طالبان و ايران و پاكستان / مطالعه سياست خارجى ايران, پاكستان و عربستان در باره افغانستان از سقوط مزار تاكنون

در اين گزارش تلاش بر آن است تا ابتدا سياست خارجى كشورهاى ايران, پاكستان و عربستان, مولفه هاى اساسى سياست گذارى و دورنمايى از چشم انداز آينده ديپلماسى آنان در افغانستان مورد مطالعه و بررسى قرار گيرد. از سوى ديگر, از آنجا كه روابط ديپلماتيك كشورهاى فوق به عنوان يكى از فاكتورهاى اصلى در سياست گذارى آنان در قبال رخدادهاى منطقه, بويژه تحولات سياسى و نظامى افغانستان, مطرح است طبيعتا روابط خارجى اين كشورها, مناسبات سياسى و معادلات منطقه اى آنان نيز مورد تجزيه و تحليل قرار خواهد گرفت.
قبل از همه ذكر اين نكته لازم به نظر مى رسد كه روابط خارجى اين كشورها در كنار ساير عوامل, بخصوص در عرصه ديپلماتيك, تابعى از جهت گيرى آنان در قضيه افغانستان است. از ديدگاه پژوهشگران سياسى و عالمان روابط بين الملل, دولت ها به عنوان بازيگران صحنه سياسى تلقى مى شوند كه با توجه به مسائل اصلى سياست خارجى خويش, اعم از عناصر ايدئولوژيكى, اقتصادى و سياسى تلاش دارند تا با به حداقل رساندن ناكامى شان به حداكثر كاميابى دست يابند; امرى كه رويارويى و رقابت و گاه تعارض و تنش را اجتناب ناپذير مى سازد. بر اين اساس, تعارض بين دولت ها كه برخاسته از تعارض در منافع ملى بازيگران است, روابط ديپلماتيك كشورها را شديدا تحت تإثير قرار مى دهد. قضيه افغانستان, به عنوان صحنه بازى ديپلماتيك كشورهاى ايران, پاكستان و عربستان, يكى از محورهاى جدى و تإثير گذار در سياست خارجى اين كشورها بوده و ممكن است در صورت عدم مديريت مناسب, موجبات تنش منطقه اى را فراهم آورد و اخلال در روابط ديپلماتيك اين كشورها را به همراه داشته باشد. از اين رو, مطالعه جدى و عميق اين موضوع در شرايط كنونى از اهميت و حساسيت خاصى برخوردار مى باشد كه لازم است سياست گذاران و تصميم گيرندگان كشورهاى فوق, با توجه به مقتضيات منطقه اى و ضرورت هاى جهانى كه نيازمند همگرايى و همسويى است, با برخورد مناسب و منطقى در جلوگيرى از بروز تعارض و تنش هاى سياسى در روابط ميان خود, اهتمام ورزند.
پس از اين كليات, در اين نوشتار تلاش بر آن است تا ضمن جمع بندى و توصيف سياست خارجى اين كشورها در قبال تحولات افغانستان, روابط ديپلماتيك كشورهاى مذكور مورد مطالعه و وارسى قرار گيرد. در پرتو چنين مطالعه توصيفى ـ تطبيقى چشم انداز آينده اين روابط و سياست اين كشورها در افغانستان, تا اندازه اى روشن خواهد شد.

1. پاكستان
پاكستان, در ميان كشورهاى درگير در منازعه افغانستان داراى وضعيت و جايگاه خاصى است. حضور فيزيكى برخى از حلقات مذهبى پاكستان در افغانستان, تدوين راهكارها و استراتژىهاى نظامى, نظاميان پاكستان و تلاش پيگير و همه جانبه سران اسلامآباد در تثبيت و اشاعه قدرت نظامى طالبان و بالاخره رفت و آمدهاى مداوم و فعاليت هاى ديپلماتيك اسلامآباد در به رسميت شناساندن طالبان پس از سقوط مزار, نمونه هاى آشكارى از سياست فعال و ديپلماسى عريان پاكستان در قبال تحولات افغانستان محسوب مى گردد. ديپلماسى پاكستان در افغانستان به دلايل مختلف داخلى و خارجى از موفقيت چشمگيرى برخوردار بوده است. سياست خارجى اسلامآباد از زمينه هاى جدى داخلى براى نفوذ و دستيابى به اهداف ملى خود بهره مند بوده است. علاوه بر اين, امكانات سياست خارجى پاكستان در مقايسه با ديگر كشورها, بويژه جمهورى اسلامى ايران, داراى برترىهاى چشمگير و قابل ملاحظه اى بوده است. بويژه زمانى كه مجموعه اى از علل و عوامل داخلى و خارجى زمينه هاى پويايى و تحرك اين ديپلماسى در بستر جامعه افغانستان و مساعدت شرايط و امكانات بين المللى را توإمان مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم, به ظرفيت بالاى تإثيرگذارى, تحرك و پويايى اين ديپلماسى در افغانستان بيشتر پى خواهيم برد. در اينجا ابتدا به اهداف اين سياست, و امكانات و فرصت هاى سياست گذارى اسلامآباد اشاره نموده, آنگاه برترىها و شرايط مساعد منطقه اى و بين المللى آن را در مقايسه با جمهورى اسلامى ايران مورد مطالعه قرار خواهيم داد.

