تاريخ ساز تاريخ آموز / تاريخ و تاريخنگري در انديشۀ امام خميني(ره)

هرچند تاریخدانی و تاریخنگاری برای تاریخسازان مرسوم نبوده است، معدود رجال بزرگی که این فضیلت را داشتهاند معمولاً کاری کارستان کردهاند. معمار بزرگ انقلاب اسلامی در زمرۀ آنان است و با آشنایی هرچند اجمالی با سیرۀ نظری ایشان، معلوم میشود که دانستههای فراوان، بینش عمیق و مطابقت دقیق در ارجاعات تاریخی ایشان موج میزند.
حضرت امامخمینی(ره) به بصیرت تاریخی رسیده بود؛ یعنی همان چیزی که سلف صالح او مدرس شهید میگفت اگر مورخ آن را به دست نیاورده باشد، جزر و مدّ تاریخ را در نخواهد یافت.
اگرچه حضرت امام(ره) مکتوب جامع و منسجمی در تاریخ بر جای نگذاشته و اصولاً نیت تاریخنگاری نداشتهاند، اندیشهها و فلسفۀ تاریخی و نیز حسن استفادهشان از تاریخ در عرصۀ سیاست، حکومت، ارشاد و تربیت ستودنی است.
 
مطالعۀ تاریخ و تاریخنگری صرفاً در چهارچوب یافته‏ها و مورخان حرفه‏ای، هرچند کاری تخصص‏گرایانه است، درعینحال از سرعت پیشرفت و تعالی آن کاسته‏ میشود. نیروهای انقلابی، سیاستمداران، نوابغ علمی، متفکران ممتاز و درواقع نخبگان تاریخ‏ساز، که محرک تحولات اجتماعی و تاریخی بوده‏اند، هرچند برخی از آنان مورخ حرفه‏ای نبوده‏اند، از تاریخ بهره‏ها گرفته، به آن درسها آموخته، برخی اصول و روشهای بسیار کارساز و تحول‏زا را بهکار گرفته و به رشد و بلوغ عقل تاریخی کمک کرده‏اند. پختگیها، نوآوریها و شیوه‏های نیروهای انقلابی و تاریخ‏سازان شاخص، الهامبخش و درخور توجه است که باید در درک و فهم تاریخی آنها تأمل کرد و بهره‏ها برد؛ درواقع، بخشهای تاریخی اندیشه‏ها و عقلانیت آنان، مشاوران خوبی برای مورخان و فیلسوفان تاریخ بهشمار می‏آید. بی‏شک نبوغ و جامع‏نگری آنان در بلوغ و شکوفایی فهم تاریخی سهم بسزایی خواهد داشت.
البته سبک و شیوۀ بهره‏گیری نیروهای انقلابی شاخص از تاریخ، نسبت به مورخان حرفه‏ای متفاوت است؛ نیروهای انقلابی درصدند از تجربه‏ها و شخصیتهای تاریخی و رویدادها برای پیشبرد اهداف انقلابی خود و آماده‏سازی پیروان و مریدان خود بهره ببرند؛ البته خود آنان نیز روشهای متفاوتی با هم دارند. فردي انقلابی که دارای شخصیت چندبعدی سیاسی، عرفانی، علمی و... است، نسبت به دیگران برداشت، اسلوب و اهداف منحصر به فرد و متفاوتی در بهره‏گیری از تاریخ دارد. بی‏شک چنین فردی به تربیت و پرورش و تعالی معنوی انسانها و مخاطبان خود نیز توجه ميکند و می‏خواهد جامعه و انسانها را بسازد.
یکی از شخصیتهای شاخص که با استفادۀ غیرحرفه‏ای از تاریخ، یافته‏های تاریخی را کاربردی و در واقع احیا کرد، امامخمینی(ره) بود. در اینجا پرسش اساسي اين خواهد بود كه آيا امام خميني صرفاً در مقام چهرهاي سياسي و مذهبي در بين جوامع شناخته شدهاند، يا اينكه به ویژگیهای خاص فرهنگي و اجتماعي و در رأس آن شيوهها و تفكرات تاريخي اشراف داشتند؟ فرض بر اين است كه زندگي، شخصيت و آثار امام خميني نشاندهندۀ بينش عميق وي در علم تاريخ و فلسفۀ حاكم بر آن است.
در این مقاله نگارنده با بضاعت اندک خود به جوانب مختلفی از سهم بینش تاریخی امام در شخصیت علمی و سیاسی ایشان اشاره کرده و به همین منظور مایه‏های تاریخی اندیشه‏های ایشان و چگونگی نگرش تاریخی (تاریخنگری)، امام(ره) بیان شده است.
 
