آية الله حيدرى ايلامى - خروش مقدس

در محضر اهل بيت
حاج شيخ عبدالرحمن حيدرى ايلامى به سال 1304 ش . در شهر ايلام ديده به جهان گشود. تحصيلات را تا ششم نظام قديم ادامه داد و سپس در كسوت معلمى به تدريس مشغول شد اما رؤ يايى صادق مسير زندگى او را تغيير داد.
او در رؤ يا، محضر دوازده امام معصوم را در حالى درك مى كند كه وجود مقدس ائمه هدى با جمعى از مردم و دانش آموزان بر او وارد مى شوند بقچه اى را كه به همراه داشته ، باز كرده و قبايى را از آن خارج مى كنند و بر تن او مى پوشانند و عصايى به دستش مى سپارند؛ آنگاه به او امر مى كنند كه اين جمله را به مردم بياموزد:
ولاية على بن ابى طالب حصنى فمن ذخل حصنى امن من عذايى
وى از خواب بر مى خيزد و چون قلم و كاغذ در دسترس نبود؛ زغالى را از بخارى بيرون مى آورد و اين جمله را بر ديوار منزل مى نگارد؛ جمله اى كه تاريخ هجرتش را رفم مى زند و سرآغاز راه ديگرى در زندگيش مى شود. راهى كه ((هستى )) به نيم نگاه راهبر و راهنمايش ((هست )) است و تلخى ها و سختى ها بر رهروانش از عسل شيرين تر.
در بارگاه نور
شيخ عبدالرحمن با هجرت به كربلاى معلى چون كبوترى بر گرد ((كعبه شش گوشه )) به طواف مى پردازد و واژه علم را با توسل و تعبد جهت مى بخشد.
از آنجا كه مرهم شهريه جراحت فقر خود و خانواده اش را التيام نمى بخشد، با خريد بيل كارگرى ، روزها را در باغهاى خارج شهر به آبيارى و شبها را در صحن اباعبدالله و حجره ها به تحصيل مى پردازد. عرق روز را به مركب شب تبديل و طى دو سال از ابتداى جامع المقدمات تا پايان شرح لمعه را نزد استادان به نام آن زمان چون آية الله سعيد تنكابنى ، آية الله جعفر رشتى ، آية الله محمد حسين مازندرانى ، آية الله يوسف بيارجمندى ، و والد آية الله محمد هادى معرفت تلمذ مى كند و با رحلت آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى كربلا را به سوى سامرا ترك ، و در مدرسه ميرزاى شيرازى فصلى ديگر از علم و عمل را آغاز مى كند.
او در مدت اقامت هشت ساله خود در كنار مرقد امام على النقى عليه السلام و امام حسن عسكرى عليه السلام ضمن تحصيل رسائل و مكاسب در درس ‍ خارج فقه و اصول آية الله حاج شيخ مجتبى لنكرانى ، آية الله حاج شيخ عبدالرسول اصفهانى و آية الله حاج شيخ عبدالله اصفهانى (معروف به حاج شيخ ) شركت كرده ، از خرمن علم و ادب هر يك خوشه ها بر مى چيند. در اين زمان است كه روح صيقل خورده شيخ عبدالرحمن در فقر و مصيبت فرزند، او را به حريم نورانى اين دو امام همام نزديك كرده ، مورد توجه و شاهد كرامات اين بارگاه نور مى شود.
پس از چندى عطش سيرى ناپذير علم و معرفت وى را به بارگاه اميرمؤ منان على عليه السلام و حوزه نجف اشرف مى كشاند و در درس خارج آيات عظام : سيد محسن حكيم ، سيد ابوالقاسم خويى ، حاج سيد محمود شاهرودى ، آقا ميرزا باقر زنجانى و آقا شيخ حسين حلى شركت كرده ، در مقابل استادان تفسير، كلام ، فلسفه و عرفان نيز زانوى ادب بر زمين مى زند.
