آمریکا و حمايت از گروهك هاي ضد انقلاب

[بخشي از اظهارات ”سوليوان“ سفير آمريكا در ايران در سال1979]
دولت آمريكا در زمان ريگان، همچون دوره ي زمامداري كارتر، ارتباط خود را با گروهك هاي ضدانقلابي را حفظ و همچنان به حمايت و پشتيباني از آنان ادامه داد. آمريكا از اين گروهك ها يا به عنوان جاسوسي و كسب اخبار و اطلاعات محرمانه نظامي- سياسي و اقتصادي و يا براي ترور مقامات كشوري و اشخاص مؤثر نظام؛ و يا براي شركت در طرح هاي گوناگون كودتاي و براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران. آمريكا جهت مقابله با نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران از به كارگيري هيچ ابزاري فروگذار نكرده و گروهك هاي ضدانقلاب، از تمامي طيف ها، در همين راستا مورد توجه دستگاه هاي سياسي و اطلاعاتي آمريكا قرار داشته اند.
در اين بخش، به بررسي ارتباط آمريكا با گروهك هاي مختلف ضدانقلابي مي پردازيم.
 


الف- گروهك منافقين
منافقين از همان سال هاي اول پس از پيروزي انقلاب در خدمت منافع غرب و به خصوص آمريكا قرار گرفتند و به عنوان بخشي از مزدوران داخلي آمريكا از سال1360 به طور مسلحانه شروع به مبارزه عليه نظام جمهوري اسلامي ايران كردند. اين مزدوران علاوه بر بمب گذاري در شهرها و ترور مسؤولين نظام و مردم عادي كوچه و بازار، در طي سالهاي جنگ تحميلي به منزله ي ستون پنجم دشمن، انواع اطلاعات نظامي، سياسي، اقتصادي و اجتماعي را از داخل كشور جمع آوري كرده و در اختيار آمريكا و عراق قرار مي دادند و در عوض از سازمان ”سيا“ پول و امكانات دريافت مي كردند. در اين جا به بررسي گوشه هايي از روابط منافقين با آمریكا مي پردازيم.
در سال1366 خبرگزاري فرانسه از واشنگتن گزارش داد كه دولت آمريكا با سازمان مجاهدين داراي تماس هايي است...
” ريچارد مورفي “ معاون وزارت امور خارجه آمريكا در امور خاورميانه نيز در پاسخ به سؤال يكي از نمايندگان مجلس آمريكا، وجود اين تماس را تأييد كرد.2
”بي.بي.سي“ نيز طي گزارشي گفت: وزارت خارجه آمریكا تأييد كرد كه با سازمان مجاهدين خلق ارتباط و تماس داشته است. ”چارلز ردمن“ سخنگوي وزارت خارجه آمريكا، هدف از اين ملاقات ها را كسب اطلاع از اوضاع ايران اعلام كرد.3
چند ماه پيش از آن نيز ”ريچارد مورفي“ اظهار داشته بود: تماس ما با مجاهدين به منظور آگاهي از رويدادهاي داخل ايران است.4
روزنامه ”واشنگتن پست“ در تاريخ 24آوريل 1984 (4/2/1363) طي گزارشي نوشت: ريچارد مورفي وزارت امور خارجه آمريكا، مجاهدين را يك نيروي صاحب نقش در ايران امروز توصيف كرد و اعلام نموده است كه وزارت خارجه آمريكا با مجاهدين خلق ايران، در واشنگتن به گفتگوي سياسي پرداخته است.5
”رجوي” رهبر سازمان منافقين، طي يك مصاحبه مطبوعاتي در پاسخ به خبرنگاري كه پرسيد از ابرقدرت ها چه انتظاري داريد؟ پاسخ داد كه انتظاري به غير از حمايت از مقاومت نداريم.6
روزنامه ”القبس“ نيز در تاريخ 12/2/1366 در خصوص ارتباط منافقين با آمريكا نوشت: «براي اولين بار چندين ملاقات ميان مسؤولان آمريكايي و نمايندگان سازمان مجاهدين طي سه ماه گذشته در واشنگتن صورت گرفته كه هنوز ادامه دارد و مسؤولان آگاه به مسايل ايران در وزارت خارجه آمريكا و شوراي امنيت ملي اين كشور و ديگر دستگاه هاي آمريكا در اين ديدارها حضور دارند. در بعضي از اين ديدارها ”مورفي“ نيز شركت داشته است.» اين ديدارها تحول اساسي موضع دولت ريگان نسبت به سازمان منافقين را نشان مي دهد. ”اين تحول در پي رسوايي ايران گيت و تغييراتي كه در داخل دولت ريگان به وجود آمد، مبني بر اينكه هيچ گونه عقب نشيني در قبال رژيم ايران صورت نگيرد، انجام شد.“
البته بعضي از كشورهاي غربي دولت ريگان را در اين رابطه تشويق نموده اند. القبس در پايان به نقل از منافع آگاه آمريكايي مي نويسد: « دولت ريگان يك هدف اصلي را در نزديك شدن به سازمان مجاهدين دنبال مي كند و آن ادامه فشار بر رژيم ايران جهت عقب نشيني از مواضع سرسختانه خود است.»7
حال ببينيم كه مأموريت واقعي منافقين چيست و آنها به غير از جاسوسي براي آمريكا و دادن اخبار محرمانه از ايران به كاخ سفيد چه وظيفه ي ديگري بر عهده داشته اند؟
روزنامه ي ”وال استريت ژورنال“ در يكي از شماره هاي خود طي مقاله اي مي نويسد: اگر قرار باشد رژيم سرنگون گردد، از راه يك قيام عمومي و اتحاد ناراضيان داخلي با نيروهاي كنار زده شده از ارتش، و اتحاد اين دو منبع قدرت با چريك هاي وابسته به مجاهدين است.»8
