امام حساب منتقدین سختگیر را از حساب مخالفین جدا می کرد

حضرت امام بعنوان یک اندیشمند نظام ساز و کسی که صرفاً متفکر و نظریهپرداز نیست بلکه به دنبال عملیاتی کردن تفکر و نظریه خودش نیز است، که از آن به مسئله نظام ساز تعبیر میکنیم تلاش زیادی داشتند در جهت تبدیل ایدههای دینی و اصول و چارچوبهای دینی به راهکارهای عملیاتی جهت اداره یک نظام دینی در دنیای معاصر. به همین خاطر شاهد غنای اندیشه حضرت امام هستیم که بیش از آنکه به شخص ایشان برگردد به غنای اندیشه دینی ایشان برمیگردد. در واقع هنر حضرت امام این بود که توانست با شناخت دقیقی که از محیط پیرامونی خودش و نیازهای جهان امروز کسب کرد سعی کرد بر مبنای اصول و گذارههای اصیل دینی نیازهای امروز جامعه را شناخته و براساس آن نظام سازی کند. و با توجه به شناخت دقیقی که از واقعیتها و نیازهای جهان معاصر دارد تلاش میکند با بهرهگیری از اصول و چارچوب دینی به این نیازها پاسخ گفته و راهکار ارائه نماید.
یکی از عرصههایی که سخت مورد توجه ایشان بوده این بود که نظام ساخته شده توسط ایشان طبیعتاً دارای مخالفینی نیز است. بسیاری از این مخالفین، مخالفینی بودند که مخالفت را به اوج خودشان رساندند. یعنی حتی حاضر شدند به شکل مسلحانه با دشمنان نظام همکاری کنند؛ مثل گروههای فراوانی که در دهه اول انقلاب شاهد آن بودیم. اینکه میبینیم که حضرت امام چه راهبردی برای مقابله با این افراد دارند و آیا برای این افراد و این گروهها حقوقی قائل هستند یا خیر؟ و آیا آنها را به رسمیت میشناسند این در واقع میتواند موضوع مفیدی برای روزگار فعلی ما باشد. ما سخت نیازمند این نگرش هستیم و میتوانیم دقیقاً این نگرش را ملحم و برخاسته از دین نیز ببینیم. اولین نکته این است که حضرت امام حساب منتقدین، هر چند منتقدین سختگیر را از حساب مخالفین جدا میکند. یعنی به هیچ عنوان منتقدین را در زمره مخالفین به حساب نمیآورد. به همین خاطر تمام کسانی که نقد دارند به نظام جمهوری اسلامی در واقع برخورد امام با آنها به مانند کسانی است که در حوزه جمهوری اسلامی قرار دارند. میتوان گفت که حضرت امام آنها را به چند دسته تقسیمبندی میکند. به بعضیها میگوید که نقدشان کارشناسی نیست و آنها را رد میکند. و با نپذیرفتن نقد آنها میگوید که نقدشان کارشناسی ندارد. بعضی از نقدها را که واقعبینانه نیست، میشناسند. یعنی ممکن است که از موضع کارشناسی باشد اما این نقد با مقتضیات جامعه سازگار نیست و به بعضیها هم تحت این عنوان پاسخ میدهد. و از منتقدین در جهت تداوم حضور برای جبران خلأهایی که در واقع نسبت به آن نقد دارند دعوت میکند. نکته بسیار مهم این است که هیچ کجای اندیشه امام سراغ نداریم که ایشان بحث ترد منتقدین را مطرح کرده باشند. در موضوع پذیرش قطعنامه ۵۹۸ ایشان میفرمایند که ممکن است بعضیها بایدها و نبایدهایی داشته باشند که این به خودی خود زیباست. یعنی حتی در آن تاریخ اگر کسی بپرسد که چرا جنگ را در این تاریخ تمام نکردی و چرا الان تمام کردی و باید بایدها و نبایدهایی داشته باشند،. امام میفرماید این به خودی خود هم زیباست. هیچ وقت آن را رد نمیکنند. البته به خاطر شرایط خاص امنیتی آن زمان، زمان مناسبی به پرداختن به این بایدها و نبایدها نیست. یعنی ذاتاً رد نمیکند. در جای دیگری حضرت امام میفرمایند: ما باید خوشحال باشیم از آنکه بحثهای مربوط به ولایت فقیه به روزنامهها کشیده میشود. میدانیم که روزنامهها مکان بحث کاملاً عالمانه موضوعی مثل ولایت فقیه نیست. اما ایشان از اینکه این بحثها در روزنامهها مطرح شوند و در اختیار عموم هم قرار بگیرند در واقع استقبال هم میکنند.
