تبیین انقلاب اسلامی ایران از دو دیدگاه

مطالعه انقلاب ها ازمهم ترین حوزه های پژوهشی درعلوم اجتماعی به شمارمی رود و ازآن جا که انقلاب ها به ندرت روی می دهند، وقوع آن ها زمینه مناسبی برای انجام تحقیقات علمی، به وجود می آورد. همین امر سبب می شود که مطالعه انقلاب هایی مانند انقلاب امریکا و فرانسه، به رغم تعلق شان به قرن هجده میلادی هنوز مورد کنکاش جامعه شناسی انقلاب قرار دارد. وقوع انقلاب های روسیه و چین در اوایل قرن بیست، و انقلاب های ایران و نیکارا گوئه در اواخردهه 1970 عمق بیشتری یافت. تقریبا بلا فاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ارایه تحلیل های مختلف از آن آغاز شد و حجم مقالات و کتاب هایی که درباره علل وقوع انقلاب و ماهیت آن به رشته تحریر درآمد، به حد قابل ملاحظه ای رسید. تحلیل انقلاب اسلامی در بیست و شش سال اخیر با تکیه بر رهیافت های مختلف نظری بیان شده است. گاه تلاش شده است که انقلاب اسلامی به عنوان موردی برای محک زدن به نظریه های موجود به کار گرفته شود و از این طریق تعدیل هایی در روایات قدیمی نظریه ها ایجاد شده است، برخی کوشیده اند از چشم اندازی متفاوت به انقلاب اسلامی نگریسته، و گروهی دیگر با رهیافتی التقاطی تلاش کرده اند با تکیه برچهارچوب های نظری متفاوت و ارایه ترکیبی از آن ها این انقلاب را تبیین کنند. در این مقال تلاش داریم انقلاب اسلامی را براساس دو دیدگاه ژئوپولتیک و مکتب اصالت شخصیت بررسی نماییم.

1- دیدگاه ژئوپولتیک
زئوپولتیک یا سیاست جغرافیایی عبارت است از مطالعه روابط قدرت ها براساس امکاناتی که محیط جغرافیایی دراختیار می گذارد و یا امکاناتی که می توان از محیط جغرافیایی گرفت. مسلما هدف یک قدرت (به عنوان یک پدیده جغرافیایی- سیاسی) ازاین روابط ایجاد موازنه با قدرت های دیگربرای تامین امنیت درراستای حفظ منافع ملی و گسترش آن باتوجه به نقش امکانات جغرافیایی است. به این ترتیب سیاست جغرافیایی عبارت است از هنر ایجاد موازنه قدرت با رقیب هایی درسطح منطقه ای و جهانی درراستای تامین امنیت جهت حفظ و گسترش منافع ملی. با این تعریف، زئوپولتیک بیشتر حالت نگاهی فرا ملتی دارد[1]. زئوپولتیک به مطالعه اثرعوامل جغرافیایی روی سیاست های دگرگون شونده جهانی می پردازد. دراین برخورد است که به نظر می رسد ژئوپولتیک عمده توجه خود را روی اشکال دگرگون شونده سلسله مراتب قدرت در جهان که خود دست آورد بازی های سیاسی جهانی قدرت است، تمرکز می دهد. به گفته دیگر ژئوپولیتک ازجهتی عبارت است از مطالعه ترتیب وتوالی قدرت درجهان سیاسی تقسیم شده وازهم گسیخته، مطالعه ای که هم شکل جهانی ترتیب و توالی را در نظر دارد وهم اشکال منطقه ای آن را بررسی می کند. درمطالعه موقعیت های ژئوپولتیک در مناطق گوناگون و یا درکشورها، معمولا منابع وامکاناتی که جلب توجه قدرت ها را نماید، مانند منابع طبیعی معدنی و ثروتی و یا موقعیت جغرافیایی و استراتژیک برسر راه های عمده بازرگانی بین المللی درخشکی یا دریا و یا قرار گرفتن در کنار تنگه های حساس استراتژیک مورد نظر قرار می گیرد. درژئوپولتیک، مباحثی که مربوط به مسایل استراتژیک و دفاعی فراکشوری می شوند مانند پیمان  آتلانتیک شمالی (ناتو)، درچارچوب نقش آفرینی های ژئوپولتیک مورد بررسی قرار می گیرند، درحالی که آن چه که مربوط به اقتصاد درموازنه های جهانی و منطقه ای می شود، ازدید ژئواکونومیک شایان بررسی است و مسایل مربوط به آب و بازی های سیاسی مربوط به آب از دیدگاه هیدروپولتیک مورد مطالعه قرار دارد و همه این اصطلاحات مانند اصطلاحات مشابه دیگر زیر چتر مطالعات ژئوپولتیک قرار دارند. [2] مباحث ژئوپولتیک معمولا درچارچوب مفاهیم گوناگون پی گیری می شود، این مفاهیم را در مجموع می توان به دو دسته تقسیم کرد: مفاهیمی که از سوی دانشمندان ژئوپولتیک مطرح می شود و مفاهیمی که از سوی سیاست مداران پی گیری می گردد. براساس مفاهیم دسته نخست می توان از تقسیم جهان سیاسی براساس ترتیب و توالی قدرت سخن گفت و کشورهای جهان را در سلسله مراتبی پنج گانه قرار داد. براین اساس کشورهای جهان در یکی از پنج جهان اول، دوم، سوم، چهارم، و پنجم قرار می گیرند. همچنین می توان از مفاهیم امپریا لیزم ، جهان متخاصم و پایان تاریخ، نظام نوین جهانی نام برد؛ در حالی که مفاهیم شمال/ جنوب (به لحاظ اقتصادی)، خاور نزدیک و خاور میانه و خاور دور، جامعه بین الملل، نظام نوین جهانی همگی مفاهیمی هستند که به وسیله سیاست مداران به کار گرفته می شوند. [3]
