ساخت قدرت در كميته مركزي حزب توده در بعد از انقلاب اسلامي

طبق اصول سازماني ماركسيسم‌ـ لنينيسم كه در اساسنامه حزب توده منعكس است، عاليترين مقام رهبري حزب كنگره است و در فاصله دو كنگره، كميته مركزي بعنوان نماينده كنگره در رأس سازمان حزبي ايران قرار دارد. همزمان، ارگاني بنام كميسيون نظارت مركزي (منتخب كنگره و مسئول در برابر كنگره) بايد بعنوان يك ارگان موازي و نه تابع، بر فعاليت‌هاي كميته مركزي نظارت داشته باشد. در فاصله جلسات (پلنوم‌ها) كميته مركزي،‌ «هئيت سياسي» عاليترين مقام رهبري است و ارگاني نيز بنام «هيئت دبيران» موظف است وظايف جاري و روزمره حزب را هدايت كند. در رأس دستگاه هيئت دبيران دبيراول كميته مركزي حزب قرار دارد. از نظر سياسي مباني سازماني احزاب كمونيست،‌ هيئت دبيران، ارگان مافوق هيئت سياسي محسوب نمي‌شود و اين هيئت سياسي است كه عاليترين مرجع مسئول و مقام رهبري حزب كمونيست در فاصله پلنوم‌هاي كميته مركزي است و هيئت دبيران بايد تابع اين ارگان باشد. از اينروست كه مي‌بينيم در حزب كمونيست اتحاد شوروي چه بسا فردي دبير كميته مركزي است،‌ ولي هنوز عضو هيئت سياسي (پوليت بورو) نيست. براي مثال، بوريس پاناماريف، چهره مشهور حزب كمونيست شوروي در دوران برژنف و مسئول شعبه بين‌المللي آن، سالها دبير كميته مركزي بود ولي تنها عضو علي‌البدل (مشاور) پوليت‌ بورو محسوب مي‌شد.
درحزب توده اين ساختار اساسنامه‌اي، به هيچ روي رعايت نمي‌شد:
1ـ كنگره سوم حزب، كه بعنوان عاليترين مقام رهبري، به عملكرد ارگانهاي رهبري (هيئت سياسي، هيئت دبيران، شعب كميته مركزي، كميسيون نظارت مركزي) مشروعيت مي‌بخشد، عملاً عليرغم وجود شرايط مناسب هيچگاه تشكيل نشد و لذا كميته مركزي حزب فاقد مشروعيت اساسنامه‌اي و ايدئولوژيك بود و اعضاي آن اكثراً از سوي رهبري عملي حزب، و با نظر مقامات شوروي، منصوب مي‌شدند.
2ـ «كميسيون نظارت مركزي» بعنوان ارگان منتخب و مسئول در برابر كنگره و موازي كميته مركزي تشكيل نشد. پس از انقلاب اسلامي ايران ارگاني بنام «شعبه مركزي بازرسي و رسيدگي» تشكيل شد كه تابع هيئت دبيران بود و عملاً يك نهاد تشريفاتي بود. مسئول آن (هدايت‌الله حاتمي) از مهره‌هاي كا. گ. ب بود و دبير مسئول آن (محمد علي عموئي) از چهره‌هاي تابع و «درجه دوم» هيئت دبيران بود. اين ارگان عملاً يك ارگان اطلاعاتي محسوب مي‌شد و ارتباطي به وظايف رسمي نظارت نداشت.
3ـ كميته مركزي حزب توده عملاً بعنوان يك «نهاد»، موجوديت نداشت و تنها يك ارگان صوري و تشريفاتي بود. كاركرد كميته مركزي تنها به پلنوم‌ها محدود مي‌شد. پس از انقلاب اسلامي، تنها دو پلنوم تشكيل شد (پلنوم شانزدهم در اسفند 1357 و پلنوم هفدهم در فروردين 1360) كه جلسات آن كاملاً تشريفاتي بود و به عاليترين مقام رهبري حزب شباهت نداشت. اعضا كميته مركزي نه به اعتبار عضويت كميته مركزي، ‌بلكه به اعتبار مسئوليت‌هاي خود و اعتماد رهبري واقعي و عملي حزب به آنها در حيات حزب توده جا و نقش داشتند. براي مثال، افرادي مانند رحيم نامور، بعنوان كميته مركزي، عملاً در فعاليت حزبي مداخله نداشت.
4ـ هئيت سياسي كميته مركزي حزب توده نيز عملاً بعنوان يك نهاد (عالي‌ترين مقام رهبري در فاصله پلنوم‌هاي كميته مركزي) موجوديت نداشت. جلسات هيئت سياسي كاملاً تشريفاتي بود و رهبري واقعي حزب توده نه تنها خود را موظف به پاسخگويي و گزارش دهي در برابر هيئت سياسي نمي‌دانست، بلكه رفتار او با هيئت سياسي به مثابه يك ارگان زير دست و متبوع بود. اعضاي هيئت سياسي نيز، مانند ساير اعضاي كميته مركزي، نه به اعتبار عضويت در هيئت سياسي، بلكه به اعتبار مسئوليت خود، يعني رابطه آنها با رهبري عملي و واقعي حزب توده، مشروعيت داشتند. براي مثال، دكتر حسين جودت، بعنوان يكي از چهره‌هاي مشهور و قديمي رهبري حزب توده و عضو هيئت سياسي، تنها مانند كادر درجه 2 حزبي در جلسات «شعبه مركزي كارگري» به مسئوليت مهدي كيهان، فعاليت محدود داشت.
