پرداختن به دستاوردهاي عميق انقلاب

اگر هنر را بافته اي از مشاهده وتفكر بناميم آنگاه به اين نكته مي رسيم كه اين راز آفرينش در روان انسان به امانت گذاشته شده تا او به درستي جانشين خالق خود باشد. در واقع اثر هنري مخلوق خالقي خلاق و شاهدي انديشمند است كه بدون شك ريشه هاي اين خلاقيت را بايد در آنچه ناديدني است به جستجو نشست. در اين ميان هنرمند نيز صاحب مقام والايي مي شود و براي هنرمند همين بس كه او را جانشين خالقش ناميديم وهنر را نوعي هديه الهي به او مي دانيم كه با دركي عميق ازاتفاقات و اشياي دور وبرش و سپس تبييني هنري به بهترين نحو، به وظيفه وتكليف خود عمل مي كند. اما، مگر هنرمند هم مكلف به انجام تكليف است؟
در جواب اين سوال به پشتوانه صدها سال هنر اسلامي وديني مي گوييم بله، هنرمند بايد خود را به اصل وحقيقتي متعهد و مقيد بداند. ذهن پرسشگر از اينجا به اين شك مي رسد كه مگر هنر هم ملزومات دارد مگر نه اينكه هنر زائيده تخيل واحساسات آدمي است وتعهد يعني محصور ماندن درمحيطي بسته پس چگونه مي توان اين دو را گرد هم آورد ! درپاسخ به اين پرسش، پرسشي مي آوريم وآن اينكه مگر هنرمند، موجودي وراي انسانها است يعني هر كس هنرمند ناميده شد بنا به آزادي خيال اجازه مطرح كردن ونشان دادن هر چيزي را در هر سطح و منزلتي دارد و از تعلقات انساني و اخلاقي خلاص مي شود واضح است كه هنرمند قبل از اينكه به آن ادراك وتبيين هنري برسد انساني است مخلوق خالق خود واين حقيقتي است كه هنرمند خود را بايد متعهد به آن بداند. تعهدي هم در برابر شيوه ونوع روايت، وهم در قبال موضوع و مضمون اثر خويش. اگر معتقديم كه انسان هنرمند در قبال جهان واشياي پيرامون خود مسووليت دارد ناگزيريم بپذيريم كه پيش از همه وبلكه بيش از همه درمقابل ساير انسانها مسوول است و به سبب اين تعهد ديگر حق ندارد قالبي نازل را براي اثر هنري خود برگزيند. تعهد ديگر همانطور كه پيشتر آمد در قبال مضمون وروح اثر است، آيا به حكم هنرمندبودن وصاحب ذوق هنري حق داريم هر مضموني را به خورد مخاطب خود بدهيم؟ !
اصلا اين انسان كه مي گوييم، كدام انسان است انسان ضعيف النفس، شهوت ران، افسرده، هيجان زده، ترسو و. . .
آيا به راستي هنر يعني اينكه عده اي را جهت ترسيدن، خنديدن و يا شهوت راندن به دور هم جمع كنيم؟ پس در اين ميان نيازهاي فطري بشر را كدام ذوق هنري پاسخ مي گويد؟ بار ديگر اين سوال را مطرح مي كنيم كه آزادي خيال يعني چه؟ اصلا اين آزادي، آزادي از چيست؟ آيا هنرمند حق دارد توهمات وتصورات ماليخوليايي ذهن پريشان ومشوش خود را نقش دهد وجلوي دوربين ببرد؟ بال وپر دهد ودر ميان خطوط كتاب آورد؟ وباز آيا هر منقطع از وحي اي كه تكنيك هاي هنري را مي داند حق دارد ياس هاي نفساني خود را به جامعه تزريق كند؟ واگر حق دارد پس بحث فضيلت و اخلاق چه مي شود؟ اگر پذيرفتيم كه هنرمند قبل از هنرمندي انسان است پس چگونه او را از حيطه اخلاق وحكمت و فضيلت جدا كنيم؟
گرچه درجامعه اي كه هر ديوانه اي را هنرمند مي نامند و هر معلوم الحالي را هنرمندتر ناگزير به اين معني مي رسيم كه شايد هنرمندان (بخوانيد ديوانه ها) به حكمت واخلاق نيازي ندارند و فقط به بيان احساسات ماليخوليايي خود متعهداند، آنان حتي به وجود خويش نيز متعهد نيستند. از دوران خردسالي به هر كودك مي آموزند: اول فكر كن بعد سخن بگو! مي خواهم بدانم هنرمند امروز آيا هرگز ازخود نمي پرسيد اين كه مي خواهم بگويم اصلا ارزش بيان كردن دارد؟!
