اقتصاد دوره جنگ به روایت صادق طباطبایی: کسی اعتراض نمیکرد
داوود رضایی: «صادق» هنوز هم خوشتیپه. با اینکه ۵۹ سال را پشت سر گذاشته ولی بسیار باشخصیت و آراسته برای مصاحبه آماده شده است. منزلش نزدیک کوه است. ضلع شمالی کاخ نیاوران را حدود یک کیلومتر که بالا میروی به منزل صادق طباطبایی میرسید. دکتر طباطبایی خواهرزاده امام موسی صدر و برادرزن مرحوم حاج احمد آقای خمینی است. او بدون تردید از چهرههای ماندگار انقلاب است. فرزند آیتالله سلطانی طباطبایی، آیتالله زادهای است که در اروپا تحصیل کرده و برو و بیایی به بیت امام راحل در نجف و دفتر ایشان در نوفللوشاتو داشته. نام او با روحانیت و خانواده امام(ره) گره خورده است، نه تنها به خاطر اینکه خواهرش عروس امام(ره) شده است بلکه به خاطر پدر، دایی و ارتباطاتی که خود با امام و فرزندان امام(ره) داشته است. صادق طباطبایی بعد از اینکه با پرواز انقلاب از نوفللوشاتو با امام(ره) به تهران آمد در دولت موقت، سخنگویی دولت را عهدهدار شد. صادق طباطبایی با اینکه بعد از دولت موقت از مناصب دولتی کنار رفت در دوره دفاع مقدس به آلمان رفت. این اتفاق برایش مشکلساز شد تا در نهایت این روزها گوشهنشینی را پیشه کند. صادق طباطبایی بعد از اخذ دیپلم در ۱۸ سالگی عازم لبنان میشود و چند روزی را نزد دایی خود امام موسی صدر میماند.
سپس به آلمان نزد عموی خود دکتر مسعود طباطبایی میرود. وی در رشته شیمی آلی دانشگاه بوخوم پذیرفته شده و موفق به کسب درجه فوق تخصص در این رشته میشود و سپس در دانشگاه آخن به کسب دکترای بیوشیمی در شاخه آنزیمولوژی و ژنتیک نائل میشود. شاید وی بزرگترین افتخار علمی خویش را در این میبیند که در سن ۳۲ سالگی موفق به کسب کرسی استاد تمام در دانشگاه آخن شده است. بحث در مورد دکتر صادق طباطبایی زیاد است. شاید بشود از همه جانبهنگری و روشنبینی او صفحهها نگاشت. از دانش او، از هنر او، از شیوایی کلام او، از زیبایی جسم و جان او، از سیاست او، از تاثر پذیریاش از امام موسی صدر حرفها بسیار است. صادق طباطبایی در این گفتوگو به تحلیل و ارزیابی دقیق از تحولات اقتصادی سه دهه اخیر پرداخته است.
وی درباره اقتصاد در دوره جنگ میگوید: در آن دوره قسمت عمده درآمدها از نفت بود. کشور جمعیت کمتری داشت و تولیدات تا حدودی رونق داشت. اما برای آنکه تولید پاسخگوی نیاز باشد ابتدا توجه ویژه به جبهههای جنگ میشد و سپس مازاد نیاز جبههها وارد بازار مصرف داخلی میشد. در نظر بگیرید کارخانههایی را که باتری تولید میکردند، ظرفیت کارخانهها محدود بود. درآمد ارزی هم محدود؛ نفت هم بیشتر از ۸ دلار قیمت نداشت. ۴/۵ الی ۵ دلار هزینه استخراج نفت است. در معاملات و معادلات هم تحریم هستیم. تولید داخلی باتری با بالاترین ظرفیت انجام میشود، اما یک چاه مصرف داریم به نام جبهه؛ مدیریت اینگونه حکم میکند: آیا وقتی در خانه شما برق قطع میشود چراغ قوه بیشتر احتیاج دارید یا سربازی که در جبهه و در شب میخواهد از این سنگر به سنگری دیگر برود؟! بنابراین در مصرف بودجه، مسئله جبهه تعیین کننده است. در این صورت تولید به مقداری که تأمینکننده حداقل نیاز جبهههاست در اولویت قرار میگیرد، بقیه وارد بازار میشود. وقتی تولید مازاد به بازار میرود بدیهی است که این عرضه پاسخگوی تقاضاها نیست؛ لذا طبیعی است که قیمتها بالا برود.
اما برای اینکه قیمت افزایش پیدا نکند، دولت میآید کانالیزه و کوپونیزه میکند. مازاد آن نیاز را هر کسی خواست میتواند از بازار تهیه کند. پولش را اگر دارید باتری خارجی در بازار موجود است، به راحتی میتوانید تهیه کنید. پس اولویتها به نیازهای جنگ داده میشد با درآمدهای محدود ارزی؛ نتیجتا تولید داخلی متناسب با شرایط با حداکثر ظرفیت کار میکرد. یا تولیدات کشاورزی کشور به گونهای بود که اغلب وارداتی از خارج نداشتیم. همان سیاستها باعث شد تا سال ماقبل ریاست جمهوری آقای خاتمی به جایی رسیدیم که دیگر نیازی به واردات خیلی از اقلام از جمله گندم از خارج نداشتیم.
در حالی که در دولت فعلی چند صد هزار تن از مایحتاج کشور در بخش گندم از واردات تامین شد. بنابراین اقتصاد در آن شرایط مبتنی بر نیازمندیهای جبهه، کنترل مصرف و مصرفی متناسب، تقسیمبندی نیازمندیها بر اساس سیستمی مشخص بود و مازاد بر آن هم در بازار موجود بود. اگر کسی دلار آزاد داشت میتوانست در بازار کالای مورد مصرف خود را تأمین کند. البته مقداری واردات برای تقویت تولید داخلی هم داشتیم.
وی درباره کالاهای مصرفی هم میگوید: در کالاهای خوراکی و پوشاکی وضع همینگونه متعادل بود. در واقع همین سیاست کمک کرد به حداکثر تولیدات داخلی؛ و عجیب اینکه هیچ کس هم غر نمیزد. کسی اعتراض نمیکرد. وقتی که اعلام میکردند سهمیه سرانه مثلا ۵۰ گرم کره است، کسی اعتراض نمیکرد. اما امروز ممکن است حتی توهین تلقی شود. در آن زمان مردم نیازهای جبهه را میدیدند. مردم حتی برای سربازان خط مقدم غذای گرم میبردند.
در جنگ وقتی لشکری حرکت میکند، آشپزخانهاش هم باید با او حرکت کند. در حالی که ارتش و نیروهای ما توان این لجستیک را نداشتند. کاری که دولت میکرد آن بود که نیازهایی که در داخل موجود نبود، مانند ماسک و ابزارهای جنگ را فراهم میکرد. مقدار ارزی که ما از منبع درآمدی نفت داشتیم اول صرف هزینههای جبهه مشخص میشد و مازاد آن برای مصارف دیگر بود. با حضوری که مردم در صحنه داشتند همه چیز را از خودشان میدانستند با نهایت صداقت، همکاری داشتند. هیچ حیف و میلی صورت نمیگرفت.