-در برخورد با گروههایی که رسماً مخالف نظام جمهوری اسلامی بودند چگونه برخورد میکرد؟
شاید یکی از بهترین منابعی که به ما کمک میکند که در این خصوص بتوانیم اطلاعات بهتری بدست آوریم، وصیت نامه حضرت امام است. در وصیت نامه حضرت امام مشخصاً به چهار فراز برمیخوریم که آن حضرت در این چهار فراز گروههای مارکسیست (چپگرا)، گروههایی که زیر مجموعه مجاهدین خلق و امثالهم بودند، عناصری که از پایگاههای دینی مخالفت داشتند، کسانی که انقلاب اسلامی را با مبانیای که آنها از دین داشتند سازگار نمیدانستند و کسانی که ایران را به وضع سابقش میپسندیدند مثل سلطنت طلبها، را مورد خطاب قرار میدهد، و تقریباً چهار نوع مخالف را دستهبندی میکنند. البته این مواردی که عرض میکنم مستقیماً در متن وصیت نامه حضرت امام قید نگردیده بلکه میتوان آنها را احصاء کرد. اولین نگاهی که حضرت امام به این مخالفین دارد این است که آنها را انسانهایی فرض میکند که مخاطب دعوت دین هستند. و به همین خاطر اولین برخورد حضرت امام با تمام این گروههای مخالف تلاش در جهت هدایت است. یعنی حضرت امام بعنوان یک عالم دینی و سخنگوی دین در اولین گام دغدغه هدایت آنها را دارد. از منظر امام آنها کسانی هستند که بایستی هدایت شوند اگر هم گمراه هستند بایستی هدایت شوند. مثلاً حضرت امام در فرازی میفرمایند که کسانی در بین شما هستند که دستشان به خون آلوده شده، جنایت کردهاند، امام حتی برای این افراد هم راهکار قرار میدهد. میگوید خوب فکر کنید. پیش وجدان خودتان؛ و ببینید که آیا جنایتی که کردید شما را به آن مقصودی که میخواستید میرساند؟! آیا با این جنایت میشد به خلق کمک کرد. اگر به این نتیجه رسیدید که نمیشود بروید پیش خدا و توبه کنید! کلام امام متوجه آنهایی است که در ایران حضور ندارند. اما اینکه در حوزه اقتدار جمهوری اسلامی نیستید بروید و توبه کنید! دست از تداوم چنین رفتار تروریستی بردارید! مسیر زندگیتان را عوض کنید!
یعنی کاملاً به دنبال بهبود شرایط و وضعیت مخالفین است. بعنوان یک رهبر دینی داعیه هدایت مخالفین را دارد. و کاملاً دلسوزانه برخورد میکند یعنی نشان میدهد که دغدغهمند است نسبت به هدایت حتی مخالفان خود. به هیچ عنوان بحث حذف و ترد را ندارد.
-یعنی به هیچ وجه ملاحظات سیاسی را منظور نمیکرده؟!
