او انطباق کامل با خواستههای امام(ره) داشت
اسدالله بادامچیان، یکی از چهرههای اصلی حزب مؤتلفه اسلامی است. او متولد سال ۱۳۲۰ در تهران و دارای مدرک کارشناسیارشد علوم سیاسی و دکترای روابط بینالملل است و با علوم حوزوی در حد سطح آشناست. ایشان با احزاب سیاسی قبل از تأسیس حزب جمهوری اسلامی همکاری کرده و چندبار طعم تلخ زندانهای شاه و شکنجههای سخت ساواک را چشیده است. او همچنان، با توجه به سابقۀ فعالیت سیاسی خود، در نگارش و بیان تاریخ وقایع سیاسی پنجاه سال گذشته فعال است. با این توصیفات و سابقۀ انقلابی و حضور ایشان در بطن رویدادهای انقلاب برای مرور زندگی سیاسی و مبارزاتی حاج سید احمد خمینی ــ به بهانۀ سالگرد رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی و رابطه سیداحمد با امام ــ به سراغ این نمایندۀ مردم تهران در دور هشتم مجلس شورای اسلامی رفتیم و پرسشهایی از وی کردیم که از منظرتان خواهد گذشت.
آقای بادامچیان! در برهۀ قبل از انقلاب سهم حاج سید احمد خمینی در مبارزات انقلابی، ارتباط میان امام و مردم و رساندن پیام و اعلامیههای امام به مردم را چطور میبینید و فکر میکنید این فعالیت ایشان از چه زمانی بیشتر شد؟
امام(ره) دو فرزند پسر داشت حاج آقا مصطفی از آغاز نهضت ــ سال 1341ــ بازوی امام بود و در مدت زندگیاش، با امام در تمام فراز و نشیبها همراه بود، حتی در تبعید هم همراه امام بود و با ایشان به نجف آمد و در نجف هم بازوی قوی امام در کارهای گوناگون بود؛ برای مثال زمانی که امام خمینی(ره) در نجف اشرف به سر میبرد، دیدار مراجع زمان با ایشان مرسوم بود. مرحوم حاج آقا مصطفی تعریف میکرد که «وقتی امام برای دیدن آیتالله حکیم رفتند، قرار شد آقای حکیم هم به دیدن ایشان بیاید، در وسط مسیر من مراقبت میکردم که کسی شیطنت نکند، بعد یک مرتبه دیدم آقای حکیم تأخیر کردهاند. وقتی جویا شدم گفتند: ایشان دارند برمیگردند، بعد هم یک عده آمدند کنار منزل ما و گفتند: این کار آقای حکیم جسارت به حضرت امام است. من بلافاصله این موضوع را پیگیری کردم و معلوم شد که به آیتالله حکیم گفتهاند که امام در منزل نیستند؛ درحالیکه امام منتظر ورود آقای حکیم بودند. بعد هم پیگیری کردم و ملاقات انجام شد». این مسئله که عدهای در زمانی که هنوز انقلاب به پیروزی نرسیده بود میکوشیدند میان بزرگان اختلاف بیندازند در خور تأمل است. من این را برای نمونه گفتم تا معلوم شود که حاج آقا مصطفی، فرزند حضرت امام(ره)، چه سهم ویژهای در تعاملات گوناگون داشت. همچنین حاج آقا مصطفی هر سال برای ارتباط با مردم به مکه و مدینه میرفت. خود من وقتی در سال 1353 با وجود انواع فشارهای ساواک به مکه رفتم از کارهای ایشان آگاه شدم؛ هرچند که وقتی به تهران برگشتم، به زندان کمیته مشترک فرستاده شدم و نگذاشتند که از نتایج آن سفر به درستی استفاده کنم.
حاج سید احمد خمینی از چه زمانی بیشتر مطرح شدند؟
از ابتدای اردیبهشت 1356، که امام مبارزه را آغاز کرد و به وسیلۀ شهید مطهری پیام فرستاد که ریشۀ شجرۀ خبیثۀ پهلوی در ایران از خاک بیرون است، جمع شوید، همت کنید و برای همیشه او را از خاک میهن اسلامی دور بیندازید، آقا مصطفی بازوی قوی امام بود، منتها از این زمان یک همکار خوب نیز پیدا کرد و آن مرحوم حاج سید احمد آقا بود. حاج سید احمد آقا، اگرچه تا آن زمان به دلیل احترام به برادر بزرگتر ظهور نیرومندی نداشت، در کار حضور جدی داشت تا اینکه در آبانماه حاج آقا مصطفی شهید شد.
ارتباط حاج سید احمد خمینی با برادرشان چگونه بود؟
مرحوم حاج سید احمد آقا در چند مورد دربارۀ برادرش صحبت کرده است که صحبتها بسیار مهم هستند. به نظر من تعاریف حاج سید احمد آقا از آقا مصطفی برای خود ایشان هم صدق میکند و معرف خود ایشان نیز است؛ زیرا او بر همان مبنای برادرش عمل میکرد. ایشان در بیانیهای که به مناسبت چهارمین سالروز شهادت حاج آقا مصطفی در26مهر1359 داد گفت: «از من میخواهند بپرسند دربارۀ برادرم، استادم و مرادم» بعد نوشته که «من او را از هیچ یک از شهدای انقلاب بالاتر نمیدانم». این تواضع بیت امام نکتۀ بسیار مهمی است. بعد ایشان دربارۀ مسئلۀ فقه، فلسفه، عرفان و ... آقا مصطفی بحث کرد و گفت: «او یک عارف بود و در راه خدا عمل میکرد»، بعد افزود: «برادرم همچون سایر شهدای قبل از پیروزی انقلاب به دست عوامل شاه مسموم شد. از خصوصیات بارز این مرد خدا، دشمنی پر و پا قرص با شاه و رژیم او و جهتدار بودنش در مبارزه و صراحتش در برخورد با مسائل اصولی و آشتیناپذیریاش در مقابل سازشکاران بود». ایشان در سخنان دیگرش دربارۀ آقا مصطفی در30مهر1360 گفته است: «آنچه که من در برادرم دیدم که در کمتر کسی دیدهام صراحت لهجۀ ایشان بود؛ به این معنا که حاج آقا مصطفی در مسائل اسلامی هیچ وقت با کسی رودربایستی نداشت و خیلی صریح صحبت میکرد؛ مثلاً در طول مبارزات پانزده، شانزده سالۀ امام از سال 1342 به این طرف، برادرم اگر میدید کسی که زمانی رفیقش بوده و از راه راست منحرف شده و با دستگاه همکاری میکند و سکوت کرده است، صریحاً به او میگفتند من دیگر نمیتوانم با تو باشم. تو آن طرف جوی و ما این طرف! و این صراحت به حدی بود که گاهی وقتی برخی از دوستان او را صدا میزدند هرگز جوابی از او نمیشنیدند. او هرگز نمیخواست در مسائل مختلف مماشات بکند».
