تبعيدهاي نهضت روحانيت / بررسي علل و پيامدهاي تبعيد روحانيان مبارز
عملها و عکسالعملها در عرصه سیاست در چارچوبی از تعاملات، تدبیر و درک میشوند و از این رو پس از مدتی در قالبی مشخص به عنوان فرمولهای عمل سیاسی درمیآیند. کارکردهای این اعمال متقابل در شرایط بحرانی، تغییراتی مییابند که موجب میشوند تاثیراتی خلاف انتظار و عادت بر جای گذارند. یکی از این رفتارها و اقدامات سیاسی، تبعید مخالفان میباشد. در این مقاله، تاثیرات این اقدام در حکومت پهلوی دوم بررسی گردیده است.
تبعيد كردن مخالفان شیوهای است كه دستگاههاي امنيتي و قضايي براي كاستن يا از ميان بردن زمينههاي ناآرامي به کار میبرند و در نوع خود موثرترين وسيله به شمار ميرود؛ كمااينكه بسياري از رجال قدرتمند و نخبه تاريخ، با تبعيد شدن، قدرت و تاثير خود را تا حد بسیاري از دست دادهاند، بدون اينكه جامعه نسبت به اين شیوهها عكسالعمل تندي از خود نشان دهد. چرا كه اميد به سلامت و بازگشت شخص تبعيدشده در حد بالايي قرار دارد و طرفداران آن شخص را از دست زدن به عكسالعملهاي شديد باز ميدارد. اما در مورد تبعيد روحانيان مبارز و مخالف رژيم پهلوي مشكلي كه وجود داشت اين بود كه روحانیان تبعيدي داراي مقبوليت و محبوبيت اجتماعي بسیاری بودند و موقعيت علمي و معنوي آنها باعث ارتباط نزديك با مردمان محل تبعيد و در نتيجه گسترش افكار و انديشههاي آنان ميگرديد. جابجايي مداوم روحانيان تبعيدي از شهري به شهر ديگر نشاندهنده همين تاثير شديد بود. موج تبعيد روحانيان مبارز و طرفدار حضرت امام(ره) از حدود سال 1343 آغاز شد و با شدت و ضعفهايي تا بحبوحه انقلاب ادامه پیدا کرد. اما در يك تحليل ميتوان گفت كه تبعيد اين اشخاص زمينه گسترش و فراگير شدن انقلاب را تا دورترین نقاط كشور فراهم ساخت و براي رژيم شاه نتيجه معكوس داشت؛ بهويژه آنكه افراد تبعيدي مورد توجه و احترام بيشتري از سوي مردم قرار میگرفتند و تبعيد بر اهميت اجتماعي آنها ميافزود.
نوشتار حاضر نقش تبعيديهاي نهضت روحانيت در گسترش آموزههاي انقلاب در اقصي نقاط كشور را بررسي نموده است. بدون ترديد يكي از ويژگيهاي مهم انقلاب ايران، گسترش آموزههاي آن در حوزه جغرافيايي وسيع كشور ميباشد. علاوه بر زيستبوم مذهبي ايران و رويكرد ديني انقلاب، كه در پيروي تودههاي مومن و مذهبي از دستورات مراجع و علماي ديني بسیار موثر بود، روحانياني كه به گوشه و كنار كشور تبعيد ميشدند نيز در تبليغ و گسترش اين آموزهها بسيار تاثيرگذار بودند. همين امر ما را بر آن داشته است که پژوهش پیشرو خود را در قالب موضوع محوري «چگونگي چندشهريشدن انقلاب» ــ كه عمدتا از آن غفلت شده است ــ انجام دهيم.
براي تبيين اين ويژگي لازم است ابتدا بهطورمختصر سير تاريخي نهضت روحانيت بررسي گردد.
مقطع اول:
نهضت روحانيت در اصل با اعتراض مراجع، علما و گروهی از تودههاي مومن و مذهبي و نيز ساير قشرهای جامعه عليه تصويبنامه لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي (ماههاي آبان و آذر 1341.ش) آغاز شد و در قيام پانزدهم خرداد 1342 به اوج خود رسيد که در نهايت به تبعيد امامخميني(ره) ــ به عنوان معمار اصلي نهضت ــ منجر گرديد. از اين مرحله ــ كه دو سال طول كشيد ــ در كل ميتوان با عنوان مقطع اول نهضت ياد كرد كه طي آن سازمان امنيت رژيم چندان به تبعيد فعالان سياسي به عنوان سیاستی امنيتي توجه نشان نميداد، بلكه به اقتضاي شرايط و فرازونشيبهايي كه در سیر قيام رخ داد، تدابیر امنيتي متعددي را برای مقابله با فعالان و مبارزان در پيش گرفت كه موارد عمده آن را چنين ميتوان برشمرد: عقبنشيني در قبال افزايش اعتراضات عمومي عليه لايحه انجمنها، تصويب و اجراي تدريجي اصول ششگانه انقلاب سفيد، ايجاد فاجعه مدرسه فيضيه قم، سركوب شديد قيام پانزدهم خرداد، بازداشت امام و دهها تن از علما و وعاظ، تعقيب و تبعيد تني چند از بازاريان تهران، اعدام طيب حاجرضايي و در نهايت تبعيد حضرت امام(ره) از كشور.
