انقلاب اسلامی و چالش هستهای ایران
شعارهای استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی در این فرایند، جلوههای عینی مییابند و تصویر جدیدی از ایران اسلامی در جهان ارائه میگردد. پیشرفت فنی، به مثابه پایهای از ارکان قدرتسازی در جهان معاصر، واقعیتی است که در دستیابی جمهوری اسلامی ایران به فنآوری صلحآمیز هستهای نمود یافته است. علاوه بر این، پشتیبانی سیاسی و حمایت دیپلماتیک از این دستاوردها، گام دیگری در فرایند یاد شده است که همچنان ادامه دارد. با عنایت به روز 20 فروردینماه به عنوان روز ملی فنآوری هستهای، در مقاله حاضر این موضوع و چالشهای فرا روی آن تحلیل گشته است.
هر چه فشارهاي غرب در بحران هستهاي بر جمهوري اسلامي ايران بيشتر ميشود، به همان نسبت، حساسيت و توجه مردم ايران به سیر مذاكرات و نتايج آن فزوني مييابد. در اين ميان، پرسشهايي اساسي ذهن مردم ايران را به خود مشغول، و رفتار دولتمردان غربي را در برابر اراده ملي مردم ايران فهمناپذیر كرده است. ايرانيان ملتي باهوش هستند و ميتوانند به اين نكته راه ببرند كه دلايل يا ريشههاي يك حادثه ميتواند متمايز از صورتهاي تبلور آن باشد. آنان اكنون به خوبي درك كردهاند كه تلاش غرب براي ممانعت از دستيابي ايران به فناوري هستهاي، ريشه در مسائل تكنولوژيك و حتي حقوق بينالملل ندارد و اين مسائل فقط صورتهاي تبلور براي مسائلي اساسيتر است و بايد خاستگاه آن را در پرسشهايي اساسيتر جستجو كرد؛ سؤالاتي نظير اينكه:
آيا غرب در انقلاب اسلامي موجوديتي عظيمتر از جمهوري اسلامي را يافته است و قوت گرفتن آن را تهديدي جدي براي بنيانهاي خود تلقي ميكند؟
چرا بايد تحقق خواستی ملي، حتي با وجود مسالمتجوييهاي فراوان، تا اين حد امواج بينالمللي وسيعي را باعث شود؟ چرا هزينه و نيروي فوقالعادهاي عليه اين اراده ملي صرف ميشود؟ و آن اراده نهايي كه در پشت اين مخالفتها خوابيده، كيست، يا چيست، يا چگونه است؟
آيا به طور تاريخي، خصومتهايي مداوم و نيز اختصاصي عليه ايران و تشيع وجود داشته است؟
آيا ملت ايران و نظام جمهوري اسلامي با نوعی اليگارشي صهيونيستي مواجه است كه درك هوشمندانهاي از منافع خود در جهان دارد؟ يا اگر چنين نيست، آن چه اراده و تواني است كه سياستهاي خارجي آلمان، فرانسه و انگليس را، كه هر كدام شعبههاي مركزي تاريخ، فرهنگ و سياست قاره اروپا هستند، چنين قاطعانه در برابر ايران به وحدت عمل سوق ميدهد؟ اين چه نيرويي است كه سیر پيچيده تصميمگيري و سياستگذاري خارجي در دولتهاي بسيار مدرن اروپاي غربي را زير سلطه خود دارد و به آنها جهت ميدهد؟ چرا بايد کشورهای پیشرفته اروپای غربی و امریکای شمالی با وجود حجم وسيع تفاوتها و اختلافها در خصوص بحران هستهاي ايران این چنین به يگانگي بگرايند؟
آيا ميتوان به رازها يا پتانسيلهاي بزرگي در تاريخ و فرهنگ ايران انديشيد كه در حال سر بازكردن است؛ پتانسيلهايي كه به نحوي مرموز ولي هوشمندانه موضوع ممانعتهاي خارجي قرار دارند؟ اگر نظريه خصومت ماندگار يا تاريخي عليه ايران شيعي، نظريهاي قابل دفاع باشد، دلايل آن چيست و سردمداران خصومت و ممانعت چه کسانی هستند؟
در پاسخ به سوالات فوق بايد بيان نمود انقلاب اسلامي ايران مبتني بر ايدئولوژي اسلام انقلابي بوده و مبناي ديني داشته است و دارد و هر گونه زير سلطه رفتن را بر اساس اصول و مباني فقهي اسلام، مثل قاعده نفي سبيل، نفي مینماید و اصل نه شرقي و نه غربي را محور سياست خارجي خود قرار داده است و نظام سلطهجويانه امریکا و غرب را برنميتابد که اين امر باعث شده است تمامي منافع امریکا، رژيم صهيونيستي و غرب در منطقه استراتژيك خاورميانه، به خصوص خليج فارس، به خطر افتد، با این وضع طبيعي است كه غرب به محوريت امریکا، با بحرانسازي زنجيرهای، جمهوري اسلامي ايران را از بدو پيروزي انقلاب شكوهمند خود در بهمنماه 1357 به چالش كشاند؛ چنانکه فشارهاي سياسي اخير غرب و امریکا، به بهانه مسائل هستهاي، ادامه همين چالشهاي مستمر بوده است. بر اين اساس و با توجه به اين گفته مقام معظم رهبري که «اگر امروز ملت و دولت ايران از حق خود درباره انرژي هستهاي عقبنشيني كنند، ماجرا پايان نمييابد و امریکاييها بهانه ديگري ميتراشند.»[1] نگارنده معتقد است از آنجایی كه انقلاب بزرگ ايران، اصول، آرمانها و نظام سياسي اسلامي آن در تقابل با منافع سلطهجويانه غرب قرار داشته و دارد و نظام سرمايهداري ــ صهيونيستي اين آرمانها و اصول را بر نميتابد و با آن در تضادي بنيادين و عميق ميباشد، بحرانآفريني به بهانههاي مختلف در برابر بنيانهاي اصولي اين انقلاب امري دامنهدار و مستمر تصور ميشود.
با توجه به این مساله، قبل از بررسی بحران هستهاي از زواياي مختلف، ضرورت دارد در خصوص ريشه و خاستگاه تداوم اين بحرانآفريني، که به تضاد غرب با اصولگرایي انقلاب اسلامي بازميگردد، بحث شود.
انقلاب اسلامي ايران و ريشههاي تقابل نظام بينالملل با آن
پر واضح است انقلاب پديدهاي است كه با تغيير در زيرساختهاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و...، نظامي نو براي اداره جامعه ميآفريند كه خود منشأ رويكردهاي جديد ميشود.