ارتباطات ایشان با مردم و گروههای گوناگون از زاویۀ نسبتی که با امام داشتند چگونه بود و چه نگاهی نسبت به آن داشتند؟ آیا خودشان را نمایندۀ امام میدانستند؟
وی دربارۀ خودش در23فروردین1360 گفت: «ما منسوبین امام باید توجه داشته باشیم که فقط به علت نزدیکی با ایشان است که با ما مصاحبه میشود یا به ما احترام میشود والا خود ما که چیزی نیستیم و ویژگیهایی نداریم، نه زندان رفتهایم و نه شکنجه شدهایم، پس باید دقیقاً توجه کنیم که اگر امام نبودند هرگز کسی ما را بدان صورت نمیشناخت تا با ما مصاحبه کند، پس مَنمَن نکنیم که هیچیم!» بعد افزود: «باید توجه کنیم که از این انتساب سوءاستفاده نکنیم که خلاف شرع مبین است. مسئلۀ دیگر اینکه اگر هم بگوییم من کاری با امام ندارم، من خودم هستم و حرفهای من حرفهای امام نیست و به امام مربوط نمیشود، اینکه صحیح نیست؛ زیرا خودت را هم بکشی، فرزند امامی! و با این ژست که با امام کاری ندارم و من فقط حرفهای خودم را میزنم کار تمام نمیشود، پس باید مصاحبه نکنیم یا اگر میکنیم صد درصد باید امام راضی باشد والا سوءاستفادهچی هستیم». ببینید این نکته بسیار مهم است؛ او فرزند امام و فرد زیرک، پخته و نیرومندی بود و همه هم به او توجه میکردند، اما در اینجا خودش را نادیده گرفت و گفت: من فرزند امام هستم و هر چه که میگویم باید امام از آن راضی باشد. این ویژگی مهمی است.
حاج سید احمد آقا با آقا مصطفی چه تفاوتی داشت؟
حاج آقا مصطفی کمتر در معرض تهاجمات بود؛ چون انقلاب امام در ایران و کمی هم در عراق مطرح بود و هنوز رژیم شاه قدرت داشت و خطر هم بسیار بود و عدهای نیز برای رسیدن به پست و مقام ــ در صورت پیروزی انقلاب ــ طمع می ورزیدند؛ بنابراین خیلی با حاج آقا مصطفی مقابله نمیکردند. البته به جز متحجران بعضی از تشکلهای انحرافی از این مسئله احساس خطر میکردند که حاج آقا مصطفی علیهشان با امام همکاری کند. اما شخصیت حاج سید احمد آقا در کوران حوادث و رویدادها شکل گرفت؛ یعنی وقتی آقا مصطفی شهید شدند بار اصلی روی دوش ایشان افتاد. اگر آقا مصطفی در سال 1356 یک یار مثل حاج سید احمد آقا داشت، حاج احمد آقا دیگر یاری مثل آقا مصطفی نداشت که برایش بازو باشد؛ بنابراین میبایست همۀ بار را به تنهایی به دوش بکشد، آن هم بار کسی که در کنار امام(ره) قرار داشت و باید خودش را کاملاً با امام تطبیق میداد، با همان گستردگی امام. امام بنا به مقتضای مرجعیت خود کارهایی داشت که خودش نمیتوانست انجام دهد و آنها را به محرمترین فرد نزدیک خود، یعنی فرزندش، میسپرد. به نظر من این کار ایشان اصلاً کار کمی نبوده است.
ایشان در زمینۀ پیگیری امور مربوط به مبارزۀ امام و ارتباط با مردم و گروهها در ایام پایانی حکومت شاهنشاهی چه سهمی داشتند؟ و چگونه عمل میکردند؟
در سالهای 1356 و 1357 که انقلاب به پیروزی نرسیده بود، حاج سید احمد آقا کار عظیمی در ارتباطات، رفت و آمدها، مراقبت از محافظت از بیت ایشان، در جلوگیری از نفوذ افراد مشکوک، و سوءقصد به جان امام و... انجام میداد و کمتر کسی متوجه این تلاشها بود. خوب ما که با امام مرتبط بودیم این مسائل را بیشتر میدیدیم. وقتی مسئلۀ هجرت امام روی داد، وظایف ایشان سنگینتر شد. در نجف ابزار و امکانات بود، ولی وقتی ایشان را رهسپار کویت کردند آقا سید احمد همراه ایشان بود. وقتی امام از آنجا راهی پاریس شد نیز حاج سید احمد آقا همراه اصلی ایشان بود؛ پاریسی که یک طرفش استکبار بود، یک طرف خطوط التقاطی و انحرافی، یک طرفش مخلصان انقلابی بودند، یک طرف اوج گرفتن انقلاب بود و یک طرفش رژیم طاغوت. در چنین وضعی حاج سید احمد آقا میخواست در نوفللوشاتو در کنار امام وظایفی را که ایشان بر دوشش میگذاشت با نهایت زیرکی، درایت و خوشبرخوردی انجام دهد و این کار بسیار سختی بود. خوب هیئتهای مختلفی برای دیدار با امام به آنجا میآمدند و رتق و فتق همۀ این امور با ایشان بود.