تحلیل های ژئوپولتیک انقلاب اسلامی: تحلیل حوادث سیاسی ایران و از جمله وقوع انقلاب اسلامی براساس این دیدگاه رواج بسیار دارد. این دیدگاه ریشه در واقعیات اجتماعی و تاریخی ایران دارد. به لحاظ تاریخی از دوره قاجاریه و به ویژه پس از حکومت ناصرالدین شاه، قدرت های خارجی در امور داخلی ایران نفوذ داشتند و سفارت خانه ها در امور داخلی کشور به طوررسمی دخالت می کردند. درذهنیت ایرانی میان استبداد داخلی و استعمار خارجی درتاریخ ایران همواره پیوند گسست ناپذیری وجود دارد و به این ترتیب مسایل هم مرزی با هندوستان، موقعیت استراتژیک خلیج فارس ، وجود نعمت خدادی نفت، و مسایلی ازاین قبیل در ساخت قدرت سیاسی، نحوه بازی سیاسی نخبگان و چرخش آن ها، وقوع تحولات چشم گیری چون تغییر سلطنت قاجار به پهلوی، اشغال نظامی ایران درجنگ های جهانی اول و دوم، تثبیت رژیم محمد رضا پهلوی ، بروز تحولات اجتماعی و اقتصادی طی سلطنت او ، و سرانجام وقوع انقلاب اسلامی سال 1357 تاثیر داشته است. تحلیل ها ژئوپولتیک وقوع انقلاب اسلامی را می توان در دو گروه عمده طبقه بندی کرد؛ نخست تحلیل هایی که جنبه روزنامه نگاری داشته و به معنای دقیق کلمه " علمی" به شمارنمی آیند و سپس تحلیل هایی که با تعمق بیشتر و با پشتوانه ای نظری به مطالعه انقلاب اسلامی از دید ژئوپولتیک پرداخته اند.

الف) تحلیل های غیرعلمی
بسیاری ازسیاست مداران، نظامیان، دیپلمات ها، روزنامه نگاران، و ... تحلیل هایی از این دست ارایه داده ند. معمولا تحلیل های شخص محمد رضا شاه، اعضای خاندان سلطنت ، دربار، مقامات ارشد رژیم پهلوی، وابستگان به رژیم، سران نظامی وانتظامی، را می توان دراین مقوله طبقه بندی کرد. محمد رضا شاه در تمامی مصاحبه های رادیو و تلوزیونی و مطبوعاتی، مکالمات با غربی ها و کتاب های خود، مستقیم و غیر مستقیم و با صراحت از توطئه و برنامه ریزی غربی ها به عنوان عامل سقوط خود سخن می گوید او در مصاحبه ای همین مساله را بیان کرده و تیتر مصاحبه خود را " چگونه آمریکایی ها مرا سرنگون کردند" می گذارد. یا در کتاب پاسخ به تاریخ، به شکلی بسیارخام اندیشانه علت وقوع انقلاب وسرنگونی سلطنت خود را درتوطئه دولت های غربی جست وجو می کند.[4] فریدون هویدا، حسین فردوست، عباس قره  باغی، و پرویز راجی از جمله نخبگان سیاسی- نظامی عصر پهلوی هستند که در خاطرات خود همین فرضیه را مطرح کرده اند. فرضیه توطئه قرائت های متعددی دارد:هواداران این فرضیه غالبا غرب و به ویژه امریکا و انگلیس را متهم به خالی کردن زیر پای شاه می کنند؛برخی معتقدند که انگلیس با این کار می خواست از شاه به دلیل نزدیک شدنش به امریکا انتقام بگیرد؛ عده ای دیگر معقدند که غرب با این کار می خواست شاه را به سبب نقش او درافزایش قیمت نفت دراوپک تنبیه کند؛ دیگران با اشاره به پیشرفت های سریع درجهت صنعتی شدن ایران ،بیان می کنندکه غرب که بازارهای خود را درخطر می دید رژیم شاه را سرنگون کرد تا جلوی ایجاد ژاپن دیگری را بگیرد؛ گروهی معتقدند ایران قربانی بده بستان بین دوابرقدرت شد و امریکا ایران را به شوروی داد تا درجای دیگری امتیاز بگیرد. دسته دیگری از طرفداران این انگاره علت سقوط شاه را اسراییل بیان می کنندو معتقدند که ارتش ایران درزمان محمد رضا شاه می رفت که به پنجمین نیروی نظامی بزرگ دنیا تبدیل شود. این چنین نیرویی می توانست برای رژیم صهیونیستی خطربالقوه ای باشد و ممکن بود با وقوع انقلابی در مصر یا لیبی یا به هر طریق دیگری نیروهای ایرانی متوجه اسراییل شوند از این رو بود که اسراییل با ایجاد انقلاب اسلامی و سپس جنگ هشت ساله عراق علیه ایران دو نیروی عمده منطقه را خنثی کرد[5]. از میان سیاست مداران غربی و ماموران سیاسی خارجی که معتقد به این نظر هستند می توان از سولیوان سفیر ایالات متحده و آنتونی پارسونز سفیر بریتانیا ، و ژنرال هایزر نام برد.[6] این آثار متکی به چارچوب نظری خاصی نیستند و درتوضیح پیدایش انقلاب اسلامی به عوامل امنیتی منطقه ای و جهانی در قالب جنگ سرد و نیز مساله بازار مصرف جهانی متمسک می شوند درحالی که عوامل تاریخی را درکنار عوامل ساختاری، علل بعیده را درکنار علل قریبه مطرح می کنند و درعین حال ارتباط منطقی میان این پدیده های مختلف در سطوح تحلیل متفاوت ایجاد نمی کنند.
