مخالفان «كُمون مشي» - نگاهي به چگونگي شكلگيري گروه «امت واحده»
هرچند برخي اعضاي دستگيرشده فدائيان اسلام و نهضت آزادي، جناح مذهبي داخل زندانهاي رژيم شاه را تشكيل ميدادند، اما عده و تشكيلات آنها در مقابل تودهايها و ماركسيستها چندان نبود، تااينكه با تبعيد امام(ره) و قيام پانزده خرداد كه به سركوبي و دستگيري ياران و طرفداران وي انجاميد، زندانهاي رژيم مملو از نيروهاي مذهبي مبارز گرديد. ازآنپس، نيروهاي مذهبي نهتنها در اقليت نبودند بلكه از نظر تعداد و نيز تشكيلات داخلي در موضع بهتري قرار گرفتند. البته گروههاي فرعي زيادي در ميان مذهبيون وجود داشتند كه داراي زمينههاي اشتراك و اختلاف با يكديگر بودند. گروه امت واحده كه اعضاي آن براساس اعتقاد به اسلام، مبارزه با طاغوت و مبارزه با تحجر و قشريگرايي گرد هم آمده بودند، اكثرا از اعضاي سابق سازمان مجاهدين خلق بودند كه با مشاهده تغيير در ايدئولوژي سازمان، از آنها جدا شده و بهعنوان گروهي از زندانيان سياسي مسلمان تحت عنوان «امت واحده» اعلام موجوديت كردند. اين گروه پس از آزادي از زندان، به اتفاق چند گروه مبارز مسلمان ديگر، «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» را پايهگذاري كردند. مقاله زير شرح مختصري از تاريخچه اين گروه سياسي ــ مذهبي است.
«امت واحده» يكي از هفت گروه تشكيلدهنده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي است. ازآنجاكه اكثريت قريببهاتفاق موسسان گروه مزبور از زندانيان سياسي مسلمان بودند و گذشته از سابقه مبارزاتي و عضويت پيشين در سازمانها و گروههاي ديگر، در زندان به چارچوب فكري، انسجام، روابط تشكيلاتي، ايدئولوژي و استراتژي جديد دست يافته بودند، در سال 1355 گروهي را تشكيل دادند كه ابتدا تصميم داشتند خودشان را «گروه زندانيان سياسي مسلمان» بنامند، اما بهدلايل امنيتي و براي جلوگيري از شناختهشدن، اعضاي گروه سرانجام نام «امت واحده» را براي خودشان انتخاب كردند.[i]
اكثر اعضاي اين گروه، تا پيش از تغيير موضع ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق (منافقين) ــ كه توسط اين گروه، مرتدين ناميده ميشدند ــ در زندانهاي رژيم پهلوي با آن سازمان همكاري داشتند و برخي از آنها جزو اعضاي رسمي و كادرهاي آموزشي سازمان در داخل زندان بودند.[ii] برخي ديگر نيز عضو ديگر گروههاي مسلمان ــ نظير مهدويون و... ــ بودند كه در جريان مبارزه مسلحانه عليه رژيم، به شكنجه و زندان دچار شدند. اعضاي امت واحده باوجوداينكه عضو سازمان مجاهدين بودند و مسئوليتهايي نيز در سازمان داشتند، بهتدريج متوجه اشكالات و ابهاماتي در مبارزه ايدئولوژيك سازمان شدند؛ اما معتقد بودند با گذر زمان و در صحنه عمل، اين انحرافات تصحيح و رفع خواهد شد. درواقع آنان بهزعمخود، صداقت و توانايي مكتبي بالايي را در رهبران سازمان سراغ ميديدند و ازاينرو فكر ميكردند اين انحرافات بهتدريج از سوي آنها اصلاح خواهد شد.
