ایران و بحران رفورم در جهان عرب

در حالی که مردم عراق، روز ١۵ اکتبر به طرح بسیار مورد اعتراض قانون اساسی رأی دادند بحث بر سر راه های خروج منطقه از بحران، فقر و استبداد ادامه دارد. اگر در مورد مقابله با رفرم های تحمیلی از خارج، اجماع وجود دارد، بیش از بیش، صداهائی را می شنویم که برای خروج از وضعیت کنونی و پیش رفتن بسوی دموکراسی بلند شده است.              

تجاوز به عراق و اشغال آن کشورگرایشات ژئوپولیتیکی نیرومند و غیرقابل پیش بینی را در خاورمیانه و فراتراز آن پدید آورده است. روند دموکراتیزه شدن و اصلاحات آغاز شده در جهان عرب، از تحولاتی ست که دولت آمریکا خود را بانی آن میداند.
این ادعای دیر وقت با تاخیر، بر انتخابات عراق و نیز حوادث اخیر لبنان تکیه میکند. اما واقعیت بغرنج تر از این هاست. سیاست آمریکا با تاثیرات متضادش یکی از سه راه بالقوهء رفرم در کنار دوراه حل دیگر بشمار می آید. آن دو را میتوان راه «اسلام گرا» و « ترقی خواه بومی » نامید. اساس نظری طرح آمریکا روشن است. جنگ عراق نتیجهء کار فکری و سیاسی طولانی گروه کوچکی از نو- محافظه کاران است. سرکرده های آنان، نورمن پودهورتز، ریچارد پرل، دیوید فروم، برنارد لویس، فوآد عجمی هستند که می بایست محبوب ترین آنان را در چشم جورج دبلیو بوش، ناتان چارانسکی، که از ناراضیان سابق شوروی و سیاستمدار کنونی دست راستی اسرائیلی است، به آن ها افزود. همهء آنان دارای برداشت مشترکی از جهان عرب اند . جهان عربی که در انحطاطی مداوم که ناشی از کمبودهای فرهنگی، روانشناسانه و مذهبی در جوامع عرب (یا اسلامی)است،فرورفته است. این «وراثت»، که افزایش خشونت تروریستی تند و حاد را توضیح می دهد، گویا راه را بر دموکراسی سفارشی بمثابه تنها درمان همهء این دردها خواهد بست.
بنا بر تصور « نو محافظه کاران»*، آمریکا در مقابله با این تروریسم که میتواند در هر لحظه دست به استفاده از تسلیحات کشتار جمعی – شیمیائی، میکروبی و حتا هسته ای - بزند، نباید منتظر شود که دولت ها خود به اصلاح خود اقدام نمایند. آمریکا موظف است برای تغییر جریان تاریخ در جهان عربی-اسلامی دست به عمل زند و با نابودساختن فاسدان، آن را مجبور به پذیرش دموکراسی نماید. و تنها آمریکا میتواند مسئولیت خطیر آن را بعهده گیرد، حتا اگر مجبور به توسل به زور شود. این ویلسونیسم (١)راست گرا، با انسجامی که دارد هنوز قادر به جلب دیگران است. توسل انتزاعی به «دموکراسی» در خدمت توجیه نهائی عملیات آمریکا قرار می گیرد، درست نظیر روش «سوسیالیسم» دوران شوروی سابق . اهمیت جنگ عراق نه تنها در فوایدی است که گویا قرار است برای این کشور به ارمغان بیاورد، بلکه همچنین در نقش دوران سازی است که این جنگ در ایجاد یک زمینهء ژئو پلیتیک نوین ایفا می کند. منظور ایجاد نظامی است کلی و جهانی برای امنیت و رفرم، که با ادعای حفظ منافع همگان از جمله جهان رنج کشیدهء عرب، از واشینگتن رهبری خواهد شد.
خلاصه کنیم، از دیدگاه نومحافظه کاران، این جنگ نماد گذار از حالت انتزاعی نظیر « شر» و « دموکراسی » به یک طرح واقعی فتح، اشغال و تغییرشکل است. اما این جنگ همچنین پیامدهائی نیز بدنبال خواهد داشت. ایدئولوگ های واشینگتن قول داده بودند که عراق سریعا به سوی دولتی مستقل، پایدار، یک پارچه، لائیک و نمونه ای برای دموکراسی در خاورمیانه حرکت خواهد کرد. در حالی که، مداخلهء آمریکا به یک تراژدی منجر شده که به بهای زندگی هزاران سرباز و ده ها هزار غیرنظامی، ویرانی کامل شهرها را سبب شده است و از نو اطاق های شکنجه را دایر کرده، بدون اینکه قادر به تأمین امنیت شهروندان و یا تأمین آب، برق یا گاز باشد. نتیجهء جنگ جامعه ای ست ویران، در آستانهء جنگ داخلی و برطبق نظر سرویس های اطلاعاتی یک کارخانهء عظیم تولید تروریسم.

