تاریخ انقلاب را چه کسانی می نویسند / گفتوگو سوره مهر با یعقوب توكلی پیرامون جریان های«تاریخنگاری انقلاب»
اشاره: یعقوب توکلی جدا از کارهای تحقیقی در عرصه تاریخ نگاری تلاش کرده است تا با نگاهی بیرونی به نظریه پردازی در مورد جریانات مختلف این عرصه بپردازد. این گفتگو مدخل مناسبی برای آشنایی با فضای تاریخ نگاری انقلاب اسلامی است.
در ده پانزده سال گذشته یكی از گفتمانهای رایج در كشور، گفتمان تهاجم فرهنگی و مبارزه با آن بوده؛ بهخصوص، در دهه هفتاد این گفتمان خیلی اوج گرفته بود و منابع عظیمی از بودجه فرهنگی نظام صرف این گفتمان شد. شاید یك شاخص عمده در بحث مبارزه با تهاجم فرهنگی تقلیل آن به تهاجم تئوریك بود. در حالی كه خود انقلاب اسلامی یك واقعه تاریخی بود كه در جامعه ما اتفاق افتاده و عینیت داشت، نوع مباحثی كه تحت عنوان تهاجم فرهنگی شكل گرفت، نوعاً انتزاعی و ارجاع به یكسری مبانی انتزاعی بود؛ چه در عرصه حمله به انقلاب كه شبهات نظری مطرح میشد، چه در عرصه دفاع پاسخی به شبهات داده میشد یا اصول دو مرتبه بر اساس مبانی تئوریك بازخوانی میشد و با بحثهای استدلالی و جدلی اثبات یا دفاع میشد و واقعیت این است كه شاید به جرئت بتوان گفت یك دهم كاری كه در حوزه انتزاعیات شد در حوزه دیگری كه محل بحث ماست انجام نشد. (یك تحلیل سردستی از ماجرا را صرفاً برای طرح مسئله عنوان میكنم. شما با نگاه تخصصی خودتان رد یا قبول و بسط بدهید و اگر تحلیل دیگری دارید بفرمایید.) امروز با نسلی مواجه هستیم كه تربیتشدة فضای مبارزه با تهاجم فرهنگی است و یكی از شاخصههای این نسل این است كه تاریخ غرب را به مراتب بهتر از تاریخ انقلاب بلد است. اسم دهها شخصیت نظریهپرداز مدرنیته را بلد است ولی اسم احمد احمد یا عزت شاهی را نشنیده. تحلیلهای مختلفی میتوان برای این قصه داشت كه چرا این اتفاق رخ داده؛ اجمالاً اینكه رویكرد تاریخی به انقلاب خیلی ضعیف شد. البته شاید یك مقدار حاصل توطئهای بود كه جریان ضد انقلاب از یك طرف ما را با شبهات نظری مشغول میكرد و از دیگر سو بیش و پیش از ما وارد عرصه تاریخنگاری انقلاب اسلامی شده بود، از ایرانیكا و تاریخ شفاهی تا تاریخ انقلاب بیبیسی و بعد هم تاریخ شفاهی هاروارد و... الآن در نسل جدیدمان با یك خلأ حافظه تاریخی دربارة انقلاب اسلامی مواجه هستیم، در حالی كه این خلأها هم میتواند تهدید باشد و هم فرصت. شاید این برداشت دقیق نباشد ولی فكر میكنم نوع اتفاقی كه در انتخابات ریاستجمهوری افتاد، آقای احمدینژاد از این خلأ استفاده كرد و شعار رجایی داد و حافظه تاریخی مردم را بیدار كرد و اصلاً با شعارهای انتزاعی وارد گفتوگو با مردم نشد. رقبای دیگر اعم از مدرن و... لاریجانی و قالیباف هم حرف از یك آینده مبهم میزدند اما آقای احمدینژاد از یك گذشته روشن حرف میزد. مردم گذشته روشن را به یك آینده موهوم ترجیح دادند و این فقط نباید در حد یك شعار انتخاباتی باقی بماند. این نشان میدهد كه در درون تاریخ انقلاب اسلامی گنجینههایی وجود دارد كه اگر مورد استفاده دلسوزان انقلاب قرار گیرد میتواند موجب خیلی اتفاقها شود، با توجه به مجموعه مطالعات و بررسیهایی كه راجع به تاریخ انقلاب اسلامی به عنوان یك پدیده واقعی، تاریخی و جهانی داشتهاید از شما میخواهیم كه در مورد فرصتهایی كه در تاریخنگاری انقلاب اسلامی برای حراست از خود پدیده وجود دارد صحبت كنید. البته میدانم كه علاوه بر عرصه تحقیقات، در ارائه اینها هم در برخی مجامع دانشگاهی حضور خوبی داشتید و تجربیاتی كسب كردهاید. فرصتهایی كه ما در تاریخ انقلاب اسلامی برای رفتن به سمت آینده داریم چیست؟ كمی تبیین بفرمایید تا وارد بحثهای آسیبشناسی هم بشویم.
تأثیری كه انقلاب بر منافع قدرتهای جهانی، منافع شركتهای چند ملیتی و بر مطالعات مراكز علمی و پژوهشی دنیا گذاشت، تأثیری عمیق و شگرف بوده است. بنابراین برای اینكه بدانند چه باید بكنند و نقاط ضعف مطالعات و سیاستهای خود را بررسی كنند و به مردم خودشان پاسخ دهند كه در حوزه قدرتهای بزرگ چرا این اتفاق افتاده، كار تاریخنگاری انقلاب شروع شد؛ بیشتر و زودتر از خود ما. آماری برای چهار پنج سال پیش داریم از مجموع كتابهایی كه درباره ایران نوشته شد. در داخل ایران حدود هزار اثر داریم و در خارج ایران حدود یازده هزار جلد. ممكن است طی سالهای اخیر یك مقدار این آمار تغییر كرده باشد و از هر طرف رشدی داشته باشد. ولی قطعاً نسبت آن خیلی فرق نكرده؛ یعنی حدود یك دهم. حالا این یك دهمی كه در داخل ایران نوشته شد، لزوما،ً همه كار نظام نیست و ناچاریم بین كسانی كه به این پدیده پرداختند و فكر كردند و دست به نگارش اثر زدند تفاوت قائل باشیم. تقریباً به این نتیجه رسیدیم كه در ایران و خارج از ایران یازده گروه بر اساس یازده نگرش كلی دست به تاریخنگاری زدهاند.
