انقلاب اسلامى و هويت ملى

پرسش از كيستى و هويت افراد و ملت ها يكى از دغدغه هاى فكرى بشر در طول تاريخ به شمار مى رود. متفكران ايرانى نيز در قالب هاى گوناگون و از زواياى متفاوت با اين پرسش مواجه بوده و پاسخ هاى متفاوتى به آن داده اند. اين كه هويت ايرانى چيست واز چه اركانى تشكيل شده و چه عواملى سبب پيدايش بحران هويت در ايران بوده و پاسخ انقلاب اسلامى به اين بحران چه بوده است  پرسش ها و دغدغه هايى است كه اين نوشتار در صدد تبيين آن است تا از اين طريق بسترى براى عبور موفقيتآميز از بحران هويت فراهم آيد. پيشينه مسإله هويت به آغاز تاريخ انسان باز مى گردد. از ديرباز  انسان ها به دنبال تعريف و شناسايى خويش  قبيله  قوم و مليت ونيز كشف تمايزات خود از ديگران بوده اند. افراد و گروه هاى اجتماعى مى كوشيدند براى شناسايى خود و تبيين تمايزاتشان با ديگران  نشان دهند كه به چه جامعه اى و چه ارزش هايى تعلق دارند. آنان با قرارگرفتن در درون چارچوب هاى سياسى و اجتماعى مختلف  پاسخ هاى متفاوتى را دريافت مى كردند.
تحولات شگرفى كه پس از رنسانس (نوزايش) در اروپا تحت عنوان مدرنيته شكل گرفت  بر شيوه هاى زندگى اجتماعى و فرهنگى اروپاييان و سپس ساير جوامع انسانى تإثير عميقى برجاى گذاشت. يكى از جنبه هاى اين تحولات  پيدايى واحدهاى سياسى جديد  تحت عنوان   دولت هاى ملى    بود كه ساخت هاى سياسى قبل و هويت هاى جمعى ناشى از آن را با بحران رو به رو كرد و موجب شكل گيرى مفهوم جديدى از هويت جمعى  تحت عنوان   هويت ملى    شد. از اين جا بود كه بحث هويت به عنوان مبحثى فرهنگى    اجتماعى  نگرش آگاهانه يافت  به گونه اى كه در دهه هاى اخير  جنبه اى خاص پيدا كرده و وارد حوزه علوم سياسى و جامعه شناسى شده است. هم اكنون نيز در كانون توجه مجامع علمى جهان قرار دارد.

دائره المعارف علوم اجتماعى درباره هويت اجتماعى مى گويد:
هويت اجتماعى در كلى ترين مفهوم آن به خود آگاهى يك شخص در رابطه با ديگرى اشاره دارد. با وجود اين در روان شناسى اجتماعى  با يك مفهوم خاص تر  يعنى خود آگاهى در چارچوب عضويت يك فرد در گروه هاى اجتماعى مختلف  دلالت مى كند. اين مفهوم از واژه هويت  بيشتر مرهون[ مطالعات] جى.اچ.ميد است ك بر مفهوم اجتماعى خود  تإكيد كرده و استدلال مى كرد كه تجربه افراد از خودشان  از منظر اجتماعى است كه به آن تعلق دارند. اين مسإله براى تشخيص جنبه عمومى (يا اجتماعى) هويت از جنبه خصوصى تر آن (يا شخصى)  اهميت دارد.2
هويت  فرآيند پاسخ گويى آگاهانه هر فرد يا قوم يا ملت به پرسش هايى از خود است و بنابراين هويت ملى  زمانى به عنوان يك مفهم برجسته خودنمايى كرد كه احساسات نهفته در جوامع ملى  بر اساس يك اراده معطوف به قصد و آگاهى  پايه اى براى يك طرح سياسى يا اقتصادى قرار گرفت. اسباب اين آگاهى و ظهور شعور ملى را تمدن جديد فراهم آورد  بدين ترتيب آگاهى از عنصر ذهنى هويت  يعنى   احساس ملى    كه از آن به   روح جمعى  يا   وجدان جمعى نيز ياد مى كنند  به خلق هويت ها يارى مى رساند:
على الطايى در تعريف هويت مى نويسد:
هويت عبارت است از مجموعه خصوصيات و مشخصات اساسى اجتماعى  فرهنگى  روانى  فلسفى  زيستى و تاريخى همسان كه به رسايى و روايى بر ماهيت يا ذات گروه  به معناى يگانگى يا همانندى اعضاى آن با يكديگر  دلالت كند و آنان را در يك ظرف زمانى و مكانى معين به طور مشخص و قابل قبول و آگاهانه از ساير گروه ها و افراد متعلق به آنها متمايز سازد.3
بنابراين هويت به عنوان پديده اى سيال و چند وجهى  حاصل فرآيند مستمر تاريخى است كه تحت تإثير شرايط محيطى  همواره در حال تغيير است  به تعبير ديگر  هويت همواره و به طور تغيير ناپذيرى بين الاذهانى است و با مفاهيم اجتماعى و سمبل هاى فرهنگى آميخته شده  با آنها تفسير مى شود  به عبارت ديگر  هويت يك گروه يا ملت  نه يك جوهر ثابت و قطعى است و نه از يك ساختار قطعى برخوردار است  هويت به مثابه چيزى كه هميشه ساخته مى شود و مى تواند به صورت انتقادى باز سازى شود  مورد توجه است.4

تجدد و دگرديسى در هويت ايرانى
مهم ترين رويداد تاريخ كهن ايرانيان و نقطه عطف درتحولات سياسى و اجتماعى آن  ورود مسلمانان عرب به ايران است. اين رخداد  اولين تصادم ميان فرهنگ ايرانى    آريايى با فرهنگ سامى بود كه محملى از آيين جديد به همراه داشت  بدين ترتيب  هويت ايرانى در قرون اوليه اسلامى از دو آيين مايه گرفت: آيينى از گذشته باستانى اش كه آميزه اى از ادبيات وفرهنگ و روح ايرانى بود ودين جديد كه دگرگونى ژرفى در فكر و فرهنگ و هويت ايرانى به وجود آورد. اين آميزه جديد  نسل تازه اى ساخت كه   ايرانيت    را در عمق روح خود نگاه داشت و دين جديد را در درونى ترين لايه هاى خود پذيرا شد.
تا پيش از مواجهه ايرانيان با تمدن غرب  هويت ملى تركيبى نيرومند از عناصر ايرانى و آموزه هاى شيعى بود و ايرانى خود را با دين اسلام چنان عجين ساخته بود كه هيچ گاه تصور تغاير ميان آن دو را به ذهن خود راه نمى داد  اما با ظهور و گسترش تمدن جديد و روبه رو شدن ايرانيان با قدرت افسونگر دنياى صنعتى و شيفتگى آنان به دستاوردهاى اين تمدن  دوران حيرانى و پريشانى انسان ايرانى آغاز شد. ارزش هاى اروپايى به طور غافلگيرانه جامعه ايرانى را دستخوش تحول ساخت و چالش هاى تازه اى را پيش روى او قرار داد. اين چالش ها بسترى براى دگرديسى درباورها و فرهنگ ايرانى و سرانجام تركيب اجتماعى هويت ملى شد.