آوازه علم و تقواى شيخ عبدالرحمن او را در زمره هيئت استفتاى برخى از مراجع قرار مى دهد؛ آوازه اى كه در همان روزهاى آغازين ورود به حوزه در كربلاى معلى ورد زبان عام و خاص بود. آية الله محمد هادى معرفت مى گويد:
((عبادت ايشان در حوزه علميه كربلا نمونه بود و همه ايشان را به پاكى و تعبد مى شناختند و چنان گرم تحصيل بودند كه حتى يك لحظه را تلف نمى كردند.))
در محفل انس
با آغاز نهضت روحانيت در ايران و تبعيد امام راحل به نجف اشرف ، آية الله حيدرى گمشده خود را در وجود امام مى يابد و جاذبه روحانى اش او را به مدار و محفل انس او مى كشاند.
وى ضمن شركت در درس خارج اصول و فقه امام در بحث ((ولايت فقيه )) امام نيز شركت مى كند و همين درس افقى نو را فراروى او مى گشايد و انديشه سريان فقه در گستره جامعه و به عينيت رساندن احكام الهى در متن زندگى مردم را، در باورش بارور مى كند. او كه پس از سالها تلاش و تحصيل به مقام اجتهاد رسيد، مى آيد، تا رسالت الهى خويش را در جامعه به انجام رساند.
در ركاب ولايت
در خواست كردهاى فيلى بغداد از او به سال 1350 ش . براى ارشاد و تبليغ در مسجد ابوسفيان ، آية الله حيدرى را وارد مرحله تازه اى از حيات پربارش ‍ مى كند و او را به جرگه آنانى پيوند مى زند كه با كوله بارى از علم و عصاى تقوى ، طلايه دار حركتهاى حماسه و عشق مى شوند.
دستگاه امنيتى عراق بيش از دو سال حضور وى را در پايتخت تحمل نمى كند و پس از دستگيرى در مرز بصره ، او را به يكى از پاسگاه هاى ايرانى تحويل مى دهد. آية الله حيدرى پس از آزادى از اردوگاه ، راهى شهر جهاد و اجتهاد مى شود. و نزديك به دو سال بر كرسى تدريس فقه و اصول مى نشيند. در اين ايام است كه با درخواست مردم و روحانيت در تبعيد ايلام به زادگاهش باز مى گردد. با ورود آية الله حيدرى در سال 54 به شهر ايلام ، انقلاب و نهضت روحانيت در اين نقطه جلوه تازه اى به خود مى گيرد و روحانيت مبارزه ايلام شكل مى گيرد. در آغاز ورود به شهر با بيان اين مطلب كه :
((من نماينده مراجع عظام هستم و حاضر به معرفى خود به ساواك و يا شهربانى نيستم ))
تهديد ساواك و شهربانى را تهديدى توخالى حساب كرده ، اولين ضربه روحانيت را بر پيكر دستگاه حكومتى وارد مى كند.
آية الله حيدرى در نخستين گام خود در احياى امر به معروف و نهى از منكر با هميارى مردم خدا جو بلندگوهايى را كه در ميادين شهر موسيقى مبتذل پخش مى كنند. جمع آورى مى كند.
خنثى كردن تبليغات بهائيت در استان ، دعوت از دهها روحانى از حوزه علميه قم چون آية الله محمد رضا طبسى (ره )، حجة الاسلام كوشكى و...، تاءسيس مدرسه علميه باقريه و تربيت طلاب ، تاءسيس بيش از 80 حسينيه و مسجد در سطح استان ، تشكيل كلاسهاى تابستانى قرآن و احكام براى خواهران و برادران در مقاطع مختلف سنى و ترغيب و تشويق مردم در هر چه با شكوهتر برگزار كردن ايام الله ، خصوصا نيمه شعبان ، شهر ايلام را به شهرهاى مذهبى و انقلابى تبديل مى كند و استان را در قبضه قدرت روحانيت مبارز و تبعيدى شهر قرار مى دهد.
ترك شهر از سوى آية الله حيدرى به هنگام ورود شاه معدوم به ايلام خشم دستگاه را نسبت به او دو چندان مى كند و از همين زمان است كه وى مشى تهاجمى خود را آغاز مى كند و اين روند به گونه اى پيش مى رود كه شش ماه قبل از پيروزى انقلاب اداره هاى دولتى و دستگاههاى امنيتى نظام ستم شاهى تنها حضورى سمبليك را در منطقه ايلام ايفا مى كردند.