تاریخ نگاری پهلویها
اولین گروه پهلویها هستند. آنها چه در زمانی كه انقلاب در جریان بود و چه بعد از آن، در زمان انقلاب برای اینكه در مقابل این موج بایستند و بعد از انقلاب برای اینكه به جهانیان پاسخ دهند كه آنچه در ایران اتفاق افتاده محصول تعلل و كوتاهی ما نبوده، ما ظلم و ستم نكردیم. در واقع كسان دیگری آمدند و كشور را از دست ما درآوردند. بنابراین میبینید اولین كتابی كه از پهلویها چاپ میشود «پاسخ به تاریخ» است كه كاملاً به نگاه جهانی توجه داشتند و جالب اینكه مخاطب محمدرضا پهلوی در این كتاب اصلاً ایرانیها نیستند، بلكه اروپاییها هستند. خودش هم میگوید كه درخواستم این است كه متن نهایی به زبان انگلیسی باشد. در كنار این، آثاری از خاطرات اشرف پهلوی، مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد و خاطرات علی امینی و آنچه در كیهان لندن چاپ شد، بعضی خاطراتی كه در داخل كشور فرصت انتشار پیدا كرد، همه اینها در یك نقطه اساسی با هم قدر مشترك دارند. حتی تاریخنگاری پهلویها فقط بعد از انقلاب نیست. دوره قبل از انقلاب هم داریم كه تاریخنگاری محرمانه و تمجیدی و در تقسیمبندی تاریخنگاری علنی و محرمانه است.
انواع تاریخ نگاری پهلویها
در تاریخنگاری علنی پهلویها سه دوره دارند. یكی باستانگرایانه، دیگری تمجیدی و آخری هم تاریخنگاری توجیهی است كه آنچه بعد از انقلاب اتفاق افتاد این مدل تاریخنگاری است. آن دو مدل دیگر الان خیلی مورد اعتنا نیست. تاریخنگاری باستانی پهلویها از زمان رضاخان شروع و تا سال 57 ادامه دارد. از احیا مراكز منصوب به پادشاهان باستانی ایران نظیر ساختن قبر كوروش و تاریخهایی كه نوشته شده، قصه شروع میشود تا میرسد به جشنهای 2500 ساله و نهایتاً تغییر تاریخ هجری شمسی به شاهنشاهی؛ یعنی علاوه بر اینكه این نگاه تاریخ را حكومت پیگیر است، به نوعی تبدیل به یك قانون و جریان جاری در جامعه هم میشود كه من در مقالهای پیوند بین تاریخنگاری باستانگرایانه و یهودی را به طور مشهود توضیح دادهام و عناصر مشترك بین اینها در شماره دوم یا سوم مجله زمانه به طور مفصل آمده است. اما تاریخنگاری تمجیدی بعد از كودتای 28 مرداد شروع میشود. وقتی كه قدرت شاه در ایران تثبیت میشود عملاً هر چه كه در ایران به لحاظ متن تاریخی منتشر میشود در تمجید و ستایش شاه است كه نقطه اوج این آثار را میتوان در كتاب «جلال و شكوه شهربانوی ایران» كه نوشته رسول پرویزی است یا آثار نویسندگان خارجی مثل كتاب خانم ستربنك راجع به فرح، كتاب «عظمت بازیافته» یا كتابهایی مثل «مأموریت برای وطنم»، بعد «به سوی دروازه های تمدن بزرگ» دید و الی ماشاءالله كتابهایی از این دست كه در ایران جز عظمت و شكوهمندی و رشد و تعالی و پیشرفت چیز دیگری نمیبینید. اما بخش دیگر تاریخنگاری محرمانه است. ممكن است بعضیها عنوان تاریخنگاری در این خصوص را نپذیرند؛ ولی معتقدم تاریخنگاری كه عناصر رژیم پهلوی در درون خودشان گزارش نوشتند، یك جور جریان تاریخی است. مثلاً از یادداشتهای علم تا گزارشهایی كه ساواك داده است. تاریخنگاری محرمانه پهلویها خیلی برای ما ارزش حیاتی و تاریخی دارد و فوقالعاده برای ما فرصت ایجاد میكند؛ معتقدم در ایران خیلی به آن توجه نشده. در دوره بعد از انقلاب، تاریخنگاری توجیهی است. تاریخنگاری توجیهی پهلویها، به نكات زیر توجه دارد و چهار چیز عملاً در همه آنها وجود دارد: اول اینكه وقوع انقلاب در ایران یك فاجعه بوده. در همه آثار پهلویها در بعد از انقلاب به طور مشترك وقوع انقلاب را یك فاجعه میدانند. دوم اینكه موقعیت و نسبت شخصیتها طوری است كه هیچ نسبتی با وقوع فاجعه ندارند؛ یعنی به نوعی خودشان را توجیه میكنند و از آنچه كه سبب وقوع انقلاب شد فاصله میگیرند. قدر مشترك همه اینها این است كه تلاش دارند برای وقوع انقلاب مقصری را معرفی كنند. در كنار این تقصیرهایی كه صورت گرفته؛ تا قبل از انتشار خاطرات عبدالمجید مجیدی حساب كرده بودیم، شش هفت مقصر در آثار مختلف معرفی شده بود؛ مثلاً محمدرضا در كتابش میگوید: «دشمنان خارجی ایران نتوانستند پیشرفت جامعه ایران را ببینند و نهایتاً زمینههای شورش و اعتراض علیه من را فراهم كردند.» اشرف میگوید: «این كار آمریكاییها بوده است»، جهانگیر تفضلی میگوید: «این مشاوران فاسد شاه بودند. شاه آدم خوبی بود ولی مشاورانش بسیار بد بودند.» فریدون هویدا در كتاب سقوط میگوید: «برای وقوع انقلاب در ایران هیچ دلیلی بهتر از وجود خود شاه نمیتوانست باشد. یعنی اگر رفتار شاه را تجزیه و تحلیل كنید، میفهمید كه برای وقوع انقلاب دلیل دیگری نیاز نیست. این آدم آنقدر فاسد بوده كه جامعه به خاطر صرف وجود چنین آدمی در رأس قدرت، دست به انقلاب میزند». خود هویدا در محاكمهاش میگوید كه «من مقصر نبودم بلكه سیستم فاسد بوده». علی امینی در خاطراتش میگوید: «مسئولان جبهه ملی باعث این حادثه شدند و در زمانی كه دولت تشكیل دادیم اگر همكاری میكردند، میتوانستیم شاه را تعدیل كنیم و از این طریق اجازه ندهیم به خاطر مسائلی كه كشور به آنها مبتلا شده، آیتالله خمینی و مذهبیها فرصت كنند در مسیر مبارزه سیاسی بیایند و كشور دچار این فاجعه شود.» بعد عبدالمجید مجیدی میگوید: «افزایش قیمت نفت سبب وقوع این حادثه شد.» دوباره خود ایشان «ساواك و حزب رستاخیز» را مقصر معرفی میكند. جالب اینكه در كتابی كه به نام پهلویها چاپ شده دختران فرح ـ همه عناصری كه مطرح كرده بودند به عنوان مقصر آوردند، حتی شركتهای چند ملیتی نفتی و فردوست و قرهباغی و... را به عنوان مقصر نشان دادند. یعنی آقایان مجموعهای از كتابهای پهلویها را خواندند و بر اساس آن كتاب را نوشتند و هر كس یك بخشی را مقصر معرفی كرد. بخشهایی از آن گفتمان پهلویها در داخل ایران پذیرفته شد مثلاً اساتید مطرح دانشگاههای ما نظرات اشرف را تبلیغ كردند؛ كه آمریكا مقصر بوده. یا خود شاه در جاهای مختلف و در گفتوگوهایی كه با عناصر سیاسی خارجی در ایران مثل ویلیام سولیوان، آنتونی پارسونز یا میشل پویناتسكی نماینده دولت فرانسه بحث سرعت رشد و ترقی را مطرح میكند. مدرنیزاسیونی كه در ایران راه افتاده بسیار سریع بوده و ما ملاحظه طبقات پاییندست را نكردیم. نتیجه این شد كه در اثر رشد مدرنیزاسیون مردم علیه من قیام كردند.
