انقلاب فرهنگی"، یک برنامه ناتمام

انقلاب فرهنگی از حساسترین فرازها درکارنامه جمهوری اسلامی است. در سالهای اخیر جریان هایی با بهره گیری از کوتاهی نهادهای متولی در تبیین این پدیده برای نسل جدید و مشغولیت آفرینندگان آن به امورات عاجل و روزمره کوشیده اند تا روایتی محرف از این پدیده بدست دهند. البته این تنها رفع تحریف از تاریخ انقلاب نیست که بررسی مجدد انقلاب فرهنگی، مضمون و زمینه های تکوین آن را الزامی می کند. بلکه از آنجا که این حرکت نمودی از آرمان های مردم ما در نهضت بهمن 57است، بازخوانی آن به خودی خود نیزموضوعیت خواهد داشت.تبلیغات یک سویه و محرف برخی جریانها در سالهای اخیر در ذهنیت غیرتاریخی بخشهایی از نسل جدید از انقلاب فرهنگی، درونمایه ای جز سرکوب دانشگاه و دانشگاهیان باقی نگذاشته است و در منصفانه ترین تحلیلها این حرکت، جنبشی در جهت پاکسازی دانشگاه از دگراندیشان قلمداد می شود. حرکت انقلاب فرهنگی از ابتدا واجد دو چهره یا مضمون بود که منطقاً ملازم با یکدیگر نبودند و لذا می توان در ساحت انتزاع، این حرکت را به دو حرکت مستقل از یکدیگر تحویل نمود؛ اگرچه تحقق عینی هر دو حرکت در اردیبهشت 59 به نقطه مشترکی رسید. چهره نخست انقلاب فرهنگی مطالبه دگرگونی در حیطه فرهنگ به مقتضای تحولی بود که به موجب نهضت بهمن 57 تمامی عرصه های زیست اجتماعی را دستخوش پس لرزه های خود کرده بود. این مطالبه گرچه در مقطع منتهی به اردیبهشت 59 بطور مشخص تحول در نظام آموزشی دانشگاه ها را اراده می کرد، اما با توجه به تمامیت گفتار حاکم بر این جنبش ومؤلفه های آن، ناظر به تحولی بنیادی در فرهنگی بود که مؤید و ممد مناسبات شاهنشاهی به شمار می رفت. حاملین این جنبش از خود دانشگاه و از متن نیروهای اجتماعی برخاسته بودند. لذا با عنایت به این چهره از انقلاب فرهنگی این جنبش، جنبشی خودانگیخته، مردمی و از پایین به بالا بود که مطالبات آن از گستره اجتماعی به گستره حکومتی سرریز می شد.درونمایه انقلاب فرهنگی در چهره دوم خود بازتاب اراده حکومت تازه تاسیس، به تحکیم دامنه اقتدار قانونی و مشروع خود در جهت کنترل زندگی سیاسی و رفع اختلالات کارکردی از نهادهای اجتماعی (و من جمله دانشگاه) بود. پاکسازی دانشگاه ها از ستاد سیاسی گروه هایی که غالباً با مشی سیاسی- نظامی، دانشگاه را جولانگه سوگیریهای حزبی و سازمانی خود ساخته بودند، تحقق همین چهره از انقلاب فرهنگی است.متاسفانه ذهنیت امروز ما از انقلاب فرهنگی حاکی از غلبه سیمای دوم آن بر سیمای نخست است. این در حالی است که عنایت به گفتار سیاسی حاکم بر انقلاب فرهنگی و مؤلفه های آن بر تقدم حرکت نخست (یعنی سامان دادن فرهنگ بر تراز انقلاب و تصفیه و پالایش آن از مؤلفه های کهنه و ورشکسته ماقبل انقلاب) بر حرکت دوم (یعنی خروج گروه های سیاسی از دانشگاه ها) حکایت می کند.حاملین حرکت نخست در اصل ریشه در گستره مدنی داشتند و در قالب انجمن های دانشجویی سازماندهی شده بودند، حال آنکه حرکت دوم بیشتر از حیطه حکومتی منشا صدور می یافت. این هر دو حرکت در مقطع فروردین و اردیبهشت 59 در نقطه ای واحد به هم رسیدند.
البته نباید از یاد برد که در مقطع تاریخی مزبور، مرزهای کاملاً مشخصی میان حیطه های حکومتی و غیر حکومتی وجود نداشت و در شرایطی که اندکی از انقلاب می گذشت و برخی از نهادهای حکومتی همچون پارلمان هنوز شکل نگرفته بود رگه هایی از کنشهای بسیجی بر فضای انقلابی سیاست در فضای کشورمان به اقتضای نفس انقلاب مستولی بود.