اهداف سياست خارجى پاكستان
اهداف سياست خارجى پاكستان تحت تإثير عنصر تاريخى (منازعه با افغانستان بر سر مسئله پشتونستان) و منافع اقتصادى و نفوذ اين كشور در آسياى ميانه شكل مى گيرد. به لحاظ تاريخى, منطقه پشتونستان به عنوان جغرافياى مورد منازعه دو كشور, همواره در روابط پاكستان و افغانستان نقش جدى داشته است. پشتونستان, كه بر اساس معاهده ديورند, تحت فشار انگليسى ها به دولت پاكستان واگذار گرديد, همواره مورد دعاوى ارضى دولت هاى افغانستان قرار داشته است. روابط خارجى دو دولت همواره تحت تإثير اين عامل با فراز و فرودهاى جدى و گاه معارضات و تنش هاى سياسى همراه بوده است. دولت داوودخان (1354) با داعيه ناسيوناليسم ـ پشتونيزم با شدتى بيشتر از گذشته قضيه دعاوى مرزى افغانستان در مورد پشتونستان را طرح و دنبال نمود ; امرى كه همواره خصومت و منازعه ميان افغانستان و پاكستان را به همراه داشته است.(1) دولت پاكستان براى خنثى نمودن سياست هاى دولت داوود در مورد پشتونستان, از مخالفان آن دولت كه در قالب جنبش اسلام گرا به مبارزه برخاسته بودند, استقبال نمود; به طورى كه پاكستان به مركز فعاليت احزاب و جنبش هاى اسلام گراى ضد رژيم داوود تبديل گرديد. با سقوط جمهورى داوودخان و روى كارآمدن حكومت كودتايى تركى و شكل گيرى رسمى و وسيع جنبش آزادىخواهى و اسلام گرايى در افغانستان (1357) پاكستان به عنوان دولت ميزبان, به پذيرش, حمايت و اكمال نيروها و احزاب جهادى مبادرت ورزيد. هر چند مسئله پشتونستان به عنوان نقطه حساس در سياست خارجى پاكستان, همواره به مثابه عنصرى تإثير گذار بر روى حساسيت و اهتمام سياست گذاران اسلامآباد در مورد افغانستان, مطرح بوده است, اما اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ كه زنگ خطر جدى كمونيسم را در مرزهاى شمالى پاكستان به صدا درآورد, دولت پاكستان را به حساسيت بيشتر در قبال تحولات افغانستان وادار نمود. حساسيت سران اسلامآباد در قبال قضيه افغانستان, بويژه پس از اشغال نظامى آن توسط ارتش سرخ, موجب شد تا شبكه هاى مختلف دولت پاكستان با بحران افغانستان درگير شوند. افسران نظامى به دليل ايفاى نقش رابط ميان منابع تسليحاتى مجاهدين افغانستان و احزاب دريافت كننده اين امكانات در اين صحنه گام نهادند, سياستمداران پاكستانى با عنايت به منافع ملى كشورشان و به مقتضاى حرفه اصلى شان درگير و دار افغانستان دخيل بودند, و بالاخره احزاب و جريان هاى دينى و مذهبى نيز به دليل احساس مسئوليت دينى در حمايت از برادران مسلمان و مجاهدشان به جهاد افغانستان كشانده شدند. اما در اين ميان به دليل ماهيت حكومت نظامى دولت پاكستان و به مقتضاى دوره جنگى و جهاد احزاب عليه اشغالگران, اين افسران و نظاميان پاكستانى و بويژه سازمان اطلاعاتىI.S.I بودند كه عملا و با تمام امكانات در صحنه افغانستان درگير بودند. دولت پاكستان علاوه بر اين كه احزاب جهادى اهل سنت را به دليل رويارويى با كمونيسم و سدسازى در برابر ارتش مهاجم شوروى تجهيز مى كرد, از سوى ديگر در صدد بود تا با روى كارآمدن يك دولت اسلام گراى سنى و مذهبى در افغانستان, قضيه پشتونستان را براى هميشه از اذهان دور سازد. بر اساس اين نظريه, دولت پاكستان از روى كار آمدن يك دولت ملى شديدا نگران بود و تنها روى كار آمدن دولت اسلام گراى مذهبى را كه قضيه پشتونستان را براى هميشه كنار بگذارد در سر مى پرورانيد و بر اين اساس, از حكمتيار به عنوان يك رهبر اسلام گراى راديكال شديدا حمايت مى كرد. با سقوط دولت نجيب الله در بهار 1371 و روى كار آمدن دولت مجاهدين كه بر اثر برخى تدابير, آقاى حكمتيار نتوانست حكومت انحصارى مورد نظرش را تإسيس نمايد, دولت پاكستان سياست تضعيف گام به گام دولت نوپاى اسلامى و بويژه دولت برهان الدين ربانى را در پيش گرفت. جنگ حكمتيار عليه دولت ربانى كاملا در ارتباط با سياست پاكستان بود. زيرا دولت پاكستان, نسبت به دولت ربانى به دليل رابطه نزديك آن با شيعيان و جمهورى اسلامى ايران نظر مساعدى نداشت. از سوى ديگر, در اين دولت اهداف و منويات دولت پاكستان آنچنان كه مورد نظر اسلامآباد بود برآورده نگرديد. بدين ترتيب اسلامآباد سياست تضعيف دولت ربانى را در پيش گرفت و ابتدا با قطع روابط ديپلماتيك و بعدها با تجهيز نيرو و راه اندازى جريان طالبان براى امحاى آن, سياست براندازانه را دنبال نمود.
موفقيت هاى ديپلماتيك ايران در سال 1371 در روى كارآمدن دولت آقاى ربانى, آمريكا را متوجه منطقه نمود و آن را وادار ساخت تا با هم پيمانان منطقه اى خود ترتيباتى را اتخاذ نمايند كه از نفوذ چشمگير ايران در منطقه و بويژه آسياى ميانه جلوگيرى كند و در همين راستا آمريكا با هميارى پاكستان و عربستان, پس از ناكامى اپوزيسيون حكمتيار ـ دوستم عليه دولت آقاى ربانى, هر كدام با اهداف ويژه اى در راه اندازى, تجهيز و حمايت طالبان در ابعاد سياسى, نظامى و دينى مبادرت ورزيدند.
به طور خلاصه, مهم ترين اهداف سياست خارجى پاكستان در افغانستان را مى توان در محورهاى زير مطالعه كرد.

1) اهداف اقتصادى
دستيابى به بازار آسياى ميانه, و انتقال نفت و گاز اين كشورها يكى از فاكتورهاى مهم اقتصادى و تإثير گذار در سياست گذارى پاكستان محسوب مى گردد. كشورهاى آسياى ميانه انتقال نفت و گازشان را از طريق خط لوله اى كه بايد از يكى از دو كشور ايران و افغانستان عبور كند, همواره به عنوان يك مسئله اصلى و اساسى نگريسته اند. از طرف ديگر, عبور خط لوله نفت و گاز اين كشورها از هر سرزمينى كه انجام گيرد, بدون شك امتيازات سياسى و اقتصادى چندى را براى آن كشور به همراه خواهد داشت. نگاه اقتصادى پاكستان به اين امر از دو زاويه قبل تحليل و بررسى است ; از ديدگاه منافع اقتصادى حاصل از عبور اين خط نفتى, و از رهگذر رقابت اقتصادى با ايران و نفوذ در كشورهاى آسياى ميانه. نمونه دوم را زمانى شاهد بوديم كه پاكستان, پس از تحركات اقتصادى ايران در آسياى ميانه, در صدد برآمد تا با احياى راه ترانزيتى آسياى مركزى ـ افغانستان ـ پاكستان, خط ارتباطى آسياى ميانه با درياى عمان و اقيانوس هند را از طريق جاده ابريشم منحرف سازد. به هر حال از آنجا كه ايجاد و شكل گيرى يك حكومت طرفدار پاكستان در كابل, منافع اقتصادى پاكستان در منطقه و آسياى ميانه را تإمين خواهد كرد, موضع ديپلماتيك پاكستان در قبال طالبان از سطح موضع حمايتى تا دخالت عريان براى تثبيت حاكميت آنان ارتقا مى يابد.

