مروري‌ پديدارشناسانه‌ بر انقلاب‌ اسلامي‌ - ‌دهه‌ تثبيت، اصلاح‌ و حراست‌ از ماهيت‌ انقلاب‌ اسلامي‌ (1377 -- 1367)

انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌ پس‌ از پيروزي‌ به‌ يادماندني‌ خويش‌ در بهمن‌ ماه‌ سال‌ 57 تا به‌ امروز، بسان‌ موجودي‌ زنده‌ دوره‌هاي‌ متفاوت‌ و متناوبي‌ از تحولات‌ را پشت‌ سر گذاشته‌ است. پيش‌رو داشتن‌ نمودار روشني‌ از سير اين‌ تحولات‌ و دانستن‌ كم‌ و كيف‌هاي‌ اصلي‌ و اساسي‌ آن‌ نه‌ تنها براي‌ محققين‌ تاريخ‌ و علوم‌ سياسي، بلكه‌ براي‌ تمام‌ كساني‌ كه‌ به‌ نحوي‌ خود را نيازمند ارتقأ سطح‌ بينش‌ و تحليل‌ سياسي‌ -- اجتماعي‌ خويش‌ مي‌دانند ضروري‌ است. مقاله‌اي‌ كه‌ پيش‌ رو داريد با زمينه‌اي‌ پديدارشناسانه‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌ و تحولات‌ سياسي‌ --- اجتماعي‌ آزاد در طي‌ يك‌ دوران‌ ده‌ ساله‌ پس‌ از خاتمه‌ جنگ‌ تحميلي‌ مورد ارزيابي‌ قرار داده‌ و به‌ ترسيم‌ نموداري‌ از اين‌ تحولات‌ پرداخته‌ است.
پذيرش‌ صلح، نحوه‌ حضور جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ را در نظام‌ بين‌الملل‌ تغيير داد و هويت‌ تازه‌اي‌ از آن‌ ارائه‌ كرد. تلاش‌ براي‌ ارائه‌ الگوي‌ تازه‌ با تاكيد بر بازسازي‌ خرابي‌ها تحت‌ عنوان «سازندگي» و تقويت‌ «فرهنگ‌ بسيجي» و نهادينه‌ كردن‌ آن‌ در جامعه‌ به‌ عنوان‌ روش‌ و منشي‌ كارآمد در حل‌ مشكلات‌ و تعالي‌ بخش‌ به‌ جامعه‌ است. از همين‌ جا مي‌توان‌ به‌ رويكرد دشمنان‌ آن‌ پرداخت: تاكيد بر تحريم‌ اقتصادي‌ براي‌ جلوگيري‌ از سازندگي‌ و گشايش‌ جبهه‌ جديد فرهنگي‌ براي‌ تخريب‌ پايه‌هاي‌ ايماني‌ ملت، كه‌ در ايران‌ با عنوان‌ «تهاجم‌ فرهنگي» شناخته‌ مي‌شود.
پذيرش‌ صلح‌ با قبول‌ قطعنامه‌ 598 سازمان‌ ملل‌ متحد از سوي‌ ايران‌ در واقع‌ نشان‌ دهنده‌ يك‌ چرخش‌ اساسي‌ در ديدگاه‌هاي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ نسبت‌ به‌ مسائل‌ جهاني‌ است. به‌ عبارت‌ ديگر قبول‌ صلح‌ تنها بيانگر خاتمه‌ جنگ‌ نبود بلكه‌ انعكاس‌دهنده‌ تغيير رويه‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ نيز بود؛ اما انقلاب‌ همان‌ انقلاب‌ بود و مخالفان‌ اصلي‌ آن‌ همان.
بنابراين‌ مي‌توان‌ نتيجه‌ گرفت‌ آنچه‌ تغيير كرده‌ بود نحوه‌ رويارويي‌ بوده‌ است. فرهنگ‌ اسلامي‌ در كنار هويت‌ ملي‌ ايرانيان‌ در دفاع‌ مقدس‌ عملا دستاوردهاي‌ بسياري‌ براي‌ ملت‌ ايران‌ داشت. هر چند كه‌ اين‌ جنگ‌ نيز همانند هر جنگ‌ ديگري‌ خسارت‌هاي‌ فراوان‌ بر جاي‌ گذاشته‌ بود. نكته‌ مهم‌ آن‌ بود كه‌ روحيه مقاومت‌ و پايداري‌ به‌ خوبي‌ شكل‌ گرفته‌ و دشمنان‌ فرصت‌هاي‌ بسياري‌ را از دست‌ داده‌ بودند. لذاست‌ كه‌ مي‌بينيم‌ پس‌ از پايان‌ جنگ‌ تحميلي‌ چالش‌ها همچنان‌ ادامه‌ دارد و فقط‌ در نحوه‌ صف‌آرايي‌ و تمركز آن‌ دگرگوني‌هايي‌ حاصل‌ و جبهه‌هاي‌ جديدي‌ گشوده‌ شده‌ است؛ جبهه‌هاي‌ اقتصادي‌ و فرهنگي.
نگاهي‌ دقيق‌ به‌ سال‌ 1367 كه‌ در تيرماه‌ آن‌ ايران‌ قطعنامه‌ 598 را پذيرفت، همچون‌ آيينه‌اي‌ تحولات‌ دهه‌ بعد (--1377 1367) را نشان‌ مي‌دهد.
وجود خرابي‌ها و نياز به‌ بازسازي‌ از ملموس‌ترين‌ مسائل‌ مطرح‌ بعد از جنگ‌ تحميلي‌ است. نيازهايي‌ كه‌ نه‌ تنها برخاسته‌ از خسارات‌ ناشي‌ از جنگ‌ بود، بلكه‌ خواسته‌هايي‌ به‌ حق‌ را نيز شامل‌ مي‌شد كه‌ مربوط‌ به‌ خواست‌هاي‌ اوايل‌ دوران‌ انقلاب‌ مي‌شد.
در واقع‌ خواست‌ ايجاد تغييرات‌ در مسائلي‌ كه‌ محمدرضا شاه‌ و نظام‌ سياسي‌ گذشته‌ حاضر به‌ انجام‌ آنها نشده‌ بودند. بارزترين‌ وجه‌ تقاضاها، تاكيد بر مسائل‌ اقتصادي‌ بود.
«در طول‌ جنگ‌ منطقه‌اي‌ حدود 96 هزار كيلومتر مربع‌ ويران‌ شد. در اين‌ منطقه، 32 درصد ساختمان‌ها، 30 درصد ماشين‌آلات‌ صنعتي، 36 درصد مواد و كالاها خسارت‌ ديده‌اند. خسارت‌ قطعي‌ ايران، 65 بيليارد و 353 ميليارد و 749 ميليون‌ ريال‌ است.»1 اما اين‌ بازسازي‌ و سازندگي‌ نياز به‌ چارچوب‌ و جهت‌ بخشي‌ در راستاي‌ اهداف‌ انقلاب‌ اسلامي‌ داشت. از اين‌ رو امام‌خميني(ره) طي‌ پيامي‌ در تاريخ‌ 11/7/1367 به‌ موارد مهمي‌ در اين‌ خصوص‌ اشاره‌ و جهت‌ سازندگي‌ را بار ديگر يادآوري‌ كرده‌ و بر آن‌ تاكيد كردند. مهمترين‌ نكات‌ اين‌ پيام‌ عبارتند از:
«امكاناتي‌ كه‌ در بازسازي‌ و سازندگي‌ توجه‌ به‌ آن‌ ضروري‌ است:
-1 بر دست‌اندركاران‌ است‌ كه‌ ذوق‌ و استعداد و توان‌ خود را هر چه‌ بهتر در رسيدن به‌ امور معنوي‌ و مادي‌ و ارزشي‌ و فرهنگي‌ اين‌ يادگاران‌ هدايت‌ و نور به‌ كار گيرند و از خدمت‌ بي‌شائبه‌ و بي‌منت‌ به‌ آنان‌ دريغ‌ نكنند. هر چه‌ انقلاب‌ اسلامي‌ ايران‌ دارد از بركت‌ مجاهدت‌ شهدا و ايثارگران‌ است.