علاوه بر گروه های بالا، گروه دیگری که با دیدی غیرعلمی پای عوامل ژئوپولتیک را در بروز انقلاب اسلامی به میان می آورند، دستجات چپ گرای ایرانی هستند. ویژگی سخنان این دسته آن است که با مطلق کردن عامل اقتصاد در بعد جهانی تلاش می کنند با استفاده از اصطلاحات کلیشه  ای و جملات زیبا، تحلیلی هایی بشدت ذهنی و غالبا کم محتوا از وقوع انقلاب اسلامی ارایه دهند. چریک های فدایی خلق علاوه بر عوامل درونی اقتصادی، به عامل خارجی نیز توجه می کنند. از نظر فداییان " بحران های عمومی اردوگاه امپریالیستی" و به تبع آن بازتاب آن درنظام سرمایه داری وابسته ایران موجب شدت گرفتن بحران اقتصادی و شکاف دردیکتاتوری شاه و رشد تضاد میان گروه بندی های امپریالیستی امریکا و رشد جنبش توده ای گشت. دراین تحلیل نظام سرمایه داری جهانی مقارن بروز انقلاب اسلامی دچار بحران گشت و از آن جا که رژیم ایران نظامی وابسته بود از این رو ازآن متاثر شد. [7]مجاهدین خلق نیز دیگر گروه چپی بود که وقوع انقلاب اسلامی را براساس پوسیده بودن رژیم و بحران های سرمایه داری و تضادهای درون جامعه تحلیل می کرد. مجاهدین در تحلیلی مانند فداییان به تاثیر بحران سرمایه داری در بروز انقلاب اسلامی اشاره می کنند اما به یک عامل دیگر که فداییان بدان نپرداخته اند، می پردازند. مجاهدین با اشاره به سیاست حقوق بشر کارتر، این سیاست را یک توطئه و نقشه طرح ریزی شده از جانب امپریالیزم امریکا می دانند که در نتیجه شکست امریکا درویتنام، با تغییر استراتژی حمایت و تقویت رژیم های دیکتاتوری حامی منافع امریکا به استراتژی حقوق بشر، درشیوه برخورد این رژیم ها با مردمانش انعطاف پذیری بیشتری ایجاد کنند[8]. حزب توده به عنوان سومین گروه چپ دیگر ایرانی در ضمن عوامل داخلی به عوامل ژئوپولتیک نیز اشاره می کنند و مانند دیگر نیروهای چپ به " بحران سرمایه داری جهانی" اشاره می کند. این گروه علاوه بر عامل فوق، به دو عامل منطقه ای نیز که در پیروزی انقلاب اسلامی دخیل هستند تاکید می کنند: وقوع انقلاب سوسیالیستی افغانستان رد جوار مرزهای شرقی ایران ، و موضع گیری قاطع شوروی که اجازه نمی دهد کشورهایی مانند امریکا که خواهان دخالت درایران بودند، انقلاب در حال آغاز را سرکوب کنند[9]. حزب کارگران سوسیالیست با گرایشات مائوئیستی چهارمین گروه چپ هستند که غالبا در خارج از کشور اقامت داشتند. این گروه نیز مانند سه گروه پیشین علت اصلی ایجاد انقلاب اسلامی را مسایل اقتصادی و بحران سرمایه داری می دانند. حزب با اشاره به رکود اقتصادی جهانی و نتایج آن در سقوط رژیم توجه می دهند.
در جمع بندی نهایی باید گفت که دیدگاه های ژئوپولتیک غیرعلمی، از میان عوامل ژئوپولتیک متعدد نوعا انقلاب اسلامی را معلول نظام دوقطبی و محصول جنگ سرد نیمه دوم قرن بیست می دانند. دراین میان نقش بازار جهانی و تقسیم کارامپریالیستی، مسایل امنیتی جهانی و موقعیت استراتژیک خلیج فارس ، وسیاست حقوق بشر برجسته است. مهم ترین نقد این دیدگاه ها ذهنی گرایی آن ها، و نداشتن روابط منطقی میان متغیرهای مطرح شده درآن ها، و فقدان دسته بندی عوامل بعید وقریب ، ساختاری و تاریخی است.