اصلاً! میخواهم بگویم شما به وصیت نامه حضرت امام نگاه کنید با این دیدگاهی که عرض میکنم. امام میفرماید این وصیتنامه را قبل از مرگ من نمیخوانید و وقتی که این وصیتنامه را خواندید من دیگر در میان شما نیستم و دیگر نه من طمع قدرتی دارم و نه اینکه تاثیری به حال من دارد؛ من دارم برای خودتان میگویم. اگر شما رفتارتان را تغییر بدهید چیزی گیر من نمیآید. مسیری که حرکت میکنید و آن آرمانهایی که برای خودتان ترسیم کردید، سازگار نیست. امام میفرماید: به خلق میخواهید خدمت کنید این راهش نیست. میخواهید عدالت را اجرا کنید این راهش نیست. میفرماید آرمانهایی که خودتان میخواهید به آن نمیرسید در حقیقت شما دارید راهی جدای از راه ملت میروید. اولین دعوت امام این است که بیایید و توبه کنید. خداوند توبه شما را میپذیرد مردم هم توبه شما را میپذیرند. حتی اگر دستتان به خون آلوده است و میترسید که مجازات بشوید، رویهتان را قطع کنید. توبه هم نمیخواهید بکنید لااقل رویهتان را قطع کنید که آخرت و دنیای شما بهتر است.
-آیا میتوان گفت که همین رویه را در مورد بنیصدر هم بکار بردند؟!
بله همین نگاه را دارد. ایشان چندین بار پس از آنکه بنیصدر رسماً در جرگه مخالفین قرار میگیرد و رأی به عدم کفایت سیاسی و سپس هم دستور به عزل بنیصدر داده میشود حضرت امام او را دعوت میکند که بیاید و توبه کند. سران گروههایی که خودشان را مجاهدین خلق مینامیدند را بارها دعوت میکند که توبه کنند و به دامان ملت برگردند. این نکته بسیار مهم است و از اندیشههای دینی حضرت امام الهام میگیرد که اصلاً به دنبال بحثهای سیاسی نیست. دعوت به هدایت و توبه میکند که به عنوان یک انسان برگردند و زندگی انسانی خودشان را آغاز کنند.
-در واقع میتوان اینگونه تعبیر کرد که دایره حذف حداقل ممکن بود؟!
نکته کاربردیتر این است که حضرت امام به مخالفین جمهوری اسلامی میگویند که علت مخالفت شما ممکن است این باشد که نواقصی در جمهوری اسلامی میبینید و اشکالاتی را مشاهده میکنید، اگر چنین است چرا نمیآیید کمک کنید با کمک همدیگر این نواقص را برطرف کنیم؟! یعنی آنها را جزو سرمایههای این نظام و مملکت حساب میکنند. از همه آنها دعوت میکنند که بیایید کمک کنید با هم مشکلات را حل کنیم. مگر نمیگویید که اشکال وجود دارد. من بعنوان مسئول نظام میگویم بیایید و کمک کنید و رفع اشکال نمایید. این نگاه دایره حذف و ترد را چقدر به حداقل ممکن میرساند. یعنی میگوید من کسی را حذف نمیکنم. اگر کسی خودش خودش را حذف کرد و نمیخواهد باشد به خودش مربوط است. اما من از کسی که سلاح برداشته و یا رفتار تئوریک در جهت براندازی نظام انجام میدهد میگوییم اولاً مسیرت غلط است. توبه کن و برگرد. دوماً اصلاً بیا و مشارکت کن. مگر نمیگویی نقص داریم، جمهوری اسلامی نقص دارد بیا و کمک کن که رفع نقص صورت گیرد. این نگاه را شما مقایسه کنید با نگاه حداقلی و بیمار که متاسفانه وجود دارد. نگاهی انطباقی با آموزههای دینی ندارد چقدر بین ما شایعه است و با عقلانیت توحیدی و دینی ما هم هیچ نسبتی ندارد.