ضربات وارده بر گروههاي چريكي و سركوب آنها در سالهاي 1353 ــ 1354.ش توسط رژيم شاه، عدم مطالعه و آموزش مستمر ايدئولوژيكي در سازمان، كشتهشدن رضا رضايي، احمد رضايي و فرار تقي شهرام از زندان ساري و قرارگرفتن در كادر رهبري سازمان، عواملي بودند كه با توجه به خلأ رهبري و فقدان اعضايي كه به مطالعات ايدئولوژيكي اولويت داده و نقادانه به دستاوردهاي ايدئولوژيك سازمان بنگرند، سبب تغيير مواضع ايدئولوژيكي و ماركسيستشدن بخشي از رهبري سازمان شد و افرادي نظير شريفواقفي و صمديهلباف كه در مقابل اين جريان ايستادگي كردند، با تصفيه خونين كنار گذاشته شدند. درواقع تغيير ايدئولوژيكي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و سپس ماركسيستشدن بسياري از اعضاي كادر رهبري در زندانهاي مشهد و شيراز، بطلان تصورات اعضايي كه دل به اصلاح انحرافات سازمان بسته بودند را به اثبات رسانيد.[iii]
زندان (دهه 1340)
پس از كودتاي بيستوهشتم مرداد 1332، زندانيان سياسي «محكوم» را عمدتا تودهايها تشكيل ميدادند؛ اما پس از سال 1342 و با قيام خونين پانزدهم خرداد به رهبري امامخميني، چهره زندانها دگرگون شد.[iv] البته پيش از آن نيز دو جنبش مشخص مذهبي، درهاي زندانها را به روي مسلمانها گشودند كه نخستين آن، در سال 1335، حركت شهيد نواب صفوي و يارانش بود و ديگري، نهضت آزادي ايران بود كه در سال 1340 به رهبري آيتالله طالقاني، مهندس بازرگان و دكتر سحابي شكل گرفت اما در سال 1341، سران آن بازداشت گرديدند و يكسال بعد، محاكمه و به حبسهاي دو تا ده سال محكوم شدند.[v]
با آغاز نهضت اسلامي به رهبري امامخميني(ره)، تحولي عميق در مبارزه ملت، و بهدنبالآن در محيط زندانها پديدار گشت. هنوز زندان از دستگيرشدگان قيام پانزدهم خرداد تهي نشده بود كه «هيات موتلفه اسلامي» حسنعلي منصور را ترور كرد.[vi]
يكسال پس از آن (در بيستوچهارم مهرماه 1344) گروه پنجاهوپنج نفري حزب ملل اسلامي، كه تدارك مبارزه مسلحانه عليه رژيم را ميديد و حتي در كوههاي شمال تهران (شميران و دارآباد) پس از كشف به مقاومت مسلحانه پرداخته بود، دستگير شد. البته اعضاي گروه صدوپنجاه نفر بودند كه در آن ميان پنجاهوپنج نفر دستگير شدند و براي هشت نفر آنها تقاضاي اعدام و براي چهلوهفت نفر ديگر حبسهاي مختلف تا ابد تقاضا شده بود. دراينمدت گروههاي مختلفي از ماركسيستها نيز با مشيهاي مختلف دستگير و زنداني شدند. آنچه در زندانها جلبنظر ميكرد، وحدت و هماهنگي و همراهي مسلمانان بود كه در يك گروه واحد اسلامي تحت عنوان «جمع اسلامي» با علامت اختصاري (ج. ا.) زندگي ميكردند اما گروههاي مختلف غيرمسلمان، متفرق و جدا از هم بودند.[vii]
از سال 1350، در پي ضربهاي كه در بهمن 1349 به سازمان چريكهاي فدايي خلق وارد آمد و بهدنبال ضربهاي كه در شهريور 1350 سازمان مجاهدين خلق (منافقين) آن را دريافت نمود، جو جديدي در زندانها پديدار شد. مجاهدين خلق پس از محكوميت و استقرار در زندانهاي قصر، قزلقلعه، عشرتآباد و قزلحصار، به مجرد ورود، با عنوانكردن شعار «وحدت استراتژيك با ماركسيستها» (بهطورعمده با گروههاي معتقد به مبارزه مسلحانه) كمون يا جمع مشتركي را پيشنهاد كردند و نام آن را «كمون مشي» گذاشتند؛ يعني كسانيكه معتقد به «مشي مسلحانه» بودند، صرفنظر از هر نوع ايدئولوژي ميتوانستند در آن داخل شوند.[viii]
