عدالت گرایی در انقلاب ایران

بی تردید عدالت را می توان موتور محرک انقلاب اسلامی ایران تلقی کرد که به عنوان عامل مشترک میان جامعه ایران، بزرگترین انقلاب قرن بیستم را رقم زد.عدالت خواهی درطول تاریخ، آرمان همه ایرانیان بوده و لذا با اتکا بر آن قیامهای بسیاری در ایران بر علیه ساختار ظالم و بی عدالت حاکم انجام شد.

انقلاب اسلامی به عنوان نقطه عطف این قیام‌ها، با رهبری مدبرانه و روشنگرانه امام خمینی (ره) برپایه برقراری عدالت بر ملت خسته از بی عدالتی‌های رژیم ظالم پهلوی جان دوباره بخشید و لذا این انقلاب در کلیه ارکان اجتماع ایران رسوخ کرد و نهایتاً در بهمن 1357، همانند سیلی خروشان با سرنگونی شاه خواست تاریخی خود را مبنی بر برقراری عدالت در تمام ارکان جامعه به اثبات رسانید و با رأی آری به جمهوری اسلامی، در 12 فروردین 1385، خواست تا با برپایی حکومت اسلامی به معنای واقعی کلمه عدالت را در ایران نهادینه کند.

بر این اساس انقلاب اسلامی در ایران را می توان اصلی ترین نمونه تجربی تعامل بین جهان سنتی و مدرن دانست، زیرا شعارهای اصلی انقلاب، دینی و اجتماعی است و (برابری در کنار آزادی، عدالت در کنار حقوق انسانی و حفظ سنت های دینی و اجتماعی دارای اهمیت است.)

دیدگاه‌ها و جهت گیری‌های امام خمینی (ره) پیرامون عدالت و تأکید بر این اصل مهم از آغاز مبارزه ایشان بر علیه رژیم پهلوی و رفتار و عملکرد ایشان پس از پیروزی انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی ایران، در گسترش انقلاب اسلامی به نقاط دیگر جهان و الگوگیری از آن نقش کلیدی داشت که بسیاری از اندیشمندان و نظریه پردازان به آن اذعان کرده اند.

به عنوان مثال (یرواند آبراهامیان) در کتاب ایران بین دو انقلاب، نقش کاریزمای امام (ره) را که با دو عامل زندگی ساده و پرهیز از سازش به همراه هوشیاری در نمایندگی و رهبری طیف گسترده‌ای از نیروهای سیاسی و اجتماعی و مبارزه با بی عدالتی، توانست رژیم را سرنگون کند، بی‌بدیل و فوق‌العاده می‌داند ومعتقد است امام خمینی (ره)، علیرغم سرکوبیها و ایجاد جو خفقان توسط رژیم شاه، توانست با تکیه بر اصل عدالت و آزادی بر اساس تعالیم اسلام توده مردم ایران را با خود همراه کند و با اتحاد طبقه متوسط سنتی در کنار خیل عظیم طبقه کارگر شهری و همچنین پشتیبانی گسترده روستائیان، به پیروزی بزرگی دست یابد.

به نظر شاهدان انقلاب اسلامی، شعار عدالت محور امام راحل، که " اسلام دین عدالت است و ‏اسلام با تبعیض‏هاى طبقاتى مخالف است و اسلام دین حریت و آزادى‏است " و همچنین تبیین سایر خصوصیات اسلام در این رابطه به حرکت مردم رنگ اسلامى بخشید و در ذهن مردم جایگزین شد.

درست‏به دلیل جایگزینى این‏مفاهیم در ذهن توده مردم بود که آخرین قیام عدالتخواهانه مردم ایران، نهضتى شامل و همه‏گیرشد.

نهضت مشروطه بیشتر یک نهضت‏شهرى بود نه روستایى اما در انقلاب اسلامی؛ شهرى، روستایى، محروم و ثروتمند، کارگر و کشاورز، بازارى وغیر بازارى، روشنفکر و عامى، همه و همه شرکت کرده بودند و این‏به دلیل اسلامى بودن انقلاب و انطباق با مسائل روز جامعه است.

