بررسى مداخلات نظامى آمريكا در نيم قرن گذشته

لشكركشى به برلين در سال1948 ( 1327 )
پس از پايان جنگ جهانى دوم، اتحاد جماهير شورورى با هدف خارج ساختن نيروهاى نظامى غرب از آلمان شرقى شهر برلين را محاصره كرد و كليه راه‏هاى زمينى و آبى منتهى به اين شهر را بست . استدلال استالين اين بود كه اگر غرب صرفا خواستار تشكيل كشور آلمان غربى است لازم نيست به حضور خود در آلمان شرقى ادامه دهد . اما آمريكا استلال مى‏كرد كه ما چكسلواكى را از دست داده‏ايم و نروژ نيز در معرض خطر قرار گرفته است و اگر از آلمان شرقى و برلين عقب‏نشينى كنيم به معناى سقوط آلمان غربى خواهد بود و در اين صورت تمام اروپا به دست شوروى خواهد افتاد لذا ترومن ریيس جمهور آمريكا تصميم گرفت محاصره برلين را بكشند . شوراى امنيت ملى آمريكا نيز دو گروه از بمب‏افكن‏هاى ب - 29 را كه حامل بمب‏هاى اتمى بودند ، براى جنگ با شوروى به انگلستان اعزام كرد . در چهار آوريل 1949( فروردين 1328 )
«پيمان آتلانتيك شمالى» در واشنگتن به امضای رسيد . آمريكا با شكستن محاصره برلين تا آستانه جنگ با شوروى پيش رفت . سرانجام در دوازدهم ماه مه همان سال (22 ارديبهشت( برلين به دو قسمت شرقى و غربى تقسيم شد و روس‏ها نيز تحريم را شكستند و در اين تاريخ كشور آلمان غربى با مركزيت بن تشكيل گرديد . آمريكا از اين بحران براى افزايش نفوذ و حضور نظامى خود در اروپاى غربى بهره برد و پيمان آتلانتيك شمالى موسوم به «ناتو» را تشكيل داد .

دخالت نظامى آمريكا در جنگ كره 1951 (1330)
پس از جنگ جهانى دوم كره به دو قسمت تقسيم شد . آمريكايى‏ها در منطقه زير مدار 38 درجه و نيروهاى شوروى در بالاى اين مدار قرار گرفتند . در ماه مه 1948(ارديبهشت 1327 ) انتخابات در كره جنوبى تحت نظارت سازمان ملل انجام شد و در بالاى مدار 38 درجه نيز يك دولت كمونيستى در كره شمالى ايجاد گرديد . متعاقب اين اقدامات آمريكا و شوروى نيروهاى نظامى خود را از دو كره بيرون بردند . در اين زمان آمريكا به شدت عليه چين وارد جنگ غير مستقيم شده بود و به نيروهاى تايوان و فرمز كمك نظامى مى‏كرد البته آمريكا براى حفظ پايگاه‏هاى نظامى خود در ژاپن و توجيه كمك‏هاى نظامى بر ضد چين و تسلط كامل بركره جنوبى، فيليپين، كامبوج و ساير كشورهاى جنوب شرق آسيا نياز به مصوبه و مجوز داشت و ترومن ریيس جمهور آمريكا براى ارایه« خط مشى سياسى شماره 68 » نيازمند درگير شدن آمريكا در يك بحران فرامرزى بود خط مشى شماره 68 اولين بيانيه جامع درباب استراتژى ملى آمريكا بود خط مشى بر سازماندهى سريع و وسيع در اركان نظامى آمريكا براى بسط نفوذ و تعميق تسلط آمريكا بر ساير كشورهاى جهان استوار بود . البته چنان ظاهرسازى شده بود كه اين اقدام به بهانه ايجاد توازن قوا با شوروى و دفاع از متحدان آمريكا جلوه كند . آمريكا بر اساس خط مشى شماره 68 كار دفاع از جهان غيركمونيست را برعهده مى‏گرفت، و براى به دست آوردن بهانه‏هاى لازم جهت تصويب اين خط مشى به تحريك كره شمالى در بالاى مدار 38 درجه پرداخت تا سرانجام نيروهاى كره شمالى در 25 ژوئن 1950 (سوم تير1329) از مدار 38 درجه گذشتند و نيروهاى كره ی جنوبى را سريعاً فرارى دادند . چند ساعت پس از اين حمله، ریيس جمهورى آمريكا دستور داد كه تجهيزات نظامى به كره جنوبى ارسال گردد . او هم چنين ناوگان هفتم آمريكا را براى جلوگيرى از پيروزى چين به تايوان و فرمزگسيل داشت و قول كمك‏هاى بيشتر را به نيروهاى ضد انقلابى فيليپين و هند و چين داد .
آمريكا از طرف ديگر در 25 ژوئن 1950(همان روز حمله كره شمالى) قطع نامه‏اى را در شوراى امنيت سازمان ملل متحد به تصويب رساند كه در آن از كره شمالى به عنوان كشور متجاوز نام برده شده بود . در قطع نامه‏هاى بعد نيز ايالات متحده آمريكا مجور دخالت نظامى خود در كره را از سازمان ملل گرفت و شوروى موفق نشد اين قطع نامه‏ها را و تو كند زيرا به علت اين كه سازمان ملل در آن حاضرنشده بود مائو رهبر چين را به رسميت بشناسد و كرسى چين را در سازمان ملل به حكومت مائو واگذار كند سازمان ملل و شوراى امنيت را تحريم كرده بود . با تصويب خط مشى سياسى شماره 68 و فراهم شدن زمينه مساعد درافكار عمومى، آمريكا با تمسك به قطع نامه شوراى امنيت عليه كره شمالى وارد جنگ شد و در فوريه 1951 (بهمن 1349) تهاجم گسترده‏اى را عليه كره شمالى آغازكرد .
آمريكايى‏ها در جنگ كره 33 هزار كشته و يكصد هزار نفر زخمى دادند و در مقابل، صدها هزار نفر از مردم كره را كشتند و در نتيجه، افكار عمومى در آمريكا به شدت عليه دخالت نظامى آمريكا در جنگ كره بسيج شد به طورى كه بر اساس نظر سنجى‏ها از هر 4 آمريكايى 3 نفر با حضور آمريكا در جنگ كره مخالفت ورزيدند . سرانجام در دهم ژویيه 1951 ( 18تير 1330 ) مذاكرات صلح آغاز شد .
و نيروهاى دو كره در دو طرف مدار 38 درجه مستقر شدند . در شهريور همان سال آمريكا و ژاپن پيمان صلحى را منعقد نمودند كه بر اساس آن آمريكايى‏ها مى‏توانستند در ژاپن پايگاه نظامى داشته باشند .
آمريكايى‏ها با جنگ كره نفوذ و حضور خود را در آسياى جنوب شرقى تثبيت كردند .