رهبري واقعي اين جمعها نيز در همه زندانها تحتنظر همان دو سازمان چريكي ــ كه يكي ماركسيست و ديگري مسلمان بود ــ قرار داشتند. افكار عمومي مسلمانان كه در آن زمان بهشدت تحتتاثير برخي اقدامات مجاهدين خلق قرار داشت، تقريبا بدون تفكر و تامل از پيشنهاد مزبور استقبال و پشتيباني كرد.[ix]
از همان آغاز، در داخل «كمون مشي»، عدهاي از مسلمانان به روابط موجود اعتراض داشتند. اين اختلافات در سطح عموم ظاهر نشد و توسعه پيدا نكرد. درواقع خواصي هم كه با آگاهي از ايدئولوژي اسلامي، با رهبري مسلمان «كمون» اختلاف فكري داشتند، تحت شرايط جو اختناق و ديكتاتوري گروهي حاكم بر زندان و شرايط حساس مبارزه در خارج، نميتوانستند و نميخواستند اختلاف را علني كنند.[x]
كمون مشترك در زندان، به حيات خود ادامه داد و سفرههاي مشترك تا سال 1354 برقرار بود. بهدنبال بروز اختلافات در درون سازمان، زمينههاي متلاشيشدن اين جمعها فراهم شد. زمينههاي اين اختلافات، به تضاد و تناقضي برميگشت كه سازمان از سال 1351 و 1352 در زندان و بيرون زندان گرفتار آن بود. در اين سالها، عدهاي از اعضاي سازمان كه ترك نماز كرده بودند، بهدستور مركز و صرفا در ظاهر به خواندن آن ادامه ميدادند. سرانجام با كشتهشدن مجيد شريفواقفي و انتشار بيانيه اعلام مواضع ايدئولوژيك سازمان در مهرماه 1354، ضربهاي مهلك بر تشكيلات سازمان وارد شد. آنان آيه قرآن را از آرم ويژه حذف كردند و سازمان، ايدئولوژي ماركسيسم ــ لنينيسم را برگزيد. گروههايي نيز در زندان نمازخواندن تصنعي و قراردادي را كنار گذاشته و يكسره اعلام كردند كه ماركسيست شدهاند.[xi]
تحولات و درگيريهايي كه در اثر تغيير مواضع ايدئولوژيك سازمان و در پي آن نقل فتوا (نجسبودن گروههاي غيرمسلمان) در زندانها پديد آمد،[xii] سبب دگرگونيهاي وسيعي در جمعهاي زندانها گرديد؛ چنانكه سه جريان فكري در داخل زندانها شكل گرفتند:
1ــ پيروان عقيدتي سازمان مجاهدين خلق (منافقين): سران اين دسته داراي تفكر التقاطي بودند و در جهت آشتيدادن اسلام و ماركسيسم تلاش ميكردند. حتي جريان «تغيير ايدئولوژي...» در سال 1354، با وجود تكانهاي اوليه و تجديدنظرهاي ظاهري، آنها را از راهشان باز نداشت. آنان كماكان ماركسيسم را بهعنوان «ايدئولوژي مترقي و قابل احترام» ميدانستند و به لحاظ فكري «ضدماركسيسم» نبوده و ايدئولوژي خود را «غيرماركسيسم» ميدانستند. ماركسيسم را «علم مبارزه» دانسته و طبعا از نظر مشي نيز قائل به «وحدت استراتژيك با ماركسيستها» بودند و هر ضدماركسيستي را در نهايت ضدخود ميدانستند. آنان حتي پس از جريانات سال 1354 نيز تمايل به جدايي از ماركسيستها نداشتند، خصوصا با انگيزه ايدئولوژيك كه خواست اكثريت مسلمانان بود (يعني داشتن مرزبنديهاي فكري و عملي با كفار)، معالوصف تحت فشارهاي موجود كه فشار مسلمانان خارج از زندان و خانوادهها نيز به آن اضافه ميشد، دست به يك جدايي سياسي و تاكتيكي زدند.[xiii]