● سينما هزار حرف نگفته
بنا نداشتم دراين مجال به سينماي ايران اشاره كنم - به بهانه وجود برخي كارگردانان و فيلم سازان متعهد به خود اجازه ندادم كه از لفظ سينماي آبگوشتي استفاده نمايم- اما برخوردهاي روزانه با مخاطباني كه دانسته و ندانسته پاي فيلم هاي منحرف وآبگوشتي سينماها مي نشينند و آنچنان مغروق پرده نقره اي در ظلمات سينما مي شوند كه گويي هيپنوتيزم شده وبا ريسمان نامرئي جذابيت به پرده سينما بسته شده اند وآن هنگام خلاص مي شوند كه لامپ هاي سينما يكي يكي روشن مي شوند ودرهاي خروجي مملو ازمفتونان عالم سينما است مرا بر آن داشت كه به صورت محدود به بيان انحرافات متعدد آن از منظر ذهن كوته انديش خود بپردازم.
سالها پيش زماني كه فيلم هاي قيصر،گنج قارون - وسريال هايي چون دايي جان ناپلئون- و امثالهم عنوان فيلمفارسي وسينماي آبگوشتي براي سينماي ايران به ارمغان آورد شايد اصلا كسي به ذات واصالت سينما كه همان ذات واصالت تكنيك غرب است فكر نمي كرد. با وقوع انقلاب وبحث انقلاب فرهنگي در دانشگاهها كم كم انديشه هاي ناب در بحث هنر وعلي الخصوص سينما نمودار شد كه شايد مهمترين و برجسته ترين آنها شهيد آويني باشد. گرچه در تفكر اسلامي بحث هنر وهنرمند چيزي جدا از دستورات و تعاليم و آموزه هاي ديني نيست ومي توان تعاريفي از هنر متعهد را درتفكرات ناب شهيد مطهري وبعضا شهيد بهشتي وخود حضرت امام (ره) پيدا كرد اما سيدمرتضي آويني به سبب فعاليت در عرصه سينما و تلويزيون و به طور كلي هنر اسلامي پر آوازه تر است ومرز ما نيز براي هنر متعهد و غير متعهد نقدا انديشه ها و تفكرات اوست.
پس از دهه ۶۰ وبا ساخت آثاري رده پايين در سينماي ايران اين صنعت پا به دهه هفتاد گذاشت. گر چه با وقوع جنگ تحميلي فرصتي نادر در اختيار فيلم سازان ايراني قرار گرفت كه هنر اسلامي را به نمايش بگذارند اما به جز چند فيلم انگشت شمار دراواخر دهه ۶۰ ديگر آثار توليدي نه تنها چنگي به دل نزد كه حتي بسياري از ارزشهاي رزمندگان ودستاوردهاي جنگ را زير سوال برد. اما دهه ۷۰ با ساخت آثاري درخشان، متفكرانه ومتعهدانه آغاز شد.
فيلم از كرخه تا راين ساخته ابراهيم حاتمي كيا حكايت از رويكردي جديد درعرصه سينما دارد كه يكي دو سال بعد با ساخت آثاري ديگر از اين كارگردان وديگر كارگردانان در عرصه هاي اجتماعي وخانوادگي همچون بچه هاي آسمان ساخته تحسين برانگيز مجيد مجيدي وساخته هايي از مرحوم رسول ملا قلي پور ادامه يافت. از سال ۷۶ به بعد اما نزولي چشمگير در ساخت آثاري سينمايي و كلا هنري شاهد بوديم. دليل اين نزول را فقط دريك كلمه مي توان خلاصه كرد و آن آزادي است.
همان آزادي كه پيشتر از آن به عنوان اسارت انسان در بند هواي نفساني نام برديم. گرچه در دهه ۸۰ با ساخت آثاري همچون خيلي دور خيلي نزديك رضا ميركريمي و يك تكه نان كمال تبريزي جرقه هايي جهت برون رفت از آن دوره زده شد اما همچنان سينماي ما و بعضا تمامي عرصه هاي هنري در بند نفسانيات شيطاني وتصورات ماليخوليايي سازندگان وپديد آورندگان آن است.
