قدرت نرم آمريكا و ايران

كسب وجهه و اعتبار بين المللى و نفوذ در افكار عمومى جهانيان يا به تعبير برخى انديشمندان دست‏يابى به قدرت نَرم به موازات و حتى فراتر از كسب همين نتيجه در سطح ملى از جمله اهداف مهم و در عين حال تصريح نشده ديپلماسى كشورها در ارتباطات فيمابين است. اين مهم به تناسب موقعيت و جايگاه و امكانات و فرصت‏هاى هر كشور در عرصه بين الملل به شيوه‏هاى مختلف و از مجارى و كانال‏هاى متعدد، تعقيب مى‏شود.
دفاع از ارزش‏هاى مقبول همگانى، صدور اقلام و مصنوعات فرهنگى و مادى با كيفيت، اتخاذ مواضع منطقى و ظاهرپسند، تحرك جدى در عرصه‏هاى ديپلماتيك، مشاركت فعّال در اقدامات بين المللى، ميزبانى نشست‏ها و مسابقات بين المللى، اعطاى كمك‏هاى بشردوستانه، جذب گردشگر، تبليغات برون مرزى و ... بخشى از سياست‏هاى رايج و تجربه شده‏اى است كه معمولاً هر كشور به فراخور حال، در جهت نيل به اين مقصود از آن بهره مى‏گيرد. در اين نوشتار، سياست‏هاى اجرايى دو كشور ايران و امريكا در منطقه خاورميانه، در راستاى تأمين اين مهم به اجمال مورد بررسى قرار گرفته است.
واژه‏هاى كليدى: قدرت نرم، پرستيژ فرهنگى، تصويرسازى مطلوب، ديپلماسى فرهنگى، محبوبيت بين‏المللى.
مقدمه‏
قدرت نرم، امپرياليسم فرهنگى و به تعبير گرامشى «هژمونى فرهنگى» سه مفهوم نزديك و داراى حوزه معنايى كم و بيش مشتركى هستند. آن چه از فحواى كلمات انديشمندان در توضيح واژه نسبتاً جديد «قدرت نرم» برمى‏آيد اين است كه قدرت نرم، محصول و برآيند تصويرسازى مثبت، ارايه چهره موجه از خود، كسب اعتبار در افكار عمومى داخلى و خارجى، قدرت تأثيرگذارى غير مستقيم توأم با رضايت بر ديگران، اراده ديگران را تابع اراده خويش ساختن و مؤلفه‏هايى از اين سنخ است. اين قدرت معمولاً در مقابل قدرت نظامى و تسليحاتى و در مواردى قدرت اقتصادى و به عبارتى قدرت سخت و خشن به كار مى‏رود. بارزترين نمونه قدرت نرم در سطح خرد و شخصى تصويرى است كه ماكس وبر، جامعه‏شناس مشهور آلمانى از نفوذ و اقتدار بلامنازع شخصيت‏هاى بزرگ و چهره‏هاى متنفذ و كاريزما به دست داده است. «كيفيت استثنايى شخصى كه به نظر مى‏رسد واجد يك قدرت فوق طبيعى، فوق بشرى يا دست‏كم غير عادى است كه از گذر آن چونان مرد مقتدر و سرنوشت‏ساز جلوه مى‏كند و بدين دليل، مريدان يا هوادارانى گرد او جمع مى‏شوند. رفتار كاريزمايى ويژه فعاليت سياسى نيست، زيرا مى‏توان آن را در زمينه‏هاى ديگرى چون دين، هنر، اخلاق و حتى اقتصاد ملاحظه كرد... مبناى اين سلطه عاطفى است نه عقلانى، چرا كه تمام نيروى يك چنين سلطه‏اى بر اعتماد، آن هم غالباً بر اعتمادى بى‏چون و چرا متكى است».2
از جمله مظاهر قدرت نرم توام ساختن ديپلماسى با اخلاق است كه در دوران پس از استعمار كهن مورد توجه سياست‏مداران قرار گرفته است: «در ديپلماسى كنونى، اخلاق براى خود جايگاهى هر چند صورى يافته است و تقريباً همه كشورها سعى مى‏كنند ديپلماسى خود را متصف به آن نشان دهند».3