گفتمان هويت ملى در ميان روشنفكران ايرانى متإثر از بنياد معرفت شناختى در غرب بوده است.
عوامل متعددى در طول سده نوزدهم در ظهور فكر هويت ملى و رواج آن در ميان نخبگان و روشنفكران ايران موثر بود. در اين سده  رشد وسايل ارتباطى (مطبوعات  جاده  تلگراف و جز آن) موجب بالندگى حس وجود هويتى ايرانى شد. مطالعات ايرانى اروپاييان به تقويت اين حس هويت در ميان روشنفكران كشور كمك كرد. آثار پژوهشگران ايران شناس اهميت دوران پيش از اسلام را در تاريخ ايران نشان داد و از اين طريق توانست ايرانيت را از اسلاميت جدا سازد و نگاه تاريخى به گذشته را غير دينى كرد. نوعى ايدئولوژى ملى مبتنى بر اصالت تمدن آريايى سر بر آورد. به خصوص محصلان ايرانى كه به اروپا مى رفتند  تحت تإثير انديشه هاى محيط  در انتشار تصورات تازه از هويت ملى ايرانى سهم به سزايى داشتند.5
خودنمايى فرهنگ و تمدن غرب در عصر حاضر  تمامى جهانيان را از خود متإثر ساخت. اين مسإله در ايران به آفرينش بحران هاى تازه اى در عرصه هاى مختلف جامعه منجر شد. در اين ميان  بحران هويت محصول نظام فلسفى و ارزشى و همچنين نظام مبادله و ساختارهاى اجتماعى اى است كه تمدن جديد غرب توصيه مى كرد.
يكى از ويژگى هاى دوران جديد  نگاه آگاهانه به دو وضعيت قديم (سنت) و جديد (مدرن) است. وضعيت جديد كه بيانگر مدنيت غرب است با بهره جستن از مفاهيمى نظير عقلانيت  علم  سكولاريسم  آزادى مذهبى و اخلاقى  فرديت  انسان مدارى و رهايى از هرگونه حاكميت استبدادى  گفتمان تازه اى را رونق بخشيد كه كمترين پيامد آن به چالش كشيدن وضعيت قديم بود. به دليل ماهيت سنت ستيز   مدرنيسم     از همان ابتدا چالش ميان سنت هاى دينى و ارزش هاى مدرن آشكار گشت و اين آغاز همان بحران هويت است كه ايرانى عصر جديد را دچار نوعى سرگشتگى ساخت. از يك سو به مذهب كه جزء ديرينه هويت او بود  باور داشت و از سوى ديگر نمى توانست تحولات و دگرگونى هاى ژرف عصر خويش را ناديده بينگارد.
در اين ميان نهضت مشروطيت كه محصول مواجهه با تإسيسات تمدن جديد به شمار مىآيد  بنيان هاى معرفت شناختى ايرانيان را متحول ساخت و به حضور طبقه جديد تحصيلكردگان يارى رساند. مشروطيت محل تلاقى و برخورد مولفه هاى دينى هويت ايرانى با بسيارى مفاهيم و پديده هاى نوگرايانه گرديد  اما نخبگان ايرانى در توافق يا عدم توافق ميان آنها تإمل چندانى نكردند و همين امر به بروز چالش در هويت ايرانى انجاميد.
امتناع روشنفكران از درك تجربه ذهنى غربيان كه محصول فرآيند چند سده تحول در اروپاست و همچنين غفلت اغلب آنان از باز تعريفى ازهويت ملى ايرانيان در عصر جديد  سبب شد كه از فهم بنياد انديشه غرب در مانند و در تلاش براى ايجاد پيوند وثيق ميان تمدن جديد و سنت هاى حاكم بر جامعه ايرانى ناكام شوند. بنابراين آنچه بيشتر خود را نمايان ساخت  صورت تمدن غربى و اقتباس تقليد گونه آن بود  به طورى كه ميرزاملكم خان خطاب به دولتمردان مى گويد:
ايران را به عقل نمى توان نظم داد. عقل شما هم در صورتى كه بيشتر از عقل افلاطون باشد  باز بدون حكم فرنگى ممكن نيست بفهميد اداره شهرى چيست.6
بى گمان نفوذ ارزش هاى تمدن جديد را در هويت ملى ايرانيان نمى توان ناديده گرفت. بسيارى از تجدد گرايان از همان ابتدا از تعارض علم و دين و چالش دين و دولت سخن راندند و همه تقصيرهاى عقب ماندگى را برگردن دين گذاشتند كه ميراث تهاجم اعراب به ايران است:
هر شاخه از درخت اخلاق زشت ايران را كه دست مى زنيم  ريشه او كاشته عرب و تخم او بذر مزروع آن تازيان است. جميع رذايل و عادت ايرانيان يا امانت و وديعه ملت عرب است يا ثمر واثر تاخت وتازهايى كه در ايران واقع شده است.7
ناكامى تجدد گرايان در ساختن هويتى پايدار و باثبات براى ايرانى دين باور  به سبب هويت راسخ دينى ايرانيان و حضور قدرتمند حاملان دين  يعنى علما و مجتهدان بوده است  حال آن كه آنان يا از روى غفلت و يا به دليل بى اطلاعى درباره ماهيت دين به آثار اجتماعى آن توجهى نداشتند. حميد عنايت معتقد است از نظر ترتيب و توالى تاريخى  اين مشروطيت بود كه شيعه را براى نخستين بار در تاريخش با نيازهاى دموكراتيك عصر جديد رودررو قرار داد. در عين حال شيعيان بايد خود را براى اين دعوت جديد تجهيز مى كردند تا بتوانند در برابر ايدئولوژى عرفى (غير دينى) مقاومت كنند و از سوى ديگر بايد عليه ايدئولوژى مورد حمايت دولت كه آنان را به تبعيت از دولت فرا مى خواند  برمى خاستند.8
چالش هاى برآمده از نهضت مشروطيت  دست مايه دگرديسى هاى آگاهانه و عامدانه دولتمردان پهلوى گرديد  بدين ترتيب با آغاز عصر پهلوى  چرخ نوسازى فراگير در ايران به حركت درآمد و چشم اندازى از بحران هاى آينده جامعه ايرانى را به تصوير كشيد.

عصر پهلوى و چالش هاى هويت ملى
با استقرار و تثبيت سلطنت پهلوى در ابتداى سده اخير  شاه به يارى تجددگرايان    كه به قول جان فوران سومين ركن سلطنت بودند   9توانست فرآيند نوسازى را در كشور به اجرا درآورد. اين موضوع به معناى انكار نقش رضاشاه در تإسيس ارتش مدرن به انگيزه تقويت مبانى اقتدارگراى رژيم خود وشتاب بخشيدن به فرآيند مدرن سازى نيست  زيرا ايده مدرن سازى ارتش به عنوان يك ضرورت تاريخى  زمينه اصلاحات و نوسازى را در ساير بخش هاى جامعه فراهم ساخت. در اين رهگذر  نوسازى فرهنگى و دگرگونى اجتماعى از جايگاه ويژه اى برخوردار بودند. تإثيرات فكرى نهضت مشروطيت و حضور طبقه تحصيلكرده جديد    كه معتقد بودند جامعه سياسى را بايد از طريق دموكراسى و بر پايه دگرگون سازى فرهنگ سنتى به فرهنگ مدرن  به پيش برد و از اين طريق  عظمت و تمدن گذشته را بر پايه جديدى در ايران بنيان نهاد    در واقع چشم انداز سياست هاى فرهنگى اين دوره است. اصلاحات و نوسازى فرهنگى رضاشاه بر محور ناسيوناليسم تجددگرا كاملا چهره اى غير مذهبى داشت.