سپهبد مقدم رئيس دستگاه امنيتى كه ايلام را از دست رفته مى ديد با نامه اى متظلمانه و عنوان اين مطلب كه اين كشور تنها كشور شيعى است و بايد از آشوب حفظ شود قرآنى را به همراه يك ميليون تومان براى او مى فرستد تا او را به سازش بكشاند. آية الله حيدرى با عبارتى كوتاه و محتوايى رسانامه سپهبد مقدم را زير نويس مى كند.
بعد از سلام كلام الله بوسيده و بر ديده گذاشتم ؛ ولى از قبول اين گونه پولهايى كه تا كنون از بركت و توجهات ولى عصر (عج ) فرجه الشريف عادت ننموده ام ، معذرت مى خواهم ، خداوند متعال ما و شماها را به حق و حقيقت و اسلام واقعى راهنمايى و از ظلم و ستم و خيانت به مسلمانان و دين مبين اسلام نگهدارى (و) محافظت فرمايد.
حيدرى 26/1/57
آية الله حيدرى نخستين كسى است كه دادگاه عدل اسلامى را به همين نام شش ماه قبل از پيروزى انقلاب در منزل خود بنيان نهاد و به شكايات و اختلافات مردم رسيدگى مى كرد و نيز اولين كسى است كه حدود اسلامى را قبل از پيروزى انقلاب - بدون اعتنا به تهديدهاى ساواك و شهربانى وقت در مسجد جامع ايلام در برابر ديدگان مردم - جارى ساخت .
وى قبل و پس از انقلاب فرماندهى امنيتى و حراستى استان ايلام را به دست گرفت و با تشكيل ستادهاى مقاومت و هسته هاى ضربت در تمام نقاط استان راه را بر سودجويان و ضد انقلابها بست .
در پيش گرفتن روش پدرانه و گفتگو محرمانه با كارمندان دولت و حتى نيروهاى نظامى و انتظامى براى جذب آنان همزمان با خروش مقدسش بر عليه دستگاه ستم شاهى - نه تنها نشان از هوشمندى سياسى و فردانگرى او داشت بلكه همين بر خورد باعث گشت تا با پيروزى انقلاب اسلامى ، بافت ادارى استان با حفظ اسناد و مدارك در خدمت انقلاب باقى بماند.
هشدار او به نيروهاى زرهى كرمانشاه و دستور او مبنى بر روشن كردن آتش ‍ بر قله ها و تپه ها در شبهاى انقلاب ، رعب و وحشت را در دلهاى نيروهاى اعزامى از پادگان كرمانشاه دو چندان ساخت .
فرياد او در مسجد جامع در عكس العمل تهديد ساواك مبنى بر دستگيرى طلاب اعزامى با اين بيان :
اگر طلبه اى را بگيرند، كافى است تونل را ببنديم . با همين امكانات كه داريم ، توان آن را داريم كه ماها با طاغوت بجنگيم .))
شورى وصف ناپذير در مردم ايجاد كرد و كوره انقلاب را تا روز 12 بهمن شعله ورتر نمود.
سرانجام رشادتهاى مردم و جوانان ايلامى با تقديم شهيدانى به پيشگاه انقلاب به بار نشست و آية الله حيدرى همزمان با ورود امام در 12 بهمن با آمدن به خيابان و شليك چند گلوله از تفنگ خود پيروزى انقلاب را اعلام كرد و پس از تشكيل شوراى انقلاب و هماهنگى با شهيد مظلوم بهشتى ماهها يكه و تنها با تنى خسته انقلاب را در استان ايلام هدايت كرد.