انقلاب نه تنها تحولات و دگرگونيهايي در ساخت اجتماعي و گروهبندي سياسي ــ اقتصادي ايجاد ميکند، بلکه چهره جامعه را به طور کلي متغير و دگرگون ميسازد. چرا که انتقال قدرت، بدون تحولات عظيم سياسي ــ اقتصادي، امري معمول و متداول است که نميتوان انقلابهاي بزرگي چون انقلاب فرانسه، روسيه و ايران را بدان تنزل داد. از نظر «جامعهشناسي انقلاب» پديدهاي انقلاب ناميده ميشود كه لوازمات سختافزاري (رهبري و هسته بسيجگر، و مردم) و نرم افزاري (فراگير شدن انديشه و ايدئولوژي نوين، شدت و سرعت، نارضايتي عمومي و فراگير از وضعيت موجود جامعه و نوميدي از اصلاح و بهبود امور و شرايط، شکلگيري خشم و روحيه انقلابي و فراگير شدن آن) را توأماً در كنار يكديگر داشته باشد و براين اساس انقلاب شكوهمند اسلامي ايران، با دارا بودن تمامي ابزارها و خصوصيات لازم در خود، بزرگترين و مهمترين انقلاب نيمه دوم قرن بيستم تلقي گرديده است.[2]
يكي از بحثهاي مهم در حوزۀ انقلاب، که از دیدگاههای مختلف مورد تحلیل قرار گرفته، موضوع تأثيرات و نتایج اين پديدة تحولآفرین اجتماعي در بيرون از مرزهاي جغرافيايي محل وقوع خود بوده كه به عنوان «بازتاب» تعبير شده است. در واقع هر انقلابي مشمول مفهوم بازتاب نمیباشد و فقط انقلابهايي تأثيرات فرامرزي داشتهاند كه شرايط چهارگانه زیر را در کالبد خود داشتهاند: 1ــ بزرگ بودن؛ 2ــ تأكيد صاحبنظران و محققان بر بازتابداشتن آن؛ 3ــ تأكيد رهبران انقلاب براي صدور ايدئولوژي انقلاب به عنوان يك رسالت؛ 4ــ ايدئولوژي فراملي و پذيرش آن در فراسوي مرزها. انقلاب اسلامي ايران، با داشتن شرايط چهارگانه فوق خود و بر خلاف مطامع و خواستههاي نظام سرمايهداري غرب با محوريت ايالات متحده امریکا، منشأ نتايج و تأثيرات گستردهاي در فرامرزهاي خود بوده است.[3]
نظام اسلامي، كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، محور اصلي تمامي سياستها و عملكردها در حوزههاي مختلف سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... درونمرزي و برونمرزي كشور گرديد، از دو زاويه و ديدگاه مباني نظري و عملي با نظام سرمايهداري صهيونيستي به رهبري امریکا تضاد و تقابل داشته و دارد. بیشک شناخت اين دو دسته عوامل ما را در درک ريشه و چرایي استمرار بحرانآفريني غرب، به خصوص در زمينه انرژي هستهاي، ياري ميدهد.
1ــ مباني و ديدگاه نظري، ارزشي و اخلاقي انقلاب اسلامي (دين اسلام و مذهب تشيع): با توجه به اينكه ديانت اسلام براي تمامي جنبههاي زندگي فردي و اجتماعي انسان، از جمله روابط بينالملل و بينالاديان، احكامي دارد، از ديدگاه نظري بحث تقابل نظام جمهوري اسلامي ايران با نظام بينالملل را بايد براساس فقه اسلامي و شيعي مطالعه كرد. بر این اساس، در بحث از دیدگاه نظری این تقابل میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الفــ هدف ديانت اسلام، به منزله ديني جهاني و جهانشمول، در نهايت برپايي جامعه بزرگ اسلامي با عنوان امت اسلام است (ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم فاعبدون). بر اين اساس از يك سو پيامبر اسلام (ص)، به مثابه آخرين پيامبر، در نظر هر ايراني مسلمان و بنا به مضمون «ليظهره علي الدين كله و لو كره المشركون» آخرين و كاملترين دين و برنامه الهي را براي تمام افراد بشر در همه زمانها و مكانها عرضه كرده است و از سوي ديگر در نظر هر ايراني شيعيمذهب، امام زمان(عج) منجي و مصلح موعود براي يكپارچه كردن كل انسانها، و برقراري صلح جهاني در زير لواي اسلام است بنابراين از ديدگاه ديني و مذهبي، سياست فرامرزي حكومت اسلامي ايران، بنا به ضرورت، داراي اين آرمان نهايي است كه در كوتاهمدت تمام اديان جهان اسلام و در درازمدت تمام جهان (اعم از مسلمانان و غير مسلمانان) را زير لواي اسلام آورد.[4]
بــ در اسلام مبارزه با ظلم به محدودة جغرافيايي يا سياسي خاصي منحصر نيست و لذا استبداد داخلي و استعمار خارجي هر دو را شامل ميشود. از اين نظر دست كم از جهت نظري، مبارزه با دولتهاي ستمگر و ظالم در سطح جهاني در دستور كار نظام اسلامي ايران قرار دارد.
جــ استقلال داخلي حكومت اسلامي، مستلزم بريدن رشتههاي وابستگي به خارج و جدايي از سلطهگران برونمرزي است. بنا بر قاعده اعتلا (حديث اعتلا كه از پيامبر اكرم روايت شده است: الاسلام يعلوا و لا يعلي عليه) مسلمانان هيچگاه نميتوانند زمام كار خود را در اختيار كافران قرار دهند. همچنين به حكم قاعده نفي سبيل و آیه «ولن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا» (نساء/ آيه 141) نحوه توزيع قدرت نظام بينالملل اسلامي به گونهاي بايد باشد كه همه راههاي تسلط كافران را بر مسلمانان ببندد.[5]
دــ نظام حقوقي اسلام (نظام شرع) شامل قواعد و قوانين بسيار فراگيري است كه بر همه مسائل فردي، خانوادگي، مدني، سياسي، اجتماعي، بينالملل و ... حاكم است. اين قواعد، به جهاتي، با قواعد حاكم بر نظام عرفي بينالمللي اصطكاك داشته و دارد، مثلا حقوق بشر جهاني با حقوق بشر اسلامي متفاوت است. دليل عمده اين اختلاف هم به «تعبير ماكس وبر» اين است كه نظام اسلامي عقلا نيّتي معطوف به ارزشهاي خاص اسلامي است، در حالي كه نظام بينالملل موجود، مثل هر نظام حقوقي لاييك، عقلانيتش به اهداف مشخص مادي و ظاهري معطوف است. بر همين اساس است كه نظریهپردازان غربي همچون ساموئل هانتينگتون نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران را درست نقطة مقابل نظام جهاني شناسايي كردهاند و تمدن اسلام را دشمن تمدن غرب، و حقوق اسلام را مخالف حقوق بينالملل عمومي و حقوق بشر اسلامي را ناقض حقوق بشر جهاني ميدانند.