-2 با قبول‌ و اجراي‌ صلح، كسي‌ تصور نكند كه‌ ما از تقويت‌ بنيه‌ دفاعي‌ و نظامي‌ كشور و توسعه‌ و گسترش‌ صنايع‌ تسليحاتي‌ بي‌نياز شده‌ايم؛ بلكه‌ توسعه‌ و تكامل‌ صنايع‌ مربوط‌ به‌ قدرت‌ دفاعي‌ كشور از اهداف‌ اصولي‌ و اوليه‌ بازسازي‌ است‌ و ما با توجه‌ به‌ ماهيت‌ انقلابمان‌ در هر زمان‌ و هر ساعت‌ احتمال‌ تجاوز را مجددا از سوي‌ ابرقدرت‌ها و نوكرانشان‌ بايد جدي‌ بگيريم.
-3 توجه‌ به‌ بازسازي‌ مراكز صنعتي‌ نبايد كوچكترين‌ خللي‌ به‌ ضرورت‌ رسيدن‌ به‌ امر خودكفايي‌ كشاورزي‌ وارد آورد؛ بلكه‌ اولويت‌ و تقدم‌ اين‌ امر بايد محفوظ‌ بماند و مسوولين‌ بيشتر از گذشته‌ خود را مكلف‌ به‌ اجراي‌ آن‌ سازند و در امر احياي‌ اراضي‌ و مهار آب‌ و ايجاد سدها و تشويق‌ كشاورزان‌ و دامداران‌ و استفاده‌ هر چه‌ بيشتر از نعمت‌هاي‌ بيكران‌ الهي‌ در طبيعت‌ تلاش‌ نمايند، كه‌ مطمئنا خودكفايي‌ در كشاورزي‌ مقدمه‌اي‌ است‌ براي‌ استقلال‌ و خودكفايي‌ در زمينه‌هاي‌ ديگر.
-4 مهمترين‌ عامل‌ در كسب‌ خودكفايي‌ و بازسازي، توسعه‌ مراكز علمي‌ و تحقيقاتي‌ و تمركز و هدايت‌ امكانات‌ و تشويق‌ كامل‌ و همه‌جانبه‌ مخترعين‌ و مكتشفين‌ و نيروهاي‌ متعهد و متخصصي‌ است‌ كه‌ شهامت‌ مبارزه‌ با جهل‌ را دارند و از لاك‌ نگرش‌ انحصاري‌ علم‌ به‌ غرب‌ و شرق‌ به‌ درآمده‌ و نشان‌ دادند كه‌ مي‌توانند كشور را روي‌ پاي‌ خود نگه‌دارند. ان‌ شأ الله‌ اين‌ استعدادها در پيچ‌ و خم‌ كوچه‌هاي‌ اداره‌ خسته‌ وناتوان‌ نشود.
-5 برنامه‌ريزي‌ در جهت‌ رفاه‌ متناسب‌ با وضع‌ عامه‌ مردم‌ توام‌ با حفظ‌ شعائر و ارزش‌هاي‌ كامل‌ اسلامي‌ و پرهيز از تنگ‌نظري‌ها و افراطگرايي‌ها و نيز مبارزه‌ با فرهنگ‌ مصرفي‌ كه‌ بزرگترين‌ آفت‌ يك‌ انقلاب‌ است‌ و تشويق‌ به‌ توليدات‌ داخلي‌ و برنامه‌ريزي‌ در جهت‌ توسعه‌ صادرات‌ و گسترش‌ مبادي‌ صدور كالا و خروج‌ از تكيه‌ به‌ صادرات‌ نفت‌ و نيز آزادي‌ صادرات‌ و واردات‌ و به‌ طور كل‌ تجارت‌ براساس‌ قانون‌ و با نظارت‌ دولت‌ در نوع‌ و قيمت.
-6 رعايت‌ اصول‌ ايمني‌ و حفاظتي‌ مراكز و صنايع‌ و ايجاد پناهگاه‌هاي‌ جمعي‌ براي‌ مردم‌ و كارگران‌ كه‌ اختصاص‌ به‌ زمان‌ جنگ‌ ندارد، بلكه‌ طريقه‌ احتياط‌ در هر شرايط‌ است.
-7 استفاده‌ از نيروي‌ عظيم‌ مردمي‌ در بازسازي‌ و سازندگي‌ و بهادادن‌ به‌ مومنين‌ انقلاب‌ خصوصا جبهه‌رفته‌ها و توسعه‌ حضور مردم‌ در كشاورزي‌ و صنعت‌ و تجارت‌ و بازسازي‌ شهرهاي‌ تخريب‌ شده‌ و شكستن‌ طلسم‌ انحصار در تجارت‌ داخل‌ و خارج‌ به‌ افراد خاص‌ متمكن‌ و مرفه‌ و بسط‌ آن‌ به‌ توده‌هاي‌ مردم‌ و جامعه.
-8 حفظ‌ و نگهداري‌ تركيب‌ يك‌ يا چند شهر خراب‌ شده‌ در جنگ‌ به‌ منظور ترسيم‌ علني‌ تجاوز دشمنان‌ عليه‌ انقلاب‌ و كشورمان‌ و نشان‌ دادن‌ قدرت‌ دفاع‌ و مقاومت‌ قهرمانانه ملت، كه‌ آيندگان‌ فقط‌ به‌ اسناد و نوشته‌ها بسنده‌ نكنند. البته‌ اين‌ با رضايت‌ كامل‌ صاحبان‌ املاك‌ و با ايجاد شهرهاي‌ مجاور بايد انجام‌ شود.
-9 تاكيد بر حفظ‌ ارزش‌ها و شوون‌ اخلاقي‌ و اجتماعي‌ و نيز سالم‌سازي‌ اجتماعي.»2
جامعه‌ ايران‌ كه‌ پس‌ از انقلاب‌ فرصت‌ نكرده‌ بود در ثبات‌ و آرامش‌ به‌ حل‌ و فصل‌ مشكلات‌ خود بپردازد و با وجود حضوري‌ جدي‌ در جنگ‌ تحميلي، هنوز تجربه‌اي‌ در اين‌ خصوص‌ نداشت‌ و اتفاقا بخش‌ عظيمي‌ از مشكلات‌ در اثر اهميت‌ دفاع‌ مقدس‌ در حاشيه‌ مانده‌ بودند، پس‌ از پذيرش‌ صلح‌ فرصت‌ طرح‌ آنها ايجاد شد و همچون‌ طوماري‌ كه‌ به‌ تدريج‌ باز مي‌شود، تحولات‌ آتي‌ كشور از 67 تا 77 و حتي‌ تا امروز را تحت‌الشعاع‌ قرار داده‌ است. تلاش‌هاي‌ جدي‌ در عرصه‌ نظر و عمل‌ با فراز و نشيب‌هاي‌ فراوان‌ والبته‌ تا حد زيادي‌ غيرقابل‌ اجتناب‌ براي‌ طرح‌ مسائل‌ و ارائه‌ راه‌حل‌ همچنان‌ ادامه‌ دارد.
تاكيد بر سازندگي‌ خصوصا در زمينه‌هاي‌ اقتصادي‌ چنان‌ بارز بود كه‌ دو دوره‌ رياست‌ جمهوري‌ آقاي‌ هاشمي‌ رفسنجاني‌ كه‌ پس‌ از جنگ‌ تحميلي‌ را در برمي‌گيرد، با عنوان‌ «دوران‌ سازندگي» شناخته‌ شد. در زمينه‌هاي‌ عمراني‌ و تاسيسات‌ زيربنايي‌ فعاليت‌هاي‌ فراواني‌ صورت‌ گرفت. قوت‌ انجام‌ اين‌ كارها توسط‌ رئيس‌جمهور به‌ علت‌ تغييراتي‌ كه‌ در سال‌ 68 در قانون‌ اساسي‌ ايجاد شده‌ بود، دو چندان‌ شد.