امام و دانش تاريخي ايشان
الف) تاريخ ايران باستان، تاريخ انبيا و تاريخ اسلام:
امام(ره) دانش تاریخ را یك سرگرمى یا قصه و افسانه نمى‏دانست؛ ‏بلكه تاریخ در اندیشۀ ایشان، ‏عامل رشد و آگاهى و عبرت است.
در آثار مکتوب و سخنان امامخمینی(ره) هرگونه افشای حقایق و اثبات مدعا و احیاناً رد نظریه‏ای، براساس استنادات تاریخی، ارائۀ نمونهها و بخشهای شاخص تاریخی است که کاملاً ماهرانه و با احاطه و اشراف، بیان شده و نشاندهندۀ مطالعات عمیق تاریخ ایران، اسلام، انبیا، جهان و جنبه‏های سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، فکری، فرهنگی و... ایشان است. ارائۀ اطلاعات دقیق و اصطلاحات و واژههای تخصصی حاکی از این وسعت دید است که به اجمال چند نمونه در ذیل آورده شده است. امام(ره) دربارۀ آرا و زمان ظهور مزدک و ترویج مزدکگرایی، فرمودهاند: «مزدک در زمان قباد پدر انوشیروان ظاهر شد و قباد را به دین خود دعوت کرد. او نیز قبول کرد و انوشیروان او را کشت ...».[1] ايشان در ادامه عقاید آنها را بیان کردهاند.
امامخمینی(ره) در ریشه‏یابی آرای عرب جاهلی بیان کردهاند: «در اوایل سلطنت شاپور ذوالاکتاف، عمروبن لحی، بزرگ طایفه خود در مکه شد و استیلا بر خانۀ کعبه پیدا کرد و مسافرت به شامات کرد. در شهر بلقا قومی را دید که عبادت اصنام می‏کنند. از آنها چگونگی حال را پرسید. آرای خود را به او گفتند. خوشش آمد و از آنها بتی طلب کرد، هُبَل را به او دادند و او این سوقات را از شام به مکه آورد و در کعبه وضع کرد و مردم را به عبادت و پرستش آن دعوت کرد تا پرستش بت در مکه شایع شد ...».[2]
امام در رد نظر نویسنده‏ای که معتقد بود پزشکان دانشگاه جندی‏شاپور را یهودیها تشکیل میدهند، نوشتهاند: «استادان دانشگاه جندی‏شاپور همان اطبای رومی و یونانی بودند که طب عالی یونان را به دانش‏آموزان ایران آموختند و طب یونانی را در کشور رواج دادند ....».[3] سپس نتیجه گرفته و اشاره کردهاند: «اکنون باید دید چه کسانی طب یونانی را که برای علاج کلیۀ امراض مزاجی بهترین وسیله بود و با سهلترین راه مطابق اقتصاد، این خدمت را بهتر از طب امروز اروپا انجام می‏داد، از میان بردند و ریشۀ آن را برای همیشه از جهان برانداختند و چنین خیانت بزرگی بهخصوص به کشور ایران کردند».[4]
امامخمینی(ره) با مقایسۀ روش حکومت پهلویها با وحشیگریهای مغولها، به این نتیجه ‏رسیدهاند که «مغولها تابع یک قانون بودند؛ قانونی موسوم به ’یاسانامه بزرگ‘ که از آن تخلف نمی‏کردند و تخلف از آن، مجازات مرگ را به دنبال داشته است؛ درحالیکه رژیم پهلوی حتی به چنین قانونی نیز پایبندی نداشت».[5] بیان چنین نکته‏ای، نشاندهندۀ مطالعۀ نسبتاً عمیق ایشان در زمینۀ تاریخ حکومت مغولها در ایران است. هرچند مغولها در جریان تهاجم به ایران، پس از نبرد با نیروهای خوارزمشاهیان از سال 617 .ق به بعد با غارت و ویرانی شهرهای مختلف، بر ایران تسلط یافتند، طی بیش از یک قرن حاکمیت ایلخانان در ایران، نظامات و مقرراتی نیز وضع کردند و اصلاحاتی نظیر آنچه غازانخان انجام داد، به عمل آوردند و برخی از آنان نظیر آباقا (وی به سلطانمحمد خدابنده تغییر نام داد) به آیین تشیع گرویدند؛ بنابراین مغولها هرچند از نظر فرهنگی در سطح پایین و متأثر از ایرانیان بودند، بههرحال قوانین و مقررات خاص خود را داشتند.[6]
در سخنان و نوشته‏های امام(ره) نمونهها و نکته‏های جالبی وجود دارد که بیانکنندۀ مطالعات وسیع ایشان در تاریخ صدر اسلام، تاریخ تشیع، تاریخ انبیا و بهویژه راجع به حضرت آدم(ع)، موسی(ع)، ابراهیم(ع)، تاریخ جهان و تاریخ ایران است. از جمله دوره‏هاى تاریخى كه امامخمینى(ره) توجه زیادی به آن داشته‏اند، تاریخ اسلام و تحولات پدید آمده در آن عصر است. به نظر مى‏رسد كه نامۀ امام به گورباچف نیز بى‏تأثیر از نامه‏نگارى پیامبر(ص) به سران دولت‏هاى بزرگ عصر خویش نبوده است: «خود رسول‏اكرم به ‏طورىكه مكتوبشان در صحیح نجارى مضبوط است و آنطورى كه تاریخ ضبط كرده است، ایشان چهار تا مكتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراتور، یكى ایران، یكى روم، یكى مصر، یكى حبشه».[7] امام در پاسخ به سؤال خبرنگار ایتالیایى كه در سال 1357.ش از ایشان پرسید كه چه‏ عواملى موجب یك رنسانس معاصر شیعى گردیده است، ضمن تأکید بر یكى از خصلت‏هاى ذاتى تشیع، یعنى ‏مقاومت، به بعضى از این تحولات مهم تاریخ معاصر اشاره‏ كرده‏اند: «یكى از خصلتهاى ذاتى تشیع از آغاز تاكنون مقاومت و قیام در برابر دیكتاتورى و ظلم است كه در تمامى ‏تاریخ تشیع به چشم مى‏خورد، هرچند كه اوج این مبارزات در بعضى از مقطعهاى زمانى بوده است. در صد سال اخیر حوادثى اتفاق افتاده است كه هر كدام در جنبش امروز ملّت ایران تأثیر داشته است؛ انقلاب‏ مشروطیت، جنبش تنباكو و... قابل اهمیت فراوان است. تأسیس حوزۀ علمیۀ دینى در بیش از نیم قرن ‏اخیر در شهر قم و تأثیر این حوزه در داخل و خارج كشور ایران و نیز تلاش روشنفكران مذهبى در داخل‏ مراكز دانشگاهى و قیام سال 42 ــ 41 ملّت ایران به رهبرى علماى اسلامى كه تا امروز ادامه دارد، همه ‏عواملى هستند كه اسلام شیعى را در سطح جهانى مطرح مى‏كند».[8]
امامخمینی(ره) به قضیۀ پیدایش جریان انحراف در تاریخ اسلام و به دست گرفتن قدرت توسط امویان تسلط كامل داشتند و بر آن‏ تأسف بسیار ‏خوردند؛ به نظر میرسد که این سخن امام كه «مبادا انقلاب به دست نااهلان افتد» بر همان انحراف در تاریخ اسلام تأکید دارد.
«از اول ظهور اسلام، مسلمین حافظ دین مبین اسلام بوده‏اند. حتى براى حفظ دین از حق خود مى‏گذشتند. حضرت امیرالمؤمنین با خلفا همكارى مى‏كردند؛ چون ظاهراً مطابق دستور دین عمل ‏مى‏نمودند و تشنجى در كار نبود تا موقعى كه معاویه روى كار آمد و از طریقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدل به سلطنت نمود. در این موقع حضرت ناچار شد قیام كند؛ زیرا روى موازین شرع و عقل ‏نمى‏توانستند معاویه را یك روز بر مقام خلافت پایدار ببینند».[9]
امام به قیام امامحسین(ع) و حادثۀ عاشورا نیز به طور گسترده توجه کرده است؛ اما برخلاف توجه ‏معمول دیگر روحانیان به این حادثه ــ كه فقط ذكر مصیبت میکنند ــ امام همواره مى‏كوشیدند تا از این‏ حادثه درس گرفته و آن را مبناى درك خویش از رفتار ائمه و قیام انقلابى خود قرار داده و در ضمن به ‏برخى دیدگاههای موجود دربارۀ آن حضرت پاسخ میدادند: «سیدالشهدا به حسب روایات ما و به حسب عقاید ما از آن وقتى كه از مدینه حركت كرد مى‏دانست كه ‏چه دارد مى‏كند. مى‏دانست كه شهید مى‏شود. قبل از تولد او اطلاع داده بودند به حسب روایات ما. وقتى‏ كه آمد مكه و از مكه در آن حال بیرون رفت ‏یك حركت ‏سیاسى بزرگى بود كه در یك وقتى كه همه مردم‏ دارند به مكه مى‏روند، ایشان از مكه خارج میشود. این یك حركت‏ سیاسى بود. تمام حركاتش حركات ‏سیاسى بوده. اسلامى ــ سیاسى و این حركت اسلامى ــ سیاسى بود كه بنى‏امیه را از بین برد».[10] 
در جایى دیگر امام خطاب به رهبران و علمایى كه به سبب سستى و كوتاهى و بهانهجویی، قیام و اصلاح اجتماعى را فراموش کرده و به وظیفۀ خویش عمل نمى‏کنند و همچنین در ترسیم دیدگاه‏ خویش از هدف قیام عاشورا فرمودهاند: «امامحسین(ع) نیروى چندانى نداشت و قیام كرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود مى‏توانست‏ بنشیند و بگوید تكلیف شرعى من نیست كه قیام كنم. دربار اموى خیلى خوشحال مى‏شد كه سیدالشهدا بنشیند و حرف‏ نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند. اما او مسلمبنعقیل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بیعت تا حكومت ‏اسلامى تشكیل بدهد و این حكومت فاسد را از بین ببرد».[11]
همچنین سیره و رفتار سایر ائمه معصومین نیز از نگاه تاریخى امام پنهان نمانده است: «همینطور ائمۀ معصومین قیام كردند ولو با عدۀ كم تا كشته شدند و اقامه فرائض نمودند و هر كدام‏ مى‏دیدند قیام صلاح نیست، در خانه مى‏نشستند و ترویج مى‏كردند».[12]
 
ب) تاريخ معاصر:
امام (ره) در تاریخ ایران بیش از هر چیز به تاریخ معاصر، نهضتها و تاریخ سیاسی آن توجه داشته و نکات ارزنده‏ای را ارائه کرده است از جمله اين نكات ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
1ــ نهضت تنباكو: نهضت تنباكو يكي از تحولاتی است كه امام مكرر به آن اشاره کردهاند: «قریب صد سال پيش ديدند كه يك پيرمردي در يكي از دهات عراق، وقتي كه ايران در معرض فشار بود، يك سطر نوشت و همه قواي خارج و داخل نتوانستند در مقابل اين يك سطر مقاومت كنند. آن مرحوم ميرزاي بزرگ(ره)، در سامره تنباكو را تحريم كرد؛ براي اينكه ايران را تقريباً در اسارت گرفته بودند به واسطۀ قرارداد تنباكو، و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است حتي بستگان خود آن جائر (ناصرالدينشاه) هم و حرمسراي آن جائر هم ترتيب اثر دادند به آن فتوا و قليانها را شكستند و در بعضي جاها تنباكوهايي كه قيمت زياد داشت در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند آن قرارداد را و لغو شد قرارداد».[13] در جاي ديگري امام از نظر فقهي به اين حكم ميرزاي شيرازي نگریسته و فرمودهاند: «حكم مرحوم ميرزاي شيرازي در حرمت تنباكو چون حكم حكومتي بود براي فقيه ديگر هم واجبالاتباع بود و همۀ علماي بزرگ ايران جز چند نفر از اين حكم متابعت كردند. حكم قضاوتي نبود كه بين چند نفر سر موضوعي اختلاف شده باشد و ايشان روي تشخيص خود قضاوت كرده باشند. روي مصالح مسلمين و به عنوان ثانوي اين  حكم حكومتي را صادر فرمودند و تا عنوان وجود داشت اين حكم نيز بود و با رفتن عنوان حكم هم برداشته شد».[14]
 
2ــ نهضت مشروطيت: با مطالعه و بررسي نوشتهها و آثار امامخميني(ره) درمييابيم كه به انقلاب مشروطيت ايران نيز توجه زیادی داشته و آن را بررسی کردهاند. بيترديد برای رهبر انقلابي بزرگ ضروری بود، تا حادثهاي چون انقلاب مشروطيت را بهخوبي بازشناسد. زواياي مختلف انقلاب مشروطه آنچنان به روي امام گشوده است كه گویی خود در آن نهضت حضوري گسترده داشته است. اما با توجه به اینكه انقلاب مشروطه در سنين كودكي امام اتفاق افتاده است، درمييابيم كه ايشان با مطالعۀ عميق و نگرشي دقيق به درك صحيحي از واقعۀ یادشده دست يافته است. از نكاتی که امام به آن توجه کرده، جایگاه علما در نهضت مشروطيت است: «در جنبش مشروطيت همين علما در رأس بودند، اصل مشروطيت اساسش از نجف به دست علما و در ايران به دست علما شروع شد و به پيش رفت. آنقدر كه آنها ميخواستند كه مشروطه تحقق پيدا كند و قانون اساسي در كار باشد».[15] امام انحراف مشروطيت را از یک سو توطئۀ بيگانگان و استبداد و از سوی دیگر كوتاهي مردم و علما ميدانند. در ادامۀ همان سخنان آمده است: «لكن بعد از آنكه شد، دنبالهاش گرفته نشد. مردم بيطرف بودند، روحانيان هم رفتند هر كس سراغ كار خودش، از آن طرف عمال قدرتهاي خارجي بهخصوص در آن وقت انگلستان در كار بودند كه اينها را از صحنه خارج كنند يا به ترور و يا به تبليغات گويندگان و نويسندگان. آنها كوشش كردند به اينكه روحانيان را از دخالت در سياست خارج كنند و سياست را بهدست آنهايي كه به قول آنها ميتوانند، بدهند. يعني فرنگرفتهها و غربزدهها و شرقزدهها و كردند آنچه كردند. يعني اسم مشروطه بود و واقعيت استبداد». ایشان به خطر تكرار تفرقههاي مشروطه اشاره كرده و فرمودهاند: «بايد ملّت ايران بيدار باشد. نگذاريد خون شهداي ما هدر برود، نگذاريد خون جوانان ما پايمال شود، پايمال اغراض شخصيه. اغراض شخصيه را به دور بريزيد. دستهاي خيانتكار گروههاي مختلف درست نكند، گروههاي مختلف اسباب تفرقه ميشود، رشد سياسي نيست، در صدر مشروطيت هم با ايجاد گروههاي مختلف نگذاشتند كه مشروطه به ثمر خودش برسد. او را برخلاف مسير خودش راندند».[16] نگاه امام به مشروطه سرشار از عبرتآموزي و برای سرمشقگرفتن از تاريخ بوده است: «ببينيد چه جمعيتهايي هستند كه روحانيان را ميخواهند كنار بگذارند. همانطوريكه در صدر مشروطه با روحاني اين كار را كردند و اينها را زدند و كشتند و ترور كردند، همان نقشه است. آن وقت ترور كردند سيدعبدالله بهبهاني را، كشتند مرحوم نوري را و مسير ملّت را از آن راهي كه بود برگرداندند به يك مسير ديگر و همان نقشه الان هست».[17] امام هرچند خود یک روحاني است و مردم را به همراهي با روحانيان توصيه ميكرد، با اين وجود ابايي از معرفي چهرههاي فاسد روحاني نداشت و آنان را به مردم معرفی میکرد: «شما ميدانيد كه مرحوم شيخفضلالله نوري را كي محاكمه كرد. يك معمم زنجاني، يك ملاي زنجاني محاكمه كرد و حكم قتل او را صادر كرد. وقتي معمم و ملا مهذب نباشد فسادش از همه كس بيشتر است».[18] «شما تاريخ انقلاب مشروطه را بخوانيد و ببينيد در انقلاب مشروطه چه بساطي بوده است». «اگر روحانيان، ملّت، خطبا، علما، نويسندگان و روشنفكران متعهد سستي بكنند و از قضاياي صدر مشروطيت عبرت نگيرند به سر اين انقلاب آن خواهد آمد كه بر سر انقلاب مشروطه آمد».[19]  با تأمل و تدبير در سخنان امام درمييابيم كه به سرنوشت انقلاب اسلامي ايران ــ با توجه به سرنوشت تاريخ اسلام پس از پيامبر و افتادن حكومت به دست امويان و همچنين سرنوشت انقلاب مشروطيت ايران و انحرافي كه در آن پديد آمد ــ بسيار ميانديشيدند و نگران بودند و همگان را به عبرتگرفتن از تاريخ اسلام و همچنين انقلاب مشروطه دعوت ميكردند.