سياستهای اتخاذشده از سوي رژيم و دستگاه امنيتي آن را روحانيان نوگراي سياسي بهتدريج، با كسب تجارب مبارزاتي، خنثي كردند و رژيم عملا از اين اقدامات خود نتیجهای نگرفت. به عنوان مثال، فاجعه مدرسه فيضيه قم، دستاويزي براي وعاظ طرفدار نهضت شد كه در منابر و مجالس سوگواري، در مظلوميت طلاب و بيپناهي اين مدرسه (دانشگاه امام صادق فعلي) داد سخن سر دهند و با خواندن «روضه فيضيه»[1] به مثابه روضه كربلا، گامهاي سودمندي را در جهت سلب مشروعيت از نظام حاكم و جذب گروهي از تودههاي مومن و مذهبي به عرصه مبارزه سياسي برداشتند و به همين نحو، تبعيد امام نيز نهتنها به خاموشی چراغ نهضت نينجاميد، بلكه زمينههاي پيامرساني نهضت را هرچه بيشتر فراهم كرد؛ بدين معنا كه اين مساله به ايشان امكان داد كه در خارج از كشور آموزههاي سياسي انقلاب را نهتنها به طرفداران خود در ايران بلكه به سمع جهانيان برساند.
مقطع دوم: پس از تبعيد امام(ره)
در ماههاي پس از تبعيد امام، روحانيان و بازاريان مبارزات سياسي خود را شدت بخشيدند و شاخه نظامي هيات موتلفه اسلامي (تشكل بازاري وابسته به روحانيت سياسی) در اقدامي غافلگيركننده حسنعلي منصور ــ نخستوزير ــ را ترور نمود. همچنين روحانيان و بهويژه فضلا و طلاب طرفدار نهضت در حوزه علميه قم، سعي كردند به انحاي مختلف ياد و نام امام را زنده نگاه دارند. آنان براي اين كار از مراسم مختلف مذهبي بهرهبرداري ميكردند. برگزاري مراسم دعاي توسل در مسجد بالاسر حضرت معصومه(س) و ذكر نام امام در ضمن قرائت دعا، صدور اعلاميههاي متعدد در اعتراض به تبعيد امام، تداوم پرداخت شهريه طلاب از سوي وكلا و نمايندگان منتخب امام، چاپ و تكثير و توزيع اعلاميههاي مراجع و علماي حوزهها در حمايت از نهضت و مواردي از اين قبيل از جمله محورهاي اصلي تكاپوهاي مبارزاتي طرفداران نهضت در اين مقطع بود.
قداست مناسبتهاي مذهبي و نيز مكان برگزاري مراسم (حضرت معصومه(س)، مساجد و...) بعضا ساواك را از اتخاذ تدابير امنيتي لازم براي منع و جلوگيري از اجراي آنها ناتوان ميساخت. هر چند انبوه گزارشهاي ماموران ساواك از حضور مخفيانه آنان در اين مراسمها خبر ميدهد، ولي دستگاه امنيتي به اين نكته واقف بود كه توسل به خشونت و ايجاد درگيري در حريمهاي مقدس ممكن است احساسات مذهبي را جريحهدار كند و حتي پيامدهاي غيرمنتظرهاي نيز در پي داشته باشد. از اين رو، در اين مقطع هر چند اين تدابير امنيتي رژيم گاه به تعقيب و گريز و دستگيري عدهای از روحانيان منجر ميشد، بازداشت و زندان تاثيري بر افكار و روحيه آنان نداشت و آنها به محض آنكه آزاد ميشدند، مجددا به مبارزات خود ادامه ميدادند و لذا بايد گفت كه برنده نهايي گيرودارهاي اين مقطع درواقع روحانيان بودند و دستگاه امنيتي رژيم در اقدامات خود عملا شكست خورد. دقيقا به همين خاطر بود كه از آن پس رژيم به سیاست ديگري در مسائل امنيتي و تدابير مقابلهجويانه با نهضت روحانيت روي آورد و آن همانا تبعيد بود.
در ميان گزارشها و تحليلهاي انبوه ساواك، در خصوص تبيين علت اين تغيير شیوه رژيم، دو گزارش وجود دارد كه از آنها ميتوان تحت عناوين نارسايي قانوني و نقش افكار عمومي نام برد. در گزارش نخست چنين آمده است: «عدهاي از عناصر افراطي مذهبي شناختهشده، كه از ايادي آيتالله خميني ميباشند، در شهرستان قم در فرصتهاي مناسب به عناوين مختلف مردم را تحريك نموده و در هر زمان به صور گوناگون تظاهراتي مينمايند و با آنكه بعضي از اين اشخاص كراراً دستگير و تحت تعقيب قانوني قرار گرفتهاند، معذلك عملا مشاهده شده كه همزمان با عمل دستگيري، مدارك مكشوفه يا ضعيف بوده كه بازپرس به علت فقد دليل، قرار منع پيگرد جهت آنان صادر كرده و يا محكوميتهاي قليلي پيدا نمودهاند كه پس از طي محكوميت جريتر گشته و به محض استخلاص از زندان، همان رويه ناصواب قبلي خود را بهمراتب شديدتر ادامه دادهاند.»