2) اهداف سياسى
در محور اهداف سياسى پاكستان در افغانستان, چند پديده بيش از سايرين از اهميت برخوردار است ; اختلافات مرزى با افغانستان و مسائل مربوط به پشتونستان, رقابت با هند, همسويى با غرب و بويژه آمريكا, و مقابله با نفوذ ايران.
اختلافات مرزى افغانستان و پاكستان همواره به عنوان يك عامل تاريخى بحران زا در تاريخ روابط ديپلماتيك دو كشور مطرح بوده است. آنچه بر اساس قرارداد معروف ديورند در دوران حكومت عبدالرحمن خان توسط نماينده انگليس به پاكستان واگذار شد, هيچ گاه از حافظه تاريخى افغانان و بويژه طيف ملى گراى حاكميت سياسى محو نشده و همواره نقطه جنجال برانگيزى در روابط خارجى اين دو كشور بوده است. بر اين اساس, مى توان اين گمانه را به صورت جدى مطرح ساخت كه پاكستان با عنايت به اين امر در صدد است تا از روى كارآمدن حكومتى كه با طرح ادعاى ارضى مجدد در آينده, ضمن در مخاطره قرار دادن اسلامآباد به تعارض فيمابين دامن زند, جلوگيرى به عمل آورد. اين امر براى اسلامآباد در حاكميت سياسى آينده افغانستان از اهميت جدى برخوردار است, حتى برخى اين نظريه را طرح مى كنند كه قتل دكتر نجيب الله, رئيس جمهور مقتول افغانستان, به دست سازمانI.S.I. پاكستان صورت گرفته است, آن هم بدين دليل كه وى از تمديد معاهده ديورند كه بر اساس آن پشتونستان به پاكستان واگذار مى گردد, سر باز زده است و نه به دست طالبان. البته اين اظهار نظر قدرى مبالغهآميز به نظر مى رسد, اما در هر حال حساسيت فوق العاده پاكستان را در اين زمينه نمى توان از نظر دور داشت.
بر اين اساس, موضع حمايتى پاكستان از طالبان چنين توجيه مى گردد كه, اسلامآباد تلاش دارد تا با روى كار آوردن يك دولت مذهبى و سنتى كه بيشتر در مايه هاى مذهبى سياست گذارى نمايد تا محورهاى مربوط به منافع ملى, از طرح مجدد دعاوى ارضى عليه پاكستان در حاكميت سياسى افغانستان جلوگيرى به عمل آورد و طالبان كه با ديدگاه هاى مذهبى غير منعطف تلاش دارد تا به حاكميت و سياستش رنگ و بوى فراملى دهد, يكى از بهترين انتخاب هاى دولت اسلامآباد محسوب مى گردد. از سوى ديگر, با توجه به شرايط اجتماعى و بين المللى نامساعد نسبت به طالبان كه آنان را براى تبديل شدن به حاكميت رسمى افغانستان در چالش جدى قرار داده است, پاكستان تلاش دارد تا با كسب شناسايى رسمى براى اين گروه از محافل جهانى, خواسته ها و منافع استراتژيك خود را به طالبان بقبولاند و بالطبع طالبان در موقعيت كنونى, هر نوع امتياز سياسى و اقتصادىاى به پاكستان خواهد داد.
از طرف ديگر, با توجه به رقابت پاكستان با هند, ايجاد شبكه اى قوى از هم پيمانان منطقه اى در برابر هند از ديگر محورهاى جدى در سياست خارجى پاكستان محسوب مى گردد. تلاش براى به وجود آوردن دولتى همسو در افغانستان, همان قدر براى پاكستان در رقابت با هندوستان اهميت دارد, كه براندازى دولت آقاى ربانى به دليل همسويى و داشتن روابط ديپلماتيك نزديك با هندوستان. بر اين اساس, دولتى كه با رقيب و يا دشمنان پاكستان در موضع روابط دوستانه قرار داشته باشد, بى ترديد از سوى پاكستان با مشكل مواجه خواهد شد; اين امر را در مورد دولت آقاى ربانى به عنوان تجربه اى تاريخى به ياد داريم.

همسويى پاكستان و عربستان با آمريكا در جلوگيرى از نفوذ ايران
سياست پاكستان و عربستان در قبال افغانستان, صرف نظر از ساير اهداف و عوامل تإثيرگذار بر آن, فصل مشتركى از همسويى منطقه اى آنان با غرب و بويژه آمريكاست. بر اين اساس, مى توان اين فرضيه را طرح كرد كه با چشم پوشى از اهداف و منافع سياسى و اقتصادى اين كشورها در افغانستان, هم آوايى و همگرايى آنان با آمريكا از شاخصه هاى اصلى سياست گذارى منطقه اى آنان و از جمله در مورد افغانستان محسوب مى گردد. بنابراين, سياست مهار ايران و به وجود آوردن وضعيت بحران زايى مداوم در مجاور مرزهاى جمهورى اسلامى ايران, به عنوان سياست استراتژيك آمريكا در منطقه, از سوى هم پيمانان منطقه اىاش نيز دنبال مى شود. در حالى كه جمهورى اسلامى ايران به دليل پيوندهاى تاريخى و فرهنگى با ملت افغانستان و كشورهاى آسياى ميانه, از زمينه ها و امكانات وسيعى براى نفوذ و اشاعه ((تمدن فرهنگى منطقه اى)) برخوردار است, كشورهاى پاكستان و عربستان با هميارى آمريكا, با تمام توان در مسير راه اندازى اين پروژه سدسازى نموده و با روى كار آوردن دولتى سنتى و متعصب و ناسازگار با ايران در افغانستان, تلاش دارند تا نه تنها ايران اسلامى را از تعقيب اين فرآيند انسانى و تاريخى دور نگه دارند, كه همواره با ايجاد كانونى بحران زا در مرزهاى شرقى اش امنيت ملى ايران را مورد تهديد دائم قرار دهند. دقيقا در همين راستاست كه كمترين موفقيت ديپلماتيك ايران در افغانستان با حساسيت و واكنش جدى اين كشورها مواجه مى گردد ; به طورى كه به نظر يكى از پژوهشگران مسائل سياسى منطقه, ((موفقيت هاى ديپلماتيك ايران در صحنه افغانستان)) يكى از دلايل اصلى علاقمندى مجدد آمريكا به مسايل افغانستان است!))(2) در واقع, سياست امريكا در قبال طالبان كه على رغم نقض قوانين بين المللى مورد حمايت قرار مى گيرد تحت دو فاكتور مهم انتقال انرژى از آسياى ميانه و محدودسازى ايران تنظيم مى گردد.(3)
شايد جاى انكار نباشد كه شكل گيرى حكومت چهار ساله آقاى برهان الدين ربانى نقطه خاصى در ديپلماسى ايران در قبال قضيه افغانستان بود. دولت ربانى كه داراى روابط دوستانه اى با تهران بود, هيچ گاه از سوى رقيبان منطقه اى و دشمنان جهانى جمهورى اسلامى ايران قابل تحمل نبود ; تا جايى كه برخى از صاحب نظران, نزديكى بيش از حد دولت اسلامى افغانستان با ايران و روابط ناچندان مساعد آن با ساير كشورها و بويژه پاكستان را يكى از اشتباهات جبران ناپذير در سياست خارجى اين دولت عنوان نموده اند. كه البته حضور چشمگير احزاب شيعى در كابينه آقاى ربانى را نيز بايد در نظر گرفت كه هيچ گاه براى غرب, عربستان و پاكستان قابل تحمل نبوده است. كشورهايى كه نسبت به دولت آقاى ربانى نظر مساعدى نداشتند, ابتدا با تجهيز احزاب و گروه هاى مخالف در صدد تضعيف و براندازى آن برآمدند و پس از دو سال جنگ ويرانگر در كابل با نااميد شدن از نيروهاى مخالف دولت, اين كشورها در صدد برآمدند تا گروه طالبان را تشكيل و سازمان دهى نمايند. بدين ترتيب, طالبان با بهره بردارى از شرايط و زمينه هاى داخلى و برخوردارى از حمايت هاى اقتصادى, سياسى و لجستيكى كشورهاى خارجى با تعقيب استراتژى نظامى به موقعيت برتر نظامى دست مى يابد. بى نظير بوتو, نخست وزير بر كنار شده پاكستان, به صورت رسمى در مصاحبه اى با راديو لندن اعلام نمود كه ((در راه اندازى و تشكيل گروه طالبان علاوه بر پاكستان, كشورهاى انگليس, امريكا و عربستان نيز نقش داشته اند)). بنابراين, تمامى كشورهايى كه نسبت به دولت آقاى ربانى, به دليل نزديكى با ايران و حضور چشمگير شيعيان در دولت, نظر مساعدى نداشتند با هميارى يكديگر طرح راه اندازى گروه طالبان, و تجهيز و اكمال مالى و نظامى اين گروه تا استيلاىنظامى كامل راريختند.قاضى حسين احمد, رهبر جماعت اسلامى پاكستان در اين زمينه مى گويد: ((حركت طالبان يك نقطه بين المللى بود و حامى گروه طالبان, امريكا و انگلستان مى باشند. پاكستان با واگذار نمودن يك ديپوى بزرگ نظامى در حواشى ((سپين بولدك)) كه قبلا مربوط به حكمتيار بود ولى توسط محافظان پاكستانى مربوط به وزارت داخلهآن كشور محافظت مى شد, به طالبان كمك بزرگى را براى اين گروه انجام داد.))(4)