3ــ كودتاي انگليسي رضاخان: كودتاي 1299.ش و روي كار آمدن رضاخان و انتقال سلطنت از قاجاريه به پهلوي که همزمان با زندگی نوجوانی و جوانی امام بود، نيز تجلي گستردهاي در آثار ایشان دارد: «شما ميدانيد كه در ظرف پنجاه و چند سال در ايران چه گذشت. البته همۀ شما شاهد حوادث ايران نبوديد، چون اكثراً جوان هستيد ليكن من از زمان كودتاي رضاخان تا به امروز شاهد تمام مسائل بودهام».[20] «رضاخان آمد در اول كار با چاپلوسي، اظهار ديانت، سينهزدن، روضهخواني به پا كردن و از اين تكيه به آن تكيه در ماه محرم رفتن، مردم را اغفال كرد. پس از آنكه حكومتش مستقر شد، شروع به مخالفت با اسلام و روحانيان كرد؛ بهطوريكه برگزاري مجالس روضه امكان نداشت». امام دربارۀ مداخلۀ انگلیس در روي كار آوردن و بيرون بردن رضاخان فرمودهاند: «از اول كه رضاشاه آمد اينجا، اين را انگليسيها آوردند. آن وقت امريكاييها خيلي مطرح نبودند. انگليسيها آوردند. در راديو دهلي كه آن وقت تحت تسلط انگليسيها بود، گفتند كه رضاخان را ما آورديم در ايران و بعد به ما خيانت كرد، برديم آن را».[21]

4ــ قضیۀ مليشدن نفت: نهضت ملي شدن صنعت نفت نيز از حوادث درخور توجه تاريخ معاصر كشور ماست كه امام نیز به آن توجه کرده است. امام در نگرش تاريخي خويش اين تحول و جایگاه شخصيتهايي چون آيتالله كاشاني و دكتر مصدق را ارزيابي کرده است: «قدرت دست دكتر مصدق آمد لكن اشتباهات هم داشت. او براي مملكت ميخواست خدمت بكند لكن اشتباه هم داشت. يكي از اشتباهات اين بود كه وقتي كه قدرت دستش آمد اين را (منظور شاه است) خفهاش نكرد كه تمام كند قضيه را. اين كاري براي او نداشت. آن وقت هيچكاري براي او نداشت ... آن وقت اينطور بود كه اين يك آدم قدرتمندي باشد مثل بعد كه شد. آن وقت ضعيف بود و زير چنگال او بود لكن غفلت شد. ديگر اينكه مجلس را ايشان منحل كرد و يكي يكي وكلا را وادار كرد كه برويد استعفا بدهيد. وقتي استعفا دادند يك طريق قانوني براي شاه پيدا شد و آنكه بعد از اينكه مجلس نيست، تعيين نخستوزير با شاه است. شاه تعيين كرد نخستوزير را. اين اشتباهي بود كه از دكتر واقع شد و دنبال او اين مرد را دوباره برگرداندند به ايران، به قول بعضيها محمدرضا رفت و رضاشاه آمد. بعضي گفته بودند اين را به دكتر، كه كار شما اين شد كه محمدرضا شاه رفت ــ محمدرضا آن وقت يك آدم بيعرضهاي بود و تحت چنگال او بود ــ او رفت و رضاشاه آمد يعني يك نفر قلدر آمد».[22] امام همچنين دربارۀ اختلاف آيتالله كاشاني و دكتر مصدق فرمودهاند: «اولش هم وقتي كه مرحوم آيتالله كاشاني ديد كه اينها دارند خلاف ميكنند صحبت كرد. اينها كاري كردند كه يك سگي را نزديك مجلس عينك بهش زدند، اسمش را آيتالله گذاشته بودند. اين در آن زمان بود كه اينها فخر ميكنند به وجود او. آن هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زدند و به اسم آيتالله توي خيابانها ميگردانند. من به اين آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست، اين سيلي خواهد خورد و طولي نكشيد كه سيلي را خورد و اگر مانده بود، سيلي را بر اسلام ميزد».[23] از نظر امام، اقدامات آيتالله كاشاني نيز، بيايراد نبوده است: «در خلال نهضت (آيتالله كاشاني) و دكتر مصدق كه جنبۀ سياسي نهضت قويتر بود، در نامهاي كه به كاشاني نوشتم كه لازم است براي جنبۀ ديني نهضت اهميت قائل شود. او به جاي اينكه جنبۀ مذهبي را تقويت كند و بر جنبۀ سياسي چيرگي دهد، به عكس رفتار كرد؛ به گونهايكه رئيس مجلس شوراي ملّي شد و اين اشتباه بود. من از او خواستم كه براي دين كار كند، نه اينكه سياستمدار شود».[24] علاوه بر آنچه که تاكنون بیان شد، تحولات و حوادث ديگري، همچون واقعۀ پانزده خرداد سال 1342.ش نيز انعكاس زيادي در انديشۀ تاريخنگري امامخميني(ره) داشت. امام به روزهاي تاريخي نيز توجه زیادی داشتند و بر زنده ماندن ياد آنها تأكيد ميکردند: «بايد 15 خرداد و 19 دي جاويد و زنده نگه داشته شود تا جلادي شاه از خاطرهها نرود و نسلهاي آتيه جرائم شاهان سفاك را بدانند». «ملت ايران، نبايد پانزده خرداد را از ياد ببرند». «پانزده خرداد را بشناسيد، مقصد پانزده خرداد را بشناسيد».[25]
 
5) حوادث خاص: علاوه بر تحولات شاخص و حوادث چشمگير، تاريخانديشي امام در شناخت بعضي موضوعات خاص نيز تأثیر داشت. براي نمونه دربارۀ سابقۀ دانشگاه در ايران فرمودهاند: «ما هفتاد سال است كه دانشگاه داريم، از زمان اميركبير تا حالا ما مدرسه داشتيم، دانشگاه داريم».[26] امام به روابط بعضي از علما با پارهاي از سلاطين نيز اشاره کردهاند: «خواجه نصير كه رفت در دنبال هلاكو و امثال آنها، لكن نه براي اينكه وزارت بكند، نه براي اينكه براي خودش يك چيزي درست بكند؛ او رفت آنجا براي اينكه آنها را مهار بكند و آنقدري كه قدرت داشته باشد خدمت بكند به عالم اسلام».[27] ارتباط علما با سلاطين صفوي نيز از موضوعاتي است كه قضاوت تاريخي امام را به خود معطوف داشته است: «مرحوم مجلسي كه در دستگاه صفويه بود، صفويه را آخوند كرد نه خودش را صفويه، آنها را كشاند توي مدرسه و توي علم و توي دانش تا آنجايي كه توانست».[28]
امامخمینی(ره) كلمات، اسامي و اصطلاحات تاريخي زیادی در آثار و سخنان خویش بهکار برده است که نشاندهندۀ رویکرد گستردۀ ایشان به تاریخ میباشد. براي نمونه ميتوان به برخی از آنها اشاره کرد: بنياميه، بنيعباس، ابوسفيان، معاويه، اشعث، حجاج، ابنزياد، چنگيز، هلاكو، نادرشاه، آقامحمدخان، نهضت تنباكو، مشروطيت، شيخفضلالله، قرارداد وثوقالدوله، بهبهاني، كاشاني، مدرس، قوامالسلطنه، دكتر مصدق، متفقين، هيتلر، آتاتورك، چرچيل، استالين، لنين، رضاخان و... .
 