همچون ویتنام در سال ١٩٦٧
برای ناظرین تیزبین، این اوضاع شکستی است بی سابقه که حتا آن را جنایتی میدانند که هیچ سناریوی رفرم منطقه ای نه میتواند توجیه کند و نه ترمیم. نومحافظه کاران با واکنش میگویند که « ما در برگزاری اننتخابات موفق شدیم» و یکی از نظرپردازان آنان به « شرکت توده ای بیش از تصور » ژانویه ٢٠٠۵ می بالد که گویا بر اساس آن « قدرت به ٨٠ درصد جمعیت عراق پس داده شده است، یعنی کردها و شیعیان» . بنابرادعای او، این امر سرآغاز حوادث لبنان، مصر و کشورهای خلیج فارس بوده است. او از ولید جمبلاط نقل قول میکند که «انقلاب» لبنان از نظر او « بدنبال تهاجم آمریکا به عراق آغاز شده» و انتخابات « نمادی از آغاز جهان جدید عرب » است. چارلز کراتامر نتیجه گیری میکند که این انتخابات « نقطهء عطف تاریخی» بوده و ثابت میکند که « آمریکا واقعا مقید به دموکراسی است» و نه تنها «تجاوز» به عراق بلکه تمام « دکترین بوش را که مترادف با سیاست خارجی نو-محافظه کاران است»، توجیه می کند. (٢)
این شور وشوق، شک برانگیز است. در آغاز، ایالات متحده خواهان این انتخابات نبود. این انتخابات را آیت الله عظمی علی سیستانی تحمیل کرد. همهء احزاب پیروز قول عقب نشینی امریکا را میدادند. « شرکت بیش از تصور» مردم، معادل ۵٨ درصد واجدین شرایط ثبت نام کرده و تنها... ٢ در صد مناطق سنی نشین بود. سردبیر روزنامهء « بیروت دیلی استار» ریشخند میزند که «من هرگز [این ایده را که گویا لبنانی ها از عراق الهام گرفته اند] را از کسی نشنیده ام جز از زبان ولید جمبلاط» . دنباله حوادث سرمستی هارا فرونشاند. همان طوری که یک کارمند عالی رتبه آمریکائی میگوید «آن چه که ما میخواستیم تحقق بخشیم هرگز واقع بینانه نبود (...) ما در حال خلاص کردن خود از دست این «غیرواقع بینی» هستیم که در آغاز ماجرا وجود داشت.» (٣) آخرین باری که آمریکائی ها بیان کردند که در اثر « اهمیت شمار رای دهندگان» در یک انتخابات «غافلگیر شده و تحت تاثیر قرار گرفته اند»، آن هم « با وجود کارزار تروریستی و بی ثباتی» (٤)،میزان رأی دهندگان به ٨٣ درصد رسیده بود و آن عبارت بود از انتخابات ویتنام در ١٩٦٧...