جالب اینكه همین اظهارات محمدرضا پهلوی در متون آقایان سُفرا آمده و در دانشگاههای خارج از ایران بر اساس همین اظهارات تئوری مدرنیزاسیون را درست كردند. وقتی این تئوری درست شد، خانم نیكی كدی و دیگران این نظریه را پذیرفتند و مطرح كردند. در مراكز دانشگاهی داخل هم با سلام و صلوات این تئوری را پذیرفتند، بدون اینكه تدبیری راجع به این قضیه صورت گیرد كه اصل این حرف برای كیست و از چه منشایی مطرح شده است.
تاریخ نگاری سفرا و سیاستمداران دولتهای غربی
اما طیف دومی که بایستی توجه كرد و بسیار هم درخور توجه بوده. كاری كه آمریكاییها و نمایندگان سیاسی دولتهای خارجی در ایران انجام دادند ایالات متحده در ایران یك پایگاه مهم استراتژیك داشت. همسایه شوروی و بر نفت ایران مسلط بود. به واسطه حضور در شمال خلیج فارس و حضور دولتهای تحت حمایت در جنوب عملاً بر كل منطقه خلیج فارس مسلط بود و نفت جهان از زیر نگین او باید عبور میكرد. به اضافه اینكه به هر میزان كه نفت میخرید اسلحه و كالاهای مصرفی صادر میكرد. مثلاً سال 56 حدود 22 میلیارد دلار صادرات نفت داریم و حدود 24 میلیارد دلار واردات كالاهای مصرفی كه اگر كتاب «ایران سراب قدرت» رابرت گراهام را ببینید گزارش بسیار خوبی از وضعیت واردات این كالاها و هزینههایی كه بابت دموراژ و هزینههای اینچنینی پرداخت میشده، دارد. اگر دقت كنید میبینید كه چه فاجعه عظیمی در این كشور در حال رخ دادن بود. در آثار تاریخی كه دوستان خودمان در جاهای مختلف نوشتند دیدهام كه خیلی به كتاب گراهام توجه نشده است.
آمریكاییها پایگاه بزرگی را از دست دادند. طبیعتاً باید به مردم خودشان میگفتند كه چه چیزی سبب شد كه در ایران پایگاهی به این عظمت را از دست بدهند. ضمن اینكه یك واقعیت وجود دارد، اینكه تعامل انقلاب و كشمكش نیروهای انقلاب و رهبری با ایالات متحده بود، نه با شاه. شاه در واقع یك واسطه بود. وقتی كه آثار تاریخی آمریكاییها را میخوانید میفهمید كه شاه این وسط عددی نیست. خاطرات سولیوان، كارتر، برژنیسكی، سرهنگ چارلرز بکدیث نیروی دلتا بکدیث را بخوانید؛ در كنار آن خاطرات رئیسجمهور فرانسه ژیسكاردستن قدرت و زندگی آنتونی پارسونز. بعد وقتی همه اینها تنظیم میشود. حتی، در تنظیمی كه رادیو بیبیسی داشت فیلم كوتاه انقلاب ایران به روایت بیبیسیـ سطح درگیری و برخورد، در سطح شاه و امام نیست. جالبتر از همه اینها خاطرات هامیلتون جردن است. سطح برخورد بین آمریكا و مردم ایران و رهبری انقلاب است. بنابراین ضرورت دارد به منابع آمریكاییها هم به طور جدی توجه كنیم؛ ضمن اینكه فقط به منابع منتشرشده سران آمریكا خیلی نمیتوان اطمینان كرد. البته معتقدم منابع باارزشتر دیگری دارند كه آن اسنادی كه منتشر خواهد شد و یا اسناد سفارت آمریكا كه بخشی از منابع محرمانهای است كه میتواند دستمایه تاریخنگاری دوره ما قرار گیرد و در این دوره اینها آن را تنظیم كردند كه چطور آمریكاییها تلاش كردند بر موج انقلاب سوار شوند یا در برابر آن بایستند و چطور امام توانست همه این خطرات و فشارها را به نوعی از سر بگذراند. این یك نوع نگاه تاریخنگاری است كه به نظرم گفتمان نیروهای مسلمان ما شدیداً از توجه به نگاه آمریكاییها تهی است. یعنی واقعاً نمیدانیم آمریكاییها راجع به ما چی فكر كردند و چی گفتند. اگر بدانیم خیلی جاها بیپاسخ نمیمانیم و احساس ضعف و خلأ نمیكنیم. این مشكل اساسی را متأسفانه در بین دوستان خودمان داریم.
تاریخ نگاری خادمان جدا شده
اما طیف سومی كه در این دوره دست به تاریخنگاری زدند كسانی هستند كه از پهلویها جدا شدند. عناصری كه در خدمت نظام سیاسی پهلوی بودند و ضمن اینكه همكاری خود را ادامه دادند، در سالها و ماههای آخر، از آنها بریدند. در بین این دسته از كسانی كه خاطراتشان را نوشتند با ادبیات بهخصوصی مواجه هستیم كه نه به ادبیات انقلابیون شباهت دارد و نه به ادبیات پهلویها. نمونه عالی خاطرات فردوست، قرهباغی، احمدعلی مسعود انصاری و حتی نوع جلفتر خاطرات خانم پروین غفاری، یا حتی خاطرات ملكه ثریا هم میتواند در این زمره قرار بگیرد. آثار زیادی در این زمینه هست. مثلاً كتاب «خون و نفت» آقای فرمانفرمائیان از این دست است یا «پشت پرده تخت طاووس» خانم مینو صمیمی، كه اینها حقایق بسیاری را توضیح دادند. ولی جالب اینكه وقتی به خودشان میرسند دچار خودفراموشی میشوند. البته واقعیت خاطرات این است. معمولاً آنهایی كه خاطرهنگاری میكنند چنین نقطه ضعفی را دارند؛ مخصوصاً اگر بعد از گذشت زمان باشد.