ديدگاه امام خميني دربارۀ ثبت درس تاريخ انقلاب اسلامي
ذهن و انديشۀ تاريخنگر و نگاه نقادانۀ امامخمینی(ره) به تاريخنگري، ایشان را نسبت به چگونگي ثبت و ارائۀ تحليل درست از حادثۀ بزرگ قرن حاضر ــ يعني انقلاب اسلامي ايران كه او رهبري و هدايت آن را به عهده داشت ــ نگران ميساخت. امام به همان اندازه كه از سرنوشت خود انقلاب و مسير آيندۀ آن نگران بود، به همان ميزان نيز نسبت به كيفيت ثبت تاريخ انقلاب و ارائۀ آن به نسلهاي آتي دلمشغولی داشت. امام از سهم مورخان در ترسيم حوادث آگاه بود و میدانست که در موارد بسياري تصوير ارائه شده از يك شخصيت يا حادثه چندان با حقيقت آن سازگاري ندارد. نكتهاي كه خود بارها در ارائۀ تاريخ گذشته يادآوري كرده بودند: «اينكه ميگويند انوشيروان عادل، اين از اساطير است، يك مرد ظالم سفاكي بوده است. منتها شايد پيش سلاطين ديگر وقتي گذاشتند، بهش گفتند عادل. اولاً كجايش انوشيروان عادل بوده است».[29] امام همچنین از سهم جريانات مختلف در تحريف تاريخ آگاه بودند؛ برهمين اساس طي نامهاي در مورخه 25/10/1367 از حجتالاسلام سيدحميد روحاني تقاضا كردند تا برای ثبت دقيق تاريخ حماسهآفرين انقلاب اسلامي بينظير مردم قهرمان ايران اقدام نمايد. در بخشي از اين نامه آمده است: «شما بهعنوان يك مورخ بايد توجه داشته باشيد كه عهدهدار چه كار عظيمي شدهايد. اكثر مورخين تاريخ آنگونه كه مايلند و يا بدانگونه كه دستور گرفتهاند، مينويسند نه آنگونه كه اتفاق افتاده است. از اول ميدانند كه در كتابشان بنا است به چه نتيجهاي برسند و در آخر به همان نتيجه ميرسند».[30]
در همين زمینه امام طي نامهاي به آيتالله خامنهاي كه در آن زمان مسئوليت رياست جمهوري و رياست شوراي عالي انقلاب فرهنگي را برعهده داشتند، خواستار تعیین گروهي برای نظارت دقيق بر آنچه در كتابهاي تاريخي مدارس نوشته ميشود، شدند. امامخميني(ره) علاوه بر اين دقت و تلاش برای ثبت و آموزش دقيق تاريخ گذشته و انقلاب اسلامي از جوانان نيز ميخواهند، تاريخ انقلاب اسلامي را بياموزند. ایشان برخلاف بسياري از علماي معاصر خويش كه نسبت به تاريخ معاصر و تحولات تاريخ اسلام بیتوجه بودند، رویکرد گستردهاي به تاريخ داشتند. بر اين اساس، دانش تاريخ در انديشۀ امامخميني(ره) معلوماتي منقطع از زمان حال نبود و بين ديروز و امروز در نظر ایشان جدايي يافت نميشد. ایشان ميكوشيدند با مطالعۀ گذشته نه تنها از تعاملات حوادث اطلاع یابند، بلكه با ژرفا بخشيدن به انديشۀ خويش، راهحلهای مناسب براي مشکلات موجود را نيز بيابند. تاريخ در نظر امام انباني از قصهها و افسانهها نبود، بلكه مصباح هدايت و كانون روشنايي، درخشش و الهام بهحساب ميآمد و همچون استادي سقراطگونه ميماند كه ميطلبيد تا افلاطونهايي در مقابلش زانوي ادب بر زمين زده و از محضر پرفيضش بهره بگيرند.
امام در حوادث تاریخ معاصر ایران نقاط قوت و ضعف کارکرد رهبران و سردمداران، بایدها و نبایدها، علل شکستها و ناکامیها و... را بیان کرده است و بیشک این شناخت عمیق از تاریخ معاصر ایران و فراز و نشیبهایش از عوامل بسیار مؤثر و تعیین‏کننده در موفقیت ایشان در عرصه‏های سیاسی و رهبری انقلاب بهشمار میآید. اگر بخواهیم میزان تأثیر و ارزش و اهمیت بینش تاریخی رهبران را در فعالیتهای سیاسی آنان بیان کنیم و به چگونگی کاربردی کردن و پویایی تاریخ الگو ارائه دهیم، همین‏ مورد کافی است؛ زیرا امام هیچکدام از نقاط ضعف رهبران سیاسی و انقلابی تاریخ معاصر ایران را نداشته است. میزان توجه امام به تاریخ معاصر و ابعاد مختلف آن به گونه‏اى است كه مى‏توان ادعا كرد بنیاد بینش‏ سیاسى ایشان نیز به طور گسترده بر همین اندیشۀ تاریخپژوهى، استوار گردیده است.
 
بینش تاریخی
الف) عبرتها و درسها:
بی‏شک در تاریخ، بهره‏های بسیاری نهفته است؛ مانند شناخت ادیان و عقاید که نزد پیشینیان اهمیت فراوان داشته است. درواقع آنان میخواستند با بیان این فواید، تاریخ را همردیف علم ادیان و ابدان بدانند. مورخان بزرگ دنیای اسلام نظیر ابوالحسن مسعودی، ابوریحان بیرونی و یعقوبی به آنچه به عقاید و ادیان مربوط بوده است، توجه خاص داشته‏اند؛ اما در میان فواید تاریخ، آنچه هنوز اهمیت خود را از دست نداده، توجه به جنبۀ عملی و اخلاقی تجارب تاریخ است که آن را به علم ابدان (علم طب) تشبیه کرده‏اند. از آنکه به تعبیر ابوالحسن بیهقی هیچ واقعه‏ای از خیر و شر نیست «که سانح گردد» و «نه در عهد گذشته مثل آن یا نزدیک بدان واقعه بوده باشد»؛ «پس همچنانکه اطبا از بیماریهای گذشته» دستور کار برای خویش می‏سازند، اهل خبر نیز از حوادث گذشته سرمشق می‏گیرند ... این همان فایده‏ای است که یونانیها از تاریخ پراگماتیک (Pragmatikos) میخواسته‏اند.[31]
مسلمانان و کشیشان قرون وسطی برای عبرت‏جویی از تاریخ اهمیت ویژه‏ای قائل بودند. اخوان‏الصفا فایدۀ عمدۀ تاریخ را در بهره‏ای که زاهدان و عابدان و... از تأمل در آثار و احوال گذشتگان به دست میآورند، میداند.[32] یک مورخ مصری اعتقاد دارد که اگر تاریخ غیر از یادآوری این نکته که «دنیا بقایی ندارد و در آن هیچچیز چنانکه هست نمی‏ماند»، فایدۀ دیگری نمی‏داشت، همین فایده برای آن کافی بود.[33] امامعلی(ع) می‏فرمایند: «باید از تحولات تاریخ عبرت گرفت و حیرت کرد و باید این حیرتها و عبرتها را با حوادث روز تطبیق کرد و از این اجتهاد و انطباق بر دانایی و توانایی خویش افزود».[34] همچنین می‏فرمایند: «فکر شما آینه‏ای تابناک است و عبرتی که از تحولات تاریخی می‏گیرید، پندی گرانمایه باشد که چراغ‏صفت، راه زندگانی را از چاره بازنماید ...».[35]
امامخمینی(ره) به عبرتانگیزی توجه بسیاری داشته و بارها بدان توصیه کرده و خود نیز عملاً آن را بهکار بستهاند و می‏فرمایند: «تاریخ باید سرمشق ما باشد».[36] یا اینکه: «تاریخ درس عبرتی برای ماست»[37] و «ما باید از این تاریخ عبرت بگیریم که مبادا یک وقتی در بین شما آقایان روحانیان، اشخاصی بیفتند و وسوسه کنند و خدای نخواسته آن امری که در مشروطه اتفاق افتاد، در ایران اتفاق بیافتد».[38] در جای دیگر تأکید می‏کنند که «از این حوادث تاریخی عبرت بگیرید. تاریخ معلم انسان است. شماها چند سال دیگر در این دنیا نیستید ...».[39]
امام به عبرتگرفتن از مسائل نظامی و انتظامی نیز توصیه ‏کرده و می‏فرمایند: «ما باید عبرت بگیریم از آن پلیس زمان محمدرضا [پهلوی] و از آن ارتش محمدرضا و از آن ژاندارمری زمان او و ببینیم که مردم با آنها چه جور بودند و نتیجه‏اش چه شد و مردم با آنها مخالف بودند و آنها با مردم مخالف و مثل دو تا دشمن با هم برخورد می‏کردند ... ما باید از این مسائل تاریخی عبرت بگیریم و ما آنطور [مثل کلانتریهای زمان شاه] نباشیم تا آنطور نشویم».[40]
بنابراین «عبرت‏انگیزی» از تاریخ به مثابۀ کاربردیترین جنبه در نگرش تاریخی امامخمینی(ره) جایگاه ویژه‏ای دارد که این وجه اشتراک با قرآن و مسئلهای است که بزرگان اسلام و مورخان ممتاز مسلمان با تمسک و توجه به آن به یافته‏های تاریخی خود ارزش و اهمیت بخشیده‏اند. خداوند در آیۀ 111 از سوره یوسف می‏فرمایند: «لقد کان فی قصصهم عبره لاولی‏الالباب» (به تحقیق در سرگذشت آنان[41] برای صاحبان خرد، عبرتی است).
قرار گرفتن واژۀ عبرت در کنار خرد، روش کار تاریخ و نیز سودرسانی آن را بیان میکند. اگر از خرد در شناخت تاریخ سود برده شود، بهکاربردن خرد در کنار تاریخ به عبرت منتهی می‏شود. نه تنها استفاده از خرد در مطالعۀ هر پدیده بهمنظور دستیابی به حقیقت، حاکی از تجزیه و تحلیل، تعلیل، تصفیه و سبک سنگین کردن است، بلکه انسان به حقیقتی مسلم می‏رسد که موجب عبرت او میگردد؛ ازهمینرو عبرت گرفتن از نشانه‏های تاریخ علمی و تحلیلی است.[42] در قرآن نیز به گونههای مختلف به عبرتگیری و عبرتآموزی توصیه میشود.
در هرحال عبرت و درس گرفتن از تاریخ نتیجه‏ای است که در شیوۀ تاریخ‏نگری قرآن و کسانی چون امامخمینی(ره) که اهداف و مقاصد اصلاحگری، انسانسازی و جامعه‏سازی را از تاریخ دنبال می‏کنند، وجود دارد. امام، انبیا را معلم و انسانها را دانشجو شمرده و به صورتهای مختلف به این تعلیم و تعلم و کاربردی کردن تاریخ تأکید کرده است.
 