لشكركشى به اردن در سال1957 (1336)
در آوريل 1957 (ارديبهشت 1326) در هنگامى كه حكومت وابسته ملك حسين در اردن به مخاطره افتاد و مردم و افسران ارتش اردن تحت تأثير تفكرات استقلال طلبانه جمال عبدالناصر عليه ملك‏حسين قيام كردند آمريكا با گسيل داشتن سيل كمك‏هاى تسليحاتى به سوى ملك‏حسين و اعزام ناوگان ششم دريايى ارتش خود به مديترانه شرقى عملا عليه مردم اردن وارد جنگ شد . و از حكومت زير سلطه ملك‏حسين حمايت نمود زيرا كه سرنگونى ملك‏حسين تمام معادلات آمريكا را براى تحكيم و تثبيت حكومت صهيونيستى در فلسطين اشغالى درهم مى‏ريخت . و در واقع با سرنگونى ملك حسين و پيروزى طرفداران تفكر عبدالناصر، حكومت اشغالگر صهيونيستى در محاصره مصر و اردن قرار مى‏گرفت و زمينه‏هاى حاكميت صهيونيستى بر فلسطين سست مى‏گرديد، بنابراين آمريكا با اعزام ناوگان ششم به منطقه و كمك‏هاى تسليحاتى به ملك حسين به سركوب استقلال طلبان پرداخت و ملك حسين را در مسند قدرت نگاه داشت .

لشكركشى به لبنان در1958 (1337 )
با اوجه گيرى و افزايش جنايات حكومت صهيونيستى عليه فلسطينى‏ها تشنج و درگيرى ميان سوريه و حكومت صهيونيستى ابعاد گسترده پيدا كرد . از سوى ديگر، در عراق نيز تمايلات بيشترى به سمت مصر و حمايت از عبدالناصر در مبارزه با اسرایيل مشاهده مى‏شد . اردن نيز به شدت در بحران به سر مى‏برد . در اين احوال خط مشى آمريكا و غرب دور نگاه داشتن لبنان از مناقشه اعراب و اسرایيل بود و به عبارت ديگر آمريكا، انگليس و فرانسه لبنان را تحت سيطره خود داشتند و بر عراق حاكم بودند، و از حاكم شدن نيروهاى ضد اسرایيلى در اردن نيز جلوگيرى كرده بودند؛ بنابراين مصر و سوريه در مقابل اسرایيل تنها مانده بودند .
با بالا گرفتن آتش بحران ميان سوريه و حكومت صهيونيستى، سوريه از اتحاد جماهير شوروى تقاضاى كمك نمود و در 14 ژویيه 1958 (23 تير 1337) مستشاران روسيه روانه ی سوريه شدند . در اين زمان تحركات ضد اسرایيلى در عراق نيز اوج گرفت . در نتيجه، آيزنهاور به بهانه اين كه لبنان عملا مورد تهديد قرار گرفته است دستور داد تا نيروهاى آمريكايى روانه لبنان شوند . با حضور اين نيروها در لبنان فشار آمريكا بر سوريه افزايش يافت و مانع از كمك شوروى به اين كشور گرديده . ضمنا ازاين طريق عراق و اردن نيز مهار شدند . همين امر باعث شد كه حكومت صهيونيستى، فلسطينى‏ها را آماج حملات خود قرار دهد و آنان را از كشور خود آواره سازد و در جنگ با سوريه و مصر به پيروزى‏هاى بزرگى دست يابد . از اين طريق يكى ازمراحل تثبيت حكومت صهيونيستى با دخالت نظامى آمريكا در لبنان و اردن تكميل گرديد .

دخالت در كوبا
فيدل كاسترو و پس از مبارزات طولانى در كوبا به قدرت رسيد و آيزنهاور در آخرين روزهاى سال1960 ( 1339 ) روابط ديپلماتيك آمريكا با كوبا را رسما لغو كرد . در آوريل 1961(ارديبهشت 1340 ) هنگامى كه جان اف كندى با شعار حقوق بشر و دفاع از دموكراسى و حق تعيين سرنوشت ملت‏ها به وسيله خودشان زير عنوان دكترين «اتحاديه براى پيشرفت » زمام امور آمريكا را به دست گرفت به تجهيز نيروهاى ضد انقلابى بى‏كوبا پرداخت و عليه حكومت مردمى فيدل كاسترو وارد جنگ شد . در همان روزها فراريان كوبايى سوار بر كشتى‏هاى آمريكايى با پشتيبانى نيروى هوايى آمريكا در خليج خوك‏ها با نيروهاى مردمى فيدل كاسترو و به جنگ پرداختند كه با شكست مفتضحانه روبه رو شدند .
بعد از اين شكست دولت كندى به اتحاد جماهير شورورى اخطار كرد كه به كوبا سلاح تهاجمى ندهد اما خروشچف به درخواست كاسترو براى مصون نگاه داشتن اين كشور از تهاجمات آمريكا و براى تغيير توازن استراتژيك، كمك نظامى در اختيار دولت كاسترو قرار داد و در اوت 1962 (مرداد 1341) شوروى در كوبا اقدام به ساختن سكوهاى پرتاپ موشك‏هاى ميان برد كرد . كندى نيز تصميم به برخورد جدى گرفت و طرح محاصره كوبا را به مرحله اجرا در آورد و به ارتش آمريكا فرمان آماده باش داد . دو كشور تا مرحله ورود به يك جنگ هسته‏اى تمام عيار پيش رفتند ، ولى سرانجام خروشچف در مقابل قول آمريكا مبنى بر عدم اشغال كوبا تصميم به برچيدن سكوهاى موشكى گرفت .

لشكركشى به دومينيكن
در 20 دسامبر1962 (29 آذر 1341 ) مردم دومينيكن خوان بوش را به رياست جمهورى كشور انتخاب كردند . ارتش پس از دو ماه به تحريك آمريكا عليه حكومت منتخب مردم كودتا كرد و دونالد ريه كابرال را به مسند قدرت نشاند . در 24 آوريل سال بعد ( 4 ارديبهشت 1342 ) بدنه ارتش به همراهى بخشى از مردم عليه حكومت كودتا قيام كردند و آن را سرنگون ساختند و دست آمريكا را مجددا كوتاه نمودند . آمريكا اعلام كرد كه مقابله با حكومت كودتا به تحريك فيدل كاسترو صورت گرفته است و به بهانه به خط افتادن منافع آمريكا در دومينيكن كه منافع اين كشور را در سر تا سر آمريكايى لاتين با مخاطره و مواجه مى‏ساخت، تصميم به مداخله نظامى گرفت . جانسون ریيس جمهورى آمريكا با نقض صريح منشور«سازمان كشورهاى آمريكايى» كه مداخله مستقيم و غيرمستقيم به هر دليلى در امور داخلى يا خارجى هر يك از كشورهاى عضور را ممنوع كرده بوده، تفنگداران دريايى و لشكر 82 هوابرد خود را روانه اين كشور كرد . منطق اوليه آمريكا اين بود كه نيروهاى نظامى براى حفاظت ازجان اتباع آمريكايى به دومينيكن فرستاده شده‏اند اما در حقيقت هدف آمريكا تثبيت و تحكيم سلطه خود بر اين كشور و ممانعت از حاكميت مردم به مقدرات خود بود .

