شم دیپلماتیک امام بی نظیر بود / گفت وگو با دکتر صادق طباطبایی

گفت وگو با دکتر صادق طباطبایی، ویژگی های خاص خود را دارد. پرسشگر با کسی مواجه است که روایت های بکری از دوران مبارزه حضرت امام خمینی (ره) را در ذهن خود دارد. از همین رو این امر را ارجح می بیند که لب فرو بندد و شنونده روایت این خاطرات باشد. روایتی که «تاریخ ایران» را بر بنای ستبر اندیشه دینی استوار کرد و برکالبد بی جان یک امت، نسیم حیات جاودان را دمید، در گفت وگویی که می خوانید دکتر طباطبایی می کوشد، تحلیل جامعی را از زندگی و اندیشه و مبارزات امام (ره) ارائه دهد.

¤ آقای دکتر، با تشکر از شما، پرسش اول بنده معطوف به این امر است، که شما چه وجهی را در مبانی اندیشه حضرت امام بیش از همه چیز متبلور می بینید، که باعث نضج دادن به انقلاب شکوهمند اسلامی شد، به دیگر سخن تفکر امام (ره) چه خصایصی داشت که توانست ملتی را مجتمع و متحد علیه ظلم برانگیزاند.
وقتی که مبنای نگرش امام را ریشه یابی کنید می بینید که امام یک انسان موحد است و در این موحد بودن فقط در پی وحدت بین خودش و خدا نیست، بلکه در ذات خودش هم یک وحدتی بین فکر و عمل دیده می شود و مبنای اندیشه اش نیز مبتنی بر توحید است. امام (ره) در تمام ریشه های فکری، عملی، کاربردی و برنامه هایی که داشتند یک نوع هماهنگی به چشم می خورد حتی ممکن است برخی از اصل آن نیز خوششان نیاید، اما باز هم نمی توانند در آن تناقض پیدا کنند. ایشان به عنوان یک انسان موحد به این وحدت و توحید باور دارند و این توحید نه فقط در رابطه با خدا، بلکه بین زندگی این جهان و جهان آخرت نیز نمود می یابد؛ ایشان زندگی مادی و معنوی را با هم مرتبط می داند و این دو را از هم جدا نمی بیند و دیوار بینشان نمی کشد و در امتداد یک مسیر می داند. از همین جا نگرش دینی ایشان نیز شروع می شود. نگرش دینی ایشان برخلاف تفکر و تصور حاکم در آن عصر بود. این تفکر دینی امام بود که می گفت دین فقط برای آخرت نیست، سعادت اخروی در گرو سعادت این جهان است، باید اینجا زندگی سعادتمندی داشته باشی تا آن جهان بتوانی سعادتمند زندگی کنی، اینکه همه اش یک گوشه ای بنشینی عبادت کنی، تا زندگی آخرتت سعادتمند باشد مقبول نیست، با اینکه می دانیم عبادت خیلی خوب است اما این جهان خود را نکبت بار کرده ای که این نکبت در جهان آخرت هم اثر دارد، نمی توانی در یک گوشه بروی و فقط به فکر خودت باشی. خودسازی در جمع، جماعت و حرکت است، شما دو وظیفه دارید: یکی در قبال زندگی خودتان و دیگری زندگی همنوعانتان. عمل صالح به دیگران بر می گردد «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات» در تمام زندگی امام، راهنمایی ها، برنامه ها، مبارزات و اندیشه ها چه در مرحله تخریب و چه در مرحله سازندگی این نوع وحدت را مشاهده می کنید. امام معنای زهد را در « نداشتن » نمی بیند، به تعبیر حضرت امیر (ع) زهد این نیست که تو مالک چیز نباشی، زهد این است که چیزی مالک تو نباشد. امام در اوج سادگی بودند، وقتی که آقای شواردنادزه، در پاسخ پیامی که امام به گورباچف