تجربه‌ يك‌ دهه‌ حكمراني‌ و رويارويي‌ با واقعيات‌ سياسي، مسوولان‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ را بر آن‌ داشت‌ تا اصلاحاتي‌ در قانون‌ اساسي‌ به‌ وجود آورند. امام‌ در فرماني‌ به‌ رييس‌جمهور وقت‌ -- مقام‌ رهبري‌ كنوني‌ -- نوشتند:
«از آنجا كه‌ پس‌ از كسب‌ ده‌ سال‌ تجربه‌ عيني‌ و عملي‌ از اداره‌ كشور اكثر مسوولين‌ و دست‌اندركاران‌ و كارشناسان‌ نظام‌ مقدس‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ بر اين‌ عقيده‌اند كه‌ قانون‌ اساسي‌ با اين‌كه‌ داراي‌ نقاط‌ قوت‌ بسيار خوب‌ و جاودانه‌ است، داراي‌ نقايص‌ و اشكالاتي‌ است‌ كه‌ در تدوين‌ و تصويب‌ آن‌ به‌ علت‌ جو ملتهب‌ ابتداي‌ پيروزي‌ انقلاب‌ و عدم‌ شناخت‌ دقيق‌ معضلات‌ اجرايي‌ جامعه‌ كمتر به‌ آن‌ توجه‌ شده‌ است، ولي‌ خوشبختانه‌ مساله‌ تقسيم‌ قانون‌ اساسي‌ پس‌ از يكي‌ دو سال‌ مورد بحث‌ محافل‌ گوناگون‌ بوده‌ است‌ و رفع‌ نقايص‌ آن‌ يك‌ ضرورت‌ اجتناب‌ناپذير جامعه‌ اسلامي‌ و انقلاب‌ ماست‌ و چه‌ بسا تاخير در آن‌ موجب‌ بروز آفات و عواقب‌ تلخي‌ براي‌ كشور و انقلاب‌ گردد و من‌ نيز بنا بر احساس‌ تكليف‌ شرعي‌ و ملي‌ خود از مدت‌ها قبل‌ در فكر حل‌ آن‌ بوده‌ام‌ كه‌ جنگ‌ و مسائل‌ ديگر مانع‌ از انجام‌ آن‌ مي‌گرديد.
محدوده‌ مسائل‌ مورد بحث:
-1 رهبري‌
-2 تمركز در مديريت‌ قوه‌ مجريه‌
-3 تمركز در مديريت‌ قوه‌ قضائيه‌
-4 تمركز در مديريت‌ صدا و سيما به‌ صورتي‌ كه‌ قواي‌ سه‌گانه‌ در آن‌ نظارت‌ داشته‌ باشد.
-5 تعداد نمايندگان‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي‌
-6 مجمع‌ تشخيص‌ مصلحت‌ براي‌ حل‌ معضلات‌ نظام‌ و مشورت‌ رهبري‌ به‌ صورتي‌ كه‌ قدرتي‌ در عرض‌ قواي‌ ديگر نباشد.
-7 راه‌ بازنگري‌ به‌ قانون‌ اساسي‌
-8 تغيير نام‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌ به‌ مجلس‌ شوراي‌ اسلامي»3
از مهمترين‌ نتايج‌ اين‌ بازنگري‌ حذف‌ مقام‌ نخست‌وزيري‌ و محول‌ نمودن‌ وظايف‌ و اختيارات‌ آن‌ به‌ رئيس‌جمهوري‌ است.
توام‌ نمودن‌ اقتصاد و اخلاق‌ و سياست‌ در عمل‌ بسيار دشوار نمود و فعاليت‌هاي‌ «دوران‌ سازندگي» در زمان‌ رياست‌ جمهوري‌ آقاي‌ رفسنجاني‌ تا حد زيادي‌ در زمينه‌هاي‌ اقتصادي‌ خلاصه‌ شد و انتقادهاي‌ فراواني‌ را به‌ سبب‌ در حاشيه‌ماندن‌ دو مقوله‌ ديگر در پي‌ آورد، كه‌ نتيجه‌ آن‌ پويش‌ جديد ملت‌ ايران‌ در انتخابات‌ دوم‌ خرداد 1376 بود. به‌ دنبال‌ آن، بار ديگر فرهنگ، اخلاق‌ و سياست‌ در شعارهايي‌ چون‌ جامعه‌ مدني‌ (مدينة‌النبي) و توسعه‌ سياسي‌ تبلور يافت‌ و راه‌ براي‌ انتخاباتي‌ پر شور و جدي‌ هموار شد. در واقع‌ اين‌ حركت‌ها بيانگر اختلافات‌ هستند و اين‌ از بديهيات‌ جوامع‌ بشري‌ است. چرا كه‌ پديده‌ «اختلاف» ذاتي‌ زندگي‌ جمعي‌ است‌ و منافع، ارزش‌ها و خواسته‌هاي‌ همگان‌ در يك‌ سو و به‌ يك‌ اندازه‌ نيست؛ لذا مديريت‌ و هدايت‌ اختلافات‌ مي‌تواند به‌ شكوفايي‌ استعدادهاي‌ نهفته‌ و تقويت‌ قواي‌ ملي‌ مدد رساند و در غير اين‌ صورت‌ به‌ تباهي‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ بينجامد.
پس‌ از جنگ‌ تحميلي‌ را مي‌توان‌ دوران‌ اختلاف‌ها دانست. اين‌ اختلاف‌ها همانا پاسخ‌هاي‌ مختلف‌ به‌ سوال‌هاي‌ مشتركي‌ چون‌ هويت‌ ملي، امنيت‌ ملي‌ و منافع‌ ملي‌ است‌ و اين‌كه‌ چگونه‌ آنها را تقويت‌ و تامين‌ نماييم. طبيعتا راه‌حل‌هاي‌ متفاوت، صف‌بندي‌هاي‌ سياسي‌ را به‌ همراه‌ مي‌آورد و در همين‌ خصوص‌ فعاليت‌هاي‌ سياسي‌ گروه‌ها و احزاب‌ شكل‌ مي‌گيرد.
وضعيت‌ داخلي‌ به‌ طور خلاصه‌ آبستن‌ پرسش‌ها و پاسخ‌هاي‌ مربوط‌ به‌ ساختن‌ يك‌ جامعه‌ اسلامي‌ بود. چگونگي‌ و چرايي‌ درباره‌ ايراني‌ كه‌ بايد ساخته‌ شود و اين‌كه‌ گام‌هاي‌ بعدي‌ چگونه‌ بايد باشد، بازنگري‌ قانون‌ اساسي‌ و منشور برادري‌ و مسائلي‌ چون‌ تعيين‌ محورهاي‌ مهم‌ در امر سازندگي‌ كشور، همه‌ حكايت‌ از بسيج‌ منابع‌ ايران‌ در راستاي‌ ارتقاي‌ توان‌ و كوشش‌ براي‌ سازندگي‌ اين‌ كشور پهناور داشتند. علاوه‌ بر اين‌ در پهنه‌ سياست‌ خارجي‌ نيز امام‌ خميني‌ با شناختي‌ كه‌ از وضعيت‌ نظام‌ بين‌المللي‌ داشتند، اقدام‌ به‌ ارسال‌ پيامي‌ در تاريخ‌ 11/10/1367 براي‌ ميخائيل‌ گورباچف‌ كردند. بخشي‌ از اين‌ پيام‌ به‌ شرح‌ ذيل‌ است:
«مشكل‌ اصلي‌ كشور شما مساله‌ مالكيت‌ و اقتصاد و آزادي‌ نيست. مشكل‌ شما عدم‌ اعتقاد واقعي‌ به‌ خداست، همان‌ مشكلي‌ كه‌ غرب‌ را هم‌ به‌ ابتذال‌ و بن‌بست‌ كشيده‌ و يا خواهد كشيد. مشكل‌ اصلي‌ شما مبارزه‌ طولاني‌ و بيهوده‌ با خدا و مبدا هستي‌ و آفرينش‌ است.