- آیا می توان گفت که با توجه به نگاه بلند دینی ، حضرت امام دشمن را بالاتر از شخص و گروه میدید ؟ مثلاً مخالف اصلی خود را استکبار میداند؟
همینگونه است ؛ امام پیام دیگری هم دارد و آن این است که مسئولین هم زمینه بازگشت این افراد را فراهم کنند. صرفاً از آنها دعوت نمیشود که برگردند بلکه باید زمینه بازگشت آنها فراهم شود. اینکه آنها بتوانند در ساختن نظم مشارکت کنند امکان آن فراهم شود. یعنی ما آدمهای مخالف را تبدیل کنیم به مشارکت کنندگان در رفع نقص نظام. تا وقتی کسی خودش خودش را از خط نظام حذف نکرده و خودش خودش را خط نزده، حضرت امام اصرار دارد که نظام کسی را خط نزند. رهبران گروههایی مانند مجاهدین خلق سال ۱۳۵۰ که همه اینها را تایید میکردند، امام حاضر به تایید این گروهها نشدهاند. یعنی اولین کسی که به ماهیت این گروهها پی برد حضرت امام است؛ چرا که آثار آنها را مطالعه کرد. سال ۱۳۵۹- ۱۳۵۸ این گروهها میگویند که ما باید ایدههایمان را با امام مطرح کنیم. وقت میگیرند و مفصل با امام دیدار میکنند. حضرت هم میگویند هر چه قدر زمان نیاز دارید مسائل خودتان را مطرح کنید، زمان در اختیار آنها میگذارند. خیلی از دوستان، شاگردان و اطرافیان حضرت امام میفرمایند که اینها که معلوم هست چه کسانی هستند نیازی نیست که با آنها ملاقات داشته باشید. اما حضرت امام میفرمایند من میخواستم با اینها اتمام حجت کنم. خواستم که وقت داده باشم. با اینکه خود امام زودتر از همه به ماهیت آنها پی برد اما با این حال پای صحبتهای آنها نشست و گوش داد. امام مخالف اصلی خودش را عامل استکبار میداند. تعبیراتی که امام دارند، جهان استکبار، عالم استکبار، دنیای کفر و شرک، شیطان بزرگ؛ رژیم صهیونیستی اینها را دشمن و مخالف اصلی نظام میدانند. سعی میکنند که به جای اینکه دشمنی را به شخص، گروه، جناح و یا حتی کشوری خاص نسبت بدهند این مخالفت را مفهوم سازی کنند. یعنی میگویند که ما با ملت آمریکا یا با کشور آمریکا و یا حتی با فلان رئیس جمهور آمریکا دشمنی و مشکلی نداریم. در واقع مخالفت ما با مفاهیمی است که غلط میدانیم. به همین دلیل مخالفت با مفاهیم قبل از آنکه بخواهد در حوزه جنگ فیزیکی مطرح شود، در حوزه نبرد اندیشهای و فکری مطرح میشود. اینجا است که امام میفرماید سلاح تبلیغات برندهترین سلاح است. چون در نظر امام جنگ یک راه ناگزیر انتهایی است، نه گام اول؛ انتخاب اول نظام جنگ نیست. امام در برخورد با حکومت پهلوی در ۱۹ بهمن سال ۱۳۵۷ اجازه حرکت مسلحانه را به هیچ گروهی ندادند. چون این روش را روش وافی به مقصود نمیدانند.