عدهای معتقد بودند که عزیمت امام به فرانسه نتیجۀ خواستههای آنان بوده است!
بله. ابراهیم یزدی گفت ما به امام پیشنهاد دادیم که به پاریس برود. حاج سید احمد آقا گفت چنین چیزی نبوده است. امام هم گفت که با مشورت احمد به پاریس عزیمت کرده است. در تاریخ 11دی1360 از حاج احمد خمینی پرسیدند شما که میتوانستید در عراق زندگی عادی داشته باشید، چرا به پاریس رفتید؟ ایشان در پاسخ بهطور دقیق و با دوبار بیان آن گفت: «من اینجا صریحاً اعلام میکنم، امام خودشان تصمیم به هجرت گرفتند و هیچ کس حتی به اندازۀ سر سوزنی در رفتن امام به پاریس دخالتی نداشت، فقط من پاریس را در آن شب عنوان نمودم که امام پذیرفتند». در بخش دیگر ایشان اظهار کرد: «برخیها با کمال بیشرمی مدعی شدند که ما اعلامیههای امام را مینویسیم، اصلاً ما به امام گفتیم که حکومت اسلامی را در نجف تدریس کند! ما گفتیم با شاه مبارزه کن و چنین و چنان هم مبارزه کن! ما و ما و ما!» بعد گفت: «امام خود تصمیم به هجرت گرفتند، تمام اعلامیههایشان را خودشان مینوشتند و مینویسند، امام حاضر و ناظرند و اگر غیر از این بوده است تکذیب بفرمایند. اگر کسی مدعی است که امام را به پاریس آورده یا کلمهای را برای امام نوشته است دروغ محض است و من خواهش میکنم که در این صورت مطلب را آفتابی کند؛ چراکه در غیر این صورت ادعایی پذیرفته نیست». دوباره ایشان تأکید کرد که «هیچ کس جز من و تنی چند از دوستان معمم نجف از هجرت امام به پاریس خبری نداشت، امام خود تصمیم به هجرت به فرانسه گرفتند و این امر به هیچ کس و هیچ یک از گروههای سیاسی داخل و خارج از کشور مربوط نیست. فردا ادعا نشود که ما آمدیم تا امام را راهی پاریس کنیم». خوب ببینید در همان زمان که امام میخواست به پاریس برود این بحثها مطرح بود. عدهای تصور میکنند که این تعارضها فقط در دوران کنونی رهبری آقای خامنهای مطرح میشود و در دوران امام این مسائل نبوده است. نسل جوان ما گاهی تصور میکند که دریایی آرام در گذشته وجود داشته است. نه! این حرفها همیشه بوده است و بعد از این هم خواهد بود! محور تهاجم هم ولی فقیه عادل خواهد بود.
چرا چنین اقداماتی آن هم در وضعیتی که هیچ چیز مشخص نبود انجام میشد؟
برای اینکه سوءاستفادهچی و بهرهگیر همیشه وجود دارد. عدهای بهرهگیر هستند ــ حالا من همه را سوءاستفادهچی نمینامم ــ از هر نهضت و حرکتی. جالب است که حاج سید احمد آقا در خاطراتش چنین گفته است: «حاج مهدی عراقی رئیس آشپزخانه بود. خدا رحمتش کند. گاهی با یک تخم مرغ و گوجه آبگوشت درست میکرد! در آشپزخانه سیاسیون مشغول تشکیل کابینه بودند! داستانی بود. همه رئیس مکتب بودند و بحث اسلام داغ! همه بینمازها نماز میخواندند و اکثر نمازخوانها غلیظتر! مگر میشد نخوانی؟» این عین حقیقت است. امام وقتی هم که به اقامتگاه خودشان در تهران آمد، همان جا هم حضرات دنبال پست و مقام بودند و این در حالی بود که بسیاری از مردم و خوبان داشتند جان میدادند. به گفته شهید مطهری، وقتی که انقلابی در حال پیروزی است، خوشهچینان فرصتطلب زودتر از بقیه میدوند و میگویند ما انقلابی بودیم و ما انقلاب را راه انداختیم. خوب ببینید در همان پاریس گفتند: آقای ابراهیم یزدی یا قطبزاده سخنگوی امام است. امام به سرعت فرمود که سخنگو ندارد. خوب چرا ایشان میگفت من سخنگوی امام هستم؟ برای اینکه میخواست فردا از ایشان بهره برد. ببینید نکتۀ مهم اینجاست که در چنین موقعیت و فضای مهمی که از بیرون استکبار و صهیونیسم بینالملل و از داخل منافقان، کمونیستها و گروههای لیبرال و ملیگرا و از طرف دیگر مخلصان، مدتینان و حزباللهیها مشغول فعالیت بودند، امام میخواست با همۀ اینها همراهی کند و همه را در راه خدا بهکار گیرد، با همه کار کند و مراقب باشد که بهرهگیری نشود، اصطکاک داخلی بهوجود نیاید، تفرقه، جنگ و درگیری، تندروی و کندروی نیز روی ندهد. همۀ اینها باعث میشد امام از بازوی بزرگ خود، یعنی حاج سید احمد آقا، کمک بگیرد. حالا شما در نظر بگیرید که ایشان جوان بود و هر کسی میخواست او را برای خودش به کار گیرد.
بعد از انقلاب هم دیدیم که منافقان پیشنهاد رئیسجمهور شدن آقای طالقانی و نخستوزیری حاج سید احمد خمینی را مطرح کردند.