امكانات سياست خارجى پاكستان
دولت اسلام آباد با توجه به فرصت ها و امكانات مناسبى كه در اختيار داشته, همواره از استراتژى پويا و تعيين كننده اى در قبال تحولات افغانستان برخوردار بوده است. دولتمردان اسلام آباد همواره بر روابط ديپلماتيك خود با تهران اهتمام نشان مى دادند و به ظاهر, تلاش داشتند تا در سياست گذارىهاى خود در افغانستان جانب تهران را از خود راضى نگهدارند و از اين رو همواره همگام با ايران بر حل مسالمتآميز قضيه افغانستان و تشكيل يك حكومت فراگير و با قاعده وسيع, كه تمامى احزاب و اقوام در آن مشاركت داشته باشند, تإكيد مى نمودند ; اين سياست به صورت رسمى, در ديدار نواز شريف نخست وزير اين كشور با آقاى هاشمى رفسنجانى در تاريخ 1997/6/16 مورد تإكيد قرار گرفت, اما دولتمردان اسلام آباد با استفاده از فرصت و امكانات مناسبى كه در اختيار داشتند در يك تلاش ديپلماتيك عريان, تهران را در برابر عمل انجام شده چالش آور قرار دادند و با تجهيز و تقويت سياسى و نظامى گروه طالبان روابط سياسى اسلام آباد ـ تهران را متشنج ساختند. آنچه زمينه هاى موفقيت سياسى پاكستان را در انزواى سياسى ايران به وجود آورد, در واقع امكانات و فرصت هاى سياست گذارى اين كشور در قبال افغانستان بود كه جمهورى اسلامى ايران از آن محروم بود.

1. هماهنگى جريان هاى مذهبى با دولت پاكستان
حلقات مذهبى پاكستان و بويژه حزب اسلام گراى سنتى جمعيت علماى اسلام مولانا فضل الرحمن و جماعت اسلامى قاضى حسين احمد كه از نفوذ جدى بر روى طالبان برخوردار بوده اند, به موازات سياست خارجى پاكستان عامل موثرى در موفقيت هاى سياسى و نظامى طالبان محسوب مى گردند. قاضى حسين احمد, رهبر جماعت اسلامى, در سال 1996 در سفرى به افغانستان تلاش نمود تا نوعى حكومت ائتلافى ميان ربانى و حكمتيار به وجود آورد. جمعيت علماى اسلام كه بيشتر مولوىهاى وابسته به گروه طالبان تحت تعاليم مذهبى آنان قرار داشته اند در ائتلاف با حزب مردم بى نظيربوتو در سال 1993, عملا به عنوان يكى از حلقه هاى تإثير گذار در سياست خارجى دولت پاكستان مطرح گرديد. با ائتلاف جمعيت علماى اسلام با حزب مردم بى نظيربوتو و حضور آنان در قدرت سياسى, اين حزب با برقرارى رابطه نزديك باI.S.I. اردو ونصيراله بابر وزير كشور قادر شد تا حمايت دولت پاكستان از طالبان را جلب نمايد. پس از آن, فضل الرحمن سفرهاى متعددى به كشورهاى عربى و غربى در راستاى جلب حمايت و كمك هاى آنان از طالبان انجام داد.(5)
جماعت اسلامى نيز كه همواره از بنيادگرايى اسلامى حمايت مى كرد, در دوره جهاد تمام توجه خود را به حمايت از حزب حكمتيار معطوف نموده بود. با شكل گيرى دولت آقاى ربانى, اين حزب نيز در صدد برآمد تا حكمتيار را به قدرت رساند. ناكامى تلاش هاى نظامى حكمتيار زمينه اى بود تا اين حزب نيز همگام با دولت و وزارت كشور پاكستان به راه اندازى, تجهيز و اكمال گروه طالبان مبادرت نمايد. بدين ترتيب, طالبان با شركت فعال وزارت كشور پاكستان تشكيل شد و حزب راديكال راست گراى اسلامى جماعت اسلامى در تشكيل آن نقش فعالى داشت.(6) طبعا پيروزىهاى طالبان, دولت اسلامآباد را قادر مى ساخت تا تنظيم و كنترل حوادث افغانستان را به دست گيرد.

2. شناخت كامل از نقاط استراتژيك افغانستان
شناخت كامل از نقاط استراتژيك افغانستان, از ديگر امكانات اين ديپلماسى بود. دولتمردان اسلام آباد, بويژه افسران نظامى آن كشور, بارها در افغانستان مسافرت هاى رسمى و غير رسمى انجام دادند. اين امر بويژه زمانى كه فقدان مرز رسمى بين دو كشور را پس از دوره اشغال افغانستان تاكنون در نظر بگيريم, از اهميت خاصى برخودار مى گردد. دولت پاكستان با شناخت نقاط استراتژيك از برنامه ريزىهاى مناسب و كارآمدى كه در اختيار ميليشياى طالبان مى گذاشتند سيطره نظامى اين گروه را پيش بينى كرده بودند. گوهر ايوب خان چند روز قبل از بركنارى خود, در مصاحبه اى با ((الشرق الاوسط)) از سقوط قريب الوقوع شهر مزار و شمال افغانستان به دست طالبان خبر داد ; امرى كه با تحولات بعدى كاملا تإييد گرديد.(7) در حالى كه جمهورى اسلامى ايران, حتى تا آخرين لحظه سقوط مزار, از وقوع چنين رخداد غير مترقبه اى بى اطلاع بود.