مدت ها پیش از اردیبهشت 59 بحث تحول در نظام آموزشی در مجامع درونی انجمن های دانشجویی طرح شده بود. جهت گیری آرمانهای فرهنگی در انقلاب، که در گفتار رهبران و شعارها و مطالبات مردمی نمود می یافت، پررنگتر از آن بود که به آسانی بتوان از آن چشم پوشید. دانشجویان نیز بعنوان بخشی از توده اجتماعی فعال در نهضت، یعنی همان توده ای که رهایی از زندگی سراسر بند و ذلت خود را در این تحول بزرگ مقیاس اجتماعی جستجو می کرد، خواستار آن بودند که دامنه این تحول به خانه ایشان یعنی دانشگاه نیز تسری یابد. چهره دوم جنبش نیز نمود اصلی خود را در بیانیه های شورای انقلاب که به تایید امام می رسد و اظهارات رئیس جمهور وقت، بنی صدر، می یافت.سخنرانی عضو شورای انقلاب (آقای هاشمی رفسنجانی) در دانشگاه تبریز این فرصت را فراهم آورد تا هر دو مطالبه پیش گفته و بخصوص تصفیه دانشگاه از ستادهای عملیاتی گروه های سیاسی محمل مناسبی پیدا کند. اراده حکومت در جهت اختلال زدایی از کارکرد دانشگاه، در ابتدای امر تعطیلی دانشگاه ها را هدف قرار نداده بود، بلکه صرفاً ناظر به پاکسازی دانشگاه از ستاد گروه های سیاسی بود. گرچه برخی سازمانهای سیاسی طرفدار نظام یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به عوض پاکسازی دانشگاه از گروه های سیاسی، تعطیلی دانشگاه را راهکار مناسبی برای مقابله تحرکات گروه های برانداز و شبه نظامی و مهمتر از آن تحقق مضمون اصلی انقلاب فرهنگی، یعنی تحول بنیادی در فرهنگ و نظام آموزش کشور می دیدند.اکنون که بیش از دو دهه از تکوین جنبش انقلاب فرهنگی می گذرد، بازخوانی و تمییز غث و سمین آن ضروری می نماید. این ضرورت آنگاه که همراه با وضعیت فعلی جهت گیری های فرهنگی در جنبش اصلاحات ملاحظه شود، دو چندان می شود. انقلاب فرهنگی در سیاسی ترین چهره خود به پاکسازی ستاد گروه هایی از دانشگاه ها تحویل می یافت که غالباً با مشی سیاسی _ نظامی در جامعه ما فعال بودند. در طرح این مطالبه حاکمیت وقت با تمام تنوعات درونی خود، تمام قد و اجماعاً وارد ماجرا شد. کما اینکه بیانیه نخست شورای انقلاب مبنی بر مهلت سه روزه به گروه های سیاسی برای تخلیه دانشگاه به امضای تمامی اعضا رسیده بود، و لذا در طرح این مطالبه می توان رد پای واضح برخی چهره ها را که این روزها انقلاب فرهنگی را نقطه ای سیاه در کارنامه انقلاب قلمداد می کنند، در تکوین آن دید.بیانیه نخست شورای انقلاب اظهار می داشت: "دانشگاهیان و دانشجویان مسلمان ... تغییر بنیادی نظام آموزشی را خواستار شده اند. این خواست دانشگاهیان و دانشجویان مورد تایید ماست و کاری است که هرچه زودتر باید به بهترین وجه و با توجه به اوضاع و احوال کنونی کشور انجام یابد، ولی سرنوشت سازترین مساله به خصوص در شرایط فعلی کشورآن است که حاکیت امور با تایید همه مردم در دست دولت باشد و دولت یکپارچه با یاری و همکاری ملت، کارهای اصلی و اساسی و تغییرات بنیادی را به سامان برساند. ستاد عملیاتی گروه های گوناگون، دفترهای فعالیت و نظایر اینها که در دانشگاه ها و دانشکده ها مستقر شده اند (باید) در ظرف سه روز از صبح شنبه تا پایان روز دوشنبه برچیده شود. چنانچه تا پایان این مهلت، تاسیسات مذکور برچیده نشوند، شورای انقلاب مصمم است که همه با هم یعنی رئیس جمهوری و اعضای شورا، مردم را فراخوانده و همراه با مردم در دانشگاه حاضر شوند و این کانونهای اختلاف را برچینند."1
بنی صدر نیز در مقام اظهار نظر رسمی دولت و تشریح مفاد بیانیه که خالی از مواضع شخصی خود او نیز نبود می نویسد:"وقتی در هدف، وحدت و در روش اختلاف وجود دارد، روشی باید بکار گرفته شود که مسؤولان منتخب مردم پیشنهاد می کنند... یکی از مواردی که امروزه مسأله شده است تغییرات بنیادی در نظام آموزشی است. این کار چگونه و در چه زمانی باید انجام گیرد؟ ضرورتهای بالا را چه مقامی باید شناسایی علمی کند؟ چه مقامی باید ببیند که آیا زمینه اجتماعی انجام این تغییر فراهم شده است یا خیر؟ حدود این تغییر و امکانات انجام آن راکدام مسؤول پیش بینی کرده است؟ در کشوری که همه جبهه های داخلی و خارجی درگیری وجود دارد چگونه می توان به هدف های انقلابیِ انقلاب دست یافت؟... در جامعه ای که چرخ اقتصادی هنوز به حرکت درنیامده است و تحت محاصره اقتصادی نیز قرار گرفته است، بعثت فرهنگی و آن تغییر بنیادی فرهنگی، بوجود آمدن روحیه کار و تلاش و نظم و بخصوص وحدت تصمیم گیری است. هر عملی به نام انقلاب فرهنگی که انحراف از این عمل تعیین کننده و وحدت تصمیم گیری باشد، ضد انقلابی و قطعاً مخالف با اسلامی کردن فرهنگ است... با توجه به این حقایق است که دانشجویان مسلمان باید اجرای مصوب شورای انقلاب که در 29 فروردین ماه در حضور امام اتّخاذ شد را فریضه خود بشناسند و نه تنها در برخوردها پیش قدم نشوند بلکه مانع از هر گونه برخوردی گردند، تا اگر ظرف سه روز ستادهای گروه ها تعطیل نشدند به ترتیبی که مقرر است عمل شود."2همانطور که ملاحظه می شود تصویری که رئیس جمهور وقت از انقلاب فرهنگی ارائه می دهد به پاکسازی گروه های سیاسی از دانشگاه ها اشاره داشت. همین تصویر در بیانیه نخست شورای انقلاب (که از شهید بهشتی تا مرحوم بازرگان را دربر می گرفت) نیز تبلور می یافت. در هر دو موضع، چهره نخست انقلاب فرهنگی و آموزشی تلویحاً به افق بلند مدت تری احاله می شد. به هر حال نکته قابل توجه در این میان این است که پس از بیست و چهار ساعت، شورای انقلاب که در اجرای تصمیم سابق خود، کندی می بیند طی بیانیه دیگری عدم تاکید بر چهره نخست جنبش را جبران کرده و به گروه ها هشدار می دهد که اگر باز هم در روند تخلیه دانشگاه کندی دیده شود قبل از پایان مهلت داده شده، اقدامات لازم به عمل خواهد آمد. بنی صدر نیز پس از اوج گیری درگیریها و خودداری برخی گروه ها از تخلیه دانشگاه ها و نقش آفرینی آنها در ایجاد درگیری و من جمله دانشگاه تهران و در تایید حرکت مردم و دانشجویان مسلمان در دانشگاه تهران اظهار داشت:"در روزهایی که گذشت خواب کشتار بی رحمانه خیابانی را دیده بودند، ولی بر اثر هوشیاری دانشجویان مسلمان و همه مردم کشور ما، این توطئه خنثی شد و برخوردها و زد و خوردها به حداقل انجامید. دیروز صبح دو نفر پیش من آمدند و گفتند ما می دانیم که آشوب به سود کشور نیست. بنابر این آماده ایم که ستادها را در دانشگاه ها تخلیه بکنیم، فقط یک محلی در خارج دانشگاه داریم در خیابان 16 آذر، که این محتاج طول زمان است. من با وزیر فرهنگ مشورت کردم و نظر او این بود که آن محل را قفل بکنند و بروند و روز بعد که محل جدید پیدا کردند، بیایند اثاثیه خودشان را ببرند. اما تا بعد از ظهر از این نمایندگان خبری نشد، نه به سراغ وزیر فرهنگ رفتند و نه به سراغ نماینده او رفتند. سرپرستهای دانشگاه تهران که تمام دیروز و دیشب با منتهای اخلاص کوشیدند تا برخوردها را به حداقل برسانند و من هم از کوشش آنها تقدیر و ستایش می کنم، منتظر آنها بودم که در ساعت 2 بعد از ظهر طرف ستاد آنها بروم و با آنها برای تحویل آن محل گفت و گو بکنم، اما یک ربع به ساعت 3 بعد از ظهر برابر آنچه آن سرپرستها دیشب در شورای انقلاب به ما گفتند، خود آنها مقدمه برخورد را بوجود آوردند و به سراغ سرپرستها هم نرفتند و در نتیجه برخورد دیروز مسلماً و محققاً در مسؤولیت آنها است و ملت ما دیگر اجازه نخواهد داد که این گروه های مسلح و غیر مسلح، هر عملی که می خواهند در این کشور بکنند و دولت مبعوث ملت را به هیچ بیانگارند."بنی صدرهمچنین در همین سخنرانی اظهار می دارد که "اگر آنها واقعاً می خواستند دانشگاه باز بماند و به کار خود ادامه دهد، چرا اصرار داشتند این دانشگاه را به سنگر تبدیل کنند؟"4 لازم به ذکر است در ابتدای سخنرانی نیز بنی صدر به تجمع مردم و تصمیم فدائیان خلق مبنی بر جلوگیری از اجتماع مردم، اشاره می کند.بررسی مواضع گروه ها و جریانها: تقریباً هیچ یک از جریانها، در آن مقطع چهره نخست انقلاب فرهنگی یعنی دگرگونی فرهنگی و مبارزه با بقایای فرهنگ شاهنشاهی را منکر نبودند. حتی گروه های مسلحی که مرتبطین آنها در دانشگاه ها تا آخرین لحظات هم به خواست شورای انقلاب تمکین نکردند، فی الجمله با اصل تحول فرهنگی موافق بودند.بعنوان مثال مجاهدین خلق اظهار می داشتند که بازسازی انقلابی آموزش کشور را می توان از طریق معقول و از طریق شوراهای منتخب و مسؤول صورت داد. جنبش انقلابی مردم مسلمانان ایران (جاما)، به رهبری مرحوم دکتر سامی، نیز تغییر و تحول انقلابی در نظام آموزشی را با توجه به نیازهای جامعه از ضروریات هر جنبش انقلابی شمرده، اما اظهار داشته بود که در شرایطی که ملت با امپریالیسم در جنگ است، ضرورت تغییر بنیادی دانشگاه ها بی مورد است.جنبش مسلمانان مبارز نیز ضمن بیانیه ای با تاکید بر ضرورت صد در صد انقلاب فرهنگی در جامعه، به ضرورت توجه به موقعیت مناسب و صلاحیت حاملین این حرکت اشاره کرده، می نویسد:
