مردم روزه دار در مسلخ منافقین

آنها ناجوانمردانه در هنگام افطار ماه رمضان و به بهانه آش نذری، سر سفره افطار به مردم حمله می كردند و همه اعضای خانه را به خاك و خون می كشیدند تا به سوژه خود دست پیدا كنند. چه بسیار كودكان خردسال و یا پیرزنان و پیرمردانی كه میهمان آن سفره های افطار نزد فرزندان و نوه هایشان بودند و مورد حمله تروریست های سازمان قرارگرفتند.
تروریست ها هریك با بهت و حیرت جنایات خود را تشریح می كردند. گویی از خوابی بیدار شده بودند، انگار در قیامتی برانگیخته شده بودند و حالا اعضا و جوارحشان به قساوت آنها اعتراف می كردند.
هنوز گریه شدید یكی از آن تروریست ها به نام بهرام برناس را از خاطر نمی برم كه ماجراهای تكان دهنده حمله به سفره افطار خانه های كارگران و زحمتكشانی همچون علی اعظم و یعقوب استیلاف (كه همسر ۲۵ ساله اش به نام انیس نوری را كشته و در حین به آتش كشیدن خانه، كودك ۵ ساله اش را نیز زخمی كرده بودند) را شرح می داد و اینكه چگونه در یكی از این حمله ها (برای ترور اسدالله نوری)، پسر نوجوان خانه به نام سعید نوری در صدد دفاع از حریم خانواده اش برمی آید و آنها با شقاوت هرچه تمام، او را در مقابل چشمان مادرش به شهادت می رسانند. 
برناس در میان هق هق گریه هایش جملات مادر سعید را تكرار می كرد كه از ته دلش فریاد می زده است «شما سعید من را كشتید. . . » برناس با گریه ای شدیدتر ضجه می زد كه: «. . . بله ما كشته بودیم و ما می كشتیم. . . »(۲۲)
بازجویم اعلامیه صادره آنها را برای انجام این عمل تروریستی نشانم داد. (۲۳) همان گونه بود كه بهرام برناس تعریف كرده بود. نكته قابل توجه اینكه او فقط ۲-۳ روز بود كه دستگیر شده بود اما بدون حتی كوچكترین تشری همه كارهایش را اقرار كرده بود. (۲۴)
حسین شیخ الحكماء از فرماندهان تیم های ویژه تروریستی سازمان می گفت:
«. . . اولین خطوطی كه داده شد این بود كه بعد از هر ترور، تیر خلاص آن فرد حتماً زده بشود و بعد از ترور، افراد خانه همراه با اجساد به آتش كشیده بشوند. خلاصه اینكه طوری قتل عام بكنید كه بازتاب اجتماعی آن، موجودیت سازمان را مطرح بكند. از طرف دیگر در دل آنها رعب و وحشت ایجاد بكنیم تا از نظام جمهوری اسلامی جدا بشوند و به ما بپیوندند. . . »
محمد طوری از دیگر تروریست های مجاهدین خلق این گونه جنایتش را توضیح می داد:
«در رابطه با آتش زدن خانه ها گفته شده بود كه بعد از این كه وارد خانه شدید، مردها را در یك جا جمع كنید و همه را به رگبار ببندید و اگر با مقاومت زن و بچه هم مواجه شدید، آنها را هم به همین صورت ترور كنید. بعد از زدن تیر خلاص روی اجساد و اموال خانه، بنزین بریزید و كلا خانه را آتش می زنید. یك نمونه اش در تاریخ ۶۱.۳.۲۲ ساعت ۸ شب منطقه نواب صفوی - خاكباز. . . دو نفر از اكیپ ما به نام های كیهان و جعفر با دوقبضه كلت و بنزین و نارنجك به محل می روند و بعد از اینكه به زور وارد خانه می شوند با مقاومت شخص مورد نظر یعنی آقای صفدری و همسر ایشان مواجه می شوند.