هـ ــ بررسي برداشت طرفداران و رهبران انقلاب اسلامي از سياست برونمرزي و تعامل با نظام بينالملل در قبل و بعد از انقلاب (در اوايل انقلاب)، بر اساس آرمانهاي استكبارستيزانه جهانسومي و سنتهاي ديرپاي شرقي و اسلامي بوده است و به همين دلیل نه تنها خود را ملتي بهپاخواسته و آماده ستيز با نظام بينالملل آن زمان ميدانستند، بلكه در سايه اصول اسلامي، به انهدام نظام استكباري موجود متعهد بودند و با عنايت به قواعد فقه سنتي، جهان را به دارالاسلام و دارالكفر تقسيم مينمودند و آرمانخواهانه اميدوار بودند به اینکه بهزودي روزي فرا خواهد رسيد كه انقلاب اسلامي ايران به سرتاسر جهان اسلام و همه ملل مستضعف عالم صادر و منتقل میشود و مسلمانان به صورت امتي واحد در برابر كفر و استكبار مبارزه خواهند کرد.
2ــ مباني و ديدگاه عملي (واقعيتهاي موجود در نظم سياسي بينالمللي): نظام بينالملل، از جنگ جهاني دوم به اين سو، در ظاهر مشروعيت خود را از حقوق بينالملل، افكار عمومي جهان و انعكاس آنها در سازمانهاي بينالمللي نظير سازمان ملل متحد ميگيرد، اما در حقيقت اين نظام نه تنها در عصر تقسيم جهان به بلوك غرب و شرق (زمان وقوع انقلاب اسلامي ايران)، بلكه در نظم نوين جهان همچنان محصول تمدن و فرهنگ غرب مسيحي، بهويژه اروپاي غربي، است و كشورهاي جهان سوم، بهرغم جنبش كشورهاي غير متعهد، در شكلگيري آن چندان مداخلهای نداشتهاند. نظم بينالملل طی يك قرن گذشته دولتمحور بوده است؛ يعني دولتهاي محلي مستقل با داشتن حق حاكميت ملي هر كدام پيگير منافع ملي خود هستند و با بهرهگيري از ابزارهاي ملي در مقام تأمين امنيت ملي خويشاند، ولي در مقابل، نظام اسلامي ناظر به دين است نه مليت، به طوري كه از نظر امام(ره)، رهبر فقيد انقلاب اسلامي، اسلام هدف نهايي تلقي ميگردد نه ايران؛ چنانکه بازرگان ميگويد: براي بنده خدمت، هدف و تعهد به ايران بود از طريق اسلام، ولي براي امام هدف و برنامه انقلاب خدمت به اسلام بود از طريق ايران.[6] نظام حقوقي اسلامي (مجموعه مذاهب مختلف فقه اسلامي) به طور عام و نظام ولايت فقيه (مندرج در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران) به طور خاص، با توجه به خاستگاه نظري آن، كه بر تقسيم مردم جهان بر اساس دين (و نه مليت) مبتني است، با نظام بينالملل در تعارض بوده و هست، و به علاوه فقه شيعه، در ذهن و زبان و علم و عمل، هيچ احساس همسويي و هماهنگي با نظام بينالملل نداشته است، لذا نظام بينالملل در مواجهه با نظام سياسي جديد مبتني بر نظام ولايت فقيه در ايران از نظر معنوي و محتوا دچار حيرت و شگفتي شده و جمهوري اسلامي ايران با تكيه مستقيم بر فرهنگ اسلامي و آرمان اتحاد ملتها و كشورهاي اسلامي به مثابه «امت واحد» در مقام تعارض با نظام بينالملل قرار گرفته است.
بدين ترتيب در زمينه شناخت و چرایي استمرار بحرانآفريني نظام سرمايهداري ــ صهيونيستي غرب با محوريت ايالات متحده امریکا عليه جمهوري اسلامي ايران در حوزههاي مختلف و به خصوص در مورد فناوري هستهاي مشخص ميگردد كه انقلاب اسلامي ايران، آنچنانکه ذکر شد، از دو بعد نظري و عملي با ساختار نظام بينالملل سازگاري نداشته و در عوض به دليل تداخل و تضادهايي كه با اين نظام جهاني داشت نتايجي را موجب گرديد كه در زیر، تحت عنوان بازتاب انقلاب اسلامي به صورت موردي و با لحاظ شرايط زماني بررسي گشته است:
بازتاب انقلاب اسلامي بر نظام بينالملل
1ــ خارج شدن از قطببندي حاكم بر نظام بينالملل و تأكيد بر اصل نه شرقي و نه غربي: بعد از جنگ جهاني دوم اصل تعادل قوا، كه ريشه در سالهاي گذشته داشت، به عنوان محور اصلي نظام بينالملل قرار گرفت و بر طبق اين اصل، تعادل قوا به موازنه قدرت حول محور دو ابرقدرت شرق و غرب محدود گرديد و براي ساير كشورها و قدرتهاي كوچكتر راهي جز الحاق و تحت حمايت قرار گرفتن يكی از دو ابرقدرت نماند. اما جمهوري اسلامي ايران عملا پایههای نظام حاكم بر جهان بينالملل را متزلزل نموده است. این نظام بعد از پيروزي انقلاب اسلامي عملا نظام دوقطبي آن زمان را نفي نموده و با اعلام اصل جديد«نه شرقي، نه غربي»، كه تا آن زمان در روابط بينالملل تجربه نشده بود، نظام موجود بينالملل را به چالش كشاند بهطوريكه رهبر فقيد انقلاب بر اجرای اين اصل جديد در تمامي زمينههاي داخلي و خارجي تأكيد کرد: «سياست نه شرقي، نه غربي را در تمام زمينههاي داخلي و در روابط خارجي حفظ كنيد.»[7] در واقع اين اصل، كه محور اصلي سياست خارجي نظام جمهوري اسلامي اعلام گرديد، از نتایج و بازتابهاي مهم انقلاب بود كه نظام بينالملل را با شک و تردیدی اساسي مواجه ساخت، چرا كه:
الفــ اصل یادشده نه تنها اصل تعادل قوا را براي حفظ صلح جهاني مطرود و مردود ميداند، بلكه آن را اصلي ظالمانه و فقط براي حفظ منافع قدرتهاي بزرگ و استعمارگر ميداند و تاريخ هم نشان داده است كه اين اصل نتوانسته است حتي صلح جهاني مطلوب آنها را حفظ نمايد.
بــ جمهوري اسلامي اصل قطبي شدن جهان و حفظ تعادل بين ابرقدرتها را كلاً مردود میداند و از ديدگاه خود به ابرقدرتها و در راس آن به امریکا به عنوان مجموعه واحدي از استكبار جهاني نگاه میکند كه حقوق ملل محروم و مستضعف و حتي ملتهاي خودشان را پايمال ميكنند.