تحليلگر ساواك در ادامه اين گزارش، براي خروج از بنبست یادشده سه پيشنهاد را مطرح کرده است: 1ــ اعزام طلاب جوان دستگيرشده به خدمت نظام وظيفه؛ 2ــ تبعيد ساير دستگيرشدگان به مناطق بد آب و هوا؛ 3ــ خارج نمودن عدهای از آنان از كسوت روحانيت.[2] به نظر ميرسد از اين سه توصيه، به پيشنهاد اول در مقاطع خاصي از نهضت و به پيشنهاد دوم در تمام مقاطع آن عمل شده، اما گزارشي در خصوص اعمال پيشنهاد سوم ارائه نگرديده است.
در گزارش تحليلي ديگر آمده است: «هرگاه ساواك، هر يك از وعاظ طرفدار نهضت را دستگير و بازداشت مينمايد، آن فرد از منظر افكار عمومي مورد توجه ويژه قرار گرفته و بعد از آزادي، از سوي صاحبان مجالس عزاداري و هياتهاي مذهبي بيش از گذشته براي وعظ و سخنراني دعوت ميشود و در دوره بازداشت هزينههاي زندگي خانواده او از سوي طرفداران نهضت تامين ميگردد. حتي برخي از مراجع مزايا و شهريه بيشتري به چنين افراد ميپردازند.» در ادامه گزارش درباره روحانيان موافق نظام خاطرنشان شده است: «اين افراد بهتدريج موقعيت خود را در اذهان تودههاي مومنين از دست داده و از آنان براي مجالس وعظ، دعوت به عمل نميآيد.»[3]
شایان ذكر است كه اين شيوههاي امنيتي و اقدامات رژيم در مقابله با نهضت روحانيت، صرفا با نظر به تجربه شهرهاي بزرگ بحث و بررسی شده است، وگرنه در شهرهاي كوچك وضعيت به گونهاي ديگر بود؛ چون كوچك بودن محل، به رژيم كمك ميكرد كه با اتخاذ تدابير شديد امنيتي طرفداران نهضت را به راحتي در محدوديت و تنگنا قرار دهد؛ به گونهاي كه بر اثر اين فشارهاي رژيم و كارآمدي آن، در بعضي از اين شهرها، مبارزه و انقلابي بودن حتي به ضد ارزش تبديل شده بود؛ چنانكه بنا به گزارشی که يكي از روحانيان شهرستان ميانه در خاطرات خود بازگو کرده است، در اين مقطع فقط دو نفر در آن شهر به آرمانهاي نهضت وفادار ماندند و از اين دو نفر نيز، يكي از آنها به حدي تحت فشارهاي اقتصادي و روحي قرار گرفت كه بهناچار اين شهر را ترك كرد و در تهران اقامت گزيد و دیگری نيز «تمام فشارها، تحقيرها، توبيخها، بدگوييها و ناسزاها» را تحمل كرد و حتي يك بار كه او را به اتهام خيانت به شاه و ملت و اختلال در نظم و امنيت، از منبر پايين كشيدند، كسي از جمعيتِ حاضر جرات نکرد از او حمايت كند.[4]
البته براي خود دستگاه امنيتي هم كنترل اين شهرهاي كوچك در درجه دوم اهميت قرار داشت. قم و تهران مهمترين نقاط حساس امنيتي براي رژيم به شمار میرفتند. شهر قم به عنوان مركز قیام و دربردارنده بزرگترين حوزه علميه كشور و محل سكونت مراجع عظام و روحانيان پيشگام مبارزه، اولين شهری بود که هدايت نهضت را بر عهده داشت و تهران نيز، علاوه بر آنكه مركز كشور محسوب میشد، پايگاهها، مساجد و بهويژه تودههاي عظيم مردم مومن و مذهبي را در خود جاي داده بود. مسلما هرگونه حركت در شهرستانها، از تحريكات رخداده در اين شهرهاي بزرگ تبعيت ميكرد. ازاينرو، ساواك به دنبال ناكارآمدي بازداشتها، اهتمام ويژهاي را براي تحت كنترل درآوردن اين دو شهر و نيز ساير شهرهاي بزرگ كشور نظير مشهد، اصفهان، تبريز، شيراز و... از خود نشان داد.
سیاست امنيتي رژيم در دهه پس از اين مقطع به منظور مقابله با مبارزان روحانيت، بر مدار تبعيد آنان شكل گرفت؛ شايد با اين هدف كه پيشگامان و عاملان اصلي مبارزه را در نقاط مختلف كشور و به ويژه در مناطق دور و محروم پراكنده سازد تا بدين وسيله از تشكل و انسجام آنها برای مبارزه جلوگيري كند. بايد اعتراف كرد كه در بعضي از مقاطع زماني، اين شیوه واقعا با موفقيتهايي توأم بود، اما همین شیوه پيامد بسيار مهمي را در پي آورد كه همانا كمك به پيامرساني آموزههاي نهضت در تمامی نقاط دور و نزدیک كشور توسط همين تبعيديها بود. اين افراد، درواقع بذرهاي سياسي و انقلابي نهضت را در تبعيدگاههاي خود كاشتند و همين تلاشها در سالهاي بعد با حضور مردم اين شهرها در عرصه مبارزه و انقلاب در بهترين موعد خود به بار نشست.