توام ساختن ديپلماسى معمول با روابط فرهنگى گسترده نيز از جمله عوامل مولد قدرت نرم است:
روابط فرهنگى، زمينه‏ساز و حامى روابط رسمى ميان دولت‏ها هستند. زبانِ فرهنگ، زبان ملايمى است كه مى‏تواند روابط رسمى را همراه با تفاهم هم‏چنان زنده نگه دارد. روابط ميان كشورها چنان چه به عرصه‏هاى فرهنگى كشيده شود نه تنها در سطح رسمى باقى مى‏ماند بلكه پيوندهاى گسترده‏ترى را ميان ملت‏ها ايجاد مى‏كند.4

عوامل ايجاد و تقويت كننده قدرت نرم‏
عوامل ايجاد كننده يا تقويت كننده اين نوع قدرت بر حسب تعاريف ارايه شده عبارتند از:
موقعيت ايدئولوژيك، ارتباطات ديپلماتيك مطبوع و گسترده، مناسبات و مبادلات فرهنگى، ترويج زبان و ادبيات، تبليغ آرمان‏ها، ارزش‏ها و اهداف متعالى، ارايه تصوير مثبت و مطلوب از خود، ايجاد و ابراز صميميت، بهره‏گيرى مناسب از اطلاعات و فرهنگ در راستاى مقاصد ديپلماتيك، طراحى و اتخاذ سياست‏هاى استراتژيك مقبول، زدودن ذهنيت‏هاى تاريخى منفى، مبادلات دانشگاهى و آكادميك و سرمايه‏گذارى در تربيت نخبگان ساير كشورها، فعاليت‏هاى آموزشى و آگاهى بخش برخوردارى از اطلاعات زياد و كارآمد، كسب جايگاه و موقعيت علمى پيشرفته و فن‏آورى‏هاى تكنولوژيكى، توان‏مندى اقتصادى بالا، مبادلات تجارى و اقتصادى گسترده در بخش‏هاى سخت‏افزارى و نرم‏افزارى، قدرت نظامى و تسليحاتى (به عنوان هاله‏اى از توان‏مندى و اقتدار بالقوه براى رويارويى با بحران‏هاى محتمل)، قدرت شكل‏دهى و كنترل افكار عمومى، قدرت نفوذ در باورها و نگرش‏ها، ظرفيت پذيرش گردشگر و جذب مهاجر خارجى، برخوردارى از شبكه‏هاى خبرى جهان‏گستر و قدرت توليد و توزيع محصولات رسانه‏اى متنوع به كشورها و به زبان‏هاى مختلف، نفوذ در رسانه‏هاى بين المللى، التزام به رعايت معاهدات و قراردادهاى بين المللى، ايفاى رسالت تاريخى متناسب با موقعيت جهانى و سطح انتظار در شرايط مختلف، برخورد مناسب و اتخاذ مواضع مقبول در برخورد با بحران‏هاى بين المللى، ارائه خدمات بشردوستانه، القاى توهم بى‏طرفى در بحران‏هاى بين المللى، بهره‏گيرى از سازمان‏ها و مؤسسات غير دولتى، بين الدولى و بين المللى، نفوذ در سازمان‏ها و مجامع بين المللى، بهره‏گيرى مناسب از نيروها و شبكه گسترده بازار جهانى و تبليغ خود از طريق صدور اقلام، رعايت استاندارهاى حقوق بشر، توان رويارويى سريع و در خور در برخورد با توطئه‏ها و تهديدات تضعيف كننده داخلى و خارجى، قدرت خنثى سازى تبليغات مسموم، كاهش دشمنى‏ها و مخالفت‏هاى موجود و محتمل داخلى و خارجى، حمايت از جنبش‏هاى سبز، مشاركت در جنبش‏هاى صلح‏طلب و نيروهاى حافظ صلح، تشكيل انجمن‏هاى دوستى با كشورهاى مختلف، اعطاى كمك‏هاى خارجى به كشورهاى نيازمند، تأسيس موسسات غير انتفاعى، ميزبانى كنفرانس‏هاى بين المللى، برگزارى و مشاركت در نمايشگاه‏هاى بين المللى، توان استفاده از عمليات روانى مناسب در جنگ‏ها و بحران‏ها و ... .5
