اهداف و منافع ملى در سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران

در اين مقاله ابتدا مفهوم منافع ملى و متغيرهاى مؤثر بر اين مفهوم مورد ارزيابى قرار گرفته است. در ادامه منابع مؤثر بر شكل‏گيرى اهداف سياست خارجى از لحاظ نظرى و نيز در مورد خاص، جمهورى اسلامى ايران، مورد مطالعه قرار گرفته است. پس از آن، با طرح ديدگاه‏هاى مختلف درباره اهداف سياست خارجى كشور، عوامل و منابع مؤثر بر شكل‏گيرى اين اهداف را بررسى نموده است و با طرح سؤالاتى در زمينه قابليت‏ها و توانايى‏هاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى ج.ا.ايران، به ارزيابى ميزان انطباق اين اهداف با توانايى‏ها و قابليت‏هاى ملى پرداخته شده است.

 
مقدمه‏
بين اهداف ملى و تعقيب منافع ملى در سياست خارجى پيوند وثيقى وجود دارد. در واقع اهدافى كه در سياست خارجى اعلام و تعقيب مى‏شود تا حد زيادى بيانگر جهت‏گيرى دولت‏ها از لحاظ منافع ملى است كه آيا در نظر و عمل در راستاى منافع ملى هستند يا خير. وجود اهداف معين در سياست خارجى يك ضرورت اساسى در نظام‏هاى سياسى مختلف مى‏باشد. البته دولت‏هاى مختلف در سياست خارجى صرفاً يك هدف را دنبال نمى‏كنند، بلكه اهداف گوناگونى را مد نظر دارند.1 حتى در صورتى كه كشورى داراى يك هدف در سياست خارجى باشد با اقدامات گوناگونى در راستاى اين هدف مواجه خواهد شد كه براى مواجهه با آنها ممكن است اهداف كوتاه مدتى را براى رسيدن به آن هدف اصلى اتخاذ كند. آنچه مى‏تواند به اين جهت‏گيرى‏هاى متنوع نظم و وحدت بخشيده و آن را در مجموعه منسجمى هدايت كند «منافع ملى» است.
از سوى ديگر، خود اهداف سياست خارجى تحت الشعاع عوامل تاريخى، فرهنگى و سياسى مختلفى هستند. در مورد عوامل مؤثر بر تعيين اهداف سياست خارجى ديدگاه‏هاى گوناگونى وجود دارد و كشورها هم تجربه‏هاى مختلفى را نشان مى‏دهند. در مباحث طرح شده درباره اهداف ملى مقوله‏هايى چون منشأ اهداف، انگيزه‏هاى انسانى و ملى اهداف، ماهيت اهداف سياست خارجى و رابطه اهداف با يكديگر مطرح مى‏باشد. در اين مقاله بر عوامل داخلى و خارجى مؤثر بر شكل‏گيرى اهداف ملى و رابطه آن با تعقيب منافع ملى در سياست خارجى و به طور خاص سياست خارجى ج. ا. ايران مى‏پردازيم.
به طور كلى، متغيرهاى اساسى ذيل بر شكل‏گيرى اهداف سياست خارجى تأثير عمده‏اى مى‏گذارد: اول، نيازهاى اقتصادى كشورها كه از اولويت‏هاى اصلى سياست خارجى است؛ دوم، نيازهاى سياسى كشورها مانند وضعيت سياسى و ثبات يا عدم ثبات، مشروعيت يا عدم مشروعيت كشورها؛ سوم، نيازهاى فرهنگى يا ايدئولوژيك هر جامعه كه در جوامع و نظام‏هاى مختلف صبغه‏ها و جلوه‏هاى متفاوتى پيدا مى‏كند. محمود سريع‏القلم نيز سه متغير اساسى را در شكل‏گيرى اهداف سياسى خارجى مؤثر مى‏داند: 1. فرهنگ سياسى انباشته شده؛ 2. ماهيت اجتماعى، فكرى و طبقاتى نخبگان ابزارى (صاحبان قدرت و ثروت)؛ 3. اهداف و استراتژى‏هاى كلان. متغير سوم نتيجه دو متغير اول و دوم است؛ به عبارت ديگر، اگر اهداف كلان يك كشور را استخراج كنيم، به صورت تلويحى فرهنگ سياسى انباشته شده و ماهيت فكرى و طبقاتى نخبگان ابزارى آن را نيز فهميده‏ايم.2
نگرش فوق از منظرى كلان و تاريخى به ماهيت اهداف سياسى يك كشور نگريسته و تمامى عوامل مؤثر در شكل‏گيرى اهداف خارجى را از عوامل شخصيتى افراد تصميم گيرنده تا نقش و تأثيرگذارى نظام‏هاى سياسى مختلف را مورد توجه قرار داده است. در صورتى كه متغيرهاى فوق را به عنوان ملاك تعيين اهداف ملى، مبناى تحليل قرار دهيم، در اوايل انقلاب اسلامى ماهيت فكرى نخبگان سياسى كشور تعقيب اهدافى را ضرورى مى‏ساخت كه بيشتر ماهيت فراملى داشتند.3 اهداف كلان كشور هم ريشه در ميراث سياسى و فرهنگى انقلاب اسلامى داشتند كه در سال‏هاى اول با قرائتى كه نخبگان انقلابى از آنها داشتند و در سياست خارجى تعقيب مى‏شد، در آنها هم وجه غالب فراملى‏گرايى بود؛ در واقع متغيرهاى مذكور تعقيب اهداف فراملى را از لحاظ نظرى و عملى به يك ضرورت اساسى در سياست خارجى كشور تبديل مى‏كرد.

تعريف منافع ملى‏
به اعتقاد صاحب‏نظران، منفعت كليدى‏ترين واژه در امر سياست است‏4 و طبعاً منافع ملى هم كليدى‏ترين واژه در سياست بين‏الملل است. در مورد مفهوم منافع ملى و تعريف آن ديدگاه‏هاى مختلفى از قبيل ديدگاه‏هاى واقع گرايان و آرمان‏گرايان وجود دارد كه فقط به ديدگاه‏هاى واقع‏گرايان اشاره مى‏كنيم. واقع‏گرايان در اين خصوص به دو دسته عينى‏گرا و ذهنى‏گرا تقسيم مى‏شوند. عينى‏گرايانى چون مورگنتا منافع ملى را واقعيتى عينى مى‏دانند كه بر حسب قدرت تعريف مى‏شود؛ البته برخى عينى گرايان مانند شومان بر متغير امنيت تأكيد مى‏كنند؛ در مقابل، واقع‏گرايان ذهنى‏گرا منافع ملى را چيزى جز تصميمات اقتدارآميز نخبگان كشورها نمى‏دانند. در اين‏جا عنصر اصلى، تلقى نخبگان و تصميم گيرندگان از منافع ملى است.5
از آن جا كه درباره مفهوم «منافع ملى» اجماع نظرى وجود ندارد، در اين جا به تعاريف و ديدگاه‏هاى موجود نمى‏پردازيم، بلكه شاخصى را ارائه مى‏كنيم كه بر حسب آن بتوان سياست خارجى يك كشور را بر حسب منافع ملى سنجيد. مى‏توان گفت سياست خارجى زمانى در راستاى تعقيب و تأمين منافع ملى موفق عمل مى‏كند كه در يك دوره زمانى مشخص بتواند موجبات افزايش قدرت ملى و ثروت ملى (ثروت به معناى دانش، تكنولوژى و همه منابع مادى و معنوى قدرت و ثروت) را فراهم آورد. در راستاى تبيين شاخص مورد نظر، اين نكته مفروض گرفته شده كه در صورت افزايش قدرت ملى و ثروت ملى يك كشور در مقطع زمانى خاصى، منافع ملى آن كشور به مفهوم منافع آحاد تشكيل دهنده آن جامعه نيز تأمين شده است. اين شاخص در ارزيابى موفقيت سياسى خارجى معيار مناسبى به نظر مى‏رسد، چرا كه به لحاظ وجود اختلاف نظر درباره مفهوم منافع ملى، هر دولتى مى‏تواند سياست خارجى خود را در راستاى منافع ملى تعريف كند؛ البته ورود اين شاخص مى‏تواند راه هرگونه سوء تعبير از مفهوم منفعت ملى را ببندد. بر اين اساس، دولتى مى‏تواند ادعا كند كه سياست خارجى آن كشور در تأمين منافع ملى موفق بوده است كه در يك مقطع زمانى خاصى و بر حسب معيارهاى عينىِ ارزيابى قدرت و ثروت ملى، بتواند اين شاخص‏ها را ارتقا بخشد و موجبات بهبودى مادى و معنوى زندگى شهروندان خود را فراهم كند.
سؤال اصلى كه اين مقاله در مقام پاسخ گويى به آن است اين كه منافع ملى ايران در سياست خارجى چيست و چه رابطه‏اى با اهداف ملى دارد؟ آيا مى‏توان مصاديق منافع ملى ج. ا. ايران را تعيين كرد؟ قبل از ورود به بحث، لازم است چند مسأله كه براى تعيين منافع ملى كشور اهميت دارند تبيين شوند.