داده بودند آمدند و آن زندگی و اتاق و دفتر امام را دید، اصلا متحیر مانده بود، با واتیکان مقایسه می کرد و در حیرت مانده بود که اینجا که چندین برابر قدرت معنوی اش از واتیکان بیشتر است و دنیا را به حیرت درآورده است، چقدر ساده و مختصر است. امام با این حال دیگران را دعوت می کرد به زندگی بهتر و بهره برداری از مواهب طبیعت و غرائز انسانی اینها همگی در زندگی امام کاملا مشهود است و هر کسی که با امام بیشتر مانوس است، دل سپرده تر و سرسپرده تر است. مثلا ممکن است بنده بتوانم با ریاکاری مدتی شما را نسبت به خودم جذب بکنم، اما ریاکاری ده سال و پانزده سال و یک عمر نمی شود، لااقل کسی که شبانه روز با شما مانوس است بالاخره بعد از مدتی متوجه خواهد شد شما چه کاره هستید. بنابراین می بینید هر کسی که به امام نزدیکتر است به همان اندازه دل سپرده تر است و وقتی که می پرسی چرا به این مرد علاقه داری؟ اولین جمله ای که می شنوی، می گوید درون و برون او یکی است، یعنی همان مسئله وحدتی که عرض کردم، نمود دارد. بنابراین یک عنصر مهم در زندگی امام خداباوری است این خداباوری را می توان در زندگی روزمره اش نیز مشاهده کرد. شما می بینید وقتی با امام ساعت 9 قرارملاقات داشتند ساعت وقتی نزدیک 12 و وقت اذان می شد چهره امام بشاشتر و شادابتر می شد، چون می خواست به مهمانی خدابرود، این باور در قلبش اثر می کند و چهره اش شادابتر می شود، لذا بلند می شود لباس خود را خوشبو می کند و محاسنش را مرتب می کند و در بهترین حالت سرسجاده می نشیند. بنابراین باور به خدا در زندگی روزمره اش نیز حتی هنگامی که دارد کارش را انجام می دهد مشهود است. چون خداباور است و توحید را در عمل خود گنجانده است. لذا وقتی می بینید که نظام جهانی دو قطبی است، این جور نیست که یکی را باطل و دیگری را حق بداند، هر دو را باطل می داند. یکی را باطل و دیگری را باطل تر. در همان نطق کاپیتولاسیون می گوید آمریکا از روسها بدتر، روسها از آمریکا بدتر و انگلیس از هر دو بدترند. در سالهای 53-52 به بعد است که یک نوع تضادی در سیاست خارجی آمریکا متبلور می شود، به خاطر دو نیرویی که در داخل آمریکا حاکم است و نشان می دهد که امام دقیقا به این تضاد در دستگاه دیپلماسی آمریکا آگاه است و از آن بهره برداری می کند و اینها را به جان هم می اندازد. مثلا: در سال 1357 کارتر مسئله حقوق بشر را مطرح کرد ( که البته حقوق بشری که او می گفت برای خنثی کردن تبلیغات اتحاد جماهیر شوروی بود، نه واقعا حقوق بشر) به شاه فشار آمد و او که می خواست در برابر حقوق بشر مسلط آمیز رفتار کند، تظاهرات سنگین می شود. بعد اعلام می کند اجتماع بیش از سه نفر ممنوع است اما تجمع ده نفر شکل می گیرد. ده نفر را می زند، می شوند صدنفر، صدنفر اتحاد می کنند می شود یک میلیون، از آن طرف صدای مدعیان حقوق بشر بلند می شود. از طرف دیگر امام شماتت می کند که این چه نوع حقوق بشری است که دارد انسانها را می کشد، اطرافیان به شاه فشار می آورند که کمی ملایمت کن، شاه تا ملایمت می کند امام از آن طرف آتش را تند می