ب) توجه به اسوه‏ها و تبیین سیره‏ها:
از شیوه‏های رایج در تبیین و تدوین تاریخ، که جنبۀ روش‏آموزی، هدایتگری و تربیتی دارد، سمبل و اسوه قرار دادن چهره‏ها و افرادی است که شایستگی آن را دارند؛ مردان و زنانی که کارهای مهمی انجام دادند و درواقع از قهرمانان تاریخ محسوب می‏شدند که باعث تحول در عرصه‏های سیاسی ــ نظامی، اقتصادی ــ اجتماعی، فرهنگی ــ هنری، فکری و اعتقادی شده و در تعیین مسیر حرکت تاریخ سهم بسزایی داشتهاند. تأثیر شخصیتها در رفتار مردم و در تحولات تاریخی توجه برخی صاحبنظران را به خود جلب کرده است. بهطوریکه پلخانف بیان کرده است: «شخصیت با نیروی سجایای مخصوص خودش می‏تواند در سرنوشت اجتماع تأثیر نماید». او این تأثیر و حدود آن را توسط تشکیلات اجتماعی و مناسبات متقابل نیروهای اجتماعی بیان ‏کرده است. پلخانف میزان نفوذ شخص را به استعداد وی و ظهور استعداد را به بروز موقعیت لازم در اجتماع بسته می‏داند.[43]
امامخمینی(ره) بهطور منطقی و شایسته به الگوها و سمبلهای مثبت و منفی توجه داشته است. ایشان روش و منش انبیا، اولیا و شخصیتهای شاخص پیرامون آنان را ستوده، سیرۀ آنان را تبلیغ نموده و انسانهای زمان حاضر را به تأسی از آنان توصیه کرده است. همچنین روش حکام ظلم و جور و سلاطین و قدرتمندان دارای «یال و کوپال»[44] را نقد و ارزیابی کرده و نیز اسوه‏های مثبت و منفی را با هم مقایسه کرده است.[45] امام همۀ سلاطین تاریخ ایران را مطرود و منفور میدانند و هیچ چهرۀ مثبت و مقبولی از آنها نشان نمیدهند؛ حتی انوشیروان را نقد می‏کنند و چهره‏پردازی ناصحیح وی را به عدالتجویی و عدالتخواهی مردود می‏دانند و بارها از «رژیم دو هزار و پانصد سالۀ مستکبر و ستمگر»[46] و از «ظلم و ستم دو هزار و پانصد ساله»[47] و «2500 سال فشار و اختناق در تاریخ ایران»[48] و... سخن ‏گفتهاند. ایشان دربارۀ سلاطین ایران بیان کردهاند: «اما ایران ما تقریباً بعد از اینکه زیر یوغ دو هزار و پانصد سال سلطنت بوده و همۀ سلاطین بی‏استثنا ــ تقریباً بی‏استثنا ــ مردم خونخواری بودند؛ حتی آنهایی که به عدالت معروفند. کسانی که اهل تاریخ هستند می‏دانند که همان انوشیروان عادل چه آدمی بوده است و چه آدم ظالمی بوده است تا رسید نوبت به زمان دیکتاتوری رضاخان و بعد از او هم بدتر از او».[49]
امام بیش از همه از دیکتاتوری رضاخان و ظلم و ستم حکام و مأموران وی و نیز مظلومیت مردم و بیست سال خفقان دورۀ حکومت وی یاد میکردند و او را مثل سایر حکام خودسر و مسلط، لایق ادارۀ جامعه و تدبیر ملّت و علم و فضیلت نمیدانست؛[50] زیرا این استبداد را با تمام وجود خود درک و لمس کرده، و در این دوره زیسته بود.
اما در تاریخ، اسوه‏های مقبول و درخور ستایشی همچون حضرت ابراهیم(ع)، موسی(ع)، علی(ع) و محمد(ص) و نیز در تاریخ معاصر، روحانیان ممتازی چون مرحوم مدرس و میرزای شیرازی بودهاند که امام به آنها توجه کرده بودند.
امام سیرۀ انبیا را تبلیغ کرده و روش آنان را ایستادگی در برابر طاغوت و فروتنی در مقابل ضعفا، فقرا، مستضعفان و مستمندان تبیین، و بیان کردهاند: «آنطوری که وقتی عرب وارد می‏شود در مسجد رسول‏الله، می‏گوید، کدام یکی‏تان [پیامبر (ص)] هستید. آن موقع رسول‏الله در مدینه تشکیل حکومت داده بود. از آن طرف در مقابل هیچ قدرتی خاضع نبود».[51] امام در تاریخ انبیا درسها و عبرتهای سیاسی، نظامی، اخلاقی و معنوی را بیان کرده و می‏فرمایند: «خیال نکنید که اسلام فقط نماز و روزه است، اگر این‏طور بود، پیغمبر هم توی مسجدش می‏نشست و نماز می‏خواند. چرا از اول عمرش تا آخر زحمت کشید، جنگ کرد، زد و خورد کرد، شکست خورد، شکست داد و تا آنقدری که می‏توانست عمل کرد؟ امیرالمؤمنین و صلحا هم همین‏طور بودند. اگر منطق انبیا این بود، موسی سراغ فرعون نمی‏رفت. اگر منطق انبیا این بود، ابراهیم نمی‏رفت بر آنها هجمه کند. پیغمبر این کار را نمی‏کرد. منطق انبیا این نیست. منطق انبیا این است که ’اشداء‘ باید باشند بر کفار و بر کسانی که بر ضد بشریت هستند و بین خودشان هم رحیم باشند و آن شدت هم بر آنها رحمت است».[52]
همچنین امام ابعاد دیگری از سیرۀ انبیا را توضیح ‏داده و می‏فرمایند: «انبیا برای این مبعوث شدند که معنویات و استعدادهای مردم را شکوفا کنند تا بفهمند به اینکه چیزی نیستیم. انبیا از اول این دو شغل را داشته‏اند؛ شغل معنوی که مردم را از اسارت نفس و خودشان خارج کنند و مردم و ضعفا را از گیر ستمگران نجات بدهند. این دو شغل، شغل انبیاست. حضرت موسی و ابراهیم هم دعوت به توحید می‏کردند و هم بیچاره‏های تحت ستم را نجات می‏دادند. حضرت عیسی به سبب کمی عمر، تعلیمات کمی دارد و شیوۀ او همان شیوۀ انبیاست. پیامبر اسلام علاوه بر معنویات، اقامۀ عدل می‏کرد. این سیره باید برای کسانی که خودشان را تابع انبیا می‏دانند، باقی باشد، هم جهات معنویات را تقویت کنند و هم اقامۀ عدل کنند. اگر تابع اسلام هستیم، این سیرۀ مستمر انبیا بوده است».[53] ایشان عمل کردن انبیا به وظایفشان را بیان کردند و تذکر (حق) ‏دادند که «کار انبیا مورد قبول همه نبود».[54]
امام در میان اسوه‏های صدر اسلام به پیامبر(ص)، بعد از ایشان به علی(ع) و سپس به امثال مالک‏اشتر توجه دارد و سیرۀ آنان را تبلیغ کردهاند. ایشان شخصیت و سیرۀ پیامبر(ص) و علی(ع) را از زوایای مختلف سیاسی ــ نظامی، اقتصادی ــ اجتماعی و... بحث و تجزیه و تحلیل کرده و با ارائۀ نمونهها و همانندیها مسائلی همچون تحلیل نبردها، توضیح نفاق و منافقان، چگونگی تشکیل حکومت، تکذیب روایات جعلی، بیان انحرافات، فداکاریها، ساده‏زیستی‏ها، چندبعدی بودن شخصیت آن بزرگواران، لزوم تأسی به سیرۀ آنان و نیز توصیه به مطالعه در تاریخ صدر اسلام را بیان کرده است.[55] ایشان هم به نقاط منفی و هم نقاط مثبت توجه کرده و ‏فرمودهاند: «... در زمان خود پیامبر و حضرت امیر هم خلاف واقع می‏شد، باید جهات مثبت را نگاه کرد نه جهات منفی را ...».[56] «... در زمان حضرت امیر هم قاضی‏اش و فرماندارش خلاف می‏کردند. این اجتناب‏ناپذیر است».[57]
امام دیدگاه گستردهای نسبت به الگوها و اسوه‏های عاشورایی داشتند. شناخت عمیق ایشان از علل و عوامل، اهداف، نتایج و آثار واقعۀ عاشورا در معرفی و تبلیغ نقش‏آفرینان این حادثۀ عظیم تاریخ بهویژه حضرت سیدالشهداء، افق بسیار روشنی را نشان می‏دهد. امام منطق عاشورا را الگويي فراگير براي همۀ عصرها و نسلها ميشمردند: «’کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا‘. دستور است به اینکه هر روز و در هر جا باید همان‏ نهضت را ادامه بدهید، همان برنامه را. امام حسین با عدۀ‏ کم همه چیزش را فدای اسلام کرد، مقابل یک امپراتوری بزرگ ایستاد و ’نه‘ گفت».[58]
همانطور که بیان شد امامخمینی(ره) در تاریخ معاصر ایران مباحث متعددی از جمله نهضتها و قیامها را بیان و جوانب مختلف آنان را بررسی کرده است. امام روحانیان و علما را محور حرکت و مبارزه دانسته و دربارۀ شخصیتهای شاخصی چون میرزای شیرازی، شیخ فضل‏الله نوری و شهید مدرس بارها بحث کرده است. ایشان در زمينۀ جایگاه علما در مبارزه با رضاشاه ‏فرمودهاند: «آن که در داخل، در داخل مملکت قیام کردند بر ضد رضاشاه، علمای تبریز بودند. یک وقت هم علمای خراسان بودند، یک وقت هم علمای اصفهان بودند که در قم جمع شدند، که ما همه‏اش را حاضر بودیم. آنکه در مجلس مخالفت می‏کرد، جبهۀ ملی نبود، مدرس بود، نهضت آزادی نبود، مدرس بود که می‏ایستاد...».[59] البته امام به چهره‏های منفی برخی روحانیان نیز توجه داشته و آنان را معرفی کرده و علاوه بر مفسد خواندن شيخ ابراهيم زنجاني[60] در جای دیگر از وي با عنوان «یک نفر منحرف روحانی‏نما»[61] یاد کردهاند.
بنابراین الگوپردازی و تجزیه و تحلیل شخصیتها و عملکرد اسوه‏ها و انسانهای ممتاز تاریخ در نگرش تاریخی امام سهم بسزایی داشت و بخش زیادی از یافته‏ها، بررسیها و توجهات تاریخی امام را این مهم تشکیل می‏داد.
 