درك دولت نوگرا از تمدن جديد  سلوك و رفتار تجدد مآبانه و تغيير در ظواهر بود  نه شكوفايى انديشه و فرهنگ. مخبر السلطنه هدايت كه بيش از شش سال رئيس الوزراى رضاشاه بود  در خاطرات خود مى نويسد:
در اين اوقات (در سال هاى بعد از تصويب تغيير لباس در دى ماه 1307) روزى به شاه عرض كردم: تمدنى كه آوازه اش عالمگير است  دو تمدن است: يكى تظاهرات در بلوارها  يكى  تمدن ناشى از لابراتوارها. تمدنى كه مفيد است و قابل تقليد  تمدن ناشى از لابراتوارها و كتابخانه هاست. آثارى كه بيشتر ظاهر شد  تمدن بلوارها بود كه به كار لاله زار مى خورد و مردم بى بند وبار خواستار بودند.10
تجددگرايى و تضعيف ارزش هاى دينى در يك كاركرد تعاملى  بخشى از برنامه هاى نوسازى فرهنگى دولت رضاشاه محسوب مى شد. ريشه دار بودن تفكر دينى و ارزش هاى حاكم بر جامعه ايرانى  مانعى جدى بر سر راه فرآيند مدرن سازى در اين دوره به شمار مى رفت  از اين رو دولتمردان پهلوى با تحقير نهادهاى دينى  پيكار خود را عليه مذهب آغاز كردند. حضور ميسيونرهاى مذهبى  تإسيس مدارس جديد  بازگشت اشراف زادگان تحصيلكرده از فرنگ  تإسيس كانون ها و انجمن هاى روشنفكرى  رفع و كشف حجاب بانوان  تغيير نظام آموزشى و... از جمله فعاليت هايى بود كه در زمان رضاشاه به طور گسترده انجام شد.
تمامى اين اقدامات در پى ايجاد هويت جمعى جديد و مبانى مشروعيت دولت رضاشاه بود كه جوهر اصلى آن  تإكيد بر ناسيوناليسم تجددگرا بود  بدين ترتيب دولت رضاشاه براى رسيدن به اين اهداف  در صدد ايجاد دگرگونى عميق در جامعه سنتى ايران برآمد. اين دگرگونى كه با رشد سريع نهادهاى جديد و با هدف از هم پاشيدن نهادهاى سنتى به وسيله دولت همراه بود  در جهت زدودن مظاهر دينى از جامعه اسلامى و ترويج ارزش هاى جديد با تإكيد بر عناصر ايرانى هويت ملى صورت گرفت.
در يكى از بررسى هايى كه وندى.لى.معبوديان از جامعه ايرانى ارائه كرده  با طرح دو ايدئولوژى تإثيرگذار بر فرهنگ سياسى  به مقايسه ميان آن دو پرداخته است. يكى از اين دو ايدئولوژى كه نظام سياسى پهلوى آن را تبليغ مى كرد  شهروند ايرانى را نماينده امپراتورىهاى ايران باستان به شمار مىآورد. اين امپراتورى  در حال حاضر يك كشور صاحب ثروت نفت و در حال تجديد حيات بوده و صنعت و تكنولوژى غرب را به كار گرفته است و از نمادهاى فرهنگى غرب اقتباس مى كند. ايدئولوژى دوم  يعنى مذهب اسلام  كه ريشه در فرهنگ ايرانيان داشته  در تعارض با برنامه غرب گرايى حاكمان پهلوى قرار گرفته بود.11
در سال 1317 براى متمركز كردن و هماهنگى ميان فعاليت هاى سازمان هاى فرهنگى  سازمان پرورش افكار تإسيس شد. با نگاهى به مجموعه اسناد تاريخى مربوط به اين سازمان مى توان اهداف اصلى اين سازمان را چنين برشمرد12:
1    آماده سازى اذهان عمومى  براى پذيرش نوسازى و اصلاحات سياسى  اجتماعى و همسويى جامعه ايرانى با آن
2    سعى در القاى مفاهيمى مانند شاه دوستى  ميهن پرستى  باستان گرايى و مبارزه با خرافات
3    تلاش در ارائه تحليل هايى كه عملكرد نهادهاى حكومتى را توجيه مى كرد.
كاتوزيان در اين زمينه مى نويسد:
انتقال ناسيوناليسم احياگراى اروپايى به ايران در كشف رمانتيك تمدن ايران باستان سهم به سزايى داشت. در مورد دستاوردهاى اين تمدن  راه مبالغه با چنان شتابى پيموده مى شد كه تمييز واقعيت از افسانه را ناممكن مى نمود و دستاوردهاى با ارزش و بزرگ اجتماعى و فرهنگى ايران بعد از اسلام به كندى ولى كمرنگ  و يا انكار شدند  در حالى كه استبداد و امپرياليسم ساسانى همچون الگوى فضيلت درجه اى رفيع داشت.13
با سقوط ديكتاتورى رضاشاه كه نماينده   ناسيوناليسم تجددگرا    بود  در دهه نخست عصرپهلوى دوم  جامعه ايرانى شاهد شكل گيرى   ناسيوناليسم ضد استعمارى    بود كه مهم ترين محصول آن   نهضت ملى كردن صنعت نفت    است  زيرا با روى كار آمدن پهلوى دوم  بخشى از منابع قدرت به نفع دولت و نيروهاى اجتماعى توزيع شد و روابط جديدى ميان سلطنت و نهاد دولت برقرار گرديد. در دولت مصدق  رابطه قديمى سلطنت محور  كاملا تضعيف شد و بخش مهمى از قدرت به دولت واگذار گرديد. تا اين كه با كودتاى 28مرداد 1332 و سقوط دولت مصدق  تغييرات ژرفى در ساختار سياسى ايران پديد آمد. از اين زمان به بعد شاه تنها سياست گذار و داور سياسى بود و رژيمى خودكامه را پديد آورد.