متغيرهاى مؤثر بر پى‏گيرى و تأمين منافع ملى در سياست خارجى‏
مسأله اول، متغير بودن منافع ملى كشور: منافع ملى كشورها ثابت نيست و به تناسب زمان و مكان و تحت تأثير تحولات داخلى و بين المللى دچار تغيير مى‏شود؛ بنابراين درك تغيير مفاهيم و ارائه تعريف جديد و تعيين جهت‏گيرى‏هاى لازم براى حصول منافع ملى اجتناب‏ناپذير است. حتى برخى از اصول ثابتى هم كه در سياست خارجى همه كشورها وجود دارد، مانند استقلال، حاكميت ملى و امنيت نيز از لحاظ مفهومى دچار تغيير و دگرگونى مى‏شود.6
در حال حاضر، نظام بين المللى نسبت به دهه‏هاى قبل دچار تحول بنيادين شده است و نظريه‏هاى جديدى در عرصه روابط بين‏الملل از جمله نظريه جهانى شدن، مطرح گرديده كه تأثير عميقى بر منافع ج. ا. ايران نيز مى‏گذارد، به طورى كه صاحب‏نظران اغلب معتقدند روندهاى جديد بين‏المللى در زمينه اقتصاد بين الملل، گردش بى‏نظير مالى، سازمان‏هاى منطقه‏اى و جهانى، انفجار اطلاعات و ارتباطات سياسى، هنجارهاى فراملى و نهادهاى فرا ملى و قدرت نفوذ آنها همه بحث‏هاى جديدى را در منافع، قدرت و امنيت ملى ترسيم مى‏كند.7 از لحاظ داخلى هم شاهد تحولات عديده‏اى هستيم كه در سطوح اجتماعى و سياسى به صورت روشن و برجسته‏اى نمايان است؛ از جمله كم‏رنگ شدن انگيزه‏هاى ايدئولوژيك در رفتار سياسى نظام و تأكيد بيشتر بر اهداف اقتصادى و نيز ظهور جريان‏هاى فكرى و سياسى كه بر منافع ملى تأكيد مى‏ورزند. همچنين بروز تضادهاى اساسى در بين انديشه‏ها و نهادهاى حاكم، درك مفهوم منافع ملى و چگونگى تعقيب آن را پيچيده‏تر ساخته است؛ بنابراين همان طور كه كنث بودينك يادآورى مى‏كند، چيزى كه ما بايد ياد بگيريم اين است كه منفعت ملى امرى متغير و متحول - و نه ثابت - مى‏باشد.8 از اين رو توجه به تغييرات حاصل شده و تأثير آن بر مفهوم منافع ملى و رعايت آن در سياست خارجى از اهميت زيادى برخوردار است؛ براى مثال مى‏توان به رابطه با كشور يا كشورهاى خاصى اشاره كرد كه در زمانى و تحت شرايطى در راستاى منافع ملى نبود، ولى به تبع تحول در شرايط داخلى و بين‏المللى برقرارى رابطه به تأمين منافع ملى كمك مى‏رساند.
مسأله دوم، توجه به جنبه «ملى» منافع ملى: منافع ملى در ذات خود مفهوم دولت - ملت را تداعى مى‏كند. واژه «ملى» مفهوم منفعت ملى را از دو بعد تحديد مى‏كند: بعد فرو ملى و بعد فراملى. از لحاظ فروملى، «منافع ملى» غير از منافع شخصى افراد تصميم گيرنده است و «منافع جمعى و عاليه عموم مردم»9 را به ذهن متبادر مى‏سازد و به عبارت ديگر، «خير عمومى» جامعه را مطرح مى‏كند. از بعد فراملى هم مرزهاى سياست خارجى را محدود مى‏كند؛ بدين معنا كه بر حسب منافع ملى اهداف خارجى يك كشور محدود به تأمين منافع ملت خود در چارچوب سرزمينى مشخص است. بنابراين بدون توجه به مفهوم «دولت ملى» و «دولت - ملت»، سخن گفتن از منافع ملى غير ممكن است و در عين حال در شرايطى كه در نظام بين‏الملل، دولت ملى بازيگر اصلى مى‏باشد تعقيب هدفى جز منافع ملى غير ممكن است. بنابراين تأكيد بر «ملى» بودن داراى اهميتى خاص و ضرورتى اساسى است. در ج. ا. ايران ماهيت دولت - ملت اين را مى‏طلبد كه اين واحد سياسى در رفتار خارجى در پى حفظ و بقا و تأمين امنيتِ خود باشد و از فضاى بيرونى در جهت رشد اقتصادى خود بهره گرفته و به موفقيت و منزلت خود اعتبار بخشد. از اين نظر، تعقيب منافع ملى كاركرد ذاتى و اصلى «دولت مدرن» مى‏باشد و اولويت اصلى در چنين دولتى كسب قدرت و اعتبار بين‏المللى براى واحد دولت - ملت مورد نظر مى‏باشد. به ويژه در برداشت دموكراتيك، كارويژه سياست و حكومت تأمين مصلحت و منفعت واحد سياسى مورد نظر است.10 بنابراين زمانى كه از منافع امنيتى ايران سخن گفته مى‏شود، قطعاً مفهوم مرز، مطرح مى‏شود و منافع چارچوب معينى پيدا مى‏كنند كه نمى‏توان از اين چارچوب تخطى كرد، زيرا اين از نظر جغرافيايى مشخص و محدود بوده و امكانات و قابليت‏هايش نيز محدود است. اين يك واقعيت عينى است.11
برخى از اين منظر منافع ملى را يك «مفهوم غالب عام» در سياست خارجى تمامى كشورها مى‏دانند كه به جهت‏گيرى‏ها، سمت و سو بخشيده و سياست‏ها را تنظيم مى‏كند.12 مراد از مفهوم غالب در سياست خارجى، پردازش يك مفهوم كلان است كه مى‏تواند سياست خارجى يك كشور را سامان داده و جهت مشخصى به انرژى‏هاى پراكنده بوروكراتيك داده و با هدف نهايى تأمين منافع ملى، با توجه به شرايط خاص زمانى، راه را براى دست يابى به يك هماهنگى فراهم كند.13
در سياست خارجى ج. ا. ايران نيز «منافع ملى» با تحديدات پيش گفته فرو ملى و فراملى، مى‏تواند مفهوم غالب براى سياست خارجى در نظر گرفته شود، كه در درون و در چارچوب آن برخى سياست‏هاى كلان ديگر به عنوان مفاهيم غالب جزئى‏تر تدوين شود. با اين حال در سياست خارجى ايران هنوز «منافع ملى» از جايگاه يك مفهوم غالب كه تمام دستگاه‏هاى ذى‏ربط و ذى نفوذ در چارچوب آن عمل كنند، برخوردار نيست.
مسأله سوم: نقش و جايگاه نخبگان در پديد آوردن چنين فضايى در تصميم‏گيرى سياست خارجى: بر اين اساس، نخبگان سياسى بايد ضرورت تعقيب منافع ملى در سياست خارجى را درك كرده و در اين معنا به اجماع برسند كه بالاترين ارزش متصور براى يك واحد ملى در دنياى متشكل از دولت - ملت‏ها، منفعت ملى است. در دنياى جديد منفعت صرفاً محدود به بقاى صرف نيست، بلكه داراى دو جزء ثبات و توسعه است كه در آن ثبات مقدمه توسعه و توسعه هم تحكيم كننده ثبات مى‏باشد.
پذيرش اين اصل كه منفعت ملى بالاترين ارزش يك واحد ملى است‏14، مستلزم اولويت كامل اين معنا در مقام عمل و سياست‏گذارى خواهد بود. بديهى است براى اولويت منافع ملى در سياست خارجى بايد اهميت آن به صورت جدى در ذهنيت تمامى نخبگان سياسى كشور وارد شود و به دغدغه اصلى آنها در تصميم‏گيرى‏هاى خرد و كلان تبديل گردد.
مسأله چهارم: تعيين اهداف ملى در چارچوب منافع ملى: زمانى كه كشورى عزم خود در سياست خارجى را تأمين منافع ملى قرار داد، بايد اهداف كوتاه مدت و بلند مدتى را در راستاى منافع ملى طراحى و اجرا كند. در تعيين اهداف آنچه مهم است، علاوه بر بعد نظرى، قابليت اجرايى آن است و تا حدى كه تنظيم اهداف بايد به گونه‏اى باشد كه در عمل برآيند تمام اقدامات سياست خارجى از سوى تمام نهادهاى بوروكراتيك (اعم از وزارت امور خارجه و ديگر وزارتخانه‏ها) متوجه اين اهداف باشد.15

عوامل و منابع مؤثر در شكل‏گيرى اهداف سياست خارجى‏
به طور كلى عوامل متعددى در شكل‏گيرى اهداف سياست خارجى و انطباق آن با منافع ملى مؤثر است. علاوه بر موارد پيش گفته، يعنى فرهنگ سياسى انباشته شده، نگرش نخبگان و اهداف كلان، برخى منابع داخلى و خارجى نيز در تدوين اهداف سياست خارجى مؤثر هستند. از لحاظ منابع داخلى، نيازهاى اقتصادى، نيازهاى سياسى و نيازهاى ايدئولوژيك و فرهنگى از عوامل مؤثر و تعيين كننده در زمينه اهداف ملى هستند. در واقع سياست خارجى هر كشورى زمانى شكل مى‏گيرد كه آن كشور داراى نيازى باشد كه از طريق رابطه با ديگر كشورها قابل رفع است. در اين ميان نيازهاى اقتصادى از منابع اساسى و مهم در شكل‏گيرى اهداف سياست خارجى هستند. نيازهاى سياسى كشور را هم تا حد زيادى تصميم گيرندگان عالى كشور با توجه به موقعيت داخلى و ميزان مشروعيت، شرايط سياسى بين‏المللى و مبانى فكرى خودشان، تعيين مى‏كنند. نيازهاى ايدئولوژيك، فرهنگى و پرستيژى، شامل هويت فرهنگى، يا مفهوم و معناى زندگى، نوع نگرش اخلاقى و مسائلى از اين قبيل است.16 براى مثال ج. ا. ايران به دنبال اخلاقى‏تر كردن سياست خارجى و بين الملل مى‏باشد يا ايالات متحده آمريكا حقوق بشر و دموكراسى را يكى از اهداف سياست خارجى خود قرار داده است، اين اهداف ناشى از نيازهاى ايدئولوژيك و فرهنگى است.