- در این پیام هشت ماده ای ، درباره گروههای چپگرا موضع تندی داشتند؟
گروههای چپگرایی که آن موقع تضاد اعتقادی با مبانی جمهوری اسلامی و اندیشههای حضرت امام داشتند و در حوزه مارکسیسم قرار داشتند، آنهایی که دقیقاً در نقطه مقابل و مخالف مبانی نظام قرار دارند امام در مورد آنها میفرمایند به شرطی که توطئه نکنند و به شرطی که در خدمت قدرتهای بیگانه نباشند، پایگاه بومی ایرانی بودنشان را حفظ کنند، اینها محدودیت فعالیت ندارند. با اینکه از نظر اعتقادی با ما مخالف هستند. تا وقتی که این مخالفت منجر به نقض انتظام اجتماعی نشود ما با اینها هیچ برخوردی نخواهیم داشت. خیلی معنی دارد. حزب توده کسی است که رسماً مارکسیست است. اصلاً نظام جمهوری اسلامی، اسلام و امام را قبول ندارد و رد میکند اما میبینیم که این گروه در دوره رهبری حضرت امام و جمهوری اسلامی قدرتمند است اجازه فعالیت تا سال ۱۳۶۱ را هم دارد؛ مجلات آنها با اجازه رسمی منتشر میشود. چاپخانه دارد. فصلنامه، روزنامه و هفتهنامه چاپ میکند.
-آیا قانون اساسی در آن مقطع نمیتوانست پاسخگوی نیازها و مشکلات باشد؟
حضرت امام از زمان انقلاب به عنوان ولی فقیه در جامعه ما شناخته میشود و با توجه به مشکلاتی که در قانون اساسی وجود داشت ایشان تلاش میکرد تا به سبب خلأ قانونی که در برخی موارد بوجود میآمد مشکلات را البته براساس و مبنای قانونی مدیریت کند. وقتی که فردی به عنوان ولی فقیه اختیاراتی برای او در نظر گرفته میشود در شرایط عادی امکان حل مشکلات نظام وجود ندارد در هر عرصهای که رهبری حاضر میشود و در عرصههای مختلف ورود کرده و بحرانها را مدیریت میکند آنجا هم مبنا، مبنای خلاف قانون اساسی نیست بلکه براساس قانون اساسی است.
اما وقتی که قانون اساسی تدوین شده، رفراندوم صورت میگیرد و قانون اساسی از همهپرسی عمومی خارج و تبدیل به قانون اساسی در سال ۱۳۵۹ میشود.(از بهمن ۵۷ تا اواخر سال ۱۳۵۹ کشور فاقد قانون اساسی مدون است) هم حضرت امام در عرصههایی که به حقوق مخالفین و حقوق شهروندان عادی مربوط میشود ورود کرده و خودشان آنها را مدیریت میکنند. تدوین قانون اساسی در فضایی صورت گرفت که نواقصی در آن قانون اساسی وجود داشت. پیشبینیهایی صورت نگرفته بود که البته طبیعی هم بود.
در قانون اساسی مواردی چون حقوق شهروندی، حقوق منتقدین و یا حقوق مخالفین در مفهوم کلی حضور و بروز شفاف ندارد. بلکه باید این مفاهیم را از آن استنباط و تفسیر کنیم. اصل ۲۷ قانون اساسی وجود دارد اما این اصل دارای ابهام است. در این اصل آمده است که تمام گروهها، جمعیتها و دستهجات اگر مخالف اسلام نباشند و رفتارشان مسلحانه نباشد میتوانند راهپیمایی کنند؛این ماده در حوزه حقوق مخالفین و منتقدین به نوعی حساب میشود، اما فقط همین است. مشخصاً فراتر از این نیست. اما ارتباط با جرم سیاسی مورد قانونی وجود ندارد. شاید عدهای بگویند که ساحت قانون اساسی این نیست؛ اما بنده عرض میکنم که خیر اینها نواقص قانون اساسی است. این توقع میرود که حضرت امام بیاید و نواقص قانون اساسی را پوشش بدهند. در حدود ده سال حضور حضرت امام شاهد هستیم هرگاه حقوق مردم چه موافقین و چه مخالفین نظام به خاطر نقص قانون اساسی نقض میشد آنجا حضرت امام ورود پیدا میکرد و در نقش مدافع حقوق مردم و حتی مدافع حقوق مخالفین و منتقدین ظاهر میشد. و این مسئله دارای معنای گستردهای است.
-یعنی میخواهید بفرمایید که ایشان به دنبال حفظ نظام به هر قیمت نیست؟!