بله. بنیصدر پیشنهاد نخستوزیری حاج سید احمد آقا را داد؛ از این کارها میکردند، آنجا هم هر کس میخواست ایشان را به نفع خودش به کار بگیرد، حتی دیدیم سید حسین آقا، فرزند آقا مصطفی، را در نوجوانی به کار گرفتند و برخی مشکلات را بهوجود آوردند. آنها میخواستند حسین آقا به گونهای رفتار کند تا بهواسطۀ آن برای امام خمینی مشکل ایجاد کنند. حالا تصور کنید که حاج سید احمد آقا چقدر بیشتر در معرض خطر بود؛ بنابراین حاج سید احمد آقا غیر از این کارهایی که انجام میداد، میبایست توطئهها را هم علیه خودش خنثی میکرد و این نکتۀ بسیار مهم و اساسی است. خوب خداوند به کار و اخلاص ایشان برکت داد و او توانست با تجربه و توانایی که داشت، در حکم بازوی امام، در همان روزها در ارتباطات و صحبتها صادقانه کار کند و بعد هم هیچ برای خودش نخواهد. تا هنگامی که امام به ایران آمد ایشان درست مثل یک سایه کنار امام بود؛ در هواپیما، فرودگاه و مسیر و... . یادم است در ورود امام به ایران آقای تهرانچی و آقای صباغیان، که عضو شورای مرکزی کمیته استقبال از امام بودند، قرار بود به بنده که در بهشت زهرا داشتم مدیریت میکردم اطلاع بدهند که امام از کدام یک از چهار مسیری که برای حرکت ایشان تدارک دیده شده بود حرکت میکنند. اینها میخواستند سوار ماشین امام شوند، حاج سید احمد آقا نگذاشت، چون میدانست اگر این دو نفر سوار ماشین شوند، همراهان امام خمینی تا بهشت زهرا بهشمار میروند و بعد هم دائم برای مردم دست تکان میدهند؛ زیرا گاهی وقتی شخصیت معروفی در داخل ماشین از جایی عبور میکند، بعضی از همراهان وی در ماشین بیشتر از آن شخصیت اصلی دست تکان میدهند! خوب حاج سید احمد آقا جلوی این کار را گرفت و جالب اینجاست که دقیقاً از همان جا دیگر این دو نفر ارتباط بیسیمی خودشان را با من قطع کردند و من متحیر ماندم که در بهشت زهرا چکار کنم. بعد از آن هم حاج سید احمد آقا همراه امام سوار بالگرد شد، همراه ایشان تا مدرسۀ رفاه رفت، تا مدرسه علوی آمد و... . ببینید ایشان چنین کار ارزشمندی را در لحظۀ ورود امام خمینی(ره) انجام داد.
بعضی از نیروهای مذهبی معتقد بودند حاج سید احمد خمینی خیلی با گروههای مخالف نشست و برخاست دارد.
بله. اما حاج سید احمد آقا در سخنانش بهگونهای جالب پاسخ داده است: «وقتی ما به ایران آمدیم، حرفهای مخفی سیاسیون با من این بود که با امریکا و ارتش نمیشود طرف شد». خوب رویشان نمیشد به امام بگویند. میآمدند میگفتند که امریکا مخالف این انقلاب است، مگر شما میتوانید رو در روی امریکا بایستید؟ میگفتند: ارتش نمیگذارد داخل ایران باقی بمانید، غافل از اینکه اصلاً افسران ارتش با امام بیعت کردند. این حرفها را به حاج سید احمد آقا میزدند و ایشان هم باید گوش میدادند. جالب است که ایشان میگفت: «بد و بیراههای سیاسیون به هم که من را امین اسرار خود میدانستند و من به همین دلیل به رویم نمیآورم و ...» خوب ببینید آنجا ابراهیم یزدی، بنیصدر و قطبزاده با هم دعوا و اختلاف شدید داشتند. بعضی از اینها با بعضی از دوستان ما اختلاف شدید داشتند. شهید محمد منتظری با شهید چمران ــ چون هر دوی این بزرگواران شهید شدهاند این حرف را میزنم ــ به شدت اختلاف داشت و در بیانیهاش بعد از انقلاب هم گفت. خوب همۀ اینها میآمدند سراغ حاج سید احمد آقا و سفرۀ دلشان را هم باز میکردند و علیه هم حرف میزدند. ایشان هم باید همۀ اینها را گوش میداد و جمعبندی و خلاصه میکرد و خدمت امام به صورتی که وقت نگیرد و در عین حال امام نیز از دیدگاههای آنها غافل نماند بیان میکرد. ببینید اینها کارهای مهمی بود. ما هنوز قدر ایشان را نمیدانیم، قدر خیلیهای دیگر را هم نمیدانیم؛ اینها انسانهای ویژهای بودند که خدا به عمر و وقتشان برکت داد؛ مثل شهید بهشتی. نزدیک چهلم شهادت شهید بهشتی ما به خانۀ شهید باهنر رفتیم، ایشان گفت اصلاً این آقای بهشتی به علت اخلاص و نظمش به گونهای بود که برکت داشت، ما هر وقت هر کداممان لنگ بودیم میرفتیم سراغ شهید بهشتی و جالب هم اینجا بود که کارمان حل میشد. این سخن شهید باهنر دربارۀ شهید بهشتی بود.
دربارۀ مأموریتهای ویژۀ امام به حاج احمد چه نکاتی را درخور طرح میدانید؟
ایشان میبایست با همۀ نهضتیها و دیگران رفت و آمد میکرد، رفیق میبود، حرفهایشان را میشنید و بهگونهای نیز با آنها رفت و آمد میکرد که به اصطکاک و مقابله نیفتند، ناراحت نشوند و بتوانند حرف خودشان را با حاج سید احمد آقا بهراحتی مطرح کنند. خوب این سیاست و تدبیر ویژهای میطلبید.
میزان اثرگذاری حاج سید احمد خمینی بر امام(ره) چه میزان بود؟ آیا این اثر گذاری از جنس مشورت بود؟
فراتر از مشورت بود. همه کارۀ امام بود، اما نظرش را بر امام تحمیل نمیکرد. هیچ کس نمیتوانست نظرش را بر امام تحمیل کند. امام هم بنا بر وظیفه نظرش را بر کسی تحمیل نمیکرد؛ چون براساس آیۀ «لا اکراه فی الدین»، رهبری دینی رهبری اکراهی، تحمیلی، اجباری، استکباری و دیکتاتوری نیست، ولی فقیه عادل چیزی را به هیچ کس تحمیل نمیکند، بلکه راه را برای فهم بیشتر باز میکند تا مردم خودشان انتخاب کنند.