ب) تحلیل های علمی
تاریخ جدید ایران براساس عملکرد نیروهای خارجی تبیین می شود که مطابق آن آهنگ و مقتضیات انباشت سرمایه داری درغرب به جامعه ایرانی شکل خاص آن را داده است. دیدگاه های معاصر تاریخ نگاری ایران، تاریخ این سرزمین را در حکم فرایند تکاملی و طبیعی توسعه ارزیابی می کنند که با تجاوزات سرمایه داری از خارج دچار وقفه شده است. کانون مطالعات تاریخ و جامعه ایران معاصر همواره تحت تاثیر دو نگرش قرارداشته است:
- نگرش سیاست بنیاد که براساس آن تاریخ ایران برحسب عملکرد و توسعه دولت های متمرکز ارزیابی می شده است
- توسعه سرمایه داری از خارج به درون ایران
این دو نگرش بوسیله تئوری " مدنیزاسیون" بیان می گردد. تئوری مزبور انطباق کاربردی عام میان پیدایش و ظهور نهادهای مدرن اجتماعی، اقتصادی و سیاسی از یک سو، و استحاله تدریجی اما گریزناپذیر نهادهای قدیمی و سنتی از سوی دیگر را مفروض می گیرد انطباق میان این دو فرایند از طریق فعالیت های طبقات متوسط جدید به عنوان عاملان عمده تغییر در فرایند گذار از سنت به مدرنیسم میسر می گردد . تئوری مدرنیزاسیون در کاربردش در خصوص ایران زمینه ای از مدرنیته را فرض می کند که در وهله اول نسبت به ساختار سنتی اجتماعی- اقتصادی ایران عاملی خارجی است. این فرض مستلزم وجود جامعه ای ایستا و فاقد پویایی اجتماعی یا هرنوع نیروی توسعه می باشد. بنابراین پویایی توسعه باید از خارج بدان وارد شود که این امر با توسل به غرب در اواخر سده 19 و اوایل سده 20 بدست آمد. این دوره براساس مبارزه سنت گرایان و تجددخواهان تعریف می شود که برحسب سمت گیریشان نسبت به دولت قاجار به عنوان مخالفت با تجدد خواهی مشخص می شود. انقلاب مشروطه نشان دهنده پیروزی نیروهای تجددخواه برسنت گرایان است. دولت پس از مشروطه یعنی دولت های پهلوی (1925- 1979) به عنوان عاملان مدرنیزاسیون درمبارزه علیه نیروهای محافظه کار سنت گرا تبدیل می شوند. انطباق کاربردی میان توسعه مدرن و استحاله نهادها و فرایندهای سنتی از طریق کارگزاری دولت استقرار پیدا می کند که میدان مبارزه نیروهای سنت و مدرنیته را مشخص می کند. درواقع، تغییر سمت تاکید دراین تحلیل از طبقات متوسط به دولت منجربه تعریف مجدد نیروهای اجتماعی و عرصه تضاد میان آن ها دردوره پس از مشروطیت می شود. نیروهای سنتی و مدرن به براساس پیوندهای واقعی یا ادعایی شان با فرایندها و نهادهای اقتصادی بلکه براساس سمت گیری سیاسی شان نسبت به دولت تعریف می شوند.
از میان دیدگاه های معاصری که به توسعه وابسته توجه کرده اند نظر فریده فرهی و جان فوران را می توان نام برد. فریده فرهی فرضیه ای مهم ارایه می دهد که از شیوه نظریه  پردازی جدید انقلاب ها سرچشمه می گیرد. او با بهره گیری از مفهوم خود مختاری اسکاچپول ونیز آثار گرامسکی، تربورن و دیگران به دو کانون اصلی بررسی انقلاب اسلامی اشاره می کند: تعادل متغیر نیروهای طبقاتی که با توسعه ناهماهنگ کاپیتالیسم درسطح جهانی همراه است ، و شناخت عمیق تر از ایدئولوژی. به نظرفرهی اوضاع نابسامان اقتصادی دراکثر قریب به اتفاق کشورها وجود دارند ازاین رو نمی توانند عامل موجد انقلاب ها به شمارآیند. او می گوید دولت های شخصیت گرا و خودکامه پیش از انقلاب، اساسا دربرابر بحران هایی که از ترکیب عوامل داخلی و خارجی پدید می آیند، آسیب پذیر هستند. فرهی می گوید طبقات ممیزه که شامل علما و دیگر گروه های طبقه متوسط می شود، براساس باورهای مذهبی بسیج شده و عامل تیره روزی ایران یعنی شاه را سرنگون کردند. جان فوران ایده فرهی را می پذیرد ولی معتقد است که او به تحلیل علی موضوع نپرداخته است بلکه بیشتر دربعد حکومتی به تحلیل ساختارهای اجتماعی پرداخته تا دربعد وابستگی به نظام جهانی . فوران در عوض معتقد است که ساختار اجتماعی جهان سوم را می توان با تعامل پیش رونده سرمایه داری در تولید