‏شهید مطهرى درباره نقش مؤثر رهبری امام(ره) می گوید: " امام خمینى که رهبرى نهضت را به عهده داشت رمز موفقیتش این‏بود که (علاوه بر خصوصیات فردى از قبیل شجاعت، صداقت، قاطعیت، روشن‏بینى و... که داشت) مبارزه را در قالب مفاهیم اسلامى به‏پیش برد، ایشان با ظلم و بی عدالتی مبارزه کرد ولى مبارزه با ظلم را بامعیارهاى اسلامى مطرح کرد به عنوان مثال از طریق القاى این فکرکه یک مسلمان نباید زیر بار ظلم و بی عدالتی برود."

انقلاب اسلامی یکی از مهمترین تحولات سیاسی و فرهنگی ربع آخر قرن بیستم به حساب می آید. به همین جهت پاره ای از معروفترین متفکران غربی نیز چون (میشل فوکو) به این انقلاب توجه ویژه ای نشان دادند و بی عدالتی در جامعه ایران را علت العلل پیروزی آن دانسته اند.

پیدایش انقلاب به یک مجموعه وسیع و مختلف از علل مربوط می شود که هر یک از این علل به نوبه خود از زمینه های خاصی سرچشمه می گیرند. برای تبیین انقلاب اسلامی ایران می توان با هر علتی آغاز کرد و از هر یک از متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و یا مذهبی نام برد، اما غالب دانستن یکی از عوامل به عنوان پایه و بنیاد حرکت انقلاب در تبیین ها به مثابه شاخصه اصلی جلوه می کند.

در این راستا، اگر بخواهیم از بعد عوامل اقتصادی به انقلاب اسلامی نگاه کنیم باید بگوییم فقرو رشد اقتصادی به عنوان علت انقلاب، رهیافت مناسبی به نظر نمی رسد زیرا در شرایط اجتماعی متفاوت یکی مؤثر و دیگری بی تأثیر خواهد بود. اما نابرابری و بی عدالتی در مفهومی گسترده که شامل شرایط کلی و طبقاتی افراد و گروهها در جامعه است به عنوان یک مفهوم وسیعتر، قدرت تحلیلی بهتری را ارائه می دهد.

برای پیدایش انقلاب از منظر نابرابری اجتماعی علاوه بر نمود عینی واقعی نابرابری، آنچه تأثیر و کارآیی بیشتری دارد احساس ذهنی اعضای جامعه، ادراک و دریافت درونی آنها از نابرابری است. درک نابرابری در صورتی که به ارزیابی مردم منجر شود؛ (ارزیابی که معمولاً بر اساس نظام ارزش جامعه صورت می گیرد و باعث می گردد که مردم وضعیت را یک امر ناهجار، ناراحت کننده و غیر راضی کننده بدانند)، این موقع است که مردم با ارزیابی منفی و احساس بی عدالتی و تحمل شرایط نامناسب اجتماعی به تحرک و اصلاح شرایط می پردازند. تحرک اجتماعی مردم می تواند با راهکارها و کوششهای متفاوت همراه باشد و در صورتی که فضای حرکت باز باشد و ساختار سیاسی اجازه فعالیتهای آرام اما مؤثر را به مردم بدهد افراد سعی می کنند از طریق مکانیسمهای نمایندگی و پارلمانی، مطبوعاتی و حزبی شرایط مورد نظر خویش را کسب کنند و انسانها در پی رفع محرومیت خویش بر می آیند و این روش تغییر شرایط اجتماعی قابل کنترل و اصلاح مدارانه است، اما در صورتی که تضادهای اجتماعی بدون استفاده اززور و قدرت محض و عینی و آن هم در قالب نهادی حل و کنترل نشود فضا برای حرکت به سمت روشهای انفجاری و آنی پیش می رود و قدرت اجتماعی مردم برای تغییر، حالتی قهر آمیز می گیرد.

تحولات در جریانی انقلابی با بسیج توده مردم در راه رسیدن به نتیجه با شیوه های نقد و براندازی برای نیل به عدالت واقعی همراه می شود.

البته بسیج مردم به سازماندهی و رهبری نیاز دارد؛ رهبری که مورد قبول اکثریت اقشار باشد و دارای ایدئولوژی و هدفی شفاف باشد. علاوه بر اینها نوع مقاومت نظام حاکم که می تواند حالتی بسیار سرکوبگرانه و خشن داشته باشد و یا آرام نیز از عوامل چگونه به نتیجه رسیدن انقلاب است. شرایط جامعه جهانی و تأثیر عوامل بیرونی و همراهی یا عدم همراهی آنها نیز از دلایل موفقیت یا ناکامی حرکت اجتماعی انقلابی در جوامع گوناگون است.