"ضرورت یک انقلاب فرهنگی را صد در صد تایید می کنیم و معتقدیم این حرکت باید از پایین و توسط نیروهای انقلابی و جوانان مسلمان و متعهد و مکتبی انجام گیرد." بنی صدر نیز در همین رابطه اظهار داشته بود که تغییرات بنیادی در نظام آموزشی نیز از جانب همگان پذیرفته شده است. از عناصر نهضت آزادی در مقطع مزبور شاهد کمترین اظهار نظرها هستیم و در مجموعه اسناد و مدارک نهضت آزادی نیز نشانی از بیانیه ای در باب انقلاب فرهنگی (چه در مخالفت و چه در موافقت) نمی بینیم.محمد ملکی سرپریت وقت دانشگاه تهران نیزکه دارای همسوییهایی مشخص با فرقان و سپس مجاهدین خلق بود، پس از وقوع درگیریهای شدید در دانشگاه های کشور، در آخرین روزهای بحران می گوید: "من از یک سال پیش بطور دائم مسأله تغییر در نظام آموزشی را مطرح می کردم. نظام آموزشی فعلی از دو ویژگی غرب زدگی و طبقاتی برخوردار است... من متاسفانه از وقایع اخیر دانشگاه و اقداماتی که به منظور تغییر سیستم آموزشی انجام گرفت، کوچکترین اطلاعی نداشتم. حداقل توقع ما که در یک سال گذشته همه زندگانیمان را در دانشگاه و برای دانشگاه گذاشتیم این بود که مسؤولان امور ما را در جریان تصمیمات خود قرار می دادند... من چند هفته ای است که در بیمارستان بستری هستم و اطلاع دقیقی از این جریان ندارم." انجمن های اسلامی و سازمان های دانشجویان مسلمان دانشگاه ها (متشکل از دانشجویان طرفدار نظام) از همان ابتدا بر اصلی بودن دگرگونی بنیادی در فرهنگ و نظام آموزشی تعطیلی دانشگاه و به خدمت در آمدن دانشجویان در مسیر انقلاب تاکید داشتند. گروه های مزبور در مقابل مواضع بنی صدر و بیانیه نخست شورای انقلاب معتقد بودند که خواست اصلی آنها از انقلاب فرهنگی،‌ در محاق افتاده و خروج گروه های سیاسی از دانشگاه ها در مرکز ثقل مواضع حکومتی قرار گرفته است.بررسی انتقاد مخالفین: همانطور که ملاحظه شد،‌ برخلاف چهره اول حرکت انقلاب فرهنگی که فی الجمله و به حسب ظاهر مورد توافق غالب جریانهای سیاسی بود، چهره دوم حرکت (یعنی خروج احزاب و گروه های شبه نظامی از دانشگاه) از جانب نهادهای مسؤول در سطح حکومتی (امام،‌ رئیس جمهور و شورای انقلاب) و سازمانهای غیر حکومتی طرفدار نظام مورد حمایت بود. گو اینکه همین نیروها نیز در مکانیزم های اجرایی این طرح اختلافات فاحش و چشم ناپوشیدنی با یکدیگرداشتند. اما به هر حال پافشاری اصولی بر رفع اختلال کارکردی از نهاد دانشگاه،‌ محل توافق همگی آنها بود. اما برخی از گرو های سیاسی گرچه فی الجمله با چهره نخست انقلاب فرهنگی موافقت داشتند، اما چهره دوم آن را پذیرا نبودند. عمده ترین انتقادات وارد بر این چهره از حرکت به قرار زیر بود:1- جاما در بیانیه خود،‌حمله به دانشگاه،‌ قبل از پایان مهلت داده شده در اطلاعیه شورای انقلاب را شدیداً نکوهش کرد. اما این اشکال به نحو اصولی، اشکال موجهی نبود چرا که پاره ای از گروه های مستقر در دانشگاه پس از اعلان مهلت سه روزه از سوی شورای انقلاب، خود اعلام کردند که دانشگاه را تخلیه نخواهند کرد و لذا سنگربندی آنها در دانشگاه و مآلاً برخورد نیروهای مدافع نظام پس از مهلت مفرر قطعی بود. بیراه نبود که شورای انقلاب خود نیز 24 ساعت پس از صدور بیانیه نخست، از عملی نشدن خواسته اش گلایه نمود و گروه های مستقر در دانشگاه را هشدار داد که در صورت کندی در تخلیه دانشگاه، همراه با مردم، قبل از اتمام مهلت مقرر، اقدام به برچیدن دفاتر آنها در دانشگاه خواهد کرد. وانگهی حداقل نگاه پسینی بر این واقعه نیز مؤید این معناست که تنها این برخورد، چاره ساز بلیه ای بود که جامعه تازه انقلاب کرده را دچار خود ساخته بود. با هجوم مردم به دانشگاه ها، انجمن دانشجویان مسلمان (هوا داران مجاهدین خلق) و هوادارن حزب توده با تخلیه ستادهای خود از دانشگاه موافقت کردند، اما سازمان دانشجویان پیشگام (هواداران چریک های فدایی خلق)، دانشجویان هوادار پیکار و برخی دیگر از گروه های مارکسیست به مقاومت پرداختند و موجب درگیریهای خونین و ادامه تشنج گشتند، راستی همانطور که بنی صدر در سخنرانی خود در همان روزها اظهار داشت: " اگر آنها واقعاً می خواستند دانشگاه باز بماند و به کار خود ادامه دهد، چرا اصرار داشتند این دانشگاه را به سنگر تبدیل کنند؟"