فلسفۀ تاریخ
هرچند نقاط مشترکی بین تاریخنگاری مورخان حرفه‏ای با روش نیروهای انقلابی، اصلاحگران، سیاستمداران و سایر کسانی که استفادۀ غیرحرفه‏ای از تاریخ میکنند، وجود دارد، درعینحال اختلافاتی نیز دیده میشود. برای هر انقلابی و سیاستمدار، حرکت‏آفرین بودن تاریخ از ثبت و ضبط حوادث، که کار یک مورخ حرفه‏ای است، مهمتر است؛ که این عامل در روش و چگونگی بهکارگیری نیز تأثیر می‏گذارد.
امام خمینی در مقام یک انقلابی، اصلاحگر و سیاستمدار در روش تاریخنگری خود از نقد، تجزیه و تحلیل، مقایسه و تطبیق و تعلیل استفاده کرده و به کشف سنتها و قانونمندیها، رفع ابهامات، ارائۀ نتایج، بیان ریشه‏ها، تفاوتها، اشتباهات، علتها و معلولها و نیز افشای کجفهمیها، دروغپردازیها، غرضمندیها و... مبادرت کردهاند.[62]
 
الف) نقد و نقادی:
نگاه انتقادی به حوادث و مسائل تاریخی و تاریخنگری‏ نشاندهندۀ درک بالای تاریخی فرد نویسنده یا سخنور است. این دیدگاه در آثار امام‏خمینی(ره) دربارۀ شخصیتها، پدیده‏ها و نگرشها دیده میشود. امام ضمن نقد کارکردها، شخصیتها و عوامل انسانی از عوارض و پدیده‏های تاریخی نیز انتقاد کرده و تاریخنویسان نیز از خرده‏گیریهای ایشان مصون نمانده‏اند.
ایشان از تحقیرها، فشارها، اختناقها و ظلم و ستمهای حکام نسبت به مردم در تاریخ ایران صحبت کرده و شدیداً این روال را انتقاد کردهاند.[63] امام از اشرافسالاری در تاریخ ایران و اینکه در اثر تسلط طبقات بالا، پیشه‏وران و طبقات پایین دیگر، علاوه بر پرداخت مالیات باید خدمات نظامی هم ارائه می‏دادند و درعینحال حق تحصیل کردن هم نداشتند، انتقاد میکردند.[64] در جای دیگر بیان داشتهاند: «شما اگر توجه کنید به حکومتهایی که در طول تاریخ بوده است، خصوصاً در این پنجاه سال ملاحظه می‏کنید، آنهایی که در رأس امور بودند، قهراً اینها مردم را بهحساب نمی‏آورند. این یک امر قهری است ... سرچشمۀ همه مصیبتهایی که ملّت می‏کشند این است که متصدیان امورشان از قشر مرفه و از اشراف و اعیان به اصطلاح خودشان از آنها باشد ...».[65]
امام در بیان پیامدها و عوارض این نوع حکومت، به تراکم ثروت در دست عدهای خاص، ملاک ارزش بودن قدرت بهویژه قدرت مالی، خاضع بودن چنین حکامی در مقابل قدرت بالاتر، بهویژه قدرتهای خارجی و فرمانفرمایی و زورگویی در برابر ضعفا و زیردستان اشاره کرده است.[66]
امام به تیولداری و فروش حکومتهای مناطق در حکم تیول به افراد اشاره کرده و آن را منشأ ظلم و اجحاف در حق مردم دانستهاند و ‏فرمودهاند: «خراسان مثلاً تیول فلان شاهزاده بود و چقدر به شاه یا به دستگاه می‏داد و آنجا را تیول می‏کرد و بعد هم آنجا هر کاری می‏خواست می‏کرد؛ باید آن مبلغی که داده است، درآوَرَد، وجوهاتی برای خودش و دوستانش ذخیره کند و همینطور نظامیها و ژاندارمری، مثلاً کلانتریها و همه از این باب بوده‏اند».[67]
شایان ذکر است که تیولداری سابقۀ طولانی در تاریخ ایران دارد و بهویژه از دورۀ سلجوقیان به بعد همچون عارضه‏ای سیاسی ــ نظامی و اقتصادی مطرح شد؛ استانها و ایالات بهنام تیول به حکام واگذار می‏شد و آنان در مقام شاه اختیاراتی اقتصادی ــ سیاسی در قلمرو خود داشتند که تأثیرات مثبت آن به نفع مرکز و عواقب سوء آن متوجه مردم بود.[68]
بخش دیگری از انتقادهای امام دربارۀ ناکامیها و علل آن در انقلابهای تاریخ معاصر ایران، بهویژه انقلاب مشروطه است که به مواردی چون تبلیغات دامنه‏دار در جدا کردن مردم از روحانیت، ایجاد گروه‏های مختلف و جلوگیری از به ثمر رسیدن انقلاب، ترور و قتل روحانیانی چون سیدعبدالله بهبهانی و شیخ فضل‏الله نوری، منحرف کردن مردم از مسیر انقلاب، تسلط اشراف، مرفهین و ثروتمندان در امور کشور و انسجام نداشتن ملّت و روحانیت اشاره میکنند.[69]
امام در تاریخ معاصر ایران به برخی از جریانها و چهره‏ها نیز اشاره، و از ضعف کارکردی آنان انتقاد کرده است. ایشان به غفلتها و ضعف نفسهای قوام‏السلطنه و اشتباههای دکتر مصدق اشاره نموده است؛ از جمله اینکه، وقتی به قدرت رسید، شاه را از اریکۀ قدرت پایین نکشید، بلکه مجلس را منحل کرد و وکلا را به استعفا واداشت.[70] اما ایراد مهمتر امام به دکتر مصدق و احياناً آیت‏الله کاشانی، بُعد صرفاً سیاسی نهضت ملّیشدن نفت و از بین رفتن بعد مذهبی آن بود. امام بهگونۀ دیگری همین ایراد را بیان کرده و ‏فرمودهاند: «در گذشته فریاد خلق به خاطر نفت بود ...».[71] در «قضیۀ نفت، چون اسلامی نبود و ملّی تنها بود و به اسلام کاری نداشتند از این جهت نتوانستند کاری انجام دهند ...».[72] امام در انتقاد از مصدق و جبهۀ ملّی می‏فرمایند: «ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم».[73]
اما از مورخانی که در خدمت سلاطین و ستایشگر آنان بودند نیز، انتقاد کرده است؛ طوری که می‏فرمایند: «من گمان ندارم در تمام ‏سلسله ‏سلاطین حتی یک‏ نفر آدم‏ حسابی ‏باشد، منتها تبلیغات ‏زیاد بوده ‏است. برای شاه‏عباس با اینکه در صفویه شاید از شاه‏عباس آدمی‏ بدتر نبود، آنقدر تبلیغ ‏کردند. در قاجاریه ‏آنقدر از ناصرالدین‏شاه تعریف کردند و شاه شهید و امثال ذلک گفتند، درصورتیکه یک ظالم غدار بود ...».[74] این در حالی است که ایشان مسئولیت روشنگری دربارۀ رفع شبهات در همبستگی معنویت و دیانت با حکومتداری و سیاست را بر عهدۀ ‏مورخان می‏دانست.[75]
هرچند اگر سلاطین ایران با یکدیگر مقایسه شوند، ممکن است از لحاظ کشورداری، تواناییهای سیاسی ــ نظامی و... تفاوتهایی داشته باشند، اگر موضوع قدرت و خطراتی که قدرتشان را تهدید می‏کرد، بیان میشد به هیچکس حتی نزدیکترین افراد خود رحم نمی‏کردند. شاهعباس به دلیل سوءظنی که به فرزندانش پیدا کرد، عدهای را کشت، برخی را کور کرد و بقیه را در حرمسرا محبوس ساخت. بهطوریکه صاحبنظران این رفتار وی را که موجب شد جانشینانش، صلاحیتها و توانایی لازم را برای ادارۀ کشور کسب نکنند، یکی از عوامل مؤثر و زمینه‏ساز زوال صفویه برشمرده‏اند.[76]
 