کند. این کار را با استفاده از تناقض در دستگاه حکومتی شان به استیصال می کشاند. این طور نیست که دو تفکر متضاد در دیپلماسی آمریکا، یکی به نفع حقوق انسانها است و دیگری به ضرر آن، نه، هر دو یک هدف دارد و یک جریان است فقط یکی با تیغ سر می برد و یکی با پنبه، هدف هر دو سر بریدن است فقط شیوه ها و روشها فرق می کند و امام به آنها، آگاه است وقتی در پی جریان بختیار و بعد از کنفرانس گوادلوپ کارتر برای امام پیامی فرستاد لب پیام این بود که ما و شما هر دو می خواهیم اوضاع ایران از این بهتر شود و نجات پیدا کند، شما به یارانتان در ایران بگویید از دولت بختیار حمایت کنند تا اوضاع آرام شود و این بحران خاتمه پیدا کرده، زندگی مردم از سرگرفته شود بعد که آرامش برقرار شد چند ماه بعد هر کاری که می خواهید ( رفراندوم، انتخابات و... ) انجام دهید، اگر این کار را نکنید ما نگران این هستیم که کنترل از دست ارتش خارج شود و ارتشی را که تا به حال فشار آورده ایم که دخالت نکند ممکن است دست به اقداماتی بزند که کنترل اوضاع به هم بخورد و هیچ کس نتواند کاری انجام دهد که این نیز به مصلحت هر دوی ما نیست. آخر سر هم پیشنهاد می کند که یک نماینده ای را هر کدام تعیین کنند و پیوسته با هم مرتبط و در حال مشورت باشند. اولین نکته ای که امام در اینجا روی آن دست می گذارد عدم مشروعیت دولت بختیار است. ایشان فرمودند اینها باید تعجب بکنند که آقای کارتر که دموکرات است چطور از ما توقع دارند خلاف قانون عمل کنیم مگر ایشان نمی دانند که خود شاه گفته پدرش را متفقین بردند، صلاح دیدند نباشد و بعد من را پادشاه کردند پس او یک آدم غیرمشروع و سلطنتش غیرقانونی است، حالا یک نخست وزیر منصوب کرده، این نخست وزیری که باید از طرف مجلس به شاه معرفی شود اکنون شاه دارد به مجلس معرفی اش می کند پس کجای این قانونی و شرعی است. مجلسی هم که به این آقا رای داده غیرقانونی است و نمایندگان مستقیم مردم نیستند پس این مجموعه در بحران حاضر، غیرمشروع و غیرقانونی است، حال چطور آقای کارتر از ما می خواهند که ما خلاف قانون عمل کنیم تا مشکل حل شود. دوم اینکه من بیانگر خواسته های مردم هستم، مردم دارند به من می گویند اینها باید بروند من هم بگویم این کار را نکنید، مردم نمی خواهند تن به این حکومت بدهند، بعد هم آقای کارتر ما را با ارتش تهدید می کند! چه کاری تا به حال می توانسته ارتش انجام دهد که نکرده، خود آقای کارتر با این حرفش در درون ارتش، سران و ارکان آن سستی ایجاد می کند. همین تحلیل امام را اگر مدنظر داشته باشید خواهید دید توحید از آن می بارد و وحدت عمل و نظر در آن موج می زند. از همان سال 42-40 که به شاه می گوید شما را نصیحت می کنم، قدم به قدم دارد اتمام حجت می کند، از همه لحاظ می خواهد مشروعیت را کسب کند و خودش به دنیا نشان دهد این ما نیستیم که تخریب می کنیم، اینها مخربین هستند که برسلطنت حاکم اند و باید بروند تا ما بتوانیم اصلاحات را انجام دهیم. این نمونه ها در تمام زندگی امام مشهود است که متاسفانه نسل امروز ما خیلی از آنها اطلاع ندارند.