يعني كه منافقين نيز مأموريت داشته اند همراه با ساير ضدانقلابيون ، در جهت سرنگون ساختن نظام جمهوري اسلامي ايران فعاليت كنند. در اين راستا، ”داريوش گلبرگ“ يكي از فرماندهان منافقين كه در طي عمليات مرصاد در سال 1367 دستگير شده بود ، در مورد علت اقدام مشترك سازمان منافقين با رژيم عراق براي حمله به جمهوري اسلامي ايران پس از پذيرفتن قطعنامه598 از سوي ايران، چنين مي گويد:
«سازمان اين عمليات را خيلي پيشتر با همكاري عراق طراحي كرده بود. اگر به ياد داشته باشيد، صدام چند ماه قبل در يك سخنراني، از عمليات و آمدن نيروهاي سازمان به تهران صحبت كرد. حتي پس از عمليات مهران، در تظاهراتي كه از سوي سازمان در واشنگتن بر پا شده بود، مسأله حمله و رفتن تا تهران را يك نماينده كنگره از حزب دموكرات و يك نماينده از حزب جمهوري خواه مطرح كرده بودند. بنابراين كاملاً روشن است كه اين عمليات از قبل طراحي شده بود و پذيرش قطعنامه از سوي ايران آن را به جلو انداخت. پس از مسأله پذيرش قطعنامه، سازمان براي فرار از بن بست مي بايست دست به عملي مي زد.»9
«روز دوشنبه ششم تيرماه1367 (27ژوئن)، ”مروين دايملي“ نماينده كنگره از ايالت اوهايو، در تظاهرات منافقين در واشنگتن شركت كرده بود. وي طي سخناني كه بخش هايي از آن در يكي از كانال هاي تلويزيوني آمريكا پخش ، با اطمينان خطاب به منافقين شركت كننده در تظاهرات گفته بود: نبايد دست از تلاش كشيد ، مطمئن باشيد كه با كمي صبر و تلاش بيشتر، به زودي از مهران به تهران رژه خواهيد رفت.
اظهارات دايملي كه به صورت نوار ويديويي براي كليه اعضاء و هواداران سازمان پخش شده بود، در حالي ايراد شد كه چند روز قبل از آن يعني در تاريخ سي ام خرداد1367، تعداد 138نفر از نمايندگان كنگره و چهارده تن از سناتورهاي آمريكايي طي نامه اي خطاب به جرج شولتز، وزير خارجه اين كشور از وي خواسته بودند كه: ”به رشد جنبش هاي مقاومت داخلي در ايران توجه كند“ و در اين راستا اعلام كرده بودند: استفاده از سازمان مجاهدين كه مقر آن در عراق است، اكيداً توصيه مي شود.
بنابر اعترافات يكي ديگر از اعضاي رده بالاي منافقين كه در جريان عمليات مرصاد توسط رزمندگان اسلام دستگير شده بود، چند روز قبل از تهاجم منافقين به شهرهاي كرند و اسلام آباد، ”محسن رضايي“ عضو مركزيت سازمان، پس از نشستي با حضور ”مسعود رجوي“ و دو نفر از افسران ارشد دايره استخبارات (دستگاه امنيتي) ارتش عراق، از بغداد به واشنگتن رفت و بعد از شركت در جلسه ي خصوصي يكي از كميسيون هاي كنگره آمريكا به عراق بازگشت و سه روز بعد عمليات منافقين آغاز شد.10
يكي ديگر از اعضاي سازمان منافقين نيز به نام ”علی سنجريان“ كه به ايران پناهنده شده بود، در يك مصاحبه مطبوعاتي گفت: « فرودگاه واشنگتن قبل از عمليات مرصاد ، به مدت سه روز براي انتقال نيرو به عراق، در اختيار منافقين قرار گرفت.»11
از مطالب فوق الذكر به خوبي مشخص است كه سازمان منافقين با هماهنگي و پشتيباني دولت آمريكا و مزدور منطقه اي آن يعني رژيم بعثي عراق، براي سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران، حمله نظامي خودش را آغاز كرد.البته از چندين سال پيش از آن نيز سازمان منافقين با كمك هاي مالي سازمان سيا كه از طريق حكومت بغداد به آنها پرداخت مي شد به حيات ننگين خود ادامه مي داد. هفته نامه فرانسوي ”لوپوئن“ به نقل از ”پرويز يعقوبي“ كه در اعتراض به مشي رجوي، از مركزيت سازمان كناره گيري كرد، نوشت: حكومت بغداد هر ساله مبلغ پانصد ميليون فرانك به سازمان مجاهدين و رجوي كمك مالي مي كند و 86 ميليون فرانك از اين مبلغ به هزار نفر عضو سازمان كه مقيم فرانسه هستند، اختصاص دارد. هر يك از آنها ماهيانه شش هزار فرانك دريافت مي دارند.12
با توجه به مطالب گفته شده، براي آنكه ماهيت وابسته ي اين گروهك سرسپرده به صهيونيسم و امپرياليسم بهتر مشخص شود، در اين جا بخشي از مطالب مندرج در نشريه ”مجاهد“ مورخ دهم آبان1359 را مي آوريم:
«با نگاهي به حاميان مرتجع و وابسته در اين تجاوز نظير اردن و عربستان سعودي ، به سادگي مي توان قضاوت نمود كه رژيم بعثي عراق در اين جنگ در خط امپرياليسم
آمریکا قرار گرفته و در خدمت منافع امپریالیست ها و صهیونیست ها درآمده است ».