ب) کشف قانونمندیها و سنتهای معنوی تاریخ:
مقولۀ قانونمندی و سنتهای تاریخی در فلسفۀ تاریخ اهمیت خاصی دارد و صاحبنظران نیز در مباحث فلسفۀ تاریخ به این مبحث اشاره کرده و آرای خود را ارائه داده‏اند. همچنین از دیدگاه قرآن برخی قوانین همیشگی و تغییرناپذیر در تاریخ وجود دارند؛ همانطوری که می‏فرماید: «هر امتی را اجلی است پس هنگامی که اجلشان فرا رسید نه ساعتی جلو می‏افتد و نه عقب»[77] یا «ما اهل هیچ روستا یا سرزمینی را هلاک نکردیم مگر اینکه برای آنان مدتی مضبوط و معین بود و هیچ امتی از اجل خود پیش و پس نمی‏افتد»[78] و «... ما اهل این سرزمینها را چون ستم کردند هلاک کردیم و قانون هلاک آنها را به وقت معین موکول نمودیم»[79] و «پیش از شما سنتهایی وجود داشته، شما در روی زمین به سیر و سیاحت بپردازید، بنگرید تا بدانید پایان کار تکذیب‏کنندگان را»[80] و «چون خواهیم قریه‏ای را هلاک کنیم، مترفینش را بسیار کنیم».[81]
البته در مواردی سنتهای تاریخی درست تفسیر نشده و با رنگ الهی و غیبی دادن به آنها قالب غیرعلمی به خود گرفته است؛ چنانکه مسیحیت وقتی یک واقعۀ تاریخی را جنبۀ غیبی و الهی می‏دهد و می‏خواهد آن را توجیه لاهوتی کند، کاملاً آن حادثه را به خدا نسبت می‏دهد و هیچ‏گونه پیوندی با دیگر حوادث بر آن نمی‏پذیرد.[82]
توجه به این قانونمندی و ارائۀ سنتها در دیدگاه‏های تاریخی امام خمینی(ره) نیز ملاحظه می‏شود و به گونه‏های مختلف بیانکنندۀ این نکته است: «هر دولتی که متکی بر ملّت نباشد، بلکه مقابل ملّت بایستد ... عاقبتش همین عاقبتی است که این پدر و پسر [سلاطین پهلوی] منتهی شدند».[83] و در بیان رمز پیروزی بیان کردهاند: «هرجا که قوت ایمان در کار بوده است و مردم و مسلمین به قوت ایمان حرکت می‏کردند، نصر با آنها همراه بوده است و هروقت برای رسیدن به آمال دنیایی بوده است، نصر از آنها فرار می‏کرده است».[84]
 
ج) تحلیل و تعلیل قضایا و نتیجه‏گیری:
امام در مباحث تاریخی، وقایع و رویدادها را بیان، و توصیف نمیکنند، بلکه به علتها و معلولها و ارائۀ نتایج منطقی توجه میکنند. ایشان داستان حضرت آدم(ع) را تجزیه و تحلیل، و نکات اخلاقی استخراج ‏کردهاند؛ داستان قربانی کردن فرزند توسط حضرت ابراهیم را از زوایای مختلف بررسی، و استفادههای عرفانی و اخلاقی نمودهاند؛ جنگهای پیامبر اسلام(ص) و عملکرد ایشان را تحلیل کردهاند؛ مسائل روز را در مقایسه با موارد صدر اسلام تطبیق و مقایسه نموده و به نتایجی می‏رسند؛ با تحلیل رویدادها درسها و اندرزهایی به دست آورده و تمثیلات و تشبیهات جالبی ارائه ‏کرده که به مواردی از آنها اشاره شده است:
1ــ دربارۀ خلقت آدم و تهدید شیطان، ضمن بیان دقیق داستان از زبان قرآنمجید، نتیجۀ آن بررسی را، چنین تبیین کردهاند: «ما از اینجا می‏فهمیم که قضیۀ خودبینی، ارث شیطان است و از صدر عالم این قضیه بوده است، وقتی که آدم را وسوسه می‏کند، باز آدم را اغوا می‏کند که تو را می‏خواهند اینجا کَاَنَّه حبس کنند و تو اگر حرف مرا بشنوی بیشتر از اینها داری، آدم هم به آن جنبه دیگری از او قبول می‏کند. این یک تعلیم عمومی است که از قبل از خلقت آدم تا حال باید عبرت باشد و بدانیم که ارث شیطان، خودبینی است ... کسی که بخواهد درد خودش را شخصاً دوا کند، باید این خصیصه را از بین ببرد، باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند».[85]
2ــ از سیرۀ انبیا و برخی علمای زاهد این نکته را بیان کردهاند که «ارزش انسان به این نیست که یک هیاهو و اتومبیل کذا و رفت و آمد زیاد داشته باشد، ارزش به این نیست که بساط و دفتر و دستکی داشته باشد. فکر کنید ارزش انسان را به دست بیاورید، ارزش روحانیت را از دست ندهید. در کیفیت تحصیل آن علوم هم هرچه سراغ تجملات بروید، از علومتان کاسته می‏شود. آنهایی که این کتابهای قطور و پرارزش را نوشتند، مثل شیخ انصاری، زندگیشان یک زندگی طلبگی بود ...».[86]
3ــ ماجرای ضربت خوردن علی(ع) از خوارج را بیان ‏کرده و نتیجه گرفتهاند که «ملت ما چون علی‏بن‏ابیطالب را برای اسلام فدا کرده است، فدا کردن امثال این شهدا مسأله مهمی نیست».[87]
4ــ وضعیت رژیمهای سلطنتی گذشته را تحلیل کرده و نتیجه ‏گرفتهاند: «در زمانهای سابق، در رژیمهای سلطنتی وضع اینطور بود که اگر سلطانی کشته می‏شد یا می‏مرد، کشور به هم می‏خورد. نکته این بود که سلطان و عمال آن به قدری ظلم کرده بودند که به مجرد اینکه از بین می‏رفت، خود مردم قیام می‏کردند، لکن در جمهوری اسلامی ما، خود ملت، فردی را می‏آورند و فردی را کنار می‏گذارند. خود را از دولت و دولت را از خود می‏دانند».[88]
5ــ تاریخ اروپا را تحلیل کرده و بیان کردهاند: «قصه چرچیل را شاید شنیدید. چرچیل در جنگ عمومی [جهانی دوم] رئیس انگلستان بود. شوروی هم در جنگ با آلمان همراه آنها بود، ولی به مجرد اینکه هیتلر را شکست دادند، چرچیل گفت که الان وقتی است که ما به شوروی بزنیم، منتها مجلس انگلستان اجازه نداد، کسی که به خدا و معاد اعتقاد ندارد و ارزشهای انسانی را نمی‏شناسد، نمی‏شود به او اعتماد کرد».[89]
 
جمعبندي:
درهرحال استفادۀ امامخمینی(ره) از تاریخ، همراه پند و اندرز است. ایشان بهمثابۀ اندیشمندی هوشمند از تاریخ همچون حربه‏ای کارآمد در عرصه‏های سیاست، مبارزه، اصلاح، انسان‏سازی، ارشاد و... استفاده، و بخشی از توان پنهان آن را آزاد کرد و در اختیار جامعه گذاشت. روش ایشان در این زمینه منحصر به فرد بوده و از فرهنگ قرآنی، سنت بزرگان و مورخان بزرگ اسلامی نیز الهام گرفته است. جایگاه تاریخ در شخصیت فکری ایشان، یاد اندیشمندان و دانشمندان بزرگ اسلامی را در قرون طلایی تمدن اسلامی تداعی می‏کند که در فنون و رشته‏های مختلف علوم در سطحی عمیق، تبحر و آثاري داشته‏اند. اندیشه‏های امام بهدلیل ارتباط با تاریخ و یافته‏های آن عمق و پختگی بیشتری یافته است. مطالعۀ عمیق ایشان در تاریخ و توجه به عبرتها و درسهای تاریخ معاصر ایران در توفیقات سیاسی و تکرار نکردن اشتباهات دیگران سهم بهسزایی داشته است و ارزشمندترین بعد کاربردی‏شدن تاریخ برای جامعۀ کنونی را به نمایش گذاشته است.
امام در آثار مکتوب و سخنانش، مستندات، نمونهها و تجارب تاریخی را ارائه کرده و در جوانب سیاسی، نظامی، اقتصادی، اجتماعی، فکری و فرهنگی به بخشها و نکات تاریخی ارزشمندی اشاره کرده است که این قرائن بیان كنندۀ مطالعۀ عمیق ایشان در تاریخ جهان اسلام، انبیا، ائمه و ایران، بهویژه در تاریخ معاصر آن است.
امام در استفاده از تاریخ همانند مورخان حرفهاي، حوادث را ضبط نکرده است؛ بلکه به استخراج نکات و تبلیغ دربارۀ عبرتها و درسها، معرفی اسوه‏ها و تبیین سیرۀ آنها، نقد نخبگان و کارکرد آنها و برخی مورخان که در خدمت سلاطین بودند و به نفع آنها قلم می‏زدند، مبادرت كرده است. البته از دیدگاه ایشان تاریخنویسیکاری با مسئولیت و تاریخنویس مسئول روشنگری و زدودن ابهامات در جامعه است. امام در دوران حیات و مبارزۀ خویش فردی را برای ثبت و ضبط تاریخ انقلاب برای جلوگیری از جعل و تحریف معین کرد که این بیان كنندۀ لزوم و ضرورت حفظ امانات تاریخی و تحویل صحیح آن به نسلهای آینده است.
در زمینۀ فلسفۀ تاریخ، ایشان تحلیل و تعلیل، مقایسه و تطبیق، کشف سنتها و قانونمندیها، رفع ابهامات و شبهات، ارائۀ نتایج، توجه به ریشه‏ها و تفاوتها و اشتباهات دیگران را با مصداقها و موارد فراوان، بیان کردهاند. امام در تاریخ ایران، رابطۀ آمیخته به ظلم و بی‏عدالتی و اجحاف را دیده و بارها به آن اشاره کرده و همۀ حکام و سلاطین ایران را به بی‏رحمی و خونخواری متهم کردهاند. ایشان اشرافسالاری و تیولداری را بهمثابۀ دو عارضۀ مهم نظام شاهنشاهی بیان میکنند و تراکم ثروت در دست معدودی، ملاک ارزش بودن قدرت، بهویژه در بعد مالی، خاضع بودن آنان در مقابل قدرت بالاتر بهویژه قدرتهای خارجی و زورگویی در مقابل ضعفا و زیردستان را از پیامدهای آن دانستهاند.
امام در تاریخ معاصر ایران نقاط استراتژیک ناکامیها در انقلابها، بهویژه انقلاب مشروطه و نهضت ملّی شدن نفت را بیان، و ضعف عملکرد رهبران و خیانتها را برملا کرده است.
در آخر باید افزود که نباید اندیشههای تاریخی امام را با تاریخنگاری مورخان شاخص مقایسه کرد؛ بلکه نکتۀ مهم در اندیشۀ وی استفادۀ عملگرایانه و تأکید بر عبرتآموزی از بعضی حوادث تاریخی بوده است.
 