داخلی و اقتصاد خارجی، ارتش و نیروهای سیاسی ترسیم کرد. به نظر او این امر در خلال اعصار به ساختارهای طبقاتی پیچیده تری منجر شده به طوری که این روزها کاپیتالیسم و پیش کاپیتالیسم به شیوه هایی گوناگون با هم ترکیب شده اند و دراقتصادهای پویا درطول زمان ممکن است به روندی از انباشتگی منجر شود که آن را " توسعه وابسته" می نامد. این مفهوم ازنظرفوران دو جنبه دارد: توسعه در بعد صنعتی شدن، گسترش تجارت خارجی و بالا رفتن تولید ناخالص داخلی ظاهر می شود اما درساختار نظام جهانی محدود می شود و آثار منفی بسیار و نیز هزینه های چشمگیراجتماعی به بار می آورد. فوران می گوید برای حفظ کنترل اجتماعی بر جوامع گرفتار روند سریع تغییر و آثار توسعه وابسته، دولت های سرکوب گر و مورد پشتیبانی حامیان خارجی، تنها شیوه کارآمد جلوگیری از بروز شورش اجتماعی به شمار می رود. او به تحلیل کامل تر خود عوامل جانبی و بحران ساز را به این خصوصیات ساختاری نیز می افزاید. فوران درمورد انقلاب ایران می گوید ساختارریشه دار انقلاب در تحولات 1940- 1970 جامعه ایرانی که به نظر او بهترین نمونه از توسعه وابسته است، با بازیگری طبقات، سیاست های دولت ها وقدرت های خارجی به رهبری امریکا، مشاهده می شود. قدرت گرفتن محمد رضا درپی کودتای 1332 سیا، و اقدام او در اصلاحات ارضی و درآمدهای حاصل از فروش نفت که روند صنعتی شدن کشور را تسریع کرد، باعث بروز جنبه وابستگی و پیامدهای منفی آن شد. اصلاحات ارضی 1340که با حمایت امریکا بود، موجب ایجاد روند مهاجرت روستاییان به شهرها شد، ساختار اجتماعی قبیلگی وعشیره ای نیز به تبع سیاست های شاه و کنترل ارتش به شدت متاثرشد. دربخش صنعت نیز به رغم ظاهر پر زرق و برق آن، جلوه هایی از توسعه وابسته مشاهده می شود. در اواخر دهه 1350 دربازار داغ توسعه وابسته، تحول کمی وکیفی روی داد. سهم نیروی کار روستایی از 77% به 32% کاهش یافت؛ بخش سرمایه دار درزمینه کشاورزی و شهری گسترش یافت، عشایر سرکوب شد، کشاورزان به مهاجرت پرداختند و بازاریان شدیدا در تنگنا قرار گرفتند. نابرابری درآمدها در1970 دربدترین میزان بود و ترقی قیمت نفت به وخامت آن یاری می  رساند. افزایش تورم و مرگ ومیر کودکان، فقر غذایی و گسترش بیسوادی و مضیقه قشرهای بسیار گسترده در اوج مدرنیزه شدن ایران همگی آثار توسعه وابسته ایران است. به نظر فوران عوامل دیگری چون افزایش سرکوب گری دولت که اینک به واسطه درآمدهای حاصل از نفت جایگاه شاه را درراس ساختار دولتی و اجتماعی قرار داده بود که تاسیس سازمان اوپک و تهدید ایران مبنی بر تحریم بازارهای غربی پس از جنگ های 1967 و 1973 اعراب واسراییل ، بدان کمک می کرد، افزایش یافت. اما به عقیده فوران امریکا به دنبال کودتای 1332 به عنوان قدرت اصلی و بلا منازع درایران ظاهر شد.این کشور دردهه 1950 و1960 با رژیم شاه براساس ویژگی های اقتصادی،سیاسی و استراتژیک به عنوان یکی از صادرکنندگان اصلی نفت درجوار مرزهای شوروی ، روابطی ویژه ، محکم و استوار پدید آورد. فوران از دکترین نیکسون مبنی برنظارت دقیق بر متحدان منطقه ای جهت تامین فضای اقتصادی و سیاسی مطلوب در مناطق مختلف جهان سوم نام می برد که موجب ارتقای سطح روابط ایران وامریکا شد ودریک توافق نهانی درماه مه 1972 نیکسون متعهد به تامین کلیه تسلیحات غیر هسته ای ایران شد. اما جیمی کارتر پس از 1976،به عقیده فوران این اتحاد را دگرگون کرد و سیاست تسلیحاتی امریکا درقبال ایران را مورد انتقاد قرار داد و بعدهابه عنوان رییس جمهور اعلام کرد که سیاست خارجی امریکا بیشتر بر پایه احترام به حقوق بشر استوار خواهد بود . کارتر به وزارت امور خارجه دستورتعدیل سیاست های سرکوبگرانه شاه را از طریق همکاری ایران با سازمان های حقوق بشر را داد. شاه با ایجاد فضای باز سیاسی موجب بروز نخستین نشانه های بروزانقلاب اسلامی شد[10].