منافقین در بخش دیگری از همین نشریه اعلام داشته بودند که :
« هیچ دلیلی برای پذیرش دعاوی رژیم عراق مبنی بر مترقی و مردمی و ضد امپریالیست و ضد صهيونيست بودن وجود ندارد اگر عراق پاي بند روش هاي مترقي بود، ديگر به هيچ وجه نمي بايست مأمن و پناهگاه ضدانقلابيون و سلطنت طلبان خائني چون پاليزبان و امثال وي گردد.»13
ملاحظه كنيد منافقين كه زماني داعيه ي مبارزه با امپرياليسم جهاني و صهيونيسم را داشتند و خود را سازماني مترقي و انقلابي وانمود مي كردند، به استناد آنچه كه در نشريه رسمي شان ذكر كرده بودند، تغيير جهت داده و به دامن آمريكا و دولت هاي دست نشانده ي آن در مي غلطند و رژيمي كه به تعبير خود آنها ”در خدمت منافع امپرياليست ها و صهيونيست ها“ و مأمن و پناهگاه ”ضد انقلابيون و سلطنت طلبان“ بوده، به يك باره تبديل به بهترين دوست و هم پيمان اين مزدوران منافق و مأمن و پناهگاه آنان مي گردد.

ب- جبهه نجات ايران:
يكي از گروه هاي سلطنت طلب كه چندين سال در خارج از كشور با حمايت هاي مالي و تبليغاتي سازمان ”سيا“ به موجوديت خود ادامه داد، ” جبهه نجات ايران “ بود كه ”علي اميني“ مهره ي سرسپرده ي آمريكا آن را براي احياي سلطنت پهلوي و بر تخت نشاندن رضاشاه دوم!! راه اندازي كرده بود.
”تيمسار فردوست“ در كتاب خود در مورد اميني چنين مي گويد:
«خانواده ي اميني معروف و خانواده ي گسترده اي هستند كه از زمان قاجار با انگليسي ها زدوبند داشتند. بعدها برخي از اعضاي اين خانواده از گود سياست بركنار شدند اما علي اميني باقي ماند كه پيشرفت كرد. در اينكه علي اميني توسط انگليسي ها به آمريكايي ها وصل شد ترديدي نيست. علي اميني در كابينه سپهبد فضل الله زاهدي [بعد از كودتاي 28مرداد1332] وزير دارايي شد و قرارداد معروف ” اميني – پيج “ را با كنسرسيوم چند مليتي بست و به شركت نفت انگليس هم غرامت كامل پرداخت. بدين ترتيب طرحي كه آمريكايي ها براي حل معضل نفت ايران و سهيم شدن در آن داشتند به نتيجه مطلوب آنان رسيد و انگليسي ها نيز از نتيجه تحولات دوازده ساله ايران (1332-1320) راضي و قانع شدند؛ هم جلوي نفوذ كمونيسم در ايران گرفته شد و هم با رضايت طرفين، نفت ايران بين آنها تقسيم شد. ” اميني “ مهره مجري توافق اين دو سياست بود.14
آن گونه كه بعدها (پس از مرگ علي اميني) برادر وي افشاء كرد، ”علي اميني“ براي اين خيانت خود مبلغ دو ميليون دلار رشوه دريافت كرده بود.15
جريانات سياسي ايران با توجه به نقش علي اميني در اين دوره و ارتباط وي با شخص ”كندي“ و پيروزي داموكرات ها و شكست نيكسون، منجر به ايجاد جوّي به زيان شاه و به سود علي اميني گرديد.
«مقامات آمريكايي براي شاه روشن ساخته بودند كه اميني را بهترين نامزد براي نخست وزيري مي دانند، هر چند ظاهراً به طور صريح وي را براي انتصاب اميني تحت فشار قرار نمي دادند. حتي شايع بود پرداخت مبلغ25ميليون دلار كمك بلاعوض آمريكا را مشروط بر انتصاب اميني كرده اند.16 در نتيجه با توصيه ي آنان، اميني در سال1340 به نخست وزيري منصوب شد... اميني در دوران انقلاب نيز هميشه نزد محمدرضا بود و تقريباً مشاور او شده بود اما شغلي را نپذيرفت.»17
پس از پيروزي انقلاب اسلامي و فرار گروهي از سلطنت طلبان به خارج، ”جبهه نجات ملي“ در آبان ماه1358 اعلام موجوديت كرد و دكتر علي اميني با دريافت چراغ سبز از آمريكا، به عنوان رييس تشكيلات شروع به كار نمود.