در مجلس خبرگان
آية الله حيدرى در سال 1358 ش . با 95000 راءى از سوى مردم به مجلس ‍ خبرگان قانون اساسى راه يافت و از آن پس تا زمان حيات پربارش دو دوره متوالى نمايندگى مردم در مجلس خبرگان را عهده دار بود. نقطه نظرها و ديدگاههاى او در خصوص حاكميت ولايت مطلقه فقيه در خبرگان قانون اساسى و موضع گيرى او در مقابل تفكر ليبرالى كسانى چون بنى صدر بيانگر ژرف انديشى اين پير فرزانه است . وى مى گويد:
وقتى اصل ولايت فقيه مطرح شد، بنى صدر كه در صندلى جلوى من نشسته بود، به عقب برگشت و گفت : آقاى حيدرى ولايت فقيه ديگر چيست ؟
من به او گفتن تو نمى فهمى يعنى چه !
سخنان شجاعانه وى در اين مجلس در مقابل مناديان ولايت طاغوت و برخورد لفظى او با بنى صدر آغازگر رويارويى اين دو بود كه نقطه پايان آن را نيز در صالح آباد ايلام توسط جوانان حزب الهى نهاد.
در ستيز با ليبراليزم
نبرد باالتقاط و ابتذال سر لوحه برنامه هاى آية الله حيدرى به شمار مى رفت . او همانگونه كه شجاعانه در عصر ستم شاهى پرچم مبارزه با فساد و ابتذال را به اهتزاز در آورده بود. در بحبوحه عصر سفسطه گرى گروهكهاى الحادى و التقاطى براى گمراهى جوانان موضع خدا محورانه خويش را در سايه سار ولايت فقيه ادامه داد و شير مردان شهر را در راستاى رويارويى باالتقاط سازماندهى كرد.
از بين بردن جايگاههاى فروش نشريات ضد انقلاب ، مبارزه با كتابفروشيها، كتابخانه ها، نوارخانه ها و خانه هاى تيمى منافقين و ممانعت از سخنرانى سران كومله و دمكرات و خروج مفتضحانه آنان از شهر گامهاى آغازين نيروهاى تحت رهبرى او بود. وضعيت شهر به نفع نيروهاى انقلاب به گونه اى ورق خورد كه در زمان دولت موقت بازرگانى ، هيئت نهضت آزادى به ايلام با ماشينهاى كذايى حتى جراءت پياده شدن از ماشين را پيدا نكردند.
اعزام جوانان ايلامى به كردستان در راستاى كمك رسانى به شهيد چمران در زمانى كه ايلام از سوى منافقين ، ((قلب كردستان )) ناميده مى شد، از زيباترين حركتهاى سياسى اين فرزانه گمنام است كه تاءثيرى بس شگرف در روحيه ياران انقلاب در منطقه غرب و شمال غرب بر جاى نهاد. با اين همه فردانگرى ، هوشمندى سياسى آية الله حيدرى را بايد در موضع صريح و قاطع او در مقابل بنى صدر و حركت ليبراليزم جستجو كرد كه استان ايلام را به كانون تقابل و رويارويى با بنى صدر و خط منحط فكرى او تبديل كرد.
آية الله حيدرى با شجاعتى در انتخابات رياست جمهورى اعلام كرد: ((بنده كه حيدرى باشم به ايشان راءى نخواهم داد.))
و اين سر آغاز حركتى شد كه منجر به ممانعت مردم از ورود بنى صدر در هنگام تصدى رياست جمهورى به شهر گشت . بنى صدر كه ورود به شهر را به جهت خشم مقدس مردم به صلاح خود نمى ديد، تصميم به رفتن بر مزار شهداى ايلام در 45 كيلومترى شهر گرفت كه در آنجا نيز با يورش ‍ خانواده هاى شهدا و حزب الله ايلام روبرو گشت كه به سمت هلى كوپتر حمله ور شدند و با پاشيدن خاك بر روى او و سردادن شعار ((مرگ بر ضد ولايت فقيه )) ((فرمانده كل قوا خمينى روح خدا)) او را مجبور به فرار مى كنند.
عزل بنى صدر از فرماندهى كل قوا از سوى امام خمينى در شامگاه همان روز بعد از اين واقعه ، نقطه عطف و مدالى پرافتخار بر سينه مردمى است كه پيرشان را در اين حركت مطيع و فرمانبردار بودند.
