در باب اندیشه سیاسی امام خمینی

شما درکتاب هایی که دراین قرن ها از نویسندگان ما، از به اصطلاح محققین ما نوشته اند  الابعضی: ملاحظه کنید که اینها هر مطلبی را که می گویند آخرش دلیلشان این است که فلان پرفسور در کجا ین را گفته، فلان مثلا کی در کجا این را گفته. تمام استشهادشان به قول آنها نظیر استشهاد ما به قول خداست. ما هم استشهاد می کنیم به قول پیغمبر و خدا در حرفهایمان » (امام خمینی (ره)، صحیفه نور، جلد 5، صص 355 353)
آنچه که مرجع مسلم شیعه و فیلسوف صدرایی آیت الله العظمی امام خمینی (ره) را از برخی دیگر از مراجع عظام و فقیهان و متکلمان جهان تشیع، متمایز می کند، «اندیشه تاسیس حکومت اسلامی» در کنه و بنه عقاید و استلزامات اندیشه ای وعلمی ایشان است. حضرت امام (ره) نه مانند برخی مراجع صرفا به «امور حسبیه» می پرداختند و نه بسان برخی دیگر هرازگاهی «تعریضات سیاسی» را ظهور و بروز می دادند، بلکه لاینقطع و مستمر براساس یک نگرش مستحکم فلسفه سیاسی  فقهی، مبارزه ای مداوم با «حکومت غاصب» را سرلوحه قراردادند و از «جمهوری اسلامی» سخن به میان آوردند.
درباره اندیشه سیاسی امام (ره)، سخن بسیار رفته است. در این باب اما آنچه که عیان و مصداق اندیشه سیاسی امام (ره) به شمار می آید، بی گمان گزاره «جمهوری اسلامی» است. در اندیشه سیاسی حضرت امام، جمهوریت و اسلامیت به مثابه دو جزء تجزیه ناپذیر نمود می یابند. یعنی اسلامیت نظام تنها به وسیله ابزار «جمهوری گرایی» قابلیت تحقق عملی دارد و جمهوریت تنها در سیطره نظم معنایی اسلامیت «شرعیت حضور» دارد. بدین سان است که امام یک تصرف عقیدتی و ایدئولوژیک را در مبادی تئوریک تفکرات مدرن صورت می دهند؛ «جمهوریت» که تنها یک شکل خاص از حکومت و ایضا یک تئوری عام مدرن جلوه می کرد، در اینجا به «ابزار» تحقق اسلامیت بدل می شود و در محتوا قلب ماهیت می یابد، اما در فرم «صورت» خود را حفظ می کند. همین قلب ماهیت تئوریک است که شاهکار جاودان امام (ره) محسوب می شود.
این امر و انعطاف دلپذیر در آرای حضرت امام (ره) جدای از آنکه عنایت به دانش وسیع امام از «اصول الفقه» و اقتضائات زمان و مکان دارد، ملهم از احاطه نظر حضرت امام، برفلسفه اسلامی و به طور اخص حکمت متعالیه صدرالمتألهین «ملاصدرا» دارد. فیلسوف شهیر اسلامی ملاصدرا، در تعریف خود از مشروعیت، به گونه ای پای مقبولیت مردمی را به میان می کشد و در تعریف سیاست آن را مبتنی بر تدبیر و هدایت می داند و بعد از آن در مقام ثبوت و اثبات به بیان ویژگی های کسی که باید بیاید وعهده دار رهبری شود، می پردازد. در مقام «ثبوت» این امر آشکار وعیان است که فردی که حائز خصوصیات خاص باشد، رهبر است، اما در مقام اثبات یعنی تحقق و فعلیت این فرد باید حتما از مقبولیت مردمی برخوردار باشد.
حضرت امام نیز در این باب توجه خاص به «جامعه» دارند. در فلسفه اجتماعی حضرت امام، بین انسان و جامعه، دین و سیاست و  هیچ ثنویتی برقرار نیست. ایشان در هیاتی مبنایی و ساختاری به مسئله ولایت فقیه می پردازند که گذشته از مستندات عمیق دینی، به عنوان یک امر عقلی: کلامی جلوه می کند. در این نگرش صدرایی و کل گرایی توحیدی، عالم منظومه به هم پیوسته ای است که ثنویت را در هیچ عرصه ای برنمی تابد، اصلی ترین پیامد این نگرش فلسفی این امر است که «ولایت فقیه» استمرارحرکت نبوت وامامت و رویکردهای توحیدگرا است و با رخ عیان کردن امور جاری و عارضی و دلالتهای عملی هیچ خللی به آن وارد نمی شود، چرا که اساسا یک امر فلسفی است و چه از لحاظ فلسفه نظری و چه از حیث فلسفه عملی آموزه های شیعی و روایات و آیات نیز موید آن است و حتی آن نگرش صدرایی نیز ملهم از آموزه های وحیانی است و جمع میان قرآن و برهان و عرفان است.