رشد قدرتمندانهء احزاب شیعه وضعیت فاوست* *مآبانهء پیمان منعقدشده میان ایالات متحده و رهبران شیعهء محافظه کار را تأیید میکند. روابط این رهبران با ایران آشکارا با ادعاهای دموکراتیک طرح آمریکائی مغایرت دارد. در جریان روند پردردسر تهیهء قانون اساسی، واشینگتن برای جلوگیری از هرنوع قطع مذاکرات و نیز تدوین قانونی با راه حل های دست و پا گیر در مورد مسائل مناقشه برانگیز نظیر فدرالیسم و نقش اسلام، فشار وارد آورد. دو نکته مکمل یکدیگراست : بنیادگرایان الهام گرفته از ایران چنان در محل ریشه کرده اند، که برخی از شیعیان، استقرار منطقه ای خودمختار با مدیریتی که از تفسیر آنان از شریعت الهام گرفته، پیشنهاد می کنند و برای آمریکائیان سخت مشکل خواهد بود که مانع پدید آمدن آن شوند. (نظیر بصره که بریتانیائی ها به بهای پی ریزی یک نظام اجتماعی کاملا بنیادگرا، آرامشی نسبی را در آنجا بدست آورده ا ند) . چه تناقضی ! یک کارمند آمریکائی وضع را چنین تشریح میکند : « ما استقرار یک دموکراسی را در سر می پروراندیم، ولی بتدریج در می یاببیم که ما به نوعی از جمهوری اسلامی خواهیم رسید. » (۵)
از دیرباز، تاریخ خاورمیانه تحت تأثیر تنش میان سلطهء غرب و استقلال طلبی اعراب قرار دارد و این امر بر روی نفت، جنگ سرد و تأسیس اسرائیل متمرکز شده است. در دوران اخیر اسلام گرائی جایگزین ملی گرائی و سوسیالیسم عرب در سرکردگی مقاومت بر علیه غرب شده است. باوجود این، به رغم تضادهای بدیهی، واشینگتن و متحدان اروپائی اش به هر ترتیبی شده با جنبش های اسلام گرا همزیستی کرده اند.
عربستان سعودی، محافظه کار ترین کشور جهان عرب، مدت های طولانی نزدیک ترین دوست آمریکا بود. پشتیبانی آمریکا از شاه ( از نقطه نظر تهران)، و سپس بحران گروگان ها در ١٩٨٠ – ١٩٧٠ (از نقطه نظر واشینگتن) روابط میان ایران و آمریکا را خصمانه تر کرده است. در الجزایر، غرب لغو نتیجهء انتخابات دموکراتیک را پذیرفت تا بنیادگرایان به جکومت نرسند. در ترکیه، برعکس، همان غرب به قدرت رسیدن حزبی با سنت اسلامی را تحمل کرد. البته، واقعیت این است که این حزب میانه رو تر بوده و در تجاوز به عراق شرکت نکرده است. این امر صحت دارد که دورنمای پیوستن ترکیه به اتحادیه اروپا به شدت بر وضعیت همهء فعالان نهادهای حکومتی در آنکارا سنگینی میکند. همان طوری که محمود ممدانی (پژوهشگر) یادآوری میکند (٦)، راهنمای سیاست آمریکا بیش از اینکه رد اصل بنیادگرائی یا حمایت دائمی از دموکراسی باشد، جستجوی بهترین وسیله برای تضمین سلطه اش است.
چندی است که، دولت کنونی ورق تازه ای بازی می کند. دولت آمریکا اعلام آمادگی کرده که خواهان تغییر سریع شرایط سکون کنونی به نام دموکراسی است. بدین ترتیب که وزیرخارجه کوندولیزا رایس اخیرا دیپلماسی شصت ساله این کشور را زیر سؤال برد. از دید او« گرایش این دیپلماسی به استقرار ثبات بود اما به ضرر دموکراسی (...) بدون اینکه هیچکدام از این دو را کسب کند.» (٧) این تعهد در قبال ایده آل «جهان شمول» «دموکراسی فی نفسه و برای خود» چه ارزشی دارد ؟(٨) آیا واشینگتن نسبت به پیروزی اخوان المسلمین در یک انتخابات دموکراتیک در مصر، یا طرفداران اوسامه بن لادن در عربستان سعودی و یا حزب الله در لبنان، یا حماس در فلسطین و یا بنیادگرایان شیعه در عراق نظر مساعد خواهد داشت؟
مشکلات چنان فاحش است که حتا برخی از مدافعین پرزیدنت بوش از « انحراف دموکراتیک» «جنگ علیه اسلام مبارز» دچار دلسردی شده اند، لذا با توجه به تضادهای ناشی از عملکرد آنان، تنازع مابین منافع آنها و واقعیت های خارج، چگونه میتوان توضیح داد که افسران آمریکائی خود را در این استراتژی غیرسودمند «دموکراسی برای نفس دمکراسی» محبوس میکنند؟ یا اینکه شاید، آنان گمان میبرند که بتوانند اسلام گرایان تندرو را پس از کسب قدرت، آسان تر از هم بپاشند؟ آیا در اینجا با بیان خرد گرایانهء سیاستی با هدف های غیر قابل اعتراف روبرو هستیم یا اینکه خود آنان نیز بر آن آگاه نیستند؟ برخی از ناظرین با وقوف به نفوذ حزب لیکود بر نومحافظه کاران مشاهده میکنند که آنان در صدد بی ثبات کردن و تضعیف دولت های عرب هستند، حتا اگر به بهای بنیادگرائی ختم شود.
