رئالیسم، ایران‌هراسی و تئوری نفوذ استراتژیک ایران

به موازات مطرح و مقبول شدن تئوری نفوذ استراتژیک ایران در دهه‌‌‌‌‌‌‌‌های اخیر در سطوح آکادمیک و اجرایی غربی و شرقی تلاش‌های زیادی نیز از سوی برخی از کنشگران بین‌المللی جهت معرفی ایران به عنوان یک معضل و موضوع جهانی صورت‌گرفته است.
در همین مسیر سیاستمداران برخی از کشورهای قدرتمند در عمل بر این اعتقاد بوده‌اند که با در پیش گرفتن گزینه تحریم، فشار، تهدید و مهارسازی علیه این کشور، بلندپروازی‌‌‌‌‌‌‌‌ها، جهت‌گیری‌‌‌‌‌‌‌‌ها و اهداف سیاست خارجی ایران در عرصه بین‌المللی تغییر بنیادین خواهد کرد.با این وجود، چهره‌‌‌‌‌‌‌‌های اصلی نظریه‌پردازی مکتب رئالیسم به عنوان یکی از اصلی‌ترین تئوری‌‌‌‌‌‌‌‌های روابط بین‌الملل در چند سال اخیر تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌های قابل توجهی را در جهت انتقاد از رویکرد محکوم‌سازی ایران از سوی قدرت‌های بزرگ و ضرورت در پیش گرفتن جدی گزینه دیپلماسی در قبال این کشور داشته‌اند.تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌های مکتوب و شفاهی نظریه‌پردازان مهمی همانند والتز ، جان مرشهایمر ، استفان والت ، برژینسکی ، کیسینجر ، ریچارد‌‌‌‌ ‌‌‌‌هاس ، بری بوزان و فرید زکریا از جمله این دیدگاه‌‌‌‌‌‌‌‌ها بوده است که در نزدیک به یک دهه اخیر در ارتباط با ضرورت تعامل جدی و نه تقابل با ایران از سوی قدرت‌ها و قطب‌های بزرگ جهانی مطرح شده است.ادامه….
مخرج مشترک تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌های چندساله نظریات این چهره‌‌‌‌‌‌‌‌های مطرح تئوری رئالیسم این است که مبتنی بر آموزه‌ها و مفروضات بنیادین تئوری رئالیسم؛ رویکرد اعمالی قدرت‌های بزرگ و قطب‌های جهانی در قبال ایران در چند دهه گذشته با توانمندی‌‌‌‌‌‌‌‌های نسبی بالفعل و بالقوه ایران و نیات واقعی سیاست خارجی ایران مغایرت دارد. از دید اکثر این نظریه‌پردازان، حمایت از گزینه دیپلماسی در قبال ایران؛ طرد بنیادین رویکرد قدرت‌های بزرگ در راستای تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌های «ایران‌هراسانه» و در نهایت به‌رسمیت شناخته شدن نفوذ استراتژیک ایران در ساختار بین‌المللی و منطقه‌ای موضوعی قابل توجه در مسیر دستیابی به امنیت نسبی برای اکثریت کنشگران در معادلات منطقه‌ای و جهانی خواهد بود.
می‌توان استدلال‌های و شواهد زیادی را در تایید دیدگاه‌‌‌‌‌‌‌‌های نظریه‌پردازان رئالیسم در جهت نفی و سرزنش اقدامات «ایران‌هراسانه» برخی از بازیگران بین‌المللی و لزوم باور عملی به گزینه دیپلماسی در تعامل با ایران مطرح کرد؛ ولی نکته اساسی که شاید بتوان عنوان کرد این است که بر اساس آموزه‌‌‌‌‌‌‌‌ها و مفروضات واقع‌گرایی آیا نوع رفتار قدرت‌های بزرگ در قبال ایران باعث شده که در طول ٣۴ سال گذشته و در چشم‌انداز فرارو جایگاه و نفوذ منطقه‌ای و بین‌المللی ایران در ماهیت امر تضعیف یا تحکیم شود؟
در پاسخ به سوال فوق باید به صورت جدی‌تری به متغیرهای مهم مدنظر رئالیست‌ها همچون جایگاه ایران در ساختار نظام بین‌الملل موجود، قدرت نسبی، توازن وحشت، برداشت‌ها، تحولات داخلی و ساختارهای بوروکراتیک ایران توجهی ویژه داشت.