عشق آية الله حيدرى به مقام معظم رهبرى ، حجة الاسلام هاشمى رفسنجانى و شهيد مظلوم بهشتى در قاموس واژه ها نمى گنجد و همواره اين سه را امين امام و ياوران راستين انقلاب بر مى شمرد و نسبت به تفكر مقابل اين سه رادمرد بزرگ تاريخ انقلاب هشدار مى داد.
آية الله حيدرى حاكميت ((قانون خدا)) را در گرو حاكميت ولايت مطلقه فقيه مى دانست و سرافرازى در دنيا و آخرت را پيروى از ولايت مى دانست . همانگونه كه در وصيتنامه سياسى الهى خود مى نويسد:
((خدمت به اسلام و مسلمانان را در حد قوه و قدرتى كه داريد، ترك نكنيد و همواره پيرو رهبر عظيم الشاءن - خمينى بت شكن روحى فداه - باشيد به او و فرامين آن حضرت عمل كنيد كه سرافرازى دنيا و آخرتتان در اين است .
در نگاه امام
عملكرد قاطعانه و شجاعانه آية الله حيدرى در مقابل خطوط انحرافى براى برخى خوشايند نبود آنان با به وجود آوردن جوى ناجوانمردانه در صدد به انزوا كشاندن آية الله حيدرى از صحنه سياست برآمدند اينجا بود كه آية الله حيدرى كه حفظ نظام و وحدت نيروهاى انقلاب را بر دفاع از موضع گيريهاى خود ترجيح مى داد و به قم هجرى كرد تا مشغول تدريس و تحقيق شود.
شناخت امام نسبت به زهد و تقوا و موضع گيريهاى خدا محوارنه آية الله حيدرى و همچنين وضعيت حساس منطقه موجب گشت كه امام با حكمى ديگر او را به استان بازگردانه تا تمام نقشه هاى ضد انقلاب نقش بر آب شود.
جناب مستطاب حجة الاسلام شيخ عبدالرحمن حيدرى دامت افاضاته
((مقتضى است جنابعالى در اين موقعيت حساس كه مردم احتياج بيشترى به راهنمايى و ارشاد دارند به ايلام برويد و همانند گذشته به ترويج شريعت مقدسه و اصلاح امور و رفع مشكلات مردم اشتغال ورزيد و با همكارى و كمك علماى اعلام دامت افاضاتهم و اهالى متدين و بالاخص جوانان عزيز جلو تبليغات سوء دشمنان اسلام و مملكت را بگيريد و وحدت و يگانگى را بخواست خداى متعال حفظ كنيد.
موفقيت و سعادت همگان را از خداى تعالى خواستارم )).
روح الله الموسوى الخمينى
در سنگر جهاد
آية الله حيدرى با پيروزى انقلاب اسلامى ، عده اى را ماءمور سركشى و ديده بانى مرز با عراق كرد. وى در چند نوبت بازديد از پاسگاههاى مرزى وضعيت منطقه و احتمال شروع جنگ را به اطلاع امام رساندند و كم كارى و عدم توجه از سوى مسئولين امنيتى را گزارش دادند.
به جراءت مى توان گفت آية الله حيدرى اولين مجتهدى است كه با به صدا در آمدن ناقوس جنگ به لباس رزم قامت بست . وى بى درنگ در ساعات آغازين جنگ و پس از سقوط شهر مهران ، فرمان تشكيل خط پدافندى در تنگه ((گنجانچم )) را صادر كرد و با پوشيدن لباس رزم و فراخوانى مردم ، جوانان و عشاير به مسجد جامع با سخنرانى پرشور خويش فرمان بسيج مردمى را صادر كرد. و پس از پايان سخنرانى به همراه جوانان ايلامى به سمت مهران حركت كرد.