نقد غرب دراندیشه سیاسی امام (ره)
ذات تاسیس «جمهوری اسلامی» دلالت معرفتی تامی دارد که به نحوی آشکار بر نقد فلسفه های سیاسی غرب استوار است. بدین معنا که حتی صرف سخن به میان آوردن از گزاره «جمهوری اسلامی»، اشتمال تام برنقد رادیکال تئوری های حکومتی غرب دارد. در بادی امر، واضح است که جمع میان «دین و دولت» ناقض تئوری سیاسی برآمده از فضای مدرن اس. حضرت امام (ره) هوشمندانه و مدبرانه در برابر افزودن هر پیشوند و پسوند براین گزاره دوران ساز ایستادند و در بیان تاریخی ای فرمودند: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد» این عبارت، در واقع فراتر از یک موضع سیاسی در برابر گروه های مختلف قابلیت تحلیل دارد، از یک منظر، امام (ره) قاطعانه در برابر «التقاط» موضع گرفتند و با برخی که می خواستند با لعابهایی به زعم خود «جمهوری اسلامی» را مدرن تر کنند ایستادند، در عین حال برخی قشریون و متحجرین نیز که در سودای بازتولید نظم سنتی «خلافت» با لعاب تشیع بودند و از «حکومت اسلامی» و عدم حق شهروندی ملت سخن به میان می آوردند نیز با این حکم دینی و تئوریک و سیاسی حضرت امام (ره) منکوب شدند. همین امور در واقع نشانگر غنای نظم معنایی است که انقلاب اسلامی را سامان داد و از دل آن جمهوری اسلامی بیرون تراوید. در واقع انقلابی که امام (ره) آن را راهبری کردند، نه به حوزه «سنت» تعلق داشت و نه به حوزه «مدرنیته» که در جدال معرفتی بین این دو سرگردان شود. انقلاب امام، اولا و بالذات در حوزه «دین و اندیشه اسلامی» بود. پس بدیهی است که حکم های سنتی و مدرنی که صبغه «ثانیا و بالعرض» دارند، در این باب قابلیت خودنمایی کسب نمی کنند.
در اندیشه سیاسی حضرت امام (ره)، آنچه که باعث شد «نقد غرب» مستحکم و عاری از خلل تئوریک رخ عیان کند، احاطه عمیق معظم له بر «فلسفه اسلامی» بود. در واقع عدول انقلاب و امام و بالطبع انقلابیون از فضای معنایی تئوری های غرب براین اساس بود که نقد حضرت امام (ره) بر غرب بر پایه اصول فلسفی ومعرفت شناختی ای جلوه می کرد که بدیل و جانشین را نیز معرفی می نمود. فی الواقع نقد امام (ره) بر غرب، صرفا از روی عناد و متکی برنفی ظواهر غرب نبود، بلکه امام (ره) ابتدا به نقد محتواگرایانه از «تمدن غربی» پرداختند و سپس به نفی «ظواهر مادی آن پرداخته اند. در این پروسه فلسفی  اجتماعی، حضرت امام، بدیل و جانشین مترقی تر و پویاتری برای «تمدن غرب» معرفی کردند که بیش از پیش به کنار رفتن گروه های سیاسی ای که به آن دلبسته بودند، منجر شد. بنابراین، نقد امام(ره) بر غرب و تئوری های سیاسی آن در واقع نقد یک مرجع مسلم شیعه و حکیم، متأله و فیلسوف بود. یعنی حضرت امام جمعی را میان فقیه بودن و فیلسوف بودن سامان دادند، که ایشان را در جایگاهی بس رفیع و عاری از خدشه قرار داد.