در اين جا تفكيك «سياست‏هاى ايدئولوژيك» از سياست‏هاى مبتنى بر نيازهاى ايدئولوژيك اهميت دارد. در نوع اول، كشور داراى برخى ويژگى‏هاى فرهنگى و هويتى است كه در كنار ديگر نيازهاى داخلى سياست خارجى، به اين نيازها هم توجه دارد و در عين حال با اولويت بندى نيازهاى خود، جايگاه هر كدام را بر اساس زنجيره اهداف - وسايل - بعداً در اين باره توضيح مى‏دهيم - تعيين مى‏كند و از منطق عقلانى خارج نمى‏شود. اما سياست خارجى «ايدئولوژيك» بر مجموعه‏اى از اهداف جزم‏گرايانه عقيدتى بدون توجه به رابطه منطقى اهداف - و سايل و نيز بدون توجه به اولويت بندى نيازهاى مختلف داخلى تأكيد مى‏شود كه از منطق عقلانى به دور است. اين تفاوت را مى‏توان در سياست خارجى اتحاد شوروى و ايالات متحده به خوبى مشاهده كرد. يكى از پايه‏ها و ستون‏هاى اصلى سياست خارجى آمريكا همواره ويژگى‏هاى فرهنگى اين كشور بوده است كه آمريكا با اتكا به قدرت خود به دنبال ترويج جهانى آنها بوده است، در حالى كه در سياست خارجى اتحاد شوروى، سياستى ايدئولوژيك (جزم‏گرايانه)، بدون توجه به بنيادها و توانايى‏هاى داخلى، در پيش گرفته شد كه منجر به نابودى و فروپاشى اين كشور گرديد.
در نهايت، اغلب متفكران روابط بين‏الملل و معروف‏ترين آنها مورگنتا معتقدند ملاحظات مربوط به توانايى‏ها و امكانات داخلى و در اصطلاح مورگنتا «قدرت» مهم‏ترين منبع داخلى سياست خارجى هستند و دولت‏ها فراتر از هر چيزى براى افزايش قدرت خودشان تلاش مى‏كنند، در همان حال توانايى‏ها و قدرت، كليد رسيدن به ديگر اهداف آنها مى‏باشد:17
اما در كنار منابع داخلى، منابع خارجى هم در شكل‏گيرى اهداف سياست خارجى، به ويژه اهداف كوتاه مدت، مؤثر هستند. زمانى كه يك كشور از سوى كشور ديگرى تهديد مى‏شود يا تحريم اقتصادى مى‏گردد، اهداف سياست خارجى حداقل به صورت موقت دگرگون مى‏شود و در كوتاه مدت معطوف به دفع اين تهديد و رفع تحريم مى‏شود. در چنين وضعيت‏هايى كشورها ممكن است به اتحاد با كشور ديگرى روى آورده يا از طريق عضويت در سازمان‏هاى فراملى سعى در خنثى كردن آثار تهديدها و تحريم‏ها كنند؛ براى مثال در حال حاضر ج. ا. ايران مورد تهديد نظامى آمريكا و مورد تحريم اقتصادى چندين ساله اين كشور قرار گرفته است كه اين مسأله در تدوين اهداف سياست خارجى ايران مؤثر است.

محورهاى اساسى در تدوين اهداف سياست خارجى‏
در تدوين اهداف سياست خارجى نكته‏هاى ذيل از اهميت خاصى برخوردار است:
نكته اول، وجود انسجام درونى بين اهداف تعيين شده: به طور كلى دولت - ملت‏ها داراى اهداف متعددى هستند كه ممكن است پى‏گيرى اين اهداف با يكديگر در تعارض باشند يا وسايل لازم براى رسيدن به يك هدف مستلزم قربانى كردن اهداف ديگر باشد.18 در اين صورت اولاً، تلاش براى هماهنگى اوليه بسيار ضرورى است و ثانياً، پى‏گيرى هدف يا اهدافى كه داراى اولويت اساسى و امكان تحقق بيشتر است، از اهميت جدى برخوردار مى‏باشد؛ بنابراين بحث اولويت بندى اهداف به ويژه در كشور ما كه اهداف متعارض گوناگونى در سياست خارجى مشاهده مى‏شود، اهميت بسيارى دارد، چون در سياست خارجى نمى‏توان به طور همزمان اهداف متعارضى را تعقيب كرد و الّا با تحمل هزينه‏هاى بسيار، به هيچ كدام از اهداف دست نخواهد يافت. سازگارى درونى بين اهداف بدين معناست كه اهداف مختلف مكمل همديگر باشند و در عين حال همگى يك هدف عالى و نهايى را تعقيب كنند. همسويى اهداف سياست خارجى موجب هماهنگى اجرايى گسترده‏اى در ساختار و روابط خارجى مى‏شود. هماهنگى اجرايى يكى از مقوله‏هاى كليدى در سياست خارجى است‏19 و از بروز تنش بين دستگاه‏هاى مختلف اجرايى جلوگيرى مى‏كند. اين هماهنگى يكى از ضرورت‏هاى اصلى تأمين اهداف مورد تعقيب در سياست خارجى به شمار مى‏رود؛ براى مثال در سياست خارجى نمى‏توان به طور همزمان رويكرد ستيزشى در قبال نظام بين‏الملل حاكم را با هدف توسعه اقتصادى دنبال كرد. البته ايجاد سازگارى درونى بين اهداف سياست خارجى به ويژه در نظام‏هاى انقلابى كار دشوار و پيچيده‏اى است، چون در تعيين اهداف ملى عوامل تاريخى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى و ايدئولوژيكى متعددى مؤثرند كه هر يك تأثيرات متفاوتى را به جا مى‏گذارند كه ممكن است موجب بروز تعارضاتى در اهداف گردد.
نكته دوم، ضرورت تناسب بين اهداف داخلى و خارجى نظام: اگر هدف داخلى توسعه اقتصادى است بايد اهداف سياست خارجى با آن همسو گردد. اين همسويى دقيقاً داراى منطق جهان‏شمول است؛ يعنى تمام كشورهاى دنيا اگر به دنبال تحقق توسعه اقتصادى در داخل هستند، جهت‏گيرى سياست خارجى آنها بايد در همان راستا باشد و سياست همكارى با كشورهاى مختلف دنيا را براى جذب سرمايه‏گذارى خارجى و ورود تكنولوژى پيشرفته فراهم سازد. در اين زمينه، روابط مطلوب با قدرتمندترين و پيشرفته‏ترين كشورها اهميت كليدى دارد. از اين بعد همچنين بايد بين سياست‏هاى منطقه‏اى و بين‏المللى هم تناسب وجود داشته باشد. اگر ج. ا. ايران در منطقه به دنبال تنش زدايى است نمى‏تواند در سطح بين المللى اين سياست را ناديده بگيرد، چون مناطق مختلف جهان در سطوح منطقه‏اى، تابعى از نظام بين الملل هستند كه سياست همسانى را اقتضا مى‏كند.
نكته سوم، ضرورت تناسب ميان اهداف سياست خارجى با خواست‏ها و نيازهاى داخلى: حمايت و پشتيبانى مردم از اهداف سياست خارجى اصل مهم و حياتى است كه «روحيه ملى»20 ناميده مى‏شود.

كلاين روحيه ملى را تحت عنوان اراده ملى به كار مى‏برد:
«اراده ملى» پايه‏اى است كه بر اساس آن، استراتژى ملى تدوين شده و از خلال آن به موفقيت مى‏انجامد. كلاين با تعريف «اراده ملى» به مثابه ميزان اراده و تصميمى كه مى‏توان در ميان شهروندان يك كشور براى حمايت از تصميمات دولت پيرامون سياست‏هاى دفاعى و خارجى به وجود مى‏آورد، قدرت رهبرى مؤثر، متناسب بودن استراتژى ملى با منافع ملى در نظر شهروندان و ميزان يكپارچگى فرهنگى را مؤلفه‏هاى اراده ملى بر مى‏شمارد.21
روحيه ملى يا اراده ملى در صورتى در جامعه شكل مى‏گيرد كه مردم احساس كنند كه اهداف سياست خارجى با نيازها و خواست‏هاى آنان همسو است. در غير اين صورت، اولاً، امكان موفقيت اين اهداف تا حد بسيار زيادى پايين مى‏آيد و ثانياً، حتى در صورت توفيق آن سياست‏ها، به لحاظ عدم انطباق با نيازها و خواست‏هاى مردم، نمى‏تواند در ايجاد يا تقويت روحيه ملى كه عاملى اساسى در رشد و توسعه يك ملت به شمار مى‏آيد، مؤثر باشد، هر چند عقلاً و عملاً توفيق اين سياست‏ها دشوار به نظر مى‏رسد.