دولت بوش تقریبا یک معماست، زیرا هدف های اعلام شده با منافع آمریکا در تضاد قرار دارند. هنگامی که رهبران مذهبی بنیادگرای شیعه در ایران به قدرت رسیدند، ایالات متحده در موعظه برای « حقوق بشر» عقب نشینی کرد. آن ها که خودشان رهبران بنیادگرا را در عراق به قدرت رسانده اند، آیا در وضعیت «ضداسلامی» خود تجدید نظر خواهند کرد؟ و اگر فردا، جنبشی نظیر حماس در کشور دیگری به قدرت رسید، آیا آمریکائیان مانند پیش از ١١ سپتامبر دوباره به عقد پیمان ثبات «ضد بنیادگری» با نخبگان خودکامه تن خواهند داد؟

مذهب، فرهنگ و مسئله طبقاتی
ابهام درمورد مواضع غربی ها دربارهء اسلام گرائی و دموکراسی، ما عرب ها و مسلمان هارا از شفاف ساختن مواضع مان مستثنی نمیسازد. در میان ما نیز انواع مختلف «بنیادگرائی » وجود دارد، اما رابطهء ساده و ناب که هرکس با مذهب اسلام دارد، درواقع پیچیده است. بیشتر ما وارث تاریخ « توکل» سیاسی بوده و بنام اصول اسلامی موافق با رفرم هستیم. برخی ها مبارزه سیاسی می کنند، آنان فساد را به منزله خودکامگی دولت های عرب با شکل حکومتی لائیک وارتدادی یکسان قلمداد می کنند و اصلاحات را از طریق اسلامی ساختن مجدد دولت یا با کسب کنترل و یا راه انداختن حرکت طوفان زائی در همان مسیر توصیه می کنند. ناراضی ترین آنان گرایش جدیدی از اسلام گرائی را پدید آورده اند. این جهادگران، جامعه های مدرن عرب را بخاطر پذیرش ارزش های غربی، الحادی و فاسد تلقی کرده ولذا وانمود میکنند که برای از نو ساختن و پالایش امت است که با آن ها به جنگ می پردازند. آنان با ظرافت از تنش های موجود میان اهالی مسلمان اروپا بهره برداری میکنند. این مسلمانان نخستین هاله برای پخش این ایدئولوژی گشته اند.
بدون توجه به میزان تداخل مذهب، مسائل طبقاتی، مشکلات فرهنگی و سیاسی،شاید نتوان موفقیت بنیادگرایان را درک کرد. در بسیاری از کشورهای مسلمان، توده های مردم در دام فقر گرفتارند و سستی آداب و رسوم سنتی آنان را سردرگم کرده است و آنها از وعده های عمل نشده جهانی شدن به خشم آمده اند ولذا دچار ناامیدی اند و قادر به ترک کشورهایشان نیز نیستند؛ در حالی که نخبگان غربی مآب جهان را درهم می نوردند. این شرایط، در غیاب بدیلی دنیوی و محبوب زمینه حساسی برای افسون های بنیادگرایان پدید می آورد. در نتیجه، هر امکان واقعی برقراری دموکراسی با اسلام گرائی مترادف خواهد بود. شاید ما در مورد توان خود در مقابله با ایدئولوژی های متظاهر قرآن دچار پیش داوری شده ایم. با وجود این، ما با احترام به سنت ها و فرهنگ مان، به حد کافی، ابزار مقابله مؤثر داریم. در کشور من، ملک محمد ششم جسورانه و با وجود مخالفت شدید گروه های اسلام گرا، به تجدید قانون خانواده پرداخت. این گروه ها احزاب لائیک را آشکارا مرعوب ساخته بودند. خلاصه کنیم، ما قادرهستیم در کشورهای خود، در چالش با بنیادگرایان پیروز شویم. برای روشن تر شدن موضعم باید اضافه کنم که من معتقد به سیاستی میانه رو، پیشرو و قابل دسترسی برای همه شهروندان و روامدار نسبت به دیدگاه های مختلف در مورد نقش مذهب در زندگی سیاسی هستم. اگر چه استقلال دنیای سیاست و مذهب تضمینی علیه فساد یا سیاست ارتجاعی نیست، من مخالف با هرنوع رژیم مذهبی هستم. این رژیم ها با فرهنگ دموکراتیک سالم مغایرت دارد. در ضمن احترام به اسلام، دولت باید نسبت به مقامات مذهبی استقلال عمل داشته باشد و اما همچنین از « تنبیه» مؤمن ترها از طریق محدود کردن دسترسی آنان به آموزش یا زندگی اجتماعی خودداری کند.