برخى از انديشمندان سياسى، عوامل و عناصر ديگرى را نيز در عداد عوامل تشكيل دهنده و مؤثر در قدرت، اعم از نرم و سخت برشمرده‏اند كه اهم آنها عبارتند از:
وضعيت جغرافيايى (شامل: آب و هوا، نوع زمين، وسعت خاك، موقعيت سرزمين از نظر دست‏رسى به دريا يا مجاورت با ساير كشورها)؛ جمعيت و نيروى انسانى؛ ظرفيت صنعتى؛ ترابرى و ارتباطات؛ استعدادهاى علمى و اختراعات و ابتكارات؛ سيستم اقتصادى؛ سازمان ادارى و دولتى؛ موقعيت استراتژيك؛ ايدئولوژى و اخلاق اجتماعى؛ اطلاعات و آگاهى؛ تأسيسات نظامى و انتظامى؛ خرد رهبرى و روحيه ملى.6
يكى از انديشمندان در توصيف قدرت نرم با محوريت كشور امريكا مى‏نويسد: «قدرت نرم يك نيروى فرهنگى - اقتصادى است و از همتاى نظامى خود كاملاً متفاوت است. آمريكا پيشرفته‏ترين - نه بزرگ‏ترين - نيروى جهان را در اختيار دارد و پيشرفت آن با گام‏هاى سريع و بلند ادامه دارد و اين را در جنگ افغانستان شاهد بوديم. اما از لحاظ «قدرت نرم» نيز كلاس خاصى دارد. در اين زمينه هيچ كشورى داراى امكانات امريكا نيست، مك دانلد، مايكرو سافت، هاليوود و هاروارد نمونه‏هايى از اين دست مى‏باشند. اين نوع قدرت؛ يعنى فرهنگى كه از خود شعاع نور را به اطراف مى‏پراكند و بازارى كه مغزها را جذب مى‏كند بر جذابيت و جاذبه خود تكيه مى‏كند، نه هل دادن و دافعه. اتكاى آن به پذيرش است نه به تحميل. در اين جا هم كميت زياد كارى انجام نمى‏دهد. در اين زمينه، اروپا، ژاپن، چين و روسيه نمى‏توانند مانند اتحادهاى گذشته، عليه آمريكا به پا خيزند. كل استوديوهاى فيلم سازى آنان هم نمى‏تواند با هاليوود مقابله كند، زيرا اگر حجم توليد مهم باشد، هندوستان كه بيشترين توليدات سينمايى در جهان را دارد بايد تا كنون از آن پيشى گرفته باشد. هم‏چنين كليه دانشگاه‏ها روى هم رفته نمى‏توانند هاروارد يا استنفورد را شكست دهند. زيرا تعداد زياد نمى‏تواند كيفيت را مغلوب سازد و همواره بهترين و درخشان‏ترين مغزهاى خارجى در رقابت براى ورود به بهترين دانشگاه‏هاى آمريكا مى‏باشند».7
سى رايت ميلز جامعه‏شناس منتقد امريكايى نيز در قالب نقد موقعيت جهانى امريكا به بيان اين نوع قدرت پرداخته و نوشته بود:
ايالات متحده امريكا در حال حاضر، با ديگر ملل، مخصوصاً با شوروى، درگير يك رقابت تمام عيار به خاطر پرستيژ فرهنگى مبتنى بر ملى‏گرايى خود است. در اين رقابت موضوعات موسيقى، ادبيات و هنر امريكا، و در بعد وسيع‏ترى شيوه زندگى آمريكايى وجود دارند. قدرت اقتصادى، نظامى و سياسى آمريكا به طور چشم‏گيرى از قدرت فرهنگى آن پيشى گرفته است. آن چه آمريكا در خارج از مرزها دارد، قدرت است و آن چه در داخل و خارج ندارد وجهه فرهنگى است. اين واقعيت بسيارى از ليبرال‏ها را به سوى باز تكريم آمريكا سوق داده است، تكريمى كه نه تنها مبتنى بر احساس نياز چپ براى دفاع ناسيوناليستى از خود در مقابل راست بلكه مبتنى بر الزام فورى حفظ وجهه فرهنگى امريكا در خارج مى‏باشد.8