جالب اینجاست که همین گروه یعنی جاما که مرحوم دکتر سامی از چهره های شاخص آن بود، در بیانیه خود تعطیلی دانشگاه را نیز فی الجمله می پذیرد؛ منتها آن را مشروط به شروطی می داند. جاما در بیانیه خود می نویسد: "جاما تعطیل دانشگاه را تنها در صورت استفاده از نیروهای انسانی جوان در سازندگی جامعه انقلابی مورد تایید قرار می دهد و معتقد است که این نیروی عظیم می تواند در جهت ریشه کنی بی سوادی و تجدید سازمان و دوباره سازی ویرانه های باقی مانده از رژیم طاغوت در شهرها و روستاهای دورافتاده سهم اساسی داشته باشد."-2 حرکت انقلاب فرهنگی مقابله با معلول است:جنبش مسلمانان مبارز در بیانیه خود می نویسد: "در رابطه با فعالیت های سیاسی سازمان ها و احزاب مختلف هر چند بارها کشمکش ها و جنجال های گروهی را که به تضادهای درونی خلق دامن می زند محکوم کرده ایم. لکن اگر دولت انقلابی عمل کند این گروه ها نمی توانند سد راه اقدامات انقلابی و مکتبی و ازجمله انقلاب فرهنگی شوند."می توان نتیجه گرفت که این گروه انقلاب فرهنگی را علی الاصول اقدامی انقلابی و مکتبی دانسته، اما جزئیات، زمان و حاملین آن را محل انتقاد می دانست که البته به نظر ما وارد نیست. چرا که الف) سخن بر سر صِرف فعالیت سیاسی احزاب نیست بلکه این فعالیت احزاب شبه نظامی در جامعه سیاسی و بخصوص در سطح دانشگاه است که منطقی و عقلانی نمی نماید. ب) فرض کنیم حضور نیروهای برانداز و یارگیری ایشان در دانشگاه به جهت عملکرد سوء دولت باشد، اما به هر حال مشخص نشده است که با معضله حضور نیروهای شبه نظامی در دانشگاه ها و اصولاً اختلال کارکرد دانشگاه در جامعه چه باید کرد؟
-3 حاملین انقلاب فرهنگی: همان گروه سیاسی در بیانیه خود در عین اذعان به اینکه عده ای از دانشجویان صادق و بخشی از توده در (حرکت انقلاب فرهنگی...) شرکت دارند، معتقد است که این حرکت باید از پایین و توسط نیروهای انقلابی و جوانان مسلمان و متعهد و مکتبی انجام گیرد. حال آنکه به زعم این گروه، هدایت دانشجویان هوادار انقلاب فرهنگی توسط دستگاه ها و مقاماتی صورت می گیرد که قادر به انجام این تحول انقلابی نیستند و به جای اصول اسلام راستین تنها پوسته ای از اسلام بر روی نظام کشیده خواهد شد. همان طور که دیدیم برنامه انقلاب فرهنگی، در دو گستره حکومتی و مدنی دو مسیر متفاوت را می پیمود و در این میان نقش آفرینی سازمان های دانشجویی اساسی بود. حتی حکومت نیز برای اعمال اراده خود از مردم مدد می طلبد و لذا حرکت انقلاب فرهنگی را می بایست حرکتی مردمی و برخاسته از متن جامعه به حساب آورد، البته به شرط آن که مردم و جوانان مسلمان و متعهد و مکتبی را آنچنان که در بیانیه برخی گروه های پیش گفته آمده بود، به جمع هواداران خود تحویل ننماییم!! اتفاقاً نقش نسبتاً مستقل و خودانگیخته انجمن های اسلامی دانشجویی در اختلاف مشی این انجمن ها با شورای انقلاب و مقامات حکومتی هویدا می شود. همانطور که پیش از این ملاحظه کردیم دانشجویان در دانشگاه ها و با نقش نیروهای نظامی و انتظامی در کنترل بحران و پاکسازی ستاد گروه های سیاسی از دانشگاه هم داستان نبودند.وانگهی فرض کنیم که دولت را تنها نقش آفرین ماجرا بدانیم، در این صورت نیز این حق دولت مشروع است که برای تامین امنیت شهروندان، اعمال زور را به نحو مشروع در انحصار خود آورد. مگر اینکه در مشروعیت دولت تردید داشته باشیم که البته در این صورت نمی توان داعیه اپوزیسیون قانونی داشت و از حقوق آن بهره مند بود.همانطور که گفتیم انقلاب فرهنگی معلول اراده چند فرد خاص نیز نبود که با خدشه بر صلاحیت آنها اصل حرکت را مخدوش کنیم، بلکه بدنه این حرکت، همان نیروهای درگیر در انقلاب با همه قوت و ضعفهایشان بودند، وانگهی این بی هنری برخی از گروه ها بود که نیروهای مترقی روحانیت را همسو با خواسته های آشکار و پنهان بخش واپس گرای این قشر، هدف طعن سخیف خود (با عناوینی چون مرتجع) قرار می دادند و در نهایت با حذف همین نیروها توسط یاران سابقشان، فرصت را برای رشد مرتجعین فراهم کردند.