در اين هنگام نيروهاى ارتش كه با خيانت بنى صدر و عدم پشتيبانى او تا منطقه گلان عقب نشينى كرده بودند با آية الله حيدرى و نيروهاى مردمى روبرو شدند. آية الله حيدرى با تهديد نيروها به تشكيل دادگاه صحرايى در صورت عقب نشينى ، خط پدافندى را به منطقه گنجانچم يعنى بيست كيلومتر جلوتر از ارتش انتقال دادند. و آنگاه با ماءمور كردن برخى در جهت ثبت نام و مسلح كردن عشاير، به جبهه حال و هوايى ديگر بخشيد كه همين جذب نيروهاى مردمى بناى آغازين لشكر مقتدرى به نام اميرالمؤ منين عليه السلام گشت كه در طول تاريخ دفاع مقدس حماسه هايى درخشان در دفتر مقاومت اين مرز و بوم به ثبت رساند.
آية الله حيدرى نخستين كسى است كه ستاد جذب و هدايت كمكهاى مردمى را شكل داد. او مسئوليت اين امر خطير را از ساعتهاى نخست جنگ تا پايان عمر پربارش بر عهده داشت .در طى سالهاى دفاع مقدس و آوارگى مردم در كوه و دشت با تشكيل ستادى مركزى و تقسيم كردن آن به سه محور، به كمك مردم جنگ زده پرداخت .
در عمليات پيروزمند فتح ميمك كه نخستين عمليات نيروهاى اسلام به شمار مى رود و با هماهنگى ارتش و نيروهاى عشايرى ايلام صورت گرفت ، آية الله حيدرى فرماندهى محورى آنرا بر عهده داشت . از اين رو مى توان او را يكى از پايه گذاران جنگهاى چريكى دفاع مقدس بر شمرد.
او در همان آغاز انقلاب بارها مى گفت : من بنى صدر را خوب مى شناسم )) و همين شناخت او از بنى صدر وى را بر آن داشت تا زمانى كه بنى صدر در راءس فرماندهى كل قواست ، يكى لحظه جبهه جنگ را ترك نكند. حمايتهاى مادى و معنوى آية الله حيدرى از رزمندگان اسلام و شركت او در عمليات فتح المبين ، بيت المقدس خاطره عالمان و بزرگانى را زنده مى كند كه در جنگهاى ضداستعمارى در طول تاريخ تسبيحشان قطار فشنگ و محرابشان سنگر و آب وضويشان خون رخسارشان بود.
در عينيت جامعه
در زندگى روشى زاهدانه و عارفانه داشت و وقتى از دنيا رفت جز تفنگ ، پوستين ، عصا، ساعت و تعدادى كتاب از خود چيزى بر جاى ننهاد در وصيتنامه خود نوشت :
خانه گلين و تير كلافى قم هم از آن من نيست و بايد در خصوص تصرف در كتابها و خانه از امام امت و حضرت آية الله گلپايگانى اجازه گرفت .
همواره در متن جامعه قرار داشت و در سوگ و سور مردم شريك بود. او در حقيقت نماد و نماينده يكايك مردم به شمار مى رفت و اين تجلى يك امت در پيكره يك مرد تا آنجا پيش رفت كه هر قشر و صنف او را از خود و خود را از او مى دانستند.
متواضع بود و كم سخن ، ناگفته هايش بيش از گفته هايش بود. كارهايش را خود انجام مى داد، غذايش ساده و درب خانه اش در طول شبانه روز به روى همه باز بود. اهل تهجد و شب زنده دارى بود؛ اما از هر گونه تظاهر و ظاهر سازى دورى مى جست و در عين حالى كه بر قله اجتهاد، زهد و عرفان قرار داشت ، با زبان ساده و عاميانه با مردم سخن مى گفت . به سادات احترامى ويژه مى گذاشت . اگر احساس مى كرد كه پرداخت كنند وجوهات شرعى نظرى دارد، از پذيرفتن آنها خوددارى مى كرد.
حلقه وصل ميان مسئولين و مردم به شمار مى رفت و اين از ويژگيهاى منحصر به فرد او به شمار مى رفت .