مداخلات نظامى در ويتنام
در ژویيه 1955 ( تير 1334 ) فرانسويان از ويتنام خارج شدند . آمريكا كه تا قبل ازاين تاريخ فقط كمك تسليحاتى در اختيار فرانسويان قرارمى‏داد با روى كار آمدن نگودين ديم در ويتنام جنوبى اقدام به آموزش نيروهاى او عليه نيروهاى مردمى هوشى مين نمود . قرارداد1954 (1333 هـ.ش) ژنو تصريح داشت كه نه هوشى مين در ويتنام شمالى و نه نگودين ديم در ويتنام جنوبى نبايد اجازه دهند كه نيروهاى خارجى به قلمرو آنان وارد شوند . تا اين هنگام دولت هوشى مين گردن به تقسيم ويتنام نمى‏نهاد ولى ايالات متحده تعريف تازه‏اى از موفقت نامه ژنو كرد و معتقد بود كه اين موافقت نامه دو ويتنام شمالى و جنوبى ايجاد كرده است از سال 1956( 1335 هـ . ش) با حضور آمريكا درويتنام جنوبى تحركات نيروهاى نگودين ديم عليه ويتنام شمالى ا فزايش يافت كه تماما به تحريك آمريكا بود .
در اسفند 1339 هـ . ش قيام‏هاى همه جانبه‏اى عليه آمريكا ودولت حاكم بر ويتنام جنوبى آغاز شد . در شهريور آن سال ويتنام شمالى بالاخره ويتنام جنوبى را به رسميت شناخت و خواستار خروج نيروهاى آمريكايى از ويتنام شد، اما جان اف كندى در سال بعد به افزايش تعداد مستشاران آمريكايى در ويتنام مبادرت نمود . هنگامى كه آيزنهاور كاخ سفيد را ترك كرد كمتر از 900 مستشار آمريكايى در ويتنام بودند اما پس از روى كار آمدن كندى دایما بر تعداد آن ها افزوده شد چنان كه در سال 1341 تعداد مستشاران آمريكايى به 10000 نفر رسيد و در اسفند آن سال (مارى 1963 ) به 15000 هزار نفر افزايش يافت و سيل تجهيزات نظامى آمريكا روانه ويتنام شد . در آبان 1342 ارتش ويتنام جنوبى با هماهنگى سازمان جاسوسى و ضد جاسوسى «سيا» (c.i.t) ابتدا نگودين ديم را سرنگون كرد و سپس او را كشت و سه هفته بعد نيز كندى ترور و كشته شد . ليندون جانسون زمام امور آمريكا را به دست گرفت و سياست‏هاى كندى را ادامه داد . در 7 اوت 1964 ( 16 مرداد 1343 ) آمريكا به بهانه نقض مقررات بين‏المللى در آب‏هاى آزاد به ويتنام شمالى حمله كرد حمله به ويتنام در كنگره تصويب شده بود و در دوم مارس 1965 (اسفند 1343) حملات هوايى آمريكا به ويتنام آغاز شد در اواخر دهه 1960 هزينه سالانه جنگ ويتنام براى آمريكا بالغ بر 20 ميليارد دلار بود و بيش از پانصد هزار نظامى آمريكايى درگير جنگ بودند . كمى بعد ميزان تلفات آمريكا به شدت افزايش ياف و موج مخالفت با جنگ دانشگاه‏هاى آمريكا را فرا گرفت و اغتشاشات داخلى در آمريكا ابعاد وسيع يافت .
با روى كار آمدن نيكسون تلاش‏ها براى پايان دادن به دخالت نظامى آمريكا در ويتنام وسيع‏تر شد .در 28 آوريل 1975 ( 18ارديبشهت 1354 ) ریيس جمهورى آمريكا دستور عقب‏نشينى كامل نيروهاى آمريكايى از ويتنام را صادر كرد كه به دنبال آن دولت ويتنام جنوبى سقوط نمود و ويتنام شمالى و جنوبى كشور واحدى تشكيل دادند . تلفات آمريكادر جنگ ويتنام عبارت بود از حدود 50000 كشته و 300000 زخمى و معلول . تلفا ويتنام 3 ميليون كشته برآورد شده است.

حمله نظامى به كامبوج 1349
در 30 آوريل 1970 ( 10 ارديبهشت 1349 ) نيروهاى نظامى آمريكا از زمين و هوا به كامبوج حمله كردند و اين كشور را اشغال نمودند . نيكسون هدف آمريكا ازاشغال كامبوج را به دست آوردن فرصت كافى براى خروج سربازان آمريكايى از ويتنام اعلام كرد . اشغال كامبوج امواج مخالفت‏هاى آمريكايى‏ها را با جنگ‏طلبى مقام‏هاى واشنگتن افزايش داد . شدت اعتراضات در آمريكا به حدى بود كه گارد ملى اين كشور دانشجويان معترض را در دانشگاه‏ها به گلوله بست كه نمونه بارز آن كشته شدن دانشجويان آمريكايى در دانشگاه اوهايو بود . موج اعتراضات افزايش يافت و كنگره آمريكابا تصويب لايحه‏اى نيكسون را مجبور كرد كه نيروهاى نظامى آمريكا را تا ژویيه1970 (تير 1349) از كامبوج خارج كند. نيكسون در توجيه اشغال كامبوج گفت اگر در آزمايش‏هاى مختلف، آمريكا قدرتمندترين كشور جهان است مانند يك غول بيچاره عمل كند و هرج و مرج طالبان، ناسيوناليست‏ها و كمونيست‏ها بر ملت‏هاى جهان و جوامع مختلف حاكم خواهند شد، و به اين شكل منافع آمريكا و جهان سرمايه‏دارى به خطر خواهند افتاد . سرانجام آمريكا در اواخر سال 1970 و اوايل 1971 (زمستان 1350 ) به اشغال كامبوج خاتمه داد .

دخالت نظامى در آنگولا
در سال1974( 1353 هـ . ش ) يك كودتاى نظامى در ليسبون پايتخت پرتغال موقعيت جديدى به وجود آورد . رهبران نظامى پرتغال كه از جنگ‏هاى مستمر و ناموفق در مستعمرات شان خسته شده بودند تصميم گرفتند كه به آن ها استقلال دهند . در ژانويه 1975(دى 1353) يك دولت انتقالى در رواندا پايتخت آنگولا تأسيس شد كه در آن جنبش‏هاى آزادي بخش آنگولا كه در تداركات استقلال كشور خود بودند شركت داشتند .
آمريكا همان گونه كه به مرور زمان جايگزين استعمار پير انگليس در ساير نقاط جهان از جمله ايران بود تصميم گرفت كه مستعمرات پرتغال را نيز زير سلطه و نفوذ خود برآورد . لذا ازحاكميت ملت آنگولا بر سرنوشت خويش ممانعت به عمل آورد . بنابه اظهارات جان استاك ول ، فرمانده نيروهاى «سيا» در آفريقا، آمريكا اولين كشورى بود كه وارد صحنه آنگولا شد و از طريق ارسال كمك‏هاى نظامى و تسليحاتى به طرفدارانش زمينه را براى دخالت مهيا ساخت كه يك نمونه آن ارسال تجهيزات نظامى توسط c.i.tاز طريق موبوتو رهبر زئير به آنگولا بود . هر چند كه كيسينجر وزير خارجه و ويليام كلبى ریيس «سيا» سعى داشتند كه دخالت نظامى آمريكا در آنگولا را به معانعت از حضور شوروى و كمونيسم مرتبط سازند .
پس از دخالت‏هاى آمريكا، نيروهاى اتحاد جماهير شوروى نيز وارد صحنه شدند و به تقويت نيروهاى ضد آمريكايى در آنگولا مبادرت نمودند و تشنجات اوج گرفت . پنتاگون(وزارت دفاع آمريكا)وc.i.t علاوه بر فرستادن مستشاران نظامى آمريكايى به آنگولا با آفريقايى جنوبى كه در سپتامبر 1975 (شهريور 1354 ) رسما سربازان خود را وارد جنگ در آنگولا كرده بود و به همكارى پرداختند . كوبا نيز 15 هزار نفر سرباز براى مقابله با نيروهاى طرفدار آمريكا به آنگولا اعزام نمود . افكار عمومى آمريكا كه به شدت از تأثيرات جنگ ويتنام برآشفته شده بود. عليه دخالت نظامى آمريكا در آنگولا فعال شد . سرانجام كنگره آمريكا تحت فشار افكار عمومى از كاخ سفيد خواست كه كمك‏هاى نظتمى خود به آنگولا را قطع كند و مستشاران نظامى را از اين كشور فرا بخواند . على رغم تلاش‏هاى نيكسون و كيسينجر كنگره آمريكا با 333 رأى مثبت درمقابل 99 رأى منفى ارسال كمك‏هاى نظامى آمريكا به آنگولا را قدغن نمود اما آمريكايى‏ها بعدا از طريق كودتاى خزنده و نظامى سعى در تحكيم و تثبيت موقعيت خود در آنگولا و كشورهاى آفريقايى نمودند .