جریان نوار خط سه که گویا شما از آن اطلاعات کافیتری دارید چه بود؟
عدهای تصور میکنند که درباره این مسئله مطلب سانسورشدهای وجود دارد. خود حاج سید احمد آقا میگفت: «ما اگر به معضلاتی که در ابتدای پیروزی انقلاب و قبل از آن گرفتار شدیم بیندیشیم و موضعگیریهای افراد و سران انقلاب در مورد گروهها را پیگیری کنیم، اگر به افرادی که سالهای اول انقلاب بر سر پستهای حساس گذاشتیم بنگریم، اگر به عملکرد افرادی که با طیب خاطر روی کار آوردیم بنگریم، به ضرورت یک تشکیلات اصیل اسلامی بیشتر واقف میشدیم». بعد شرح داد که در رادیو، تلویزیون و جاهای دیگر چگونه این افراد کار کردند. بحث ایشان در این قضیه جالب است. زمانی گروههای گوناگون آمدند و خط سه را مطرح کردند که بعضی وقتها ما به آن باند سه میگفتیم. این خط سه به معنای نه خط امام و نه خط کمونیستها و گروههای دیگر بود. میگفتند ما خط سومی هستیم که امام را هم قبول داریم و میخواهیم به اصطلاح روی این قضیه کار کنیم. یک روز دیدیم نواری از حاج سید احمد آقا پخش شده است که ایشان در آن نوار دارد از این خط سه حمایت میکند. من به دلیل روابط صمیمانهای که در جایگاه عضو مؤتلفه با حاج سید احمد آقا داشتم به ایشان گفتم: قضیۀ این نوار چیست؟ گفت: «آی! اون نوار چه عالمی داره!» همین جور هم گفتند. گفت بیا تا برایت بگویم. گفت: نوار اصلیاش را برایت میفرستم. نوار اصلیاش را برایم فرستاد و من در نوارهایم دارم. در مصاحبهای که با حاج سید احمد آقا در23فروردین1360 انجام دادند از ایشان پرسیدند نظرتان دربارۀ خط سوم چیست؟ ایشان گفت: «بگذارید کمی به عقب برگردیم، شبی گفتند آقای علی تهرانی ــ که بعد از انقلاب ضد انقلاب شد ــ در جایی بود. رفتم به ایشان بگویم این گونه موضعگیریها را چگونه توجیه میکنید. آنجا که رفتم جمعیتی را دیدم. به محض اینکه نشستم یکسری سؤال مطرح شد. من از اول عقیدهام این بوده که عدهای هستند معتقد و مکتبی که روی چشم ما هستند، عدهای هم هستند که مکتب را عنوان کردند تا از آن نان بخورند، عدهای هم هستند اهل قلم و بیان و به اصطلاح روشنفکر که هیچ گونه شناختی از جامعه ندارند و فقط مواظب هستند عقب نیفتند که خطرشان کمتر از دستۀ دوم نیست. من گفتم و میگویم باید به اسلام راستین توجه کرد و این دو خط را که باطل است باید کنار گذاشت و خط سوم را که راستین و تنها راه نجات است دنبال کنیم و بیش از این هم هیچ نگفتم. خط سومی که امام راهبر آن است». دقت کنید بین این دو تا خط نه بین خط امام و دیگران. میگفت: «بعد شنیدم این نوار را پخش کردهاند و گفته شده که من جلساتی چه قبل از زمان صحبتم و چه بعد با اشخاصی داشتهام، این را تکذیب میکنم. من با هیچکس جلسهای نداشته، ندارم. البته در آن جلسه صحبتهایی شد که اگر فرزند امام نبودم جواب میدادم، ولی سکوت را نفع دانستم».
حضور ایشان در برخی محافل مخالفان نظام به چه دلیل بود؟
حاج سید احمد آقا داخل آن جلسه رفت تا اصل مسئله گیرش بیاید. امام میبایست میدانست که اینها چگونهاند؛ از همین رو ایشان را به شورای انقلاب هم میفرستاد. بعد از مدتی حاج سید احمد آقا عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شد. خوب این اقدام به دلیل این بود که امام میخواست اصل حزب را از نزدیک بشناسد. ایشان شبها میآمد در شورای مرکزی و امام به این احمد عزیز اعتماد داشت. ما پس از این فضاسازیها وقتی خدمت امام بحث کردیم، امام چند بار به ما فرمود که «من به احمد اعتماد دارم. احمد مورد اعتماد من است. شما هر مطلبی دارید به احمد بگویید. احمد مطلب شما را خوب میفهمد و خوب برای من میگوید. احمد جواب من را خوب میگیرد و به شما خوب میگوید». این نکتۀ مهمی است.
عدهای همین مسائل را وسیلهای برای ترور شخصیت ایشان قرار دادند.
بله. علیه حاج سید احمد آقا اقدام کردند و گفتند ایشان به گردش و تفریح میرود و عمامهاش را برمیدارد. بله! حاج سید احمد آقا گاهی لباسش را درمیآورد و با کاپشن میرفت جاهایی را بررسی میکرد که امام میبایست از آنجاها با خبر میشد، اما چون خودش نمیتوانست برود حاج سید احمد آقا میرفت؛ مانند مناطق محروم، به مناطق جنگی، نزد خانوادۀ افراد و... . او حتی به جلسۀ سازمان منافقین در بهشت زهرا نیز رفت تا ببیند چه خبر است، آن وقت توده حزباللهی علیه ایشان عکس گرفتند و کلی ایشان را تخطئه کردند. من گاهی که حاج سید احمد آقا را میدیدم به شوخی به ایشان میگفتم که خدا را شکر شما خیلی قشنگ نقش بازی میکنید و ایشان میخندیدند و میگفتند خدا باید راضی باشد. خوب ببینید، این نکتۀ مهمی است. ایشان چنین ویژگیهای خاصی داشتند.
