قدرت نرم آمريكا و ايران
كسب وجهه و اعتبار بين المللى و نفوذ در افكار عمومى جهانيان يا به تعبير برخى انديشمندان دستيابى به قدرت نَرم به موازات و حتى فراتر از كسب همين نتيجه در سطح ملى از جمله اهداف مهم و در عين حال تصريح نشده ديپلماسى كشورها در ارتباطات فيمابين است. اين مهم به تناسب موقعيت و جايگاه و امكانات و فرصتهاى هر كشور در عرصه بين الملل به شيوههاى مختلف و از مجارى و كانالهاى متعدد، تعقيب مىشود.
دفاع از ارزشهاى مقبول همگانى، صدور اقلام و مصنوعات فرهنگى و مادى با كيفيت، اتخاذ مواضع منطقى و ظاهرپسند، تحرك جدى در عرصههاى ديپلماتيك، مشاركت فعّال در اقدامات بين المللى، ميزبانى نشستها و مسابقات بين المللى، اعطاى كمكهاى بشردوستانه، جذب گردشگر، تبليغات برون مرزى و ... بخشى از سياستهاى رايج و تجربه شدهاى است كه معمولاً هر كشور به فراخور حال، در جهت نيل به اين مقصود از آن بهره مىگيرد. در اين نوشتار، سياستهاى اجرايى دو كشور ايران و امريكا در منطقه خاورميانه، در راستاى تأمين اين مهم به اجمال مورد بررسى قرار گرفته است.
واژههاى كليدى: قدرت نرم، پرستيژ فرهنگى، تصويرسازى مطلوب، ديپلماسى فرهنگى، محبوبيت بينالمللى.
مقدمه
قدرت نرم، امپرياليسم فرهنگى و به تعبير گرامشى «هژمونى فرهنگى» سه مفهوم نزديك و داراى حوزه معنايى كم و بيش مشتركى هستند. آن چه از فحواى كلمات انديشمندان در توضيح واژه نسبتاً جديد «قدرت نرم» برمىآيد اين است كه قدرت نرم، محصول و برآيند تصويرسازى مثبت، ارايه چهره موجه از خود، كسب اعتبار در افكار عمومى داخلى و خارجى، قدرت تأثيرگذارى غير مستقيم توأم با رضايت بر ديگران، اراده ديگران را تابع اراده خويش ساختن و مؤلفههايى از اين سنخ است. اين قدرت معمولاً در مقابل قدرت نظامى و تسليحاتى و در مواردى قدرت اقتصادى و به عبارتى قدرت سخت و خشن به كار مىرود. بارزترين نمونه قدرت نرم در سطح خرد و شخصى تصويرى است كه ماكس وبر، جامعهشناس مشهور آلمانى از نفوذ و اقتدار بلامنازع شخصيتهاى بزرگ و چهرههاى متنفذ و كاريزما به دست داده است. «كيفيت استثنايى شخصى كه به نظر مىرسد واجد يك قدرت فوق طبيعى، فوق بشرى يا دستكم غير عادى است كه از گذر آن چونان مرد مقتدر و سرنوشتساز جلوه مىكند و بدين دليل، مريدان يا هوادارانى گرد او جمع مىشوند. رفتار كاريزمايى ويژه فعاليت سياسى نيست، زيرا مىتوان آن را در زمينههاى ديگرى چون دين، هنر، اخلاق و حتى اقتصاد ملاحظه كرد... مبناى اين سلطه عاطفى است نه عقلانى، چرا كه تمام نيروى يك چنين سلطهاى بر اعتماد، آن هم غالباً بر اعتمادى بىچون و چرا متكى است».2
از جمله مظاهر قدرت نرم توام ساختن ديپلماسى با اخلاق است كه در دوران پس از استعمار كهن مورد توجه سياستمداران قرار گرفته است: «در ديپلماسى كنونى، اخلاق براى خود جايگاهى هر چند صورى يافته است و تقريباً همه كشورها سعى مىكنند ديپلماسى خود را متصف به آن نشان دهند».3
توام ساختن ديپلماسى معمول با روابط فرهنگى گسترده نيز از جمله عوامل مولد قدرت نرم است:
روابط فرهنگى، زمينهساز و حامى روابط رسمى ميان دولتها هستند. زبانِ فرهنگ، زبان ملايمى است كه مىتواند روابط رسمى را همراه با تفاهم همچنان زنده نگه دارد. روابط ميان كشورها چنان چه به عرصههاى فرهنگى كشيده شود نه تنها در سطح رسمى باقى مىماند بلكه پيوندهاى گستردهترى را ميان ملتها ايجاد مىكند.4
عوامل ايجاد و تقويت كننده قدرت نرم
عوامل ايجاد كننده يا تقويت كننده اين نوع قدرت بر حسب تعاريف ارايه شده عبارتند از:
موقعيت ايدئولوژيك، ارتباطات ديپلماتيك مطبوع و گسترده، مناسبات و مبادلات فرهنگى، ترويج زبان و ادبيات، تبليغ آرمانها، ارزشها و اهداف متعالى، ارايه تصوير مثبت و مطلوب از خود، ايجاد و ابراز صميميت، بهرهگيرى مناسب از اطلاعات و فرهنگ در راستاى مقاصد ديپلماتيك، طراحى و اتخاذ سياستهاى استراتژيك مقبول، زدودن ذهنيتهاى تاريخى منفى، مبادلات دانشگاهى و آكادميك و سرمايهگذارى در تربيت نخبگان ساير كشورها، فعاليتهاى آموزشى و آگاهى بخش برخوردارى از اطلاعات زياد و كارآمد، كسب جايگاه و موقعيت علمى پيشرفته و فنآورىهاى تكنولوژيكى، توانمندى اقتصادى بالا، مبادلات تجارى و اقتصادى گسترده در بخشهاى سختافزارى و نرمافزارى، قدرت نظامى و تسليحاتى (به عنوان هالهاى از توانمندى و اقتدار بالقوه براى رويارويى با بحرانهاى محتمل)، قدرت شكلدهى و كنترل افكار عمومى، قدرت نفوذ در باورها و نگرشها، ظرفيت پذيرش گردشگر و جذب مهاجر خارجى، برخوردارى از شبكههاى خبرى جهانگستر و قدرت توليد و توزيع محصولات رسانهاى متنوع به كشورها و به زبانهاى مختلف، نفوذ در رسانههاى بين المللى، التزام به رعايت معاهدات و قراردادهاى بين المللى، ايفاى رسالت تاريخى متناسب با موقعيت جهانى و سطح انتظار در شرايط مختلف، برخورد مناسب و اتخاذ مواضع مقبول در برخورد با بحرانهاى بين المللى، ارائه خدمات بشردوستانه، القاى توهم بىطرفى در بحرانهاى بين المللى، بهرهگيرى از سازمانها و مؤسسات غير دولتى، بين الدولى و بين المللى، نفوذ در سازمانها و مجامع بين المللى، بهرهگيرى مناسب از نيروها و شبكه گسترده بازار جهانى و تبليغ خود از طريق صدور اقلام، رعايت استاندارهاى حقوق بشر، توان رويارويى سريع و در خور در برخورد با توطئهها و تهديدات تضعيف كننده داخلى و خارجى، قدرت خنثى سازى تبليغات مسموم، كاهش دشمنىها و مخالفتهاى موجود و محتمل داخلى و خارجى، حمايت از جنبشهاى سبز، مشاركت در جنبشهاى صلحطلب و نيروهاى حافظ صلح، تشكيل انجمنهاى دوستى با كشورهاى مختلف، اعطاى كمكهاى خارجى به كشورهاى نيازمند، تأسيس موسسات غير انتفاعى، ميزبانى كنفرانسهاى بين المللى، برگزارى و مشاركت در نمايشگاههاى بين المللى، توان استفاده از عمليات روانى مناسب در جنگها و بحرانها و ... .5
برخى از انديشمندان سياسى، عوامل و عناصر ديگرى را نيز در عداد عوامل تشكيل دهنده و مؤثر در قدرت، اعم از نرم و سخت برشمردهاند كه اهم آنها عبارتند از:
وضعيت جغرافيايى (شامل: آب و هوا، نوع زمين، وسعت خاك، موقعيت سرزمين از نظر دسترسى به دريا يا مجاورت با ساير كشورها)؛ جمعيت و نيروى انسانى؛ ظرفيت صنعتى؛ ترابرى و ارتباطات؛ استعدادهاى علمى و اختراعات و ابتكارات؛ سيستم اقتصادى؛ سازمان ادارى و دولتى؛ موقعيت استراتژيك؛ ايدئولوژى و اخلاق اجتماعى؛ اطلاعات و آگاهى؛ تأسيسات نظامى و انتظامى؛ خرد رهبرى و روحيه ملى.6