شاه از ابتداى دهه چهل با حمايت غرب  فصل تازه اى در ساختار اجتماعى ايران گشود و ايران را وارد دور تازه اى از عصر نوسازى كرد و آن را   عصر تمدن بزرگ ناميد. وى در كتاب به سوى تمدن بزرگ مى نويسد:
اين سير بى وقفه ايران نوين در راه پيشرفت    چنان كه گفته شد    با قيام 28 امرداد سال 2512 (1332) آغاز شد و از ششم بهمن 2521 (1341) پا به مرحله قاطع خود گذاشت. رستاخيز 28 مرداد  ملت ما را كه در مسير رويدادهاى تحميلى از راه اصلى خود دور مى شد  مسير فرا روى ملت ايران گذاشت. مدت كوتاهى از اين تاريخ مى گذرد  كافى بوده است تا اساس كهنه شده جامعه ايرانى را كه به هيچ رو با مقتضيات عصر نو سازگار نبود  به كلى دگرگون كند وهمراه با پى ريزى نظامى نوين و مترقى  تمام آثار و مظاهر منفى و مخرب گذشته را از ميان بردارد و عوامل مثبت و سازنده اى را كه پديد آورنده ايران نو هستند  جايگزين آنها سازد.14
بدين ترتيب دوره دوم نوسازى آمرانه آغاز گشت و مظاهر و تجليات تمدن غرب با شتاب فراوانى وارد جامعه ايرانى شد  بدون آن كه در اين اقتباس  منطق و عقلانيتى به كار گرفته شده باشد. براى اجراى عمليات و افزايش ميزان موفقيت در پروژه نوسازى  ايجاد شرايط لازم و آماده سازى محيط اجتماعى و دگرگونى در ارزش هاى دينى حاكم بر جامعه ايرانى ضرورى مى نمود. همچنين حركت به سمت مدرنيزه كردن كشور  مستلزم كاهش نفوذ مذهب و رهبران مذهبى بود.
با آغاز فرآيند نوسازى در ايران  از يك سو ارزش هاى سنتى پيشين به چالش كشيده شد و از سوى ديگر  ارزش هاى جديد نيز به طور كامل استقرار نيافت. اين وضعيت نوعى دو گانگى فرهنگى و ارزشى در فرد ايرانى پديد آورد و بحران هويت زاده شد. رهبران رژيم پيشين  نهاد مذهب را به دليل ماهيت ستيزه جويانه اش با ارزش هاى غير مذهبى نوسازى  به كنار گذاشته و ايدئولوژى باستان گرايى را براى حل بحران وهمسويى اش با ساخت نظام سلطنتى مورد توجه قرار دادند.
محمدرضا پهلوى ضرورت و ماهيت رويكرد خود به نوسازى و هويت ملى را چنين بازگو مى كند:
يك خصيصه بنيادى ديگر انقلاب ما  تطبيق دايم آن با ارزش ها و مواريث مدنى و فرهنگى خاص ايرانى است. شايد اين امتياز حاصل بلوغى باشد كه در نهاد ايرانيان وجود دارد  و بدانان امكان مى دهد كه از كليه پيشرفت هاى علمى و صنعتى جهان مترقى  براى برخوردارى از رفاه مادى و دستاوردهاى زندگى نوين استفاده كنند  بى آن كه روح خويش را در اختيار شيطان تكنولوژى قرار دهند  و بى آن كه به دام گمراهى و سرگشتگى غم انگيزى بيفتند كه امروزه دامنگير نسل جوان بسيارى از جوامع ديگر جهان شده است و از آن عادتا به صورت   شكاف نسل ها    نام مى برند اميدوارم در آينده نيز بتوانم همچنان با حفظ فضايل و ارزش هاى تمدن ايرانى  با اتكا به هويت ملى خود  و با پشتوانه غناى روحى و ميراث فرهنگى خويش  از انحرافات و سرگشتگى هاى نسل جوان خود جلوگيرى كنم. اين امر مستلزم حفظ پيوند استوار انقلاب ما با تمدن و فرهنگ ملى است.15
عبارت فوق  نشانه آشكارى از وجود بحران هاى دوره نوسازى است و در اين ميان بحران هويت از عمق بيشترى برخوردار است. در چنين شرايطى وجود يك ايدئولوژى كه موجد همبستگى باشد  الزامى است. تا پيش از ورود مفاهيم و پديده هاى نوگرايانه  هويت ملى ايرانيان با تكيه بر عناصر ملى بازمانده از ميراث ايران باستان و مذهب شيعه  كه از اركان استوار و قدرتمند هويت ايرانى به شمار مىآيد  از انسجام و ثبات بيشترى برخودار بود.
با آغاز فرآيند نوسازى در ايران  از يك سو ارزش هاى سنتى پيشين به چالش كشيده شد و از سوى ديگر  ارزش هاى جديد نيز به طور كامل استقرار نيافت. در چنين شرايطى كنش منفعلانه تقويت مى شود و صورت بندى اجتماعى تغيير مى كند. عده اى در دام تقليد و اقتباس از ارزش هاى جديد مى افتند و از ارزش هاى سنتى روى مى تابند و دچار از خود بيگانگى مى شوند و گروهى ديگر در محمل ارزش هاى سنتى باقى مى مانند و غافل از ارزش هاى جديد از پويش باز مى ايستند و ديگران نيز متحيرانه اين تحولات را تماشا مى كنند. بحران هويت در دوره گذار و در زمانى كه شكاف نسل ها خود نمايى مى كند  آشكارتر مى شود.
توجه رژيم پهلوى به ايدئولوژى شاهنشاهى و سنت هاى باستانى ايرانى با سه هدف انجام شد:
1    تضعيف مذهب به عنوان مانع نوسازى
2    كاركرد حل بحران هويت حاصل از فرآيند نوسازى
3    كاركرد حل بحران مشروعيت  تا بتوانند مشروعيت نظام شاهنشاهى را بر يك پايه مستحكم فلسفى  تاريخى و فرهنگى استقرار دهند. برهمين اساس فر شاهنشاهى وديعه اى الهى گرديد كه جامعه ايرانى در پرتو آن حيات مستمر يافت.
در اين ميان نخبگان فكرى در پى بازسازى هويت ملى تاريخى خود  رويكردهاى متفاوتى مى يابند. برخى ايرانى گرايى را جايگزين ايدئولوژى اسلامى و تشيع مى كنند. اين نوع تلقى را در آثار كسروى و صادق هدايت مى توان ديد. عده اى نيز از هويت ايرانى در قالب سوسياليسم علمى سخن رانده اند  نظير تقى ارانى  احسان طبرى و خليل ملكى كه سوسياليست بودند. برخى ديگر  به بازسازى هويت دينى همت گمارده اند. ديدگاه آل احمد در كتاب غربزدگى به منزله نقد غرب و دفاع از سنت هاى دينى است. در كنار وى بايد از شريعتى نام برد كه در برخورد با پديده بى هويتى در جامعه آن روز  با طرح هويت دينى شيعى  از   بازگشت به خويشتن    سخن گفت.16 دسته اخير كه تلاش خود را معطوف به بازيابى هويت دينى كرده اند  طيف گسترده اى از علما و انديشمندان اسلامى را نيز شامل مى شود. در ميان اين گروه  امام خمينى با تإليف كتاب كشف الاسرار  پرچم دفاع از هويت دينى را در اوايل دهه بيست بر دوش گرفت. اما مهم تر از آن  برپايى نهضتى بود كه سرانجام با تإسيس حكومت اسلامى  بديلى براى نظم سياسى گذشته ارائه داد.