2ــ مخالفان مجاهدين خلق كه در قالب گروه مشهور به «نجس ــ پاكي»، در مقابل سازمان ايستادگي كرده و از كمون جدا شدند.[xiv]
3ــ معترضان به مجاهدين خلق: عدهاي از مسلمانان كه آگاهي بيشتري نسبت به نقطهنظرهاي منحرفين دسته اول داشتند، برداشتهاي آنان را درست نميدانستند.[xv]
برخي از آنها ميپنداشتند با گذشت زمان و ورود مسلمانان اصيل و آگاه به ميدان مبارزه مسلحانه، مسائل موجود حل گرديده و انحرافات ايدئولوژيك تصحيح خواهد شد. درواقع آنها با توجه به اهميتي كه براي حركت قائل بودند و نيز با توجه به برخي سوابق مبارزاتي جريان مجاهدين، نميخواستند كارشكني پيشآيد؛ تا در جنبش مسلحانه اسلامي خللي وارد نشود. درواقع آنها اميدوارانه به برطرفشدن اشكالها در آينده چشم دوخته بودند. برخي ديگر از اين افراد، عليرغم اطلاع كامل از چندوچون ايدئولوژيكي سازمان مجاهدين و حتي با علم به اينكه بسياري از اين اصول اعتقادي عينا ماركسيستي هستند، بر اثر اعتماد بيشازاندازهاي كه به تسلط ايدئولوژيك رهبران آنها داشتند، به تصور اينكه اين رهبران ماركسيسم را به بند كشيده و آن را در خدمت اسلام درآوردهاند(!) نگراني را از خود دور ميكردند. تغيير ايدئولوژي سازمان، بسان پتك محكمي بود كه بر باور تمامي اين افراد وارد آمد و عملا بطلان تمام تصورات فوق را به ثبوت رسانيد. درواقع معلوم شد نهتنها «مسلمانان اصيل» نتوانستهاند تفكرات غيراسلامي را اصلاح كنند بلكه خود نيز در آن گرفتار شدهاند. ازآنپس كسانيكه بهخاطر خودداري از ضربهزدن به يك سازمان بهظاهر اسلامي، دم فرو بسته بودند، ناگهان با ضربه هولناكي روبرو شدند. درواقع گروهي كه ميپنداشتند رهبري سازمان، ماركسيسم را به خدمت اسلام درآورده و آن را استثمار ميكند، باكمالتاسف دريافتند كه عكس چنين روندي بر سازمان حاكم است. ازاينرو جرياني در بطن جنبش اسلامي ــ در داخل و خارج زندان ــ بهتدريج شكلگرفت كه وجه غالب فكري آن، بر لزوم بازگشت به ايدئولوژي اصيل و خالص اسلامي استوار بود. اين افراد با توجه به تجربهاي كه از جدايي «مخالفين» بهدست آورده بودند و نيز با توجه به تحليل دقيق شرايط، بههيچوجه تحتتاثير جو شانتاژ، تهمت و شايعه قرار نگرفتند و در شرايط بسيار سختي، با تحمل مشكلات از جمع مسلمانان زندان جدا نشدند اما درهمانحال با تشكيل هسته مركزي مخفي، دست به ايجاد يك تشكل ايدئولوژيك ــ سياسي اصيل اسلامي زدند. بااينهمه، دسته اول وقتي متوجه شدند كه اين گروه به جاي جداشدن، بهتدريج در داخل سازمان قدرت ميگيرند و بر افراد جمع تاثير ميگذارند، شيوه خود را تغيير داده و از مرداد 1356 در تمام زندانها از جمع بزرگ مسلمانان منشعب شدند.
آنانكه تا پيش از اين مخالفانشان را تفرقهاندازان ميناميدند، اينك خود، بزرگترين تفرقهافكني را در صفوف مسلمانان ايجاد ميكردند. اولين جدايي در خرداد 1356، در بند 4 اوين انجام شد و سپس در آذر و ديماه همان سال بهترتيب در زندان شماره 4 و بند 2 و 3 زندان شماره 1 قصر و زندان اوين، تكرار گرديد. آنها تصور ميكردند با اين انشعابات، عملا يك جمع ناهمگن بر جاي خواهد ماند كه بهزودي از هم خواهند پاشيد. اما گروه «امت واحده» كه از سال 1355 در درون زندان و جمع بزرگ مسلمانان، با تكيه بر اسلام