جــ جمهوري اسلامي نه تنها وابستگي به هيچيك از ابرقدرتها را منطقي و اصولي نميداند و نه تنها از سياست ندادن تعهد در اين محدوده پيروي ميكند، بلكه براي از بين بردن نظام موجود حاكم بر روابط بينالملل تلاش و مبارزه ميكند .[8]
به اين ترتيب انقلاب اسلامي ايران با توجه به مفاهيم فقهي و ايدئولوژيكي آن در قبال اصول حاكم بر نظام بينالملل و بر اساس اصل نه شرقي، نه غربي داراي ويژگيهاي خاص خود است و با اتخاذ رويكردي فعال و پويا در سياست خارجي خود عليه استكبار جهاني، از هر نوع، مبارزه ميكند و اعتقاد به حكومت واحد جهاني تحت لواي اسلام دارد و اصل نظم نوين جهاني مبتني بر ايدئولوژي ليبرالدموكراسي غربي را در حفظ صلح و برقراري عدالت جهاني شعاري دروغين، پوشالي و مردود ميشمارد.
2ــ صدور و عملياتي سازي ايدئولوژی و آرمانهاي انقلاب اسلامی ايران: اين امر باعث شده در بسياری از کشورهای مسلمان، که قبلاً حرکتهاي آزادیخواهانه بيشتر بر اساس ايدئولوژی مارکسيسم انجام میگرفت، بسياری از جنبشها و نهضتها، اسلام انقلابی و عدالتمحور را الگوی ايدئولوژيک خود برای مبارزه عليه استکبار جهانی و حکومتهای ديکتاتوری نمايند که نمونه آن جنبش حزبالله لبنان است که خود متاثر از ايدئولوژی اسلامی معرفیشده از سوی ايران بوده که شايد مهمترين شکست را نصيب صهيونيستها نموده است. به عبارت ديگر انقلاب اسلامی خيزش اسلامی جديدی ايجاد کرد که با آن جنبشهای اسلامی اوج میگيرد؛ همانی که غرب از آن با عنوان بنيادگرايی اسلامی یاد میکند.
زمانی در سالهای نه چندان دور، ایران صرفاً به دلایل ایدئولوژیکی و بدون هیچ چشمداشتی حمایتهای مؤثر و سخاوتمندانهای از نیروهای مبارز منطقه، که عمدتاً با حاکمان مستبد و مرتجع کشورهای خود در نبرد و کشاکش بودند، آغاز کرد. آن روز بعضی حتی در داخل ایران چنین حمایتهایی را بلندپروازانه و چیزی در حول و حوش سرمایهگذاری عقیم ارزیابی میکردند و ضرر در افتادن با رژیمهای منطقه را بیشتر از نفع آن میدانستند. اما اکنون هیچ رژیم خودکامه و غربدوستی در منطقه وجود ندارد که پایههای آن لرزان نباشد. آن گروههای «کوچک» و «حاشیهای»، که زمانی کمک به آنها به مانند بذر در نمکزار افشاندن خوانده میشد، اکنون اصلیترین بازیگران منطقهاند. این اصلی است که در تمامی منطقه صدق میکند.
در افغانستان مجاهدان مورد حمایت ایران گروهی قدرتمند در ساخت دولت و پارلمان هستند. این مجاهدان همان کسانی هستند که امریکا فقط به کمک آنها توانست بر اعضای افراطی طالبان پیروز شود. مجاهدان افغانی، که به طور سنتی متحدان وفادار تهران محسوب میشوند، اکنون حکم «لنگر ثبات» را در افغانستان دارند و دولت کرزای بدون همکاری و همراهی با آنها دیری نخواهد پایید.
در عراق اوضاع به مراتب جالب توجهتر و پیچیدهتر است. تمامی کسانی که اکنون در عراق بر سر کارند ــ از رادیکالترین تا معتدلترین نیروها ــ در هنگامه حمایتهای بیدریغ امریکا از صدام، تحت حمایت ایران بودند. تقریباً همه حاکمان فعلی عراق، آن هنگام که هیچ کدام از کشورهای سنی منطقه حاضر نبودند آنها را بپذیرند، به ایران پناه آوردند و با آرامش سالهای دراز در آن روزگار گذراندند.
این ظرفیت بزرگ اکنون فقط تا حدودی در عراق فعال شده و تمامی صحنه آن را به کنترل خود درآورده است. کمی آن سوتر در لبنان ایجاد هرگونه ثبات یا کنترل هر نوعی از بیثباتی در گرو اراده ایران است و حزبالله، به عنوان متحد بزرگ ایران، فقط با استفاده از بخش کوچکی از ظرفیت خود توانست مدعیترین ارتش خاورمیانه را به شکست بکشاند و اکنون با کلید زدن دور جدیدی از فعالیت سیاسی درون خاک لبنان بنا دارد حق برزمینمانده شیعیان را در این سرزمین اعاده کند.
میتوان بسیاری نقاط دیگر را هم در سرتاسر منطقه مشخص کرد (آسیای میانه، حاشیه جنوبی خلیج فارس، فلسطین و...) که امیدهای امریکا در آن مناطق سخت کمرنگ و بیجان شده و در همان حال ایران، به سبب قدرت یافتن متحدانش، بازیگر و فعال اصلی آن مناطق شده است.
به این ترتیب دفاع از این مدعا که امریکا با بازی ناشیانه خود صرفا بر عرصه مانور تهران افزوده و دست خود را در مقابل آن بسته است چندان دشوار نیست. در چنین وضعی ایران به ایالات متحده به مثابه گروگانی مینگرد که برای رهایی خود باید سرکیسه را شل کند و بسیاری امتیازها را واگذار نماید و این اتفاقی است که میتوان دید امریکاییها در حال گام برداشتن به سوی آناند، البته تحت عنوان محترمانهای به نام «چرخش استراتژیک در عراق».
امریکا از یکسو نمیخواهد پای در جاده امتیازدهی به تهران بگذارد و از سوی دیگر چاره دیگری پیش پای خود نمیبیند. آنچه تا به حال امریکا انجام داده این بوده است که برای مهار ایران به «دیگران» امتیاز بدهد. بسیاری از کشورهای منطقه و بالاتر از آنها اروپا، چین و روسیه توانستهاند با اغتنام فرصت، ترس امریکا را از ایران مستمسک قرار دهند و بابت همکاریهای بیارزش و عمدتا غیرموثر برای مهار ایران از آن امتیازهای بزرگ بگیرند.