موجهاي تبعيد مبارزان نهضت
در مقطع دوم نهضت روحانيت ميتوان از چهار موج تبعيد سخن گفت؛ به عبارت ديگر، پس از تبعيد حضرت امام(ره)، دستگاه امنيتي كشور براي ناكارآمد ساختن فعاليتها و مبارزات طرفداران نهضت، در چند مقطع خاص به تبع بعضي از وقايع، به دستگيري وسيع روحانيان مبارز و تبعيد آنها به شهرها و مناطق دور اقدام نمود. البته وقايع و رويدادهاي مرتبط با نهضت در فاصله زماني 1344ــ1357 بسیار بودند، اما در اين میان چهار واقعه شاخصترين و تعيينكنندهترين موارد به شمار میرفتند؛ چنانكه وقوع هر كدام از آنها موجي از تبعيد مبارزان را در پي داشت. البته در فواصل زمانی قبل و بعد از هر موج تبعیدی نیز اغلب افراد دیگری از نیروهای انقلابی دستگیر و تبعید میشدند که از این افراد با عنوان تبعیدیهای انفرادی مرتبط با هر یک از موجهای چهارگانه نام برده شده است. اين چهار موج عبارتاند از:
الفــ موج اول: گسترش دامنه اعتراضات به تبعيد امام و ادامه نهضت (1343ــ1345)، بــ موج دوم: پيامرساني امام از نجف و اعلام مرجعيت ايشان (1346ــ1350)، جــ موج سوم: قتل يك پاسبان در قم توسط گروه ابوذر (1351ــ1354)، دــ موج چهارم: قيام 19 دي قم و برگزاري سلسله مراسم چهلمين روز شهدا (1355ــ1357).
الفــ موج اول؛ از آغاز نهضت تا سال 1345: بدون ترديد نقطه عزيمت انقلاب اسلامي ايران را بايد قيام پانزدهم خرداد 1342 دانست كه البته خود اين قيام نيز به تبع وقايعي چون مبارزه روحانيت عليه لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، تحريم رفراندوم اصول ششگانه انقلاب سفيد، فاجعه مدرسه فيضيه قم و... روی داد و مقدمات آن فراهم شد. مهمترين نتيجه اين مقطع از نهضت، ظهور امامخميني(ره) به عنوان مرجعيت سياسي پيشگام مبارزه عليه نظام حاكم بود كه توانست بهسرعت از ميان قشرهای مختلف جامعه و تودههاي مومن و مذهبي هواداران بسیاری را به سوي خود جلب، و آنان را عليه اقدامات هيات حاكمه بسيج كند. قيام پانزدهم خرداد نقطه اوج اين حضور همگاني بود كه بر اثر تعامل ميان بازاريان،[5] روحانيان مبارز و نيز ساير طبقات نوگراي مذهبي به وقوع پيوست، اما از سوي دستگاه امنيتي رژيم شديدا سركوب گرديد.
در طی اين سركوب، دهها تن از بازاريان تهران و روحانیان دستگير شدند و عدهای از آنها به حبس یا اعدام محکوم گردیدند.[6] افراد تبعيدي اين واقعه را ميتوان نخستين تبعيديهاي نهضت روحانيت ناميد.
اين سركوب، گرچه شدت و حدّت خاصي داشت و نتوانست نهضت را از تداوم باز دارد؛ چنانكه حضرت امام(ره) پس از آزادي در فروردين 1343 باز هم به مبارزه خود ادامه داد. مخالفت ايشان با لايحه كاپيتولاسيون در آبانماه همان سال به تبعيد وي به تركيه منجر شد. در پي اين تبعيد، باز هم روحانيان مبارز به تكاپو افتادند و در اقدامي هماهنگ سعي كردند در سخنرانيهاي خود در مجالس و مراسم، ياد و نام امام را به عنوان رهبري نهضت زنده نگاه دارند، كه در دو مرحله به دستگيري و تبعيد تعدادي از آنان منجر گرديد.
بــ موج دوم؛ پيامرساني امام از نجف و اعلام مرجعيت ايشان 1350ــ1345: تشديد اعتراضات عمومي به جنبشهاي تاجگذاري در آبان 1346 به شكلگيري موج دوم تبعيد مبارزان انجاميد كه پس از اعلام شدن مرجعيت امامخميني(ره) در پي رحلت آيتاللهالعظمي حكيم در خرداد 1349 به اوج خود رسيد. در آغاز اين دوره، امام اولين پيامهاي خود را بعد از قريب دو سال پس از تبعيد، خطاب به مبارزان ارسال نمود. از اين رو، مبارزات روحانيان در اين مقطع، بيشتر در قالب دريافت، تكثير، چاپ و توزيع اعلاميههاي حضرت امام انجام ميشد. وانگهي پيامهاي امام، تكاليف جديدي را براي طرفداران نهضت، اعم از روحانيان، بازاريان و ساير طبقات مردم مذهبي، ايجاد كرد كه باعث شد مبارزه روحانيت به مرحلهاي جديد گام گذارد. اين مساله، تشديد عکسالعمل دستگاه امنيتي را در پي داشت كه به افزايش بازداشت مبارزان و بعضا تبعيد آنان منجر گرديد.