سطح آگاهی مردم، وضعیت اقتصادی، وضعیت فرهنگی جامعه، شکل گیری طبقات جدید، ذهنیت جامعه از خویش، رشد تفکرات مدرن و فاصله گرفتن از تحلیلهای سنتی، بروز نیازهای جدید اجتماعی و اقتصادی، امکانات ارتباطی و رسانه ای، ایجاد باور به امکان تغییر شرایط، احساس شرایط سلطه و محرومیت مطلق، افزایش تضاد و بروز تضادها، شکل گیری نمادها و سمبلها، گسترش احساس انقلابی، افزایش نقش مذهب، شکل گیری رهبری و سازماندهی و در نهایت ساختار بین المللی همه از عوامل موثر در فرآیند حرکت انقلابی جامعه در بستر نابرابری اجتماعی هستند.

روند ارزش گذاری اجتماعی در رژیم پهلوی که بر اساس یک سری مؤلفه که نوعی پیامد سرمایه داری غرب بود، باعث شد که نابرابری یک امر مثبت تلقی شود و یک ارزش در جامعه باشد.

نفع فردی در طبقه سرمایه دار به عنوان هدف اصلی و تنها ملاک تحرک سرمایه ای عمل می کرد و اغلب افراد جامعه در برخورداری از حقوق ابتدای خویش دچار مشکل می شدند و ساختار به گونه ای بود که روز به روز بر فاصله طبقاتی، مصرف گرایی، محرومیت اقتصادی و ناامیدی از تحول در شرایط افزایش می یافت.

در این راستا، تحلیل انقلاب اسلامی از منظر نابرابریها و بی عدالتی مشخص می سازد که نظام حاکم علاوه بر نمایندگی سیاسی جامعه خود باید نماینده و الگوی مذهبی، اجتماعی و تاریخی جامعه خود نیز باشد. مردم از دولتمردان خویش به عنوان نخبگان با توجه به ذهنیت تاریخی و مذهبی خودشان یاد می گیرند که چگونه عمل کنند و در مورد تضادها دست به الگو سازی دیگری می زنند که در نهایت می تواند روند حرکت اجتماعی جامعه را به سمتی خلاف حرکت نظام سیاسی باشد هدایت کند. این مورد در باب انقلاب اسلامی هم صادق است یعنی اینکه انقلاب اسلامی از این منظر نتیجه تضاد اجتماعی، تاریخی و مذهبی جامعه با نظام سیاسی بود.

اما آنچه ذکر آن در اینجا ضروری می نماید آن است که، از جمله‏شرایطى که تداوم انقلاب اسلامى ما در گرو آن است اجراى عدالت به معنای واقعی در اجتماع ‏است و مسوولین در این باره وظیفه سنگین ‏ترى را به عهده دارند.

عدالتى که در یک روایت على(ع) آن را سر ایمان تشبیه کرده است،‏آنجا که مى‏فرماید : "العدل راس الایمان‏" یعنى اگر ایمان را به پیکر تشبیه کنیم‏، عدالت مانند سر آن پیکر است که اگر سر نباشد پیکر مرده است.

نقش عدالت تا آن پایه است که مایه قوام و موجودیت‏حکومتها و ازجمله حکومت اسلامى ماست، چه اینکه اگر در جامعه‏اى عدالت جارى‏نشد و حاکمان اسلامى سرلوحه کار خود را عدالت قرار ندهند و درنتیجه ظلم در جامعه گسترانده شد، بى‏گمان چنین حکومتى به فنا ونابودى کشیده خواهد شد.

پیامبر اسلام(ص) در این باره می فرماید : "حکومت‏ها ممکن است کافر باشند و دوام یابند و اما اگر ظالم‏باشند دوام نخواهند یافت."

شهید مطهرى (ره) نیز درباره اجراى عدالت درجامعه مى‏گوید : "در دولت اسلامى نباید به هیچ وجه ظلم و اجحافى به کسى بشود. از نظر منطق اسلام حتى اگر کسى هزاران نفر را کشته باشد ومجازات صد بار اعدام هم براى او کم باشد باز هم حقوقى دارد که‏آنها باید رعایت‏شوند در این زمینه ما بهترین سرمشق‏ها را ازمکتب على(ع) مى‏آموزیم. شما رفتار حضرت را با قاتلش ببینید، دنیایى از انسانیت، رأفت و محبت در آن وجود دارد ودر مدتى که‏ابن ملجم در خانه حضرت اسیر بود کوچکترین بدرفتارى نسبت‏به اونشد، حتى حضرت غذاى خود را براى زندانى فرستاد و سفارش کرد که‏مبادا زندانى گرسنه بماند. این چنین عدالتى باید براى همه ما سرمشق باشد. بى‏تردید وجود چنین‏ارزش‏هاست که این مکتب را در طول هزار و چهارصد سال حفظ کرده و آن‏را شاداب و با طراوت نگاه داشته است."