3. شناخت كامل از رهبران جهادى
پاكستان در طول دوره جهاد افغانستان ميزبان چند ميليون مهاجر افغانى و تمامى احزاب اهل سنت افغانستان بود. احزاب جهادى اهل سنت افغانستان از پاكستان به عنوان مركز اصلى مبارزات ضد روسى شان استفاده مى كردند. روابط چندين ساله سران اسلام با رهبران احزاب, شناخت كاملى از شخصيت هاى سياسى اسلام گرا, ملى گرا و سلطنت طلب را در اختيار آنان گذاشته بود. اين امر دولت اسلامآباد را قادر مى ساخت تا مطابق با واقعيات جامعه افغانستان سياست گذارى نمايد.

4. داشتن نقش محورى در مسائل افغانستان
بيشتر سازمان هاى بين المللى, اعم از سياسى و فرهنگى, كه در امور افغانستان مشغول فعاليت بودند در پاكستان متمركز بودند. اين امر پاكستان را به محورى در مسائل افغانستان و مركز تصميم گيرى راجع به اين كشور تبديل مى كرد. بنابراين, يكى از دلايل محوريت پاكستان در قبال بحران افغانستان, تمركز سازمان ها و نهادهاى بين المللى در اين كشور بود و طبعا اين امر در سياست گذارى اسلامآباد در قبال افغانستان, عنصر مثبتى بود كه اسلامآباد را از ديپلماسى فعال برخوردار مى ساخت.

5. رقابت با نفوذ جمهورى اسلامى ايران
موقعيت جهانى جمهورى اسلامى ايران, وجود رقيبان منطقه اى, و دشمنان بين المللى ايران, براى پاكستان يك فاكتور تإثيرگذار محسوب مى گرديد. در حالى كه در قبال تحركات ديپلماتيك ايران حساسيت هاى جدىاى در منطقه و جهان وجود دارد, در مورد پاكستان, به دليل رقابت با ايران و جلوگيرى از نفوذ جمهورى اسلامى در افغانستان و آسياى ميانه, قضيه كاملا برعكس است. اگر مجامع جهانى و بويژه امريكا در قبال سياست دخالت آشكار پاكستان در افغانستان و حضور فيزيكى ميليشياهاى پاكستانى كمترين اعتراض و حساسيتى از خود نشان نمى دهند, اين امر به دليل حضور ايران در منطقه است. آقاى ربانى در مصاحبه خود با هفته نامه ((العالم)) از عدم واكنش محافل جهانى و سازمان ملل در قبال دخالت آشكار پاكستان در افغانستان و حضور نظاميان پاكستان در جنگ داخلى افغانستان اظهار تإسف مى كند.(8) اما در عين حال, پاكستان با كمترين هراس و با چشم پوشى از هرگونه ملاحظات سياسى, به دخالت خود تا حاكميت بلامنازع طالبان ادامه مى دهد!
آنچه گفته شد مجموعه اى از امكانات و فرصت هايى است كه سياست خارجى پاكستان در افغانستان با بهره مندى از آن, به عنوان ديپلماسى پويا و تإثيرگذار و حتى تا حد تعيين كنندگى به پيش مى رود ; در حالى كه در مورد سياست خارجى ايران چنين امكاناتى به چشم نمى خورد.

2. عربستان
اهداف سياست خارجى عربستان در افغانستان, با داعيه مركزيت دينى اين كشور نسبت به جهان اسلام و بويژه دنياى اهل سنت, در مىآميزد. داعيه خلافت اسلامى و مركزيت جهان اسلام از سوى عربستان سعودى عامل مهم و تإثيرگذار در سياست خارجى اين كشور نسبت به كشورهاى اسلامى و روابط منطقه اىاش, محسوب مى گردد. بر اين اساس, مبناى تئوريك روابط ديپلماتيك عربستان سعودى با ملل اسلامى و كشورهاى منطقه, معارضه با هر نوع مركزيت دينى ديگر و تبليغ از اسلام سعودى, به عنوان دو شاخص اصلى اين سياست مطرح مى گردد. هر چند تإثير ساير مولفه هاى دخيل در سياست گذارى اين كشور را بر شدت و ضعف اين اهداف استراتژيك نمى توان از نظر دور داشت.
عربستان سعودى, در چارچوب سياست استراتژيك ـ ايدئولوژيك خود, از ابتداى جهاد مردم افغانستان در سال 1358 يكى از بزرگترين منابع مالى و اقتصادى احزاب و گروه هاى جهادى اهل سنت بوده است. فراتر از اين, برخى از طيف ها و حلقات مذهبى سعودى به حمايت از جهادگران افغانى در برابر كمونيسم شوروى, حضور فيزيكى فعالى نيز در جبهه هاى جنگ داشته اند. اين نيروها عمدتا در احزاب جهادى اهل سنت و بويژه حزب اسلامى حكمتيار عضويت داشته و در برخى نقاط كشور داراى پايگاه هاى نظامى نيز بوده اند.(9) پس از خروج نيروهاى شوروى در سال 1367 و استمرار جنگ جهادگران با دولت دست نشانده دكتر نجيب الله, سياست عربستان در قبال افغانستان فعال تر گرديد. در جريان منازعات احزاب جهادى اهل سنت و عدم توافق در ايجاد يك دولت جايگزين, چندين بار سعودىها به عنوان ناظر و ميزبان در جلسات رسمى سران جهادى حضور داشتند. با شكل گيرى جنگ قدرت ميان احزاب جهادى در سال 1371 سياست عربستان شكل عريان و آشكارش را از دست داد و تا مقطع شكل گيرى جنبش طالبان سياست سكوت رمزآلود سعودىها در قبال دولت استاد ربانى همچنان پيگيرى شد. با شكل گيرى جنبش طالبان در اواخر تابستان 1373 بتدريج سعودىها به عنوان منبع اصلى تمويل طالبان در صحنه افغانستان نمودار گرديد. يك روزنامه نگار پاكستانى روند شكل گيرى سياست خارجى عربستان در قبال طالبان را چنين شرح مى دهد: ((بعد از سال 1994 مولانا فضل الرحمن[ رهبر جمعيت علماى اسلام] سفرهايى به امريكا و كشورهاى اروپايى داشت تا حمايت آنان را به نفع طالبان جلب نمايد. مهم اينكه وى به عربستان سعودى و كشورهاى عربى رفت تا براى طالبان كمك هاى پولى و نظامى دريافت نمايد و اين سفر موصوف با نتيجه و موفق نيز بود ... . و پس از يكسال ديگر در فوريه 1995 مولانا فضل الرحمن اولين بازديد سران عرب را از قندهار سازماندهى نمود كه اين اولين تماس مستقيم اعراب با طالبان بود. سران اعراب با قافله عظيمى از وسايط نقليه, طيارات و ده ها جيپ مدرن وارد قندهار گرديد و حين عزيمت اكثر وسايط را به طالبان واگذاشتند.(10) اوج سياست حمايتى سعودىها از گروه طالبان پس از سال 1996 ميلادى شكل مى گيرد كه در واقع عربستان به عنوان مهم ترين منبع مالى اين گروه, سهم موثرى را در اجراى استراتژى نظامى طالبان تا حذف تمامى احزاب و گروه ها از صحنه نظامى افغانستان, ايفا نموده است. تا جايى كه ((پس از سفر شهزاده تركى الفيصل آل سعود رئيس سازمان استخبارات عربستان سعودى به پاكستان كه در جولاى 1996 انجام شد, اين كشور به منبع اصلى تمويل كننده گروه طالبان مبدل گشت)).(11)

اهداف سياست خارجى عربستان در افغانستان
سياست خارجى عربستان در افغانستان, بر اساس آنچه گفته شد, در دو محور كلى قابل تحليل و ارزيابى است. هر كدام از دو محور زير در ارتباط با مقابله با نفوذ سياسى ـ دينى ايران در افغانستان و آسياى ميانه, و همسويى با غرب و آمريكا نمود جدى به خود مى گيرد.