انقلاب اسلامى و پاسخ نيروهاى اجتماعى به بحران هويت
پس از پيروزى انقلاب اسلامى و استقرار دولت جديد    كه محصول دگرگونى عميق در ساختار سياسى كشور بود    فصل جديدى از مناسبات اجتماعى  سياسى و اقتصادى آغاز شد. تإسيس دولت نوپديد  برآيند ائتلاف مهم ترين نيروهاى چالشگر عليه حاكميت پيشين و استقرار نظمى جديد مبتنى بر ارزش هاى دينى بود. اين ارزش ها  بنيان گفتمان جديدى بود كه در واكنش به فرآيند فروپاشى همبستگى هاى سنتى در عصر پهلوى پديدار شد. گفتمان جديد در پى آن بود تا امنيت از دست رفته دنياى سنتى را با بسيج توده اى و عرضه ايدئولوژى فراگير بازگرداند. به طور كلى مى توان اين گفتمان را محصول فشارهاى روحى ناشى از عصر مدرنيسم  گسيختگى اجتماعى و جامعه توده اى و برخاسته از احساس ناامنى طبقاتى توصيف كرد كه از فرآيند نوسازى جامعه به شيوه غربى  زيان روحى ديده بودند.17
بدين ترتيب به رغم وجود مشكلات فراوان دوره گذار از رژيم پيشين به رژيم اسلامى و موانع متعدد داخلى و خارجى  رهبران انقلاب اراده خود را براى دگرگونى در ساختارهاى پيشين معطوف ساختند و با وامگيرى از مبانى انديشه هاى سياسى شيعى  به اصلاح و جايگزين كردن ارزش هاى دينى پرداختند و گام هاى نخستين را در نوسازى فرهنگى برداشتند.
نخبگان مذهبى پس از انقلاب سخت دلمشغول پالايش اخلاقى جامعه بودند  جامعه اى كه ارزش هاى غربى  آن را دچار بحران هويت كرده بود. آنان با انتقاد از دستاوردهاى تمدن غير دينى غرب  طرح پيشين نوسازى را آماج حمله هاى خود كردند و به تعبير برخى صاحب نظران    سياست اسلامى    را كه مسإله اى اخلاقى است  جايگزين الگوهاى نوسازى كردند.18 اين همان سياست   بازگشت به خويشتن    است كه انديشمندان مسلمانى نظير جلال آل احمد و على شريعتى نيز آن را دنبال و تبليغ مى كردند و واكنشى در برابر اقدامات نوگرايانه رژيم پهلوى بود.
بنابراين الگوهاى نوسازى پس از انقلاب اسلامى  مبتنى بر تغيير در برداشت از مسائل اجتماعى و بازگشت به راه حل هاى اسلامى بود. رسيدن به چنين هدفى  تنها از طريق تإكيد بر تبليغات فرهنگى و اخلاقى  آموزش وپرورش  پاكسازى جامعه از ارزش هاى غربى  كم اهميت شمردن مسائل اقتصادى و تقويت ارزشهاى معنوى  امكان مى يافت.
رويكرد فرهنگى نخبگان دينى  ابتدا از طريق نهادينه كردن آن در قانون اساسى آغاز شد و سپس با تإسيس نهادها وايجاد دفاتر ومراكزى جهت تبليغ ارزش هاى دينى  نظير واحدهاى تبليغات  ارشاد و عقيدتى    سياسى ادامه يافت. پس از آن  هنجارهاى تازه اى براساس مذهب نظير ساده زيستى و تإكيد بر پوشاك بومى وتغيير در نوع لباس عرضه كرد. اين رويكرد با طرد ارزش هاى غربى و با هدف انقلاب فرهنگى به تغيير بنيادى نظام آموزش استعمارى در مراكز آموزشى همت گمارد.
در بخش اقتصاد  ارزش هاى عدالت خواهانه مبتنى بر  عدالت اجتماعى    اسلامى    و رسيدگى به مناطق محروم و توجه به مستضعفان مورد تإكيد قرار گرفت. تإسيس نهادهايى نظير جهاد سازندگى  كميته امداد و بنياد مستضعفان در اين راستا بوده است. بدين ترتيب الگوى افتصاد اسلامى به عنوان بديل الگوهاى سرمايه دارى وسوسياليسم به اجرا در آمد.
نوسازى سياسى    اجتماعى نيز در ادامه سياست اسلامى كردن  به دگرگونى در نهادها وتإسيسات به جاى مانده از نظام سياسى پيشين و تإسيس برخى نهادهاى انقلاب منجر شد. رويكرد ايدئولوژيك انقلابيون در نهاد سازى از همان ابتدا  منجر به تإسيس   دستگاه گزينش    گرديد. كاركرد گزينش  تعيين افراد براى مقامات رسمى براساس پيوندهاى دينى آنان وهمچنين وفادارىشان به نظام سياسى بوده است. همين امر در سال اول انقلاب  سبب مباحثات ومجادلات بسيارى در باب   رابطه تعهد و تخصص    گرديد.
پس از گذار از دوران دشوار و پر تنش دهه اول انقلاب  دهه دوم انقلاب اسلامى در شرايطى آغاز شد كه كشور از لحاظ اقتصادى با نابه سامانى هاى متعددى مواجه بود. بانگاهى به اين دوره كه   دوران سازندگى    نام گرفت و سرانجام به   عصر اصلاحات    منجر شد  دولت جديد برنامه اصلى خود را توسعه و نوسازى اقتصادى اعلام كرد. اين امر مستلزم ورود سرمايه و دانش فنى خارجى بود و با تإكيد بر ضرورت شايسته سالارى و فن سالارى  به ظهور نسل جديدى از تكنو كرات ها انجاميد كه بازوهاى اجرايى دولت براى بازسازى و اصلاح زير ساخت هاى اقتصادى بودند.
فرآيند نوسازى وبازسازى اقتصادى در ايران داراى مشخصه هايى بود كه به تدريج موجب بروز شكاف هاى عمده اى در جامعه از لحاظ سياسى  فرهنگى واقتصادى شد. رئيس جمهور وقت ايران هنگام آغاز برنامه اول توسعه اقتصادى  از مانور تجمل سخن گفت كه به معناى آغاز دوران جديدى در حيات جمهورى اسلامى ايران بوده است. به همين دليل  ارزش هايى در جامعه شكل گرفت كه ارزش هاى پيشين را به چالش كشيد. بدين ترتيب وبه اقتضاى ضرورت هاى سياست وظهور گروه هاى جديد كه خواهان نوسازى سياسى بودند  به تدريج ارزش هايى كه داراى رنگ وبوى ملى و اساطيرىاند  احيا شد و تإكيد بر هويت ملى ايرانى در كنار هويت اسلامى آغاز گرديد.
با آشكارتر شدن خطوط گسست ميان ارزش هاى سنتى وارزش هاى جديد  چالش هايى در عرصه فرهنگ نمايان شد. بحث هاى تهاجم فرهنگى كه بعدها تشديد شد و رهبر انقلاب آن را شبيخون فرهنگى ناميد  واكنشى آشكار به اين چالش ها بود. اين وضعيت باظهور نسل جديد متعلق به طبقات مدرن كه درگذشته دچار انفعال شده بود  پس از دوم خرداد 76  عرصه هاى تازه اى را براى گسترش گفتمان هاى مربوط به رابطه سنت و مدرنيسم فراهم ساخت.