علاوه بر این امریکا برای رهایی از این مخمصه تلاش میکند بعضی از کشورهای منطقه را علیه ایران بسیج کند. طرح بحثهایی مانند تشکیل هلال شیعی را باید در جهت چنین تلاشهایی ارزیابی کرد. در واقع امریکاییها پروژهای دو ضلعی را کلید زدهاند: تولید «فشار فرامنطقهای» بر ایران از راه اجرای اقداماتی در شورای امنیت سازمان ملل متحد و در همان حال «تولید فشار منطقهای» بر ایران از طریق ایجاد بحران در روابط آن با بعضی از کشورهای مهم خاورمیانه به بهانههای مختلف.
3ــ تعريف جديدي از حقوق بشر و تقابل با نظام بينالملل: امریکا و اروپا مكرر ايران را به نقض حقوق بشر متهم كردهاند و دفاع ايران دقيقاً بر اين اساس بوده است كه نظام حقوقي اسلام، با نظام حقوق بشر جهاني متفاوت است و آنچه غرب نقض حقوق بشر ميداند همانا عدل اسلامي است. اختلاف اساسي در اينجا ناشي از آن است كه در نظام حقوق بشر جهاني انسانها صرف نظر از جنسيت (زن و مرد) و فارق از تعلقات ديني و مذهبي (بلكه صرف نظر از اعتقاد يا بیاعتقادی به دين) همه مساوي تلقي ميشود. بر عكس در نظام شريعت اسلامي، انسانها براساس نوع جنسيت و دين خود داراي حقوق مختلفاند؛ به اين تفصيل كه: الفــ مسلمانان به مثابه اتباع ذاتي جمهوري اسلامي شهروندان اصلی تلقی می شوند؛ بــ اهل كتاب (اديان رسمي كشور؛ يعني يهود، مسيحي و زرتشتي) داراي حقوق اهل ذمهاند؛ جــ بيدينان، يا متدينان به اديان غير رسمي نميتوانند مشمول تابعيت ذاتي يا قراردادي حكومت اسلامي باشند.[9]
نظام بينالملل و نگاه سياسي به برنامه هستهاي جمهوري اسلامي ايران
اکنون و بعد از شناخت ريشه و چرایي تضاد و بحرانآفريني نظام بينالملل با محوريت ايالات متحده امریکا عليه جمهوري اسلامي ايران، تلاش امریکا و سه کشور اروپایی در گرفتن قطعنامه از شورای امنیت سازمان ملل علیه فعالیتهای هستهای ایران بهتر درک ميشود. اصولا ماجرای ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت، قبل از هر چیز، از یکطرف نشاندهنده بیمسالهبودن فعالیتهای هستهای ایران است و از طرف دیگر خصومت امریکا و سه کشور اروپایی را با ایران به نمایش میگذارد.
آنچه آشکارا سیاسیکاری امریکا و سه کشور اروپایی (انگلیس، فرانسه و آلمان) را در ماجرای پرونده هستهای ایران نشان میدهد یکی این است که همه مسئولان آژانس بینالمللی انرژی اتمی بارها اعلام کردهاند که در فعالیتهای هستهای ایران هیچ انحرافی مشاهده نشده و دیگر اینکه خود دولتمردان امریکایی و سه کشور اروپایی نیز به این واقعیت اذعان دارند و هیچ دلیلی برای متهم کردن ایران به فعالیتهای غیرصلحآمیز ندارند.
همین واقعیت نشان میدهد موضوع فعالیتهای هستهای بهانه است و هدف امریکا و سه کشور اروپایی این است که به پرونده هستهای ایران ماهیت امنیتی بدهند و راه را برای وارد ساختن فشارهای بعدی به ملت و مسئولان ایرانی هموار سازند. بررسی در مورد پرونده هستهای هر کشوری که عضو آژانس بینالمللی انرژی اتمی است، تا زمانی که در خود آژانس مطرح است، جنبه حقوقی و فنی دارد. هنگامی که پروندهای به شورای امنیت سازمان ملل برده میشود، مفهوم این اقدام این است که این پرونده از جنبه حقوقی و فنی خارج شده و جنبه امنیتی پیدا کرده است. نکته مهم در مورد پرونده هستهای ایران این است که این پرونده را آژانس بینالمللی انرژی هستهای به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع نداده، بلکه امریکا با اعمال نفوذ سیاسی آن را به شورای امنیت کشانده و البته سه کشور اروپایی و حتي چين و روسيه را نیز در این داستان با خود همراه کرده است.
درست به همین دلیل است که همه صاحبنظران مسائل هستهای، مسئولان کنونی و قبلی آژانس بینالمللی انرژی هستهای و حتی خود دولتمردان امریکایی و سه کشور اروپایی بارها به خالی بودن دست امریکا و اروپا در این ماجرا اعتراف کردهاند و همین اعترافات آشکارا نشان داده است که اصولا مطرح شدن پرونده هستهای ایران در شورای امنیت سازمان ملل اقدامی سیاسی است و امریکا و سه کشور اروپایی با این اقدام در پی رسیدن به اهداف سیاسی مورد نظر خود هستند.
دوگانه بودن مواضع قدرتهای غربی با موضوع هستهای نیز نکته دیگری است که طشت رسوایی آنها و البته سازمان ملل را از بام جهان به زمین میاندازد و پرده از چهره سیاسی کار آنها بر میدارد. سالها بود که همه کشورهای منطقه خاورمیانه درباره فعالیتهای اتمی رژیم صهیونیستی هشدار میدادند و با استناد به اطلاعات واقعی اعلام میکردند که این رژیم غاصب زرادخانه هستهای با حداقل دویست کلاهک اتمی دارد، ولی نه تنها امریکا و اروپا و سازمان ملل به این هشدارها کمترین توجهی نمیکردند، بلکه مسئولان رژیم صهیونیستی نیز به آژانس بینالمللی انرژی اتمی اجازه نمیدادند از تاسیسات اتمیشان بازدید نمایند و اطلاعاتی کسب نمایند، و هنگامی که محمد البرادعی، رئیس سازمان بینالمللی انرژی اتمی، دو سال قبل به فلسطین اشغالی رفت، به او هم اجازه ندادند از این تاسیسات بازدید کند.