¤ شما به کنفرانس گودالوپ اشاره کردید که یکی از مهمترین مسائل جهانی وقت بود، برخی می گویند که این کنفرانس در تحولات انقلاب تعیین کننده بوده، بنابراین بهتر است پیرامون این موضوع و برخورد امام با آن توضیح دهید؟
این حرف را قبول ندارم که می گویند مسیر تحولات در این کنفرانس تعیین شد، بلکه تحولات جهانی شروع شده بود و ایران دو سال در آتش التهاب می سوخت. این طور نبود که بعد از این کنفرانس تازه ایران به سمت انقلاب حرکت کند و بگوییم با این کنفرانس انقلاب شد، خیر این برنامه از سال 42 شروع شده بود و برنامه های فرهنگی ای که شهید مطهری و شهید بهشتی با ترک حوزه ها و آمدن به فضای آکادمیک، زدودن ابهامات و تفکرات التقاطی از دانشگاه ها، اسلامی کردن دانشگاه ها، ضد مارکسیست پروراندن آنها، نقش دکتر علی شریعتی به خصوص در دانشگاه ها آغاز شده بود. این حرکت های سیستماتیک و هماهنگ در چارچوب اندیشه امام و توسط یاران و فدائیان ایشان انجام شد و به جریان افتاد و یک حرکت بالنده فرهنگی شد به خصوص از سال 50 یعنی بعد از جشنهای شاهنشاهی که آنها تیشه به ریشه خودشان زدند و نگاه دنیا را به زرق و برق شاهنشاهی برگرداندند و امام نیز از این مسئله بهره برداری کرد و مبارزات را هدایت می کرد و یارانش نیز اینجا ایستادگی کردند و در مقابل همه مسائل و مشکلات ایستادند.

¤ شما قطعا باید خاطرات شنیدنی از نحوه تنظیم روابط و فعالیت های امام در پاریس داشته باشید. قدری از آن روزها بگویید؟
امام که آمدند پاریس، من در حال تحقیقات و تدریس در دانشگاه بودم و برنامه هایم را به دو روز اول هفته متمرکز کردم ( دوشنبه و سه شنبه) و چند تکنسین کنار دو تکنسینی که دانشگاه در اختیارم گذاشته بود استخدام کردم که کارهای آزمایشی من را انجام می دادند. من هر هفته ظهر چهارشنبه می آمدم پاریس و غروب یک شنبه به آلمان برمی گشتم و دوباره چهارشنبه به پاریس می رفتم که این برنامه روتین من شده بود. در پاریس نیز جمع 6-5 نفره ای بودیم که هر شب پس از نماز مغرب و عشا با امام جلسه داشتیم. اخبار و مسائل روز ایران در ایران جمع آوری می شد ساعت حدود 10-9 شب که می شد تلفن می کردند به پاریس ضبط صوت را به تلفن وصل می کردند و آقای بهشتی (ره) گزارش ماوقع روز را می دادند و ضبط می شد در جلسه بعدی گاه امام این نوار را قبل از جلسه شنیده بودند و گاه نشنیده بودند و در جلسه گذاشته می شد و سوال و جواب می کردند، نظر می دادند و نظر می خواستند. این قسمت از رفتار سیاسی امام نیز بسیار عبرت آموز است که مبنای کارشان این بود که نظر دیگران و استدلال جمع را بداند. مطلبی پیش آمد که امام نظری داشت، سران، دوستان و رفقا جمع شدند نظر دیگری داشتند، بعد از یک دور بحث و گفت وگو امام نظر جمع را پذیرفتند اما بدون استثنا تمام این موارد اشتباه از آب درآمد یعنی راهی که امام می گفتند درست بود با این حال حتی یکبار هم شماتت نکردند، هرگز نگفتند دفعه پیش این طور شد فقط آخر سر می گفتند شماها مسئولید نظر من هم براساس گزارشی است که شماها به من دادید و خودتان به این نظرتان عمل کنید، یعنی بازهم از نظر خودشان پایین می آید و بعد معلوم می شود نظر جمع اشتباه بوده. این حالت در سیستم هدایتی ومدیریتی امام بسیار جالب بود. ضمن اینکه شما را هم به فکر وا می