در حال حاضر نياز ملى و خواست عمومى افراد جامعه، توسعه اقتصادى و سياسى است، بنابراين ضرورى است كه براى جلب پشتيبانى و حمايت عمومى از اهداف سياست خارجى، اين اهداف در راستاى نيازهاى فوق باشد. در صورتى كه مردم احساس كنند استراتژى ملى در راستاى توسعه اقتصادى و سياسى است و همه نخبگان در اين مسير به صورت هماهنگ عمل مى‏كنند، از آن استراتژى ملى دفاع و حمايت خواهند كرد.
نكته چهارم، ظرفيت‏پذيرى ائتلاف يا حداقل همكارى با ديگر كشورها: براى پى‏گيرى اهداف ملى علاوه بر ضرورت پشتيبانى داخلى و ملى، همكارى كشورهاى ديگر نيز ضرورى است كه اين همكارى مى‏تواند طيفى از اتحاد و ائتلاف تا همكارى را شامل شود و در مقابل، مخالفت كشورهاى ديگر را هم برانگيزاند. ميزان توفيق سياست خارجى هر كشورى در دست‏يابى به اهداف خود بسته به ميزان همكارى كشورهاى ديگر به ويژه قدرت‏هاى بزرگ است. حتى قدرت‏هاى بزرگ هم براى رسيدن به اهداف خود نيازمند ائتلاف با كشورهاى ديگر هستند.22
با اين وجود، وزير امور خارجه ج. ا. ايران معتقد است طبيعت نظام ما خاص و منحصر به فرد است، بنابراين تصور ائتلاف بين ايران و ساير كشورها تا حدودى دشوار است.23 ولى بايد گفت كه اولاً، اگر در راستاى اهداف يك نظام هيچ گونه ائتلافى ممكن نباشد، رسيدن به اهداف كار دشوارى است؛ ثانياً، ائتلاف بيشتر با محوريت منافع صورت مى‏گيرد24 و اين مسأله ارتباط زيادى به ماهيت حكومت‏ها ندارد، چون ميان ماهيت حكومت‏ها و منافع آنها رابطه ذاتى وجود ندارد؛ ثالثاً در صورت عدم امكان ائتلاف، ميزانى از همگرايى در سطح بالا در صورت اشتراك منافع ممكن است و در صورتى كه اهداف به نحوى تعريف شود كه با منافع برخى كشورها سازگار باشد، مى‏توان به همكارى ديگران اميدوار بود.
نكته پنجم، در نظر گرفتن رابطه اهداف و وسايل يا اهداف و قابليت‏ها و امكانات: تناسب ميان اهداف ملى و قدرت ملى در تأمين منافع ملى جنبه حياتى دارد. اگر اهداف يك نظام سياسى فراتر از توان ملى آن باشد، منجر به نابودى منابع آن كشور خواهد شد.
به اصطلاح كنش دولت در نظام بين‏الملل بايد منطقى و عقلانى باشد. در تعريف پاره تو، كنشى منطقى و عقلانى است كه اهداف و وسايل آن سازوار باشند:
منظور ما از «كنش منطقى» يكبار براى هميشه، اين است كه عمليات انجام شده، نه تنها از لحاظ كسى كه فاعل آنهاست، بل از لحاظ كليه كسانى كه شناخت‏هاى گسترده‏ترى دارند، منطقاً با هدف‏هاى خود مربوط باشند. منظور ما از كنش قطعى آن نوع كنش‏هايى است كه هم از لحاظ ذهنى و هم از لحاظ عينى معناى فوق را دارا باشند.25
بنابراين اگر هدف، افزايش قدرت ملى است، بايد وسايل لازم را براى رسيدن به آن دقيقاً شناسايى و بر اساس آن عمل كرد و بايد براى تعيين وسايل و راه‏هاى رسيدن به اهداف سياست خارجى، از علم مدد جست كه معمولاً ايران عنايتى بدان نمى‏شود. البته شايسته يادآورى است كه دايره علم صرفاً در تعيين وسايل و راه‏هاست و نه تعيين اهداف. همان طور كه پاره‏تو متذكر مى‏شود: علم فقط مى‏تواند وسايل مؤثر براى رسيدن به هدف‏ها را تعيين كند و قادر به فراتر رفتن از اين حد نيست؛ تعيين هدف به حوزه كار علم مربوط نمى‏شود.26
مسأله ديگر در خصوص اهداف - وسايل آن است كه بسيارى از اهداف سياست خارجى با وجود اين كه خود هدف ملى محسوب مى‏شوند، فراتر از آن، وسايلى هستند براى رسيدن به اهداف عالى‏ترى كه يك نظام دارد؛27 براى مثال هدف ج. ا. ايران از تنش‏زدايى در سياست خارجى خود، ايجاد زمينه‏هاى توسعه اقتصادى كشور است؛ به عبارت ديگر، هر چند كه تنش‏زدايى خود يك هدف محسوب مى‏شود، اما در مرحله بعدى وسيله‏اى براى رسيدن به هدف عالى‏تر ديگرى است كه توسعه اقتصادى كشور مى‏باشد.
در تدوين استراتژى ملى و اهداف سياست خارجى، توجه به اين زنجيره اهداف - و سايل ضرورى است، تا هر هدفى را وسيله‏اى براى رسيدن به هدف و پله ديگر قرار دهد. اين تمايز براى ارزيابى كارآيى و موفقيت دستگاه سياست خارجى مى‏تواند مؤثر باشد.
مسأله بعدى در خصوص اهداف - وسايل، تفكيك اهداف كلان از اهداف عملياتى است. به طور كلى اهداف كلان كشورها در سياست خارجى كم و بيش مشابه مى‏باشد كه قالب دولت - ملت بر آن تحميل كرده است؛ ولى تفكيك اهداف كلان و عملياتى به ما اين امكان را مى‏دهد كه به ارزيابى كارآمدى سياست خارجى بپردازيم؛ در حالى كه با تمركز صرف بر روى اهداف كلان نمى‏توان تماميت كارآيى را مورد ارزيابى قرار داد. بنابراين لازم است كه اهداف كلان به صورت عملياتى تعريف و به طور دقيق‏تر در حوزه‏هاى جغرافيايى، موضوعى و زمانى مشخص شود كه دولت - ملت مورد بحث به دنبال تحقق چه هدفى است؟ اين اهداف عملياتى شده را بعضاً در ادبيات سياست خارجى، مقاصد سياست خارجى(Foreign policy objective) ناميده‏اند كه با اهداف كلان (goalend) تفاوت دارند، ولى بايد در راستاى آن باشند.28
آخرين نكته كه از بعد خارجى در تعيين اهداف ملى مهم است، به اين مسأله باز مى‏گردد كه هر دولت - ملت چه نقشى براى خود در عرصه سياست خارجى بر مى‏گزيند. در واقع اين مسأله از اهميت اساسى در تعيين اهداف برخوردار است. در اين زمينه، نقش‏هاى مختلفى از سوى دولت‏هاى مختلف ايفا شده است كه مورگنتا به سه نقش تغيير وضع موجود (امپرياليستى)، حفظ وضع موجود و پرستيژى اشاره مى‏كند.29 در عين حال مى‏توان به نقش‏هاى فرعى‏تر ديگرى نظير «رهبرى منطقه‏اى»، «رهبرى قوم‏گرايانه منطقه‏اى و فرا منطقه‏اى»، «رهبرى فرهنگى و مذهبى منطقه‏اى و فرامنطقه‏اى،» ژاندارم منطقه‏اى»، «هژمون جهانى»، «رهبرى مخالف با هژمون جهانى» و ده‏ها نقش فرعى ديگر اشاره كرد.30
به هر حال بر حسب تعقيب منافع ملى، دولت - ملت ايده و مدل غالب در نظام بين‏الملل است و صاحب‏نظران عقيده دارند كه دولت - ملت‏ها براى حصول تمامى اهداف خود نيازمند وسايل رسيدن بدانها مى‏باشند. دسلر در اين باره مى‏نويسد:
ملت‏ها بايد داراى منابع باشند مانند 1. ويژگى‏هاى فيزيكى كه در برگيرنده توانايى‏هاست؛ 2. ملت‏ها بايد قواعد قابل استفاده داشته باشند تا از طريق آن با يكديگر ارتباط برقرار نموده و اقداماتشان را هماهنگ سازند.31
مراد از قواعد، قواعدى هستند كه شيوه عمل يك كشور را در نظام بين الملل مشخص مى‏كنند و در عين حال نظام بين الملل بر حسب آنها شكل گرفته و روندهاى آن به اجرا در مى‏آيد.