يكى از انديشمندان در توصيف قدرت نرم با محوريت كشور امريكا مىنويسد: «قدرت نرم يك نيروى فرهنگى - اقتصادى است و از همتاى نظامى خود كاملاً متفاوت است. آمريكا پيشرفتهترين - نه بزرگترين - نيروى جهان را در اختيار دارد و پيشرفت آن با گامهاى سريع و بلند ادامه دارد و اين را در جنگ افغانستان شاهد بوديم. اما از لحاظ «قدرت نرم» نيز كلاس خاصى دارد. در اين زمينه هيچ كشورى داراى امكانات امريكا نيست، مك دانلد، مايكرو سافت، هاليوود و هاروارد نمونههايى از اين دست مىباشند. اين نوع قدرت؛ يعنى فرهنگى كه از خود شعاع نور را به اطراف مىپراكند و بازارى كه مغزها را جذب مىكند بر جذابيت و جاذبه خود تكيه مىكند، نه هل دادن و دافعه. اتكاى آن به پذيرش است نه به تحميل. در اين جا هم كميت زياد كارى انجام نمىدهد. در اين زمينه، اروپا، ژاپن، چين و روسيه نمىتوانند مانند اتحادهاى گذشته، عليه آمريكا به پا خيزند. كل استوديوهاى فيلم سازى آنان هم نمىتواند با هاليوود مقابله كند، زيرا اگر حجم توليد مهم باشد، هندوستان كه بيشترين توليدات سينمايى در جهان را دارد بايد تا كنون از آن پيشى گرفته باشد. همچنين كليه دانشگاهها روى هم رفته نمىتوانند هاروارد يا استنفورد را شكست دهند. زيرا تعداد زياد نمىتواند كيفيت را مغلوب سازد و همواره بهترين و درخشانترين مغزهاى خارجى در رقابت براى ورود به بهترين دانشگاههاى آمريكا مىباشند».7
سى رايت ميلز جامعهشناس منتقد امريكايى نيز در قالب نقد موقعيت جهانى امريكا به بيان اين نوع قدرت پرداخته و نوشته بود:
ايالات متحده امريكا در حال حاضر، با ديگر ملل، مخصوصاً با شوروى، درگير يك رقابت تمام عيار به خاطر پرستيژ فرهنگى مبتنى بر ملىگرايى خود است. در اين رقابت موضوعات موسيقى، ادبيات و هنر امريكا، و در بعد وسيعترى شيوه زندگى آمريكايى وجود دارند. قدرت اقتصادى، نظامى و سياسى آمريكا به طور چشمگيرى از قدرت فرهنگى آن پيشى گرفته است. آن چه آمريكا در خارج از مرزها دارد، قدرت است و آن چه در داخل و خارج ندارد وجهه فرهنگى است. اين واقعيت بسيارى از ليبرالها را به سوى باز تكريم آمريكا سوق داده است، تكريمى كه نه تنها مبتنى بر احساس نياز چپ براى دفاع ناسيوناليستى از خود در مقابل راست بلكه مبتنى بر الزام فورى حفظ وجهه فرهنگى امريكا در خارج مىباشد.8
برخوردارى امريكا از امكانات عظيم رسانهاى با توجه به كارويژه متنوع آنها در ديپلماسى فرهنگى، نقش بسيار مهمى در تأمين قدرت نرم براى اين كشور به دنبال داشته است: «اثرات نقش برتر امريكا در آموزش جهانى، با سلطه رسانههاى جمعى آمريكايى تقويت و تشديد مىگردد. هر چند سايه گسترده فرهنگ امريكا گاهى موجب واكنشهاى تهاجمى مىشود، اما اين عنصر «قدرت نرم» ايالات متحده و يك سلاح توانا و غير تهديدآميز در كوشش براى تسلط بر قلوب و اذهان نخبگان خارجى است. بيشتر قدرت نرم آمريكا بر اساس امكانات و ابزارهايى است كه تحت كنترل سياسى نيستند (و نبايد باشند). ديپلماسى فرهنگى زمانى مؤثر است كه بخشى از يك برنامه تبليغاتى صريح نبوده و اگر قرار بود دولت آمريكا اثرات اجتماعى آموزش خارجيان در اين كشور را به منظور تطابقپذيرى آنان به شكل صريح سازماندهى مىكرد، اين اثرات نابود و محو مىشد».9