تهاجم نظامى به گرانادا 1981 (1360 )
در سال 1981 كودتايى در گرانادا عليه حكومت وابسته به آمريكا به وقوع پيوست و ايالات متحده به شدت عليه سرنگون شدن حكومت وابسته به خود واكنش نشان دادن و به بهانه حفاظت از اتباع خود در گرانادا دست به اقدامات وسيع زد . دولت كارتر ابتدا به برقرارى تحريم‏هاى اقتصادى و تجارى مبادرت نمود و بعد از روى كار آمدن ريگان در كاخ سفيد برنامه براندازى حكومت گرانادا بر اساس طرح سازمان«سيا» در دستور كار قرار گرفت . علاوه براقدامات درونى، واشنگتن با اعزام زير دريايى‏هاى خود و با استفاده از نيروهاى چترباز و تفنگداران دريايى اين كشور را اشغال نمود و حكومت گرانادا را ساقط كرد و نيروهاى وابسته به خود را در مسند حكومت نشاند . آمريكا براى اين حمله نظامى هيچ‏گونه مجوزى از سازمان ملل يا شوراى امنيت اخذ ننمود .

اعزام نيروهاى نظامى به لبنان1982 (1361 )
حكومت صهيونيستى با حمايت‏هاى آمريكا و مجموعه كشورهاى غربى طى جنگ‏هاى سال 1340 تا 1360 تمام سرزمين فلسطين، بخش‏هايى از لبنان و قسمت‏هايى از خاك سوريه به ويژه بلندى‏هاى جولان را به اشغال خود درآورده بود و علاوه بر اشغال تمام سرزمين فلسطين مردم اين كشور را نيز آواره ساخته بود . فلسطينى‏ها چاره‏اى جز فرار به كشورهاى همسايه مانند لبنانا نداشتند . آمريكا در ادامه حمايت‏هاى خود از حكومت غاصب صهيونيستى و به منظور ممانعت ازايجاد درگيرى ميان آوارگان فلسطينى مستقر در لبنان با نيروهاى صهيونيستى و هم چنين تثبيت و تحكيم موقعيت اسرایيل درمنطقه اقدام به اعزام تفتگداران دريايى خود به لبنان نمود و اعلام كرد كه هدفش از اعزام نيرو به لبنان ممانعت از درگيرى ميان آوارگان فلسطينى مستقر در لبنان با نيروهاى اسرایيل است اما در حقيقت هدف كاخ سفيد تثبيت اسرایيل و رسميت بخشيدن به اشغال سرزمين‏هاى اسلامى به وسيله رژيم صهيونيستى بود . در سال 1361 نيروهاى آمريكايى در لبنان استقرار يافتند اما با عمليات نتحارى و شهادت طلبانه حزب الله لبنان و گروهاى مقاومت اسلامى ضايعات شديدى متحمل شدند كه نهايتا منجر به فرارشان از لبنان گرديد .

تهاجم نظامى به پاناما 1987 (1366)
يكى ديگر از تهاجمات نظامى آمريكا در جهت اجراى سياست مداخله گرايانه اين كشور با هدف تثبيت و تحكيم سلطه خود بر مناطق استراتژيك جهان حمله نظامى به پاناما عليه حكومت نوريه‏گا بود . در سال 1366 ژنرال نوريه‏گا زمام امور پانام را به دست گرفت . وى كه به طرفدارى از آمريكا مشهور بود . پس از به دست گرفتن قدرت با سياست‏هاى آمريكا مخالفت نمود و از تمديد قرارداد واگذارى كانال پاناما به آمريكا كه مدت آن در سال 1999 (1378) به پايان مى‏رسيد، خوددارى ورزيد . ايالات متحده آمريكا با اين اتهام نوريه‏گا يكى از قاچاقچيان بزرگ مواد مخدر است او را متهم به فساد نمود و به آن كشور حمله نظامى كرد و آنجا را اشغال نمود . سپس نوريه‏گا را دستگير و به آمريكا منتقل كرد و او را محالمه و به حبس ابد محكوم ساخت و پس از آن دولت دست نشانده‏اى را در پاناما به قدرت رساند . نوريه‏گا به داشتن ارتباط با c.i.tو شخص جورج بوش مشهرو بود و اعترافاتى نيز در اين زمينه داشت و معلوم نشد كه اختلافات او با c.i.t در مورد محموله‏هاى مواد مخدر چگونه و با چه مكانيزمى- پديد آمد . به هر حال عدم تمكين او منجر به بركنارى و محاكمه‏اش گرديد . آمريكا در حمله نظامى به پاناما از هيچ مرجع بين المللى مجوز اخذ نكرد .

عمليات نظامى در سومالى 1992 -1993 ( 2 - 1371 )
حملات نظامى آمريكا به كشورها در دوران جنگ سرد همواره به بهانه ممانعت از سلطه شوروى و نفوذ كمونيسم صورت مى‏پذيرفت . اما با فروپاشى شوروى و اضمحلال كمونيسم اين حربه از دست آمريكايى‏ها خارج گرديد . در سال 1371 موقعيت آمريكا درسومالى با افزايش قدرت ژنرال محمد فرح عيديد ضعيف شد زيرا در تاريخ هفتم بهمن 1369 نيروهاى كنگره سومالى متحد، حكومت زيادبار را سرنگون كردند و على مهدى محمد را به كفالت رياست جمهورى برگزيدند . پس از اين واقعه نيروهاى كنگره سومالى متحد با نيروهاى اتحاديه ملى سومالى به رهبرى ژنرال عيديه به مقابله پرداختند . سازمان ملل در تاريخ3/11/1370سومالى را تحريم تسليحاتى نمود .
ارتش آمريكا به بهانه عمليات نجات و امداد رسانى به گرسنگان سومالى وارد خاگ اين كشور شد . در نتيجه اين عمليات كه تحت نام يونيوم به اجرا درآمد 28000 نفر از افراد ارتش آمريكا وارد سومالى شدند و اين كشور را اشغال كردند . استدلال پنتاگون و c.i.tاين بود كه در مدت زمان كوتاهى حكومت مطلوب آمريكا را بر سومالى حاكم خواهند س اخت . اما شبه نظاميان سومالى به هبرى ژنرال محمد فرح عيديه عليه نيروهاى نظامى آمريكا وارد جنگ شدند . آمريكا در طول مبارزه با مردم و نيروهاى شبه نظامى عيديه تلفات زيادى داد كه با مخالفت افكار عمومى آمريكا مواجه گرديد تا آن جا كه كنگره آمريكا از كاخ سفيد خواست تا ارتش آمريكا را از سومالى خارج كند و كلينتون در تاريخ پنجم فرورديت 1373 فرمان خروج نيروهاى آمريكايى از سومالى را صادر نمود .