-4 در یکی دیگر از بیانیه ها نیز آمده بود: "اگر قصد فتنه جویی نبود، می شد بازسازی انقلابی آموزشی کشور را از طریق معقول و از طریق شوراهای منتخب و مسؤول انجام داد."ظاهراً نویسندگان بیانیه (یعنی مجاهدین خلق) خواسته اند با رندی تمام، چهره دوم انقلاب فرهنگی یعنی پاکسازی دانشگاه از حضور گروه های سیاسی و شبه نظامی را فرو پوشانند و اهداف این حرکت را تنها از یک زاویه در حد تحول نظام آموزشی قلمداد کنند. اما با در نظر گرفتن چهره دوم حرکت و موجبات تکوین آن که از لوازم پاگیری هر دولتی است، فی الواقع آنهایی زمینه های فتنه بزرگ را فراهم آورده بودند که دانشگاه را جولانگاه فعالیتهای حزبی خود ساخته و به اراده دولت مبنی بر خلع سلاح تمکین نکردند. پر واضح است که بر دولت مشروع و مرکزی که عزم تفکیک نقش نهادی حزب از دانشگاه و مهار گروه های شبه نظامی را دارد، از آنجا که در پی ایفای کارکردی است که هر دولتی (از آن حیث که دولت است) در پی ایفای آن می باشد، نمی توان نام فتنه جو گذارد.وانگهی حتی تحول نظام آموزشی را هم چرا می باید الزاماً از شورای منتخب (که؟) خواست؟ مگر دولت مرکزی بر آمده از اراده ملی نیست؟ مگر رئیس جمهور وقت که چندی بعد تحت لوایش پناه گرفتند، بر آمده از آرای مردمی نبود؟ مگر مردم به نهادهای حکومتی وکالت نمی دهند که هر یک کار خاصی را ایفا کنند؟ این گرایشهای دولت ستیزانه که گاه رگه هایی از آنارشیزم یا پوپولیسم را همراه داشت، متاسفانه در مواضع برخی دیگر از گروه ها همچون جنبش مسلمانان مبارز نیز نمایان بود که "انقلاب یا تحول فرهنگی باید از پایین به بالا سامان پذیرد."
البته برآوردن اینچنین هدف بزرگی از حد وحدود دستگاههای حکومتی فراتراست، اما به هر تقدیر نهادهای حکومتی نیز برطبق نقشهای تعریف شده خود می توانستند سهمی در خور، در امر تحول فرهنگی عهده دار شوند.
5- در اظهار نظر دیگری از سوی محمد ملکی میخوانیم:"در دانشگاه ها مثل سایر نقاط مملکت، باید مردم برای اظهار نظر و تبلیغ آزاد باشند...اما این گروهها نباید از این مورد سوء استفاده کنند."8 اما ایشان نیز فراموش کرده اند که سخن بر سر اظهار نظر نیست، بلکه بر سر استقرار نمایندگیهای حزبی در دانشگاهها و خلط کارکرد این دو نهاد به خصوص سیاسی- نظامی بودن غالب احزاب یاد شده است. ظاهرا این مورد را میتوان از مصادیق سوء استفاده ای که گوینده محترم از آن یاد کرده اند قرار داد!البته ایشان پیشنهادی برای حل معضل دارند که ذکر آن نیز خالی از لطف نیست:"من چند هفته ایست که در بیمارستان بستری هستم و اطلاع دقیقی از این جریان ندارم. من در اوایل سال گذشته به گروه های سیاسی پیشنهاد کردم که همه آنها در یک ساختمان دفاتر سیاسی خود را تشکیل دهند ولی هر کدام با عنوان کردن این مساله که نمی توانند در کنار گروههای دیگر باشند با این کار مخالفت کردند، سرانجام هر گروه با در اختیار گرفتن چند اتاقی از دانشگاه مشغول فعالیت شدند به طوری که در یکی از دانشگاهها یک گروه سیاسی حدود 18 اتاق را در اختیار گرفت. حال اگر بر چیدن این ستادها به معنای جلوگیری از فعالیت سیاسی باشد من با آن صد در صد مخالف هستم ولی آن طوری که شورای انقلاب اعلام کرده این هدف مورد نظر شورای انقلاب نبوده است."پر واضح است که راه حل پیشنهادی ایشان نیز اصل مشکل، یعنی حضور گروههای یاد شده در دانشگاه (و نه فعالیت سیاسی دانشجویان) را حل نمی کرد،گو اینکه خود گوینده نیز بر عملی نبودن راه حل خویش اذعان کرده اند.-6 تصرف دانشگاهها از سوی دانشجویان مسلمان هوادار نظام : از همان ابتدا تمامی حامیان انقلاب فرهنگی (با پذیرش هر دو چهره آن) با این راهکار موافق نبوده اند.تسخیر لانه جاسوسی در ذهنیت بخشهای مهمی از جنبش دانشجویی شیوه "تسخیر" را شیوه مطلوب اقدامات انقلابی در جهت دگرگونی سیاسی- اجتماعی ساخته بود. لذا تصرف دانشگاهها و تعطیلی آن برای ساماندهی به دانشگاهی در تراز انقلاب و فعال شدن دانشجویان در عرصه های مبرمی که نیاز انقلاب نوپا و نظام تازه تاسیس در آن مقطع بود در طرح اولیه دانشجویان برای انقلاب فرهنگی گنجانده شده بود. البته شاید اتخاذ این شیوه از آن جهت بود که دانشجویان در تمامی فرازهای جنبش از "دولتی شدن" آن ابا داشته ،و بر مردمی بودن آن تاکید داشتند. دانشجویان حتی ابا داشتند از اینکه نیروهای مسلح رسمی این پروژه را به سامان رسانند تا هر گونه شائبه سرکوب در میان نباشد. اگر چه با این وصف، در مقابل هجوم مسلحانه نیروهای خارج دانشگاه و مقاومت خشونت بار گروه های مستقر در دانشگاه بی دفاع قرار می گرفتند. دغدغه دانشجویان مسلمان نسبت به حضور نیروهای نظامی و انتظامی در دانشگاه به حدی بود که در اوج بحران نیز در اطلاعیه ای که پیش از این ذکر آن آمده، حضور این نیروها را نهی کرده بودند.