آقای بادامچیان! شیوۀ مواجهۀ حاج سید احمد خمینی با مسئلۀ ریاستجمهوری بنیصدر پس از انقلاب از منظر رفتارشناسی سیاسی اهمیت بسیار زیادی دارد و میتواند الگوی رفتاری بسیار مناسبی بهشمار آید. شما رفتار سیاسی ایشان را در برابر این مسئله چگونه دیدید؟
حاج سید احمد آقا در بحث بنیصدر دعوا نکرد، میرفت و میآمد؛ از هیمن رو اعتماد بنیصدر به وی جلب شد و پیشنهاد کرد که حاج سید احمد نخستوزیر شود، آن وقت حاج سید احمد آقا آشکارا گفت: «در قضیۀ ریاستجمهوری، امام به بنیصدر رأی ندادند». روز قبل از آن امام فرمود: همه بروند شرکت کنند و به کسی که فکر میکنند بیشتر از بقیه رأی میآورد رأی دهند. خوب مرحوم شهید حسن اجارهدار آمد بالا و گفت صحبت امام را شنیدید؟ گفتم: نه! گفت: یعنی به بنیصدر رأی بدهیم؟ گفتم: هر کسی که شهید بهشتی به او رأی داد تو هم به او رأی بده! دیگر من و تو که بیشتر از آقای بهشتی به امام نزدیک نیستیم. راحت شد، گریهاش قطع شد و خندان رفت. خیلیها بعد از این سخن امام گفتند که اصلاً بنیصدر رئیسجمهور امام است؛ از همین رو سید احمد آقا گفت: «در قضیۀ ریاستجمهوری، امام به بنیصدر رأی ندادند. این را فقط من میدانم. من نزد امام بودم. در آن موقع حال امام بسیار بد بود؛ یعنی چند ساعت قبل از آوردن صندوق رأی یک شوک به امام دست داده بود. این را فراموش نمیکنم که در همان حال که دکترها اجازه نمیدادند که امام حرف بزند ایشان با چشم به من اشاره کردند. من گوشم را نزدیک دهانشان بردم، ایشان به سختی فرمودند اگر حادثهای اتفاق افتاد تا شب کسی را مطلع نکنید». یعنی اگر من از دنیا رفتم بگذارید انتخابات انجام شود. بعد حاج سید احمد آقا افزود: «ببینید چه عمل عظیمی است. در آن حال امام به فکر امت و جامعه اسلامی است. در آن حال میخواهد وضع متشنج نشود و یک مرتبه بساط رأیگیری در سراسر ایران به هم نخورد. در آن حال که فشار امام پنج بود ایشان با فشار تمام میخواستند تا انتخابات به صورت عادی پایان پذیرد و کارها تا اندازهای روبهراه شود. با این وجود امام به بنیصدر رأی ندادند. من هم به همان صورت رأی دادم که امام رأی دادند. من که رأی امام را دیدم شرعاً و عقلاً نمیتوانستم به شخص دیگری رأی بدهم». چرا امام رأی ندادند؟ «برای اینکه تا همان حدی که بنیصدر خائن را در ایران شناخته بودند احتمال میدادند که درست نمیتواند بار را به منزل برساند. صندوق رأی را به سیسییو آوردند، من و امام رأیمان را دادیم، صندوق رأی را بیرون بردند و بقیه رأیشان را دادند. فعلاً نمیتوانم و اجازه ندارم بگویم که امام به چه کسی رأی دادند. اگر اجازه بفرمایند میگویم.» امام در این قضیه زنده بود. «هر مرتبه که بنیصدر پیش امام میآمد امام میفرمودند که مجاهدین و گروههای فاسد را از خود دور کن. مردم و روحانیت به درد تو میخورند. تو اگر این دو را نداشته باشی هیچی و در ایران هیچ کاری نمیتوانی بکنی! ولی او که طبق نقشۀ حسابشده کار میکرد، گوشش به این حرفها بدهکار نبود و به هیچ وجه حاضر نشد گوش به حرف امام بدهد. من بارها خدمت امام عرض میکردم که من چکار کنم بنیصدر اینگونه است؟ ولی با اینکه دل امام از بنیصدر خون بود میفرمودند چون تو وابسته به من هستی باید نسبت به کارهای او عکسالعمل نشان ندهی. در این اواخر امام با تمام دل خونی که از این خائن خودفروخته داشتند سعی میکردند در سخنرانیها به گونهای صحبت کنند که مردم نگویند این هم رئیسجمهور ما. این اواخر که کمکم کار به جای باریک کشیده بود، وقتی بنیصدر خدمت امام میآمد، ایشان به وی تشر میزدند و یک مرتبه به او گفتند فکر نکنی رأی آوردهای! مردم طرفدار اسلام هستند. رأیی که به تو دادند رأی به تو نیست، رأی به اسلام است ... مردم فکر کردهاند که تو انسان معتقدی هستی، منافع ملت و کشور در نظرت است و با آنچه ملت مخالف است مخالف هستی و آمدند به تو رأی دادند، ولی اگر روزی برای مردم روشن شود که چکاره هستی همه مقابلت خواهند ایستاد، ولی او با کمال وقاحت گفت: نه آقا! من این قدر رأی دارم اگر الآن هم رأیگیری شود رأیم بیشتر میشود، اما امام تمام سعیشان این بود که اولین رئیسجمهور کارش به اینجاها نرسد». حاج سید احمد آقا میگفت امام به من فرمود: چون وابسته به من هستی نباید موضعگیری کنی، آن وقت حاج سید احمد آقا که موضعگیری نمیکرد، حزباللهیها سر و صدا میکردند که چرا این کار را میکنی؟
با توجه به سخنان شما مبنی بر ارتباط مداوم اطلاعاتی حاج سید احمد خمینی با امام، ایشان در ماجرای بنیصدر چه وظیفهای در ارتباطات میان امام و وی برعهده داشتند؟