1. مقابله با نفوذ سياسى ـ دينى ايران
عربستان سعودى به عنوان مركز جهان اسلام و داعيه دار خلافت اسلامى, همواره تلاش داشته است تا از نقش جمهورى اسلامى ايران به عنوان مركز مقابله با كفر و محور تجمع امت اسلامى جلوگيرى به عمل آورد. در اين جهت, نخستين راهكار سعودىها تبليغ و ترويج آيين وهابيت در ممالك اسلامى و بويژه كشورهاى تازه استقلال يافته آسياى ميانه است. راهبرد ايدئولوژيك سعودىها در اشاعه وهابيت, در واقع آنان را قادر مى سازد تا علاوه بر اين كه عربستان را به عنوان مركز حاكميت اسلام در سطح جهانى به پيش برند, از سوى ديگر زمينه هاى شكل گيرى جبهه مقاومت دينى در برابر دنياى استكبار را در ايران اسلامى تضعيف نموده و از نفوذ سياسى ـ دينى ايران اسلامى به عنوان پرچمدار نهضت جهانى اسلام در برابر كفر جهانى جلوگيرى كنند. تلاش براى تشكيل يك دولت سنتى سنى و طرفدار سعودى هدف اصلى عربستان است كه ضمن ايجاد زمينه هاى نفوذ و گسترش وهابيت در افغانستان و آسياى ميانه, با اتخاذ سياست ضد شيعى, ديپلماسى فرهنگى ـ دينى ايران را در ارتباط با افغانستان و آسياى ميانه سد مى نمايد.

2. ترويج وهابيت ونفوذ در آسياى ميانه
كشورهاى آسياى ميانه به لحاظ تاريخى و نابسامانى كنونى, زمينه هاى مساعدى را براى اشاعه افكار و انديشه هاى اسلامى, در اختيار مى گذارد. مردم اين كشورها با سابقه دينى شان امروزه پذيراى شعاير دينى بوده و براى ترويج انديشه دينى آمادگى كامل دارند. دقيقا در همين جهت است كه عربستان در صدد برآمده است تا با راه اندازى مراكز آموزشى و دينى, افكار و شريعت اسلامى را مطابق با تفسير مورد نظر خود (وهابيت) در اين مناطق ترويج نمايد. با توجه به اين امر, شكل گيرى يك دولت اسلام گراى طرفدار سعودى در افغانستان در عين اين كه به عنوان عامل و نماينده سعودىها در برابر كشورهاى آسياى ميانه رفتار مى كند, از طرف ديگر با تفاسير افراطى و متعصبانه خود از اسلام با ايجاد ناامنى در مرزهاى شرقى ايران اسلامى, هرگونه مجال تحرك سياسى ـ مذهبى ايران در آسياى ميانه را از ميان برده و موانع جدى بر سر راه نفوذ ايران در منطقه و كشورهاى آسياى ميانه خواهدبود.(12)
خلاصه آن كه, عربستان سعودى در تمام كشورهاى اسلامى و از جمله افغانستان, به گونه اى سياست گذارى خود را تدوين نموده است, كه از يك طرف در مقابله ايدئولوژيك با ايران اسلامى در صدد است تا دين حكومتى خويش, يعنى مكتب وهابيت را ترويج و تبليغ نمايد و از طرف ديگر از نفوذ سياسى و دينى ايران اسلامى در درون كشورهاى اسلامى جلوگيرى نمايد. از آنجا كه سياست مزبور در راستاى محصور نمودن نفوذ جمهورى اسلامى ايران و مهار اين كشور, در همسويى و هميارى با غرب و امريكا قرار دارد, همواره از سوى غربى ها مورد تشويق و حمايت قرار مى گيرد.

3. جمهورى اسلامى ايران
سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران در قبال تحولات افغانستان تحت تإثير استراتژى كلى نظام در قبال رخدادها و مسائل جهان اسلام شكل گرفته است. بر اين اساس, اصل حمايت از حقوق تمامى اقوام و مليت ها و تلاش براى ايجاد يك دولت فراگير با پشتوانه اجتماعى وسيع, همراه با بيطرفى و استقلال, از شاخص هاى اصلى اين سياست محسوب مى گردد.(13) در همين راستا جمهورى اسلامى با رايزنى هاى هميشگى با كشورهاى همسايه افغانستان و از جمله پاكستان, همواره در ايجاد صلح و امنيت در منطقه و شكل گيرى يك دولت فراگير و قابل قبول براى ملت افغانستان تلاش مداوم نموده است. تإكيد جمهورى اسلامى بر ناكارآمدى راهبرد نظامى در افغانستان دقيقا تلاش براى ايجاد نوعى آشتى ملى و شكل گيرى دولتى مردمى در اين كشور را به نمايش مى گذارد. در دوران دولت آقاى ربانى كه به لحاظ همسويى با ايران مى توان آن را مقطع پويايى و موفقيت ديپلماسى جمهورى اسلامى عنوان كرد, كارگزاران جمهورى اسلامى هيچ گاه از نقاط آسيب پذير و كاستى هاى اين دولت چشم پوشى ننمودند و از اين رو همواره تلاش نمودند تا احزاب مخالف دولت را, كه در آن مقطع تنها حزب اسلامى حكمتيار به دلايل مختلف داخلى و خارجى در آن حضور نداشت, در كابينه آقاى ربانى مشاركت دهند و طرفين را به تشكيل يك دولت فراگير تشويق مى نمودند. در اينجا سياست جمهورى اسلامى كاملا با رويه دولت پاكستان تفاوت دارد ; زيرا دولتمردان اسلامآباد با احتمال سيطره نظامى طالبان و توفيق اجبارى اين گروه در تشكيل دولت انحصارى مورد نظرشان, هيچ گاه به سهيم شدن و مشاركت ساير گروه ها تمايل نشان نداده اند.
در اينجا تلاش بر آن است تا با صرف نظر از مباحث تاريخى ديپلماسى ايران, سياست خارجى اين كشور پس از سقوط مزار و سلطه نظامى طالبان بر اكثر نقاط افغانستان مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. سياست خارجى ايران در مقطع كنونى, كه طالبان و حاميان خارجى آنان در صددند تا به هر نحو ممكن حاكميت انحصارى و بلامنازع اين گروه را بر ملت افغانستان تثبيت و تحكيم نمايند در چند محور كلى قابل مطالعه و ارزيابى است:

اهداف سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران در افغانستان
آن گونه كه بارها مقامات رسمى ايران اعلام داشته اند, جمهورى اسلامى در افغانستان سياست روى كارآوردن دولت مورد نظر و وابسته به خويش را دنبال ننموده ; بلكه اساس اين سياست بر شكل گيرى يك دولت فراگير كه حقوق تمامى اقوام و مليت ها را برآورده سازد, استوار مى باشد. هر چند افغانستان به لحاظ موقعيت جغرافيايى اش براى تإمين منافع اقتصادى ايران در منطقه و فعاليت هاى فرهنگى اين كشور از اهميت جدى برخوردار است, اما به دليل آن كه با روى كارآمدن يك دولت فراگير و برقرارى امنيت در منطقه, زمينه هاى تإمين اين اهداف فراهم مى گردد براى جمهورى اسلامى ضرورتى وجود ندارد تا با سرمايه گذارىهاى سياسى و ايجاد شبكه هاى وابسته به خود اين اهداف را دنبال نمايد. برقرارى صلح و امنيت در افغانستان كه خواست اصلى جمهورى اسلامى است, اين كشور را قادر مى سازد تا فرآيند همكارى منطقه اى خود با كشورهاى منطقه و آسياى ميانه را از طريق سازمان اقتصادى ((اكو)) دنبال نمايد و از طرف ديگر ايجاد امنيت در افغانستان زمينه هاى فعاليت سياسى و فرهنگى ايران در منطقه و آسياى ميانه را هموار خواهد كرد. بنابراين, آنچه هدف اصلى اين سياست را شكل مى دهد ايجاد نظم و امنيت در منطقه در پرتو شكل گيرى يك دولت فراگير متشكل از احزاب, اقوام و مليت هاى ساكن در افغانستان است.

سياست خارجى جمهورى اسلامى ايران در قبال طالبان
گروه طالبان پس از به شهادت رساندن ديپلمات ها و خبرنگار ايرانى و به اسارت درآوردن برخى از شهروندان ايرانى مشغول به انجام كمك هاى بشر دوستانه, نوعى چالش جدى در روابط خود با جمهورى اسلامى ايران ايجاد كرد. اين اقدام چندشآور كه عملا به مفهوم نقض تمامى هنجارهاى بين المللى از سوى اين گروه بود, علاوه بر اين كه چهره خشن, غير منطقى و تعصبآميز اين گروه را به جهانيان نمايان ساخت, موجب شد كه جمهورى اسلامى ايران از طريق بازىهاى سياسى و فعال نمودن ديپلماسى خود در پى جبران آن برآيد. سياست خارجى ايران پس از اين تحول, در ابعاد سياسى, نظامى و تبليغاتى آغاز به كار نمود. در عرصه سياسى, تلاش ايران براى نشان دادن ماهيت خشن و غيرمنطقى طالبان در محافل جهانى و بويژه سازمان ملل متحد, موجب شد كه على رغم پيش روىهاى نظامى طالبان, آينده سياسى اين گروه و شناسايى رسمى آنان در هاله اى از ترديد و ابهام قرار گيرد, تا جايى كه به قرار اعلام برخى از خبرگزارىها, پارلمان اروپا در بيانيه رسمى سيزده ماده اى خود عليه طالبان, از كشورهاى جهان و مجامع جهانى خواست تا طالبان را به رسميت نشناسند. از سوى ديگر, دستگاه سياست خارجى ايران با استفاده از فرصت هاى ممكن, اعلام انزجار خود را نسبت به سياست حمايتى پاكستان اعلام داشته و فشارهاى جدى بر آنان وارد ساخت, تا جايى كه در مهرماه گذشته عده زيادى از كارمندان خود را از پاكستان فرا خواند. اين اقدامات ايران موجب شد كه هيچ كشورى براى برقرارى رابطه سياسى با چنين گروه هنجارشكنى قدم جلو نگذارد. عربستان سعودى در اوايل مهرماه گذشته در يك اقدام غيرمنتظره كاردار طالبان را از كشورش اخراج نمود و كاردار خود را از كابل فرا خواند. اين اقدام كه ضربه شكننده اى براى طالبان و پاكستان بود, بر اساس برخى از اظهارنظرها با روابط تهران ـ رياض بى ارتباط نبوده است.(14)
تلاش هاى نظامى ايران در راه اندازى مانور ذالفقار 2 در مرزهاى ايران با افغانستان موجب شد كه طالبان از خيره سرىهاى گذشته اش عقب نشينى نموده و اسراى ايرانى را آزاد كند. فراتر از اين, طالبان كه در ابتدا با تحريك برخى از حلقات بيرونى و غرور ناشى از برترىهاى نظامى خود در داخل افغانستان كمترين انعطافى از خود در قبال ايران نشان نمى داد, اينك براى مذاكره با ايران اعلام آمادگى مى كند و از مجازات قاتلان ديپلمات هاى ايرانى خبر مى دهد.
خلاصه اين كه با عنايت به چند فاكتور اصلى, طالبان با سياست ضد شيعى كنونى اش هيچ گاه توفيقى در ايجاد يك دولت مشروع و قابل قبول در عرصه بين الملل نخواهد داشت. در اينجا تنها به محورهايى كه به امنيت ملى ايران مرتبط است و سياست گذارى خارجى جمهورى اسلامى را تحت تإثير قرار مى دهد, اشاره مى شود:

1. مخدوش ساختن چهره اسلام
افراطى گرى طالبان و تصوير قرون وسطايى اى كه از اسلام ارائه مى دهد, هيچ گاه براى جمهورى اسلامى ايران قابل تحمل نخواهد بود. افراطى گرى مذهبى گروه طالبان كه ريشه در آموزش هاى بسيار سطحى و سنتى آن ها در زمينه متون اسلامى دارد, عملا به عنوان يكى از حوزه هاى امنيتى در جنوب آسيا مورد بحث و بررسى قرار گرفته است. (15)

2. قوم كشى و نابودسازى مذهبى
قوم كشى و نابودسازى مذهبى از ديگر محورهاى تإثير گذار در سياست خارجى ايران است كه از سوى گروه طالبان دنبال مى گردد. قتل عام شهروندان مزار شريف, اسكان اجبارى اقوام در مناطق مورد نظر و سخت گيرىهاى مذهبى در قبال شيعيان, از جمله مسائلى است كه در روابط ديپلماتيك ايران با طالبان به صورت جدى تإثيرگذار است.

3. تهديد عليه جمهورى اسلامى ايران
طالبان با حمايت پاكستان و امريكا در صدد است تا با ناآرام ساختن مرزهاى شرقى ايران, امنيت ملى جمهورى اسلامى ايران را در مخاطره قرار دهد. امريكا كه نسبت به اين گروه, على رغم نقض صريح قوانين بين المللى با سكوت همراه با رضايت, موضع حمايتى اتخاذ نموده است, تلاش دارد تا با ايجاد آشوب در مرزهاى شرقى ايران, جمهورى اسلامى را در تنگنا قرار دهد و نگذارد تا فعاليت هاى فرهنگى و سياسى اين كشور در منطقه آسياى ميانه, نفوذ روز افزون اين كشور را موجب گردد. ايجاد يك دولت وابسته به غرب با مايه هاى دينى افراطى و غيرمنعطف در افغانستان, از خواسته هاى اساسى غرب است كه هيچ گاه براى جمهورى اسلامى ايران قابل تحمل نخواهد بود.