جناب‌ آقاي‌ گورباچف! براي‌ همه‌ روشن‌ است‌ كه‌ از اين‌ به‌ بعد كمونيسم‌ را بايد در موزه‌هاي‌ تاريخ‌ سياسي‌ جهان‌ جست‌وجو كرد، چرا كه‌ ماركسيسم‌ جوابگوي‌ هيچ‌ نيازي‌ از نيازهاي‌ واقعي‌ انسان‌ نيست. زيرا مكتبي‌ است‌ مادي‌ و با ماديت‌ نمي‌توان‌ بشريت‌ را از بحران‌ عدم‌ اعتقاد به‌ معنويت‌ كه‌ اساسي‌ترين‌ درد در جامعه‌ بشري‌ در غرب‌ و شرق‌ است‌ به‌ در آورد.»4
به‌ اين‌ ترتيب‌ دشمنان‌ انقلاب‌ دريافتند كه‌ فعاليت‌هاي‌ ملت‌ ايران‌ ادامه‌ دارد و جوهره‌ همبستگي‌ آنها يعني‌ علاقه‌ قلبي‌ به‌ دين‌ اسلام‌ همچنان‌ مي‌جوشد. چنان‌كه‌ رهبر انقلاب‌ نيز در پايان‌ پيام‌ خود به‌ گورباچف‌ اعلام‌ كرده‌ بود ضرورت‌ توجه‌ به‌ دين‌ اسلام‌ «نه‌ به‌ خاطر نياز اسلام‌ و مسلمين‌ به‌ شما كه‌ به‌ جهت‌ ارزش‌هاي‌ والا و جهانشمول‌ اسلام‌ است‌ كه‌ مي‌تواند وسيله‌ راحتي‌ و نجات‌ همه‌ ملت‌ها باشد و گره‌ مشكلات‌ اساسي‌ بشريت‌ را باز نمايد.»5
لذا در كنار فشارها و تحريم‌هاي‌ اقتصادي، فعاليت‌هايي‌ ضدنهضت‌ فرهنگي‌ برآمده‌ از انقلاب‌ اسلامي‌ آغاز شد و در دستور كار دشمنان‌ انقلاب‌ قرار گرفت.
امام‌ هنوز در قيد حيات‌ بودند كه‌ تهاجم‌ فرهنگي‌ به‌ صورت‌ هدايت‌ شده‌ آغاز شد. شاخص‌ اين‌ حركت‌ها نگارش‌ كتاب‌ آيات‌ شيطاني‌ بود كه‌ عكس‌العمل‌ مقتدرانه‌ امام‌ خميني‌ را به‌ دنبال‌ داشت. امام‌ در تاريخ‌ 25/11/1367 مطابق‌ 14/فوريه/1989 اعلام‌ داشتند:
    ‌بسمه‌تعالي‌
    ‌انالله‌ و انا اليه‌ راجعون
به‌ اطلاع‌ مسلمانان‌ غيور سراسر جهان‌ مي‌رسانم، مولف‌ كتاب‌ «آيات‌ شيطاني» كه‌ عليه‌ اسلام‌ و پيامبر و قرآن‌ تنظيم‌ و چاپ‌ و منتشر شده‌ است، همچنين‌ ناشرين‌ مطلع‌ از محتواي‌ آن‌ محكوم‌ به‌ اعدام‌ مي‌باشند. از مسلمانان‌ غيور مي‌خواهم‌ تا در هر نقطه‌ كه‌ آنان‌ را يافتند، سريعا آنها را اعدام‌ نمايند تا ديگر كسي‌ جرات‌ نكند به‌ مقدسات‌ مسلمين‌ توهين‌ نمايد و هر كس‌ در اين‌ راه‌ كشته‌ شود، شهيد است‌ انشأالله. ضمنا اگر كسي‌ دسترسي‌ به‌ مولف‌ كتاب‌ دارد، ولي‌ خود قدرت‌ اعدام‌ آن‌ را ندارد، او را به‌ مردم‌ معرفي‌ نمايد تا به‌ جزاي‌ اعمالش‌ برسد.
    ‌و سلام‌ عليكم‌ و رحمة‌الله‌ و بركاته‌
    ‌روح‌الله‌ الموسوي‌ الخميني‌ 25/11/61367
گويي‌ جهاني‌ خواب‌ بود و گمان‌ نمي‌كرد كه‌ فتواي‌ امام‌ خميني‌ تا اين‌ حد نافذ باشد. لذا پس‌ از سردرگمي‌ اوليه‌ اقدام‌ به‌ دفاع‌ از سلمان‌ رشدي، نويسنده‌ كتاب‌ مذكور كردند كه‌ بررسي‌ آن‌ اقدامات‌ نياز به‌ فرصتي‌ ديگر دارد.
مدتي‌ بعد امام‌ در تحليل‌ اين‌ موضوع‌ در تاريخ‌ 3/12/1367 فرمودند:
«مساله‌ كتاب‌ آيات‌ شيطاني‌ كاري‌ حساب‌ شده‌ براي‌ زدن‌ ريشه‌ دين‌ و دينداري‌ و در راس‌ آن‌ اسلام‌ و روحانيت‌ است. يقينا اگر جهانخواران‌ مي‌توانستند، ريشه‌ و نام‌ روحانيت‌ را سوزاندند. ولي‌ خداوند همواره‌ حافظ‌ و نگهبان‌ اين‌ مشعل‌ مقدس‌ بوده‌ است‌ و ان‌شأالله‌ از اين‌ پس‌ نيز خواهد بود. به‌ شرط‌ آن‌ كه‌ حيله‌ و مكر و فريب‌ جهانخواران‌ را بشناسيم... راستي‌ به‌ چه‌ علت‌ است‌ كه‌ در پي‌ اعلام‌ حكم‌ شرعي‌ و اسلامي‌ مورد اتفاق‌ همه‌ علما در مورد يك‌ مزدور بيگانه‌ اين‌ قدر جهانخواران‌ برافروخته‌ شدند و سران‌ كفر و بازار مشترك‌ و امثال‌ آنان‌ به‌ تكاپو و تلاش‌ مذبوحانه‌ افتاده‌اند؟ غير از اين‌ نيست‌ كه‌ سران‌ استكبار از قدرت‌ برخورد علمي‌ مسلمانان‌ در شناخت‌ و مبارزه‌ با توطئه‌هاي‌ شوم‌ آنان‌ به‌ هراس‌ افتاده‌اند و اسلام‌ امروز مسلمانان‌ را يك‌ مكتب‌ بالنده‌ و متحرك‌ و پر حماسه‌ مي‌دانند و از اين‌ كه‌ فضاي‌ شرارت‌ آنان‌ محدود شده‌ است‌ و مزدبگيران‌ آنان‌ چون‌ گذشته‌ با اطمينان‌ نمي‌توانند عليه‌ مقدسات‌ قلم‌فرسايي‌ كنند مضطرب‌ شده‌اند.
من‌ قبلا نيز گفته‌ام‌ همه‌ توطئه‌هاي‌ جهانخواران‌ عليه‌ ما از جنگ‌ تحميلي‌ گرفته‌ تا حصر اقتصادي‌ و غيره‌ براي‌ اين‌ بوده‌ است‌ كه‌ ما نگوييم‌ اسلام‌ جوابگوي‌ جامعه‌ است‌ و حتما در مسائل‌ و اقدامات‌ خود از آنان‌ مجوز بگيريم. ما نبايد غفلت‌ بكنيم، واقعا به‌ سمتي‌ حركت‌ نماييم‌ كه‌ ان‌شأالله‌ تمام‌ رگه‌هاي‌ وابستگي‌ كشورمان‌ از چنين‌ دنياي‌ متوحشي‌ قطع‌ شود.