نويسنده كتاب ”سرگذشت خاندان پهلوي در دوران آوارگي“، درباره ي جبهه نجات مي نويسد:
جبهه ي نجات به رهبري دكتر اميني، بودجه مشخص و مستقلي از جانب سازمان ”سيا“ داشت. جبهه نجات كه در ابتدا مي خواست در برگيرنده ي كليه ي نيروها باشد، كم كم با عدم استقبال نيروهاي ديگر و فعاليت شهريار آهي، بيشتر به سوی سلطنت طلبان روی آورد. به هر حال، برعکس تیمسار اویسی که به طرح های نظامی می اندیشید، بخش اصلی فعالین جبهه نجات را کار سیاسی تشکیل می داد. روزنامه ” ایران و جهان“ را منتشرمی کردند و رادیو ”جبهه نجات“ را در اختیار داشتند و چون فعالیت های شاپور بختیار که مدعی مشروطه سلطنتی بود هم خوانی داشت، لذا بختیار هم بیشترین مراوده را با این مجموعه داشت...
قرار بود که ”فرح“ از پنج میلیون دلاری که از ”اشرف“ گرفته بود، بیشترین هزینه رادیو نجات را تأمین کند که به دلایلی که نمی دانم چنین نکرد. بعد قرار شد ”رضا“ ماهی صدهزار دلار را از طریق کامبیز آتابای که مسؤولیت آن را داشت به رادیو بدهد... (این رادیو که از کشور مصر روزانه چهار ساعت برنامه علیه ایران پخش می کرد، فعالیت خود را حداقل از مهرماه 1361 شروع کرده بود).
چند ماهی از جانب رضا به این رادیو پول می دادم تا آنکه از فعالیت رادیو و نحوه ی خرج پول نزد رضا شکایت شد و پس از مدتی کمک شاهزاده به آن قطع شد. اما این رادیو بودجه ای مستقل از این کمک هم داشت، و ظاهراً سازمان ”سیا“ خرج آن را تأمین می کرد. از جمله دکتر امینی از بودجه ماهیانه یک صد و هشتاد هزار دلاری که سازمان ”سیا“ برای فعالیت های جبهه نجات در اختیارش گذاشته بود، ماهیانه بیست هزار دلار به این رادیو می پرداخت.
ولی پس از مدتی دکتر محمودی سرپرست رادیو، که سابقاً در ایران هم معاون سازمان رادیو و تلویزیون بود، بر آن شد که سهم رادیو را مستقیماً از ” سیا “ بگیرد و خود را از حیطه ی امر و نهی امینی بیرون بکشد، که موفق هم شد...
”انصاری“ در بخش دیگری از کتاب خود می نویسد:
در جبهه نجات، امینی کارها را به دست ” اسلام کاظمیه “ و ” شاهین فاطمی “ سپرده بود و این دو نفر سخت با یکدیگر در ستیز بودند. رادیو نجات در قاهره نیز از مدتها قبل کوس استقلال زده بود و از فراز سر امینی مستقیماً با سازمان ”سیا“ رابطه برقرار کرده بود. از همه مهمتر آنکه تمام حسابی که آمریکایی ها روی امینی کرده بودند، غلط از آب درآمده بود. وی مدعی شده بود که با بخشی از روحانیون و دست اندرکاران جمهوری اسلامی در رابطه است و از طریق آنان اطلاعات دست اولی را که سازمان ”سیا“ رأساً نمی تواند به دست بیاورد، تهیه خواهد کرد... .
ولی با گذشت زمان و آزمودن اطلاعات داده شده از سوی جبهه نجات، آمریکایی ها متوجه شدند که امینی و یارانش بیرون از گود هستند و اطلاعاتشان غلط، دست دوم و بی ارزش است و ادعاهایشان عموماً گزافه ای بیش نیست و ماهی یکصد و هشتاد هزار دلار پولی که سازمان ”سیا“ به آنها می دهد حیف و میل می شود. لذا درصدد اصلاح کار برآمدند و به جستجوی فرد مناسبی که جانشین امینی باشد در میان سلطنت طلبان برخاستند، تا آنکه دکتر گنجی را که از دیرباز با آنان سر و سری داشت برگزیدند.18
روزنامه ی ”نیویورک تایمز“ نیز طی گزارشی فاش ساخته بود که سازمان ” سیا “ برای فعالیت جبهه نجات ایران، پنج میلیون دلار در اختیار دکتر امینی قرار داده بود.19
عمده دلایل عدم موفقیت این گروه، به خاطر وجود اختلافات درونی ناشی از جوانی و کم تجربگی رضا پهلوی، و هم چنین اختلافات سیاسی عوامل جبهه نجات با دیگر گروه های سلطنت طلب بود. گر چه امینی در روزهای اولیه اعلام موجودیت جبهه نجات، محورهای ائتلاف را بر مبنای قانون اساسی مشروطه و اعاده ی سلطنت تعیین کرده بود، ولی عمدتاً در ائتلاف با دیگر گروه ها شکست خورد و تشکیلات نتوانست به آرزوی بازگشت سلطنت به ایران دست یابد. کهولت سن امینی نیز باعث شد فعالیت تشکیلات رو به کاهش بگذارد.