4. استراتژى همكارى منطقه اى ايران
استراتژى همكارى منطقه اى ايران در قبال كشورهاى آسياى ميانه كه از طريق راه اندازى, توسعه و تكميل حلقه هاى تجارى در داخل اكو دنبال مى شود, ايجاب مى كند كه هر نظام سياسى كه در افغانستان در تلاش براى براندازى اين همگرايى برآيد براى جمهورى اسلامى قابل قبول نباشد. با توجه به اين كه افغانستان با تلاش و مساعدت جمهورى اسلامى, در دوران حاكميت برهان الدين ربانى به حلقه تجارى اكو پيوست و امروز عضو اين سازمان منطقه اى است, طالبان به عنوان يك عامل واگرا در درون اين سازمان است كه جز دولت پاكستان, هيچ يك از كشورهاى ديگر به آن نظر مساعد ندارد. جالب است اشاره شود كه تحول مزار شريف و تسلط نظامى طالبان بر شمال افغانستان از سوى تمامى كشورهاى آسياى ميانه با نگرانى و اظهار تإسف همراه بود و در اين ميان تنها دولت پاكستان بود كه آن را انكشاف جديدى براى ايجاد صلح در افغانستان عنوان نمود.(16)

5. قاچاق مواد مخدر
طالبان از قاچاق مواد مخدر نه تنها به عنوان يك پشتوانه اقتصادى, كه فراتر از آن, به مثابه اهرم سياسى بهره بردارى مى كند. ((قرار برآورد ((اوش)) سازمان مبارزه با مواد مخدر سازمان ملل در سال 1997 بالغ بر سه هزار تن ترياك و ديگر مواد مخدر بويژه هرويين در افغانستان توليد شده است. بر اساس همين گزارش افغانستان به تنهايى 80% هرويين مورد مصرف اروپا و 80 % هرويين جهان را تإمين مى كند)).(17) قاچاق مواد مخدر در مرزهاى شرقى ايران كه با اهداف سياسى و اقتصادى صورت مى گيرد, پديده اى است كه در سياست گذارى ايران در قبال طالبان تإثير جدى به جاى مى گذارد.
خلاصه اين كه آنچه از مجموع اظهارات مقامات رسمى جمهورى اسلامى ايران به دست مىآيد, آن است كه ايران با توجه به محورهاى ياد شده به سياست گذارى در قبال افغانستان مى پردازد و تا زمانى كه گروه طالبان سياست هاى خود در قبال مسائل مذكور را اصلاح ننمايد, برقرارى هر نوع روابط ديپلماتيك بين دو طرف بعيد خواهد بود.

جمع بندى و نتيجه گيرى
با توجه به آنچه آمد و با عنايت به اهداف سياست خارجى پاكستان, عربستان و جمهورى اسلامى ايران در قبال افغانستان, مى توان به اين جمع بندى دست يافت كه: اولا نوعى تعارض جدى ميان منافع كشورهاى مذكور در افغانستان وجود دارد, كه به خودى خود زمينه هاى تنش در روابط خارجى اين كشورها را موجب مى گردد. از سوى ديگر, دولت پاكستان به دلايل خاص موقعيت سياسى خود در منطقه و بويژه مسئله هندوستان, تلاش دارد تا به هر طريق ممكن رضايت تهران را جلب كند و همين امر باعث مى شود كه پاكستان در سياست گذشته خود در قبال طالبان تجديد نظر نمايد. از جمع بندى اخبار و تحليل اطلاعات چنين برمىآيد كه دولت پاكستان تحت فشار ديپلماتيك ايران و حساسيت جهانى در قبال پديده طالبان مجبور است كه رويه سياسى و حمايتى خود را در قبال طالبان تغيير دهد يا دست كم تعديل نمايد. علايم رفتارى سران اسلام آباد و پيشروىهاى نظامى روزهاى پايانى مهرماه سال جارى تا حدى حكايت از اين امر دارد. دولت عربستان سعودى نيز, كه تركش هاى قاچاق مواد مخدر و شبكه مافياى طالبان را از ابتدا احساس مى كرد, همواره خواهان جلوگيرى از توليد هرويين در مناطق تحت تصرف طالبان بوده است. با برآورده نشدن اين خواست از يك سو, و نياز عربستان به همراهى با افكار جهانى و بويژه افكار عمومى در كشورهاى اسلامى و اهميت روابط تهران ـ رياض از سوى ديگر, اين كشور اقدام به فراخواندن كاردار خود از كابل و اخراج كاردار طالبان در مهرماه سال جارى نمود; امرى كه تصميم جدى عربستان سعودى را در حمايت از گروه طالبان با شك و ترديد رو به رو مى سازد و نشان مى دهد كه ديگر, اين كشور نيز تمايل جدىاى به حمايت از اين گروه ندارد. بر اين اساس, هر چند سقوط مزار و هزاره جات از ديدگاه برخى از ناظران به عنوان پايان جنگ افغانستان و سرآغاز شكل گيرى يك دولت قدرتمند مركزى عنوان شد, اما ناكامى طالبان و حاميان منطقه اى آن در كسب شناسايى رسمى اين گروه به عنوان نماينده قانونى ملت افغانستان, و دلسردى برخى از حلقات خارجى در ادامه سياست هاى حمايتى از اين گروه و در نهايت, پيشروىهاى نظامى جبهه متحد ضد طالبان در ايالات شمالى افغانستان, نشانى از ناكارآمدى استراتژى جنگى و حاكميت انحصارى طالبان است. و بر اين اساس, تا زمان شكل گيرى يك دولت فراگير از كانال تفاهم و گفتگوى بين الافغانى, بحران موجود ادامه پيدا خواهد كرد.

پى نوشت ها:
1. آنتونى هى من, افغانستان زير سلطه شوروى.
2. فصلنامه آسياى مركزى و قفقاز, سال پنجم, ش 15 (پاييز 1375), ص 284.
3. مقاله شرين هانتر در روزنامه لسآنجلس تايمز, به نقل از روزنامه سلام 7 / 7 / 1377.
4. هفته نامه همبستگى, ش 9 ـ 8.
5. سياست خارجى پاكستان در افغانستان, احمد رشيد روزنامه نگار پاكستانى, به نقل از هفته نامه همبستگى, ش 7.
6. فصلنامه آسياى مركزى و قفقاز, سال 6, ش 17 (بهار 1376).
7. ماهنامه فجر اميد, ش 28, مرداد 1377.
8. هفته نامه العالم.
9. امروزه نيز اين پايگاه ها در جنوب افغانستان باقى است و گفته مى شود اسامه بن لادن در آنجا مشغول فعاليت مى باشد.
10. سياست پاكستان در افغانستان, احمد رشيد روزنامه نگار پاكستانى, به نقل از هفته نامه همبستگى, ش 7.
11. همان.
12. ماهنامه فجر اميد, ش 24 ـ 23, فروردين ـ ارديبهشت 1377, ص 12.
13. هاشمى رفسنجانى در دومين سمينار افغانستان, 10 ـ 12 مهرماه 1368.
14. مجله سياست دفاعى, سال 6, ش 1, پاييز و زمستان 1376.
15. راديو لندن 1 / 7 / 1377.
16. ماهنامه فجر اميد, ش 28, مرداد 1377.
17. روزنامه سلام 4 / 11 / 1376.