اصيل و درك ضرورت يك تشكل اسلامي، بهوجود آمده بود، بهدنبال اين جدايي، هسته اصلي گروه مسلمانان باقيمانده را بهصورتي متشكل درآورد. ارتباط ميان زندانهاي مختلف از طريق ملاقاتكنندگان مورد اعتماد و يا از طريق انتقال اعضا از يك زندان به زندان ديگر و... انجام ميشد. آنها جزوهها و نوشتههاي آموزشي را در جاسازيهاي مخصوصي از زنداني به زندان ديگر منتقل ميكردند. اين ارتباط نهتنها با زندانهاي تهران، بلكه با همفكران گروه در زندانهاي شهرستانها نيز برقرار ميگرديد، اما آنچه در بعضي زندانها مشكل بزرگي ايجاد ميكرد، همان يكدستنبودن جمع بهجايمانده پس از انشعاب بود؛ بهگونهاي كه برخي عناصر منافق، بيموضع و ازهمهبدتر عدهاي آنارشيست و ضدتشكيلاتي نيز در ميان آنها پيدا ميشدند. وجود عناصر مزبور در جمعها، كار اعضاي گروه را در ايجاد يك تشكل ايدئولوژيك ــ سياسي از جمعهاي صنفي مسلمانان، شديدا با مشكل مواجه ميكرد؛ درحاليكه ناكامي اين گروه در تشكلسازي واحد، خواسته مورد انتظار «دسته يك» بود كه نميخواستند يك جمع يكدست و خالص اسلامي تشكيل شود و از كارايي و قدرت احراز مواضع ايدئولوژيك ــ سياسي برخوردار گردد. ازاينرو اعضاي گروه در زندانهاي مختلف با تلاش مضاعف سعي ميكردند يك جمع منسجم گسترده با هويت ايدئولوژيك ــ سياسي، از تجميع افراد برجايمانده شكل دهند؛ بنابراين آنها بهناچار همزمان با مبارزه عليه رژيم طاغوت، در سه جبهه ديگر، با گروههاي چپ، منحرفين از اسلام و نيز با آنارشيستها و منافقين مبارزه ميكردند. سه گروه مذكور، حتي در مقابل پليس زندان نيز نهتنها با آنها همكاري نميكردند، بلكه عليه اين خط اصيل اسلامي بهكارشكني ميپرداختند. نمونه بارز اين كارشكني، در جريان مبارزه مسلمانان اصيل براي گرفتن حق خواندن نماز جماعت در زندان در سال 1357 به چشم ميخورد.[xvi]
«امت واحده»، در فرايند هويتيابي و جدايي از سازمان، تلاش نمود بهگونهايمطلوب به تبيين مواضع فكري خود بپردازد. صادق نوروزي ميگويد: «كار مكتوب، يك مقدار كارهاي ايدئولوژيك كرده بوديم. در اصل يك جزوة شناختي نوشته بوديم كه خيلي خلاصه بود. يك تحليل سياسي، يك تاريخچه سياسي و يك تحليل سياسي ــ اجتماعي نوشته بوديم. ما دنبال اين بوديم كه يك ديدگاه ايدئولوژيك، مبتني بر احكام اسلام داشته باشيم. ضمنا يك تحليل سياسي و جامع نيز داشته باشيم كه جامعه را چه جور تحليل ميكنيم، تا براساس ايدئولوژي خودمان و وضعيت جامعه، يك برنامه مبارزه تدوين كنيم. با چنين چيزي و در نتيجه مطالعات ايدئولوژيكي كه داشتيم، ديدگاهمان اين بود كه يك شناخت و روش شناختي ارائه كنيم تا براساس آن، يك روش شناخت از جهان، مبتني بر ديدگاه توحيدي مدون كنيم. درواقع برمبناي اين جهانبيني، دستورالعملهاي ايدئولوژيكيمان را تدوين كنيم. پس از آن براساس دستورالعملهاي ايدئولوژيك، با شناختي كه از جامعه داريم، برنامه خود را تنظيم كنيم. فكر ميكرديم يك گروه تشكيلاتي بايد يك چارچوب شناخت، جهانبيني، ايدئولوژي و استراتژي داشته باشد. در نتيجه، يك كارهايي در اين زمينه كرديم، خلاصهنويسيهايي هم در زندان تهيه كرده بوديم.»[xvii]
انديشه وحدت گروههاي اسلامي