بلافاصله آقای صفدری را به شهادت می رسانند و بعد با مقاومت همسر آقای صفدری و دو تن از مردهای دیگر كه درخانه بودند مواجه می شوند كه آنها را هم بلافاصله به رگبار می بندند و یك زن دیگر در آن منزل بوده كه او هم براثر اصابت تیر زخمی می شود. بعد بلافاصله روی وسائل خانه بنزین می ریزند. خانمی كه زخمی شده بود، موقعی كه می بیند كه خانه را می خواهند آتش بزنند، خودش را از طبقه چهارم یا پنجم منزل به بیرون پرت می كند و بعد هم خانه با وسائل و اجساد به آتش كشیده می شود. در این عملیات یك بچه كوچك هم به شهادت می رسد. »(۲۵)
● تهاجم انقلابی به خانه اسدالله نوری
روز سه شنبه .۶۱.۴.۲۲ . . بلافاصله مردی جواب می دهد كیه؟ كه او می گوید باز كنید. و بدون هیچ سؤال دیگری درب را تا نصفه باز می كند و در این حال یك پسر ۲۲ ساله با هیكلی درشت و چاق از پشت در نمایان می شود، در این لحظه «ن. س» كلتش را به طرف او گرفته و فرمان می دهد برو تو و پایش را هم در بین دو لنگه در می گذارد. پسر مقاومت كرده و سعی در بستن در می كند كه با این كار یك تیر از جانب «ن. س» دریافت می كند ولی بازهم در را فشار می داد كه «ن. س» ۴ تیر متوالی از لای در به طرفش شلیك می كند و بدین ترتیب به مقاومت مذبوحانه اش پایان می دهد. . . پس از افتادن پسر به زمین، سریع وارد خانه می شوند و در وسط هال با یك زن میانسال روبرو می شوند. «ام» ۲ رگبار كوتاه كه شامل ۵ تیر می شد به كمر و پشت پسر نیز شلیك می كند. زن به آرامی گفت «بزنید، بكشید» كه «ن. س» از او سؤال می كند:
«نوری كجاست؟» و او جواب می دهد: «نوری مسافرته. این پسر منه» (به غیر از زن یك كودك نیز آنجا بود» «ن. س» به حرف زن اعتنایی نكرده و به اتاق های دیگر هم برای بار دوم سر می زند ولی چیز مهمی پیدا نمی كند.
بعد به سراغ تلفن رفته و سعی می كند كه گوشی آن را بكند كه آن زن جلو آمده و با حالت روانی فریاد می زند كه «مرا هم بزنید» و مرتب تكرار می كرد «این پسر منه» در این حال «ن. س» با صدای بلند می پرسد «نوری كجاست؟» ولی زن جوابی نداده و با حالت زاری می گفت: «مرا هم بزنید» و مرتباً به این طرف و آن طرف می دوید. . . در این لحظه «ن. س» بنزین را در هال و دم در اتاق ها می ریزد و به زن می گوید كه بیرون برود ولی او پاسخ می دهد «من پیش بچه ام هستم» و «ن. س» می گوید «یا برو یا بمان و بسوز. . . »

به قلم عضو سابق سازمان مجاهدین خلق ۲۲- در سال ۱۳۶۳، همین اعترافات تكان دهنده علاوه بر بازگویی در جمع زندانیان اوین در جلسه جمعی حسینیه زندان، در كتابی هم منتشره از سوی دادستانی انقلاب اسلامی مركز به نام كارنامه سیاه (جلد سوم) به چاپ رسید. اعترافات سایر تروریست ها در مجلدهای قبلی مجموعه كارنامه سیاه به چاپ رسیده بود. ۲۳- متن اعلامیه ای كه درباره عملیات تروریستی فوق خواندم، به این شرح بود: «مشروح گزارش نظامی شماره ۳۹ ۲۴- اعترافات بهرام برناس و سایر تروریست ها در مجموعه كتاب های كارنامه سیاه - مجلدهای ۱ تا ۴ و متن فوق در كتاب «كارنامه سیاه» - مناظره زندانیان اوین ۲- انتشارات دادستانی انقلاب مركز - تابستان ۱۳۶۲ صفحات ۸۷ تا ۹۴ به چاپ رسیده است. ۲۵- «كارنامه سیاه» - مناظره زندانیان اوین ۲- انتشارات دادستانی انقلاب مركز - تابستان .۱۳۶۲