برخوردارى امريكا از امكانات عظيم رسانه‏اى با توجه به كارويژه متنوع آنها در ديپلماسى فرهنگى، نقش بسيار مهمى در تأمين قدرت نرم براى اين كشور به دنبال داشته است: «اثرات نقش برتر امريكا در آموزش جهانى، با سلطه رسانه‏هاى جمعى آمريكايى تقويت و تشديد مى‏گردد. هر چند سايه گسترده فرهنگ امريكا گاهى موجب واكنش‏هاى تهاجمى مى‏شود، اما اين عنصر «قدرت نرم» ايالات متحده و يك سلاح توانا و غير تهديدآميز در كوشش براى تسلط بر قلوب و اذهان نخبگان خارجى است. بيشتر قدرت نرم آمريكا بر اساس امكانات و ابزارهايى است كه تحت كنترل سياسى نيستند (و نبايد باشند). ديپلماسى فرهنگى زمانى مؤثر است كه بخشى از يك برنامه تبليغاتى صريح نبوده و اگر قرار بود دولت آمريكا اثرات اجتماعى آموزش خارجيان در اين كشور را به منظور تطابق‏پذيرى آنان به شكل صريح سازمان‏دهى مى‏كرد، اين اثرات نابود و محو مى‏شد».9
چند فرهنگى بودن هويت سياسى آمريكا نيز به تقويت مبانى سياست خارجى بين المللى و چند جانبه‏گرايى اين كشور و بالطبع به ارتقاى موقعيت آن كمك كرده است. «جامعه آمريكايى به طور فزاينده‏اى از نظر نژادى، قومى و مذهبى چندگانگى دارد. اين مى‏تواند به جهت‏گيرى فعاليت‏گرا و كلى در سياست خارجى و طرف‏دارى از روش‏هاى چند سويه و قانون‏مند در سازمان‏دهى قدرت هژمونيك كمك كند. بالاخره، هويت ملى آمريكايى توانسته به آمريكا توانايى غير عادى در جذب و يك‏پارچه‏سازى مهاجران در يك سيستم سياسى با ثبات ولى چند سويه بدهد. اين ظرفيت يك‏پارچه‏سازى اهميت بيشترى پيدا خواهد كرد».10
قدرت برقرارى ارتباطات گسترده و عميق و همكارى متقابل و تأثيرگذارى بر اراده ديگران از جمله وجوه برترى موقعيت آمريكا قلمداد شده است: «بنابراين به نظر ناى، قدرت نرم زمانى اعمال مى‏شود كه يك كشور ساير كشورها را وا دارد چيزى را بخواهند كه خود مى‏خواهد... توانايى تأثيرگذارى بر آن چه ديگر كشورها مى‏خواهند با منابع نامحسوسى مثل فرهنگ، ايدئولوژى و نهادها ارتباط دارد... ايالات متحده بيشتر از ساير كشورها قدرت همكارى دارد، اين قدرت سلطه امريكايى در زمينه ارتباط با عامه عمومى است و به بخش عمده منابع اطلاعات جهان نظارت مى‏كند كه ناى آن را به عنوان عامل عمده تشكيل دهنده‏هاى قدرت در دهه 1990 و بعد از آن مورد توجه قرار مى‏دهد».11

قدرت اقتصادى و كنترلى عظيم:
«ايالات متحده يك اقتصاد تقريباً 6 تريليونى را، اگر چه به شكل نامتعادل، سامان مى‏دهد و يك دستگاه الكترونيكى جهان‏گير را اداره مى‏كند كه نظارت و استراق سمع يا شنودانى و مداوم جهان را بر عهده دارد. قدرت نرم اين كشور ترس‏آور است، اگر چه به شكل فزاينده‏اى در دست‏رس رقيبان اصلى آن هم قرار مى‏گيرد».12

موقعيت امريكا در منطقه‏
ترديدى نيست كه امريكا تقريباً از همه اركان فوق براى اعمال «قدرت نرم» برخوردار است و پيروزى در جنگ سرد، فروپاشى شوروى و تك قطبى شدن جهان نيز بر اين اعتبار افزوده است. حضور بلند مدت در منطقه، نياز شديد كشورهاى عربى به حمايت مستمر امريكا، وابستگى شديد كشورهاى منطقه به آن، تأمين امنيت صورى منطقه، انعقاد پيمان‏هاى مختلف با كشورهاى منطقه، پايان دادن به اشغال كويت، اشغال عراق و سركوب صدام، حضور نظامى جدى در منطقه، نقش تعادل‏بخشى در منطقه، نفوذ بلامنازع در سازمان‏هاى بين المللى، روابط گسترده سياسى، اقتصادى، نظامى و فرهنگى با بيشتر كشورهاى منطقه، تلقى اين كشور به عنوان مأمن و تكيه‏گاه نظام‏هاى استبدادى و غير دموكراتيك حاكم بر بيشتر كشورهاى منطقه، نقش محورى آن در فرايند جهانى شدن، كمك‏هاى اقتصادى و بعضاً بلاعوض به برخى كشورهاى نيازمند منطقه، طرح شعارهاى فريبنده همچون حقوق بشر و مبارزه با تروريسم، قدرت زياد در جعل اتهامات، بحران‏آفرينى و ايجاد رعب و هراس در ميان مردم و رهبران كشورها و خوف دولت‏هاى منطقه از ناهمسويى با سياست‏هاى اين كشور، نفوذ در ميان رهبران و نخبگان بيشتر كشورهاى منطقه، تلاش گسترده فرهنگى براى انتشار ارزش‏ها و الگوهاى مورد قبول خود در جهان اسلام، به ويژه در ميان نسل جوان و كسب محبوبيت و ... به اعتبار و نفوذ بيش از پيش اين ابر قدرت در منطقه افزوده است. لازم به ذكر نيست كه در يكى دو دهه اخير به دليل اعمال آشكار برخى سياست‏هاى خشن توجيه‏ناپذير هم‏چون حمايت صريع و قاطع از اسرائيل، يك‏جانبه‏گرايى، توسعه‏طلبى، اشغال عراق و افغانستان، مخالفت با سوريه و لبنان، حمايت از برخى گروه‏هاى تروريستى همچون القاعده و ... اعتبار و وجاهت آن افول يافته و قدرت نرم آن تا حد زياد تحليل رفته است. اين معادله احتمالاً در خصوص ايران سيرى معكوس طى كرده است. در هر حال، هر چند پاسخ قطعى به اين سؤال در قالب برآورد موقعيت اين دو كشور از حيث برخوردارى از قدرت نرم و سخت و جايگاه استراتژيك آنها در منطقه بسيار مشكل است و نياز به بررسى و كاوش افكار عمومى مردم و نخبگان منطقه دارد؛ اما ظواهر امر چنين نشان مى‏دهد كه امريكا از حيث قدرت نرم و سخت هنوز هم نه تنها در خاورميانه كه در كل جهان موقعيتى نسبتاً ممتاز و برجسته دارد. جمهورى اسلامى ايران نيز هر چند از حيث قدرت سخت موقعيتى نازل دارد اما شواهد عينى چنين نشان مى‏دهد كه موقعيت معنوى و فرهنگى و به اصطلاح قدرت نرم اين كشور تدريجاً رو به فزونى نهاده و در حال تبديل شدن به يك قطب فرهنگى مؤثر در منطقه و جهان است.