این مسائل بایستی در چارچوب قانونی دموکراتیک مورد قبول همه جناح ها حل شود.این امر مستلزم وجود تضمین های نهادین جدی می باشد. البته در شرائط عدالت سیاسی واقعی و جدائی مراکز قدرت، جنبش های اسلامی می توانند بخش جدائی ناپذیری از زندگی سیاسی کشور هایشان باشند. نمی بایست از اسلام گرائی بمثابه نیروی بالقوه مولد بی ثباتی واهمه داشت، باید دانست که می توان آنرا با جذب در زندگی دمکراتیک تغییر داد.

واشینگتن در برابر ایران چه خواهد کرد؟
بحث اسلام و دموکراسی که برای جوامع ما دردناک است، به هنگام وجود وضعیت « یک بام و دو هوا »، نظیر اوضاع فلسطین و عراق، « جنگ [ستوه آور] علیه تروریسم » و نیز بخاطر پیشداوری های رایج، آن گاه که بحث اسلام مطرح است، به انفجار منجر میشود. خودستائی اعراب و نیز تکبر غرب از عواملی است که منجر به تندروتر شدن بنیادگرایان شده است.
بدین منوال، جهان عرب نیاز به بحث درباره راه و روشی دارد که آن را به سمت رفرم و استقرار دموکراسی و نیز شکل گیری مجدد و تدریجی ایمان و سیاست هدایت کند. ما البته می توانیم علاقه دوستانمان در سراسر جهان نسبت به این مباحث و تمایل آنها را در دفاع از بدیل های صلح طلبانه و دمکراتیک را درک کنیم .اما، ما نمیتوانیم بپذیریم که یک ملت مدعی گردد که حق دارد از طریق توسل به نیروی نظامی، مشکلات ما را حل نماید. دموکراسی نمی تواند جز از طریق ریشه دوانیدن در جوامع ما و رشد در درون آن ها تأمین گردد.
در ایران، تهدید آمریکا منجر به پیروزی غیرمترقبه ولی دموکراتیک یک نامزد محافظه کار گردید. در مناطق دیگر، احزابی نظیر حماس و حزب الله موفق شده اند اسلام را در راس مبارزات ملی قرار داده و نیز در انتخابات دموکراتیک پیروز شوند. عراق، زمین حاصل خیزی برای تندروها گردیده است. خلاصه کنیم، اگر بنیادگرائی خود از درون خویش و یا در تلفیق با دموکراسی یا ناسیونالیسم، راهی مناسب بسوی اصلاحات( رفرم) نگشاید، از آنجهت که تنها همراه دموکراسی یا ناسیونالیسم تلقی می شود، به چرخشی اجتناب ناپذیر در راه بسیار طولانی بسوی یک جامعه پیشرو می انجامد.
علاوه براین، گفتگو باید دوطرفه باشد. ما نیز حق داریم در برخی مباحث عمده دوستان مان نظر دهیم تا راه حل هائی که بدیده ما پربارتر است، تقویت گردد. هر چه باشد، راه حل های برگزیده، به ما نیز مربوط میشود. و اگرمنتقدان آمریکائی جهان عرب، حتی نومحافظه کاران، بطور انکار ناپذیری گرایشات خطرناکی در جوامع ما پیداکرده اند، ما نیز میتوانیم شبیه همان انتقادات را متوجه خود آنها بنمائیم.
آن چه در برابر چشمان ما خودنمائی میکند، شکل سیاسی نیرومند و جدیدی است که بنیادگرائی مسیحی راست را با صهیونیسم جنگجوی آمریکائی و نظامی گری نامحدود عجین کرده است. سیاست داخلی آمریکا، که در اسطوره پرچم، خانواده و کلیسا تبلور یافته، در خارج از کشور بصورت سیاستی تجاوزکارانه، یک جانبه و متکبر رو می نماید. این «بلوک» به مداخله در عراق، و فراتر از آن می انجامد و بدین گونه خشونت را توجیه کرده و بیانات نوع دوستانه ادعائی را نفی میکند. و به همین دلیل، تغییر این سیاست تفکیک ناپذیر ملی و خارجی مشکل است.