چند فرهنگى بودن هويت سياسى آمريكا نيز به تقويت مبانى سياست خارجى بين المللى و چند جانبهگرايى اين كشور و بالطبع به ارتقاى موقعيت آن كمك كرده است. «جامعه آمريكايى به طور فزايندهاى از نظر نژادى، قومى و مذهبى چندگانگى دارد. اين مىتواند به جهتگيرى فعاليتگرا و كلى در سياست خارجى و طرفدارى از روشهاى چند سويه و قانونمند در سازماندهى قدرت هژمونيك كمك كند. بالاخره، هويت ملى آمريكايى توانسته به آمريكا توانايى غير عادى در جذب و يكپارچهسازى مهاجران در يك سيستم سياسى با ثبات ولى چند سويه بدهد. اين ظرفيت يكپارچهسازى اهميت بيشترى پيدا خواهد كرد».10
قدرت برقرارى ارتباطات گسترده و عميق و همكارى متقابل و تأثيرگذارى بر اراده ديگران از جمله وجوه برترى موقعيت آمريكا قلمداد شده است: «بنابراين به نظر ناى، قدرت نرم زمانى اعمال مىشود كه يك كشور ساير كشورها را وا دارد چيزى را بخواهند كه خود مىخواهد... توانايى تأثيرگذارى بر آن چه ديگر كشورها مىخواهند با منابع نامحسوسى مثل فرهنگ، ايدئولوژى و نهادها ارتباط دارد... ايالات متحده بيشتر از ساير كشورها قدرت همكارى دارد، اين قدرت سلطه امريكايى در زمينه ارتباط با عامه عمومى است و به بخش عمده منابع اطلاعات جهان نظارت مىكند كه ناى آن را به عنوان عامل عمده تشكيل دهندههاى قدرت در دهه 1990 و بعد از آن مورد توجه قرار مىدهد».11
قدرت اقتصادى و كنترلى عظيم:
«ايالات متحده يك اقتصاد تقريباً 6 تريليونى را، اگر چه به شكل نامتعادل، سامان مىدهد و يك دستگاه الكترونيكى جهانگير را اداره مىكند كه نظارت و استراق سمع يا شنودانى و مداوم جهان را بر عهده دارد. قدرت نرم اين كشور ترسآور است، اگر چه به شكل فزايندهاى در دسترس رقيبان اصلى آن هم قرار مىگيرد».12
موقعيت امريكا در منطقه
ترديدى نيست كه امريكا تقريباً از همه اركان فوق براى اعمال «قدرت نرم» برخوردار است و پيروزى در جنگ سرد، فروپاشى شوروى و تك قطبى شدن جهان نيز بر اين اعتبار افزوده است. حضور بلند مدت در منطقه، نياز شديد كشورهاى عربى به حمايت مستمر امريكا، وابستگى شديد كشورهاى منطقه به آن، تأمين امنيت صورى منطقه، انعقاد پيمانهاى مختلف با كشورهاى منطقه، پايان دادن به اشغال كويت، اشغال عراق و سركوب صدام، حضور نظامى جدى در منطقه، نقش تعادلبخشى در منطقه، نفوذ بلامنازع در سازمانهاى بين المللى، روابط گسترده سياسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى با بيشتر كشورهاى منطقه، تلقى اين كشور به عنوان مأمن و تكيهگاه نظامهاى استبدادى و غير دموكراتيك حاكم بر بيشتر كشورهاى منطقه، نقش محورى آن در فرايند جهانى شدن، كمكهاى اقتصادى و بعضاً بلاعوض به برخى كشورهاى نيازمند منطقه، طرح شعارهاى فريبنده همچون حقوق بشر و مبارزه با تروريسم، قدرت زياد در جعل اتهامات، بحرانآفرينى و ايجاد رعب و هراس در ميان مردم و رهبران كشورها و خوف دولتهاى منطقه از ناهمسويى با سياستهاى اين كشور، نفوذ در ميان رهبران و نخبگان بيشتر كشورهاى منطقه، تلاش گسترده فرهنگى براى انتشار ارزشها و الگوهاى مورد قبول خود در جهان اسلام، به