حمله موشكى به لطيبى
پس از انفجار هواپيمايى مسافربى پان آمريكن برفراز لاكربى آمريكا بدون داشتن هيچ‏گونه سند و مدركى دولت ليبى را به دست داشن در انفجارمتهم ساخت و ضمن اعمال تحريم‏هاى اقتصادى عليه اين كشور از قذافى خواست كه دو تن از اتباع ليبى را كه از مسببان اصلى بودند تحويل آمريكا دهد . دولت لطيبى ازاين كار امتناع ورزيد و متعاقب آن ارتش آمريكا با چند فروند موشك دوربرد محل اقامت رهبر ليبى را هدف قرار داد و با موشك‏هاى كروز به كاخ قذافى حمله كرد . هدف آمريكا از اين حملات شكستن ابهت دولت‏هاى مخالف آمريكا از اين حملات شكستن ابهت دولت‏هاى مخالف آمريكا و تضعيف آن ها در افكار عمومى است . آمريكا در راه اجراى سياست كلى خود مبنى بر تضعيف جهان اسلام، در طول سال‏هاى 1370 تا امروز بيشترين حملات نظامى را عليه كشورهاى اسلامى تدارك ديده است تا بدين وسيله هم زمينه را براى«نظم نوين» در سايه نظام تك قطبى به رهبرى آمريكا فراهم آورد و هم ملت‏هاى مسلمان را مرعوب سازد و تسلط خود را بر حكومت‏هاى ضعيف تعميق بخشد .


قسمت دوم

 


حمله نظامى به عراق1990 ( 1369 )
پس از فروپاشى شوروى دولت آمريكاكه خود را پيروز در جنگ سرد مى‏ديد و هيچ رقيبى در جهان نداشت نظريه؛ «نظم نوين جهانى» را مطرح ساخت . جورج بوش با اين نظريه به دنبال تثبيت حاكميت آمريكا بر جهان بود . آمريكايى‏ها كه در دوران تجاوز عراق به ايران صدام حسين را به انواع سلاح‏هاى موشكى، شيميايى و ميكروبى مجهز كرده بودند، و براى تثبيت نظام تك قطبى و تحكيم سلطه آمريكا بر جهان نيازمند يك بحران وسيع براى قدرت نمايى و دستيابى به اهداف خود بودند . بنابراين به تحريك عراق براى حمله به كويت مبادرت نمودند . به دنيال تجاوز عراق به كويت در دوم اوعت 1990 ( 11مرداد 1369 )دولت آمريكا كه در مقابل تجاوز عراق به ايران صدام حسين را به انواع سلاح‏هاى موشكى، شيميايى و ميكروبى مجهز كرده بودند، براى تثبيت نظام تك قطبى و تحكيم سلطه آمريكا برج هان نيازمند يك بحرن وسيع براى قدرت نمايى و دستيابى به اهداف خود بودند . بنابراين به تحريك عراق براى حمله به كويت مبادرت نمودند . به دنبال تجاوز عراق به ايران سكوت كرده و از عراق پشتيبانى نموده بود اين بار عليه وارد صحنه شد و با اعزام نيروهاى خود به خليج فارس و احداث پايگاه‏هاى وسيع در كشورهاى حاشيه جنوبى خليج فارس به عراق اولتيماتوم داد و سپس با كمك متحدان اروپايى و منطقه‏اى خود در شانزدهم ژویيه 1991 ( 24 تير 1370 ) به عراق حمله نمود و كويت را از اشغال عراق خارج ساخت . عراق مجبور به عقب‏نشينى و پذيرش قطع نامه‏هاى شوراى امنيت شد . تلفات آمريكا در اين تهاجم نظامى بسيار اندك بود وانگهى هزينه لشكركشى آمريكا به منطقه را كشورهاى عربى حاشيه جنوبى خليج‏فارس پرداخت كردند . آمريكا با اين اقدام هم حضور نطامى وسيع خود در خليج‏فارس را تثبيت نمود و هم حاكميت نظامى خود بر كشورهاى عضو«شوراى همكارى خليج فارس» را تحكيم كرد و اداره و اختيار منابع انرژى نفت منطقه را كاملا در اختيار گرفت . قدرت نظامى خود را به جهانيان عرضه كرد و با رهبرى نظامى، سياسى، امنيتى و تبليغاتى جنگ، عملا در جهت اهداف نظام تك قطبى حركت نمود و نمايشى واقعى براى مرعوب ساختن ملت‏هاى جهان به ويژه ملت‏هاى مسلمان به مرحله اجرا در آورد . اين نمايش كه از ابتدا توسط آمريكا تنظيم گرديد و حكومت صدام حسين بازيگر اصلى آن بود دست آوردهاى بسيار وسيعى را براى آمريكا به دنبال داشت و موقعيت آمريكا را در جهان مستحكم‏تر ساخت و سلطه اين كشور بر منطقه را افزون‏تر نمود .

تهاجم نظامى به هایيتى 1994 (1373 )
اريستيد يكى از مهره‏هاى آمريكا بود كه بر هایيتى حكومت مى‏كرد . در سال 1373 ژنرال رائول سدراس عليه او كودتا كرد و زمام امور را در دست گرفت .
كودتاگران نيروهاى ملى‏گرايى بودند كه به دنبال عدم وابستگى به بيگانه و حفظ استقلال اقدام به كودتا نمودند و موضع ضد آمريكايى داشتند . آمريكا به نيروهاى نظامى خود آماده باش داد و به محاصره هایيتى مبادرت نمود نيروهاى وفادار به سداراس مكه تاب مقاومت در برابر ارتش آمريكا درا در خور نمى‏ديدن پيشنهادى‏هاى آمريكا را پذيرفتن . كلينتون ریيس جمهورى آمريكا، كارتر ریيس
جمهورى پيشين آمريكا را براى القاى خواسته‏هاى آمريكا به هایيتى گسيل داشت . سدارس تسليم مطالبات آمريكا شد و از كشور خارج گرديد و حكومت هایيتى مجددا بر اساس مطالبات آمريكا شكل گرفت .

تهاجمات نظامى به عراق از 1993 تا 1999 ( 1372 تا 1378 )
پس از شكست عراق در برابر حمله نظامى آمريكا و غرب و خروج مفتضحانه از كويت ، كميسيونى زير نظر شوراى امنيت و تحت نام «آنسكام » مأمور شناسايى و نابود ساختن سلاح‏هاى هسته‏اى و تجهيزات كشتار جمعى عراق در زمينه‏هاى موشكى، شيميايى و ميكروبى گرديد . از سوى ديگر مناطق كردنشين شمال عراق و مناطق جنوبى اين كشور مناطق ممنوعه پروازى اعلام شدند و قطعنامه‏هاى متعددى عليه عراق توسط شوراى امنيت صادر شد . اما در طول سال‏هاى 1372 تا 1378 آمريكا چندين بار بدون اخذ مجوز از سازمان ملل و شوراى امنيت ، عراق رامورد تهاجمات نظامى قرار داد.
بهانه‏هاى آمريكا در اين حملات عدم اجراى قطع نامه‏هاى شوراى امنيت به وسيله حكومت صدام حسين بود . اهم تهاجمات آمريكا به عراق عبارتند از :
نمودند. سرانجام حملات موشكى آمريكا و انگليسى به عراق سبب شد كه دو لشكر عراق كه در نزديكى مرز كويت مستقر شده بودند عقب نشينى كنند و عراق با پذيرش قطع نامه 833 شوراى امنيت كويت را به عنوان يك شكور مستقل در تاريخ 19 ../../../default.htm 8 ../../../default.htm 73 به رسميت شناخت .