گالري ها و كارگاه هاي هنرهاي زيباي ما آنقدر سرد و خاموش است كه گويي اصلا هيچ تفكر سيالي نقش دهنده آثار آنها نبوده است و نياز است كه آن - به اصطلاح- هنرمند خود، تك تك آفريده هايش را شرح دهد!آيا اينچنين ديگر مي توان از آن آثار لذت برد ! !حال شما بگوييد آيا اين تصورات، تصوراتي است كه گيشه را فتح مي كند يا ذهن جستجوگر فطرت هاي پاك را ؟!
آنچه امروزه مخاطبان را به سالن هاي تاريك سينما مي كشاند در واقع همان ميل او به ارضاي نيازهاي شهواني وجسماني اوست. در واقع سينماها غفلتكده هايي هستند كه درآنها فيلم ساز با هوشياري وهنرمندي تمام اختيار را از انسان گرفته و عنان او را به دست مي گيرد وتاجايي پيش مي رود كه با نفي عقل واختيار مخاطب وايجاد تعليق رواني، او را تسليم خود كرده ودر حقيقت بنده خود مي سازد.
● راه نجاتي هم هست
شايد يگانه راه نجات در اين باشد كه سعي كنيم طرحي نو دراندازيم واين همان هنر متعهد است. مبرهن است كه وقتي سخن از هنر به ميان مي آيد همه عوالم هفت گانه هنر را شامل مي شود.
نخستين گام در طراحي اين راه وروش شناخت اصول فكري و پايه هاي تكنيكي سينما است. سينما به مثابه يك صنعت امروزه چه بخواهيم و چه نخواهيم بيرون از ذهن ما وجود دارد، ومقبوليت آن در آنجاست كه به خوبي به تامين نيازهاي حيواني بشر مي پردازد ودر اين ميان كساني راه نجات را يافته اند كه اهل ولايت خداوند اند، آنها كه خويش را از اسارت به تعلقات دنيوي رهانيده اند.
جذابيت، بي چون وچرا بهترين ابزار فيلم جهت جذب مخاطب است. حال آنكه اين جذابيت ها دنيوي وحيله هاي سينمايي است. بشر امروز مضطرب وبي قرار است اين اضطراب وبي قراري دوايي جز بازگشت به حقيقت ويكتا پرستي خالق عالم ندارد باقي راهها هر چه پر طمطراق تر باشد سرابي متعفن بيش نيست. راه نجات در اين نيست كه جذابيت را كنار بگذاريم كه اگر چنين پنداريم راه را اشتباه رفته ايم. مي توان ازاين جذابيت ها طوري بهره برد كه نهايت آن، نه ازخودبيخودي مخاطب،كه رسيدن به معاني و ارزش هاي بزرگ انساني و اسلامي باشد.
هنرمند همانگونه كه گفتيم هم مشاهده مي كند وهم تفكر. در واقع چشم به ماورا مي گشايد عالم خيال هنرمند هم مي تواند عوالم دنيوي و هم مي تواند خزاين غيب باشد، پس چه بهتر كه هنرمند چشم دل را به عالم سراسر مظاهر و آيات ملكوتي باز كند و آن حقايق ملكوتي را با درك هنري خود به بهترين نحو ممكن تبيين كند. هنرمند رازدار اين خزاين است و زبان او زبان تمثيل، پس بايد رمز و راز حقايق متعالي وقدسي را درجهان بنماياند.
● هنر متعهد
نكته پاياني اينكه هرمعناي مجردي امكان تصويرشدن ندارد اگر هم داشته باشد با ترجمه ساده لفظ به تصوير ممكن نمي شود. كار تصويرگر تمثيل بخشيدن به حقايق نوراني وملكوتي است واين همان هنر ديني ومتعهد است.
هنر ديني آن هنري است كه معارف همه اديان وبيش از همه دين مبين اسلام را نشر داده، و بيان كند كه چه جان هاي پاكي درراه اثبات حقانيت اين حقايق نثار شده است. لزومي ندارد كه با واژگان ديني هنر ديني به وجود آوريم هنري كه عدالت، مهرورزي وايثار و. . . را درجامعه به نمايش بگذارد ولو اينكه هيچ آيه وحديثي در آن ذكر نشده باشد هنر ديني است.
آن چيزي كه درهنر متعهد و فراتر از آن هنر ديني مورد توجه است اين است كه اين هنر درخدمت شهوت وخشونت وابتذال و استحاله هويت انسان وجامعه قرار نگيرد در اين راستا پرداختن به معارف ودستاوردهاي عميق انقلاب اسلامي شايد مهمترين وظيفه هنرمندان مسلمان باشد.