اهداف ملى در سياست خارجى ج. ا. ايران‏
با توجه به متغيرهاى مؤثر فوق، طبيعى است كه تعيين و تعريف اهداف و مقاصد سياست خارجى كار دشوارى است كه نيازمند فهم مشترك نخبگان و توانايى آنها در تشخيص نيازها و تبيين و تعيين اهداف و مقاصد مى‏باشد و اين خود به ده‏ها عنصر تاريخى، روانى، فرهنگى و تربيتى اتكا دارد. از اين نظر، تعيين اهداف سياست خارجى ناشى از رأى شخصى افراد نيست، بلكه بايد برآيند منسجمى از نظرهاى تمامى دستگاه‏هاى سياست‏گذار و مجرى و نيز همفكرى صاحب‏نظران باشد تا پس از توافق درباره آنها به صورت دقيق و روشن با سازگارى درونى و برونى از سوى تمام دستگاه‏هاى ذى‏ربط تعقيب شود. بنابراين اجماع نخبگان سياسى درباره اهداف سياسى نظام اهميت بسيارى دارد كه بايد به صورت نهادينه باشد. البته منظور از اجماع نخبگان، نفى طبيعى بودن اختلاف نظر درباره سياست‏ها و اهداف نيست، بلكه مراد رسيدن به مبناى واحدى، در تصميم‏گيرى و عمل است. از اين جهت وحدت ملى هم بيشتر مرهون وحدت نخبگان سياسى است و توده مردم تابع نخبگان هستند و وحدت سياسى كشور در سطوح مختلف تابع اجماع نظر سطوح بالاى مديريت سياسى است كه مى‏تواند شامل انسجام درونى ميان رهبرى و قواى سه گانه باشد.
حال با توجه به متغيرها و منابع داخلى و خارجى مؤثر در شكل‏گيرى اهداف سياست خارجى و با توجه به تجارب تاريخى در زمينه اهداف در پيش گرفته شده، ج. ا. ايران بايد چه اهدافى را به عنوان مهم‏ترين و اولويت‏دارترين اهداف سياست خارجى خود در پيش بگيرد كه با منافع ملى كشور هم سازگار باشد؟
قبل از ورود به بحث، ذكر يك نكته ضرورى مى‏نمايد و آن اين واقعيت است كه اصولاً هدف اصلى بايد كسب و افزايش قدرت ملى باشد كه در اين راه نبايد از مبانى واقع‏گرايانه قدرت غافل باشيم كه البته در ج. ا. ايران چندان مورد عنايت نيست؛ البته به يك معنا مى‏توان گفت كه تلقى خاصى از قدرت وجود دارد كه در آن بر عناصر عينى قدرت ملى توجه چندانى نمى‏شود و بيشتر بر عناصر ايدئولوژيك قدرت ملى تكيه مى‏شود كه چندان عملگرايانه نيست، محمدجواد لاريجانى در مورد ضرورت نگرش واقع‏گرايانه به قدرت ملى مى‏گويد:
پراگماتيسمى كه در آمريكا توسط ويليام جيمز بنيان‏گذارى شده، در واقع توسط دارونيسم به حوزه‏هاى فهم و حقيقت هم كشانيده شد. محصول اين تفكر يك تنازع بقاى طولانى است. در عالم كشورها هم وضعيت به اين شكل است. اگر حكومتى قدرتمند است، در تنازعى وسيع قدرتمند شده است. در اين تنازع، عمل‏گرايى پايه واقعى دارد و اين يعنى ورود اخلاق داروينيستى. ملتى موفق است كه پلات فرش را بزند. من معتقد نيستم كه داروينى باشيم؛ اما در چنين شرايطى تنها راهى كه بتوانيم در دنيا جايگاهى كسب كنيم اين است كه كمر بندها را ببنديم و نقاطى را هدف قرار بدهيم، اگر در كشور بنشينيم و صحبت از حقوق ثابت آدميت كنيم، به نظرم هيچ كس اين حق را به ما نخواهد داد.32
از سوى ديگر، از لحاظ نظرى هم برخى از صاحب‏نظران معتقدند چيزى كه به آن مى‏شود گفت واقع‏گرايى پالايش شده و نه واقع‏گرايى انعطاف‏ناپذير مورگنتايى، حداقل تا حدود زيادى مى‏تواند به توصيف و تبيين پديدارهاى سياست خارجى ما كمك كند، واقع‏گرايى مدعى است كه قدرت و ميزان قدرت تعيين كننده رفتار است، بنابراين هم از جهت رفتارى كه ديگران با ايران داشتند و هم از جهت رفتارى كه ايران با ديگران داشته است اين تئورى مى‏تواند تبيين‏گر باشد.33
در واقع در سياست خارجى توجه به اين مبانى عمل‏گرايانه كسب قدرت ملى و تعيين اهداف واقعى و عينى بر حسب اين مبناى واقع‏گرايانه، يك ضرورت اساسى در نيل به منافع ملى است. اما واقعيت اين است كه در زمينه تدوين روشن اهداف سردرگمى آشكارى در سياست‏هاى خارجى ج. ا. ايران ديده مى‏شود. از لحاظ نظرى هم كار چندانى در اين زمينه صورت نگرفته است. دليل اين امر علاوه بر ضعف‏هاى فكرى، سياسى و اجرايى، بى‏توجهى به اهميت تعيين اهداف، اولويت آنها و تناسب اهداف در سياست داخلى و خارجى، در نظام سياست‏گذارى كشور است.
با اين حال، چند ديدگاه نظرى در اين باره ارائه شده است كه به بررسى آنها مى‏پردازيم:
محمدجواد لاريجانى اهداف سه گانه حفظ ايران، آبادانى ايران و گسترش فكر اسلامى را اهداف مشروع كشور مى‏داند كه ج. ا. ايران بايد براى رسيدن بدان اهداف نقشه بكشد.34 درباره اين ديدگاه، بايد گفت كه كه اولاً بين اهداف سه گانه فوق تناسب و هماهنگى وجود ندارد يا حداقل ايجاد هماهنگى دشوار است و به تلقى و برداشت ما از گسترش فكر اسلامى بستگى دارد؛ ثانياً، مفهوم گسترش فكر اسلامى (در سياست خارجى) معناى روشنى ندارد كه به چه شيوه‏اى خواهد بود؛ ثالثاً، به فرض در صورتى كه بين اهداف اول و دوم با هدف سوم تعارضى به وجود آمد، اولويت با كدام يك خواهد بود.
ديدگاه ديگرى هم وجود دارد كه بيشتر بر اساس رويكرد تاريخى، تجربه سياسى كشور، و قانون اساسى ج. ا. ايران به تدوين اهداف سياسى خارجى ايران پرداخته است. محمود سريع‏القلم بر حسب موارد فوق، اهداف سه گانه زير را به عنوان اهداف اساسى سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران مورد توجه قرار داده است: 1. رشد و توسعه اقتصادى، حفظ تماميت ارضى و حاكميت ملى؛ 2. دفاع از مسلمانان و نهضت‏هاى آزادى‏بخش و تعارض با اسرائيل و غرب (به ويژه آمريكا)؛ 3. استقرار يك جامعه اسلامى بر اساس مبانى شيعى. ايشان خود تصريح مى‏كند كه اين سه هدف، از سه جنس و سنخ مختلف هستند و هر يك از اهداف و جهت‏گيرى‏ها، از مبانى و حتى راهبردهاى خاصى تبعيت مى‏كنند. به نظر ايشان، عموماً كشورهايى كه جنبه ايدئولوژيك در ساختار سياسى خود دارند، داراى اين‏گونه تقسيم‏بندى‏ها خواهند بود.35
از آن جا كه تقسيم‏بندى اخير جنبه توصيفى دارد و نه تجويزى، و گوياى تجربه سياسى جمهورى اسلامى ايران است و قصد ارائه راهبرد بر حسب اهداف سه گانه فوق وجود ندارد؛ همچنين به لحاظ اين كه اين وضعيت كم و بيش در حال حاضر هم در سياست خارجى كشور مشاهده مى‏شود، مى‏توان آنها را بر اساس متغيرهاى پيش گفته و انطباق آن با منافع ملى مورد تجزيه و تحليل قرار داد. به همين دليل، سؤالات زير را در مورد اهداف مذكور بحث و بررسى مى‏كنيم:
1. آيا اهداف سه گانه فوق داراى سازگارى درونى مى‏باشند؟
2. آيا بين اهداف داخلى و اهداف خارجى تناسب وجود دارد؟
3. آيا رابطه اهداف - وسايل و ويژگى‏هاى كنش منطقى در اين اهداف ملحوظ شده است؟
4. آيا زنجيره اهداف - وسايل كه در آن هدفى خود هدف است و در عين حال وسيله‏اى براى هدف بعدى محسوب مى‏شود، مورد توجه واقع شده است؟
5. آيا منابع و نيازها و خواست‏هاى داخلى در شكل‏گيرى اين اهداف سه‏گانه مؤثر بوده‏اند؟
6. آيا امكان ائتلاف بر اساس اهداف مذكور وجود دارد؟
7. آيا به تأثير منابع خارجى و مقتضيات بين‏المللى در اين اهداف سه‏گانه توجه شده است؟
8. آيا حول اهداف سه‏گانه مذكور مى‏توان اميد ايجاد يك اجماع رسمى پايدار ميان نخبگان سياسى كشور را داشت؟

در بررسى سؤالات فوق، به نظر مى‏رسد هدف سوم اصولاً جنبه داخلى دارد و بيشتر اهداف اول و دوم را مورد بررسى قرار مى‏دهيم.