این بیاعتناییهای صهیونیستها نه تنها عکسالعمل غربیها و سازمان ملل را موجب نشد، بلکه رژیم صهیونیستی همچنان از حمایتهای سیاسی و مالی آنها برخوردار بود. حتی در ماجرای جنایاتی که ارتش رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه تابستان سال گذشته علیه مردم لبنان مرتکب شد، سازمان ملل تحت نفوذ امریکا نتوانست این جنایات را متوقف کند و آنچه سرانجام صدور قطعنامه آتشبس را موجب گشت پیروزیهای حزبالله بود. رسوایی بزرگتر اینکه حتی اعتراف ایهود اولمرت، نخستوزیر رژیم صهیونیستی، که اخیرا تصریح کرد این رژیم سلاح اتمی در اختیار دارد، نیز هیچ عکسالعملی را از سوی غربیها و سازمان ملل برنینگیخت و بهرغم اعتراضات گسترده کشورهای منطقه خاورمیانه، مجامع بینالمللی هیچ اقدامی حتی برای بررسی این موضوع انجام ندادند. این سیاست دوگانه نیز دلیل دیگری است که سیاسیکاری امریکا و سه کشور اروپایی را به اثبات میرساند؛ کما اینکه آلت فعل بودن سازمان ملل را نیز آشکارا نشان میدهد. جای تاسف بسیار است که سازمان ملل، به عنوان بزرگترین مجمع جهانی با هدف اعلامشده برقراری صلح در جهان و حمایت از ملتهای مظلوم، خود آلت دست قدرتهای سلطهطلب و زیادهخواه گردیده است و نه تنها به وظایف خود عمل نمیکند، بلکه درست در جهت عکس آن در حرکت است. با اینهمه رسوایی، دیگر اعتباری برای سازمان ملل باقی نمانده است تا به تصمیمات آن بتوان اعتنا کرد.
تصویب قطعنامههاي شماره 1737 و 1747 شورای امنیت سازمان ملل به پیشنهاد امریکا و سه کشور اروپایی عملا ثابت کرد که این قطعنامهها فاقد اعتبار قانونی است، زیرا اقدام شورای امنیت در پرونده هستهای ایران دارای ماهیت سیاسی است و تهیهکنندگان این قطعنامهها، فعالیتهای هستهای ایران را بهانهای برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی قرار دادهاند. آنها با اصل نظام جمهوری اسلامی مشکل دارند و دقیقا به همین دلیل امریکا و همدستانش باید اینبار با عکسالعملی جدی و قاطع از ناحیه نظام جمهوری اسلامی مواجه شوند.
اين مقاومت، تحت هدايت و رهبري حكيمانه رهبر انقلاب و با مجاهدت دانشمندان خلاق و جوان ايراني، سرانجام به بار نشست و ايران اسلامي در روز بيستم فروردين 1385، با اعلام دستيابي به چرخه كامل سوخت هستهاي و غنيسازي با غناي 5/3 درصد، ورود خود را به باشگاه هستهاي جشن گرفت.
دانشمندان ايراني در فاصلهاي كمتر از دو ماه توانستند آخرين حلقه فني غنيسازي اورانيوم را، كه به سبب تعليق بيش از دو و نيم سال به تأخير افتاده بود، تكميل كنند و فناوري هستهاي ايران را به نهاييترين نقطه خود برسانند. اين خبر، كه بازتابهاي فراواني در دنيا داشت، دنيا را در بهت و تحير فرو برد و غرب را خلع سلاح كرد و معادله هستهاي را كاملاً به نفع ايران تغيير داد. اكنون جهان غرب، بهويژه امریکا، هر چند با دشواري، بايد به خود بباورانند كه ديگر با كشوري هستهاي در مذاكرات و معادلات سياسي منطقهاي و جهاني مواجهاند. بنابراین مسئولان نظام بايد با پشتوانه عظیم مردمیای که این نظام دارد و یکبار دیگر در انتخابات 24 آذر 1385نیز این واقعیت به اثبات رسید، بیاعتنا به تهدیدها و قطعنامهها، سطح فعالیتهای هستهای را ارتقا دهند و تا رسیدن به چرخه کامل سوخت و بالاترین سطوح فناوری هستهای به پیش روند.
رهبري و مديريت بحران هستهاي
دستيابي به تكنولوژي هستهاي، يكي از سرفصلهاي باشکوه تاريخ پيشرفت علمي ايران در دوران رهبري و زعامت حضرت آيتالله خامنهاي است. از ديدگاه مقام معظم رهبري تنها راه حفظ استقلال و اقتدار جمهوري اسلامي ايران اقتدار علمي است و براي داشتن كشوری مقتدر و نيرومند، راهي جز گسترش دامنه تحقيقات و تعميق پژوهشهاي علمي ــ كاربردي وجود ندارد. از اين رو ایشان، در دوران زعامت خود، بهويژه در سالهاي اخير، به اين مساله توجه خاصی داشته و تمام تلاش خود را براي ايجاد بسترهاي نهضت علمي به كار بسته كه مهمترين جلوه آن، فراخوان جنبش نرمافزاري و توليد علم از سوي ایشان به همه مراكز علمي ــ تحقيقاتي، حوزوي و دانشگاهي است.
مطابق راهبردهاي حضرت آیتالله خامنهای، كه در سند چشمانداز بیست ساله جمهوري اسلامي ايران به خوبي منعكسشده است و افق 1404 را ترسيم مينمايد، ايران كشوري توسعهيافته با جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوري در سطح منطقه با اتكا به ارزشهاي اسلامي است. در اين چارچوب، انرژي هستهاي زيربناي توسعه پايدار جمهوري اسلامي ايران و نيز عاملي مهم براي پيشرفت، توسعه و رفاه مردم قلمداد ميگردد. با اين حال جمهوري اسلامي ايران، بر اساس آموزههاي ديني مطابق راهبرد ایشان، اعتقادي به سلاحهاي كشتارجمعي و انرژي هستهاي غيرصلحآميز مورد ادعاي هژموني سلطه، به خصوص امریکاييها و اروپاييها، ندارد.