پس از آنكه دوازده تن از فضلا و روحانيان مشهور قم، پس از رحلت آيتالله العظمي حكيم، حضرت امام(ره) را به عنوان مرجع اعلم معرفي كردند، تشكلها و هستههاي نهضت به فراست دريافتند كه رمز گسترش مبارزه به رهبري امام، به تبليغ و پذيرش عمومي مرجعيت ايشان در تمامی نقاط كشور منوط ميباشد و لذا با تلاش در جهت تحقق اين امر، درصدد برآمدند از اين فرصت سود جویند و مبارزه را بر پايه نظریات و فتاواي ايشان در چارچوب تكليفی شرعي پيش برند. بعضي از وعاظ انقلابي، در جايگاه پيامرسانان اين حركت فعالیت میکردند كه همین امر به تبعيد عدهای از آنان ــ به عنوان تبعيديهاي موج دوم (1346 تا 1350) ــ منجر گرديد.
جــ موج سوم؛ عملیات ناموفق خلع سلاح پاسبانی در قم توسط جوانان مبارز نهاوند موسوم به «گروه ابوذر»: تشکل مبارزاتی یادشده در حوزه شریعت و امر به معروف و نهی از منکر در نهاوند فعالیت میکرد. اعضای آن برای توسعه برنامههای خود تصمیم گرفتند به سلاح دست یابند. برای این منظور چند تن از آنان به قم عزیمت نمودند تا در آنجا هم از مجتهدان مجوز شرعی برای مبارزه مسلحانه دریافت کنند و هم با خلع سلاح پاسبانی اسلحه بهدست آورند. اما با ناکامی در این طرح بهانه لازم برای ساواک فراهم شد تا به دستگیری و تبعید گسترده دهها نفر از افراد مبارز اقدام نماید. تعداد تبعیدیهای این موج 25 نفر بود که با اضافه کردن تبعیدیهای انفرادی این مقطع به پنجاه تن میرسیدند. مدت تبعید اغلب آنان سهساله بود و تبعیدگاه اولیه بسیاری نیز شهرهای دورافتاده و سنینشین انتخاب شد. با عنایت به تغییر تبعیدگاه عدهای از این تبعیدیها از شهری به شهر دیگر، به اضافه تبعیدیهای انفرادی میتوان ادعا کرد که قریب شصت شهر مناطق محروم کشور در معرض تبلیغات و پیامرسانی آنان قرار گرفت. زمان طولانی تبعید، فرصت لازم را به تبعیدیهای این دوره داد تا با برنامهریزی منسجم و هماهنگ، فعالیتهای تبلیغی و فرهنگی خود را متمرکز کنند. از سوی دیگر تدارکات و پشتیبانی مادی و معنوی تبعیدیها و خانوادههای آنان نیز با نظم بیشتری در دستور کار اعضا قرار گرفت و آنان توانستند حلقهای ارتباطی میان پایگاههای نهضت در قم و تهران با تبعیدگاهها ایجاد کنند و بدین طریق اخبار و گزارشات نهضت را منتشر سازند. تاریخ شفاهی گسترده از یادماندههای دوران تبعید تبعیدیهای این دوره در قالب چاپ و انتشار خاطرات و همچنین گفتوگو و مصاحبههای مفصل با نشریات، اهمیت این موج تبعیدی و دو موج قبلی را مضاعف میسازد.
رویدادهای تعیینکننده:
1ــ جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در سال 1350: این مراسم از همان آغاز با مخالفت امام و روحانیان مبارز مواجه شد. امام در نجف سخنرانی اعتراضآمیزی ایراد کرد که بعدها طرفداران نهضت متن آن را در قالب اعلامیه و نوار سخنرانی تکثیر و توزیع کردند. پخش سخنرانی امام از «رادیو نهضت روحانیون ایران» ــ که بعدها از رادیو بغداد پخش شد ــ در تاریخ 14 تیر 1350 باعث گردید که جمع زیادی از نیروهای انقلابی به ضبط و سپس نگارش آن بر کاغذ و بالاخره تکثیر و توزیعاش اقدام کنند. از این رو دامنه فعالیتهای پیامرسانی نیروهای انقلابی تا دورترین نقاط کشور گسترش یافت و بر همین اساس اقدامات بازدارندگی ساواک نیز گسترده شد و دهها تن از روحانیان مبارز در شهرهای مختلف دستگیر، محکوم و تبعید شدند.