مبتنی بر این آموزه‌‌‌‌‌‌‌‌ها به نظر می‌رسد که رویکرد قدرت‌های بزرگ در قبال ایران در چند دهه گذشته از یک جهت باعث ایجاد محدودیت‌های نسبی در تعاملات منطقه‌ای و بین‌المللی ایران شده است. مخصوصا در این راستا بر اساس متغیرهای مدنظر رئالیست‌ها، سوءبرداشت‌ها و سیاستگذاری‌‌‌‌‌‌‌‌های نادرست قدرت‌های بزرگ، روابط ایران با برخی از بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی را دچار محدودیت‌های نسبتا جدی نموده است.
نمونه این نوع محدودیت‌ها، در طول ٣۴ سال گذشته، تحمیل جنگ ٨ ساله عراق علیه ایران از سوی برخی از قدرت‌های بزرگ، ایجاد موانع در روابط ایران با اتحادیه اروپا متاثر از موضوع هسته‌ای ایران و روابط همراه با فراز و نشیب این کشور با بازیگرانی همانند عربستان و امارات متحده عربی و یا اتخاذ تصمیم‌‌‌‌‌‌‌‌های غیرعادلانه شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران بر مبنای برخی از قطعنامه‌‌‌‌‌‌‌‌های این شورا است. آخرین نمونه تاثیر ساختار نظام بین‌الملل علیه ایران نیز چرخش پارادایمی در ماهیت سیاست منطقه‌ای ایران به سمت همکاری حداکثری با همسایگان بعد از تحولات بهار عربی در مجموعه امنیتی خاورمیانه بوده است.
اما اگر بخواهیم با نگاهی عمیق‌تر به تبیین جایگاه روبه نفوذ منطقه‌ای و بین‌المللی ایران بر مبنای استدلالات واقع‌گرایان و براساس اذعان نظریه‌پردازان مهم این مکتب تئوریک روابط بین‌الملل بپردازیم باید به کدامیک از آموزه‌‌‌‌‌‌‌‌های جدی آنان توجه و داشته باشیم؟
جایگاه ژئوپلیتیکی، اهمیت و نقش نخبگان خردگرا، عنصر خوداتکایی ، نهادهای بوروکراتیک ایران، اهمیت قدرت نرم و آموزه‌‌‌‌‌‌‌‌های ایدئولوژیک و شیعی و قدرت لابیگری منطقه‌ای این سیستم سیاسی، تلاش این کشور جهت مشارکت موثر و قانونمند در موازنه منطقه‌ای بعلاوه ماهیت صلح‌طلب، حاکمیت‌گرا، ضد جنگ‌طلبانه، امنیت‌جو و آرامش‌خواه مردم و دولت ایران از جمله این شاخص‌ها هستند. این شاخص‌ها در تبیین اهمیت نفوذ ایران در نظام بین‌المللی آنقدر مهم و اثرگذار است که دیگر شاخص‌های مربوط به اهمیت ایران در سطح ساختار و معادلات نظام بین‌المللی را تحت‌الشعاع قرار داده و نظریه نفوذ استراتژیک ایران در سطح بین‌المللی را مورد راستی‌آزمایی بیشتری قرار می‌دهد.
بنابر مفروضات، آموزه‌‌ها و استدلا‌ل‌های رئالیست‌ها، استراتژی قدرت‌های بزرگ علیه ایران بر مبنای تشدید سیاست‌های «ایران‌هراسانه» تحریم، تهدید و فشار، حتما پیامدهایی جدی منفی برای موفقیت حداکثری سیاست خارجی ایران خواهد داشت؛ ولی از منظری دیگر، در کنار پیامدهای قابل توجه برای نظام بین‌الملل باعث از بین رفتن قابلیت‌ها و ظرفیت‌های عمده استراتژیک این کشور در چشم‌انداز فرارو و در سطح معادلات استراتژیک بین‌المللی و منطقه‌ای نخواهد شد.
در چشم‌انداز فرار رو مبتنی بر مفروضات و تجویزات رئالیست‌ها، ایران کشوری با نفوذ استراتژیک در عرصه ساختار آنارشیک بین‌المللی خواهد ماند که اهداف جامعه و نظام بین‌المللی به‌جهت در پیش‌گرفتن گزینه دیپلماسی و تعامل سازنده و نه گزینه‌‌‌‌‌‌‌‌های جنگ‌طلبانه با آن تحقق حداکثری پیدا خواهد کرد. فراموش نکنیم که کشور ایران ماهیتا یک کشور بین‌المللی است و نفوذ استراتژیک این کشور در حوزه موضوعات منطقه‌ای و بین‌المللی بنا بر استدلال‌های مکتب واقع‌گرایی تا آینده‌ای دور تداوم خواهد داشت.