همچنین پوشش مذهبی دادن فزاینده به سیاست و دولت در آمریکا خود توضیحی بر این امر است. برهان آن، کشمکش شدید بر روی سرنوشت تری شایوو در مورد استمداد از ده فرمان در دادگاه ها است که به قول یکی از قضات دیوان عالی باید سوال کرد که حکومت تا چه میزانی باید تبدیل به یک « وزارت خانه الهی» (١٠)شود. شخص رئیس جمهوری دخالت در بحث درباره نظریه تکامل و اصول پایه ای علم را ضروری دانست. یکی از نمایندگان جمهوری خواه کنگره اعتراف میکند که « حزب جمهوری خواه لینکلن به یک حزب مذهبی تغییر شکل داده است» .
بدون تردید این پیوند تنگاتنگ، مدارای آسان شکنجه و اعطای قدرت نامحدود به رهبر اصلی را توجیه میکند . قدرتی که با تکیه بر آن، وی افراد را بدون محاکمه و بدون اتهام و به مدت نامشخص زندانی کرد . اما همچنین، ناتوانی ملتی چنین نیرومند در نسبی کردن مقام خودش در جهان، در پذیرفتن خطاها و شکست هایش، در درک این نکته که همه کشورهای دنیا دنباله روی او نیستند. و تمایل او در گرفتن جهل به جای بیگناهی، تکبر بجای ابرقدرتی، و مخلوطی از این دو بجای ساده لوحی .
زمان آن رسیده است که در ایالات متحده، این مسائل در سطح ملی مورد بحث قرار گیرد. دوستان شایسته احترام ما مصوبات حاصل از این بحث ها که بدیده ما مناسب با سنت های دموکراتیک باشد را تشویق خواهیم کرد. سنت هائی که همواره دلیل اساسی تحسین ما نسبت به این کشور بوده است. به همین دلیل است که، در زمینه مقوله رفرم ( اصلاحات)، ما نه راه نومحافظه کار و نه راه بنیادگرایان را انتخاب میکنیم. آیا در آینده نزدیک، راه سومی در پیش پای ما گشوده خواهد شد؟ به هر حال، با توجه به تأثیرات ژرف و غیرقابل پیش بینی جنگ عراق، تصور آن مشکل است .

آمریکا در برابر ایران چه خواهد کرد؟
از نگاه ناظرین اهل منطق، باتلاق عراق احتمال عملیات نظامی جدید را غیرقابل تصور کرده است، بویژه که رهبری شیعه عراق با هر هوس تجاوز [ به ایران ] مخالفت کرده است. و عذرخواهی رهبران جدید بغداد از تهران به خاطر جنگ ایران – عراق (١٩٨٨ – ١٩٨٠ ) امکان پیمان نظامی جدیدی بین دو کشور را میسر کرده است . آیا مگر آنها سوگند یاد نکرده اند که اجازه نخواهند داد که از خاک آنان حمله ای علیه همسایه شان صورت گیرد ؟
با وجود این، این ملاحظات سخنان تهاجمی علیه تهران را قطع نکرده است، که این بار نیز به بهانه تسلیحات کشتار جمعی صورت میگیرد. ریچارد چنی، معاون رئیس جمهوری آمریکا حتا تهدید میکند که اگر سوء قصد تروریستی دیگری در ایالات متحده رخ دهد، با سلاح هسته ای به ایران حمله خواهد کرد حتی اگر تهران هیچ نقشی در آن نداشته باشد. برای نومحافظه کاران، اگر حماس و حزب الله می توانند منتظر نوبت شان باشند، برعکس ایران، کشوری است نیرومند که در اثر نابودی دشمنان اصلی اش (طالبان، رژیم عراق)، قوی تر شده است. از این پس، ایران نفوذ وافری بر عراق دارد و الهام بخش یک حوزه منطقه ای از نفوذ فراملی شیعه است. علاوه برآن، ایران قدرت نظامی هراسناکی است .
این ها دلایلی است که آمریکا را متقاعد کند که نابودی ایران تنها راه جلوگیری از تبدیل این کشور به مانع برگشت ناپذیر در مقابل سلطه آمریکا و اسرائیل بر این منطقه است. علاوه براین، این مسئله برای نومحافظه کاران، به منزله گسترش منطقی استراتژی « نابودی خلاق » آنان خواهد بود (١٢) . با وجود این، چنین حمله ای، حتا اگر از سوی نیروهای اسرائیل با توافق ایالات متحده صورت گیرد، خاورمیانه را در گیر ودار فاجعه آمیز خشونت و بی ثباتی فروخواهد برد.