البته به همه اینها «عرفان» را هم باید اضافه کرد. حضرت امام عارفی به تمام معنا بودند و عرفان را نیز در محدوده دیانت سامان دادند. «عرفان اسلامی» برعکس سنخ های دیگر عرفان، عقل را تعطیل نمی کند و کنج عزلت را نیز پیشنهاد نمی دهد، بلکه «عرفانی ستیزنده» است که قوت مقاومت در برابر ظالم و غاصب را صدچندان می گرداند. ازاین حیث، پرداختن به نقش «عرفان» در اندیشه سیاسی امام (ره) نیز می تواند موضوعی بس فراخ برای تتبع و پژوهش باشد و شایسته است که نخبگان فکری ما به آن توجه لازم را مبذول دارند. (صحیفه نور، ج 5، ص 223، 9/1/1358)

امت اسلامی و جمهوری اسلامی
«امت واحده اسلامی» از ذاتیات اندیشه سیاسی حضرت امام (ره) محسوب می شود، معظم له چه در دوران فعالیت فقهی در حوزه علمیه، چه در سالهای مبارزه مستقیم ومستمر با رژیم طاغوت و چه در سالهای بعد از پیروزی، همواره بر ضرورت بسط و نضج اتحادی فراگیر و اعتقادی میان ملت مسلمان در مواجهه با امپریالیسم آمریکا و دسیسه های صهیونیستی تاکید می کردند. تاکید بر این امر البته، برای حضرت امام (ره) تنها در موضعی استراتژیک و تاکتیکی در مقابل دشمنان اسلام موضوعیت نمی یافت، بلکه امری بود برآمده از فلسفه سیاسی  اجتماعی ای که امام به آن معتقد بودند و نهضت اسلامی ایران را مقدمه ای برای تشکیل حکومت جهانی حضرت ولی عصر ( ارواحنا لتراب مقدمه فداه) می دانستند. برهمین اساس بر «حق مبارزه فراگیر» امت های اسلامی علیه هر گونه صور ظلم و بی عدالتی تاکید داشتند. این امر بدیهی ترین نتیجه ای که داشت رخ عیان کردن جنبش های مقاومت اسلامی در سراسر عالم اسلامی بود.
از دیگر سو در ابعاد داخلی، حضرت امام بر «جامعه اسلامی» و امت اسلامی تاکیدی تام داشتند وهمواره بر حقوق متقابل و دوسویه جامعه اسلامی و نظام اشارات واضحی را ابراز می داشتند. درحقیقت این امر جدای از خصایص ناب اسلامی ای که یدک می کشد، در هیاتی کاملا پراتیک، بدیلی بود برای ایده های شبه مدرنی که درظاهر از حقوق و آزادی جامعه دم می زدند. حضرت امام در وجهی مبنایی و ساختاری برحق ذاتی جامعه در طلب عدالت از حاکمیت و نظارت برعملکرد آن تاکید می کردند که این تاکید باعث شکل گرفتن مفهوم حق الناس و حق شهروندی در وجهی بسیار فربه تر از تئوری های فردگرا یا جمع گرای مدرن بود. در واقع حضرت امام (ره) هنگامی که از حقوق مردم سخن می گفتند، ایده هایشان کاملا در مقابل دفاع صوری و سطحی و فرمالیستی غرب گرایان از حقوق جامعه بود و در این راستا به ذاتیات و امهات این امر توجه داشتند. در سخنان ایشان این امر کاملا واضح و آشکار است؛ آنجا که می فرمایند: «ملت ما از ملت حجاز برتر است» یا هنگامی که در بهشت زهرا پشتوانه مردمی برای به زیر کشیدن دولت غاصب طاغوت را مطرح کردند. همین تاکید بود که «امت اسلامی» را در وجه داخلی سامان داد و موید تشکیل «امت واحده اسلامی» گردید. در تلقی ایشان از گزاره «جمهوری اسلامی» نیز ایشان اشارات واضح و آشکاری بر لزوم حراست از «جمهوریت» نظام داشتند که بر پایه همین اعطای حق به ملت بود که ادای «تکلیف اسلامی» نیز میدانی بس فراخ برای ابراز وجود می دید؛
«این ملت و هر ملتی حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست. هر کسی هر ملتی خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند.» (صحیفه نور، جلد 2، ص2)
ایشان در عین حال در سخنی که دلالت به نقد تئوری های غربی مفهوم حق شهروندی و آزادی دارد، غنای «آزادی اسلامی» را مطرح می کنند؛
«ما می گوییم که دموکراسی نیست ممالک شما، استبداد با صورت های مختلف، رئیس جمهوری تان هم مستبدند به صورت های مختلف، منتها اسم، اسما خیلی زیاد است. الفاظ خیلی زیاد است، [اما] محتوا ندارد.» (صحیفه نور، ج 2، ص 216)
شرح مشبع و کافی و وافی از آرای حضرت آیت الله العظمی امام خمینی (ره) خود مکتوبی مفصل می طلبد که به عون الهی در فرصتی مقتضی به تتمیم وتکمیل آن خواهیم پرداخت. این مجمل مختصر تنها ادای دینی بود به مرجع، حکیم و فیلسوفی که انوار تابان خورشید اندیشه اسلامی را با محو حجاب طاغوت آشکار ساخت، تا مومنان مجاهد طریقت احیاگرانه خود را آغاز کنند. حکیمی که ما را از نعمت «جمهوری اسلامی» برخوردار ساخت و به ماحق «انتخاب» داد و تواما تکلیف اسلامی ما را نیز مشخص ساخت؛
«همه شما موظف هستید که بروید رأی دهید، آزاد هستید در رأی دادن، لکن من رأیم جمهوری اسلامی است. هر مسلمی رأیش جمهوری اسلامی است و شما جوانان مسلم رأیتان جمهوری اسلامی است.»