حاج سید احمد خمینی دربارۀ عزل بنیصدر میگفت: «من بارها خدمت امام عرض میکردم که او میخواهد بین سپاه و ارتش را به هم بزند. او تمام بچههای خوب مذهبی را میکوبد. او با تمام وجود تلاش میکرد سپاه را در برابر ارتش و ارتش را در مقابل سپاه قرار دهد و کمیتهها را در کلانتریها ادغام کند. وقتی او فرماندۀ کل قوا بود، به هیچ وجه اسلحه دست مدافعین اسلام نمیداد. خدا میداند که ما چه اندازه میدویدیم تا مثلاً چند تا آرپیجی هفت بفرستیم به جبهه. یادم هست یکی از دوستان را فرستادیم قزوین ــ چون شنیدیم آنجا آرپیجی هست ــ تنها 7 یا 9 آرپیجی آورد که خودش برد جبهه و ما خیلی خوشحال شدیم که به حساب اسلحه به جنوب فرستادهایم. چه مقدار به او گفتیم که خرمشهر سقوط میکند و او گوش نمیداد. گزارش این کارها را خدمت امام عرض میکردم. امام میگفتند: تو خیال میکنی من نمیفهمم؟ حالا وقتش نیست، هر وقت وقتش شد خودم تصمیم میگیرم. من گفتم: چشم، هر چه شما بفرمایید همان را عمل میکنم؛ چون علاوهبر وظیفۀ دینی تجربه نشان داده است که حضرت عالی بهتر از همه مسائل را درک میکنید، ولی به عقیدۀ من ضرر بودنش به حدی است که قابل جبران نیست». بعد سید احمد آقا افزود: «شبی از شبها امام مرا خواستند، فرمودند همین حالا برو دوستان را جمع کن، مشورت کنید و مرا خبر کنید، ولی این موضوع مسلم است که او باید از فرماندهی کل قوا حذف شود. همان شب من رفتم منزل شهید بهشتی و داستان را برای ایشان گفتم. آقای هاشمی را هم خواستیم، آقای خامنهای هم که مریضخانه بود. بعد از مشورت متن عزل بنیصدر را نوشتم، آنها هم آن را خواندند و قبول کردند، بعد آوردم امام امضا کردند، شیرین اینکه این کار یکی، دو ساعت طول کشید. امام فرمودند چرا معطل کردی؟ فوراً بدهید رادیو و نگذارید برای صبح. اینجا انسان یک نتیجه میگیرد و آن این است که امام در لحظهای که احساس تکلیف شرعی نمایند، حتی حاضر نیستند یک قضیه مثل عزل فرماندۀ کل قوا به صبح بکشد. امام فرمودند: فرماندهان ارتش را پیدا کن. شبانه شمارۀ همه را پیدا کردم، آنها صبح زود آمدند، امام برای آنها صحبت کردند، گفتند: بروید سراغ کارهایتان و بدانید که هیچ قضیهای اتفاق نیفتاده است، بعد بنیصدر خواست خدمت امام برسد، امام راهش ندادند، بنیصدر همیشه روی این موضوع به ظاهر تکیه میکرد که اولین رئیسجمهور نباید جلوی امام بایستد. خیال میکرد نیرویی است و قدرت این کار را دارد. این را هم باید بدانیم که اگر بنیصدر روزی زورش میرسید جلوی امام میایستاد و از این هم بدتر میکرد. او با تمام ساخته بود، با مجاهدین، با جبهه ملی و سایرین تا روزی برسد به آن نقطهای که میخواست. او انتظار خیلی چیزها را میکشید».
آقای بادامچیان! اقدامات حاج سید احمد خمینی در زمینۀ مسائل دیگری همچون لانۀ جاسوسی، مسئلۀ رحلت امام و مسئلۀ تغییر قانون اساسی نیز در خور بررسی است، اما در ماجرای عزل قائم مقام رهبری گویا مسائل خیلی جدیتری وجود داشت که باعث شد ایشان آن رنجنامۀ معروف را بنویسد.
من در نقد خاطرات منتظری این مطالب را برایش نوشتهام. 45 مسئولیت کلیدی در زمان قائممقامی آقای منتظری به ایشان سپرده شده بود که وی اکثر اینها را خوب نتوانسته اداره کند. آن وقت چنین کسی به جای اینکه بازوی امام خمینی باشد خون به دل ایشان میکرد و وقتی که امام براساس وظیفۀ الهیاش او را عزلکرد، به جای اینکه اطاعت کند و جبران نماید در مقابل ایشان ایستاد و آن اهانتها را به امام کرد. امام نگذاشت حاج سید احمد آقا هیچ جا مسئولیت بگیرد، خودش هم میگفت ما نباید مسئولیت بگیریم. آن وقت آقای منتظری که 45 پست گرفته بود و مسئولیت قائممقام رهبری را بر عهده داشت، وقتی امام به او گفت کنار برو و درس فقه بده تا مردم از شما استفاده کنند، مقابل امام ایستاد و بعد هم آن قضایا پیش آمد.
بعد از آن قضایا در مسئلۀ رحلت امام و بعد وصیتنامۀ، ایشان حضور حاج سید احمد آقا در مجلس خبرگان رهبری نیز بسیار مهم بود.
بله. در همان روز طوفانی، وقتی آقای موحدی کرمانی و مجتهد شبستری به ایشان گفتند: چرا حرف امام را نمیزنید؟ در آنجا گفت: نظر امام با آقای خامنهای است. خوب این نکتۀ مؤثری بود. بعد هم ایشان در جریان ولایت امر مقام معظم رهبری با همۀ وجود برای آقا کار کرد و دقیقاً همانی را که برای امام انجام میداد، برای ایشان هم انجام داد. ما که از نزدیک از قضایا آگاه بودیم میدانیم که ایشان برای آقا چه کارهایی انجام میداد.