امت واحده در ادامه مبارزات خود در زندان، اعتصاب غذايي را به مدت يكهفته در پشتيباني از انقلاب اسلامي و اعتراض به كشتار مردم در هفدهم شهريور، به راه انداخت و طي آن نامههايي به مطبوعات، كميته حقوق بشر و كانون وكلاي دادگستري ارسال نمود. تعداد ديگري از زندانيان مسلمان نيز متعاقب آن در بند 1 اوين و در پاسخ به اعلام عزاي عمومي از سوي امام(ره)، بهعنوان همدردي با بستگان شهداي حوادث اخير، روزه سياسي گرفتند.[xviii]
پس از تثبيت كامل و بهدستگرفتن ريشه اصلي و كنترل كارها در داخل زندان، گروه امت واحده از داخل زندان ارتباطاتي با گروههاي مسلمان كه در خارج از زندان فعاليت مسلحانه داشتند، برقرار كرد و ازاينطريق و همچنين از طريق اعضاي آنها كه در داخل زندان به گروه پيوسته بودند، با ديدگاههاي آنان آشنا ميشد. از همان درون زندان، آرزوي وحدت گروههاي اصيل اسلامي همواره در انديشه اعضاي «امت واحده» وجود داشت. آنان تلاش ميكردند با گروههاي اصيلي كه در شرايط اختناق خارج از زندان فعاليت ميكردند، ارتباط تشكيلاتي برقرار سازند و ازاينرو وحدت ميان اين گروهها را توصيه ميكردند؛ چنانكه اعضاي گروه بهمحض آزادي از زندان، همزمان با قيام مردم مسلمان به رهبري امامخميني در آبان، آذر و دي 1357، به تلاش جهت گسترش تشكيلات و ايجاد ارتباط با گروههاي ديگر پرداختند و حتي پيش از پيروزي انقلاب توانستند با چند گروه ارتباط برقرار كنند.[xix]
تشكيل هسته اوليه
همانطوركه گفته شد، تا پيش از سال 1354، موسسان گروه امت واحده، در همان جمع واحد زندگي و حتي اكثرا فعاليت ايدئولوژيك ــ سياسي ميكردند و از همان زمان برخي از آنها به فعاليت مستقل ميپرداختند. اما پس از تغيير در ايدئولوژي سازمان مجاهدين، آنها مصمم شدند يك حركت فكري ــ عملي جديد مبتني بر اسلام خالص را در پيش گيرند و براي اين منظور درصدد برآمدند خطوط كلي اعتقادات اسلامي را با هدف تدوين خطمشي اسلاميشان مدون كنند و پس از آن به احراز هويت و تشكيل گروه بپردازند.
در اين زمينه، عليرغم كمبود امكانات و كتب و مآخذ مورد نياز، از نيمه دوم سال 1354 كوششهاي فراواني از سوي آنها ــ بهويژه در زندان اوين ــ آغاز گرديد. آمادگي نسبي، در اواخر سال 1355 بهوجود آمد و آنها عضوگيري كاملا مخفيانه را بهتدريج آغاز كردند.[xx]
مباني فكري اعضاي تشكيلدهنده گروه
1ــ اعتقاد به اسلام اصيل و خالص كه از هر نوع التقاط با مكاتب غيرتوحيدي به دور باشد. اعضاي گروه معتقد بودند التقاط و دوگانگي ايدئولوژيك، بزرگترين و اساسيترين انحراف فكري در درون نهضت اسلامي بوده و بسياري از انحرافات استراتژيك و عملي، از اين مساله ناشي ميشود. ازاينرو آنان شديدا تلاش ميكردند اسلام را از شائبههاي ناشي از علمزدگي و بعضا ماركسيسمزدگي مبرا كرده و اعتقادات اسلامي را براساس جهانبيني توحيدي تبيين كنند. استاد و منبع فكري آنان در اين زمينه، شهيد مطهري بود كه با نوشتههايش كمك موثري را در اختيار آنان قرار داد.
2ــ اعتقاد مشترك به مبارزه بيامان با رژيم طاغوتي. اين ديدگاه آنان برخلاف نظر عدهاي بود كه در آن زمان، مبارزه با رژيم را در درجه دوم اهميت قرار ميدادند و ماركسيسم را خطرناكتر قلمداد ميكردند.
