي واقعي، دوري ايران از برقراري ارتباط عميق استراتژيكي، اقتصادي، سياسي، و فرهنگي با غرب است. متأسفانه عده اي هنوز قلباً به امريكا و اروپا وابسته اند.
● نتيجه
همان طوركه در ابتدا گفته مي شد، اين امر به ما كمك مي كند به بعضي از اتفاق هاي تاريخي و استراتژيكي مهم تري در ذهن خود توجه كنيم كه اخبار روزانه از آنها نشأت مي گيرد. اين امر به ما كمك مي كند كه اين اتفاقات را در جايگاه درست استراتژيكي و تاريخي شان قرار دهيم و از نشان دادن عكس العمل هاي بيش از اندازه احساسي جلوگيري كنيم و قرباني جنگ رواني و تبليغاتي نشويم. در اين اوضاع، درك تأثيرات سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي مهمي كه انقلاب اسلامي بر روابط بين الملل داشته است، مي تواند به فهم بهتر بعضي از رويدادهاي سياسي در حال اتفاق كمك نمايد. در عوض اين دانش و شناخت، اين مسئوليت را بر دوش ما مي گذارد كه بدانيم چگونه دربارۀ وقايع سياسي اصلي مرتبط با جمهوري اسلامي ايران قضاوت، و آنها را ارزيابي نماييم، چطور دربارة آنها صحبت كنيم، كجا موظفيم از اين پيشرفت هاي سياسي حمايت كنيم و كجا بايد در برابر آنها بايستيم.[۳]

پي نوشت ها
سيد مهدي ترابي
ترجمه: حشمت السادات نبوي
دكتراي علوم سياسي (روابط بين الملل).
[۱]- Spiro, David E. The Hidden Hand of American Hegemony: Petrodollar Recycling and International Markets (Cornell University Press, ۱۹۹۹).
[۲]- Adelson, R. London and the Invention of the Middle East: Money, Power and War, ۱۹۰۲-۱۹۲۲. (New Haven & London: Yale University Press. ۱۹۹۵).
[۳]ــ اين مقاله از متن زير ترجمه شده است:
Seyyed Mahdi Torabi, “The Effect of the Islamic Revolution on Internation Relations”