استكبار غرب‌ شايد تصور كرده‌ از اين‌ كه‌ اسم‌ بازار مشترك‌ و حصر اقتصادي‌ را به‌ ميان‌ بياورد ما در جا مي‌زنيم‌ و از اجراي‌ حكم‌ خداوند بزرگ‌ صرفنظر مي‌نماييم‌ خيلي‌ جالب‌ و شگفت‌انگيز است‌ كه‌ اين‌ به‌ ظاهر متمدنين‌ و متفكرين، وقتي‌ يك‌ نويسنده‌ مزدور با نيش‌ قلم‌ زهرآگين‌ خود احساسات‌ بيش‌ از يك‌ ميليارد انسان‌ و مسلمان‌ را جريحه‌دار مي‌كند و عده‌اي‌ در رابطه‌ با آن‌ شهيد مي‌شوند، برايشان‌ مهم‌ نيست‌ و اين‌ فاجعه‌ عين‌ دمكراسي‌ و تمدن‌ است؛ اما وقتي‌ بحث‌ اجراي‌ حكم‌ و عدالت‌ به‌ ميان‌ مي‌آيد، توجه‌ رافت‌ و انسان‌دوستي‌ سرمي‌دهند. ما كينه‌ دنياي‌ غرب‌ را با جهان‌ اسلام‌ و فقاهت‌ از همين‌ نكته‌ها به‌ دست‌ مي‌آوريم. قضيه‌ آنان‌ قضيه‌ دفاع‌ از يك‌ فرد نيست، قضيه‌ حمايت‌ از جريان‌ ضداسلامي‌ و ضدارزشي‌ است‌ كه‌ بنگاه‌هاي‌ صهيونيستي‌ و انگليس‌ و امريكا به‌ راه‌ انداخته‌اند و با حمايت‌ و عجله، خود را روبه‌روي‌ همه‌ جهان‌ اسلام‌ قرار داده‌اند. البته‌ بايد ببينيم‌ كه‌ بعضي‌ دولت‌ها و حكومت‌هاي‌ اسلامي‌ چگونه‌ با اين‌ فاجعه‌ بزرگ‌ برخورد مي‌كنند. اين‌ كه‌ ديگر مساله‌ عرب‌ و عجم‌ و فارس‌ و ايران‌ نيست، بلكه‌ اهانت‌ به‌ مقدسات‌ مسلمانان‌ از صدر اسلام‌ تاكنون‌ و از امروز تا هميشه‌ تاريخ‌ است. نتيجه‌ نفوذ بيگانگان‌ در فرهنگ‌ مكتب‌ اسلام‌ است‌ كه‌ اگر غفلت‌ كنيم‌ اين‌ اول‌ ماجراست‌ و استعمار از اين‌ مارهاي‌ خطرناك‌ و قلم‌ به‌ دستان‌ اجير شده‌ در آستين‌ فراوان‌ دارد...
امروز بيشتر از هر زماني‌ كينه‌ و دشمني‌ استكبار عليه‌ اسلام‌ ناب‌ محمدي‌ بر ملا شده‌ است. بسيج‌ عمومي‌ آنان‌ در دفاع‌ از يك‌ خودفروخته‌ و نويسنده‌ مزدور گوياي‌ اين‌ واقعيت‌ است‌ و شايد آنان‌ اين‌ همه‌ فضاحت‌ و بي‌آبرويي‌شان‌ را به‌ خاطر رسيدن‌ به‌ هدف‌ شوم‌ خود پيش‌بيني‌ نكرده‌ بودند كه‌ امروز با سرافكندگي‌ و خواري‌ از كرده‌ خود پشيمان‌ و با ذلت‌ مراجعه‌ مي‌كنند.»7
خلاصه‌ اين‌كه‌ گويا امام‌ بود و جهاني، و اين‌ اسوه‌ سازش‌ناپذير و مقاوم‌ تا پايان‌ عمر، استوار به‌ راه‌ و اهداف‌ خويش‌ باقي‌ مي‌ماند. امام‌ در روز شنبه‌ 13/خرداد/1368 رحلت‌ كرد و غمي‌ جانكاه‌ بر ملت‌ ايران‌ مستولي‌ شد. اما از سوي‌ ديگر زمان‌ آزمون‌ نظريه‌ «پايان‌ انقلاب‌ اسلامي‌ پس‌ از امام‌ خميني(ره») فرا رسيده‌ بود. از نظر عده‌اي، امام‌ رهبري‌ كاريزماتيك‌ بوده‌ ولي‌ جانشين‌ كاريزماتيك‌ ندارد و با فوت‌ ايشان، انقلاب‌ اسلامي‌ هم‌ به‌ پايان‌ خواهد رسيد؛ اما واقعيت‌ آن‌ است‌ كه‌ اين‌ نظريه‌ هر چقدر هم‌ زيبا و جذاب‌ به‌ نظر رسد، نمي‌تواند مانع‌ از سير حوادث‌ و رخدادها شود.
آنچه‌ در عمل‌ اتفاق‌ افتاد. انتخاب‌ جايگزيني‌ مناسب‌ و به‌ موقع‌ براي‌ مقام‌ رهبري‌ بود. نهاد مجلس‌ خبرگان‌ رهبري‌ تمهيدي‌ دورانديشانه‌ به‌ شمار مي‌رود كه‌ براي‌ چنين‌ مواقع‌ حساسي‌ در نظر گرفته‌ شده‌ است. انتخابي‌ كارشناسانه‌ و به‌ دور از التهابات‌ عمومي‌ جامعه‌ كه‌ در اثر از دست‌ دادن‌ رهبر خويش‌ خودبه‌خود مانع‌ از گزينش‌ صحيح‌ مي‌شود. در واقع‌ مساله‌ مهم‌ جايگزيني‌ كه‌ در نظام‌هاي‌ سياسي‌ برآمده‌ از انقلاب، از معضلات‌ عمده‌ محسوب‌ مي‌شود در ايران‌ به‌ صورتي‌ كارشناسانه‌ به‌ موقع‌ و مسالمت‌آميز انجام‌ شد. فرد منتخب‌ حضرت‌ آيت‌الله‌ خامنه‌اي‌ بودند؛ شاگرد وفادار امام‌ كه‌ با كوله‌باري‌ از تجربيات‌ گرانبها، سنگيني‌ اين‌ بار مسووليت‌ را بر دوش‌ خود احساس‌ مي‌كردند. ايشان‌ در پيام‌ مهمي‌ در سالگرد رحلت‌ امام‌ يعني‌ در 13/خرداد/1369 فرمودند:
«ما صريحا به‌ همه‌ ملت‌هاي‌ جهان‌ اعلام‌ مي‌كنيم‌ كه‌ تفكر «خاتمه‌ يافتن‌ دوران‌ امام‌ خميني» كه‌ دشمن‌ با صد زبان‌ سعي‌ در القاي‌ آن‌ دارد، خدعه‌ و نيرنگي‌ استكباري‌ بيش‌ نيست‌ و عليرغم‌ تلاش‌هاي‌ امريكا و همكارانش‌ امام‌ خميني‌ در ميان‌ ملت‌ خود و جامعه‌ خود حاضر است‌ و دوران‌ امام‌ خميني‌ ادامه‌ دارد و خواهد داشت. راه‌ او راه‌ ما، هدف‌ او، هدف‌ ما و رهنمود او مشعل‌ فروزنده‌ ماست.»8
به‌ اين‌ ترتيب‌ تدارك‌ تهاجم‌ فرهنگي‌ با جديت‌ بيشتري‌ دنبال‌ شد و مخالفان‌ خارجي‌ اقدام‌ به‌ تقويت‌ و تشويق‌ همفكران‌ خود در داخل‌ و خارج‌ نمودند.