2ــ انتصاب پرویز ثابتی به ریاست امنیت داخلی: ثابتی، که طی هفت سال پیش از آن در بخشهای مختلف مدیریت اداره کل سوم ساواک (امنیت داخلی) فعالیت میکرد، در این سال به جای تیمسار مقدم به ریاست مهمترین واحد ساواک نایل آمد. وی به درایت از ناکارآمدی ساواک طی سالهای متمادی در مقابله با مبارزات روحانیان آگاه بود، از این رو با اتخاذ تدابیر و برنامههایی درصدد برآمد این معضل را حل کند. فردوست در خاطراتش از ثابتی در این سال به عنوان «معروفترین چهره ساواک» نام برده و او را، که در آن سالها با کشف گروههای مسلحانه چریکی نظیر سازمان مجاهدین خلق، چریکهای فدایی خلق و... شهرتی به هم رسانده بود، با نام «مقام امنیتی» به افکار عمومی معرفی کرده است.[7] یک بررسی مقایسهای از قبل و بعد از انتصاب وی به این مقام نشان میدهد که میزان بازداشتها در دوره او چندبرابر افزایش پیدا کرده است. او تبعیدکننده اصلی روحانیان بود. وی در یک دستورالعمل امنیتی به تاریخ 31 شهریور 1352، برای کنترل تبعیدیها در تبعیدگاهها، اقامت تبعیدی در محلی نزدیک شهربانی، منع سخنرانی در مجالس عمومی، شناسایی مکاتبات و دیدارکنندگان با تبعیدی از طریق شرکتهای مسافربری و جلوگیری از ترک موقتی تبعیدگاه را خواستار شده است.[8]
3ــ ماجرای گروه ابوذر: از بررسی کتاب «تاریخ شفاهی ابوذر» چنین برمیآید که در پی برگزاری جلسات مذهبی از سوی جمعی از مومنان نهاوند در قالب تشکلی با عنوان انجمن حجتیه برای جلوگیری از پیوستن جوانان به بهائیت، تعداد انگشتشماری از دانشآموزان شرکتکننده در این جلسات از خطمشی انجمن، مبنی بر مداخله نکردن در سیاست، رویگردان شدند و طی رایزنیهایی تصمیم گرفتند برای حل معضلات اجتماعی و سیاسی وارد فاز مبارزه شوند. از میان اعضا، نه نفر عضو اصلی بودند و جلسات خود را در پوشش تجمعات دوستانه برگزار میکردند. این نه نفر به سه گروه سهنفره با مسئولیت بهمن منشط، عبادالله خدارحمی و ماشاءالله سیف تقسیم میشدند. آنها بعد از چند عملیات ناقص از تابستان سال 1352 تصمیم به مبارزه مسلحانه گرفتند. برای این منظور با عدهای از علمای مبارز وقت مذاکراتی انجام دادند و در نهایت سه نفر از اعضا به قم رفتند. عملیات خلع سلاح مستقر در بازار قم در ساعت 12 شب 25 تیرماه 1352 انجام شد که در پی فریادهای پاسبان، این سه تن به ناچار چند ضربه کارد به او زدند و با برداشتن اسلحه او فرار کردند. اما همکاران پاسبان با شنیدن سروصدا به محل حادثه آمدند و بعد از درگیری مختصری موفق شدند هر سه را دستگیر کنند. بلافاصله سایر اعضا شناسایی، و طی محاکمهای شش تن اعدام، و بقیه به زندان محکوم شدند. اعتراف بعضی از آنها به ارتباط با روحانیان مبارز بهانه مورد نیاز ساواک برای دستگیری و تبعید گسترده این قشر را فراهم کرد.
ربانی شیرازی اولین فردی بود که ساواک به سراغ او رفت. او در مصاحبهای نقل کرده است که دو ساعت نخست بازداشت به شدت با شلاق، سیگار و باطوم برقی شکنجه شد.[9] درز کردن خبر شکنجههای ربانی، اعتراضات روحانیان مبارز و درخواست کمک آنها از مراجع تقلید را باعث شد. با تداوم اعتراضات، ثابتی 25 نفر از عاملان آن را که اغلب طی یک دهه مبارزه شناسایی شده و دارای پرونده امنیتی بودند دستگیر، و طی محاکمهای تبعید کرد. در حکم صادر شده، این افراد عامل «سلب آسایش اهالی [قم] و ایجاد مزاحمت برای یازدههزار طلابی که برای تحصیل علم به قم آمدهاند» معرفی گشته بودند و خاطرنشان شده که «ماجراجویی و اخلالگری آنان محرز گردیده بود.»[10]
ابعاد فعالیتهای تبعیدیهای موج سوم در تبعیدگاهها: از بررسی مصاحبهها و خاطرات تبعیدیهای این دوره در قالب تاریخ شفاهی میتوان ابعاد و زوایای گسترده سهم آنان در پیامرسانی آموزههای نهضت را بازکاوی کرد. این ابعاد به شرح ذیل در خور بررسی است:
1ــ استقرار در تبعیدگاه و زمینهسازی برای تبلیغ: اهالی تبعیدگاه در بدو ورود یک تبعیدی معمولا به او با دید یک مجرم نگاه میکردند.[11] از این رو اغلب تبعیدیها در آغاز سراغ روحانی بومی آنجا میرفتند و از این طریق هم اعتماد عمومی را جلب میکردند و هم زمینه حضور در مساجد و محافل مذهبی و ایراد سخنرانی را فراهم میساختند.