در پاسخ به سؤال اول بايد گفت كه عدم تناسب آشكار بين هدف اول و دوم مشهود است. هدف اول خود از سه جزء اصلى تشكيل شده است كه حفظ تماميت ارضى و حاكميت ملى در زمره اهداف حياتى و مربوط به بقا مى‏باشند و هدف توسعه اقتصادى بيشتر مربوط به بهزيستى و رفاه اقتصادى است. در شرايط فعلى نيز هدف سوم رويه حاكم در سياست‏گذارى كشور مى‏باشد. از لحاظ نظرى هم اهداف مربوط به رفاه و بهزيستى اقتصادى در حال حاضر از اهداف مربوط به بقا از اولويت بيشترى برخوردار هستند و در عين حال امنيت و بقا نيز چند لايه شده و مشموليت جلوه اقتصادى و دانش فنى و فرهنگى آن از جلوه نظامى آن پيشى گرفته است.36 رشد و توسعه اقتصادى در هر كشور، داراى ملزومات داخلى و خارجى است. در اين جا ملزومات داخلى آن چون حاكميت علم و تخصص، شايسته سالارى، ساختار دموكراتيك و ... مورد بحث نيست، ولى از ضرورى‏ترين ملزومات خارجى توسعه و رشد اقتصادى هر كشورى، امكان همكارى علمى، فنى و اقتصادى با كشورهاى مختلف دنيا، به ويژه كشورهاى پيشرفته مى‏باشد؛ در حالى كه اگر يكى از اهداف اصلى كشور ستيز با غرب و به ويژه آمريكا باشد، بر اساس قواعد علمى و تجارب بشرى به سادگى مى‏توان نتيجه گرفت كه به دليل تمركز امكانات علمى و سرمايه‏اى و تكنولوژيك توسعه اقتصادى در كشورهاى غربى، تعقيب دو هدف ستيز با غرب و به ويژه آمريكا و توسعه اقتصادى داخلى به صورت همزمان غير ممكن است و كشور در هيچ يك از اين اهداف امكان موفقيت ندارد.
در مورد حمايت از مسلمانان هم بايد گفت كه اگر چه اين هدف در قانون اساسى و تجربه سياسى ج. ا. ايران مطرح شده است ولى از لحاظ عملى برخى دوگانگى‏هاى رفتارى به اقتضاى شرايط سياسى و بين المللى ملاحظه شده است كه كارآمدى اين هدف را مورد ترديد قرار مى‏دهد.37 اين خود نشان سردرگمى در سياست خارجى است كه گاه بر حسب ملاحظات ايدئولوژيك و گاه بر حسب منافع ملى عمل مى‏شود.
در دوره پس از دهه اول، سياست خارجى ايران ماهيتى دوگانه پيدا كرده است. يك جنبه از سياست ايران بر اصول عادى حاكم بر رفتار دولت‏ها استوار است و از منافع ملى بيش از ايدئولوژى مايه مى‏گيرد؛ در حالى كه در جنبه ديگر همچنان تحت تأثير تعصب عقيدتى و انقلابى قرار داشت.38
بنابراين هدف دوم يعنى دفاع از مسلمانان بايد تعريف شود. اگر مقصود دفاع از مردم مسلمان در مبارزه با دولت‏هاى حاكم در جوامع اسلامى است، اين به معناى تقابل با دولت‏هاى حاكم مى‏باشد كه با ساير اهداف در تضاد است؛ همچنين چگونگى ارتباط حمايت از مسلمانان و توسعه اقتصادى معلوم نيست. دفاع از نهضت‏هاى آزادى‏بخش نيز با منافع دولت‏هاى حاكم در تضاد است و چون روابط ايران را با اين دولت‏ها تحت‏الشعاع قرار مى‏دهد، بر روند توسعه و رشد اقتصادى تأثير منفى مى‏گذارد.
در مورد سؤال دوم بايد گفت كه به دلايل پيش گفته، بين اهداف داخلى و خارجى تناسب و هماهنگى وجود ندارد. همان طور كه سريع‏القلم توضيح مى‏دهد، اين اهداف از جنس و سنخ متفاوتى هستند و تنوعى بين آنان وجود دارد كه تناسب و هماهنگى بين آنان را غير ممكن مى‏سازد. درباره نسبتِ اهداف و وسايل بايد گفت كه پى‏گيرى همزمان اهداف فوق نيازمند پشتوانه عظيمى از قدرت اقتصادى، نفوذ و اعتبار سياسى بين‏المللى است كه ج. ا. ايران فاقد آن است. به صورت طبيعى اهداف توسعه اقتصادى با هر ميزانى از قدرت ملى سازگارى دارد و بسته به حوزه توانايى‏ها و قابليت‏ها دستاوردهاى مشخصى را به همراه مى‏آورد. اما در مورد هدف دوم، تصور حمايت از جنبش‏هاى آزادى‏بخش و ستيز با غرب و مظهر اقتدار آن آمريكا، با امكانات و توانايى‏هاى اقتصادى ايران سازگارى ندارد. آمريكا حدود 50 درصد توليد جهانى را به تنهايى داراست و ايران كمتر از 1 درصد توليد جهانى را، با اين وضعيت ستيز ميان اين دو نمى‏تواند كنشى منطقى به حساب آيد. در عين حال، آمريكا امكانات و توانايى‏هاى بسيار گسترده‏اى را جهت مقابله با جنبش‏هاى اسلام‏گرا و بنيادگرا اختصاص داده كه با امكاناتى كه ايران مى‏تواند براى حمايت از اين جنبش‏ها هزينه كند، قابل مقايسه نيست. در مورد تأثير نيازها و خواسته‏هاى داخلى در تدوين اهداف سياست خارجى بايد گفت كه مجموعه هدف اول يعنى رشد و توسعه اقتصادى و ... هم با نيازها و هم با خواست‏هاى داخلى هماهنگ است و در واقع عوامل داخلى در شكل‏گيرى آن اهداف تأثير به سزايى داشته است. همان طور كه قبلاً گفته شد، نيازهاى داخلى شامل نيازهاى اقتصادى، سياسى و ايدئولوژيك هستند. تدوين اهداف ملى بر اساس نيازهاى داخلى زمينه‏ساز شكل‏گيرى و افزايش «روحيه ملى» است. در شرايط فعلى به نظر مى‏رسد كه ج. ا. ايران در مرحله حساسى قرار گرفته است تا بين اولويت دادن به امور داخلى يا امور خارجى يكى را برگزيند. منظور از برگزيدن اين است كه اين اولويت در تمامى سياست‏ها، خط مشى‏هاى داخلى و خارجى نمايان باشد. در حال حاضر مى‏توان استنباط كرد كه هنوز ذهنيت نخبگان به طور كلى معطوف به سياست‏ها، دغدغه‏ها و حساسيت‏هايى است كه بيشتر جنبه خارجى دارند و كمتر مسائل و معضلات و نيازهاى درونى در سياست‏گذارى‏هاى عملى خود را نشان مى‏دهد. البته در سال‏هاى اخير اختلاف نظرهاى جدى در اين زمينه بين جريان‏ها
ى سياسى، فكرى مختلف بروز كرده است، ولى به طور كلى ذهنيت بخش عمده نخبگان كشور هنوز معطوف به مسائل خارجى است. از همين رو سياست‏گذارى‏ها هم تحت‏الشعاع اين نگرش آنهاست.
آنچه در حال حاضر ضرورى به نظر مى‏رسد، تغيير نگرش مقامات كشور و اولويت جدى امور داخلى و تمركز سياست‏ها و خط مشى‏ها بر نيازهاى درونى است. همان طور كه سريع‏القلم يادآور مى‏شود، در شرايط حساس فعلى كه انتظارات قابل توجهى در اذهان وجود دارد و اوضاع منطقه‏اى و بين‏المللى حكايت از بحران‏هاى متعددى مى‏كند، به نظر مى‏آيد توجه به ساختارهاى درونى اولويت بيشترى مى‏يابد و در عين حال اولويت بخشى به عوامل داخلى مى‏تواند مقدمه ايجاد نظام موفقى بر پايه انديشه‏هاى شيعى باشد كه يكى ديگر از اهداف اصلى انقلاب اسلامى به شمار مى‏رود و تنها در اين صورت است كه اسلام مى‏تواند به صورت جدى در مقابل تفكرات غربى مطرح گردد.