3ــ اعتقاد مشترك به عدم اتحاد، دوستي، و حتي زندگي مشترك با كفار در داخل و خارج زندان. آنان در اين زمينه به نص صريح قرآن استناد ميكردند و بههمينجهت در زندان جدا از آنان به فعاليت و زندگي ميپرداختند. البته اين اقدام، به دنبال اظهارنظر صريح شخصيتهاي مذهبي نظير طالقاني، رباني شيرازي، هاشمي رفسنجاني، مهدويكني، لاهوتي و انواري مبني بر عدم جواز زندگي مشترك با كفار صورت گرفت؛ چنانكه حتي آن دسته از مسلمانان كه چندان پايبند به اين مسائل نبودند، بهمنظور حفظ ظاهر سعي ميكردند از كفار دوري كنند. از نظر اعضاي گروه، وحدت تنها در سايه چنگزدن به ريسمان خدا مقدور بود (واعتصموا بحبلالله جميعا...) و لذا وحدت ايدئولوژيك را بسيار حائز اهميت تلقي ميكردند و هر نوع وحدت سياسي غيرايدئولوژيك از نظر اين گروه، غيراسلامي و انحرافي قلمداد ميشد.
4ــ لزوم مبارزه با مسلمان قشريگرا؛ كه از نظر اعضاي گروه، با انحرافات و اشتباهاتشان مانع راه رشد گروه ميشدند.[xxi]
عملكرد گروه
كليه اعضاي موسس گروه، تازمانيكه درهاي زندانها بر اثر پيروزي انقلاب و آزادسازي عمومي باز نشده بود، در زندان بهسر ميبردند و فعاليت آنها بيشتر در جهت آموزش كادرهاي ايدئولوژيك ــ سياسي، تمرين و مبارزه با نفس براي خودسازي، و مبارزه با پليس و عوامل داخلي بود. پس از خروج اعضا از زندان، بر اثر وقوع سريع تحولات، طبعا فرصت اقدامات گروهي وسيع بهدست نيامد، اما بااينوجود، گروههايي كه زودتر از زندان آزاد شده بودند، توانستند زودتر از ديگران ارتباط منسجم و تشكيلاتيشان را در تهران و شهرستانها برقرار نمايند و براي شروع عمليات مسلحانه آماده شوند. درهمينرابطه طرحي براي حمله و خلعسلاح پاسگاههاي شمال، تهيه شده و آماده اقدام بود كه پس از صدور دستور امامخميني(ره) مبني بر حملهنكردن به سربازان، معوق گذاشته شد.
از آبانماه 1357 بود كه زندانيان امت واحده بهتدريج از زندانها آزاد شدند. آنان پس از جلسات متوالي با شش گروه ديگر از مبارزان مسلمان، سرانجام سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را بهوجود آوردند كه هماكنون نيز از سازمانهاي فعال در داخل كشور ميباشد.
پينوشتها
--------------------------------------------------------------------------------
[i]ــ تاريخچه گروههاي تشكيلدهنده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، ج1، تهران، 1359، ص214
[ii]ــ رسول جعفريان، جريانها و سازمانهاي مذهبي ــ سياسي ايران (از رويكارآمدن محمدرضاشاه تا پيروزي انقلاب اسلامي) سالهاي 1320ــ1357، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي و پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1383، ص519
[iii]ــ جليل امجدي، تاريخ شفاهي گروههاي مبارز هفتگانه مسلمان، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص59
[iv]ــ تاريخچه گروههاي تشكيلدهنده...، همان، ص215
[v]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، مصاحبه با پرويز قرباني، شماره بازيابي 11887، ص10
[vi]ــ حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امامخميني، تهران، انتشارات راه امام، 1365، صص658ــ656
[vii]ــ تاريخچه گروههاي تشكيلدهنده...، همان، صص217ــ216
[viii]ــ جليل امجدي، همان، ص122
[ix]ــ همان، ص123
[x]ــ تاريخچه گروههاي تشكيلدهنده...، همان، ص218
[xi]ــ جليل امجدي، همان، ص125
[xii]ــ مواضع گروهها در زندان، مشهد، انتشارات ستاره اسلام، بيتا، ص25
[xiii]ــ تاريخچه گروههاي تشكيلدهنده...، همان، صص219ــ218
[xiv]ــ جليل امجدي، همان، ص139
[xv]ــ همان.
[xvi]ــ تاريخچه گروههاي تشكيلدهنده...، همان، صص223ــ220
[xvii]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، مصاحبه با صادق نوروزي، شماره بازيابي11910
[xviii]ــ آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، بهزاد نبوي، آموزش سياسي، شماره بازيابي 11905، ص28
[xix]ــ تاريخچه تاسيس گروههاي تشكيلدهنده...، همان، ص232
[xx]ــ همان، صص233ــ232
[xxi]ــ جليل امجدي، همان، صص142ــ141