«ديويد كيو» مامور سازمان‌ سيا(CIA) و رابط‌ اين‌ سازمان‌ با برخي‌ گروه‌ها و عناصر ضدانقلاب‌ مي‌گويد:
«مهمترين‌ حركت‌ براي‌ براندازي‌ جمهوري‌ اسلامي، تغيير فرهنگ‌ جامعه‌ فعلي‌ ايران‌ است‌ و ما مصمم‌ به‌ آن‌ هستيم.»9
حضرت‌ آيت‌الله‌ خامنه‌اي‌ در تحليلي‌ در اين‌ زمينه‌ گفته‌اند كه:
«در مواجهه‌ قدرت‌هاي‌ مسلط‌ عالم‌ با انقلاب‌ و نظام‌ جمهوري‌ اسلامي، مساله، مساله‌ اسلام‌ خالص‌ و پيراسته‌ از تحريف‌هاي‌ ايادي‌ خود استكبار جهاني‌ است. به‌ عبارت‌ ديگر هم‌ براي‌ ما و هم‌ براي‌ دشمن‌ ما مساله‌ اسلام‌ است‌ و مواجهه‌ ما با استكبار به‌ خاطر اسلام‌ است.»10
ايشان‌ از زمان‌ برگزيده‌ شدن‌ به‌ مقام‌ رهبري‌ به‌ كرات‌ به‌ توضيح‌ و تبيين‌ تهاجم‌ فرهنگي‌ پرداخته‌اند كه‌ نمونه‌اي‌ از آن‌ را براي‌ ايضاح‌ مطلب‌ -- كه‌ در واقع‌ از از نگاه‌ بالاترين‌ مقام‌ رسمي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ است‌ -- مي‌آوريم:
«اين‌ نكته‌ را بگويم‌ كه‌ تهاجم‌ فرهنگي‌ با تبادل‌ فرهنگي‌ متفاوت‌ است. تبادل‌ فرهنگي‌ لازم‌ است. هيچ‌ ملتي‌ بي‌نياز نيست‌ از اين‌ كه‌ در همه‌ زمينه‌ها از جمله‌ در زمينه‌ مسائل‌ فرهنگي‌ -- يعني‌ آن‌ مجموعه‌ مسائلي‌ كه‌ به‌ آنها نام‌ فرهنگ‌ داده‌ مي‌شود-- از ملت‌هاي‌ ديگر بياموزد. هميشه‌ تاريخ‌ هم‌ همين‌ بوده‌ است. ملت‌ها در رفت‌ و آمدهايشان، آداب‌ زندگي، خلقيات، علم، لباس‌پوشيدن، آداب‌ معاشرت، زبان، معارف‌ و دين‌ را از يكديگر فراگرفته‌اند. اين‌ مهمترين‌ تبادل‌هاي‌ ملت‌ها با هم‌ بوده‌ است. اين‌ از تبادل‌ اقتصادي‌ و كالا مهمتر بوده‌ است.
بسيار اتفاق‌ افتاده‌ كه‌ اين‌ تبادل‌ فرهنگي‌ به‌ تغيير مذهب‌ يك‌ كشور انجاميده‌ است. مثلا در شرق‌ آسيا -- يعني‌ در منطقه‌ شرقي‌ منطقه‌ اسلامي، كشورهاي‌ اندونزي‌ و مالزي‌ و حتي‌ قسمت‌هاي‌ مهمي‌ از شبه‌قاره‌ -- بيشترين‌ چيزي‌ كه‌ اسلام‌ را به‌ كشورها برد، دعوت‌ مبلغين‌ نبود؛ رفت‌ و آمد آحاد ملت‌ ايران‌ بود. تجار و سياحان‌ ايراني‌ راه‌ افتادند، رفتند و آمدند. شما مي‌بينيد كه‌ در سايه‌ اين‌ رفت‌وآمدها، ملت‌ بزرگي‌ كه‌ شايد امروز بزرگترين‌ ملت‌ اسلامي‌ در آسياست‌ -- يعني‌ اندونزي‌ -- مسلمان‌ شده‌اند. اين‌ اسلام‌ را اول‌بار، نه‌ مبلغين‌ ديني‌ براي‌ آنها بردند، نه‌ شمشير و جنگ، اسلام‌ را آنجا برد. همين‌ رفت‌وآمدها اسلام‌ را برد و خود ملت‌ ما در طول‌ زمان‌ از ملت‌هاي‌ ديگر خيلي‌ چيزها آموخته‌ است. اين‌ يك‌ روند ضروري‌ براي‌ تروتازه‌ ماندن‌ معارف‌ و حيات‌ فرهنگي‌ در سرتاسر عالم‌ است. اين، تبادل‌ فرهنگي‌ است‌ و خوب‌ است.
تهاجم‌ فرهنگي‌ اين‌ است‌ كه‌ يك‌ مجموعه‌ سياسي‌ يا اقتصادي، براي‌ مقاصد سياسي‌ خودشان، براي‌ اسير كردن‌ يك‌ ملت، به‌ بنيان‌هاي‌ فرهنگي‌ آن‌ ملت‌ هجوم‌ مي‌برند. آنها چيزهاي‌ تازه‌اي‌ را به‌ زور و به‌ قصد جايگزين‌ كردن‌ آنها با فرهنگ‌ و باورهاي‌ ملي‌ وارد اين‌ كشور و اين‌ ملت‌ مي‌كنند؛ اسم‌ اين، تهاجم‌ است. هدف‌ در تبادل‌ فرهنگي، باوركردن‌ فرهنگ‌ ملي‌ و كامل‌ كردن‌ آن‌ است. ولي‌ هدف‌ در تهاجم‌ فرهنگي، ريشه‌كن‌ كردن‌ فرهنگ‌ ملي‌ و از بين‌ بردن‌ آن‌ است.
در تبادل‌ فرهنگي، آن‌ ملتي‌ كه‌ از ملت‌هاي‌ ديگر چيزي‌ مي‌گيرد، مي‌گردد و چيزهاي‌ مطبوع‌ و دلنشين‌ و خوب‌ و مورد علاقه‌ را مي‌گيرد. فرض‌ بفرماييد دانش‌ را از آنها تعليم‌ مي‌گيرد. فرض‌ كنيد ملت‌ ايران‌ به‌ اروپا مي‌رود، مي‌بيند كه‌ آنها ملتي‌ سختكوش‌ و داراي‌ روح‌ خطركردن‌ هستند. اگر اين‌ را از آنها ياد بگيرد، خيلي‌ خوب‌ است. به‌ منطقه‌ اقتصادي‌ شرق‌ آسيا مي‌رود، مي‌بيند كه‌ آنها مردمي‌ داراي‌ وجدان‌ كار، علاقه‌مند و مشتاق‌ كار هستند؛ اين‌ را از آنها ياد بگيرد، خيلي‌ خوب‌ است. به‌ فلان‌ كشور مي‌رود، مي‌بيند آنها ملتي‌ وقت‌شناس، داراي‌ نظم‌ وانضباط، داراي‌ محبت‌ بين‌ افراد ملت، حس‌ ادب‌ و حس‌ احترام‌ هستند؛ از آنها ياد بگيرد، اينها چيزهاي‌ خوبي‌ است.
در تبادل‌ فرهنگي، قضيه‌ اين‌ گونه‌ است. آن‌ ملت‌ فراگيرنده‌ مي‌گردد نقاط‌ درست‌ و چيزهايي‌ را كه‌ فرهنگ‌ او را كامل‌ مي‌كند، از آنها تعليم‌ مي‌گيرد. درست‌ مثل‌ انساني‌ كه‌ ضعيف‌ است‌ و دنبال‌ غذا و دواي‌ مناسب‌ مي‌گردد آن‌ را مي‌خورد و مصرف‌ مي‌كند تا كامل‌ و سالم‌ بشود و نقصش‌ از بين‌ برود.»11
حال‌ همين‌ وضعيت‌ تهاجم‌ فرهنگي‌ را در تحليل‌ يك‌ انديشمند ايراني‌ مقيم‌ امريكا مي‌آوريم. پروفسور حميد مولانا بر اين‌ نظر است‌ كه:
«جريان‌ غرب‌گرايي‌ يا غربزدگي‌ در ايران‌ بين‌ قشرهاي‌ مختلف‌ (به‌ طور كلي) و در ميان‌ گروه‌ به‌ اصطلاح‌ روشنفكر (به‌ طور خاص)، چهار مرحله‌ را طي‌ كرده‌ است‌ و مرحله‌ پنجم‌ آن‌ بايد بنياد مبارزه‌ با تهاجم‌ فرهنگي‌ قرار گيرد.
اين‌ مراحل‌ به‌ صورت‌ نسبي‌ عبارتند از:
-1 دوره‌ فريفتگي‌ كه‌ از اواخر قرن‌ نوزدهم‌ تا آغاز حكومت‌ پهلوي‌ شدت‌ يافت. در اين‌ سال‌ها، گروهي‌ در ايران، تحت‌ زيرساخت‌ نوگرايي، فريفته‌ آمال‌ و الگوهاي‌ اروپايي‌ شدند.
-2 دوره‌ شيفتگي‌ كه‌ از حكومت‌ پهلوي‌ تا آغاز جنبش‌هاي‌ مجدد اسلامي‌ ادامه‌ پيدا كرد. در اين‌ دوره، قشر كوچكي‌ از مردم‌ ايران‌ و گروه‌ قابل‌ توجهي‌ از روشنفكران، شيفته‌ راه‌هاي‌ غرب‌ در اروپا و امريكا شدند و ديوانه‌وار به‌ تقليد كوركورانه‌ از الگوهاي‌ غربي‌ پرداختند.