دقیقاً منظورم همین است. براساس افق دینی، به نظر ایشان وقتی حفظ نظام ارزشمند است که شیوه حفظ مورد تصویب خود دین باشد. در مقاطع مختلف ایشان میفرمایند که: حتی اگر کسی براساس رأی دادگاه محکوم به اعدام شده باشد و فرد محکوم به اعدام برای اجرای حکم برده میشود نه کسی حق دارد به او جسارتی کرده و یا به او ضربهای وارد کند. که در آن صورت فرد خاطی باید مجازات شود. مواردی اگر برخلاف حقوق شهروندی میدیدند بلافاصله تذکر میدادند. طبیعی است نظامی که تازه شکل گرفته و دشمنان فراوان دارد مدافعین نظام دچار احساسات شده و در مقابل آن همه خشونت موضع متقابل بگیرند. حضرت امام اینها را درک میکند که ممکن است برخوردهایی براساس احساسگرایی و نبود عقلانیت ایجاد شود. لذا به همین خاطر امام پیام هشت مادهای را در جهت حفظ حقوق شهروندان صادر میکنند. و قوه قضاییه را مامور میکنند که احدی حق ندارد با مردم رفتار غیراسلامی و … داشته باشد. آن پیام هشت مادهای حضرت امام اولین منشور رسمی حقوق شهروندی و حقوق ساکنین جمهوری اسلامی است در بحرانیترین شرایط انقلاب. زمانی است که جنگ در حال انجام است. و پیام هشت مادهای را صادر میکنند در جهت حفظ حقوق شهروندان با این عنوان که حتی ممکن است این منشور اگر رعایت شود با پارهای از اوقات دست نیروهای امنیتی و نیروهای مدافع نظام را ببندد. امام میفرماید ما به مصالح عالیتری فکر میکنیم.
-نمونههای مشابه از برخورد حضرت امام با موضوع حقوق و موازین شرعی زیاد وجود دارد… .
بله؛ سال ۱۳۶۷، پس از پذیرش قطعنامه شاهد حمله منافقین هستیم، بسیاری از بجاماندگان این گروهک در زندانها به نوعی آماده همکاری با ارتش آزادی بخشنفاق بودند. آنها آماده بودند که وارد عمل شوند و در تصوراتشان میخواستند به آن نیروهایی که از عراق وارد شدند کمک کنند و جمهوری اسلامی را ساقط کنند. در آن شرایط فوق بحرانی نیروهای منافقین تا ۳۰ کیلومتری باختران (کرمانشاه امروزی) رسیده بودند؛ این طراحی هم بوده که زندانها شورش کنند بریزند بیرون و کمک کنند در چنین شرایطی باز هم حضرت امام میآیند و با مخالفینی که حتی دست به سلاح بردند و یا مخالفینی که قصد حرکت مسلحانه دارند امام میفرمایند ببینید فقط کسانی که سر موضع هستند را مجازات کنید. در حالی که در چنین شرایطی هیچ نظامی تفکیکی ایجاد نمیکند چرا که شرایطی است که به بود و نبود نظام بستگی دارد. اما امام میفرمایند که باید اثبات شود که فلان فرد سر مواضع خود در همکاری با منافقین هست آنگاه حکم اعدام در مورد او جاری شود.
-رفتاری که حضرت امام با عوامل کودتای نوژه دارند هم بدین گونه است. به ویژه آنکه حضرت امام میفرمایند به خانوادههای آنان رسیدگی کنید… .