حمله نظامى شهريور 1375
در شهريور 1375 و به دنبال حمله ارتش عراق به منطقه ممنوعه شمال(كردستان عراق ) و تضرف هر اربيل، ریيس جمهورى آمريكا دستور حمله نظامى به عراق را صادر كرد و ارتش آمريكا، با شليك 44 فروند موشك كروز و تا هاگ تأسيسات عراق را به شدت مورد حمله قرار داد . اين حملات در تاريخ13/6/75 به اوج خود رسيدند . پس از اين حملات صدام حسين شروط آمريكا را مبنى بر خروج از اردبيل و گسترش منطقه ممنوعه پروازى در جنوب از مدار 32 درجه به مدار 33 درجه پذيرفت و بحران فروكش نمود . در فوريه 1997 مطابق با13/11/76 اختلافات عراق با آمريكا بر سر چگونگى تداوم كار كمسيون خلع سلاح عراق موسوم به آنسكام شدت گرفت . صدام حسين با بازرسى كاخ‏هاى خود توسط آنسكام مخالفت نمود و از ورود اعضاى كميسيون خلع سلاح به عراق جلوگيرى كرد . آمريكا و انگليس نيز با تهديد كردن عراق به حملات نظامى و موشكى خواستار تداوم كار كميسيون خلع سلاح بودند كه سرانجام با شليك چند فروند موشك كروز و تام هاگ، عراق مجددا تسليم گرديد. فرانسه، چين و روسيه شديدا عليه حملات يكجانبه آمريكا و انگليس به عراق مخالفت نمودند .
علاوه بر موارد فوق آمريكا و انگليس از سال 1371 تا 1378 بيش از 50 مورد حمله ی نظامى با هواپيماى جنگى عليه عراق انجام دادند كه تمام آن ها بدون مجوز شوراى امنيت سازمان ملل صورت گرفته است .

اهداف آمريكا از حملات نظامى به عراق بعد از خروج اين كشور از كويت
1 . رسميت دادن به نقش رهبرى آمريكا در عرصه جهانى بر اساس خط مشى«نظم نوين » و تثبيت نظام تك قطبى و هم چنين نمايش حاكميت اراده آمريكا در صحنه‏هاى سياسى و بين المللى و به افكار عمومى .
2 . تضعيف كشورهاى قدرتمند جهان اسلام در چارچوب يك خط مشى كلى كه كاستن از بنيه مالى كشورهاى ثروتمندى نظير عربستان، كويت و كشورهاى حاشيه جنوبى خليج فارس با پرداخت هزينه‏هاى لشكركشى آمريكا يكى از ابعاد آن است و ممانعت از رشد و پيشرفت كشورهاى نظير ايران، سوريه، ليبى، مصر لبنان و ... بعد ديگر آن محسوب مى‏شود .
در اين زمينه عراق، انگليس و آمريكا با كمك يكديگر بازيگران اصلى صحنه هستند زيرا كه آمريكا علاوه بر اخذ هزينه‏هاى لشكركشى خود از عربستان كويت، قطر بحرين، امرات و عمان كه بالغ بر 300 ميليارده دلار زبود ، با ترساندن . آن ها از خطر حمله عراق، ميلياردها دلار اسلحه به آن ها فروخت . ذخاير ارزى عربستان در سال 1369 بالغ بر 180 ميليارد دلار بود و ذخاير كويت نزديك به 170 ميليارد دلار برآورد شده بود، اما اين دو كشور اكنون فاقد ذخاير ارزى هستند و بعضاً با كسرى بود جه مواجهند، على رغم اين كه كشورى چون عربستان با 17 ميليون جمعيت روزانه بيش از 8 ميليون بشكه نفت صادر مى‏كند .
3. استفاده از مسأله حمله عراق به كويت براى تثبيت حاكميت مقتدرانه آمريكا بر منطقه و تحكيم پايه‏هاى حضور دایم نظامى در خليج فارس و ايجاد پايگاه‏هاى نظامى در كشورهاى عرب حاشيه جنوبى خليج فارس .
4. تثبيت و تحكيم اقتدار و اختيار آمريكا بر منابع عظيم انرژى منطقه خليج فارس از طريق حضور نظامى مستقيم در مراكز توليد، استخراج و صدور نفت و گاز .
5. استفاده ابزارى از حمله عراق به كويت براى نشان دادن قدرت عظيم نظامى آمريكا بر جهانيان و مرعوب ساختن ملت‏ها به ويژه ملت‏هاى جهان اسلام و زمينه سازى براى حاكميت بخشيدن به نظام تك قطبى .
6. ممانعت از حضور فرانسه، روسيه و چين در خليج فارس از طريق كوتاه ساختن دست آن ها از منابع انرژى عراق .
7. تقويت يك جانبه گرايى براى تثبيت نظام تك قطبى با كاستن از نقش شوراى امنيت و بى‏توجهى به نظرات و ملاحضات سياسى كشورهايى چون فرانسه، روسيه و چين . شايان ذكر است كه تمام حملات نظامى آمريكا به عراق بعد از سال 1370 بدون مجوز شوراى امنيت صورت گرفتند كه در آن ها آمريكا و انگليس هيچ وقعى به مخالفت‏هاى فرانسه، چين و روسيه نگذاردند هم چنان كه در حمله نظامى به يوگسلاوى چنين شود .

حملات نظامى به سودان و افغانستان1998 ( 1377 )
در پى وقوع انفجار در سفارت خانه‏هاى آمريكا در كنيا و تانزانيا در تاريخ پانزدهم مرداد 1377 مقام‏هاى آمريكايى اعلام كردند كه از هيچ تلاشى براى شناسايى و مجازات عاملان بمب گذارى در اين سفارت خانه فروگذار نخواهند كرد . در انفجار كنيا، حددو 75 نفر كشته شدند و بيش از هزار نفر زخمى گرديدند .
در انفجار تانزانيا 7 نفر كشته و در حدود 70 نفر مجروح شدند . در مجموع دو انفجار هشت آمريكايى كشته و هفت نفر نيز مفقود الاثر گرديدند . چندى بعد مقام‏هاى امنيتى آمريكا اعلام كردند كه گروه اسامه بن لادن مسؤول بمب گذارى در سفارت خانه‏هاى آمر يكا در كنيا و تانزانيا بوده است . و متعاقب آن با موشك‏هاى دو ربرد كروز و تام هاگ چند منطقه در افغانستان و سودان را مورد تهاجم نظامى قرار دادند كه بر اثر آن ها صدها نفر غير نظامى كشته و مجروح گرديدند . آمريكا در حمله به سودان يك كارخانه داروسازى را به كلى منهدم كرد و اعلام نمود كه اين كارخانه متلعق به بن‏لادن بوده و به توليد سلاح‏هاى شيميايى اشتغال داشته است . آمريكا هم چنين اعلام كرد كه موشك‏هاى ارسالى به افغانستان پايگاه‏هاى تربيت تروريست را هدف قرار داده‏اند زيرا كه اين پايگاه‏ها به وسيله گروه بن‏لادن اداره مى‏شده‏اند . اسامه بن لادن هر گونه دخالت در انفجارهاى كنياو تانزانيا رابه شدت تكذيب نمود و سودان نيز ارتباط كارخانه و دارو سازى را با بن لادن تكذيب كرد .