-3 دوره‌ ندامت‌ كه‌ از آغاز جنبش‌هاي‌ اسلامي‌ تا پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ را در برمي‌گيرد. در اين‌ دوره، عده‌ قابل‌ ملاحظه‌اي‌ از فريفتگان‌ و شيفتگان‌ به‌ نتيجه‌ كارهاي‌ خود مي‌انديشيدند و همراه‌ ديگر طبقات‌ اجتماعي‌ به‌ دوره‌ بعدي‌ يا دوره‌ استقامت‌ روي‌ آوردند.
-4 دوره‌ استقامت‌ كه‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ شروع‌ شد و تا امروز ادامه‌ دارد. اين‌ دوره‌ بسيار مهم‌ و حساس‌ است.
-5 دوره‌ نظارت‌ كه‌ اگر دوره‌ استقامت‌ به‌ طور موفقيت‌آميزي‌ سپري‌ شود، توان‌ ورود به‌ آن‌ وجود خواهد داشت. در اين‌ دوره‌ است‌ كه‌ با تحكيم‌ زيرساخت‌هاي‌ سياسي، اقتصادي‌ و اجتماعي‌ و فرهنگي‌ خود، خواهيم‌ توانست‌ با توانايي‌ و اعتماد به‌ نفس‌ كامل‌ و اقتدار توحيدي، به‌ تحولات‌ غرب‌ نظارت‌ داشته‌ باشيم‌ و در نتيجه‌ اين‌ نظارت‌ به‌ اهدافي‌ كه‌ براي‌ خود تعيين‌ كرده‌ايم‌ دست‌ يابيم‌ و به‌ اين‌ ترتيب‌ سهم‌ تاريخي‌ -- فرهنگي‌ خود را كسب‌ كنيم.12
اكنون‌ مشكلات‌ دوره‌ مقاومت‌ به‌ خوبي‌ در جامعه‌ ايران‌ احساس‌ مي‌شود و دشمن‌ از تحكيم‌ باورهاي‌ ايماني‌ و قرآني‌ در خيل‌ عظيم‌ جوانان‌ بسيار نگران‌ است. جواناني‌ كه‌ از گذشته‌ نه‌ چندان‌ دور خود الگوبرداري‌ مي‌كنند و اين‌ پذيرش‌ داوطلبانه‌ و اختياري‌ به‌ جهت‌ عمق‌ صداقت‌ و فداكاري‌ و ايثار رزمندگان‌ اسلام‌ به‌ نحوي‌ غيررسمي‌ و نامرئي‌ به‌ نوجوانان‌ ايراني‌ منتقل‌ مي‌شود و مورد تحسين‌ اينان‌ قرار مي‌گيرد.
نمونه‌ مناسب‌ اين‌ سخن‌ آقاي‌ جواد فروغي‌ است. او متولد سال‌ 1358 است‌ كه‌ تحصيلات‌ خود را در رشته‌ مهندسي‌ كامپيوتر ادامه‌ داده‌ است. او در زمان‌ تحصيل‌ در كلاس‌ سوم‌ دبيرستان‌ در پاسخ‌ به‌ اين‌ سوال‌ كه‌ به‌ عقيده‌ بسياري‌ از افراد، شما به‌ عنوان‌ يكي‌ از الگوهاي‌ قرآني‌ پس‌ از انقلاب‌ در ميان‌ نوجوانان‌ مطرح‌ بوده‌ايد و تحول‌ قرآني‌ در بين‌ اين‌ قشر آينده‌ساز به‌ وجود آورده‌ايد. نظر خودتان‌ در اين‌ مورد چيست، مي‌گويد:
خير بنده‌ كسي‌ نيستم‌ كه‌ تحولي‌ به‌ وجود آورده‌ باشم‌ و كاري‌ نكردم. هر چه‌ هست‌ قرآن‌ است‌ و نور قرآن. الگوي‌ همه‌ ما همان‌ نوجوان‌ 13 ساله، شهيد حسين‌ فهميده‌ است‌ كه‌ به‌ قرآن‌ عمل‌ كرد و جهاد نمود. اگر نور قرآن‌ از كسي‌ تجلي‌ نكند، چگونه‌ مطرح‌ است؟ پس‌ هر چه‌ هست‌ قرآن‌ است‌ و نور قرآن.
فروغي‌ و فروغي‌ها در مقابل‌ يك‌ حرف‌ از كلام‌ خدا صفرند و هيچ‌ ارزشي‌ ندارند. هر چه‌ هست‌ كلام‌ حق‌ تعالي‌ است. عزت‌ خداوندي‌ در انس‌ با قرآن‌ و عمل‌ به‌ آن‌ است.13
بايد گفت‌ كه‌ عرصه‌ عمل‌ غير از نظر است‌ و دشواري‌هايي‌ رخ‌ مي‌نمايند كه‌ سبب‌ شكوفايي‌ انسان‌ و به‌ فعليت‌ رسيدن‌ قواي‌ ناشناخته‌ او مي‌شوند. در كنار سختي‌ها و تلخي‌هاي‌ ناشي‌ از تجربه‌ استقلال‌ و آزادي‌ در قالب‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ و گذراندن‌ دوران‌ سخت‌ و سرنوشت‌ساز جنگ، شيريني‌ به‌ يادماندني‌ در سال‌ 1369 در حافظه‌ ملت‌ به‌ ثبت‌ رسيد و آن‌ بازگشت‌ اسيران‌ ايراني‌ بود كه‌ به‌ «آزادگان» لقب‌ گرفتند. اولين‌ سري‌ آزادگان‌ با كوله‌باري‌ از رنج‌ و درد و غربت، در تاريخ‌ 27/مرداد/1369 به‌ آغوش‌ وطن‌ بازگشتند. طراوت‌ حضور آنها، نشاط‌ دوران‌ دفاع‌ مقدس‌ را بازآفريني‌ كرد، ليكن‌ مشكلات‌ و مسائل‌ بيش‌ از آن‌ بودند كه‌ در اثر حوادثي‌ از اين‌ دست‌ به‌ فراموشي‌ سپرده‌ شوند.
تلاش‌ها و البته‌ درگيري‌هاي‌ فكري‌ و سياسي‌ جدي‌ در طرح‌ موضوع‌ و ارائه‌ راه‌ حل، جامعه‌ ايران‌ را به‌ سستي‌ برد كه‌ اواخر دهه‌ دوم‌ يعني‌ سال‌ 1376 حضور پرشور و جدي‌ مردم‌ بار ديگر توانست‌ نظر جهانيان‌ را به‌ ايران‌ نه‌ تنها جلب‌ نمايد بلكه‌ حيرت‌ آنها را برانگيزد. در انتخابات‌ رياست‌ جمهوري‌ دوم‌ خرداد اين‌ سال، ملت‌ ايران‌ مشاركتي‌ چشم‌گير را به‌ نمايش‌ گذاشت‌ و با شركت‌ 88 درصد از واجدين‌ شرايط‌ راي‌دادن، نشان‌ داد كه‌ توجه‌ به‌ سرنوشت‌ و جرات‌ اظهار راي‌ ونظر كه‌ دستاورد انقلاب‌ اسلامي‌ براي‌ مردم‌ ايران‌ بود، همچنان‌ پس‌ از گذشت‌ دو دهه‌ سخت‌ و پرتلاش، موج‌ توفنده‌ انقلاب‌ اسلامي‌ را كه‌ اينك‌ در قالب‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ استقرار يافته‌ و براي‌ نهادينه‌ شدن‌ گام‌ برمي‌دارد، به‌ پيش‌ مي‌برد.
دانستن‌ اين‌ موضوع‌ آنگاه‌ جالب‌تر و حساس‌تر مي‌شود كه‌ يادآوري‌ كنيم‌ دشمنان‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ تلاش‌هاي‌ فراواني‌ براي‌ تحريف‌ جريان‌ انتخابات‌ به‌ نفع‌ خود انجام‌ دادند؛ اما اين‌ بار نيز معلوم‌ شد كه‌ تيري‌ را به‌ اميد اصابت‌ به‌ هدف‌ در تاريكي‌ رها كرده‌اند و البته‌ مايوس‌ و نااميد و حيرت‌زده‌ نظاره‌گر حماسه‌ مردم‌ ايران‌ بودند.