2ــ فعالیتهای مذهبی و سیاسی: لباس روحانیت نمادین است و از صاحب این لباس در نگاه اول، رویکردی مذهبی انتظار میرود. همین مساله به نفوذ کلام تبعیدیها در میان اهالی و جذب مخاطب توسط آنان کمک میکرد. از این رو اغلب آنان بعد از مدتی به اقامه نماز جماعت، سخنرانی در مجالس مذهبی، بیان احکام شرعی، جمعآوری وجوه شرعیه (به نمایندگی از امام)، اعزام مبلغان به روستاهای اطراف، احداث حمام، بنای مسجد، تحقیق و مطالعه و نگارش کتاب هتمام ورزیدند
دــ موج چهارم؛ قيام 19 ديماه 1356 قم و برگزاري سلسله مراسم اربعين شهدا: عامل اوجگيري وقايع نهضت و مبارزات مردمي در اين مقطع، رحلت مشكوك آقا مصطفي خميني در نخستين روز آبانماه اين سال (1356) در شهر نجف بود. انتساب شهادت وي به حكومت ايران، موجي از نفرت و انزجار از نظام و اعلام پشتيباني از امام را به دنبال داشت. برگزاري مجالس گسترده ترحيم به اين مناسبت و ذكر نام و ياد امام از سوي سخنرانان مجالس، نهضت روحانيت را وارد فاز انقلاب كرد؛ زيرا كارگزاران نظام براي مقابلهجويي با بزرگداشت ياد و نام امام، در هفدهم ديماه مقالهاي توهينآميز در مورد ايشان در روزنامه اطلاعات درج كردند كه اعتراض نيروهاي مبارز را در قالب تظاهرات 19 دي در پي داشت. اما عكسالعمل رژيم به اين اقدام معترضان بسيار نسنجيده بود؛ به اين صورت كه رژيم آن را شديدا سركوب كرد و «قيام خونين نوزدهم ديماه قم» رقم خورد. در پي اين اقدام ناشايست رژيم، اعتراضها و تظاهرات سرتاسر كشور را فرا گرفت كه ديگر از آن با عنوان انقلاب ياد ميشد. ساواك، برگزاركنندگان و سخنرانان مجالس ترحيم را شناسايي و سپس اغلب آنان را دستگير نمود و تبعيد كرد. همين برنامه در شهرستانهاي مختلف نيز تكرار شد. سلسله مراسم چهلمين روز شهدا پس از قم در تبريز و سپس در يزد، جهرم و... برپا گرديد. اين مراسم بهانهاي بود براي تداوم مبارزه و تشكيل اجتماعات اعتراضآميز. دستگاه امنيتي براي متوقف ساختن اين شيوه مبارزه، بهسرعت دست به كار شد و متوليان و سخنرانان آنها را دستگير و تبعيد نمود و بدينسان موج چهارم تبعيديها شكل گرفت كه اينبار ــ برخلاف دورههاي پيشين ــ بيش از نيمي از آنان شهرستانيها بودند. اين امر، از گسترش نهضت در نقاط مختلف كشور حكايت داشت.
نكاتي درخصوص موج چهارم:
1ــ تبعيديهاي اين مقطع از نظر كمي در مقايسه با موجهاي اول، دوم و سوم افزايش در خور ملاحظهاي يافته است. تصور ميشود در صورت چاپ و نشر اسناد و خاطرات جديد، تعداد آنان به بيش از يك صد نفر بالغ گردد.
2ــ تنوع جغرافيايي مبدأ و مقصد تبعيديها نيز در اين موج نسبت به موجهاي پيشين در خور توجه است. با عنايت به انتقال مكرر تبعيديها از تبعيدگاهي به تبعيدگاه ديگر، شايد بتوان قريب يكصد شهر محروم و دورافتاده را در نقاط مختلف كشور در معرض تبليغات سياسي و پيامرساني آموزههاي نهضت از سوي تبعيديها قرار داد.
3ــ اسامي قريب ده تن از تبعيديهاي موج دوم و بهويژه موج سوم در ليست تبعيديهاي اين موج نيز قرار دارد. بدون ترديد اين گروه از پيشگامان اصلي نهضت تلقي ميشدند.
4ــ صرفنظر از آمار بالاي تبعيديهاي اين موج و نقش تعيينكننده آنها در تداوم نهضت در تبعيدگاهها، هجوم سيلآسا و سازماندهيشده ملاقاتكنندگان با تبعيديها در تبعيدگاهها و تماسهاي آنان با اهالي آن مناطق، موجي از اطلاعرساني اخبار و وقايع نهضت در شهرهاي بزرگ را در تبعيدگاهها به وجود آورد. گفتني است كه اين گروه حلقه ارتباطي تبعيديها با شهر مبدأ بودند و بارها با صدور اعلاميه سخنراني و...، اعتراض خود را به تداوم تبعيد آنان اعلام ميكردند.