2- دیدگاه اصالت شخصیت
اغلب پیش بینی علم سیاست، رفتار انسان را دربرمی گیرد،ازاین رو به نظر می رسد که روانشناسی منبع طبیعی بینش های تحقیقات سیاسی باشد. با این وصف، دانشمندان علوم سیاسی درکاربرد مفاهیم روانشناسی اکراه دارند و روی خوش به آن نشان نمی دهند. آن  ها کوشیده اند که از متغیرهای روانشناختی از طریق تاکید براثر فشارهای محیطی درتعیین شکل رفتار انسان،اجتناب کنند. بااین حال، برخی از ضروری  ترین پرسش های سیاسی، به طور ذاتی به روانشناسی مربوط است از جمله این پرسش ها در حوزه جامعه شناسی انقلاب، این پرسش است که چرا جمعیت هایی که به طور سنتی مطیع هستند، به یک باره با درخواست دگرگونی، نظام مسلط را مقهور خود می سازند؟ [11]
کاربردهای سیاسی مفاهیم براساس نیاز و " من"؛ متعدد و گوناگون است. به عنوان نمونه رابرت ای. لین در کتاب تفکر سیاسی و هوشیاری سیاسی، برای تشریح انواع مختلف رفتار سیاسی، مفهوم " مورد علاقه بودن " را به خدمت گرفت. او درکارهای گوناگون خود متذکر شده است که مفاهیم " من" و روانشناسی، برمبنای نیاز، با کلیه اشکال رفتار سیاسی مربوط است. با این حال، در بهره برداری از مفاهیم نیاز و "من" ، اکثر دانشمندان علوم سیاسی و اجتماعی بر رابطه میان محرومیت نیاز و سیاست افراطی تاکید کرده اند. به عنوان نمونه درکتاب شخصیت استبدادی که به بررسی جامع تمایلات فاشیستی می پردازد، ریشه های اقتدارگرایی روانی در نظر گرفته شده است. به نظر نویسندگان کتاب افرادی که به سمت راست افراطی تمایل دارند، نمایانگر احساس شدید انزوا، عدم اعتماد به نفس، عدم کفایت ونیاز اغراق آمیزی برای امنیت، ثبات و اطمینان هستند. شخصیت های اقتدار طلب برای کسب امنیت واطمینان دررفتارهای زیر افراط می کنند: تشریفات گرایی، فرمانبرداری استبدادی، تجاوزاستبدادی (به معنای تمایل به مراقب بودن و محکوم کردن، امتناع کردن وتنبیه افرادی که از ارزش های متعارف تخلف می کنند)، ضد تحلیل (مخالفت با ذهنی گرایی، تخیل و تفکر عاطفی)، موهوم پرستی و رفتار قالبی، قدرت و سختی و خشونت، ویرانگری و بدبینی، درونگری، و سرانجام جنسیت و توجه مبالغه آمیز نسبت به مسایل جنسی[12].

درمورد تحلیل انقلاب اسلامی با توجه به کیش شخصیت محمد رضا شاه کار کلاسیک ماروین زونیس با عنوان شکست شاهانه قابل ذکراست. او با محوریت بخشیدن به شخص شاه در حکومت ونقش تعیین کننده تصمیمات فردیش، به بررسی روان شناسی شخصیت شاه پرداخته است. به عقیده زونیس تربیت یافتن و گذراندن دوران کودکی و نوجوانی در یک محیط زنانه، وقرار داشتن درکنار پدری مستبد، از او فردی مردد و فاقد اعتماد به نفس بار آورده بود، او به همین دلیل بود که نتوانست در جریان انقلاب ایستادگی کرده وانقلاب را سرکوب کند. به نظرزونیس تا زمانی که تعدادی از عوامل وجود داشتند که به محمد رضا شاه قدرت روانی لازم را برای کسب اعتماد به نفس ارایه می دادند، مشکلی پدید نیامد، اما درزمان وقوع انقلاب اسلامی همه این عوامل از دست رفته بودند. این عوامل عبارتند از: ارنست پرون، اسداله علم، اشرف، اعتماد به حمایت الهی، تصور حمایت جدی امریکا از او. به عقیده زونیس این عوامل منابعی هستند که شاه ازآن ها نیروی روانی می گرفت اما مقارن حوادث انقلاب از میان رفته بود و به این ترتیب ویژگی اصلی شخصیتی او برجسته شده، و انفعال براو غالب گردید و نتوانست دست به عمل قاطع بزند[13].
درارزیابی تحلیل زونیس باید گفت که با وجود محوریت شخصیت شاه و توجه به ویژگی های شخصیتی او ،اما توجه به عوامل اجتماعی- سیاسی وفرهنگی که اجازه شکل گیری چنین حکومتی را می دهد، عوامل ساختاری بلند مدتی که در یک مقطع تاریخی به هم می پیوندند و به ظهور نارضایتی ها همراه با ضعف دولت منجر می شوند و نیز قدرت بسیج منابع از سوی مخالفان دریک مقطع تاریخی خاص برای تبیین ظهور جنبش انقلابی و پیروزی آن ضروری است. درتاریخ بسیاری از جوامع، شخصیت هایی مشابه شاه وجود داشته اند اما با جنبش انقلابی برانداخته نشده اند، از این رو باید به دیگر عوامل نیز توجه شود.