پینوشتها

 
________________________________________
* كارشناس ارشد و مدرس تاريخ.
[1]ــ [حضرت امام] روحالله خمینی(ره)؛ کشفالاسرار، قم: پیام اسلامی، بیتا، ص 12. برای کسب اطلاعات بیشتر رک: عبدالحسین زرینکوب، تاریخ مردم ایران قبل از اسلام، تهران: امیرکبیر، صص 254 ــ 250
[2]ــ کشفالاسرار، ص 16. رک: ابنهشام، سیرۀ رسولالله و ابن کلبی، الاصنام، ص 200
[3]ــ کشفالاسرار، ص 280. رک: آرتور کریستین سن، ایران در دورۀ ساسانیان، تهران: امیرکبیر، ص 265
[4]ــ کشفالاسرار، ص 280
[5]ــ در جستجوی راه از کلام امام، تهران: اميركبير، 1363، دفتر شانزدهم، ص 36
[6]ــ رک: عباس اقبال، تاریخ مغول، تهران: امیرکبیر، 13
[7]ــ صحیفه نور، مجموعۀ رهنمودهای امامخمینی(ره)، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: 1368، ج 1، ص 118
[8]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 37
[9]ــ همان، ص 16
[10]ــ صحیفه نور، ج 18، ص 140
[11]ــ صحیفه نور، ج 1، ص 174
[12]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 16
[13]ــ همان، ص 58
[14]ــ همان، ص 77
[15]ــ همان، ص 69
[16]ــ همان، صص 70 ــ 69
[17]ــ همان، ص 75
[18]ــ همان، صص 77 ــ 76
[19]ــ همان، ص 211
[20]ــ همان، ص 210
[21]ــ همان، ص 84
[22]ــ همان.
[23]ــ همان، ص 85
[24]ــ همان، صص 129 و 123 و 122
[25]ــ کشفالاسرار، ص 276 به نقل از: در جستجوی راه از کلام امام، دفتر بیست و یکم، ص 96
[26]ــ همان، ص 133
[27]ــ کشفالاسرار، ص 276
[28]ــ همان، صص 247 و 38
[29]ــ صحیفه نور، جنگجویان 21، ص 73
[30]ــ این نامۀ امام پس از نامۀ آقای سید حمید روحانی به آن حضرت ــ مبنی بر نسبت داده شدن دستور پناه بردن به سفارت انگلیس در جریان انقلاب مشروطه به آیتالله بهبهانی در کتب آموزشی مدارس ــ ارسال گردید. در نامۀ امام آمده است: «باعث تعجب و تأسف است که نظام آموزشی کشور اسلامی ایران نسبتی به مرحوم بهبهانی(ره) دهد که حتی کسروی با آن سوابق ضد اسلامی دربارۀ ایشان نمیدهد. کسروی ضد دین پس از تحلیل از آقایان بهبهانی و طباطبایی، دستور بهبهانی و طباطبایی به مردم را در پناه بردن به سفارت یک دولت بیگانه رد میکند». رک: صحیفه نور، جنگجویان 21، ص 102
[31]ــ عبدالحسین زرینکوب، تاریخ در ترازو (دربارۀ تاریخنگری و تاریخنگاری) با تجدیدنظر و اصلاحات، چ2، تهران: امیرکبیر، 1362، ص 10
[32]ــ رسائل اخوانالصفا، ج 1، چاپ قاهره، ص 253 به بعد.
[33]ــ فرانتس روزنتال، تاریخ تاریخنگاری در اسلام، ترجمۀ اسدالله آزاد، مشهد: آستان قدس رضوی، 1368، ج 1، ص 229
[34]ــ عزتالله رادمنش، قرآن، جامعهشناسی، اتوپیا، (قرآن و عقاید اجتماعی)، تهران: امیرکبیر، 1361، ص 16
[35]ــ همان.
[36]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 38، سخنرانی در مورخه 29/2/1358
[37]ــ کوثر (خلاصه بیانات امامخمینی(ره) از 1359 تا 1367.ش)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، 1371، ج 2، ص 670 ، سخنرانی مورخه 13/7/1362
[38]ــ همان، ص 671
[39]ــ همان، ص 341، سخنرانی مورخه 1/4/1360
[40]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، دفتر 18 ارتش، ص 54، سخنرانی مورخه 29/8/1359
[41]ــ حضرت یوسف(ع)، یعقوب(ع) و فرزندان، عزیز مصر، زلیخا و...
[42]ــ عزتالله رادمنش، تاریخ در قرآن، مشهد: آستان قدس رضوی، 1368، ص 30
[43]ــ ک. و. یلخانف، نقش شخصیت در تاریخ، ترجمۀ خلیل ملکی، انتشارات صدا، بیجا. بیتا، ص 48
[44]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 50
[45]ــ کوثر (خلاصه بیانات امامخمینی(ره) از 1359 تا 1367.ش)، ج 2، ص 46
[46]ــ همان، ص 369
[47]ــ همان، ص 379
[48]ــ همان، ص 261
[49]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 38، سخنرانی مورخه 27/11/1357
[50]ــ همان، صص 202 ـ 200
[51]ــ همان، ص 50
[52]ــ کوثر، همان، ج 2، ص 755، سخنرانی مورخه 14/11/1361
[53]ــ همان، ص 631 ، سخنرانی مورخه 21/4/1362
[54]ــ صحیفه نور، ج 19، ص 154، سخنرانی مورخه 16/2/1364
[55]ــ کوثر، ج 2، صص 40، 76، 80، 98، 119، 130، 131، 134، 134، 351، 360، 365، 372، 399، 637، 755
[56]ــ صحیفه نور، تهران، 1368، ج 19، ص 180
[57]ــ همان، ص 181
[58]ــ تبیان (قیام عاشورا در کلام و پیام امامخمینی(ره)، دفتر سوم، چ3، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی(ره)، 1374، ص 58
[59]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، صص 69 ــ 68، سخنرانی مورخه 29/1/1358
[60]ــ همان، ص 75
[61]ــ همان، ص 74
[62]ــ رک: کشفالاسرار، صص 5، 10، 23، 56، 59، 70، 72، 80، 123، 125، 132، 192، 225، 327
[63]ــ کوثر، همان، ج 2، صص 261، 293 و 297
[64]ــ همان، ص 805
[65]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، دفتر 18، صص 49 ــ 48، سخنرانی مورخه 8/6/1361
[66]ــ همان.
[67]ــ همان، ص 42 و 44، سخنرانی مورخه 16/9/1359
[68]ــ رک: لمبتون، مالک و زارع در ایران، تهران: امیرکبیر، ص 344
[69]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، دفتر 16، صص 78 ــ 69
[70]ــ همان، ص 83
[71]ــ همان، ص 85
[72]ــ همان، سخنرانی مورخه 29/4/1359
[73]ــ همان، ص 86
[74]ــ کوثر، همان، ج 2، ص 804
[75]ــ همان.
[76]ــ رک: راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمۀ احمد صبا، تهران: مهر، ص 155
[77]ــ قرآن مجید، سوره یونس، آیه 49
[78]ــ همان، سوره حجر، آیات 4 و 5
[79]ــ همان، سوره کهف، آیات 58 و 59
[80]ــ همان، آیات 2، 3، 4 و 5
[81]ــ همان، مؤمنون، آیه 31
[82]ــ محمدباقر صدر، سنتهای تاریخ در قرآن، ترجمه جمال موسوی، بیتا، بیجا، ص 55
[83]ــ در جستجوی راه از کلام امام، همان، ص 40
[84]ــ همان، سخنرانی مورخه 29/2/1358
[85]ــ کوثر، همان، ج 2، ص 752، سخنرانی مورخه 14/11/1363
[86]ــ همان، ص 775
[87]ــ همان، ص 372
[88]ــ همان، سخنرانی مورخه 9/6/1360
[89]ــ همان، ص 661 ، سخنرانی مورخه 27/6/1362