دلايل حمله آمريكا به سودان و افغانستان .
آمريكا با طراحى‏هاى حساب شده و كمك‏هاى مالى، اطلاعاتى و نظامى طالبان را در افغانستان به وجود آورد و آن ها را بر اريكه ی قدرت نشاند . اگر حمايت‏هاى آمريكا، پاكستان و عربستان نمى‏بود گروه طالبان به هيچ وجه شكل نمى‏گرفت و در افغانستان حاكم نمى‏شد . هدف آمريكا از ابن اقدام قطع نفوذ ايران در افغانستان و تبديل اين كشور به مركز توليد و پخش مواد مخدر و ايجاد ناآرامى عليه ايران در مرزهاى شرقى كشور و هم چنين تحريك اهل تسنن ايران و ارایه چهره زشت و خشن از اسلام به افكار عمومى جهانيان بود . طبعا حمايت آمريكا از طالبان به وجهه اين كشور در جهان غرب صدمات جبران ناپذيرى وارد مى‏ساخت و لذا آمريكايى‏ها پس از به حاكميت رساندن طالبان در افغانستان و دستيابى به اهداف خود با طراحى حمله موشكى به اين كشور به بهانه دست داشتن بن‏لادن در انفجارهاى آفريقا عملا تلاش كردند تا مخالفت خود را با طالبان به افكار و عمومى نشان دهند و پى‏آمدهاى مفنى حمايت از طالبان را از خود دور سازند . با اين روش علاوه بر بهره‏بردارى‏هاى سياسى و امنيتى از حضور طالبان در افغانستان زمينه‏هاى محكوميت خود را مسدود ساختند .
حمله به سودان نيز در جهت تضعيف كشورهاى اسلامى و در راستاى فشار
بر دولت سودان براى تعديل مواضع اين كشور صورت پذيرفت . آمريكا پس از حمله نظامى به پايگاه‏هاى بن لادن درافغانستان عملا فشار بر طا لبان را كاهش داد و ارتباطات مخفيانه خود با اين جريان مشكوك را حفظ نمود . حمله نظامى آمريكا به افغانستان و سودان بدون مجوز شوراى امنيت سازمان ملل صورت گرفت .

حملات نظامى به يوگسلاوى و كوزوو1999 ( 1378 )
با اوج‏گيرى مسأله خودمختارى و استقلال طلبى در ميان مردم كوزوو دولت يوگسلاوى فشارهاى خود را بر مردم اين منطقه به شدت افزايش داد و آن ها را با شديدترين تحركات استبدادى و امنيتى محدود نمود تا آن جا كه عرصه بر مردم چنان تنگ شد كه مجبور به مهاجرت به كشورهاى اطراف شدند . قوم‏گرايى در شبه جزيره بالكان كه از بحران بوسنى هرزه‏گوين آغاز شده بود و سال‏ها جنگ ميان صرب‏ها و كروات‏ها با مسلمانان را به دنبال داشت، به كوزوو نيز سرايت كرد . استدلال دولت يوگسلاوى اين بود كه كوزوو بخشى از سرزمين يوگسلاوى و صربستان است و به هيچ وجه حاضر به تجزيه اين بخش از خاك خود نبود . مردم مسلمان كوزوو نيز نمى‏خواستند حاكميت صرب‏ها قرار داشته باشند . فشار يوگسلاوى بر مردم كوزوو، و آواره شدن آن ها زمينه را براى دخالت كشورهاى عضو «اتحاديه ی اروپا » فراهم آورد، اما در ميان اين كشورها وحدت نظر وجود نداشت . از سوى ديگر، يوگسلاوى متحد سنتى روسيه بود و اتحاديه اروپا نمى‏خواست . مستقيما رودروى روسيه بايستد . در اين مقطع زمانى نيروى نظامى آمريكا تحت عنوان دخالت ناتو وارد صحنه گرديد و به يوگسلاوى حمله نظامى نمود و اين كشور را زير آماج حملات مستمر موشكى قرار داد و ويرانى‏هاى عظيمى را بر يوگسلاوى تحميل نمود . سرانجام يوگسلاوى پس از تحمل ضربات سنگين تسليم گرديد . و از كوزوو عقب نشينى .
نمود . روسيه كه پس از فروپاشى شوروس به شدت درگير مسایل داخلى و به ويژه جنگ چچن و بحران‏هاى فزاينده اقتصادى بود، نتوانست از متحد سنتى خود دفاع نمايد و تنها به مخالفت لفظى بسنده نمود .

اهداف آمريكا از حمله به يوگسلاى و كوزوو
1. تثبيت نظام تك قطبى و تحكيم « نظم نوين» در سايه رهبرى آمريكا ؛
2. تلاش براى ممانعت از شكل‏گيرى دفاع مشترك اروپايى ؛
3. زمينه‏سازى براى تحكيم فلسفه وجودى پيمان آتلانتيك شمالى(ناتو) و تقويت تداوم آن و تثبيت ناتو براى جلوگيرى از شكل‏گيرى دفاع مشترك اروپايى ؛
4. درگير ساختن اروپا با مشكلات درونى ؛
5. بسط دايرة نفوذ و تعميق حوزه سلطه خود را بر شبه جزيره بالكان بويژه پس از «طرح صلح ديتون » و حل معضل بوسنى هرزه‏گوين ؛
6. ترسيم چهره ی جديدى از آمريكا در افكار عمومى جهان كه در آن ايالات متحده ضمان اصل حفظ مانيت جهانى، ثبات منطقه‏اى ، مدافع حقوق بشر، مدافع حق ملت‏ها براى تعيين سرنوشت خويش و حامى اصول ليبرال دموكراسى و ارزش‏هاى فرهنگى غرب جلوه مى‏كند .؛
7. مرعوب ساختن روسيه در عرصه بين المللى و بى‏اعتبار كردن اين كشور در افكار عمومى به ويژه در نزد متحدان سنتى آن ؛
8 . گسترش دايرة نفوذ و سلطه ناتو بر ساير كشورها هم زمان با افزايش سيطره آمريكا بر مراكز حساس و كليدى ناتو ؛
9. استفاده ابزارى از ناتو براى تثبيت نظامى تك قطبى ؛
10. معرفى آمريكا به عنوان تنها كشورى كه ساير دولت‏هاى جهان مى‏توانند بر آن تكيه كنند ؛
11. تثبيت يك جانبه گرايى و عمل كردهاى خارج از موازين بين المللى، زيرا كه آمريكا در حملات نظامى يك جانبه گرايانه خود بر عراق در سال‏هاى 1372 تا 1377 عملا روسيه، چين و فرانسه را از اعتبار ساقط كرد و در حمله به يوگسلاوى و كوزوو بر حيثيت بين المللى روسيه خط بطلان كشيد و از اعتبار سازمان ملل و شوراى امنيت كاست ؛
12. ممانعت از شكل‏گيرى كشورهاى مستقل اسلامى در اروپا از طريق مديريت بحران و در اختيار گرفتن امور مسلمانان از طريق بسط حاكميت خود بر منطقه بالكان، زيرا كه آمريكا با طراحى «صلح زيتون» عملا شرايطى را به وجود آورد كه بوسنى نتواند به عنوان يك كشور مستقل اسلامى اعلام موجوديت كند . از سوى ديگر شرايطى را با مديريت بحران در يوگسلاوى به وجود آورد كه كوزوو نيز نتواند به صورت يك كشور مستقل اسلامى درآيد .