تاریخنگاری تجاری
یك طیف دیگری در ایران دست به تاریخنگاری زدند كه بر گفتمان تاریخنگاری دوره ما مسلط شدند. آن تاریخنگاری تجاری است. مال جمعی از نویسندگان است كه در زمان رژیم گذشته كارهای تاریخی میكردند. نویسندگان متوسط آن دوره بودند؛ یعنی در حد آقایان ذبیحالله صفا و احسان یارشاطر نبودند. خیلی پایین دستتر، عناصر درجه سه و چهار حاكمیت پهلوی بودند. بعد از انقلاب اینها از مراكز مطبوعاتی كنار رفتند. تا سالهای 70 و 71 فرصت خوبی پیدا كردند تا آنچه را در گذشته نوشتند یا گردآوری كردند، سر و سامان بدهند یا اینكه بنویسند. این فرصت هم برای اینها فراهم شد و هم برای ملیگراها، كه نه درگیر جنگ بودند و نه مسائل انقلابـ . وقتی از سالهای 70 و71 جریان تاریخنگاری انقلاب در ایران به صورت جدی شروع میشود، طیف اول این تاریخنگارها را میبینید: مسعود بهنود، محمود طلوعی، باقر عاقلی، ناصر نجمی و همین طور طیفهایی كه یك مقدار به جریان انقلاب نزدیك شدند مثل خسرو معتضد. ولی به لحاظ سبك و یكدفعه بازار كتاب از آثار آنها پر میشود. اینها تجربیات خاص روزنامهنگاری هم داشتند. به خوبی هم میدانستند برای اینكه ارتباط برقرار كنند و كتاب هم فروش برود و ارزشها را منتقل كند از چه سبكی باید استفاده كرد. بهترین روش سبك ذبیحالله منصوری بود؛ داستانپردازی تاریخی. كتاب «امام صادق مغز متفكر جهان تشیع» داستان روانی دارد.
میگویند مرحوم بازرگان وقتی كتاب «امام صادق مغز متفكر جهان تشیع» منتشر شد، چون به روش پردازشهای علمی دین هم علاقهمند بود و مطالعاتی داشت، چندین بار به مؤسسه خواندنیها رفته بود. ظاهراً دفتر مرحوم منصوری هم طبقه چهارم پنجم بود كه او را پیدا كند و بپرسد كه مؤسسه اسلامی استراسبورگ كه این همه مستشرق جمع شدند و راجع به امام صادق(ع) مطالعه و تحقیق كردند، آدرسی بدهید كه ما فرانسه میرویم آنجا هم برویم. چند بار مراجعه كرده بود. هر بار طوری سر دوانده بود. بعد كسی گفته بود كه چنین مؤسسهای وجود ندارد. خیلی از این مستشرقین هم وجود ندارند. یا كتاب «ملاصدرا»ی هانری كربن كه واقعاً چنین كتابی ننوشته است. از او پرسیدند گفته بود كه خبر ندارم ولی تا حالا فكر میكنم بیست سی بار چاپ شده. یا كتاب «سینوهه پزشك مخصوص فرعون» را همه میدانند كه افسانه است ولی میخوانند. جالب اینكه روی آنها تأثیر هم میگذارد. این یك تجربه گرانبها بود كه این جریان به خوبی با آن آشنا بود و میدانست چطور استفاده كند. سرسلسله اینها هم آقای بهنود و طلوعی بود. اولین كتاب «داستان انقلاب» بود. وقتی بخوانید میبینید با حرف پهلویها خیلی متفاوت نیست. چقدر پهلویها در این كتاب روان و تلطیف شدند؟! وقتی یك جوان كتاب «دولتهای ایران از سید ضیاء تا بختیار» را میخواند به پدرش میگوید پهلویها كه بد نبودند چرا شما انقلاب كردید؟ آثار باقر عاقلی را بخوانید؛ اصلاً نمیفهمید چرا انقلاب كردید. جالب اینكه عاقلی در كتابش مینویسد شهدای 17 شهریور در زد و خورد با پلیس كشته شدند. اما وقتی به درجهداران رضاخان میرسد، وقتی به روستا حمله كردند یا اگر در راه تصادف كردند و كشته شدند باز هم میگوید شهید شدند. یا شخصیتپردازیهایی كه صورت گرفته. این نگاه وجه غالب داستان تاریخی نوشتن بود. اما نگویید كه این تاریخ نیست. الان همه مؤسسات پژوهشی در ایران میدانند كه آثار بهنود، داستانپردازی است؛ اما جالب اینكه همه هم به آنها استناد میكنند.
نمیخواهیم ارزش كسی را كم كنیم ولی كتاب اشرف پهلوی مركز بررسی اسناد وزارت اطلاعات را ببینید؛ عیناً كتاب آقای بهنود است. قطعهقطعه بریدند و چسباندند، نظر رسمی جمهوری اسلامی شد؛ آن هم وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی. نكته دیگری كه اینها به خوبی فهمیدند اینكه اگر بتوانید مسائل زنانه را توضیح دهید خوب فروش میكند. آثار اینها عمدتاً سوژه زنانه دارد. یك نوع مادهگرایی مشاهده میشود. «این سه زن»، «ثریا ملكه غمگین»، «فوزیه»، «دخترم فرح»، «اشرف از كجا تا كجا»، یا «دوقلوی میرپنج» راجع به ثریا آنقدر كتاب از روی كتاب خودش رونویسی كردند. این كتابها فقط یك داستان دارد كه حظ ببرد. تصویرپردازی هم میكنند. تا آنجا كه بتوانند عكسها را عبور دهند مشتری بهتر پیدا میشود. ضمن اینكه این آقایان هیچ كدام مستند نمینویسند. میگویند خودمان سند هستیم. نكته دیگر این كتابها سیاست چسب و قیچی است. یعنی كتابها از روی همدیگر برداشته شده است. جالب اینكه تلویزیون جمهوری اسلامی الحمدالله! از همه آقایان به عنوان مورخان برجسته استفاده میكند و در خدمت آنهاست. بنابراین در ایران بعد از انقلاب گفتمان غالب تاریخنگاری مربوط به این طیف تجاری است. در دوره فوقلیسانس دانشجویی از استادی كه در خارج كشور نامی هم دارد، راجع به دولتهای ایران پرسید كه كتابی را معرفی كند. ایشان ده دقیقه فكر كرد تنها چیزی كه به ذهنش رسید، «دولتهای ایران از سید ضیاء تا بختیار» بود. طبیعی است كه كتابهای جدی دیگری را نخوانده، حتی از ملیگراها و سایر طیفها.
بعد از این، شاهد شكلگیری گفتمان تاریخی طیفهایی هستیم كه به نوعی با رژیم پهلوی مخالف بودند، اینها سه طیف هستند. یك طیف اسلامگراها هستند. طیف دوم ملیگراها و طیف سوم چپگراها.