اما اتخاذ این شیوه از سوی دانشجویان از همان ابتدا مورد انتقاد برخی نیروهای خط امامی از جمله سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. مقامات حکومتی و من جمله شورای انقلاب نیز بیشتر به اقتدار حکومتی و در مرحله آخر به نیروهای مردمی بسیج شده تکیه داشتند. حتی در بیانیه شماره 2 شورای انقلاب نیز که بیشتر به خواست دانشجویان توجه شده بود، از همه دانشجویان و نیز اقشار مختلف مردم، مستقل از جهت گیری سیاسی ایشان، خواسته می شد که دانشگاه را ترک کنند.خوشبختانه طرح دانشجویان هیچ گاه عملی نشد بلکه با لو رفتن آن و اقدامات ایذایی گروه های مخالف که نطفه آن در دانشگاه تبریز با اختلال در سخنرانی آقای هاشمی بسته شد، دانشجویان به عنوان دفاع، به تصرف دانشگاه به عنوان عملی اعتراضی برای تحقق خواست خود مبنی یر تعطیلی دانشگاه ها اقدام کردند.
7- تعطیلی دانشگاه: تعطیلی دانشگاه نیز مورد توافق تمامی هواخواهان و فعالان انقلاب فرهنگی نبود. رئیس جمهور وقت و شورای انقلاب که متشکل از برجسته ترین یاران امام من جمله دکتر بهشتی و... بود و تصمیمات آن در این زمینه به تایید امام نیز می رسید، با تعطیلی دانشگاه موافق نبودند و صرفاً خروج گروه های سیاسی، بازگشایی مجدد و اصلاح و پالایش تدریجی، همزمان با فعالیت دانشگاه ها را هدف قرار داده بود. اما انجمن های دانشجویی، برخی نیروهای خط امام از جمله سازمان مجاهدین انقلاب و حتی برخی نیروهای ملی _ مذهبی مانند جاما، بطور مشروط با تعطیلی دانشگاهها موافق بودند. از دلائل مهم موافقین، فعال شدن دانشجویان در عرصه ها و نهادهایی بود که به تدریج در وضعیت جدید پس از انقلاب در حال شکل گرفتن بودند. در این مدت موقت ادعا این بود که فرصتی برای بازنگری در نظام آموزشی فراهم می شود البته دلائل قابل توجه دیگری نیز برای تعطیلی دانشگاه ها در میان بود:
نخست آنکه تنها با تعطیلی موقت دانشگاه می شد از قرار گرفتن آن به مثابه کانون توطئه و کنشهای گریز از مرکز، علیه دولت تازه تأسیس جلوگیری کرد. دولت با پاگیری نهادهای رسمی خود و استقرار کامل و مهار گروه های شبه نظامی در داخل می توانست در گام های بعدی فضا را برای حضور نهادی به نام دانشگاه با کارکرد اصلی تولید علم و فعالیت سیاسی قاعده مند دانشگاهیان فراهم کند. از سوی دیگر دانشگاه پس از پیروزی انقلاب در فضای انقلابی و در شرایطی که روالهای نهادینه شده در عرصه های مختلف جامعه دستخوش پس لرزههای انقلاب بود، کارکرد اصلی خود را از دست داده و عملاٌ به باشگاه احزاب تبدیل شده و تعطیلی وفعالیت آن از حیث کار ویژه اصلی آن علی السویه بود.
8- استفاده از شیوه های بسیج توده ای: نکته قابل توجه در شکل گیری چهره دوم انقلاب فرهنگی ، یعنی خروج گروههای سیاسی از دانشگاه ها، استفاده از شیوه های بسیج توده ای است که گرچه در قالب رسمی و با اذن و اعلان رسمی از سوی تمامیت نهادهای حکومتی وقت صورت می پذیرفت، اما به هر تقدیر هزینه های خاص خود را در برخوردهای خارج از حدود شرعی به همراه داشت. گو اینکه به رغم این، هزینه هایی که این حرکت ، نسبت به منافعی که در همان مقطع نصیب ملت ما می کرد قلیل مینمود. وانگهی در شرایطی که گروههای معارض مسلح با بر نتابیدن قواعد بازی دمکراتیک، داعیه دار مشروعیت مردمی بودند، نظام تنها راه فرا روی را به نمایش گذاردن مشروعیت مردمی خود در چالش با گروههای مزبور می دید.البته در آن شرایط تحقق گستره از هم گسیخته مدنی، عدم شکل یابی نهادهای حکومتی به تمام و کمال و لذا مشخص نبودن مرزهای حکومت و جامعه، استفاده از شیوه های بسیج توده ای را در فضای ذهنی آن روز موجه می ساخت.جمع بندی:آرمان انقلاب فرهنگی پس از تعطیلی دانشگاهها مستقل از ذهنیت آفرینندگان و نیروهایی که بر ضرورت آن پای می فشردند، تحولات مثبت و منفی بسیاری را از سر گذرانید.