ويژه در ميان نسل جوان و كسب محبوبيت و ... به اعتبار و نفوذ بيش از پيش اين ابر قدرت در منطقه افزوده است. لازم به ذكر نيست كه در يكى دو دهه اخير به دليل اعمال آشكار برخى سياستهاى خشن توجيهناپذير همچون حمايت صريع و قاطع از اسرائيل، يكجانبهگرايى، توسعهطلبى، اشغال عراق و افغانستان، مخالفت با سوريه و لبنان، حمايت از برخى گروههاى تروريستى همچون القاعده و ... اعتبار و وجاهت آن افول يافته و قدرت نرم آن تا حد زياد تحليل رفته است. اين معادله احتمالاً در خصوص ايران سيرى معكوس طى كرده است. در هر حال، هر چند پاسخ قطعى به اين سؤال در قالب برآورد موقعيت اين دو كشور از حيث برخوردارى از قدرت نرم و سخت و جايگاه استراتژيك آنها در منطقه بسيار مشكل است و نياز به بررسى و كاوش افكار عمومى مردم و نخبگان منطقه دارد؛ اما ظواهر امر چنين نشان مىدهد كه امريكا از حيث قدرت نرم و سخت هنوز هم نه تنها در خاورميانه كه در كل جهان موقعيتى نسبتاً ممتاز و برجسته دارد. جمهورى اسلامى ايران نيز هر چند از حيث قدرت سخت موقعيتى نازل دارد اما شواهد عينى چنين نشان مىدهد كه موقعيت معنوى و فرهنگى و به اصطلاح قدرت نرم اين كشور تدريجاً رو به فزونى نهاده و در حال تبديل شدن به يك قطب فرهنگى مؤثر در منطقه و جهان است.
موقعيت ايران در منطقه
نويسنده بر اين باور است كه جمهورى اسلامى به دلايل عديدهاى كه به برخى از آنها در زير اشاره خواهد شد، زمينهها و شرايط لازم را براى كسب قدرت معنوى و ارتقاى نصاب محبوبيت خود در ميان كشورهاى منطقه فراهم ساخته است و به برخى از سياستها و خط مشىهاى سادهانگارانه وناسنجيدهاى كه به ويژه در سالهاى اوليه پيروزى انقلاب به سردى روابط و كاهش اعتبار بينالمللى او به ويژه در منطقه منجر شده بود؛ تدريجاً پايان داده است. ديپلماسى فعال كشور در چند سال اخير به اتخاذ، احيا و تثبيت سياستهاى خاصى دامن زده است كه مجموعاً به خروج كشور از انزوا و تصويرسازى مثبت از آن در افكار عمومى بين المللى و زدودن برخى ابهامات و در يك كلام كسب هژمونى فرهنگى كمك شايان كرده است. برخى از اين سياستها عبارتند از:
تلاش در جهت:
- كسب موقعيت برتر به عنوان بزرگترين كشور منطقه، با پيشينه و غناى تاريخى كهن و موقعيت استراتژيك
- اتحاد سياسى، اقتصادى و فرهنگى جهان اسلام
- تشنجزدايى و پيشبرد صلح و امنيت در سطح منطقه و جهان
- ايجاد درهمآميختگىهاى فرهنگى، اقتصادى و دينى وسيع با بسيارى از كشورهاى منطقه
- حسن همجوارى با همسايگان و ارتقاى اعتماد فيمابين از طريق اجراى اقدامات اعتمادساز
- اعلام خاورميانه به عنوان منطقهاى عارى از سلاحهاى كشتار جمعى
- تحرك ديپلماتيك و حضور موفق در مجامع بين المللى
- التزام عملى به رعايت معاهدات و پيمانهاى بين المللى
- طرح و ترويج ايده گفت و گوى مذاهب، فرهنگها و تمدنها
- حل و فصل مسالمتآميز بحرانهاى منطقهاى و بين المللى
- محكوميت مستمر اسرائيل به عنوان كانون شرارت در منطقه
- احقاق حقوق ملت مظلوم فلسطين
- نفى جهانى ذهنيت جنگ سرد و دشمن سازى توهمى
- مشاركت فعال در اعطاى كمكهاى بشردوستانه به جامعه بينالملل
- فعاليت ديپلماتيك گسترده در جهان اسلام در دوره رياست كنفرانس اسلامى (اجلاس هشتم)