تاریخ نگاری اسلامگراها
شروع تاریخنگاری انقلاب در طیف اسلامگرا با آقای سید حمید روحانی است. چه بخواهیم و چه نخواهیم كتاب «بررسی تحلیلی نهضت امام خمینی» اولین كتابی است كه در این حوزه نوشته شده. جلد اول سال 56 منتشر شد بعدِ كتاب «نهضت روحانیون» آقای دوانی و بعد كتاب «سید جلالالدین مدنی» و «تفسیر آفتاب» استاد حكیمی و بعد آرامآرام تا آغاز دهه هفتاد بسیار محدود كتاب دارید. البته دوره اول كتاب فردوست و دیگر کتابهای دیگر مؤسسه مطالعات برای طیف جداشدگان است. اما میتوان دوره دوم را به طیف اسلامگراها منسوب كرد. كمكم مؤسسات تحقیقاتی فعال میشوند. دفتر ادبیات انقلاب حوزه هنری، كتابهای زوایای تاریك، خاطرات آقای فلسفی، آقای هادی غفاری، آقای محتشمی، بعد احمد احمد و اواخر خانم دباغ و آقای بجنوردی و الویری آثار متعددی در این دورهها منتشر كرد. آثار مركز اسناد به همین صورت، جلد دوم و سوم نهضت امام خمینی. بعد مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر وارد میشود. در دورهای دغدغه آنان بیشتر تاریخنگاری دوره قاجار بود كه بعد تحولی رخ داد كه به سمت تاریخنگاری انقلاب هم سرایت پیدا كردند. مركز بررسی اسناد هم دیر وارد این عرصه شد. دستمایه اصلی آن هم نوشتههایی است كه از پهلویها به جا مانده بود.
از همه اینها ماندگارتر مجموعه «مجله یاد» كه مصاحبههای بسیار كلیدی و مهمی را انجام دادند و بسیار خوب به ریشههای اصلی وقوع انقلاب در ایران پرداختند. اخیراً مؤسساتی مثل مؤسسه مطالعات و تدوین تاریخ معاصر وارد شدند. كارهایی هم انتشارات اطلاعات انجام داد. افرادی هم به طور شخصی دست به انتشار اسناد خودشان زدند، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام هم در این حوزه میگنجد كه یك جریان اصلی است.
این گونه از تاریخنگاری بر چند نكته اساسی تأكید دارند. یكی اینكه انقلاب برای اسلام در ایران واقع شده، رهبری انقلاب با روحانیت و امام بوده، مبارزه یك مبارزه فرهنگی و دینی بوده و در كنار این مبارزات، مبارزه مردمی، فراگیر و مسالمتآمیز را پیگیر هستیم. هدف مبارزه هم پیشاپیش مشخص بوده. آماجهای مبارزه هم شاه، آمریكا و سیاستهای خارجی در ایران بوده است.
در طیف اسلامگرا، شروع انقلاب از 15 خرداد 42 هست و نه منشأ دیگری. چون یكی از نكاتی كه همه به آن توجه دارند، اگر بخواهند مبارزات خود را به قبل از انقلاب سرایت بدهند به نهضت ملی و فدائیان اسلام و آن هم گرایش مذهبی را نشان میدهند ولی دوره جدید میبینید كه به 15 خرداد و شروع نهضت امام خمینی توجه میكند.
تاریخنگاری ملیگراها
طیف دیگری كه در تاریخنگاری بعد از انقلاب مؤثر بود طیف ملیگراها بودند. آنها بعد از سال 60 به خاطر اینكه در انزوا بودند فرصت بسیار خوبی پیدا كردند كه خاطرات و نقش گذشته خود را به نگارش درآوردند.
و همین باعث شد گفتمان تاریخی اینها هم غالب شود. آقایان به بازنگری مباحث تاریخی گذشته پرداختند. آثار متعددی منتشر كردند؛ از خاطرات مرحوم مهندس بازرگان، آقای سنجابی، «آخرین تلاشها در آخرین روزها» ابراهیم یزدی، با كتاب آقای نجاتی، رحمانی، مكی، خاطرات شمسالدین میراعلایی، مجموعه بسیار گستردهای از خاطرات این دسته آقایان منتشر شد.
البته آثار مكی به نهضت ملی برمیگردد به بحث انقلاب خیلی توجه نداشت و تا حدود زیادی بر گفتمان دانشجویی هم غلبه داشت. علتش هم حضور اساتیدی بود كه در دانشگاهها بیشتر به نگاه لیبرال و ملیگرا نزدیك بودند. توجه تاریخنگاری ملی گرا این است كه رهبری ارشد در تاریخ ایران رهبری مرحوم دكتر مصدق است. مبارزه در ایران هم، برای ایران و اگر هم اسلامیتر باشند ایران اسلامی است و ایرانی مسلمان و نه مسلمان ایرانی و اسلام. ضمن اینكه نقطه شروع مبارزه از نهضت ملی است. لذا آقای نجاتی «تاریخ 25 ساله ایران»را انتخاب میكند. هدف مبارزه هم استبداد پهلوی است نه حاكمیت پهلوی. خود رژیم خیلی هدف نیست بلكه اگر رژیم استبداد خود را تعدیل میكرد، قطعاً در آن زمان مورد هدف قرار نمیگرفت. در دوره معاصر هم كه تاریخ آنها نوشته شد، به نوعی توجه دارند كه استبداد آن موقع را مورد هدف قرار دهند و به هیچ وجه در آثار اینها نمیبینید كه قدرتهای خارجی مورد هجوم تاریخنگاری واقع شوند. حتی در كتاب آقای نجاتی كه به متون آنها هم توجه دارد، باز آمریكاییها خیلی هدف نیستند یا حداقل هدف آماجهای آنها قرار نگرفتند. ضمن اینكه در آثار ملیگراها كاملاً شاهد هستید كه یك توجه بسیار اساسی دارند كه نقش امام و نقش نیروهای مذهبی را نادیده بگیرند. مثلاً كتاب «بررسی انقلاب ایران» دكتر ناصر كاتوزیان را ببینید، اصلاً كسی باور نمیكند آقای كاتوزیان حقوقدان، در كار تاریخی چنین بحثهایی را با حساسیت و وسواس بسیار زیاد و بسیار تند هم علیه نیروی مذهبی بنویسد.
تاریخنگاری چپگراها
اما طیف دیگری كه جزء مخالفان رژیم پهلوی محسوب میشوند و به نوعی دست به تاریخنگاری زدند طیف چپگرا هستند. البته در طیف ملیگراها تفرق و تعدد هم دارید، یعنی ملیگرای غیرمذهبی دارید. مثل مرحوم دكتر سنجابی تا ملیگراهای مذهبی مثل مرحوم بازرگان و سحابی.