از سوی دیگر، خاورمیانه در حال تحول است. عقب نشینی سوریه از لبنان، بمثابه نشان ضعف آن کشور، همچنین میتواند به سوریه امکان دهد تا نیروهایش را متمرکز نماید، بدون این که روشن شود آیا این امر به یک رفورم دموکراتیک منتهی خواهد شد یا به سرکوب شورش احتمالی (سنی یا کرد) و یا به مقاومتی علیه تهدیدات آمریکا خواهد انجامید. آیا لبنان پس از رهائی از اشغالگری سوریه، در جنگ داخلی فروخواهد رفت یا بدون دخالت خارجی موفق به آشتی دموکراتیک میان هفده مذهب موجود در آن، از مارونی ها تا شیعه ها خواهد شد؟ آیا در مصر، ما شاهد آغاز و یا پایان گشایش دموکراتیک هستیم؟ در عربستان سعودی، انتخابات شهرداری شدیدا مهار شده، به سود وهابی های سخت گیر تمام شد. در مناطق دیگر، مطیع ساختن جامعه های مدنی گستاخ، کار مشکلی خواهد بود. در این وضعیت نامشخص، کشورهای میانه رو نظیر مراکش، بحرین، اردن گام های لرزانی بسوی اصلاحات برداشته اند. اما، یک رفرم واقعی – اصیل، پیشرو و قادر به پاسخ به نیازها و امیدهای مردم ما – باید از این روندهای خجالتی دموکراتیک شدن، حاصل انتخابات ناقص و قانون گرائی محدود، فراتربرود.
اما یک رفرم واقعی ایجاب میکند که به آن چه « برنامه سازمان ملل متحد برای توسعه » (PNUD ) در گزارش سال ٢٠٠٤ خود، « درباره توسعه انسانی عربی » به مثابه « جای خالی در دولت عربی» (١٣) ارزیابی میکند، پایان بخشیم . بنا براین گزارش، تمرکز قدرت در دستان قدرت مجریه – چه پادشاهی، چه نظامی، چه دیکتاتوری یا منتخب انتخابات ریاست جمهوری تک نامزدی – « نوعی «جای خالی » در قلب زندگی سیاسی » ایجاد کرده است و « محیط اجتماعی آن را به مجموعه ای ساکن که هیچ چیز در آن حرکت نمی کند، کاهش می دهد ». برای خروج از این وضع، رفرم های سیاسی و اقتصادی نیرومند و فوری ضروری است که به آزادی های اساسی، عقیده، بیان و انجمن ها، احترام گذاشته و استقلال دادگستری را تضمین کرده و این « حالت فوق العاده (...) دائمی حتا در غیاب خطری که وجود آن را توجیه نماید» را لغو نماید.
گزارش ( PNUD )، سند ارزنده ای ست که از تحلیل های تاریخی و نظری درباره مفهوم آزادی در جهان عرب و اسلامی فراتررفته و به نقد « هرنوع تعرض به شرف انسانی نظیر گرسنگی، بیماری، جهل، فقر و ترس » میرسد. این گزارش با احترام به فرهنگ های محلی « محیط سرکوب غالب » را تقبیح و از شکل گیری مجدد « ساختار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی » دفاع میکند که بنا بر گزارش به بازیگران اجتماعی و سیاسی مترقی امکان خواهد داد از « بحران رژیم های خودکامه و استبدادی به سود خود » استفاده نمایند.
گزارش فوق، « پیشگامان روشنفکری و سیاسی منطقه » را دارای مسئولیت ویژه دانسته و معتقد است که تا زمان حاضر، آنان « از ایفای نقش اجتماعی خود به عنوان وجدان و رهبر ملت غافل مانده اند ». برخی، این داوری را سخت ارزیابی میکنند که بدیده آنان، مقاومت روزنامه نگاران و ناراضیان را در برابر اختناق بیرحمانه نادیده میگیرد.
باوجود این، نمایندگان جامعه مدنی باید « محیط مناسب برای خود و جهان عرب بیابند، بدون این که در برابر نفوذ قدرت های بزرگ سرفرود آورند. البته، اینان نباید به نا امیدی یا خشونت کشیده شوند . سمت و سوئی که بسیاری از جوانان خشمگین محروم از هر زمینه عمل صلح آمیز و مؤثر، ممکن است به آن کشیده شوند.»