چهره دوم انقلاب فرهنگی با تخلیه دانشگاه از ستاد گروههای سیاسی و بالاخره تثبیت اقتدار نظام در مقابل گروههای شبه نظامی (پس از سالهای 60 و61 ) تا حدود زیادی تحقق یافته قلمداد میشد. اگر چه همچنان فعالیت سیاسی دانشجویان و شکل مناسب سازمانی آن تدبیر نشده باقی ماند. پس از باز گشایی دانشگاهها، جریاناتی کوشیدند تا سیاست ورزی در دانشگاه و به خصوص در بین دانشجویان جایگاهی نداشته باشد که با مخالفت شدید امام خمینی مواجه شدند و محرز گشت که امام از پاکسازی دانشگاه از احزاب سیاسی، هیچگاه سیاست زدایی از دانشگاه و دانشجویان را اراده نکرده بودند.انقلاب فرهنگی در چهره دوم خود مرحله ای بود از برنامه استقرار یک دولت تمام عیار نوین و بسط دامنه اقتدار مشروع آن. از ویژگی های مناسبات نوین اجتماعی، تقکیک ساختاری نقش ها و کارکردها را ذکر کرده اند. دانشگاه در نخستین ماه های پس از انقلاب متاثر از فضای خاص آن زمان دچار اختلال کارکردی فاحش با احزاب سیاسی شده بود. تصفیه دانشگاه از ستاد گروه های سیاسی جزء لازمه افتراق کارکردی دانشگاه از حزب را فراهم می کرد، جزء لازمی که می بایست با شکل گیری ساختار حزبی تکمیل می شد، اما با پدید آمدن محاربه گروه ها و گروهک ها و جنگ هشت ساله به تعویق افتاد و بعد ها نیز با کوتاهی مسئولان به سر انجام مشخصی نرسید. انتظار این است که این برنامه در مقطع کنونی با شکل گیری نظام حزبی و تعیین تکلیف سازمان های دانشجویی در دانشگاه ها به سرانجام مشخصی برسد. چهره نخست انقلاب فرهنگی( یعنی تحول در حیطه فرهنگ و نظام آموزشی) که مورد توافق غالب جریان های سیاسی وقت بود، سرنوشتی اسف بار داشت تا آنجا که اندکی پس از تکوین جنبش، نیروهایی سعی کردند گفتارحاکم بر آن را از مضمون مترقی خود، تهی کند و نتیجتاً تکوین فرهنگی نه گذشته گرا و نه عصری، بلکه "منتقد"، "مستقل"، "پویا" و همراه با "اصالت های بومی و دینی" را ممتنع سازند و به تدریج روایت های ارتجاعی و گاه شکل گرا، روایت نخستین که برتر از گقتار آینده گرا و تحول آفرین نهضت بهمن 57 سامان یافته بود را کنار زدند. چند سال بعد یکی از فعالین انجمن های اسلامی دانشجویان کارنامه انقلاب فرهنگی را این چنین توصیف کرد: "مسائل فرهنگی یک صبوری، یک مقاومت، یک استمرار می طلبد ولی مسائل سیاسی، یک هیجان، یک حرکت مقطعی می تواند پاسخگویش باشد. برای اینکه مطالب یک مقداری روشن بشود من یک مقایسه ای می کنم بین حرکت انقلابی در راستای پیگیری انقلابی خط امام. به نظر من تسخیر لانه جاسوسی برخوردی سیاسی با امپریالیزم بود ولی حرکت انقلاب فرهنگی تعمیق مبارزات سیاسی در قالب فرهنگی و هدف گیری استعمار فرهنگی بود... تسخیر لانه جاسوسی به عنوان اعتراضی بر ادامه ننگین حیات شاه در آمریکا آغاز شد اما حرکت انقلاب فرهنگی به عنوان اعتراضی بر ادامه حیات نظام شاهنشاهی بازمانده از طاغوت در داخل صورت گرفت... تسخیر لانه جاسوسی درخششی دفعی داشت و ضمانتی برای تداوم نداشت تا جایی که می بینیم هنوز صحبت از این است که گروهی به ایران بیایند و یا مذاکره ای صورت بگیرد اما حرکت انقلاب فرهنگی دائمی بوده و تعیین کننده بنیادی جهت گیری نظام و تضمین کننده استقرار مبارزه با امپریالیزم است... ما معتقد بودیم که انقلاب فرهنگی یعنی گسترش عنصر آگاهی در جامعه و زایل کردن زمینه های عوام زدگی و قشریگری: یعنی مبارزات سیاسی از طریق رشد فرهنگی و تعمیق مبارزه با امپریالیزم... یعنی تلاش بنیادی عمیق و آگاهانه برای جلوگیری از رجعت انقلاب ... الآن بعد از 6 سال از انقلاب فرهنگی تازه به اینجا رسیده ایم که برای انجام انقلاب فرهنگی هنوز در مرحله اسلامی کردن چهره دانشگاه ها هستیم و آن کسانی که در جامعه هم فعلا" به دنبال اسلامی کردن چهره جامعه هستند و مبارزه عمیق با سرمایه داری مطرح نیست اما مبارزه با بی حجابی مطرح است." البته نباید از حق گذشت که انقلاب فرهنگی در چهره نخست خود تا آنجا که به تحول نظام آموزش عالی، انسجام و سازماندهی آن مربوط می شد، دستاوردهای گرانبهایی هم داشت. شاید گستردگی و عمق آرمانها آن را ناچیز می نمود. اما به هر تقدیر داعیه تحول فرهنگی، تدقیق و تنقیح مضمون آن بیشتر از هر مولفه دیگری در حرکت سال 59 دستخوش حوادث گشت. از آنان که با سجده بردن بر آستان فرهنگ رضاشاهی و محمدرضاشاهی ضرورتی برای انقلاب فرنگی نمی دیدند و یا رسالت این قوم را تقلید فرهنگی و هضم در ساختارهای هویتی بیگانه می پنداشتند، انتظار چندانی نمی شد داشت، اما آنان که در پوستین انقلابی گری رفته بودند، غریب بود که گاه به بدترین شیوه ها و رجعت طلبانه ترین مضامین از انقلاب فرهنگی جز نامی باقی نگذارند. انقلاب فرهنگی اینک در هر دو چهره خود برنامه ای ناتمام است! اما در این میان تحقق بخشیدن به چهره نخست این جنبش، بیش از وجه سیاسی- عملیاتی آن، گام های استوار، عقلانی و اصول گرایانه مومنین به انقلاب اسلامی ایران رامی طلبد.