سرانجام این گروه توسط ”منوچهر گنجی“ که مسؤول اجرایی نجات بود منحل شد و سازمان درفش کاویانی به جای آن اعلام موجودیت کرد.

ج- گروهک درفش کاویانی
یکی از گروهکهایی که با خط دهی و حمایت سازمان ”سیا“ در جهت مبارزه با نظام جمهوری اسلامی ایران به وجود آمد، گروهک درفش کاویانی بود. رییس پایگاه ”سیا“ در تهران طی 1977 الی 1981، در طی یک مصاحبه تلویزیونی با شبکه ”بی.بی.سی“ اظهار داشت:
«سازمان سیا که در داخل ایران ضربه خورده بود، سیاست خود را به پشتیبانی از نیروهای مخالف دولت ایر ان تغییر داد.»
وی در ادامه اظهاراتش می گوید:
«مهمترین گروه ایرانی که توسط سیا حمایت می شود گروه درفش کاویانی است.»20
سازمان درفش کاویانی در اوایل نیمه دوم سال 1365 پس از به بن بست رسیدن ”جبهه نجات ایران“، اعلام موجودیت نمود. بافت تشکیل دهنده سازمان درفش به جهت سوابق، مهره های سیاسی- فرهنگی رژیم سابق می باشند که پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران خارج و مدتها در مرکز یا حاشیه سلطنت طلبان با محور قرار دادن رضا پهلوی، فعالیت داشته اند. این عده تا قبل از تأسیس گروه درفش با تشکیلات علی امینی یا شوارهای مشروطه طلبان فعالیت می کردند لیکن پس از اضمحلال جبهه نجات برای خود فضای مناسبی جهت تشدید فعالیت مهیا دیده و وارد فاز جدیدی از مبارزه بر علیه نظام جمهوری اسلامی شدند. عموماً افراد مؤثر گروه وزراء کابینه های قبل از انقلاب، رؤسا و اساتید دانشگاه، مدیران و مسؤولان نشریات وابسته به رژیم منفور پهلوی در مصدر کار بوده اند. به عنوان مثال دبیر کل گروه، دکتر منوچهر گنجی، تحصیل کرده آمریکا و یکی از چهره های فراماسونر در رژیم منفور پهلوی در مصدر کار بوده اند. به عنوان مثال دبیر کل گروه، دکتر منوچهر گنجی، تحصیل کرده آمریکا و یکی از چهره های فراماسونر در رژیم طاغوت بوده که مدتی وزیر آموزش و پرورش و مدتی هم سرپرست وزارت علوم در زمان تصدی نخست وزیری جمشید آموزگار بوده است. وی اوایل سال 1358 از ایران گریخته ، به ترکیه و سپس به آمریکا می رود. در بهمن ماه 1364 ” جبهه نجات ایران “ طی اعلامیه ای وی را به عنوان مسؤول اجرایی جبهه معرفی می کند. گنجی پس از اختلاف با امینی، از جبهه نجات خارج می گردد و به همراه برخی از دوستانش در سال 1365 با دستور سازمان ”سیا“، سازمان درفش کاویانی را به وجود می آورد.
در نیمه اول سال1367 ، گنجی اعلام می کند که با حمایت دولت آمریکا قرار است یک حکومت موقت تشکیل دهند. اعضای کابینه وی متشکل از ”شجاع الدین شفا“ (شخصی که گفته می شود اکثر مکتوبات محمدرضا پهلوی به وسیله ی وی نگاشته می شده است)، ” هلاکو رامبد “ (مسؤول دفتر سیاسی رضا پهلوی)،”سید حسین نصر“، ”شاهپوریان“، ”هوشنگ نهاوندی“ (وزیر فرهنگ و آموزش عالی در رژیم شاه)، ”اردشیر زاهدی“ (سفیر شاه در آمریکا)، ”اصلان افشار“، ”رضا قطبی“ (رییس سازمان رادیو و تلویزیون در زمان شاه)بوده اند.
”منوچهر گنجی“ با مبنا قرار دادن قانون اساسی مشروطه، و قبول نظام سلطنتی بر ایران، و با پادشاه خواندن رضا پهلوی، اقدام به سازماندهی نیروهایش کرده بود.
مسؤول نظامی تشکیلات وی، سرهنگ ”بای احمدی“ بود که در رژیم سابق در ضد اطلاعات ارتش کار می کرد. وی پس از پیروزی انقلاب از ایران فرار نمود و یکی از عوامل مؤثر در کودتای نوژه بود. وی با رضا پهلوی همکاری نزدیک داشت.
از دیگر گردانندگان این تشکیلات، ”پرویز ثابتی“ (مدیر کل امنیت داخلی ساواک) بود که در زمان شاه باعث دستگیری، شکنجه و اعدام هزاران نفر از مبارزین این سرزمین شده بود. وی در سازمان درفش کاویانی به امور اطلاعاتی و نحوه ی ارتباط گیری ها می پرداخته است.