5ــ هدف هيات حاكمه از تبعيد مبارزان، درواقع جلوگيري از گسترش نهضت بود. اما در عمل، تبعيديها خود، به عنوان حاملان و پيامرسانان نهضت، دامنه مبارزه را به تبعيدگاهها كشاندند. البته اين هرگز به معناي آن نيست كه آنچه در اين شهرها به تبع حضور اين افراد تبعيدي به وقوع پيوست، به لحاظ كيفي، حجم و نوع مبارزه، با آنچه در شهرهاي بزرگ ميگذشت مقايسهشدنی بود، بلكه اگر در اوايل نهضت در قم شعار «مرگ بر شاه» براي مبارزات شوقانگيز جلوه ميكرد، در تبعيدگاهها چنانچه مبارزي، در پايان سخنراني خود براي اهالي، در اين حد پيش ميرفت كه به جان شاه دعا نكند، توانسته بود گام بزرگي براي ازمشروعيتانداختن نظام حاكم بردارد؛ چنانكه در گزارشهاي ساواك از مبارزات آيتالله خامنهاي در تبعيدگاه ايرانشهر آمده است كه وقتي ايشان در پايان يكي از سخنرانيهاي خود در روستاي «بزمان»، از حوالي ايرانشهر، مورد اعتراض يكي از اهالي قرار گرفت كه چرا به شاه دعا نميكند، اظهار نمود: «ما فقط براي امام زمان دعا ميكنيم.»[12]
نتيجه:
در یک بررسی کلی از خلال خاطرات تبعیدیها یا به تعبیر دیگر تاریخ شفاهی تبعیدیها میتوان نتایج زیر را بهدست آورد:
1ــ به نقش پیامرسانی تبعیدیها در تبعیدگاهها به عنوان کسانی که اغلب بذر انقلاب را در شهرهای محروم و دورافتاده کاشتند و آموزههای نهضت را به آن مناطق انتقال دادند میتوان پی برد.
2ــ در خلال خاطرات تبعیدیها، اغلب اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی محل تبعید شرح داده شده و بررسی گشته است.
3ــ علمای بومی و به تبع مساجد و محافل دینی تبعیدگاهها سهم مهمی در تداوم مبارزات تبعیدی داشتند؛ به طوری که بعضا در صورت بیتوجهی آنها به فعالیت سیاسی یا استقبال نکردن از تبعیدی، اغلب تبعیدیها منزوی میشدند.
4ــ به علت رفت و آمد مستمر نیروهای انقلابی به تبعیدگاهها برای دیدار و ملاقات با تبعیدیها یک کانال ارتباطی با شهرهای دورافتاده ایجاد شده بود و اخبار و گزارشهای نهضت و بعضا اعلامیهها در آن شهرها توزیع میگردید.
5ــ اغلب تبعیدیها، با عنایت به شرایط زمانی و مکانی تبعیدگاهها، موفق میشدند جمعی از افراد مستعد بومی را جذب نهضت کنند و همان نیروها هدایت مبارزه را در آن مناطق به عهده میگرفتند.
6ــ تبعیدیها با شناختی که از نیروهای مبارز تبعیدگاهها بهدست آوردند، بعد از پیروزی انقلاب با انتصاب آنان به سمتهای کلیدی آن شهرها، در تثبیت اوضاع در خلال بحرانهای سالهای نخست انقلاب بسیار تاثیرگذار بودند.
پينوشتها
________________________________________
[1]ــ در خصوص بازتاب خواندن روضه فيضيه رك: رحیم روحبخش، «روضه فيضيه، مروري بر زمينهها و پيامدهای فاجعه حمله به مدرسه فيضيه در فروردين 1342»، زمانه، سال دوم، ش 7 و 8، (فروردين و ارديبهشت 1382)، صص39ــ32
[2]ــ مدرسه فيضيه به روايت اسناد ساواك، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1380، صص202ــ201
[3]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 677، صص55ــ54
[4]ــ خاطرات حجتالاسلام حاجسيدسجاد حجمي، به كوشش عبدالرحيم اباذري، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، صص91ــ90
[5]ــ درباره نقش بازاريان در اين مقطع رك: رحيم روحبخش، نقش بازار در قيام 15 خرداد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1381
[6]ــ برای اطلاع از اسامی محبوسان و اعدامشدگان این دوره رک: طيب در گذر لوطيها، به كوشش سينا ميرزايي، تهران، مديا، 1381، صص132ــ131
[7]ــ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست)، ج1، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تهران، اطلاعات، 1369، صص476ــ473
[8]ــ آیتالله محمد مهدی ربانی املشی به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1380، صص159ــ102
[9]ــ ماهنامه پاسدار اسلام، ش27 (اسفند 1362)، صص54ــ52
[10]ــ آیتالله محمد مهدی ربانی املشی به روایت اسنادساواک، همان، ص153
[11]ــ «خاطرات حجتالاسلام علی غیوری»، فصلنامه یاد، سال 11، ش41ــ42، (بهار و تابستان 1375)، ص74
[12]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 576، ص64