خاطرات شهيد شيخ فضل الله محلاتي

آيا خاطره‌اي دربارة رابطة حضرت امام و آيت‌الله كاشاني داريد؟
مرحوم آيت‌الله كاشاني به امام خيلي معتقد بود. قبل از 28 مرداد، جبهة ملي نسبت به ساحت آيت‌الله كاشاني خيلي بد عمل كرد و روزنامه‌هايي مثل روزنامة شورش كه مال كريم‌پور [شيرازي]  بود، خيلي بد مي‌گفت و جسارت مي‌كرد. روزهاي آخر، عكس ايشان را به گردن سگي انداخته و توي خيابانها گردانده بودند. امام در پامنار تهران در منزل پدر همسرشان آيت‌الله ثقفي تشريف داشتند. اين خبر را كه به ايشان دادند فرمودند:
ديگر خدا صبر نخواهد كرد.
چندي بعد دوران جبهة ملي سپري شد و بدتر از آنان سركار آمدند.
يك بار هم آيت‌الله كاشاني بيمار بود و در خانه‌اي در دزاشيب استراحت مي‌كرد و امام هم در تهران بودند. من با اتومبيل يكي از رفقا رفتم و امام را به ديدار مرحوم آيت‌الله كاشاني بردم. وقتي رفتم، ايشان روي تختخواب خوابيده بود. امام پاي تخت نشستند و دست مرحوم آيت‌الله كاشاني را گرفتند آستينشان را بالا زدند و دستشان را مدتي نگه داشتند و براي آيت‌الله كاشاني دعا خواندند. آيت‌الله كاشاني به همان لهجة خودشان مرتب به اين مضمون به امام فرمودند:
«مي دانيد كه من اهل تملق نيستم. به جدم قسم شما خيرالموجودين و اميد ملت هستيد. شما را در بين مراجع از همه بهتر مي‌دانم و اين اعتقاد من است.»
هم امام خيلي به ايشان علاقه‌مند بودند و هم ايشان به امام خيلي علاقه‌مند بودند.
از جريان كاپيتولاسيون چه خاطراتي داريد؟
جريان كاپيتولاسيون به اين صورت بود كه دولت منصور لايحه‌اي به مجلس شوراي ملي برد كه اگر مستشاران آمريكايي مقيم ايران جرمي مرتكب شدند، دستگاه قضايي ايران حق محاكمه‌شان را نداشته باشد و آنان را بايستي در دادگاههاي خود آمريكا محاكمه مي‌كردند. اين خيلي آبروريزي بود. كاپيتولاسيون به تمام معني اسارت بود و حتي در خود مجلس آن روز هم عده‌اي با اين لايحه مخالفت كرده بودند و در جلسة خصوصي‌اي كه تشكيل داده بودند، خيلي حرف در اين باره زده بودند. ما يك نفوذي در مجلس شورا داشتيم كه اخبار داخل آنجا را براي ما مي‌آورد. البته از نماينده‌ها نبود بلكه از افرادي بود كه در دفتر آنجا كار مي‌كرد. او صورت مذاكرات و مسايلي را كه در درون مجلس مي‌گذشت، براي ما مي‌آورد و قرار شد كه ما آنها را براي امام ببريم.
يك روز بعد از اذان صبح به اتفاق آقاي مولايي مدارك لازم را برداشتيم و رفتيم قم و خدمت امام ارائه داديم. قرار بود امام به مناسبت كاپيتولاسيون صحبت كنند. ايشان خيلي عصباني بودند. وقتي ما رفتيم خدمتشان، فرمودند :
«اين از آن اموري است كه ما بايد دنبال كنيم و عزت اسلام را زنده كنيم. اين قصه، رأي زنها نيست كه آنها به ما وصلة ارتجاعي بچسبانند. اين قصة تقسيم اراضي نيست كه به ما بگويند طرفدار مالكيت هستيد. اين مسئله‌اي است كه تمام آزاديخواهان دنيا اين مسئله را قبول دارند كه ما براي آزادي مي‌جنگيم. ما هدفمان يك هدف ارتجاعي نيست. ما هدفمان اين است كه از زير يوغ استعمار آمريكا و اسرائيل بيرون بياييم. ما مي‌خواهيم يك ملت مستقل باشيم، نه زير يوغ استعمار آمريكا كه مستشارانش در مملكت ما هر چه جنايت مي‌خواهند بكنند، و هيچ دستگاه قضايي حق نداشته باشد آنها را دستگير كند.»
امام آن روز يك سخنراني كردند كه در تاريخ ثبت است. بعد به اتاقي تشريف بردند و ما رفتيم خدمتشان. در آنجا فرمودند:
حالا ديگر راحت شدم!
با اينكه از نظر جسمي خسته شده بودند، به ما فرمودند:
«راحت شدم. من تكليفم را انجام دادم، حالا هر چه مي‌خواهد پيش آيد، بيايد. آنچه مهم است، انجام وظيفه است و عمل به تكليف شرعي.»
بعداً در اين باره اعلاميه‌اي هم مرقوم فرمودند كه اعلاميه‌اي تاريخي بود و بعد چاپ شد و اعضاي هيئت مؤتلفه در سطح تهران و به خصوص در شمال تهران آن را پخش كردند و حتي يك نفر هم دستگير نشد.
در آن سالها نقش نهضت آزادي در مبارزات چه بود؟
يادم مي‌آيد موقعي كه امام در نجف بودند، تصميم داشتند با مجلة لوموند مصاحبه كنند. عده‌اي از افراد نهضت آزادي مرا خواستند و اظهار داشتند كه : «به امام اطلاع دهيد كه در مصاحبه به آمريكا حمله نكنند.»
من گفتم: «حرف شما چند تا اشكال دارد. يكي اينكه امام شخصيتي نيستند كه به حرف من و امثال من گوش كنند. ايشان ديدي و شخصيتي دارند و خودشان عمل مي‌كنند و ما تابع ايشان هستيم؛ ايشان كه تابع نظر ما نيستند. در ثاني، اصل مطلب درست نيست. اصلاً ما با استبداد مبارزه مي‌كنيم كه ريشة استعمار را از اين مملكت بكنيم. شاه نوكر آمريكاست. ما كه نمي‌خواهيم اين نوكر از بين برود و ارباب سر جايش باشد. چه فرق مي‌كند؟ مسئلة شخص شاه كه مطرح نيست؛ شاه به‌عنوان نوكر و دست‌نشاندة آمريكا براي ما مطرح است و بايد از بين برود و هر كسي هم باشد همين‌طور است و اين اصل مطلب است.»
اين جريان گذشت و من هم پيغام ندادم. بعد معلوم شد كه پيغامشان را به وسايل ديگري به گوش امام رسانده‌اند. يادم هست امام در يكي از سخنراني‌هايشان در نجف اين مسئله را فرمودند كه:
«بعضي به من مي گوئيد: «به آمريكا حمله نكن.» اصلاً ريشة همة جنايات آمريكاست. چطور مي‌شود به آمريكا حمله نكنيم؟»