بر اين اساس، حضرت آيتالله خامنهاي، بارها در مناسبتها و ديدارهاي مختلف با ايشان، واقعيات موضوع هستهاي جمهوري اسلامي ايران را تبیین نموده است. ایشان در بيانات خود در باب کالبدشکافي بحران هستهاي به دو عامل اصلي جنجالسازي مستمر امریکا در قبال ايران اشاره کرده است: «در 27 سال اخير و در مقاطع مختلف، نظير اينگونه مسائل مطرح بوده است و اكنون نيز مردم و مسئولان جمهوري اسلامي ايران مقتدرتر از هر زمان ديگر، همچون فولاد آبديده، در مقابل هر فشار و توطئهاي پايداري ميكنند و با اتكال به خدا، "بكارگيري عقل و تدبير" و حفظ وحدت و همدلي، حركت به سمت فناوريهاي پيشرفته، از جمله انرژي هستهاي، را ادامه ميدهند.»[10]
مقام معظم رهبری تقويت وحدت را راه اصلي مقابله با توطئههاي دشمنان ميداند و با اشاره به استفاده امریکا از همه امكانات و طرحها براي نابودي نظام اسلامي در 27 سال گذشته بر اين نکته تاکيد میکند که «در مقابل اين دشمن، بايد شالوده مستحكم داخلي را تقويت كنيم كه شرط اول آن حفظ اتحاد و يگانگي و همدلي حول محورهايي است كه امام و قانون اساسي بر آن تأكيد كردهاند؛ يعني اسلاميت نظام، اصول قانون اساسي و ساختار نظام جمهوري اسلامي با همه اركان آن.»[11]
اکنون فناوری هستهای در ایران بومی شده است و ما برای ادامه راهی که در پیش گرفتهایم نیازی به کسی نداریم. اما رهبري معظم انقلاب با ورود مجدد به اين بحث مهم، حرف آخر را به همه دنيا زد و اين تصميم را راهي برگشتناپذير و كمترين نرمش و عقبنشيني در اين مساله را رسماً غير ممكن اعلام كرد: «مساله هستهاي، خواسته عظيم ملي و حق طبيعي ملت ايران است و جمهوري اسلامي ايران عقبنشيني از اين مساله را به معناي شكستن استقلال كشور ميداند كه هزينه بسيار گزافي براي ملت ايران خواهد داشت. ... هرگونه عقبنشيني در مقطع كنوني، زنجيرهاي تمامنشدني از فشارها و عقبنشينيهاي ديگر را در پي خواهد داشت. بنابراين، اين راه برگشتناپذير است و دستگاه سياست خارجي بايد از اين حق شجاعانه دفاع كند.»[12]
بيانات صريح مقام معظم رهبري در روزهاي آغازين سال نو در جمع زائران حرم رضوي(ع)، ضمن اينكه اين خطوط قرمز را پررنگتر و عبورناپذیر نمود، جلوه ديگري از ديپلماسي فعال و تهاجمي را به رخ حريف قدار كشيد: «اگر قرار باشد بخواهند از شوراى امنيت استفاده ابزارى كنند، و بخواهند اين حق مسلّم را از اين راه نديده بگيرند، ما تا امروز آنچه را كه انجام داديم، برطبق قوانين بينالمللى انجام داديم؛ اگر آنها بخواهند بىقانونى كنند، ما هم مىتوانيم بىقانونى كنيم و خواهيم كرد. اگر بخواهند با تهديد و اعمال زور و خشونت رفتار كنند، بدون ترديد بدانند ملت ايران و مسئولين ايران در مقابل دشمنانى كه به آنها تعرض كنند از همه ظرفيت خود براى ضربه زدن استفاده خواهند كرد.» [13]
مدیريت اصولگرا؛ ضرورت موفقيت ديپلماسي هستهاي
علماي روابط بينالملل و سياست بينالملل، بر اين نكته تاكيد میکنند كه سياست خارجي هر كشور دنباله و ادامه سياست داخلي آن كشور ميباشد. بر اين اساس، كشوري در عرصه بينالملل داراي موقعيت خوب و ممتاز و تاثيرگذار است كه در داخل از وضعیت مطلوب برخوردار باشد. اگر امروز جمهوري اسلامي ايران از جايگاه عزتمندي در عرصههاي بينالمللي برخوردار است، اين موقعيت به خاطر وضعیت مناسب و مطلوب داخلي كشور میباشد. رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنان بسيار مهم خود در جمع مسئولان و كارگزاران نظام در 29 خرداد سال گذشته، تراكم موفقيتهاي بزرگ و پي در پي، به خصوص در زمينه فناوري هستهاي و توليد علم، را جزء نقاط مثبت و مهم كشور و نظام دانست و بر جايگاه عزتمند جمهوري اسلامي در عرصههاي بينالمللي در مقطع كنوني به عنوان يكي از اين موفقيتها تاكيد نمود. [14]
حضرت آیتالله خامنهای مديريت تفكر اصولي اسلام را، كه در ادبيات سياسي كشور از آن با عنوان «اصولگرايي» ياد ميشود، از نعمتهاي بزرگ پروردگار برشمردند و در بخش ديگري از فرمايشات خود، تثبيت و نهادينهسازي موفقيتها، دستاوردها، و از جمله جايگاه عزتمند جمهوري اسلامي در عرصه ديپلماسي هستهاي را به عنوان يكي از وظايف مسئولان نظام گوشزد كردند.[15] از منظر رهبر فرزانه انقلاب اسلامي، وجود روح اميد و نشاط در مردم، اقتدار علمي، روي كار بودن دولتي مصمم و پركار، پيشرفتهاي علمي و توسعه زيرساختهاي كشور، از جمله انرژي هستهاي، آرامش سياسي موجود، ناكامي دشمن در ايجاد اختلافات مذهبي، قومي و صنفي، و هماهنگي و همدلي قواي سهگانه، نمونههاي مهمی است از نقاط مثبت كشور و نظام. به طور قطع جايگاه عزتمند جمهوري اسلامي، در عرصههاي بينالمللي و به خصوص ديپلماسي هستهاي، محصول و نتيجه شرايط مثبت برشمردهشده داخلي است.[16] شرايط مثبت كنوني در داخل كشور، عمدتا تحت تاثير «مديريت اصولي اسلام» يا به اصطلاح رايج در ادبيات سياسي كشور، «مديريت جريان اصولگرا» ميباشد.
رهبر معظم انقلاب، وجود چنين مديريتي را از نعمتهاي بزرگ پروردگار ميداند. اگر چنين مديريتي، در ايجاد هماهنگي در قواي سهگانه، برقراري آرامش سياسي در داخل و ايجاد روح نشاط و اميد در مردم، به گونهای اساسي موثر بوده و مجموعه شرايط داخلي، در عرصه سياست خارجي، جايگاه عزتمندي براي كشور ايجاد نموده، تثبيت اين جايگاه عزتمند خارجي، در گرو تثبيت شرايط داخلي است. بنابراين جريان اصولگرا، يا به تعبير زيباي رهبر معظم انقلاب اسلامي، جريان «اصولگرايي مصلحانه» بايد با درك صحيح از شرايط داخلي و بينالمللي، گامهاي لازم را براي تثبيت اين موقعيت بردارد.
اين مهم در شرايطي رخ خواهد داد كه احزاب و گروههاي سياسي اصولگرا، با نگاهي موسع و با معيارها و ملاكهاي ارائهشده از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي، براي «اصولگرايي اصلاحطلبانه»، دايره خوديها را بازتعريف نمایند و سازوكارها و مكانيسمهاي لازم را براي حركت منسجم در ديپلماسي هستهاي فراهم سازند. بديهي است كه وحدت و همدلي اصولگرايان، براي تثبيت و نهادينهسازي موفقيتها و تداوم فرایندهاي كنوني در حوزه سياست داخلي و به دنبال آن در حوزه سياست خارجي، خصوصا با توجه به مسائل هستهاي كشورمان، ضرورتی تاريخي به حساب ميآيد.[17]
جمعبندی:
در پاسخ به اين سوالات اصلي كه انقلاب اسلامي ايران چه دارد كه جهان غرب و بهويژه امریکا را اين گونه به هراس انداخته است ؟ و اينکه آيا صرف برنامهای هستهاي، كه اروپاييها و امریکاييها قطعا و بي هيچ ترديد به صلحآميز بودن آن واقف هستند، دليل اصلي براي اين بحرانآفرينيها عليه انقلاب اسلامي است يا اينكه مساله چيز ديگري است؟ بايد گفت عامل اصلي اين هراس و در پي آن كشمكشهاي توامان و بحرانآفرينيهاي پي در پي به مباني، اصول، اهداف و آرمانهاي انقلاب اسلامي باز ميگردد. به عبارت ديگر، غرب در انقلاب اسلامي موجوديتي عظيمتر از جمهوري اسلامي را يافته است و قوت گرفتن آن را تهديدي جدي براي بنيانهاي خود تلقي ميكند. لذا بحران هستهاي كنوني از انقلاب ايران نسب ميبرد و ادامه اخلاق يا شخصيتي جمعي در ايران است كه ظهور آن پس از انقلاب اسلامي دركپذیر شده است.