موقعيت ايران در منطقه‏
نويسنده بر اين باور است كه جمهورى اسلامى به دلايل عديده‏اى كه به برخى از آنها در زير اشاره خواهد شد، زمينه‏ها و شرايط لازم را براى كسب قدرت معنوى و ارتقاى نصاب محبوبيت خود در ميان كشورهاى منطقه فراهم ساخته است و به برخى از سياست‏ها و خط مشى‏هاى ساده‏انگارانه وناسنجيده‏اى كه به ويژه در سال‏هاى اوليه پيروزى انقلاب به سردى روابط و كاهش اعتبار بين‏المللى او به ويژه در منطقه منجر شده بود؛ تدريجاً پايان داده است. ديپلماسى فعال كشور در چند سال اخير به اتخاذ، احيا و تثبيت سياست‏هاى خاصى دامن زده است كه مجموعاً به خروج كشور از انزوا و تصويرسازى مثبت از آن در افكار عمومى بين المللى و زدودن برخى ابهامات و در يك كلام كسب هژمونى فرهنگى كمك شايان كرده است. برخى از اين سياست‏ها عبارتند از:
تلاش در جهت:
- كسب موقعيت برتر به عنوان بزرگ‏ترين كشور منطقه، با پيشينه و غناى تاريخى كهن و موقعيت استراتژيك‏
- اتحاد سياسى، اقتصادى و فرهنگى جهان اسلام‏
- تشنج‏زدايى و پيش‏برد صلح و امنيت در سطح منطقه و جهان‏
- ايجاد درهم‏آميختگى‏هاى فرهنگى، اقتصادى و دينى وسيع با بسيارى از كشورهاى منطقه‏
- حسن هم‏جوارى با همسايگان و ارتقاى اعتماد فيمابين از طريق اجراى اقدامات اعتمادساز
- اعلام خاورميانه به عنوان منطقه‏اى عارى از سلاح‏هاى كشتار جمعى‏
- تحرك ديپلماتيك و حضور موفق در مجامع بين المللى‏
- التزام عملى به رعايت معاهدات و پيمان‏هاى بين المللى‏
- طرح و ترويج ايده گفت و گوى مذاهب، فرهنگ‏ها و تمدن‏ها
- حل و فصل مسالمت‏آميز بحران‏هاى منطقه‏اى و بين المللى‏
- محكوميت مستمر اسرائيل به عنوان كانون شرارت در منطقه‏
- احقاق حقوق ملت مظلوم فلسطين‏
- نفى جهانى ذهنيت جنگ سرد و دشمن سازى توهمى‏
- مشاركت فعال در اعطاى كمك‏هاى بشردوستانه به جامعه بين‏الملل‏
- فعاليت ديپلماتيك گسترده در جهان اسلام در دوره رياست كنفرانس اسلامى (اجلاس هشتم)
- شكل‏گيرى و فعاليت سازمان همكارى اقتصادى (اكو)
- مبارزه با كشت، توليد، توزيع و ترانزيت مواد مخدر
- تأمين ملاحظات زيست محيطى‏
- پذيرش بيش از دو ميليون آواره افغانى و عراقى در بيش از دو دهه‏
- مبارزه جدى با تروريسم‏
- قطع رابطه با رژيم آپارتايد (افريقاى جنوبى)به عنوان يك افتخار تاريخى در سال‏هاى اوليه بعد از پيروزى انقلاب‏
- مخالفت صريح با حضور نيروهاى خارجى در منطقه‏
- زمينه‏سازى براى اجراى اعلاميه جهانى حقوق بشر اسلامى‏
- اتخاذ تدابير عينى در جهت رفع تنش‏ها و بحران‏ها هم‏چون بحران بوسنى، آسياى مركزى، قفقاز، افغانستان و عراق‏