دارد. خوب دوبار که اشتباه کردید بار سوم در مبانی نظری ات تجدیدنظر خواهی کرد. من یک روز چهارشنبه ای که می خواستم به پاریس بیایم دوستانم از وزارت خارجه آلمان تماس گرفتند که یک دیدار کوتاهی می خواهیم با تو داشته باشیم و من هم رفتم. گفتند وزیر یک گزارشی از وضع ایران می خواهد از دیدگاه شما. خوب آنها خودشان سفیر دارند، سفیر گزارش می دهد خبرنگارها و رسانه ها هم همین طور، تحلیل ها متفاوت است. عمدتا یکی از چیزهایی هم که غرب را نگران کرده بود این بود که کمونیست ها و توده ای ها، روحانیون و مذهبیون را جلو انداخته اند و خودشان دارند طراحی عملیات می کنند!!! و گفتند که وزیر یک گزارشی از دید شما و امام می خواهد که ببیند شما چطور به مسائل ایران نگاه می کنید و این بحران و راه حل آن چیست؟ من آمدم پاریس و به امام ماجرا را عرض کردم. آقای دکتر حبیبی و آقای قطب زاده هم آنجا بودند، گفتند خودتان یک چیزهایی بنویسید، آقای حبیبی گفتند: من الان درگیر پیش نویس قانون اساسی هستم و نمی رسم. من و آقای قطب زاده قرارشد یک گزارش تهیه کنیم و تقسیم کار کردیم که ایشان از جنبش تنباکو شروع کند تا 15 خرداد و من هم از 15 خرداد تا آن روز که سال 57 بود، سه روز وقت گذاشتیم یک جزوه 70-60 صفحه ای شد و به امام عرضه کردیم ایشان هم پذیرفت و پسندیدند. این جزوه را من به آلمانی ترجمه اش کردم و آقای قطب زاده هم آن را به دوستان فرانسوی اش داده بود، پس قاعدتا هم دولت فرانسه می دانستند که نگاه امام به اوضاع چیست. دولت آلمان هم بدون اینکه اطلاع داشته باشند که هر دوی این خبرها از یک منبع اطلاعاتی است، به ما گفتند که در یک کنفرانسی که به زودی در گوادلوپ برگزار می شود، می آیند و در مورد مسائل جهانی صحبت می کنند که در مورد ایران هم بحث می کردند و در مورد بحران آن دو نظریه بود: یکی اینکه جنبشی مردمی است و ریشه در گذشته دارد. دوم اینکه ریشه نارضایتی این است که شاه دست به اصلاحات وعمران و آبادی و مدرنیزه کردن زده منتها با شتاب و سرعتی که این جامعه سنتی نتوانسته آن را تحمل کند بنابراین یک دفعه جامعه متوجه شده که با یک مدرنیزاسیونی روبه رو شده که با سنت و آداب و رسوم جامعه ایرانی ناسازگار است. مثلا در مورد زن: زنان ایرانی باید در حوزه اجتماعی فعالیت داشته باشند منتها دید سنتی که داشتند این بوده که زن مثل ماشین جوجه کشی در آشپزخانه باشد و این دو چون ناسازگارند مردم عصیان کرده اند و حالا هم که نارضایتی اوج گرفته مردم آمدند در خیابان و دارند تظاهرات می کنند، سازماندهی این تظاهرات نیز با کمونیست ها است. این تفکر آنها بود که با واقعیت کاملا متفاوت بود چون هیچ وقت به اندازه زمان انقلاب و بعد از آن خانم ها در محیط اجتماع حضور نداشته اند که امروزه به حدی رسیده که در دانشگاه های دولتی حضور بانوان بیش از 50 درصد است. اما این نگرش در اروپا نسبت به تحولات ایران وجود داشت بنابراین این حالتی که از ما گزارش خواسته بودند منتفی شد. برای راه حل بحران نیز دو راه دادند. یکی اینکه شاه را به هر قیمتی باید نگه داشت، بهترین حافظ منافع غرب در ایران بقای سلطنت است و بهترین مجرم شخص اعلا حضرت است در اینجا اختلاف نظر پیش می آمد که سلطنت لزومی ندارد خود شاه باشد، نیابت از سلطنت هم مشکل ما را حل می کند.