درصورتی که منظور خود از مکتب اصالت شخصیت را گسترش داده و روانشناسی اجتماعی را مراد کنیم، می توانیم از تبیین هایی که درچارچوب نظرات گرو دیویس صورت گرفته نیز درمطالعه انقلاب اسلامی استفاده کرد. نکته اصلی این تبیین ها حول محور مدل منحنیJ می باشد. تغییرات اجتماعی- اقتصادی کلان دهه های 1340و اوایل 1350 باعث بهبودی مدام درسطح زندگی درایران شد. اما بعد از این دوره رفاه نسبی، افول ناگهانی درنیمه دهه 1350 هنگامی پیش آمد که دولت با کاهش شدید نرخ رشد اقتصادی مواجه شد. شکاف حاصل میان انتظارات شکل گرفته وسطح ارضای نیازها ساختارهای شناختی بوجود آورد و زمینه را برای خشم انقلابی فراهم کرد.حسین بشیریه با پذیرش استدلال کلی دیویس می گوید با نگاهی به وضعیت ایران درپرتو نظریه های مذکور دربالا، به نظر می رسد که دوره 78- 1973 یعنی سال های پیش از انقلاب بانظریه دیویس همخوانی دارد[14]. ایراد عمده این رهیافت عدم امکان اثبات رابطه میان انتظارات فردی ، وبا بسط آن به جمع، انتظارات جمعی، ونارضایتی بالفعل است . فرخ مشیری باهمین خط استدلالی روانشناختی اجتماعی بر نظریه محرومیت نسبی تد رابرت گر تکیه می کند. او با استفاده از روحانیون به عنوان گروه مرجع،استدلال می کند که تاثیر خالص غرب گرایی، کاهش توان جمعی روحانیون بود،اما درعین حال انتظارات ارزشی جمعی آن ها نسبتا ثابت باقی ماند. شکاف حاصله ناشی از کاهش نفوذ اجتماعی و منابع مالی از یک سو، و افزایش کارایی دولت وظهور طبقات سکولار از سوی دیگر بود. شکاف میان توانایی ارزش جمعی انتظارات جمعی علما باعث بروز نارضایتی شد[15]. رهیافت مشیری مشکلات روش شناختی و نظری زیادی دارد. استدلال او مبتنی براین فرض است که افرادبه شکلی همسان محرومیت واحدی را تجربه می کنند. این تصور محرومیت است که باعث بروزخشم انقلابی می شود. این علت را نظریه پردازی که فرض می کند این رابطه درجهان واقعی وجود دارد، به بازیگران نسبت می دهد. اما هیچ گاه نمی توان با قاطعیت گفت این علت نهایی است. جهش از محرومیت فردی به محرومیت جمعی به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است. و کاربرد چارچوب محرومیت نسبی به گونه ای که مشیری استفاده می کند دردرک سازوکارهایی که محرومیت ونارضایتی متعاقب آن را به کنش انقلابی تبدیل می کنند، کمکی به ما نمی نمایدو نکته آخر این که شواهد تجربی دال برافول توانایی های جمعی روحانیون چندان قوی نیست و به سهولت می توان بر ضد آن استدلال کرد.

3- نتیجه گیری
به نظر می رسد علی رغم این که درنگاه اول تفاوتی میان سطح تحلیل روانشناسانه و سطح تحلیل ژئوپولتیک وجود دارد، با استفاده از ادبیات موجود درباره انقلاب و انقلاب اسلامی بتوان میان این دو سطح تحلیل ارتباطی برقرار کرد. به لطف کارهای زونیس ارتباط میان سطح شخصیت شاه با مسایل داخلی منجر به انقلاب اسلامی آشکار شده است. تلاش فریده فرهی و جان فورانمبنی برارتباط میان افزایش سرکوب گری رژیم و توسعه وابسته از یک سو و کاهش سرکوب گری رژیم شاه به دلیل سیاست فضای باز سیاسی کارتر از دیگر سو، مسایل روانشناسی شخصیت با مسایل ژئوپولتیکی ارتباط می یابند؛ برای توضیح بیشتر این منظور کافی است که به عوامل روانی ای که بوسیله روانشناسان نویسنده کتاب شخصیت استبدادی توجه شود . این عوامل عبارتند از: احساس شدید انزوا، عدم اعتماد به نفس، عدم کفایت ونیاز اغراق آمیزی برای امنیت، ثبات و اطمینان هستند. شخصیت های اقتدار طلب برای کسب امنیت واطمینان دررفتارهای زیر افراط می کنند: تشریفات گرایی، فرمانبرداری استبدادی، تجاوزاستبدادی (به معنای تمایل به مراقب بودن و محکوم کردن، امتناع کردن وتنبیه افرادی که از ارزش های متعارف تخلف می کنند)، ضد تحلیل (مخالفت با ذهنی گرایی، تخیل و تفکر عاطفی)، موهوم پرستی و رفتار قالبی، قدرت و سختی و خشونت، ویرانگری و بدبینی، درونگری، و سرانجام جنسیت و توجه مبالغه آمیز نسبت به مسایل جنسی.