تإسيس جمهورى اسلامى در ايران كه هدف آن بازسازى جامعه براساس احكام شريعت بود  بر انديشه هاى سياسى معمار آن  امام خمينى  استوار بوده است. وى در رإس تركيبى نيرومند كه به طور عمده از ميان شاگردان و پيروانش بودند  توانست حكومت اسلامى را جايگزين رژيم پيشين كند  حكومتى كه بر اساس آرا ونظريات وى    كه با زبان و قلم شاگردانش تفسير و ترويج مى شد    استقرار يافت. بدين ترتيب  ارزش هاى آيينى جديد در قالب تعاليم اسلامى  ارزش هاى پيشين را به چالش كشيد. در اين ميان  فرآيند نوسازى كه در رژيم گذشته بر پايه غرب گرايى تعريف مى شد وشبه مدرنيسم تجلى آن بود با نگاه بدبينانه انقلابيون  مواجه و حتى انكار شد. شايد بتوان اين تعبير را به كار برد كه آنچه در ايران پس از انقلاب رخ داد  نوسازى در نوسازىهاى گذشته بود.
بنابراين  بايد از دو متغير اساسى در فهم رويكردهاى مختلف پس از انقلاب اسلامى در شناخت ادبيات نوسازى و رابطه آن با سنت گرايى و جايگاه هر كدام در هويت ملى بهره جست: نخست  گونه شناسى نيروهاى اجتماعى به ويژه نيروهاى مذهبى در واكنش به فرآيند نوسازى و رابطه آن با ارزش هاى دينى  و ديگرى  جايگاه هويت ايرانى در ميان نخبگان عصر انقلاب.

گونه شناسى نيروهاى اجتماعى در قبال نوسازى
اغلب رهبران انقلابى در ايران از همان ابتداى تإسيس حكومت و حتى پيش از آن  اين نكته اساسى را پذيرفتند كه نمى توانند منادى برپايى دولتى باشد كه با ساير تمدن ها به ويژه تمدن مسلط غرب و تكنولوژى آن  هيچ گونه رابطه اى نداشته باشند.از سوى ديگر  خصلت آشكار انديشه اجتماعى آنان  مبتنى بر اصالت مذهب و حفظ و ترويج ارزش هاى دينى بود. اين كه آيا مى توان ميان اين دو مولفه  همزيستى مسالمت جويانه اى پديد آورد  ذهن بسيارى از نخبگان مذهبى را به خود مشغول كرده.
بنابراين نخستين پرسشى كه فرا روى آنان قرار گرفت اين بود كه چه الگوى فكرى و ساختارى مى تواند به صورتى آگاهانه  علاوه بر حفظ عناصر اصيل فرهنگ و تمدن اسلامى  تحولات علمى  سياسى و تكنولوژيك دنياى جديد را نيز برتابد.
به طور كلى مى توان اين گونه هاى فكرى و رفتارى را به دو دسته گونه هاى درون دينى و گونه هاى برون دينى تقسيم كرد كه در درون هر يك از اين گونه ها طيف مختلفى از گرايش هاى سياسى و اجتماعى نسبت به مدرنيته وجود دارد. نيروهايى كه در دسته بندى برون دينى قرار مى گيرند  شامل نيروهاى ماركسيستى  ليبراليستى و سكولارند كه هر يك از آنها با توجه به مبانى فكرى خود  در مورد نوسازى  تفسير و عمل خاصى را در پيش مى گيرند. بسيارى از اين گروه ها با اصالت بخشيدن به نوسازى و آثار سياسى    اجتماعى آن معمولا جهت گيرى ضد مذهبى داشته  مذهب و گرايش هاى مذهبى و نهادهاى وابسته به آن را از موانع اصلى در راه نوسازى و تحقق نوسازى و مدرنيته مى دانند. با وجود اين كه اين گرايش هاى فكرى  راه هاى مختلف و متفاوتى را براى نوسازى پيشنهاد و جست وجو مى كنند  در عين حال معتقدند دوگانگى ناشى از تقابل سنت و مدرنيسم  مى بايد به نفع تمدن جديد از ميان برداشته شود.
در ميان گروه هاى درون دينى نيز رويكردهاى متفاوتى در مورد پديده نوسازى وجود دارد. گروه كثيرى از آنان بر اين باورند كه بايد به تمدن جديد به ديده اى ابزارى و منفعت گرايانه نگريست و تنها محصولات صنعتى و فن آورىهاى علمى آن را مورد استفاده قرار داد و مبانى فلسفى و اخلاقى و اجتماعى آن را كنار زد. اينان با بدبينى آشكارى به نوسازى و تمدن غربى مى نگرند و آن را تهديد جديد بر ضد دين و مذهب مى دانند. بنابراين با تمامى مظاهر فرهنگ و تمدن غربى مخالفت مى كنند و بسيارى از دستاوردهاى فكرى و تكنولوژيكى جوامع غربى را نفى مى كنند. در مقابل  گروه ديگرى نيز وجود دارد كه در پى ارائه قرائتى از دين هستند كه بتواند با ضرورت هاى عصر جديد سازگار باشد و در تلاشند تا تمدن اسلامى را با دستاوردهاى تمدن جديد  آشتى دهند. اين گروه با دخالت دادن شرايط و   مقتضيات زمان    و دخالت دو عنصر   زمان و مكان    ابزارهاى لازم را براى انعطاف پذيرى احكام شريعت جهت هدايت زندگى دنيوى در اختيار دارند.
در رويكرد درون دينى مى توان به گونه هاى ديگرى نيز اشاره كرد كه در اين ميان امام خمينى جايگاه ويژه اى دارد. وى كه براى رهايى جامعه ايرانى از بى هويتى و سرگشتگى  به احياى سنت هاى دينى همت گمارد  چشم انداز جديدى به تمدن مدرن فراهم ساخت كه اگرچه آن را مورد نقد جدى قرار مى داد  يكسره به نفى آن نپرداخت.
رويكرد امام خمينى در قبال اصلاحات و نوسازى  رويكرد معنادارى بود كه به آن  با ديده موجودى مركب مى نگريست كه سرشار از خوبى ها و بدىهاست. وى در قبال پديده هاى تمدن جديد  اقتباسى آگاهانه داشت و بى آن كه اصالتى به اين پديده ها بدهد  آنها را با نگاهى ابزار گونه در خدمت ارزش هاى دينى و سعادت بشرى در مىآورد. وى به رغم مذمت كسانى كه به تمدن جديد بى توجه بودند 19 يكى از عوامل اساسى در خيزش هاى سياسى عليه رژيم شاه را برنامه هاى نوسازى دولت قلمداد كرد كه به شدت ارزش هاى دينى را تهديد مى كرد.