در مورد مجموعه اهداف دوم (يعنى ستيز با غرب و آمريكا و ...) بايد گفت كه اگر چه اين اهداف مى‏تواند در راستاى نيازهاى ايدئولوژيك مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد، ولى تفكيكى كه در قسمت قبلى در زمينه «سياست خارجى ايدئولوژيك» و «سياست خارجى بر مبناى ايدئولوژى» قائل شديم در اين جا مى‏تواند مفيد باشد. ما در سياست خارجى اين نيازهاى ايدئولوژيكى را بر اساس قاعده كنش منطقى و متناسب با قابليت‏هاى خود و به مقتضاى ديگر اهداف پى‏گيرى نكرده‏ايم، بلكه در اين زمينه داراى سياستى ايدئولوژيك بوده‏ايم كه در آن به رابطه اهداف - وسايل بى‏توجه بوده و در عين حال، از موانع خارجى اين اهداف - كه البته ماهيت سياست خارجى ايدئولوژيك است - و ملزومات داخلى آن غافل بوده‏ايم كه همين امر مشكلات متعددى را در سياست خارجى كشور ايجاد كرده است. در مورد تطابق با خواست‏هاى داخلى، هر چند اهدافى چون مبارزه با آمريكا در مرحله شكل‏گيرى در سال‏هاى اوليه انقلاب اسلامى كاملاً برخاسته از اراده عمومى و خواست جمعى بود، ولى به تدريج اين خواست متوجه اهداف دسته اول به ويژه توسعه اقتصادى شده كه پى‏گيرى همزمان آنها غير ممكن است. روحيه ملى و حمايت مردمى از اهداف سياست خارجى در موفقيت آن بسيار مؤثر مى‏باشد. روحيه ملى زمانى شكل گرفته و تقويت مى‏شود كه مردم احساس كنند سياست خارجى در راستاى خواسته‏هاى آنان است و الّا روحيه ملى پايين آمده و نمى‏تواند پشتيبانى لازم را براى موفقيت سياست خارجى فراهم كند.
در مورد بُعد نياز ايدئولوژيك سياست خارجى كه در قالب‏هايى چون صدور انقلاب و حمايت از نهضت‏هاى آزادى‏بخش تعقيب مى‏شد، و به نظر مى‏رسد رويكردى جديد به اين نياز ايدئولوژيك مى‏تواند راه را براى تداوم آن بدون تضاد با اهدافى چون توسعه اقتصادى هموار مى‏سازد. در اين راستا اگر از اين بُعد به مسأله نگاه كنيم مى‏تواند راهگشا باشد.
به نظر من انقلاب ايران فقط به دليل منحصر به فرد بودنش برد جهان‏شمول پيدا كرده به نظر من چون انقلاب ايران حركتى اصيل بود و دقيقاً در تجربه عميق يك ملت قرار گرفت، برد جهان‏شمول آن به طريق ديگرى عمل مى‏كند. يك بعد اين برد جهان شمول را در محافل فلسفى مى‏بينيم كه به طور آگاهانه آن را بررسى مى‏كنند. اين بعد، كل تفكر جهانى را تحت تأثير قرار مى‏دهد. بعد ديگر جهان شمول بودن انقلاب به ملت‏ها و مردم باز مى‏گردد... مردم و ملت‏هاى جهان برداشت‏هايى از اين انقلاب دارند به اين معنا كه اين تجربه به آنها انتقال پيدا مى‏كند و زمينه را براى بروز يك تجربه وجودى در آنها آماده مى‏كند.
من بر اين نكته تأكيد مى‏كنم كه انقلاب اسلامى به اين شكل هرگز در كشورهاى ديگر به وجود نمى‏آيد؛ اما اين بدان معنا نيست كه انقلاب تأثير نداشته باشد. انقلاب ما نه تنها در كشورهاى اسلامى بلكه در كشورهاى غير اسلامى هم تأثير مى‏گذارد و به همين دليل مى‏گويم انقلاب برد فرامكانى و فرازمانى دارد. تأثير انقلاب ما نه از راه لشكركشى است و نه از راه جمع كردن اقمار.39
اين برداشت از تجربه انقلاب اسلامى، برداشت نرم و اثرگذارى است كه مى‏تواند از اين راه نيازهاى ايدئولوژيك و عقيدتى انقلاب اسلامى را بدون ابتلا به سياست‏هاى ايدئولوژيك فراهم كند.
در مورد سؤال ششم و امكان ائتلاف بايد گفت كه به طور اصولى امكان هيچ گونه ائتلافى و پايين‏تر از آن حتى امكان همكارى در باره آن وجود ندارد و در مورد ستيز با غرب و به ويژه آمريكا به طور اصولى نگرش تمامى كشورهاى منطقه به آمريكا و غرب با نگرش ايران تفاوت اصولى دارد و در عين حال همه آنها به نوعى از لحاظ امنيتى وابسته به ايالات متحده هستند كه همين امر در ايجاد تلقى خاص در آنها مؤثر بوده است. وجود اختلاف نظر عميق در مورد يك مسأله امكان ائتلاف را بين كشورها در مورد آن مسأله از ميان مى‏برد. در مورد جنبش‏هاى اسلامى و نهضت‏هاى آزادى‏بخش هم بايد گفت كه اين جنبش‏ها، دولت‏هاى حاكم در كشورهاى همسايه ايران را مورد هدف قرار داده‏اند؛ از اين رو بديهى است كه هيچ دولتى بر ضد خودش با كشور ديگرى ائتلاف نمى‏كند. در مورد حمايت از مسلمانان نيز علاوه بر اين كه برداشت‏هاى آنان از اسلام با ما تفاوت اساسى دارد، سياست‏هاى آنان در قبال جهان اسلام به شدت از سياست‏هاى ايران فاصله دارد و همين امر مانع از ائتلاف مى‏شود كه به صورت طبيعى مانع عمده در راه موفقيت يك سياست هم به شمار مى‏آيد.40
در مورد سؤال هفتم و تأثير منابع خارجى در تدوين و پى‏گيرى اين اهداف بايد گفت كه تهديدها و تحريم‏هاى خارجى يكى از عوامل تبيين كننده اهداف سياست خارجى است كه معمولاً كشور مورد تهديد و تحريم تلاش مى‏كند از دامنه تهديدها و تحريم‏ها بكاهد. در حال حاضر، ج. ا. ايران در معرض تحريم و تهديد ايالات متحده قرار دارد و در حالت طبيعى بايد سياست‏هايى را در پيش گيرد كه به تدريج از دامنه اين تهديدها كاسته شود، در حالى كه مجموعه اهداف دوم همگى كاملاً در ستيز با آمريكا و مغاير با اين سياست و گاه تحريك‏آميز مى‏باشد. اين امر به معناى عدم تأثير جدى منابع خارجى و مقتضيات بين‏المللى در تدوين اهداف سياست خارجى كشور است كه با توجه به دگرگونى آن، اهداف كشور دگرگون نمى‏شود و در عين حال اصرار بر آن اهداف نه تنها نمى‏تواند منجر به موفقيت در سياست خارجى شود، بلكه به تشديد تهديدها و تحريم‏ها منتهى مى‏گردد؛ در حالى كه در حال حاضر يكى از اهداف حياتى ج. ا. ايران تلاش براى كاستن از اين تهديدها و تحريم‏ها است كه در عين ايجاد زمينه‏هاى بقا و حفظ تماميت ارضى، زمينه رشد و توسعه اقتصادى مطلوب را هم فراهم مى‏كند.
در مورد امكان اجماع نخبگان در خصوص اهداف فوق، تقريباً همه نخبگان سياسى كشور در مورد ضرورت و اهميت حياتى رشد و توسعه اقتصادى اجماع نظر دارند، ولى درباره اهداف ستيز با غرب، حمايت از نهضت‏هاى آزادى‏بخش و ... بين مسؤولان اجماع نظر جدى وجود ندارد. برخى از نخبگان رشد و توسعه اقتصادى را همراه با اهداف بعدى دنبال مى‏كنند، اين امر بدين دليل نيست كه اين قبيل نخبگان از دشوارى تعقيب توأمان اين دو دسته اهداف متعارض اطلاع ندارند، بلكه به دليل ارزش بالاى اهداف دسته دوم در نزد آنان است. در مقابل، برخى در عالم واقع تعقيب هر دو را غير ممكن دانسته و خواستار تمركز بر يك بُعد از اهداف مذكور هستند. به نظر مى‏رسد در صورتى كه رشد و توسعه اقتصادى به اولويت اول در اهداف سياست خارجى كشور تبديل و در عمل هم در سياست خارجى ملزومات آن پذيرفته شد، امكان اجماع بين دستگاه‏هاى مختلف و نخبگان رسمى وجود دارد.
در باره همخوانى اهداف با توانايى‏هاى داخلى، قدرت ايران به حدى نيست كه اين همه اهداف گسترده، متعارض و مواجه با رويارويى بين المللى را به صورت همزمان تعقيب كند. اهداف بزرگ و گسترده مستلزم امكانات گسترده‏اى است كه در حال حاضر ج. ا. ايران فاقد آنهاست.