در طیف چپگرا مجموعه درخور توجهی از مخالفان رژیم پهلوی چپیها بودند. تودهایها و سازمان چریكهای فدایِ خلق با گروههای سیاسی دیگری كه در این دوره به مبارزه با رژیم پهلوی پرداختند، یا با جنگ وارد شدند یا مبارزه سیاسی در خارج از ایران انجام دادند، اینها هم در بعد از انقلاب به بیان یادماندههای خودشان و بحث و پژوهش راجع به آن دوران شروع كردند آنها چند طیف جدی بودند. نیروهای مبارزهجو، تودهایها و چریكهای فدایی خلق یا مدل دانشگاهی آن نیروهای كنفدراسیونی كه در خارج از ایران فعال بودند. مجموعاً اینها آثار متعددی نوشتند از خاطرات ایرج اسكندری، نورالدین كیانوری، احسان طبری كه بعضیها بریدههای این دوره از ماركسیست هستند و بعضیها هم نیستند و در رسانهای خارج از ایران دیدگاهشان را طرح كردند. یا كسانی مثل علیاصغر احسانی كه قیام افسران را، همراه با تجلیل نوشته. اما اشخاصی مثل احمد شفاهی قیام افسران را همراه تحلیل نوشت. اما واقعیت این است كه همه اینها بر اساس مبانی و دیدگاههایی كه قبول داشتند به تجزیه و تحلیل پرداختند، اولین كتابی كه از چپیها راجع به تاریخ معاصر داریم و شاید جدیترین باشد و مربوط به قبل از انقلاب است كتاب «تاریخ سی ساله» هوشنگ جزنی است كه در زمان مبارزهاش قبل از اینكه در زندان كشته شود نوشته بود كه بعد از انقلاب در ایران منتشر شد و به عنوان یك اثر جدی با نگاه چپ مورد توجه قرار گرفت. آثار دیگری هم از نیروهای چپ مثل «مبارزه مسلحانه هم تاكتیك هم استراتژی» مسعود احمدزاده، آثار متعدد در مورد خسرو روزبه یا خسرو گلسرخی یا محاكمه افسران، حزب توده مورد اعتنا واقع شد. ضمن اینكه آثار زیادی هم راجع به حزب توده منتشر شد؛ مثل «سیاست و سازمان حزب توده» از مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی یا حتی كتاب «حزب توده» سرهنگ علی زیبایی، فرماندار نظامی در قبل از انقلاب هم جزء كتابهایی در این زمینه است. كتابهایی هم محققان خارجی چاپ كردند؛ مثل كتاب «شورشیان آرمانخواه» مازیار بهروز. از جمله كتابهایی كه از خود نیروهای چپ درخور توجه هست، «سازمان نظامی حزب توده» آقای یزدانپناه كتاب جدی و خوبی است. كتابهایی هم نیروهای كنفدراسیون خارج از ایران منتشر كردند. اخیراً آقای محمدعلی امیری تلاش گستردهای را در داخل ایران شروع كرده كه آثار زیادی از نیروهای چپ را منتشر كرده است از جمله خاطرات خودش. سوژه خاص نیروهای چپ در ایران سوژه «چهگوآرا» است. او چهره چپگرا و ماركسیست انقلابی است و تقریباً برای همه طیفهای جهان سومی مطلوبیت و محبوبیت دارد و الگوی بسیاری از مبارزان سیاسی جهان سوم هم است. نكته جالب اینكه اخیراً لیبرالها و هالیوود هم متوجه چهگوآرا شدند و تلاش دارند از چه گووارا انقلابی چپ كه توسط نیروهای لیبرال سرمایهداری كشته شد سمبلی برای آزادی لیبرالی و سرمایهداری بسازند.
تاریخنگاری دانشگاهی
طیف دیگر تاریخنگاری دانشگاهی است. متأسفانه یكی از نكتههای درخور توجه كه انقلاب هم توجه نكرده بحث تاریخنگاری دانشگاهی است. دانشجویی كه در دانشگاه در خصوص دوره معاصر كسانی برای او تاریخ را میگویند و راهنمای او هستند كه به لحاظ نگرش و دیدگاه بسیاری از آنها اگر همه نباشند حداقل با اندیشه انقلاب اسلامی هماهنگ نیستند یا اینكه حداقل آثار و منابع نیروهای اسلامگرا را شعاری میدانند و همیشه به آن چیزی توجه دارند كه خارج از ایران چاپ شده. الان در مراكز دانشگاهی به لحاظ نگرش تاریخی دوره معاصر عمدتاً در اختیار طیف ملیگرا است و جالبتر اینكه این آقایان وقتی خودشان نگاه ملیگرایانه دارند، منابعی كه به عنوان متن درسی معرفی میكردند عمدتاً چپ بوده. جالب اینكه نگاه اسلامگرایان را نادیده میگیرند.
در نگاه دانشگاهیان ما، اصل بر ندیدن واقعیت انقلاب در ایران است. چون ادعایی مطرح است كه چون این پدیده هنوز تاریخی نشده و زمان نگذشته و هنوز اسناد آن منتشر نشده نمیتوانیم راجع به آن قضاوت كنیم. جالب اینكه راجع به مسائل پیرامونی آن قضاوت میكنند، اما خود انقلاب را نمیخواهند ببینند. یك بیطرفی آگاهانه را در تاریخنگاری دانشگاهی داریم كه عمدتاً حكایت از این دارد كه در دانشگاه خصوصاً در دورههای تخصصی، پدیده انقلاب اسلامی خیلی مورد اعتنا جدی واقع نمیشود. اگر هم احیاناً بعضی اساتید توجه میكنند طبق باورها و علایق خاص خودشان است.
تاریخ نگاری محققان خارجی
دو طیف دیگر محققان خارجی داریم. یكی طیف محققان اروپایی آمریكایی هستند كه در جریان و بعد از انقلاب در مورد تاریخ و حوادث این دوره به بحث و بررسی پرداختند كه در این دوره شاهد آثار متعددی هستیم. این دسته از آثار جزء بهترین فرصتهای مطالعاتی برای ماست، چون محققانی بدون توجه به اغراض سیاسی، بعضیها حتی با توجه به اغراض سیاسی به تجزیه و تحلیل این حادثه پرداختند، آنهایی كه كمتر غرض داشتند و حداقل منافع خاص نداشتند مثل میشل فوكو، نگاههای نزدیكی داشتهاند، اما آنهایی به چشم منافع ملی كشور خودشان به پدیده نگاه كنند باز نتایج خوبی گرفتند، مثل جیمز بیل، فرد هالیدی، رابرت گراهام و ریچارد كاتن و نیكی كدی یا تِد اسكاچپُل آثار بسیار باارزشی توسط این طیف نوشته شد، كه بعضاً با توجه به منافع ملی كشور خودشان بود.
طیف دیگری هم داریم كه محققان خارجی مدافع انقلاب اسلامی هستند، اشخاصی مثل مرحوم دكتر كلیم صدیقی، فتحی شقاقی، علی عزتبگوویچ، راشد الغنوشی، جامد الگار و بسیاری از مؤسسات كه در جاهای مختلف دنیا راجع به انقلاب اسلامی بحث و بررسی كردند، كتاب منتشر كردند و اتفاقاً به خاطر نوشتن این آثار تعزیرات زیادی متحمل شدند؛ مثلاً، مرحوم عزتبگوویچ به خاطر نوشتن كتاب درباره انقلاب اسلامی و امام خمینی پنج سال زندانی بود، راشد الغنوشی هم به همین صورت.