مخالفت روحانيون با بعضى مظاهر تمدن در گذشته  صرفا به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبى  خصوصا فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود كه آنان با اختراعات و پديده ها  برخورد احتياطآميز كنند... ابزارى از قبيل راديو و تلويزيون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود  لذا گاهى حكم به منع استفاده از آنها را مى دادند... آيا رژيم گذشته از راديو و تلويزيون براى بى اعتبار كردن عقايد مذهبى و ناديده گرفتن آداب و رسوم ملى استفاده نمى نمود؟20
دفاع از شريعت و ترويج آن  اساسى ترين كار ويژه روحانيت به شمار مىآيد و به تعبير ديگر  اين كار ويژه نشان دهنده فلسفه وجودى آنان است  از اين رو ستيز آنان با رژيم پيشين نيز به دليل رفتار ضد شرعى حكومت و تهديد مبانى دينى از جانب آن بود. پس از استقرار نظام اسلامى نيز اين كار ويژه از مقومات انديشه سياسى امام خمينى بود. بنابراين ايشان با مقدم ساختن ارزش هاى دينى  در موارد بى شمارى ميان تمدن جديد و ارزش هاى آيينى  پيوند برقرار مى سازد:
مكتب اسلام يك مكتب مادى نيست  يك مكتب مادى    معنوى است  ماديت را در پناه معنويت اسلام قبول دارد.21...اسلام همه ترقيات و همه صنعت ها را قبول دارد  با تباهى ها مخالف است... اما با همه ترقيات  همه تمدن ها موافق است.22
بدين ترتيب  امام خمينى بدون توجه به الگوها و مفاهيم رايج در باب نوسازى  گام نخست را نوسازى و تحول در انسان اعلام داشته و تربيت و تزكيه را مقدم بر تعليم مى دانست. از نظر وى   مهم تربيت است  علم تنها فايده ندارد  علم تنها مضر است   .23 از اين رو از حوزويان و دانشگاهيان مى خواهد كه انسان متعهد تربيت كنند و تخصص و تعهد را با هم در آميزند.

جايگاه هويت ايرانى در ميان نخبگان پس از انقلاب
با پيروزى انقلاب اسلامى در ايران  ارزش هاى مبتنى بر اسلام شيعى  مهم ترين منبع ايجاد همبستگى در جامعه ايرانى گرديد  بدين ترتيب ارزش هاى مقبول نزد رژيم پيشين يكسره تهديد يا انكار شدند. در اين ميان  ملت گرايى و اركان غير دينى هويت ايرانى نيز به چنين سرنوشتى دچار شد  البته عوامل ديگرى نيز در بدبينى رهبران انقلابى موثر بودند كه پاره اى از آنها بدين قرارند:
1    ناكامى ملى گرايان ايرانى: تإكيد آنان به مبارزه با رژيم پيشين در چارچوب قانون اساسى سبب شد تا نيروى فعال و قابل توجهى در سال هاى مبارزه به شمار نيايند. از طرفى روابط تفاهمآميز برخى نيروهاى ملى گرا نظير شاهپور بختيار با رژيم به تشديد بدبينى ها يارى رساند. سرانجام ناكارآمدى دولت موقت ملى گرا در اداره دولت انقلابى به رشد انديشه هاى ضد ملى منجر شد
2    ترويج تعابير امت گرايانه: اين تعابير با كمترين تإمل از انديشه هاى اسلام شيعى قابل دريافت است. اين تعابير كه به مثابه آرمان هاى انقلاب طرح شد  بر صدور انقلاب  تحقق حكومت جهانى اسلام  دفاع از مستضعفان در مقابل مستكبران و منافع امت اسلامى تإكيد داشت
3    سوء ظن به انديشه وران ملى گرا: شخصيت هايى همچون آخوندزاده  تقى زاده و صادق هدايت از جمله كسانى بودند كه در عين ترويج باورها و ارزش هاى غربى  با توسل و تمسك به هويت ايرانى پيش از اسلام  رويكردى جهت نقد و طرد اسلام و سنن دينى در پيش گرفتند. به همين دليل ارزش هاى انقلابى  آثار چنين شخصيت هايى را به دست فراموشى سپرد.
روند طرد و نفى تعصبات ملى و ارزش هاى ايرانى تا آن جا پيش رفت كه برخى انقلابيون حتى به متون ادب فارسى نيز نگاه بدبينانه داشتند:
فردوسى از رستم خيالى و پادشاهان تعريف كرده  در حالى كه در كتاب خود يك كلمه هم از انسان و انسانيت و يا خراسانى رنج ديده نامى نبرده است...شاهنامه فردوسى  شاهنامه نيرنگ و دروغ و سرگرم كننده مردم بدبخت ما است.24
راه حل نهايى بسيارى از متفكران كه پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز تمجيد و تإييد برخى از انقلابيون را همراه خود داشت  ايدئولوژى   انترناسيوناليسم اسلامى    بود. جلال الدين فارسى با طرح   انترناسيونال اسلامى    معتقد است:   هيچ ملت مسلمانى نمى تواند از ملت اسلام جدا شود  مگر اين كه به يك انترناسيونال بيگانه بپيوندد   .25
بنابراين در دهه اول در يك توافق جمعى  رويكرد دينى  از چنان ژرفايى برخوردار شد كه هويت ملى مترادف و همسنگ هويت دينى قلمداد شد و ساير ابعاد هويت  اجزاى كم بهاى آن به شمار آمد. با آغاز عصر سازندگى و گرايش به نوسازى در كشور  شرايطى پديد آمد كه نياز به تعريف مجددى از هويت ايرانى را تجويز مى كرد. در اين تعريف هويت ايرانى آميزه اى از مليت ايرانى و اعتقادات مذهبى است.
تإسيس فرهنگستان زبان و ادبيات فارسى در سال 1369 و برگزارى كنگره فردوسى در همين سال  شاخص رويكرد نخبگان به احياى عناصر ايرانى هويت ملى بود  زمانى كه رئيس جمهور وقت در شيراز سخن مى گويد  ضمن بزرگداشت كوروش (ذوالقرنين) ابراز مى دارد:
وقتى سياحان بزرگ دنيا  به تخت جمشيد مى رسند  در مقابل عظمت تمدن گذشته ايران خضوع مى كنند و كسى نيست اين جا بيايد و ذوقش تحريك نشود و قطعه اى در ستايش گذشته ايران ننويسد.26
در اواخر دهه دوم با روى كار آمدن سيد محمد خاتمى  رويكرد به هويت شناسى ملى دچار دگرديسى شد. در گفتمان خاتمى هويت ملى و تاريخى ايران بار ديگر در قالب جديدى كه بتواند همنشين سنت هاى دينى شود  مطرح شد. در اين گفتمان ملى گرايى ايرانى به گونه اى است كه نه تنها با هويت دينى و ارزش هاى اسلامى سازگار است  بلكه چنان در هم آميخته اند كه شناسايى و تمييز آنها از يكديگر ممكن نيست و از اين طريق مى توان ظرفيت هاى بيشترى براى حضور فرهنگى در فرآيند جهانى شدن كسب كرد.

خاتمه
پس از انقلاب اسلامى  حضور نيرومند فرهنگ مذهبى و شيعى و تغيير در گروه مرجع (از نخبگان رژيم پيشين به حاملان ارزش هاى دينى)  به حل موقت شكاف هاى اجتماعى يارى رساند. با ظهور امام خمينى در عرصه تحولات سياسى ايران  موج جديدى از ستيزش نيروهاى اجتماعى به رهبرى روحانيت بر ضد حاكميت استبدادى پيشين به پا خاست. وى كه طلايه دار اين موج جديد بود  رهيافت خود را در تغيير نظام سياسى و نفى سلطنت و جايگزين كردن يك سيستم اجتماعى  سياسى بر مبناى شريعت اسلامى مطرح ساخت.