اما حضور و بقای سلطنت باید باشد. پرزیدنت کارتر هم با 2-3 نوع گزارش از ایران مواجه بود و تصمیم گرفت شخصی به نام جورج بار منصوب کند و از او بخواهد برود و مستقلا گزارشی را از ایران برایش تهیه کند. بچه های اتحادیه انجمن اسلامی متوجه شدند و با تهران تماس گرفتند و موضوع را اطلاع دادند، بنابراین گزارشهایی را هم که آنها تهیه کردند براساس همان مبنایی است که ما در فرانسه و آلمان برآن مبنا داده بودیم. سیاست خارجی آمریکا که همان بقا و عدم بقا شاه بود اما دار و دسته برژینسکی معتقد به اعمال خشونت بودند برخلاف جریان کمی معتدل دیپلماسی وزارت امور خارجه آمریکا معتقد به نرمش بودند کارتر هم بین این دو نوسان قرارداشت. جورج بال آمد این مسئله را حل و جمع بندی کند اما نهایتا کارتر معتقد به بقای شاه بود، سرانجام به این نتیجه می رسند که در بحران ایران آقای خمینی (ره) نقش اساسی را دارد البته باید نگران آینده ایران باشیم و گروه مذهبیون بهترین حامی آن هستند و نفس حرکت آنها ضد کمونیزم است و مجالی به کمونیست ها و سوسیالیست ها نمی دهند و آنها انسانهای عاقلی می باشند که اگر مستقر شوند، نیازمندی هایشان را باید از خارج تهیه کنند و با دنیا در ارتباط باشند و ارتباط با غرب ( غرب مسیحی) خواهند داشت تا با کمونیستی که هم تکنولوژی آن عقب تر است و هم افکار و اندیشه هایش با آنها ناسازگار است. این تصور این طرف است اما آن طرف هژمونی سیاسی و نظامی اش را بر شاخ آفریقا می خواهد و سعی دارد تسلطش بر خلیج فارس محفوظ بماند که ناوگانهایش را در اقیانوس هند بتواند اداره و هدایت کند. وقتی به اینجا می رسند. بین ژیسکاردستن و شاه مناقشه ای به وجود می آید بر سربقا. کنفرانس که تمام شد به من خبر دادند چه واقعه ای اتفاق افتاد. نتیجتا اینکه قرارشد شاه برای مدتی از مملکت برود بیرون تا اوضاع آرام شود و کارتر هم از امام بخواهد که از بختیار حمایت کند تا آرامش حاکم شود و انتخابات برگزار شود و یک مناقشه ای برسر بودن و نبودن شاه هم بین ژیسکاردستن و کارتر در گرفته است که ژیسکاردستن خیلی مقاومت کرده است و ما آمدیم طبق معمول گزارش را به آقا دادیم یکی دو روز بعد از این ماجرا من وآقای قطب زاده نشسته بودیم داشتیم سیگار می کشیدیم و دم در منزل امام بودیم که دو نفر آمدند می خواستند بروند دیدار امام (ره) آن هم در شرایطی که احتمال ترور امام (ره) خیلی وجود داشت خود گروه های ژاندارمری نوفل لوشاتو خانه ای تیمی را کشف کرده بودند که آمریکایی ها داشتند دستگاه های استراق سمع کار می گذاشتند برای اینکه منطقه را کنترل کنند و به ما هم گفته بودند. دکتر یزدی با چمران تماس گرفت و او هم چند تا نیروی تعلیم دیده مخفی آورد که مخفیانه نظارت کنند و کنترل امنیت آنجا را داشته باشند، راه ورود و خروج دهکده را هم خود ژاندارمری که یک خیابان اصلی بود کنترل می کرد حالا در این شرایط دو نفر آمده اند بروند دیدار امام و ما آنها را نمی شناسیم. نمی توانستیم مجال بدهیم. گفتیم شما کارت و مشخصات خودتان را بدهید و کارتان را بگویید ما تماس می گیریم به شما خبر می دهیم گفتند ما از کاخ الیزه می آییم و پیامی از طرف رئیس جمهور برای امام آورده ایم، گفتیم بسیار خوب شماره تماس بدهید تا ما به شما خبر بدهیم. 