تاریخنگاری روشنفكری
بحث تاریخنگاری روشنفكری هم به عنوان یك جریان جدید شناخته میشود كه از اواسط دوره اصلاحات پا به عرصه وجود گذاشت. مؤلفه اول این تاریخ نگاری بستر فكری و تئوریك مورخان است. مؤلفه دوم دیدگاهها و نگرشهای این دسته آقایان و مولفه سوم سبك و سیاق آنهاست. این دسته از نویسندگان به لحاظ بستر فكری و محیطی كه از آن آمدند عمدتاً اسلامگرا بودند؛ مثلاً آقایان عمادالدین باقی، دكتر صادق زیباكلام، ماشاءالله شمسالواعظین، سعید حجاریان و حمیدرضا جلاییپور زمانی منسوب به نیروهای اسلامگرا بودند. به لحاظ تفكر و دیدگاه به طیف ملیگرا نزدیك شدند و به لحاظ سبك و روش به طیف تجارینویسان و مسعود بهنود نزدیك شدند. لذا این مجموعه، طیف بهخصوصی در تاریخنگاری معاصر است. در بین این دوستان، بازگشت و رویگردانی از یكسری مبانی را میبینید. عمادالدین باقی كه مورخ فاضلی است، زمانی كه «در شناخت حزب قاعدین» را نوشت، بعد تجلیل از مرحوم حلبی میكند و تمام آنچه در گذشته گفت را به نوعی پس میگیرد. یا مباحثی را كه شمسالواعظین در روزنامه توس درباره پذیرش پناهندگی دولت فرانسه توسط امام مطرح كرد، با وجود اینكه شمس زمانی در این مجموعه حاضر بوده و آگاهی كافی دارد. اینكه عناصری بعد از مدتی به تاریخنگاری روی میآوردند و از همه آنچه كه قبلاً خودشان پرداخته بودند برگشتند و به ارزشهای جدیدی روی آوردند و گفتمان اینها تغییر كرد. حالا هر چه اسم بگذارید، من همان گفتمان تاریخنگاری روشنفكری كه خودشان قبول دارند را روی آنها گذاشتم. اینها به لحاظ بستر سیاسی و اجتماعی وابسته به طیف نیروهای اسلامگرا و به لحاظ فكری و مبانی نظری به گفتمان ملی گرا نزدیك شدند و به لحاظ روش به نیروهای تجارینویس تعلق دارند. اینها یازده طیف بود كه توضیح دادم.
البته افراط و تفریطهایی در هر كدام از این طیفها داریم. این طور نیست كه اگر آقای الف جزء یك گروه است همه مبانی را رعایت كند. آنجا بر اساس یك توافق از پیش تنظیمشده نیست، بلكه نیروهایی كه هر كدام متصل به جریانی بودند، هر كدام بر اساس نگرشهایی كه باور داشتند دست به تاریخنگاری زدند. ممكن است تفاوتهایی هم داشته باشند. اگر در مجموعهای چادری فرض بكنیم، اینها در یك چادر قرار میگیرند، اما قطعاً با هم تفاوتهای ضمنی دارند.
در حد یك چشمانداز خیلی خوب بود. اتفاقی كه ما میخواهیم بیفتد تحلیل اینها نیست. میخواهیم وقتی دانشجوها این را میخوانند چشمانداز پیدا كنند و بعد به راهكار برسند. سؤال بعدی این است كه روش مطالعه تاریخ انقلاب چیست؟ به عنوان كسی كه روی این مسائل كار كردید و طیفهای مختلف تاریخی را دیدید و ارزیابی خودتان را هم راجع به نقاط ضعف و قوت آنها دارید، برای نوع مطالعه تاریخ انقلاب چه توصیهای دارید؟ در پاسخ به همین سؤال گوشه چشمی به این بحث داشته باشید كه شناخت تاریخ بعد از انقلاب چقدر به شناخت تاریخ قبل از انقلاب كمك میكند و بالعكس؟ كسانی كه میخواهند وارد این رویكرد تاریخی به انقلاب اسلامی به مثابه یك واقعیت اجتماعی و تاریخی در جهان معاصر بشوند با چه زاویهای برای مطالعه وارد شوند و مهمترین منابع و آثاری كه میتواند مورد توجه قرار بگیرد چه خواهد بود. ممكن است شما بگویید برای ورود به شناخت تاریخ انقلاب اسلامی مثلاً از مقطع 58 تا 60 را اول بخوانند یا بالعكس. سیر مطالعاتی به این معنا،شاید اولین چیزی كه به نظر میرسد این باشد که از مشروطه شروع كنند و... ولی كسی كه این فراز و فرودها را دیده باشد ممكن است مِتُدی پیشنهاد كند برای یك كتابخوان غیرحرفهای كه نه به عنوان یك رشته تخصصی، به عنوان یك ضرورت فرهنگی و ملی انقلاب خودش را بشناسد از چه زوایایی باید وارد شود و چه سیری را طی كند كه به برداشت عمیقتری از انقلاب اسلامی برسد و قاعدتاً او را هدایت خواهد كرد كه چشمانداز آینده انقلاب را هم بهتر بفهمد.
برای مطالعه انقلاب اسلامی معتقدم بهترین منبع، خود امام است. تنها كسی كه خیلی مورد اعتنای واقعی واقع نشد امام بود. آثار تاریخی كه از امام بر جا مانده و حوادث و اتفاقاتی كه صورت گرفته به عنوان مجموعه گفتوگوهای امام آوردیم. اما به این قصه نگاه نكردیم كه مواضع تاریخی و دریافتها و تجزیه و تحلیلهایی تاریخی و مسیری كه امام آغاز كرد و ادامه داد آن مسیر چه بوده است، به طور كلی پرداختیم. مثلاً كتاب درسی انقلاب اسلامی و كتابهای مختلفی درباره تاریخ معاصر را ببینید، از ملیگراها شروع و بعد به چپگراها میرسند. همه كه تمام شد آخر میگویند امام هم وارد قضیه شد و یك صفحه هم درباره او مینویسند. در این دوره حضور امام را در تاریخنگاری حتی تاریخنگاری نیروهای مسلمان هم نمیبینید. علت اینكه بر منابع آمریكاییها چه محققان و چه دولتیهاـ تأكید دارم این است كه امام نقش اول را دارد. نقش امام مشخص است چون طرف آمریكایی توضیح میدهد: آن كه من با او طرف بودم یك شخصیت برجسته و توانمندی بود كه همة مسائلی را كه مطرح میكردم خوب میفهمید و همیشه چند گام از من جلوتر بود. ولی خودیهای ما هنوز به این باور نرسیدهاند. یعنی هنوز در ایران باور نكردیم یكی از اصلیترین خاكریزهای فتحناشدنی، مبارزه مسالمتآمیز امام بوده است. خیلیها اصرار داشتند كه از خاكریز امام عبور كنند و كشور وارد جنگ مسلحانه شود ولی امام اجازه نداد. تقریباً تمام رهبران سیاسی داخل كشور به این نتیجه رسیده بودند. تحقیق كنید آنهایی كه از طرف سازمان مجاهدین خلق پیش امام رفتند از چه كسانی تأییدیه داشتند! تقریباً از همه آقایان! كه اجازه بدهید تهاجم مسلحانه كنیم، امام اجازه نداد. حتی كسانی كه در دورههای