- شكلگيرى و فعاليت سازمان همكارى اقتصادى (اكو)
- مبارزه با كشت، توليد، توزيع و ترانزيت مواد مخدر
- تأمين ملاحظات زيست محيطى
- پذيرش بيش از دو ميليون آواره افغانى و عراقى در بيش از دو دهه
- مبارزه جدى با تروريسم
- قطع رابطه با رژيم آپارتايد (افريقاى جنوبى)به عنوان يك افتخار تاريخى در سالهاى اوليه بعد از پيروزى انقلاب
- مخالفت صريح با حضور نيروهاى خارجى در منطقه
- زمينهسازى براى اجراى اعلاميه جهانى حقوق بشر اسلامى
- اتخاذ تدابير عينى در جهت رفع تنشها و بحرانها همچون بحران بوسنى، آسياى مركزى، قفقاز، افغانستان و عراق
- مخالفت با جريانات افراطى و بنيادگرايانه در جهان اسلام
- صدور فيلمهاى داراى محتواى غنى فرهنگى و تلاش در جهت گسترش زبان فارسى
- كمكهاى اقتصادى به برخى از كشورهاى فقير منطقه و جهان اسلام
- مشاركت فعال در احياى سنت حج ابراهيمى و كسب وجهه به ويژه در ميان تودههاى مسلمان
- تحرك جدى در برخورد با اهانتهاى دشمنان به اسلام همچون قضيه سلمان رشدى
لازم به ذكر است كه جمهورى اسلامى به دليل طرح برخى اتهامات به ويژه از سوى امريكا همچون: تلاش براى صدور انقلاب اسلامى به ساير كشورهاى اسلامى، حمايت از جريانات افراطى و تندروانه، حمايت از تروريسم، دشمنى قاطع با اسرائيل، نقض حقوق بشر، حمايت جدى از حزب اللَّه و انتفاضه ملت فلسطين، تلاش براى دستيابى به سلاح اتمى، دامن زدن به برخى اختلافات تاريخى ميان مسلمين، انتقامگيرى به خاطر جنگ هشت ساله با عراق به ويژه از كشورهاى كمك كننده به عراق، مالكيت عدوانى بر جزاير سهگانه مورد ادعاى امارات، تلاش در جهت احراز رهبرى جهان اسلام، نامشروع نماياندن برخى حاكميتهاى موجود در جهان اسلام، تلاش در جهت تضعيف موقعيت امريكا در منطقه و مسايلى از اين دست؛ همواره در تحقق اين هدف؛ يعنى كسب و ارتقاى قدرت و اعتبار معنوى با مشكلات و موانع جدى مواجه بوده است و در اين راه هزينههاى سنگينى متحمل شده است. اما روند موفقيت كشور در كسب اين مهم همواره صعودى بوده است.
پىنوشتها
1.دانشجوى دكترى دانشگاه امام صادق عليه السلام.
2. ژولين فروند، جامعهشناسى ماكس وبر، ترجمه: عبدالحسين نيكگهر، (انتشارات رايزن، 1368)، ص 244.
3. محمدرضا، البرزى، ارزيابى تحول ديپلماسى در قرن بيستم، (نشر سفير، 1368)، ص 17.
4. حسين سليمى، فرهنگگرايى، جهانى شدن و حقوق بشر، (دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1379)، ص 69.
5. ر.ك: جوزف ناى، كاربرد قدرت نرم، ترجمه: سيد رضا ميرطاهر، 1383.
6. علىاصغر كاظمى، نقش قدرت در جامعه و روابط بين الملل، (نشر قومس، 1369)، ص 138.
7. ام استفان والت، جوزف و جى جان ايكنزى، تنها ابرقدرت، تدوين: جى. جان ايكنبرى، ترجمه: عظيم فضلىپور، (انتشارات مؤسسه فرهنگى مطالعات و تحقيقات بين المللى ابرار معاصر تهران، 1382)، ص 255.
8. سى رايت ميلز، نخبگان قدرت، ترجمه: بنياد فرهنگى پژوهشى غربشناسى، (انتشارات فرهنگ مكتوب، 23، 1383)، ص 435.
9. همان، ص 219.
10. همان، ص 422.
11. هربرت شيلر، وسايل ارتباط جمعى و امپراتورى امريكا، ترجمه: احمد ميرعابدينى، (سروش، 1377)، ص 100.
12. همان، ص 100.