براساس این عوامل می توان چنین گفت که همانگونه که زونیس افزایش و کاهش میزان اعتماد شاه را به وجود عدم وجود حامیان داخلی وبرخی مسایل ارتباط می دهد (که در متن به آن اشاره شد)، می توان با استناد به سخنان شاه در مصاحبه ها و نوشته های پس از سقوط، چنین نتیجه گیری کرد که روند عروج و زوال رژیم پهلوی از دیدگاه روان-سیاست جغرافیایی به اعتماد به حمایت یک قدرت خارجی (انگلستان و امریکا) وعدم حمایت امریکا باز می گردد. نوع رفتار شاه طی سال های 1320- 1332 به دلیل عدم اعتماد او به حمایت بازیگری به نام انگلیس که اینک جای شخصیت پدر مقتدراو را گرفته بود توام با آشفتگی است این امر به خصوص در نمایش ندادن رفتارهای پرخاشگرایانه بو سیله شاه دراین دوره تایید می شود. اما پس از کودتای 1332 و اطمینان از حمایت بی قید و شرط امریکا از رژیم و شخص او، به تدریج آثار پرخاشگری و رفتارهای استبدادگرایانه دراو بروز می کند. گسترش تشریفات گرایی رژیم به ویژه درسال های پایانی دهه 1340 و نیمه اول دهه 1350 که اوج آن تاج گذاری سال 1346 (درست پس از 26 سال پس از سلطنت رسمی و برگزاری جشن های 2500 ساله است. تمایل فرمانبرداری استبدادی شاه و تجاوز استبدادی او که با ایجاد سازمان های امنیتی نظامی و انتظامی و درراس آن ساواک نمود یافت، بروز رفتارهای صریح وآشکار امتناع گرایانه درقبال چاکران و مخالفان و دولت های کوچک منطقه خلیج فارس، تمایل به تنبیه افرادی که از ارزش های ابداعی تخلف می کنند مانند مساله عضویت اجباری همه ایرانیان در حزب رستاخیز (و یا خروج اجباری از ایران)، گسترش اوهام خیال پردازانه در سطح قدرت منطقه ای و جهانی شدن ایران (آن طور که در فرضیه توطئه بوسیله سران رژیم نیز اشاره شده بود) و سرانجام یکسان انگاری توسعه و ترقی ایران زمین در سطح منطقه و جهان براساس معیارهای نظامی گری ، جملگی از علایم دلالت گر بر اعتماد شخصیتی مستبد به قدرتی قدرتمند است به گونه ای که چون این قدرت در پی اعلام دکترین فضای باز سیاسی (با این توجه که این دکترین همانگونه که زیبا کلام اشاره می کند بیشتر مصرف داخلی داشته و برای بردانتخاباتی درفضای ضد جنگ آن زمان امریکا مطرح شده بود) برآمد به یک باره تمامی قدرت رژیم که در شخص شاه نمودیافته بود به یک باره درهم فرو ریخت و پس از سقوط ذهنیت گرایی توطئه رها کردن حامی بزرگ (امریکا) و ترجیح رقیبان روحانی (ارتجاع سیاه) به جای او بزرگترین سرخوردگی های روانی را برای شاه در اواخر عمر پدید آورد.

پی نوشت
[1] پیروز مجتهدزاده. ایده های ژئوپولتیک و واقعیت های ایرانی. تهارن، نشر: نی، 1379، ص 23.
[2] همان، ص 63.
[3] همان، ص ص 70- 88.
[4] صادق زیبا کلام. مقدمه ای برانقلاب اسلامی. تهران، نشر: روزنه، 1372، ص 30. محمد رضا پهلوی. پاسخ به تاریخ. ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر: مترجم، 1371.
[5] زیبا کلام. پیشین. ص ص 23-25. عمادالدین باقی. تولد یک انقلاب. تهران، نشر: سرایی، 1382، ص ص 303- 328.
[6] رجوع شود به: آنتونی پارسونز. ماموریت در ایران. ترجمه پاشا شریفی، تهران، نشر: راه نو، 1363 . ویلیام سولیوان. ماموریت درایران. ترجمه محمود مشرقی، تهران، نشر: هفته، 1361. رابرت هایزر. ماموریت درایران. ترجمه رشیدی، تهران، نشر: اطلاعات، 1365.
[7] زیبا کلام. پیشین. ص ص 27و 28.
[8] همان، ص ص 50و51.
[9] همان، ص 51و52. 55و 56.
[10] جان فوران. " انقلاب 79- 1977 ا یران: چالشی بر تئوری اجتماعی". مجله حضور. ش 18.
[11]مولتی پالمر ودیگران. نگرشی جدید به علم سیاست. ترجمه منوچهر شجاعی، تهران، نشر: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1371، ص 138.
[12] همان، ص ص 145- 147.
[13] ماروین زونیس. شکست شاهانه. ترجمه عباس مخبر، تهران، نشر: طرح نو، 1370.
[14] . Hussein Bashiriyeh. State and Revolution in Iran: 1962- 1982. London: Croom Heim, 1984, p 85.
[15] . Farrok Moshiri. The State and Social Revolution in Iran. New York: Peter Lang, 1985, p102.