یکى از متفکران اسلامى در این باره چنین مى‏گوید: "دو نشانه مهم براى شناخت جامعه اسلامى وجود دارد و آن دونماز است و عدالت. اگر در جامعه‏اى نماز در زندگى به وجه عام‏وجود نداشته باشد، بانگ اذان فروافتد و مسجد و جماعت درآن نباشد، آن جامعه اسلامى نیست. همچنین عدالت اگر در جامعه حضور نداشته‏باشد و آثار عدالت در جامعه و شؤون حیاتى و اقتصادى و معیشتى‏افراد و خانواده‏ها (در همه قشرها) دیده نشود و در سیاست ومدیریت و قانون گذارى و قضاوت و برنامه‏ریزى و اجرا و دربرخوردها و برخوردارى‏ها عدالت ملاک نباشد و در مسکن و بهداشت وتحصیل و کار و سفر و استراحت اصل عدالت اجرا نشود و امکانات‏در این زمینه‏ها در میان مردم تقسیم نگردد و مردم همه از شرایط و امکانات تزکیه و تعلیم (که هدف اصلى قرآن کریم است) برخوردار نباشند و تبعیض و تفاوت بیداد کند و... به یقین چنین‏جامعه‏اى اسلامى نیست."

با توجه به آنچه ذکر شد، مبرهن است که اجراى عدالت آثارى دارد که از جمله آن‏از بین رفتن فقر است و فقر یکى از چیزهایى است که‏دوام انقلاب را تهدید مى‏کند.

امام صادق(ع) در این رابطه مى‏فرماید: "ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم‏" به درستى که مردم اگرعدالتى در میان باشد همه بى‏نیاز خواهند گشت."

رهبر معظم‏انقلاب حضرت آیه الله العظمى خامنه‏اى نیز مى‏فرماید: "مادامى که نتوانیم عدالت اسلامى را در کشور پیاده کنیم شاهدچهره کریه فقر در بخشى از جامعه خواهیم بود."

به عقیده نگارنده، بی تردید، مردم و بویژه مسؤولان باید از گذشته اسلام بعد از شهادت علی (ع) درس عبرت بگیرند و نگذارند اصل نظارت و امربمعروف ونهی ازمنکر در حکومت اسلامى به فراموشى سپرده شود ; زیرا این کار پیامدهاى ناگوار و زیانبارى دارد و راه را بر مدافعان واقعى انقلاب و نظام مى بندد و به چاپلوسانِ مفسد و بى اعتقاد به نظام مى گشاید. وقتى یک مدیر احساس کند که باید در برابر کارهاى خود به افکار عمومى پاسخگو باشد به ناگزیر کارهاى خود را به گونه اى سامان مى دهد که بتواند از آنها دفاع کند.

مسئولان و خصوصاً دولت نهم به عدالت گستری باید به عنوان یک راهبرد اساسی در امنیت ملی و بین المللی نگریسته وبی تردید مردم را با عدالت می توان برای حفظ انقلاب وعبور نظام از گردنه های صعب العبور در صحنه نگه داشت.

چراکه یکی از آرمان های اصلی انقلاب اسلامی برپایی عدالت در سرتاسر گستره جهان است و مخالف ظلم، تبعیض، کشتار ملت ها و خواهان برپایی صلح و عدالت برای همه ملت هاست وکسانی که خودشان ظالمند نمی توانند خواستار عدالت باشند.

رژیمهایی که در پرونده آن ها کشتار ملتها، تجاوز و خیانت است و از این رو نمی توانند پاسدار امنیت، صلح و عدالت باشند.

نگاهی به عرصه جهانی نشان می دهد که هر جایی که جنگ، کشتار و تجاوز به حقوق ملت ها وجود دارد؛ حکومت های استکبار و نظام سلطه حاضر هستند. جایی که ملت چپاول می شوند، دست آن ها در کار است. هر جا ظلم و بی عدالتی هست، آن ها حاضرند.