هر گاه با عامه مردم خلوت مى كرد. مردم را به پيروى از قانون و احترام به قانونگذاران دعوت مى كرد و مى گفت : ((اينها مهمان شما هستند؛ از شهرهاى دور براى كمك به شما آمده اند؛ به آنها احترام بگذاريد.)) گاه با سخنانى مليح به معترض نسبت به مسئولين مى گفت : بگو ببينم تو براى انقلاب چه كرده اى ؟))
هرگاه با مسئولين مى نشست ، دردمندانه مى گفت : از يادنبريم اينها ولى نعمتهاى ما هستند. اينها ما را به اينجا رسانده اند.
از خودگذشتگى و به خدا پيوستگى ، او را به مرزى رسانده بود كه از اهانت به خود مى گذشت اما اهانت به نظام و مسئولين را تحمل نمى كرد. اجازه نمى داد كسى باورها و اعتقادات مردم را به مسخره بگيرد، با خرافه زدايى و پالايش و پيرايش اعتقادات مردم درد شناسانه و درمان گرايانه برخورد مى كرد. بر اين عقيده بود كه بايد نخست زمينه پذيرش و آنگاه ، جايگزينى به فراخور زمان و مكان ايجاد كرد تا فرهنگ پويا و زاويه هاى واقعى در متن جامعه شكلى نهادينه به خود گيرد.
در مسير ناب سازى فرهنگ برخورد فيزيكى را جايز نمى دانست . و آن را جزو وظايف و رسالتهاى روحانيت مى دانست . همين نگرش و روش و منش ، او را در زمره محييان دين با روش خاص خود قرار داده است كه روشى صد در صد موفق در راستاى اهداف اسلام و انقلاب بود.
امر به معروف ، نهى از منكر، اقامه نماز، رسيدگى به اختلافها و شكايتهاى مردم ، دستگيرى از مستمندان ، حمايت از روحانيت و مسئولين نظام ، پشتيبانى از حزب الله برنامه هر روز زندگى او بود.
خاطرات و خطرات اين فصل از زندگى آية الله حيدرى از جذاب ترين و شيرين ترين حكايات مردانى است كه حماسه حضور و در عينيت بودن جامعه را بر كنج عزلت و عافيت ترجيح دادند.
در وادى رحمت
دوستان آية الله حيدرى ، زمانى او را در مسير لقاء خدا يافتند كه حضرت امام (ره ) در عكس العمل خبر بيمارى ايشان با تاءثر فرمودند:
((دوستان ما يكى يكى مى روند.))
سرانجام اين مرد سنگر و محراب اين زاهد و همقدم امام در نيمه شب يازدهم دى ماه 1365 ش . از اين جهان رخت برداشت و رخ بر بست و استان ايلام ، رزمندگان اسلام و حزب الله را در سوگ خود نشاند.
اصرار مردم براى انتقال پيكر مطهرش به ايلام با پا در ميانى حضرت آية الله العظمى گلپايگانى پايان يافت .
پيكر پاك و مطهرشان با تشيع با شكوه مردم ايلام و قم و نمايندگان بيت امام و رياست جمهورى به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه عليه السلام منتقل و در جوار او به خدا سپرده شد. و او سرانجام با جسم نحيف به ديدار امامان معصومى شتافت كه يك لحظه ذكر و نامشان از لبش نيفتاد و با تمام فقر و تنگدستى دست نياز را جز بر در خانه آنان - كه واسطه فيض الهى بودند - دراز نكرد. اميد است كتابهاى او كه به گفته خود تنها سرمايه زندگيش به شمار مى رفته است و سالهاى سال با فقر و تنگدستى جمع كرده است در كتابخانه اى كه در سفر رهبر انقلاب كلنگ آن توسط نماينده ايشان بر زمين زده شد مورد استفاده نسل فردا قرار گيرد. تا به تنها وصيت او كه شكوفايى علم و فرهنگ در اين استان است جامه عمل پوشيده شود.
عارف برگ حضرت آية الله بهاء الدينى در ملاقات با جمعى از مردم ايلام فرمودند:
((بايد او را در قبرستان ايلام دفن مى كرديد تا خدا به يمن وجود او عذاب را از قبرستان شما دور مى داشت .
پاينده باد حوزه هاى نور حجره هاى كوچك كه در هر زمان و مكانى خيزشگاه مردانى بزرگ و ژرف انديش بوده و هست و خواهد بود.