بعد آمدند شعار دادند كه «تنها ره رهایی جنگ مسلحانه است» و اتفاقاً بسیاری را میخواستند سازماندهی كنند. امام به صورت یك مانع و خاكریز بسیار مهم و حساس جلوی همه اینها ایستاد و هیچ كس هم نتوانست خاكریز امام را فتح كند. باید به این واقعیت تاریخی برگردیم و امام را بیشتر از بقیه بشناسیم، مؤسسه نشر و تنظیم، كارهای خوبی انجام داده اما به نظرم هرگز این كارها در شأن و حد امام نیست. خود آقایان هم نتوانستند به امام نزدیك شوند، به لحاظ مبانی تئوریك هم نتوانستند نزدیك شوند. آن افقی كه او از ابتدا دید و توانست جامعه را در آن مسیر پیش برد برای خیلی از ماها حل نشد. معتقدم اصلیترین كاری كه در مطالعه تاریخ انقلاب باید بكنیم نه به این خاطر كه مردم را به امام علاقهمند بكنیمـ توصیه نمیكنم كه شما بخوان تا به امام علاقهمند شوی چون محور این حوادث این دوره ایشان است، یك محور هم شاه است، باید این دو پدیده را بشناسیم. دو كانون قدرت را در ایران، یكی سلطنت و دیگری مرجعیت، تعاملات این كانونها را بفهمیم. متأسفانه ما به هیچوجه به این دو پدیده توجه نمیكنیم، مثلاً صدا و سیمای ما اكراه دارد كه سخنرانی شاه را پخش كند. چه اتفاقی میافتد؟ به نظرم هیچ اتفاقی نمیافتد. جوان ما میفهمد چه كسی بر این كشور حكومت میكرد و چه ادبیاتی داشت. وقتی كه به صحبتها گوش دادید قانع میشوید. این دو را تطبیق دهید، اصلاً قضاوت هم نكنید. به این دو محور اصلی توجه كنید. در روش مطالعه یكی از اصلیترین چیزهایی كه باید توجه كنیم بدانیم آنچه میخوانیم از آن كیست و چه كسی این سخن را میگوید. شاید دوستان بگویند كه تاریخنگار بیطرف است. من معتقدم بیطرفی تاریخنگار یك شوخی و آرزوست. هیچ مورخی نیست كه بیطرف باشد جز آنكه بیطرفی او یك موضع خاص باشد. چون بیطرفی چند حالت دارد. یك وقت خود بیطرفی موضع است. موقعی كه جشنهای 2500 ساله در كشور برگزار میشد، اصلاً طراح و مجری اسرائیلیها بودند. پیشنهاد را دادند و بعد انجام دادند. جالب اینكه تنها كشوری كه به این جشن دعوت نشده بود اسرائیلیها بودند، مجله اسرائیلی ها عزهلام میگوید رابطه ما با شاه مثل رابطه عاشق و معشوقی است كه از زبان هانریخ لایكه شاعر آلمانی آمده، او در شعرش میگوید: به معشوقم گفتم از آن طرف خیابان برو آن طرف بلوار. من این طرف و تو آن طرف، كسی ما را با هم نبیند كه در دوستی ما خدشهای وارد كند. رابطه ما با شاه به این شكل است. گاهی این بیطرفیها هوشمندانه است؛ بنابراین موضع بیطرفی نداریم.
نكته دیگری كه باید توجه كنیم كه به سراغ منابع اساسیتر این دوره برویم، به نظرم برای شناخت تاریخ انقلاب یكی از منابع بسیار مهم مجموعه سخنرانیهای امام با نام «كوثر» است، اینها واقعیت تاریخی این دوره را كاملاً معرفی میكند. «صحیفه» مفصل است، «كوثر» ما را خیلی با قضایا آشنا میكند. نكته دیگری كه میتواند مورد توجه باشد خواندن كتابهای جدیتر است. اصلاً توصیه نمیكنم فقط كتب اسلامگرایان را بخوانید كتابهای چپگرا آثار ارزشمندی دارد. ملیگراها هم به همین صورت. منتهی باید كتابهای اساسیتر را خواند و به نگاه مربوط به كتاب هم توجه كنیم. در بین كتابهای محققان خارجی، كتابهای فوكو، جیمز بیل، فرد هالیدی، رابرت گراهام ایران سراب قدرت كتابهای ارزشمندی است؛ ضمن اینكه بستگی دارد كه سیر را از كجا به كجا بخواهیم پی گیریم. گاهی ممكن است از شهریور 1320 شروع كنیم. به اعتقاد من كتابهای رسول جعفریان بسیار باارزش است؛ «جنبشها و جریانهای مذهبی»، كتاب «تاریخ معاصر» موسی نجفی و موسی حقانی هم خوب است، مجموعه «روزشمار انقلاب اسلامی» هم ارزشمند است. در بین خاطرات، «خاطرات امام» خاطرات احمد احمد، خانم دباغ، آقای فلسفی، علی دوانی و از آن طرف خاطرات كیانوری و ایرج اسكندری و كتاب «سازمان و سیاست حزب توده»، كتاب «شورشیان آرمانخواه» مازیار بهروز، در بین دوستان ملیگرا هم كتاب «تاریخ 25 ساله»، خاطرات مهندس بازرگان «انقلاب ایران در دو حركت»، «شصت سال خدمت» هم جزء كارهای خوب این گروه است. خاطرات فردوست و » از كاخ شاه تا زندان اوین» احسان نراقی، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، كتاب «خون و نفت» فرمانفرمائیان، خاطرات مینو صمیمی تحت عنوان «پشت پرده تخته طاووس» هم كتب ارزشمندی است. در بین كتابهایی كه برای پهلویهاست؛ «خاطرات اشرف»، خود شاه و «پاسخ به تاریخ»، خاطرات علی امینی، جهانگیر تفضلی به علاوه عبدالمجید مجیدی، در خور توجه هستند. اما نكته مهم اینكه دوستان اصلاً ذهنیت خود را با تجارینویسان نبندند، چرا كه این كتابها فقط به درد آشنایی اولیه میخورد. برای كسی كه فقط میخواهد با خواندن آشتی كند كتابهای خوبی است، اما به عنوان منبع ذهنی و فكری به هیچ وجه توصیه نمیكنم.
ضمن اینكه حقایق بسیاری را هم در این مجموعه دارید. به اعتقادم كتابهای آقای معتضد از اعتماد بیشتری برخوردار است، یعنی با واقعیتهای تاریخی قرابت بیشتری دارد. بعد از او كتابهای عاقلی رتبه بهتری را در بین تجارینویسان دارد. با این وجود میتوان به آنها مراجعه و استفاده كرد. البته بسیاری از حقایق در مورد پهلویها را گفتهاند. خیلی از آقایان یا رویشان نمیشود یا دلشان نمیآید وارد بحثهای مربوط به مسائل اخلاقی پهلویها شوند. ولی در مجموع آن سبك و سیاق به اطمینان این منابع لطمه زد. بخشی هم به عدم استناد برمیگردد. اگر همین كارها را مستند میكردند خیلی با دل قرصتری میتوانستیم توصیه كنیم. ولی با این وجود برای آشنا شدن و میتوان مورد بهرهبرداری قرار داد، این مجموعه میتواند برای یك دانشجو مناسب باشد.