در مورد نقشى كه ج. ا. ايران از خود در نظام بين المللى تعريف كرده بايد گفت كه با دو تعريف مثبت و منفى مواجه هستيم. از سويى هدفْ رشد و توسعه اقتصادى مستلزم ايفاى نقش مثبت در نظام بين المللى براى رسيدن بدان است و از سوى ديگر، ستيز با غرب و آمريكا، بيانگر نقش ستيزشى و تغيير وضع موجود است كه نقش منفى و بر هم زننده است. علاوه بر اين، كشورى مى‏توانند نقش تغيير وضع موجود را در پيش بگيرد كه از لحاظ سطح جهانى، به سطح بالايى از رشد و توسعه اقتصادى رسيده باشد تا بتواند با نظم غالب بين المللى رويارويى كند، يعنى در آن واحد نمى‏توان هم كشورى توسعه نيافته را به كشور توسعه يافته تبديل كرد و هم نظم غالب بين‏المللى را 2بر هم زد. اين اهداف دوگانه با منطق كنش عقلانى و تناسب اهداف با وسايل ناسازگار مى‏باشد. در عين حال تاكنون نقش‏ها و جهت‏گيرى‏هاى ايران، چون تنش زدايى و گفت و گوى تمدن‏ها همگى، تدافعى بوده‏اند؛ حال آن كه بايد گفتمان‏هاى غير تدافعى هم داشته باشيم و معلوم باشد كه دقيقاً به چه سمت و سويى حركت مى‏كنيم. به نظر مى‏رسد توسعه اقتصادى مى‏تواند از اين نظر راهگشا باشد.
با توجه به مطالب پيش گفته سؤال اين است كه در ميان اهداف سه‏گانه فوق، كدام يك از اولويت بيشترى برخوردار است و مى‏تواند منافع ملى كشور را در كوتاه مدت و بلند مدت تأمين كند؟ به نظر مى‏رسد با توجه به مطالب گذشته و به دلايل زير تعقيب رشد و توسعه اقتصادى به عنوان هدف اصلى سياست خارجى ج. ا. ايران مى‏تواند منافع ملى كشور را به خوبى تأمين كند و سرمايه‏هاى مادى و انسانى كشور را در راه بهبود وضعيت مادى و معنوى جامعه بسيج كند. دلايل اين نظر عبارتند از:
1. رشد و توسعه اقتصادى هدفى است كه با توانايى‏ها، امكانات و قابليت‏هاى ج. ا. ايران انطباق دارد؛
2. اين هدف با نيازهاى سياسى، اقتصادى و ايدئولوژيكى كشور و نظام كاملاً سازگار است؛
3. امكان ايجاد اجماع نظر درباره آن در بين نخبگان سياسى كشور وجود دارد؛
4. اتخاذ اين هدف در سياست خارجى موجب مى‏شود كه ج. ا. ايران نقش مثبت و سازنده‏اى در نظام بين الملل براى خود تعريف كند كه اين از لحاظ پرستيژى متغير مهمى بوده و براى توسعه اقتصادى يك ضرورت اساسى محسوب مى‏شود؛
5. پى‏گيرى اين هدف زمينه ساز رفع تهديدها و تحريم‏هاى خارجى مى‏گردد؛
6. تحقق اين هدف مى‏تواند زمينه ساز تحقق اهداف ايدئولوژيك انقلاب و نظام اسلامى گشته و توانايى اسلام در فراهم آوردن زمينه‏هاى توسعه اقتصادى را نشان دهد.
توسعه اقتصادى از اهداف كوتاه مدت سياست خارجى ج. ا. ايران مى‏تواند باشد.

پى‏نوشت‏ها
*. دانشجوى دكترى علوم سياسى، واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامى‏
1. براى بحث مبسوطى در اين زمينه، ر.ك: آرنولد و لفرز، اهداف سياست خارجى، به نقل از: سيد حسين سيف زاده، ماهيت سياست‏گذارى خارجى (تهران: نشر قومس، 1372) ص 234 و 246.
2. محمود سريع‏القلم، سياست خارجى. ج. ا. ايران، پارادايم ائتلاف (تهران: مركز تحقيقات استراتژيك، 1379) ص 49.
3. در اين زمينه، ر.ك: ابوالفضل عزتى، اسلام انقلابى، انقلاب اسلامى.
4. در اين باره ر.ك: محمود سريع‏القلم، روش تحقيق در علوم سياسى و روابط بين الملل (تهران: انتشارات روزنه، 1379) و محمدكاظم سجادپور، فصلنامه مطالعات راهبردى، ش 19، ص 522.
5. درباره چيستى و تعريف منفعت ملى، ر.ك: ديويد دبليو كلينتون، دو رويه منفعت ملى، ترجمه اصغر افتخارى (پژوهشكده مطالعات راهبردى، 1380).
6. در مورد تحول مفهوم استقلال، ر.ك: مقصود رنجبر، استقلال و ضرورتهاى جديد (تهران: انجمن معارف اسلامى، 1381) و در مورد تحول مفهوم امنيت ملى، ر.ك: همو، ملاحظات امنيتى در سياست خارجى ج. ا. ايران (پژوهشكده مطالعات راهبردى، 1378).
7. محسن امين زاده، روزنامه بيان، 19/3/73.
8. به نقل از: محمدرضا تاجيك، «منافع ملى ما كدامند؟»، فصلنامه مطالعات راهبردى (بهار و تابستان 1380) ص 48.
9. ديويد دبليو كلينتون، پيشين، ص 75 - 78.
10. حسين بشيريه، «بحران دولت ايدئولوژيك»، هفته نامه آبان.
11. محمدكاظم سجادپور، (مصاحبه)، فصلنامه مطالعات راهبردى، ش 16 (تابستان 81) ص 520.
12. همو، «چارچوبى براى تحليل كارآيى سياست خارجى»، ماهنامه ديدگاهها و تحليلها، ش 152، ص 6.
13. همو، «نقش مفهوم غالب در سياست خارجى»، ديدگاهها و تحليلها، ش 157، ص 5.
14. احمد نقيب زاده، «جمهوريت و اسلام: مورد ايران»، مجموعه مقلات جمهوريت و انقلاب اسلامى - (تهران: سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، 1377)، ص 564.
15. ر.ك: آرنولدولفرز، پيشين.
16. Keith. R. legg and James F. Morison. The Formulation of Foreinpolicy objectives. P. 55.
ر.ك: هانس مورگنتا، سياست ميان ملتها، ترجمه حميرا مشيرزاده (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين‏المللى، 1378).
17. هانس مورگنتا، پيشين، ص 47.
18. Keith. R. Legg and etc. op. cit. P. 65.
19. محمدكاظم سجادپور، «هماهنگى اجرايى در سياست خارجى»، ماهنامه ديدگاهها و تحليلها.
20. ر.ك: هانس مورگنتا، پيشين، ص 244.
21. ادوارد آذر و چوگ اين مون، امنيت ملى در جهان سوم، ترجمه و نشر: پژوهشكده مطالعات راهبردى، ص 118.
22. ر.ك: محمود سريع‏القلم، سياست خارجى ج. ا. ايران، پارادايم ائتلاف و همو، «مصاحبه با كمال خرازى»، فصلنامه خاورميانه، ش اول (بهار 81).
23. همو، «مصاحبه با كمال خرازى»، فصلنامه خاورميانه، ص 7.
24. محمود سريع‏القلم، پارادايم ائتلاف، ص 48.
25. ريمون‏آرون، مراحل‏اساسى‏انديشه درجامعه‏شناسى، ترجمه‏باقر پرهام (تهران: انتشارات آموزش‏انقلاب‏اسلامى، 1372) ص‏441.
26. همان، ص 454.
27. See, Keith, Legg and James F. Morison, opcit, P. 75.
28. محمدكاظم سجادپور، «چارچوبى براى تحليل كارآيى سياست خارجى»، ماهنامه ديدگاهها و تحليلها، ش 152، ص 6.
29. ر.ك: هانس مورگنتا، پيشين، فصول اول تا سوم.
30. ر.ك: محمدكاظم سجادپور، پيشين، ص 7 و 6.
31. به نقل از: محمد ستوده، «رابطه ساختار - كارگزار: چارچوبى براى مطالعه سياست خارجى ج. ا. ايران»، مجله سياست خارجى (بهار 81) ص 7.
32. محمدجواد لاريجانى (ميزگرد)، نامه فرهنگ، سال دوازدهم (بهار 81) ص 35.
33. محمدكاظم سجادپور، فصلنامه مطالعات راهبردى، ص 52.
34. محمدجواد لاريجانى، «سياست خارجى ج. ا. ايران، چالش‏ها» (در چهره به چهره) ص 184.
35. ر.ك: محمد سريع‏القلم، پيشين، ص 49.
36. ر.ك: سيد حسين سيف‏زاده، مبانى و مدلهاى تصميم‏گيرى (تهران: دفتر مطالعات سياسى و بين‏المللى، 1376) ص 44.
37. ر.ك: سيد صادق حقيقت، مسؤوليتهاى فراملى و سياست خارجى دولت اسلامى (مركز تحقيقات استراتژيك، 1374) و همو، مجموعه مقالات كنگره امام خمينى و انديشه حكومت دينى، ج 9.
38. ر.ك: شيرين هانتر، اسلام سياسى و غرب، ص 242.
39. ليلا عشقى، «زمانى مابين زمانها»، مجله متين، ش 2 (بهار 79) ص 194.
40. براى بحث مبسوطى در اين زمينه، ر.ك: محمود سريع‏القلم، سياست خارجى ج.ا.ا، ص 47 - 69.