عظمت وظیفه، ما را به هراس می اندازد. حتی چنین بر می آید که این غیرممکن و بیهوده است که درپی پایان بخشیدن به دوزخی باشیم که دو حریف-همدست « نابودی خلاق» (١٤) تدارک دیده اند. زیرا هر یک، دیگری را مظهر « شر» میداند که باید در یک جنگ همه جانبه نابود گردد. اما در حقیقت، این درست، همان مأموریت ماست. گاهی، در شرایطی تحت تأثیر این همه عامل منفی، وظیفه پیشروان این است که خیلی ساده، احتمال وقوع پدیده مثبت را محفوظ نگهدارند. سیاست بدنبال آن خواهد آمد.. شهر پس از شهر، کشور پس ازکشور، منطقه پس از منطقه، ما باید شمار بازیگرانی را افزایش دهیم که دوزخ را نفی کرده و ترجیح میدهند که نقش سازنده ای دریک زندگی بهتر ایفا کنند.


پاورقی ها:
* کلمه نومحافظه کاران Néoconservateurs را در روزنامه ها و ادبیات سیاسی فرانسه به طور خلاصه Néocons نیز مینویسند. این کلمه کنایه ای هم با خود به یدک می کشد، زیرا به فرانسه Cons احمق ها معنی میدهد. در این مقاله نیز به جز یک بار، نویسنده بجای نومحافظه کاران، از کلمه اختصاری دوپهلو استفاده کرده است. م
** فاوست مآبانه اشاره ایست به آن چه گوته نویسنده و شاعر بزرگ آلمانی و خالق فاوست، از شخصیت فاوست، شخصیت افسانه ای قرون وسطی ارائه میکند. گوته با بازسازی افسانه قدرت های مرکزی «بهشت» و «جهنم» را به درجه دوم رانده و فاوست « مرد خرد مند » را در مرکز قرار میدهد. تصمیم شاعرانه گوته دوگانکی را در درون انسان جای داد و فاوست به جهان خویش میان بهشت و جهنم فرومیرود. از این پس، او در درون خویش به جستجوی یگانگی جهان می گردد و این بیان کننده وضعیت فاوستی است. بهشت و جهنم در انتظارند دریابند که فاوست به کدام سو خواهد چرخید.. م

١ – منسوب به پرزیدنت وودرو ویلسون که پس از جنگ جهانی اول، با « چهارده ماده » اش، با اصرار از حق تعیین سرنوشت خلق ها ... و جانشینی بریتانیا در خاورمیانه از سوی ایالات متحده دفاع کرد.
2- Charles Krauthammer, " The Neoconservative convergence", Commentary, New York, July- august 2005 .
3 - Robin Wright, Ellen Knickmeyer, “ U.S. Lowers Sights On What Can Be Achieved in Iraq ”, Washington Post, 14 août 2005.
4- “ US Encouraged by Vietnam Vote ”, New York Times, 4 septembre 1967.
5- Robin Wright, Ellen Knickmeyer, op. cit.
6-Good Muslim, Bad Muslim. America, the Cold War and the Roots of Terror, Three Leaves Publishing, New York, 2005.
7- “ Secretary Rice Urges Democratic Change in the Middle East ”, http://usinfo.state.gov/mena /Archive/2005/ Jun /20-589679.html, 20 juin 2005.
8- Charles Krauthammer, op. cit.
9- Andrew C. McCarthy, cité in Justin Raimondo, “ Recanting the War: The neocons can’t keep their troops in line ”, www.antiwar.com/justin, 24 août 2005.
10- Antonin Scalia, “ God’s Justice and Ours ”, First Things 123, http://www.firstthings.com/ftissues /ft0205/articles/ scalia.html, mai 2002
11- Christopher Shays, représentant républicain au Congrès, New York Times, 23 mars 2005.
12 - Michael Ledeen, “ Creative Destruction: How to Wage a Revolutionary War ”, Natinal Review Online (http://www.nationalreview.com/contributors/ledeen092001.shtml), 20 septembre 2001.
13- PNUD, Rapport sur le développement humain dans le monde arabe, 2005
١٤ - به مقاله ولید شراره، جوشش در خاورمیانه، لوموندیپلماتیک، ژوییه ٢٠٠۵ مراجعه کنید.