اتفاقاً به موضوع جالبی اشاره کردید. رفتاری که حضرت امام با عوامل کودتای نوژه دارند یعنی کسانی که رسماً وارد فاز مسلحانه شدند بسیار جالب است. اینکه نگاه حضرت امام به مجازات نگاه حداقلی است بسیار مهم است. پس از مطرح کردن مجازات حداقلی، بلافاصله بحث خانوادههای آنها را مطرح میکند. خانوادههایی که سرپرستهایشان را از دست دادند. حضرت به مسئولین میفرمایند به خانوادههای این افراد رسیدگی کنید. دربرخورد با گروه فرقان هم مجازات با نگاه حداقلی دارند. بخش زیادی از اعضای گروه فرقان کار فکری میشود آزاد میشوند و حتی برخی از آنها با داوطلب بسیجی به جبهههای جنگ میروند و شهید میشوند.
در برخورد با باند سید مهدی هاشمی هم جز دو نفر کسی اعدام نمیشود. با اینکه برخلاف نظم نظام حرکت کردهاند. با بقیه رفتار تربیتی و آموزشی میشود. حضرت امام دغدغه آخرت این افراد را دارد لذا به فکر هدایت آنها است. سعی میکند دعوت به تفکر کند برخورد احساسی و اجباری با آنها ندارد. میفرماید فکر کنید با خدای خود خلوت کنید حضرت امام سعی میکند که انسان بودن اینها را به رسمیت بشناسد. حق هدایت و تفکر آنها را به رسمیت میشناسند. با این تعاریف متوجه میشویم که نگاه حضرت امام به شهروندان چه نگاه وسیع و آزادمنشانه است. مخالفین چنین حقوقی دارند چه برسد به منتقد. کسانی که شهروندان فعال و مشارکت گر هستند…
-اگر بخواهیم مصداقیتر به موضوع بپردازیم به عقیده شما حقوق سیاسی و اجتماعی شهروندان از منظر امام چگونه به جامعه منتقل میشد؟
شهروند به معنی سی تی زن مد نظر امام نیست. امام تلاش دارند عمدتاً از تعابیر دینی و بومی استفاده کنند که سازگاری با ما دارد و امکان درک آن فراهمتر است. تعبیر حقوق مردم را بیشتر میپسندند و بعنوان یک روحانی عالم دین و یک فقیه و اسلام شناس بیان میکنند مردم چه حقوقی در چه عرصهای دارند. علیرغم اینکه ممکن است در قانون اساسی هم بیان شده اما امام تاکید دارند که دوباره به کرات هم بیان شود، که مردم چه میزان حقوق دارند؟ جایگاه و نقش مردم چیست؟ تاثیر حضور و مشارکت مردم، نحوه مشارکت آنها، چگونه است اینها مفاهیمی است که حضرت امام تلاش دارند آن را تبیین کنند و طبیعی است در طول سالهای ۶۸-۵۸ تقریباً کم رخ میدهد پیامی و سخنرانی باشد که امام به نوعی به این مفاهیم که مرتبط به این حلقه هستند اشاره نکند. جایی از تکالیف مردم سخن میگوید که از نظر امام بخشی از مشارکت مردم در حوزه سیاست اصلاً تکلیف است حق نیست. بالاتر از حق است. یعنی بدون مشارکت مردم معنایی وجود ندارد. از طرفی هم به حکومت میگوید وقتی تکلیف مردم انجام شد شما بایستی حتماً زمینه را برای انجام تکالیف مشارکتی مردم فراهم نمایید.
اوایل سال ۶۷ در اوج بمباران شهرها، کشور درگیر انتخابات مجلس سوم بود. بسیاری عقیده داشتند که انتخابات به تعویق بیفتد. انتخابات در درون خودش یک واگراییها و چالشهایی دارد که ممکن بود به ناامنیهایی هم منجر بشود که در کشوری مثل ایران طبیعی است. در چنین فضایی حضرت امام با تعطیلی انتخابات مجلس مخالفند.