در این برهۀ زمانی، یعنی در زمان رهبری آقای خامنهای، تعامل ایشان با گروههای سیاسی چگونه بود؟
حاج سید احمد آقا بعضی از مخالفان را در جلسات شبانه، با عنوان روضه، دور خود جمع میکرد؛ در یکی از جلسات دوستانۀ مؤتلفه با ایشان، حاج سید احمد آقا گفت: اینها میآیند آنجا هر چه میخواهند علیه ولایت میگویند. من به شوخی به ایشان گفتم: حاج سید احمد آقا پس آنجا در حقیقت جلسۀ روضۀ شما نیست، بلکه جلسۀ روضۀ آنهاست! خندید و گفت: چه روضهای! برخی از دوستان به ایشان میگفتند: چرا اینها را دور خودتان جمع میکنید و به ایشان میدان میدهید؟ حاج سید احمد آقا گفت: «اینها رفوزهشدهها هستند، اینها همه چیزشان را از دست دادهاند، خوب اگر من جمعشان نکنم، چه کسی این کار را میکند؟ اینها میآیند همۀ حرفها را میزنند، یک روز هم که کمی بیش از حد داخل برخی قضایا شده بودند، من به ایشان گفتم که سد همۀ استکبار و دیگران در این مملکت اصل ولایت فقیه است، الآن هم جز آقای خامنهای هیچ کس برای این کار مطلوبتر، لایقتر و شایستهتر نیست، اگر این سد بشکند تمام شما را آب میبرد.» ایشان این سخنان را آشکارا گفتند و بعد هم جلسه مؤتلفه با ایشان تمام شد. پس شما میبینید که بعد از رحلت امام نیز ایشان با تمام قوا کار میکرد.
آقای بادامچیان! بعضی از اعضای نهضت آزادی حاج سید احمد خمینی را عامل اصلی نگارش نامه توسط امام دربارۀ این تشکیلات میدانستند.
بله. آنها میگفتند حاج سید احمد آقا دروغ گفته و این نامه را جعل کرده است، اما حاج سید احمد از آنها شکایت کرد و بعد معلوم شد این خط، خط امام است. چرا اعضای نهضت آزادی این کار را کردند؟ آیا واقعاً نمیدانستند. متن این نامه از آنِ امام است؟ به نظر من میدانستند. یادگار امام در نامهای به آیتالله پسندیده، عموی خود، با اشاره به درخواست وی برای آزادی یکی از ملیگراها، به بعضی از ویژگیهای این جریان اشاره کرده و ضمن تأکید بر صحت دست خط امام، از آیتالله پسندیده خواسته است که این موضوع را تأیید کند. حاج سید احمد آقا در این نامه آشکارا نوشت که «به اطلاعات کشور، نظر شما و خود را منتقل میکنم و امیدوارم فرد مذکور آزاد گردد تا به وظیفهای که بر گردنم نهادید، عمل کرده باشم؛ ثانیاً این نکته را گوشزد مینمایم که مسئله ملیگراها مسئلهای خطرناک است. ملیگرایی در مقابل اسلامگرایی است و اسلامگرایی خط محکم و استوار امام است. ملیگراها بهای اول برایشان میهن است و به انقلاب و نظام و اسلام یا اهمیتی نمیدهند و یا اهمیت بسیار ناچیزی برایشان دارد». نکتۀ مهم اینجاست که ایشان اظهار کرد: «اینها اصل و اساس برایشان ریاست است. اگر به میهن هم علاقه دارند، میهنی است که رئیسش آنان باشند. اگر بعضی از آنان به اعمال فردی در چهارچوب اسلام پایبند باشند، ولی وقتی پای منافعشان پیش بیاید، از هیچ دروغ و تهمت و ناسزا فروگذار نیستند ... آنان بعد از انقلاب لحظهای در کنار امام نبودند؛ متلک، فحش و ناسزا به امام از کارهای رایج این از خدا بیخبران بود. تنها یکی از کارهای آنها را برای شما میفرستم تا خود قضاوت فرمایید. اینان اعلامیهای را که امام (ره) با خط مبارکشان خطاب به آقای محتشمی نوشتهاند، مجعول دانسته و در عین اینکه نسبت جعل را مستقیماً به من ندادهاند، ولی با قرار دادن خط من بالای نامۀ امام به آقای محتشمی، جعل را از من دانستهاند ... مگر من این قدر بیدین و بیعقل هستم که چنین مسئلۀ مهمی را به امام نسبت دهم و از آتش قهر خدا در دنیا و آخرت نترسم». بعد ادامه داد: «عموی بزرگوار و عزیزم! من معتقدم که حق با امام راحلمان است. آن مرد بزرگی که با هوش و استعداد سرشار خود عمق ماهیتهای کثیف ضد انقلاب را بسیار عالی تشخیص میداد». بعد افزود: «نامهای را نهضت آزادی برای فرار از تنبیه ملت شریف ایران به اینجانب نسبت داده است و فکر میکرده بعد از وفات امام، من دست به چنین خیانتی زدهام، در زمان حیات امام و با دستور ایشان برای آقایان خامنهای، هاشمی، موسوی اردبیلی، موسوی نخستوزیر، ری شهری وزیر اطلاعات وقت فرستاده شد. فقط اجازه ندادند که در همان موقع منتشر کنیم. فرمودند: این برای بعد از مرگ من است تا اگر آنها خواستند ایران را به سوی غرب، به خصوص امریکا، سوق دهند، منتشر کنید. من این نامه را برایتان فرستادم تا معلومتان گردد اینها از چه قماشی هستند و برای رسیدن به دنیا حاضرند به هرکسی هر تهمتی بزنند و از خدا باکی نداشته باشند. مسئله دیگری که نهضت آزادی دنبال میکند این است که اعتماد مردم را نسبت به امام کم کنند؛ بدین معنا که هرچه از امام باشد، مردم احساس کنند که این از امام نیست، بلکه از اطرافیان امام و یا کسی دیگر است و این خط و امضای امام نیست، بلکه خط و امضای امام را جعل کردهاند. القای این مطلب بسیار خطرناک است و خداوند کسی را که اینگونه حرکت میکند، هرگز نمیبخشد. میبینید که اگر این مسئله جا بیفتد که عدهای بودهاند و هستند که خط امام را جعل میکردند و یا امروز میکنند، چه ضربۀ هولناکی به اسلام و انقلاب و آرمانهای اسلامی امام عزیزمان خواهد خورد. دیگر فتواهای تاریخی امام رنگ میبازد، مبارزات امام زیر سئوال میرود و حیثیت رهبر انقلاب بزرگ جهان اسلام ضربه میخورد».