5ـ با توجه به توضيحات پيشين، شايد بنظر رسد كه در حزب توده تمامي قدرت سياسي و تشكيلاتي در دست «هيئت دبيران» متمركز بود. توجه به ساخت دروني «هيئت دبيران» نافي اين پندار است. بايد گفت كه هيئت دبيران حزب توده نيز، عملاً بعنوان يك نهاد حزبي موجوديت نداشت و تنها بعنوان يك دستگاه (آپارات) كه موظف به اجراي تصميمات دبيراول حزب (كيانوري) بود، عمل مي‌كرد. نورالدين كيانوري پس از به قدرت رسيدن در سال 1357 به سرعت عناصر وابسته به خود را به مسئوليت‌هاي كليدي گماشت. فرج‌الله ميزاني (جوانشير)، منوچهر بهزادي و انوشيروان ابراهيمي عملاً كادرهاي مطيع و متبوع كيانوري در خارج از كشور بودند كه مسئوليت‌هاي اصلي تشكيلاتي و سياسي را به دست گرفتند و نه به عنوان «دبير كميته مركزي»، بلكه در واقع به مثابه «عامل كيانوري» عمل مي‌كردند. سپس، كيانوري به سرعت «زندانيان توده‌اي» را در هرم رهبري بالا كشيد و در پلنوم هفدهم، عموئي، شلتوكي، حجري و خاوري را كه عناصر فعالتر ينسبت به ساير «زندانيان» بودند، به عضويت هئيت دبيران درآورد. هيئت سياسي نيز چنين تركيبي يافت. در مورد احسان طبري (عضو هيئت سياسي و دبير كميته مركزي) لازم به توضيح است، همانگونه كه خود او در كژراهه متذكر شده، او يك شخصيت تئوريك بود كه در مسائل اجرائي دخالتي نداشت. بنابراين، هيئت دبيران حزب توده نه يك نهاد تصميم گيرنده، بلكه يك دستگاه تابع كيانوري بود كه بعنوان اهرم اجرائي فعاليتهاي جاري دبيراول عمل مي‌‌كرد.
6ـ در مورد تقسيم كار دروني هيئت دبيران و هيئت سياسي نيز بايد گفت كه اين تقسيم كار كاملاً مشروط و تشريفاتي بود. براي مثال، رضا شلتوكي بعنوان دبير مسئول «شعبه اطلاعات و خبر» (نهاد جاسوسي‌ـ اطلاعاتي حزب توده) قاعدتاً بايد در مسئوليت خود، اختيارات كافي مي‌داشت و تابع هيئت سياسي مي‌بود، در حاليكه او عملاً بعنوان يك عنصر مطلقاً تابع دبيراول عمل مي‌كرد و فاقد هرگونه شخصيت لازم بعنوان دبير كميته مركزي بود. در مورد «شعبه كل ايدئولوژيك» نيز مسئول اين شعبه بطور رسمي و تشريفاتي احسان طبري بود، ولي عملاً اين «شعبه كل» موجوديت نداشت و هدايت ارگان‌هاي حساس ايدئولوژيك (شعبه انتشارات، شعبه مركزي تبليغات، شعبه پژوهش) با شخص كيانوري بود. هيئت تحريريه نامه مردم نيز عملاً توسط كيانوري هدايت مي‌شد و او در مسائل مطبوعاتي نظارت كامل داشت. «شعبه امور بين‌المللي» و «شعبه روابط عمومي» نيز هر چند زير مسئوليت دبير مربوطه (عموئي) قرار داشت، ولي عملأ روابط مهم داخلي و خارجي توسط كيانوري برقرار مي‌شد، تا جائيكه مسئوليت عموئي گاه جنبة تشريفاتي مي‌يافت.
7ـ با توجه به تحليل فوق، روشن مي‌شود كه كليه سازمان حزب توده، تابع مطلق يك فرد (دبير اول) بود و تقسيم كار گسترده دروني آن كاملاً به تقسيم كار يك ماشين حزبي شباهت داشت كه مجري بلاارادة تصميمات دبيراول بود. در واقع، ساختار متمركز و توتاليتر فوق به رأس هرم يعني كيانوري ختم مي‌شد. كيانوري نيز به نوبه خود بسياري از رهنمودها و دستورات كليدي را از مقامات شوروي (شعبه بين‌المللي حزب كمونيست شوروي و سازمان اطلاعاتي شوروي ـ كا. گ. ب) دريافت مي‌داشت. او در بسياري مسائل خود را موظف نمي‌دانست ارگانهاي درجه اول رهبري حزب را حتي در چارچوب كليات مطلع سازد و در مواردي كه بدلائلي اطلاع اعضاي هيئت دبيران و هيئت سياسي ضرورت مي‌يافت، با يك جمله كيانوري كه «نظر رفقاي شوروي اين است...» مطلب به تصويب همگاني مي‌رسيد. «نظر رفقاي شوروي »، جملة محبوب كيانوري در جلسات هيئت دبيران و ندرتاً در جلسات هئيت سياسي،‌ افسون سحر‌آميزي بود كه در اين دستگاه فاقد شخصيت، مهم‌ترين مسائل حياتي حزب را در چند دقيقه به پايان مي‌برد.
8ـ همانگونه كه ملاحظه مي‌شود، عليرغم اساسنامة حزب توده و اصول عام سازماني ماركسيسم‌ـ لنينيسم كه به هر روي چهرة يك حزب سياسي را ترسيم مي‌سازد، در عمل حزب توده بهيچ وجه داراي ماهيت يك حزب سياسي نبود، بلكه مطلقاً به يك سازمان منضبط و متمركز نظامي‌ـ جاسوسي (تبعيت مطلق از رهبري و فقدان نظر مستقل فردي و اطاعت كوركورانه مركزيت مطلق بجاي «مركزيت دمكراتيك» ادعائي) شباهت داشت.