50-60 متری هنوز دور نشده بودند که از یک طرف صادق قطب زاده و از طرفی دکتر یزدی را دیدیم با آنها روبوسی کردند و با هم برگشتند و متوجه شدیم که اینها را می شناسند. تا برگشتند من به قطب زاده گفتم که ما همچین جوابی به آنها داده ایم غیر از این که الان نمی توانیم به آنها بگوییم پس بگو که به شما خبر خواهیم داد، خبر کردیم و آمدند به دیدار امام (ره) و مطلب همانی بود که قبلا گفتم: کارتر سلام رساندند و گفتند اوضاع ایران دارد این طور می شود و ممکن است به منطقه سرایت کند، کارتر معتقدند شما از نفوذتان استفاده کرده، از دولت بختیار حمایت کنید و مردم را به آرامش دعوت کنید؛ اوضاع که آرام شد انتخابات برقرارکنید وگرنه ممکن است ارتش کنترل خود را از دست بدهد ما هم نتوانیم آن را کنترل کنیم و یک خونریزی شود که خواسته شما و ما نیست و از این به بعد هم بهتر است با هم ارتباط داشته باشیم و تحولات و... را با هم مشورت کنیم.

¤ پاسخ حضرت امام چه بود؟
امام (ره) به همان مطالبی که پیشتر گفته شد، اشاره کردند و اضافه کردند یک عده جلاد و قصاب هم هستند که این شیطنت ها را می کنند و ما آنها را شناسایی کرده ایم و آنها را نصیحت می کنیم که دست از این کارهایشان بردارند. بعد امام یکدفعه می فرمایند شما تشکر کنید به خاطر مناقشه ای که با آقای کارتر داشته اند کسانی که در جلسه بودند چشمانشان متحیر می شود. حتی خاطره نویسانی مثل آقای فردوسی پور یا آقای محتشمی نیز در جلسه بودند. نکته دیگر اینکه امام (ره) وقتی با شخصیت های خارجی و نمایندگان وسران دولت ها جلسه داشت مصر بود که تنها نباشد هر کسی بود می گفت بیاید بنشیند که یک وقت نگویند مطالب سری، زد و بندها و گفت وگوهایی شده یا نه، اجازه صحبت در گوشی هم نمی داد، همه چی هست باید علنی گفته شود. وقتی اینها قرار شد به نمایندگی از طرف کارتر بیاند، گفتند دوستان حاجی هم بیایند، هر کسی بود آمد نشست، حالا شما تصور کنید که طرف آمده پیام محرمانه پرزیدنت را برساند، امام می فرماید: « اینها همه محرم من هستند. » خوب این برخورد در روحیه طرف مقابل اثر می گذارد و اینها را به بالا دستی خود منتقل می کند که اینها دیگر چه کسی هستند و این همان دیپلماسی مردمی امام (ره) است و بعد امام مناقشه بین آنها را می گوید، همه تعجب می کنند که درست است این مناقشه وجود داشته اما امام از کجا آن را می دانسته اند که برخی راه حل آن را پیدا کرده بودند، می گفتند، متوجه شدیم آن شب، شب چهارشنبه بود و امام با امام زمان (عج) دیدار داشته و از طریق اخباری که امام زمان (عج) به ایشان داده بودند از ماجرا آگاه بودند. بعد از این کنفرانس قاعدتا اوضاع عوض شد امام ماجرا را قبول نکردند و آنها هم رفته رفته می دانستند که شاه باید برود.