دولت انقلابى با پشت سرگذاشتن چالش هاى پيش از انقلاب و احياى سنت هاى دينى  نوعى مذهب گرايى تجدد ستيز را به منصه ظهور گذاشت. دهه اول انقلاب با گفتمانى مبتنى بر ارزش هاى دينى  در پى آن بود تا امنيت از دست رفته دنياى سنتى را با عرضه ايدئولوژى فراگيرى جبران كند. با وجود مشكلات فراوانى كه جامعه ايرانى شاهد آن بود  رهبران انقلاب اراده خود را براى دگرگونى در ساختارهاى پيشين معطوف ساختند و با وام گيرى از انديشه سياسى شيعه به اصلاح و جايگزين كردن ارزش هاى دينى پرداختند. بنابراين نوسازى به مفهوم اصلاح كردن و پالايش اخلاق جامعه اى كه ارزش هاى غربى آن را دچار بحران هويت ساخته بود  آغاز گرديد.
پس از گذار از دوران دشوار و پرتنش دهه اول انقلاب  دوره دوم  دوران سازندگى  آغاز شد. در اين دوران الزامات درونى و بيرونى نظير نابه سامانى هاى اقتصادى ناشى از جنگ و نياز به سرمايه و دانش فنى خارجى و تغيير در رفتار بين المللى و پذيرش نظم بين الملل  موجب تحول در ساختار سياسى و اقتصادى كشور گرديد. فرآيند نوسازى و بازسازى اقتصادى در ايران داراى مشخصه هايى بود كه به تدريج موجب بروز شكاف هاى عمده اى در جامعه از لحاظ سياسى  فرهنگى و اقتصادى گرديد. بدين ترتيب دوران تازه اى از چالش ميان سنت و نوسازى در حيات جمهورى اسلامى ايران آغاز شد. بحران هويت حاصل از اين چالش در كنار ناهمگونى در نوسازى سياسى و اقتصادى و غفلت از نوسازى و توسعه سياسى به آفرينش بحران مشروعيت منجر شد. از يك سو  حل بحران هويت نياز به هويت جديد داشت و از سوى ديگر  ايدئولوژى حل بحران مشروعيت  نخبگان فكرى و ابزارى را به سمت بازبينى در عناصر ايرانى هويت ملى و تلاش براى همزيستى اين عناصر با هويت دينى كشاند. بنابراين با تإكيد بر سنت هاى ايرانى به عنوان بخشى از هويت ملى به سازش ميان اين سنت ها با ارزش هاى دينى مبادرت شد. اين فرآيند مى تواند به ظرفيت سازى در حوزه فرهنگ ايرانى    اسلامى براى ورود به عصر جهانى شدن منجر شود.


پى نوشت ها
1دانش آموخته حوزه علميه قم  كارشناس ارشد علوم سياسى و مدرس دانشگاه آزاد اسلامى قم.

2. Adam Kuper and Jessica Kuper  The Social Science Encyclopedia  2nd Edition (London and ewyork: Routledge  1996)  P  789.

3. على الطايى  بحران هويت قومى در ايران (تهران: شادگان  1378) ص 139.

4. Morag patrik  Identity and the politics of recognition. in noel'sullivan political theory in transition (London: Routledg  2000)  P42.

5. رامين جهانبگلو  گفتگوها  ايرانى و مدرنيته  ترجمه گفت وگوهاى فرانسوى: حسين سامعى (تهران: نشر گفتار  1379) ص 31.
6. ميرزا ملكم خان ناظم الدوله  مجموعه آثار  تدوين و تنظيم: محيط طباطبايى  ص 120.
7. محمد سالاركسرايى  چالش سنت و مدرنيته در ايران (از مشروطه تا 1320)    (تهران: نشر مركز  1379) ص 288.
8. حميد عنايت  انديشه سياسى در اسلام معاصر  ترجمه بهإالدين خرمشاهى (تهران: خوارزمى  چاپ دوم  1365) ص 281.
9. جان فوران  مقاومت شكننده  تاريخ تحولات اجتماعى ايران  ترجمه احمد تدين (تهران: موسسه خدمات فرهنگى رسا  1377) ص 33. برجسته ترين اين مشاوران  على اكبر داور  عبدالحسين خان تيمورتاش  سردار اسعد  فيروز ميرزا  محمد على فروغى و على اصغر حكمت بودند.
10. مهدىقلى خان مخبر السلطنه هدايت  خاطرات و خطرات (تهران: كتاب فروشى زوار  چاپ پنجم  1375) ص 383.
11. انقلاب اسلامى در پايان نامه هاى دانشگاهى جهان  كتاب دوم (تهران: مركزاسناد انقلاب اسلامى  1378) ص 381.
12. براى اطلاع بيشتر درباره سازمان پرورش افكار و اسناد مربوط به آن  ر.ك: محمود دلفانى  فرهنگ ستيزى در دوره رضاشاه (اسناد مربوط به سازمان پرورش افكار)    (تهران: سازمان اسناد ملى ايران  1375).
13. محمدعلى (همايون) كاتوزيان  اقتصاد سياسى ايران از مشروطيت تا پايان سلسله پهلوى  ترجمه محمد رضا نفيسى و كامبيز عزيزى (تهران: نشر مركز  1373) ص 150.
14. محمد رضا پهلوى  به سوى تمدن بزرگ (تهران: مركز پژوهش و نشر فرهنگ سياسى دوران پهلوى  بى تا) ص 81    82.
15. همان  ص 97    96.
16.   روشنفكر ايرانى و هويت (بخش دوم: سنت  ايدئولوژى و مليت   )  روزنامه ايران (دوم مرداد 1378) ص9.
17. حسين بشيريه  جامعه مدنى و توسع سياسى در ايران: گفتارهايى در جامعه شناسى سياسى (تهران: موسسه نشر علوم نوين  1378) ص 76. بشيريه به سه گفتمان سياسى در ايران اشاره مى كند: گفتمان پاتريمونياليسم سنتى  گفتمان مدرنيسم پهلوى و گفتمان سنت گرايى ايدئولوژيك. سپس گفتمان اخير را محصول چالش هاى مدرنيسم پهلوى كه انقلاب نيز براى حل بحران هاى ناشى از آن ظهور يافت  معرفى مى كند.
18. افسانه نجم آبادى    بازگشت به اسلام  از مدرنيسم به نظم اخلاقى     ترجمه عباس كشاورز شكرى  پژوهشنامه متين  سال اول (زمستان 1377) ص 362.
19. امام روح الله خمينى  صحيفه نور  ج 1  ص 34.
20. همان  ص 90.
21. همان  ج 7  ص 16.
22. همان  ج 10  ص 166.
23. همان  ج14  ص 32.
24. صادق خلخالى  روزنامه اطلاعات (22 دى ماه 1358) ص 12.
25. مسعود رضوى    انترناسيوناليسم اسلامى     روزنامه جامعه (23 فروردين 1377).
26. روزنامه همشهرى (15 آبان 1375).