هر چند که دارای اختیار شرعی و قانونی برای تمدید مجلس دوم هم هستند. همان امامی که دائماً از وحدت کلمه صحبت میکرد با انشعاب و تنوع سیاسی و انشعاب جامعه روحانیون از جامعه روحانیت موافقت میکنند. همان امامی که دائماً از وحدت کلمه صحبت میکند در خصوص تنوع سیاسی هم استقبال میکند و آنرا جای نگرانی نمیداند. لذا انتخابات مجلس سوم را علیرغم همه فراز و نشیبها کنترل و حمایت و همراهی میکند. در عرصهای بسیار حساس مانند اوایل سال ۶۷ در نظر امام بحث تکلیف سیاسی و مشارکت سیاسی بعنوان تکلیف اولویت دارد و علیرغم همه مشکلات کشور این قضیه به انجام رسید. حکومت با همه توان خود باید از مشارکت سیاسی مردم پاسداری و زمینهسازی کند.
اینکه حضرت امام مشارکت آگاهانه سیاسی را تکلیف میداند اینکه امام حاضرند که هزینههای این مشارکت پرداخت شود. وقتی حکومتمان را مردمی توصیف میکنیم طبیعتاً هزینههایی دارد. مثلاً ممکن است مردم در انتخابشان اشتباه کنند. امام همه این هزینهها را میپذیرند. حضرت امام میفرمایند به والله من از اول با انتخاب بنیصدر مخالف بودم اما رأی مردم را تنفیذ کردم و تا آخرین لحظه از رئیس جمهوری که منتخب مردم است حمایت میکنم البته به عنوان تکلیف.
اینکه امام رأی مردم را علیرغم اینکه میداند درست نیست اما چون در یک ساز و کار قانونی مردم به فردی رای دادند من به رأی آنها احترام میگذارم. در مجلس اول کسانی با انتخاب مردم تهران وارد مجلس میشوند مثل مهندس بازرگان و دوستانشان که خب سازگاری با نگاه و سیره امام ندارند. نظام جمهوری اسلامی و حکومت دینی برای آنها مقبول نیست. ولایت فقیه را نپذیرفتند و رأی مخالف دادند اما با این وجود حتی یک مورد هم نمیتوانیم پیدا کنیم که امام گفته باشد مثلاً این افراد در مجلس نباشند و یا حذف شوند. در حالی که آنها حتی دیدگاههای خودشان را عرضه میکردند و همگان از عقاید آنها مطلع بودند. اما مشاهده میکنیم که آنها در مجلس به مدت چهار سال حضور دارند. بنابراین حقوق مردم در مقابل حقوق دولت، تلاش امام این است که بین اینها نسبت برقرار کند اگر جایی مردم حقی دارند در قبال آن حاکمیت تکلیفی دارد و بالعکس. یعنی این برقراری نظام دینی حق و تکریم و رابطه دو جانبه. امام هیچ جا و برای هیچ کسی حق بدون تکلیف و تکلیف بدون حق در نظر نمیگیرند. این آموزه دینی است.
این دو بایستی روبروی همدیگر باشند حکومت به واسطه قدرتمندیاش حق ندارد تکلیفی به مردم بدهد بدون اینکه حقوق مردم را رعایت کند یا مردم به خاطر اینکه آنها حاکمیت را به قدرت میرسانند نباید مطالبهای از دولت داشته باشند بدون اینکه برای خودشان تکلیفی در نظر بگیرند. این نگاه برخاسته از دین و آموزههای علوی حوزه سیاست خط و مشی است که امام در حقوق حاکمیت، حقوق شهروندان، حقوق مردم رعایت میکنند. وقتی صحبت از میزان دخالت دولت در تجارت و صنایع و اقتصاد میشود ایشان میفرمایند آن جاهایی که مردم امکان وارد شدن ندارند، دولت وارد شود. اولویت با مردم است. حق مردم است. حتی بعضی جاها میگویند مردم شما به دولت کمک کنید و حضور شما لازم است. این رابطه بین حق و تکلیف دو جانبه بودن و استثناء پذیر نبودن از نظر امام خط و مشی اساسی است. هر کجا حضرت امام در خصوص حقوق مردم سخن گفتهاند با این فرمول و مقیاس است.