جمع‏بندى و نتيجه‏گيرى
1 . در طول نيمه دوم قرن بيستم آمريكا در حدود 22 حمله نظامى عليه كشورهاى جهان تدارك ديده و به طور ميانگين هر 2/5 سال يك بار به يك كشور حمله كرده است .
2 . نزديك به نيمى از تهاجمات و مداخلات نظامى آمريكا عليه كشورهاى اسلامى بوده است .
3 . پس از فروپاشى شوروى مداخلات نظامى آمريكا عمدتا جنبه يك جانبه گرايانه داشته و بدون مجوز از شوراى امنيت سازمان ملل به وقوع پيوسته است .
4 . فاصله سال‏هاى 1369 تا 1379 حملات آمريكا رشد چشمگيرى نسبت به دهه‏هاى گذشته داشته‏اند به طورى كه در فاصله سال‏هاى 1359 تا 1369 آمريكا سه حمله نظامى داشته است در حالى كه در 1369 تا 1379 بيش از هشت حمله نظامى با ابعاد وسيع‏تر تدارك ديده است .
5 . مواردى كه ذكر شدند عمدتا در چارچوب مداخلات نظامى و شركت آمريكا درجنگ‏هاى مستقيم بودند، اما دخالت آمريكا در امور داخلى ديگر كشورها با ابزار و امكانات ديگرى نيز تحقق يافته است كه نمونه‏هاى آن انواع كودتاهاى نظامى و خزنده مانند كودتاى 28 مرداد 1332 در ايران و كودتاى شيلى عليه حكومت سالوادور آلنده، به كار گيرى طرح فروپاشى عليه شوروى مانند اين ها هستند .
6 . بررسى مداخلات نظامى و لشكركشى‏هاى آمريكا نشان مى‏دهد كه هرگاه تهاجم نظامى آمريكا به كشورى منجر به پيروزى زودرس همراه با حداقل تلفات بوده است افكار عمومى داخل آمريكا نه تنها از آن حمايت كرده كه منجر به محبوبيت بيش از اندازه رؤساى جمهور آمريكا نيز شده است، ولى ا گر تهاجم نظامى آمريكا به كشورى از نظر زمانى طولانى بوده و با تلفات و ضايعات
انسانى همراه گشته است افكار عمومى آمريكا به اولين عامل بازدارنده دولت در ادامه تهاجم نظامى تبديل شده است .
7 . جنگ‏هايى كه در آن ها تلفات آمريكايى‏ها زياد بوده و از نظر زمانى طولانى شده‏اند معمولا با شكست و عقب نشينى آمريكا توام بوده‏اند، و بالعكس، در جنگ‏هاى سريع وبدون تلفات كه ملت‏ها و دولت‏ها سريعاً بدون استقامت و مقاومت تسليم آمريكا شده‏اند پيروزى‏هاى آمريكا چشمگير بوده و امتيازات فراوانى به دست آورده است .
8 . علاوه بر مواردي كه ذكر شدند و مربوط به مداخلات مستقيم نظامى و دخالت رسمى ارتش اين كشور در جنگ يا سازماندهى كودتاهاى نظامى و خزنده بودند ، موارد ديگرى نيز وجود دارند كه ناشى از دخالت‏هاى ايالات متحده آمريكا در امور داخلى ساير كشورها ازراه ارسال كمك‏هاى نظامى، دخالت اطلاعاتى و امنيتى و هم چنين دخالت در امور داخلى ديگر كشورها از طريق تقويت يكى از طرفين و مناقشه بدون دخالت مستقيم در جنگ بوده است كه به برخى از آن ها اشاره مى‏كنيم .

دخالت‏هاى نظامى غيرمستقيم نظامى آمريكا در امور داخلى كشورها
1. بحران يوگسلاوى در سال1948 ( 1327 ).
2 . پشتيبانى نظامى از مخالفان حكومت چين در سال 1949 (1328 ).
3 . دخالت در جنگ‏هاى 1955 تا 1958 (1334تا 1337 ) به نفع تايوان عليه چين .
4 . دخالت در بحران بوداپست در مجارستان در سال1956 (1335 ).
5. دخالت عليه حاكميت مصر بركانال سویز و عليه حكومت عبدالناصر در سال 1956 .
6. دخالت در امور داخلى كوبا با هدف مقابله با به قدرت رسيدن فيدل كاسترو د 1959 (1338)
7. دخالت د جريان احداث ديوار برلين در سال1961 (1340 ).
8 . دخالت در امور داخلى هند و پاكستان در بحران‏هاى سال 1341 تا 1350 .
9. دخالت در امور داخلى اتيوپى در پى كودتاى( 1353 ) 1974
10. دخالت در امور داخلى نيكاراگویه بر ضد ساندينيست‏ها در1979 (1358 )
11. دخالت در افغانستان در پى اشغال اين كشور به وسيله ی شوروى در سال1979 ( 1358 )
12. دخالت در امور داخلى السالوادور با حمايت نظامى از يكى از طرفين مناقشه در همان سال.
13. دخالت در امور داخلى ايران وطراحى كودتاى نوژه عليه دولت ايران در سال1980 ( 1359)
14. دخالت در امور داخلى لهستان در سال 1981 (1360 )
15. حمايت تسليحاتى، امنيتى، مالى و سياسى از اسرایيل در مقابل اعراب از1948( 1327 ) تا امروز .
16. حمايت تسليحاتى از عراق در جريان جنگ تحميلى عليه ايران در طول سال‏هاى 1360 تا 1367 .
و به اين ترتيب ايالات متحده آمريكا با بهره‏گيرى و استفاده از لشكركشى‏هاى مستقيم نظامى ، انجام كودتاهاى نظامى، طراحى برنامه‏هاى فروپاشى از طريق كودتاهاى خزنده، دخالت در امور داخلى ساير كشورها از راه مداخلات غير مستقيم نظامى، برنامه‏ريزى براى حضور مستقيم نظامى در مناطق سوق الجيشى جهان نظير خليج فارس و درياى مديترانه، نفوذ در دستگاه‏ها و نظام‏هاى حكومتى از طريق مزدورسازى، اعمال تحريم‏هاى
اقتصادى و استفاده ابزارى از سازمان بين المللى و مؤسسات مالى جهانى به تحكيم و تثبيت سلطه خود بر كشورها و مناطق استراتژيك جهان مبادرت ورزيد و جايگزين استعمارگران پير انگليسى در عرصه جهانى گرديد و با شكست ارودگاه شرق يك تاز ميدان شد و اكنون نقش ژاندارم جهانى را در دست دارد و به دنبال كسب رهبرى جهان از طريق ار ایه خط مشى و برنامه «نظم نوين» در چارچوب نظام يك قطبى است و براى دستيابى به اين هدف سه خط مشى را دنبال مى‏نمايد :
1. حاكميت بر منابع انرژى جهان ؛
2. تسلط بر مراكز مالى و مكانيزم گردش پول در سطح بين المللى ؛
3. حاكميت بر رسانه‏هاى ارتباط جمعى جهان ؛
مهم ترين هدف مقطعى آمريكا تخريب فرهنگ‏هاى بومى و حاكم ساختن فرهنگ آمريكايى بر ملت‏ها به عنوان پيش زمينه تثبيت نظام تك قطبى است زيرا نظام نوين سلطه حول محور يكسان سازى فرهنگ‏ها متمركز گرديده است .