”احمد انصاری“ نویسنده کتاب ”سرگذشت خانواده پهلوی در دوران آوراگی“ نیز به وابستگی گنجی به سازمان ” سیا “ و حقوق بگیر بودن وی اشاره کرده است وی همچنین می گوید که گنجی، سازمان درفش کاویانی را با دستور سازمان ” سیا “ تشکیل داده است .21 در یک برنامه یک ساعته که از تلویزیون سازمان "سیا " پخش شد ، از ارتباط سازمان "سیا " با مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی و نحوه کمک به گروه های مختلف به طور مفصل گفتگو شد. ”انصاری“ (مشاور سیاسی رضا پهلوی) از دیدار ”ویلیام کیسی“ رییس سابق ”سیا“ با فرزند شاه مخلوع سخن گفت و افزود:
«وی با پذیرایی گرمی از رضا پهلوی، او را با پیشنهاد پرداخت پانصد هزار دلار در ماه بسیار خوشحال کرده بود.» انصاری ادعا کرد که وی رضا پهلوی را از دریافت این مبلغ برحذر داشته و سرنوشت پدرش را در اثر اطمینان به آمریکایی به او یادآوری کرده بود.
ولی سکوت وی درباره ی نتیجه نهایی این توافق حاکی از آن است که همکاری مالی ”سیا“ و رضا پهلوی همچنان ادامه یافته و کمک های بیشتر آن سازمان را تا پایان حکومت ریگان به دار و دسته وی موجب شده است. 22
گنجی خود نیز در طی مصاحبه با رادیو بی.بی.سی ضمن اعتراف به دریافت کمک های وسیع مالی از ”سیا“ اعلام کرد گروه وی آماده است انواع کمک های مختلف را از کشورهای گوناگون بپذیرد. وی در این مصاحبه ادعا کرد ما از کشورها و سازمان ها و مجامع مختلف برای برقراری یک سیستم دموکراتیک و رعایت حقوق بشر در ایران کمک می گیریم. وی افزود ما به عنوان یک ایرانی آزادیخواه (!) نمی توانیم دست روی دست بگذاریم و از ”سیا“ و یا کشورهای دگیر کمک نگیریم. 23
در سال 1994 (1373) روزنامه ”وال استریت ژورنال“، در طی مقاله ای نوشت: ”سازمان سیا حمایت مالی از یک دستگاه رادیویی مخالفین ایران در قاهره را اخیراً قطع کرد. این ایستگاه رادیویی توسط وزیر آموزش و پرورش سابق ایران یعنی منوچهر گنجی اداره می گشت. در اوایل دهه ی 1980 این ایستگاه رادیویی توسط مجاهدین افغانستان که تحت حمایت مالی ”سیا“ بودند، مورد استفاده قرار می گرفت. اما چندی بعد ”سیا“ تصمیم گرفت آن را در اختیار تبعیدیان ایرانی طرفدار شاه سابق ایران قرار دهد. 24

د- گروه احمد مدنی
همان گونه که در فصل پیشین نیز اشاره شد، دریادار ”احمد مدنی“ که با گرفتن یک کمک مالی پانصد هزار دلاری از سازمان ”سیا“ خود را کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری در سال 1358 کرده بود، پس از افشا شدن برخی از اسناد وابستگی وی،25 سرانجام او نیز به خیل فراریان از کشور پیوست و فعالیت ضد انقلابی خود را در خارج از کشور آغاز کرد.
وی در مصاحبه ای با فصلنامه ”ره آورد “ ، که در آمریکا منتشر می شود ، شرح فرار خود از ایران را این گونه بیان می کند :
« در بیست و هشتم شهریور 1359،پنهانی از مرز کشور بیرون رفتم و وارد ترکیه شدم. در این جا بود که نمایندگان شادروان دکتر شاپور بختیار به دستور و سفارش وی به یاریم شتافتند، از جمله گذرنامه ای برایم تهیه کردند و امکانات سفر به استانبول
را فراهم آوردند و همه ی هزینه های آن را پرداختند و سپس در مدت اقامت در استانبول نیز هزینه هتل و دیگر هزینه ها را تأمین کردند . سرانجام نیز امکانات سفر به آلمان را که خواستار بودم برایم فراهم آوردند.» 26
وی در بخش دیگری از سخنانش در مورد چگونگی روابطش با شاپور بختیار می گوید:
«در پاریس با شادروان دکتر بختیار در یک جبهه نبودم ولی راهمان کم و بیش، یکی بود و صمیمیت ها و دیدارهایی به منظور برقراری هماهنگی در مشارکتها، همواره برقرار بود و همیشه از نظریاتش بهره مند می شدم.» 27
مدنی در مورد ارتباط گروهش با سازمان ”سیا“ و دریافت کمک های مالی از آنان اعتراف می کند که در ماه های پایانی سال1981 (1360)، پس از گذشت پانزده ماه که از کمک های مالی سازمان ”سیا“ به گروه وی می گذشت، این کمک ها قطع شد. 28با این حساب، زمان آغاز کمک های مالی ”سیا“ به گروه وی مصادف است با فرار وی از ایران و وارد شدنش به ترکیه. یعنی که وی از همان ابتدای فرار از ایران ، زیر چتر حمایتی ”سیا“ قرار داشته است. البته این ادعای خود تیمسار مدنی است،29 ولیکن واقعیت آن است که وی از سال 1358 و در جریان انتخابات ریاست جمهوری ، از حمایت مالی سازمان ”سیا“ برخوردار بوده است. 30
یکی از نویسندگان آمریکایی نیز در مورد ارتباط گروه مدنی با سازمان ”سیا“ می گوید:
«شش یا هفت محفل در تبعید وجود داشت، و سازمان ”سیا“ تماس های خود را با کلیه ی آنان توسعه داد. گروه دریادار احمد مدنی که پایگاه آنان در آلمان مستقر بود ، بنابر قولی، چندین میلیون دلار دریافت کرد.» 31
خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز در یکی از خبرهای خود می گوید: «در سال 1986 (1365) فاش شد که سازمان سیا حمایت از یک گروه ضد ایرانی به رهبری احمد مدنی را برعهده گرفت و از طریق این گروه چندین میلیون دلار به احمد مدنی پرداخت شد.»