آقاي‌ سيدمحمد خاتمي، رئيس‌جمهور منتخب‌ پس‌ از قرائت‌ سوگندنامه‌ طي‌ سخناني‌ گفت: «مردم‌ ارزنده‌ترين‌ و مهمترين‌ سرمايه‌ نظام‌ ما هستند و حضور هميشگي‌ آنان‌ در همه‌ صحنه‌هاي‌ اداره‌ كشور ضرورتي‌ گريزناپذير است. مردم‌ خالق‌ حماسه‌هاي‌ پيروزي‌اند و تاريخ‌ معاصر از جنبش‌هاي‌ ضداستعماري‌ تا انقلاب‌ مشروطيت‌ --- كه‌ امروز سالگرد پيروزي‌ آن‌ است‌ و آن‌ را گرامي‌ مي‌داريم‌ --- و تا انقلاب‌ بزرگ‌ اسلامي‌ و دفاع‌ مقدس، گواه‌ بر اين‌ مدعاست‌ و همين‌ ايمان‌ و اراده‌ آنان‌ است‌ كه‌ ناممكن‌هاي‌ بسياري‌ را ممكن‌ ساخته‌ است.
من‌ به‌ عزم‌ و اراده‌ اسلامي‌ و ملي‌ همگان‌ در اين‌ فصل‌ نوين‌ تاريخي‌ اميدوارم‌ و شور و نشاط‌ و همت‌ همه‌ زنان‌ و مردان‌ به‌خصوص‌ جوانان‌ و نوجوانان‌ برومند كشور اميد مرا دو چندان‌ مي‌كند. اميدوارم‌ كه‌ لطف‌ خداوند، هم‌پيماني‌ همگاني‌ و هماهنگي‌ همه‌ مسوولان، نهادها و مراكز اجرايي، قانون‌گذاري‌ و قضايي‌ كشور مرا در انجام‌ اين‌ مسووليت‌هاي‌ سنگين‌ و عمل‌ به‌ اين‌ سوگندهاي‌ بزرگ‌ مدد رساند.»14

پي‌نوشت‌ها:
-1- شوراي‌ نويسندگان‌ و شوراي‌ توليد به‌ اهتمام‌ قاسم‌ كريمي، تاريخ‌ انقلاب‌ براي‌ كودكان‌ و نوجوانان‌ (كتاب‌ 15)، نشر تاريخ‌ و فرهنگ، چاپ‌ اول، 1379، ص‌ 64.
-2- روزنامه‌ كيهان، 12/7/67.
-3- قانون‌ اساسي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ -- اداره‌ كل‌ قوانين‌ و مقررات‌ كشور -- نهاد رياست‌ جمهوري، چاپ‌ پنجم، 1375، صص‌ 12 -- 11.
-4- تاريخ‌ انقلاب‌ براي‌ كودكان‌ و نوجوانان‌ (كتاب‌ 13)، همان، ص‌ 75.
-5- همان.
-6- سيدعطأالله، مهاجراني، نقد توطئه‌ آيات‌ شيطاني، انتشارات‌ اطلاعات، چاپ‌ دهم، 1376، صص‌ 117--118.
-7- آيات‌ شيطاني، موسسه‌ فرهنگي‌ قدر ولايت، چاپ‌ سوم، 1378، صص‌ --73 70.
-8- راه‌ امام‌ راه‌ ما، موسسه‌ تنظم‌ و نشر آثار امام‌ خميني(ره)، چاپ‌ سوم، 1373، ص‌ 52.
-9- مسعود، خرم، هويت، موسسه‌ فرهنگي‌ انتشارتي‌ حيان، چاپ‌ اول، 1376، ص‌ 18.
-10- انقلاب‌ اسلامي‌ و تهاجم‌ فرهنگي، گروه‌ تحقيقات‌ و معارف‌ اسلامي‌ جبهه‌ فرهنگي‌ شهيد آويني، 1378، ص‌ 16.
-11- آيت‌الله، سيدعلي‌ خامنه‌اي‌ (مقام‌ معظم‌ رهبري)، «تهاجم‌ فرهنگي»، فصلنامه‌ پژوهش‌ شماره‌ 2و 3، پاييز و زمستان‌ 1375، صص‌ 11--13.
-12- حميد مولانا، «موج‌هاي‌ جديد در تهاجم‌ فرهنگي»، فصلنامه‌ پژوهش‌ شماره‌ 2و 3، پاييز و زمستان‌ 1375، صص‌ --48 47.
-13- جعفر صدري، راهيان‌ نور (خاطرات‌ قرآني‌ از جواد فروغي)، موسسه‌ انتشارات‌ نبوي، چاپ‌ سوم، 1377، ص‌ 23.
-14- علي‌ محمدپور، كريم‌ جليل‌نژادممقاني، دوم‌ خرداد حماسه‌ به‌ ياد ماندني، نظر رسانش، چاپ‌ اول، 1378، ص‌ 286.
پذيرش‌ صلح‌ با قبول‌ قطعنامه‌ 598 سازمان‌ ملل‌ متحد از سوي‌ ايران‌ در واقع‌ نشان‌ دهنده‌ يك‌ چرخش‌ اساسي‌ در ديدگاه‌هاي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ نسبت‌ به‌ مسائل‌ جهاني‌ است.


پس‌ از پايان‌ جنگ‌ تحميلي‌ چالش‌ها همچنان‌ ادامه‌ دارد و فقط‌ در نحوه‌ صف‌آرايي‌ و تمركز آن‌ دگرگوني‌هايي‌ حاصل‌ و جبهه‌هاي‌ جديدي‌ گشوده‌ شده‌ است؛ جبهه‌هاي‌ اقتصادي‌ و فرهنگي.


وجود خرابي‌ها و نياز به‌ بازسازي‌ از ملموس‌ترين‌ مسائل‌ مطرح‌ بعد از جنگ‌ تحميلي‌ است. نيازهايي‌ كه‌ نه‌ تنها برخاسته‌ از خسارات‌ ناشي‌ از جنگ‌ بود، بلكه‌ خواسته‌هايي‌ به‌ حق‌ را نيز شامل‌ مي‌شد كه‌ مربوط‌ به‌ خواست‌هاي‌ اوايل‌ دوران‌ انقلاب‌ مي‌شد.


توام‌ نمودن‌ اقتصاد و اخلاق‌ و سياست‌ در عمل‌ بسيار دشوار نمود و فعاليت‌هاي‌ «دوران‌ سازندگي» در زمان‌ رياست‌ جمهوري‌ آقاي‌ رفسنجاني‌ تا حد زيادي‌ در زمينه‌هاي‌ اقتصادي‌ خلاصه‌ شد و انتقادهاي‌ فراواني‌ را به‌ سبب‌ در حاشيه‌ماندن‌ دو مقوله‌ ديگر در پي‌ آورد،


دوران‌ پس‌ از جنگ‌ تحميلي‌ را مي‌توان‌ دوران‌ اختلاف‌ها دانست. اين‌ اختلاف‌ها همانا پاسخ‌هاي‌ مختلف‌ به‌ سوال‌هاي‌ مشتركي‌ چون‌ هويت‌ ملي، امنيت‌ ملي‌ و منافع‌ ملي‌ است‌ و اين‌كه‌ چگونه‌ آنها را تقويت‌ و تامين‌ نماييم.


در كنار فشارها و تحريم‌هاي‌ اقتصادي، فعاليت‌هايي‌ ضدنهضت‌ فرهنگي‌ برآمده‌ از انقلاب‌ اسلامي‌ آغاز شد و در دستور كار دشمنان‌ انقلاب‌ قرار گرفت.


هدف‌ در تبادل‌ فرهنگي، باوركردن‌ فرهنگ‌ ملي‌ و كامل‌ كردن‌ آن‌ است. ولي‌ هدف‌ در تهاجم‌ فرهنگي، ريشه‌كن‌ كردن‌ فرهنگ‌ ملي‌ و از بين‌ بردن‌ آن‌ است.