تحت تاثير انقلاب اسلامي، خاورمیانه، در مقطع كنوني، آبستن انقلابي بزرگ است كه از امریکا صادر نميشود. بايد اعتراف كرد لحظهاي غمانگيزتر از اين زمان براي امریکا وجود نداشته است. خاورميانه امروز متاثر از انقلاب اسلامي ايران در حال جوشش است و حال آنكه حاكمان مستبد و شكستخورده آن به بررسي مسائل سياسي و سونامي سياسي مهارناشدني عراق و افغانستان مشغول هستند. تحت تاثير انقلاب اسلامي قدرت روی دادن رخدادهاي انقلابي دموكراتيك در هر كدام از كشورهاي منطقه به گونهای بالقوه وجود دارد تا حدي كه موج جزر و مد آن حتي به تاريكترين گوشههاي اين سياره نيز رسيده است. آري به درستي و آنگونه که ناظران سياسي پيشبيني ميکنند، در حالی كه فضای منطقه را بيداري اسلامي فراگرفته است، برخلاف خواست و شعار قدرتهاي بزرگ، برگزاري انتخابات آزاد نتايجي چون انتخابات عراق، فلسطين، عربستان و ... را به بار ميآورد، از اين روست كه مدعيان دروغين دموكراسي بر سر راه دولت كاملا دموكراتيك حماس در فلسطين سنگاندازي ميكنند، مانع از انتقال كامل قدرت به دولت مردمي عراق ميشوند و در ديگر كشورهاي عربي و اسلامي از برگزاري انتخاباتی آزاد و شفاف بهشدت واهمه دارند.
بيشك وضعيت فعلي معادلات منطقه همسو با منافع و مصالح انقلاب اسلامي و جنبشهاي اسلامي میباشد و در تضاد با منافع غرب و دولتهاي مستبد و مرتجع منطقه قرار دارد. اين موج فزاينده درصدد است موانع ساختگي غرب، كه سعي دارد حساسترين منطقه جهان را به پادگانی نظامي تبدیل کند، در برابر نسخه دموكراسي كنترلشده بيخاصيت غربي را بشکند و همين امر تغيير موازنه قدرت در ميان جنبشهاي اسلامگرا به نفع جنبشهاي شيعي با پشتوانه فرهنگي انقلاب اسلامي ايران را باعث شده است. اين رويكرد از يك سو به افزايش قدرت ايران به عنوان بازيگر اصلي منطقه ميانجامد و از سوي ديگر جمهوري اسلامي را به عنوان موتور محركه نهضت بيداري به محور اتكا و امالقراي جهان اسلام مبدل ميكند و اين سیر دقيقا نقطه مقابل منافع منطقهاي نظام سلطه جهاني و عامل بحرانآفريني عليه انقلاب اسلامي، به خصوص در زمينه دستيابي به فناوري هستهاي صلحآميز به شمار ميآيد.
در چنين صورتبندي جديدي است كه اسرائيل، به عنوان رژيمی جعلي، فاقد موجوديت خواهد بود و دولتهاي منطقه آن را به رسميت نخواهند شناخت. مهمتر از همه آنكه خاورميانه اسلامي به عنوان بلوكی قدرتمند، چه به لحاظ تئوريك و چه به لحاظ سياسي و اقتصادي، با محدود كردن قدرت يكجانبهگرايانه امریکا، مانع از تحقق آمال سران كاخ سفيد در منطقه حساس و ژئواستراتژيك خاورميانه ميگردد و همين امر در صورت تحقق كامل نهضت بيداري اسلامي دستاورد كمي نيست.
جان كلام آنكه خاورميانه اسلامي با چنين مختصاتي توان به چالش كشيدن نظام سلطه و ساير قدرتهاي غير الهي را در خود ايجاد ميكند.
در خاتمه سخن، اين نوشتار با بخشي از بيانات گهربار مقام معظم رهبري در جمع مسئولان نظام زينت داده شده كه با تاكيد بر اينكه تنها راه عزتمندي و قدرتمندي مسلمانان بازگشت به هويت خود، توكل بر خدا، حفظ وحدت، ايستادگي و هوشياري است، فرمود: «امروز مسلمانان بيدار و به هويت خود واقف شدهاند، بنابراين بايد اين بيداري را قدر دانست و آن را در جهت صحيح هدايت كرد.»[18]
پینوشتها
________________________________________
[1]ــ رک: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری با ایشان، 19/12/1384
[2]ــ محمدرضا مجیدی، ده گفتار پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، نشر معارف، 1382، صص68ــ65
[3]ــ همان، صص227ــ221؛ و نیز رک: علی محمدی ایروانلو، «انقلاب ایران و بحرانسازیهای امریکا»، فارسنیوز، 13/11/1385
[4]ــ منوچهر محمدی، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، نشر دادگستر، 1380، ص31
[5]ــ همان، صص42ــ41
[6]ــ همان، ص105
[7]ــ صحیفه نور، ج12، ص122
[8]ــ منوچهر محمدی، همان، صص48ــ46
[9]ــ سیدحسن امین، نامه پژوهش، شماره 12 و 13، ص165؛ و نیز رک: علی محمدی ایروانلو، همان.
[10]ــ رک: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری با ایشان، 19/12/1384
[11]ــ همان.
[12]ــ رک: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار وزیر امورخارجه، معاونان، مشاوران و روسای نمایندگیهای ایران با ایشان، 23/12/1384
[13]ــ رک: بیانات مقام معظم رهبری در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی، مورخ 1/1/1386
[14]ــ رک: بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، مورخ29/3/1385
[15]ــ همان.
[16]ـ همان.
[17]ــ یدالله جوانی، «وحدت و همدلی ضرورت تاریخی برای اصولگرایان»، شبکه خبر دانشجو، 27/4/1385
[18]ــ رک: بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار کارگزاران نظام به مناسبت عید سعید فطر، 2/8/1385