مدنی بعد از فاش شدن دریافت پول از ”سیا“ تأیید کرد مبلغ یک میلیون دلار از ”سیا“ کمک مالی دریافت کرده است. وی گفت:
«کمک مالی که به دفتر من شد شاید حدود یک میلیون دلار بود». این کمک مالی را که نخستین بار روزنامه ی ”نیویورک تایمز“ فاش کرد و نوشت هدف دولت آمریکا از این کمک ها، ایجاد ائتلافی میان گروه های فراری ضد ایران است.
”نیویورک تایمز“ همچنین نوشت: اقدامات محرمانه سازمان ”سیا“ شامل تأمین هزینه دو گروه شبه نظامی از ایرانیان فراری در ترکیه و میلیون ها دلار برای مخالفان نظام است. 32
احمد مدنی در یک مصاحبه، در پاسخ خبرنگاری که می پرسد: چه فرقی هست وقتی رجوی از عراق پول می گیرد با شما که از ”سیا“ گرفته اید؟ چطور اولی را محکوم می کنید اما دومی را توجیه؟ پاسخ می دهد: من هیچ کدام را محکوم نمی کنم. من حتی اگر کسی از ”مافیا“ پول بگیرد به شرطی که استقلال عملش را حفظ بکند (!) محکوم نمی کنم. از هر کدام از اینها پولی بگیریم، حق خودمان را گرفته ایم (!)33
وی در جای دیگری در رابطه با دریافت یک میلیون دلار از ”سیا“ و افشای آن توسط روزنامه ”واشنگتن پست“ می گوید:
«من نمی دانم این جگر سوزی شما برای یک میلیون دلار که مثلاً به هزار نفر کمک شده برای چیست که خیلی جگرتان را می سوزاند ولی به واسطه ی عمل گردن کلفت های مقاطعه کار که هزار برابر آن را می خورند هیچ جگرتان نمی سوزد!» 34
”ایران تایمز“ نیز در یکی از شماره های خود می نویسد: «در فهرستی که سازمان ”سیا“ از اسامی شخصیت های ایرانی و پول های داده شده به آنان منتشر ساخت، اسم آقای مدنی هم بود و اعتراف خود ایشان هم موضوع را تأیید کرد.» 35
”باب ووداورد“ نیز در کتاب خود به این مطلب اشاره کرده و می نویسد: گروه های مخالف حکومت ایران که در خارج به سر می بردند می دانستند که از سازمان ”سیا“ پول می گیرند. آنها خود این مطلب را در طی مصاحبه با خبرنگاران در پاریس اظهار می کردند.36
البته اقدامات حمایتی دولت آمریکا از گروهک های ضدانقلابی بسیار فراتر از آن چیزی است که در این بخش به آن اشاره شد و در این جا فقط چند نمونه را به عنوان شاهدی بر ادعای خود آوردیم.

پی نوشت ها:

1- اسناد لانه جاسوسی، جلد(6-1)،پیشین، ص187.
2- کیهان هوایی، 20/8/1366. به نقل از روزنامه لوموند، آوریل1987.
3- همان
4-رادیو صدای مجاهد ، سوم اردیبهشت 1366.
5- نشریه انجمن های دانشجویان مسلمان اروپا و آمریکا [هوادار منافقین] ، شماره 90،5/2/1363.
6- نشریه ”مجاهد“، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، شماره186.
7- تلکس خبرگزاری جمهوری اسلامی،12/2/1366.
8- کودتای نوژه، پیشین، ص55.
9- دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی. ”گذر از بحران 67“، (تهران: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1368)، ص139.
10- همان، ص 141.
11- روزنامه کیهان، 21/9/1370.
12- کیهان هوایی، 26/6/1366 به نقل از هفته نامه فرانسوی لوپوئن.
13- گذر از بحران67. پیشین، ص148.
14- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، پیشین، ص253.
15- روزنامه نیمروز، 18/10/1371.
16- سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، پیشین، ص276.
17-همان .
18- سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی، پیشین. ص213 الی 267.
19- کیهان هوایی، هفتم بهمن ماه 1371.
پس از مرگ دکتر علی امینی، رسانه های فارسی زبان چاپ خارج نیز پرده از رشوه گیری های چند میلیون دلاری وی برداشتند. روزنامه ”نیمروز“ ضمن درج یادداشتی با عنوان ”این پولها چه شد؟“ نوشت:
فوت دکتر امینی موجب شد که رسانه های گروهی بیوگرافی او را منتشر کنند. اما در این میان نامه ای از برادر دکتر امینی به نام ابوالقاسم امینی نیز ارایه شد که جالب توجه بود. ابوالقاسم امینی از برادرش به خاطر اینکه با حدود دو میلیون دلار رشوه دریافتی به هنگام تصویب قرارداد کنسرسیوم سکوت اختیار کرده، انتقاد کرده است.