- مخالفت با جريانات افراطى و بنيادگرايانه در جهان اسلام‏
- صدور فيلم‏هاى داراى محتواى غنى فرهنگى و تلاش در جهت گسترش زبان فارسى‏
- كمك‏هاى اقتصادى به برخى از كشورهاى فقير منطقه و جهان اسلام‏
- مشاركت فعال در احياى سنت حج ابراهيمى و كسب وجهه به ويژه در ميان توده‏هاى مسلمان‏
- تحرك جدى در برخورد با اهانت‏هاى دشمنان به اسلام هم‏چون قضيه سلمان رشدى‏
لازم به ذكر است كه جمهورى اسلامى به دليل طرح برخى اتهامات به ويژه از سوى امريكا هم‏چون: تلاش براى صدور انقلاب اسلامى به ساير كشورهاى اسلامى، حمايت از جريانات افراطى و تندروانه، حمايت از تروريسم، دشمنى قاطع با اسرائيل، نقض حقوق بشر، حمايت جدى از حزب اللَّه و انتفاضه ملت فلسطين، تلاش براى دستيابى به سلاح اتمى، دامن زدن به برخى اختلافات تاريخى ميان مسلمين، انتقام‏گيرى به خاطر جنگ هشت ساله با عراق به ويژه از كشورهاى كمك كننده به عراق، مالكيت عدوانى بر جزاير سه‏گانه مورد ادعاى امارات، تلاش در جهت احراز رهبرى جهان اسلام، نامشروع نماياندن برخى حاكميت‏هاى موجود در جهان اسلام، تلاش در جهت تضعيف موقعيت امريكا در منطقه و مسايلى از اين دست؛ همواره در تحقق اين هدف؛ يعنى كسب و ارتقاى قدرت و اعتبار معنوى با مشكلات و موانع جدى مواجه بوده است و در اين راه هزينه‏هاى سنگينى متحمل شده است. اما روند موفقيت كشور در كسب اين مهم همواره صعودى بوده است.

پى‏نوشت‏ها
1.دانشجوى دكترى دانشگاه امام صادق‏ عليه السلام.
2. ژولين فروند، جامعه‏شناسى ماكس وبر، ترجمه: عبدالحسين نيك‏گهر، (انتشارات رايزن، 1368)، ص 244.
3. محمدرضا، البرزى، ارزيابى تحول ديپلماسى در قرن بيستم، (نشر سفير، 1368)، ص 17.
4. حسين سليمى، فرهنگ‏گرايى، جهانى شدن و حقوق بشر، (دفتر مطالعات سياسى و بين المللى، 1379)، ص 69.
5. ر.ك: جوزف ناى، كاربرد قدرت نرم، ترجمه: سيد رضا ميرطاهر، 1383.
6. على‏اصغر كاظمى، نقش قدرت در جامعه و روابط بين الملل، (نشر قومس، 1369)، ص 138.
7. ام استفان والت، جوزف و جى جان ايكنزى، تنها ابرقدرت، تدوين: جى. جان ايكنبرى، ترجمه: عظيم فضلى‏پور، (انتشارات مؤسسه فرهنگى مطالعات و تحقيقات بين المللى ابرار معاصر تهران، 1382)، ص 255.
8. سى رايت ميلز، نخبگان قدرت، ترجمه: بنياد فرهنگى پژوهشى غرب‏شناسى، (انتشارات فرهنگ مكتوب، 23، 1383)، ص 435.
9. همان، ص 219.
10. همان، ص 422.
11. هربرت شيلر، وسايل ارتباط جمعى و امپراتورى امريكا، ترجمه: احمد ميرعابدينى، (سروش، 1377)، ص 100.
12. همان، ص 100.