¤ آیا نگاه امام نسبت به نظام جهانی در گذر زمان از سال 40 تا 57 تغییری کرد یا همچنان از اصولی مشخص پیروی می کرد؟
امام یک نگاه داشت و آن نپذیرفتن نظام حاکم بر جهان بود که آن را مبتنی بر توحید و خیر و صلاح ملتها نمی دانستند. این ظاهر بیاناتشان است، اما ایشان یک تجربه آیت الله بروجردی را هم داشتند، پس شرایط را باید در داخل آماده کرد نه فقط به لحاظ پروسه و اعتراض، بلکه جایگزینی حساب شده، چرا که اگر بدون حساب باشد منجر به انقلاب مشروطه می شود!

¤ آیا نگاه و تحلیل جامع امام نسبت به تحولات سیاست جهانی را می توان از عوامل تسریع در فرایند انقلاب دانست؟
بله، امام بعد از اینکه اعلام فرمودند می آیند بختیار هم دستپاچه شده بود و این رفتار بختیار او را هم در خارج و هم در داخل تحقیر کرد. در افکار عمومی دنیا اینچنین بود که رهبری می خواهد به کشورش برگردد اما یک نفر نمی گذارد. برخی می خواستند این بحران زودتر خاتمه پیدا کند وتکلیف یک طرفه شود اما، ما نیز یک احتمال می دادیم و آن چیزی که در ذهنمان بود این بود که به این سرعت انقلاب به ثمر نمی رسد و واقعا هم همین طور بود و پیش بینی اینکه مدت اقامت امام در تبعید بیشتر شود وجود داشت حتی فکر این را کرده بودیم که دولت در تبعید تشکیل دهیم، اما خب این دولت خرج خواهد داشت فکر این بود که نفتی را که روی خارجی ها بسته ایم به میزان نیاز دولت در تبعید صادر شود و هزینه به دست آمده آن در اختیار کسانی که نزد امام هستند قراربگیرد برای اداره امور. کمیسیون نفت که به ریاست آقای مهندس بازرگان تشکیل شد و کار مبتکرانه امام این بود که بروند جریان نفت را در دست بگیرند و آن مقداری را که در جهت منافع رژیم است را قیچی کنند و در جهت مصرف داخلی نفت را اداره کنند که به مردم برسد حتی اگر به نیروهای مسلح نرسد.

¤ به عنوان آخرین پرسش وقتی که امام وارد ایران شدند و در دوران دولت موقت امام روابط خارجی را چگونه تفسیر می کردند؟
امام یک جمله ای را فرمودند که ما می خواهیم روابطمان با تمام دنیا رابطه ای حسنه باشد البته ملت ما قضیه امروز را فراموش نمی کنند که در این قضیه بحران چطور برخورد کردند و باز نگرش آنها به قدرتها این است که آنها چاره ای ندارند جز اینکه واقعیت ها را بپذیرند. ایشان روابط حاکم را غیرعادلانه می دانستند. ایشان شناخت واحد توحیدی داشتند. امام اصل را بر منافع و تامین آزادی های مشروع مردم می دانستند و عقیده داشتند اگر این خواسته ها تامین شود حکومت ما مشروع است. اولا باید خودشان مشروع بوده و مبتنی بر زور عمل نکنند و در روابطی که با کشورها دارند، داد و ستدها و... منافع دو طرف در نظر گرفته شود، اینکه توقع داشته باشیم فقط منافع ما را در نظر بگیرند غیرواقع بینانه است اما نباید هم اجازه دهیم یک طرفه هرچه منافع هست در خدمت آنها باشد اگر منافع هر دو طرف یکسان تامین شود این رفتار پذیرفتنی است. حالا ببینیم آیا در شرایط موجود روابط آمریکا با کشورها به این صورت است؟