20- روزنامه جمهوری اسلامی، 10/5/1371.
21- احمد علی مسعود انصاری. ”پس از سقوط (سرگذشت خاندان پهلوی در دوران آوارگی)“، پیشین، ص214و268.
22- ضمیمه نشریه ویژه خبرگزاری جمهوری اسلامی، شماره 134، 9/8/1371.
23- کیهان هوایی، 4/6/1371، به نقل از رادیو ”بی.بی.سی“، بیست و سوم آگوست 1992.
با توجه به اینکه سازمان درفش کاویانی با حمایت و پشتیبانی آمریکا تأسیس گردید. تنها سازمانی بود که صد درصد بودجه خود را به طور علنی از سازمان ”سیا“ دریافت می کرد.
24- ”هفته نامه“، بولتن دفتر حفاظت منافع جمهوری اسلامی ایران- واشنگتن شماره192، 5/12/1373. ص9.
سازمان درفش کاویانی، در سال 1371، به ”سازمان حقوق بشر و آزادی برای ایران“ تغییر نام می دهد که هدف آن استفاده از حربه ی حقوق بشر در صحنه ی بین المللی علیه جمهوری اسلامی ایران بود.
گنجی در اغلب سمینارها و مجامع حقوقی حضور می یافت و همه جا سعی می کرد تاخود را به عنوان نماینده ی ایران معرفی کند. وی همچنین در مورد به اصطلاح نقض حقوق بشر در ایران، برای دبیر کل سازمان ملل نامه پراکنی می کرد.
نهایتاً در سال 1374، سازمان ”سیا“ به دلیل عدم کارآیی این گروهک و نتیجه بخش نبودن فعالیت های آنان، این تشکیلات را منحل و برنامه های رادیویی آنان را نیز قطع می کند.
25- اسناد لانه جاسوسی. جلد(6-1). پیشین، ص176 الی 180.
26- «دیداری با سردبیر ره آورد، در لوس آنجلس، پرسش ها و پاسخ ها»، فصلنامه ره آورد، نامه آزاد اندیشان ایران، شماره 43، اسفند 1376، ص220.
27- همان .
28- همان ، ص 227
29- مدنی در مصاحبه ی خود به گزارش روزنامه ی ”واشنگتن پست“ به تاریخ نوزدهم نوامبر سال 1986 اشاره می کند که نوشته بود:
در دوران ریاست جمهوری ریگان و تحت نظر ”ویلیام کیسی“ (رییس سازمان سیا)، کمک های مالی به گروه دریادار احمد مدنی انجام پذیرفت ولی چون مدنی نشان داد که خیلی مستقل(!) کار می کند و در انجام برنامه و عملیات به راه خودش می رود، از آغاز سال 1982، ارتباط سازمان ”سیا“ با وی قطع گردید.
همان، ص227.
30- تلکس خبرگزاری جمهوری اسلامی، 15/9/1371.
31- John Prados, OP.Cit.,P377.
32- کیهان هوایی، اول بهمن. خبرگزاری آسوشیتد پرس در تاریخ هجدهم ژانویه1993 طی خبری اعلام داشت که سناتور، ”جیم جفوردز“ از اعضای کمیته فرعی روابط خارجی سنا، تأیید کرد که هدف از عملیات مذکور کمک به احمد مدنی بوده است.
33- مجله ”رایگان“، شماره 154.
34- بولتن ” رویدادها و تحلیل “، شماره 48.
35- نشریه ”ایران تایمز“، بیستم آذرماه1371.
36- Bob Woodward, OP,Cit.,p490.
در این راستا، بد نیست به بخشی از اعترافات و افشاگریهای منصور رفیع زاده (مسئول ایستگاه ساواک در آمریکا) که در کتاب خود نوشته توجه کنیم. وی در قسمتی از کتاب خود می گوید: در سال 1981، ریگان و ویلیام کیسی ( رییس سیا) به طور محرمانه به سازمان سیا دستور دادند که پول و سایر کمکهای لازم را در اختیار قوی ترین گروه های مخالف آیت الله خمینی قرار داده شود. C.I.A نیز به سراغ رهبران جریانات مخالف رفت و خیلی زود با شاهپور بختیار رابطه ایجاد کرد و سپس با تیمسار غلامعلی اویسی در آمریکا، علی امینی مستقر در فرانسه، دریادار احمد مدنی مستقر در آلمان، تیمسار فریدون جم مستقر در انگلستان و پسر شاه فقید (رضا پهلوی) در مراکش، تماسهایی حاصل نمود. C.I.A توانست این گروه ها را به قول همکاری و اعتماد خود از طریق تمرکز روی یکپارچه نمودن اهداف آنها راضی نماید.
وی در بخش دیگری از کتاب خود می گوید: در سال1983، ژنرال اویسی از دولت آمریکا درخواست 800 میلیون دلار نمود تا بتواند آیت الله خمینی را سرنگون کند. در آن زمان من با یک افسر عالی رتبه سیا در واشنگتن راجع به مطلب فوق صحبت کردم.
رک. به: ”شاهد؛ از شاه تا دخالت های آشکار آمریکا در ایران“، پیشین، ص511 و 445.