شهید اندرزگو چهره درخشان مبارز بود

شهید سیدعلی اندرزگو، فرزند سید اسدالله در سال 1316 ﻫ. ش در تهران متولد شد. پدر او که در ابتدا بنایی را پیشه خود کرد ولی سپس به علت ورشکسته شدن آن را رها کرد و به خورده فروشی روی آورد، شاید هرگز فکر نمی کرد پسرش به یکی از مریدان امام خمینی (ره) تبدیل گردد.
سیدعلی از هفت سالگی همراه با تحصیل مشغول به کار گردید و در سن دوازده سالگی مشغول به نجاری گردید و پس از مدتی دل از مدرسه بریده و به علوم حوزوی روی آورد ولی کماکان مجبور بود روزها به کار و کسب بپردازد و به راستی شاید این سختی ها بود که او را از سایر هم دوره ای هایش متمایز برجسته نمود. محمدجواد هوشیار می نویسد:
شهید سید علی اندرزگو از روحانیان مجاهد و از چهره های درخشان مبارزه علیه رژیم پهلوی بود که دوران حیاتش با تلاش و جهاد مستمر برای استقرار حکومت اسلامی سپری شد؛ مبارزی زیرک و باهوش که با شیوه ها و شگردهای مختلف مبارزه کرد و در اعتقاد به دین خود پایبند و استوار بود. استفاده بجا و به موقع از پوشش های مناسب، تسلط به اصول حفاظتی و اطلاعاتی، رعایت کامل رازداری، نشانه هایی از هوش سرشار او بود. توکل و ایمان بالایی داشت و با آرامش و اطمینان، تمام امور خود را انجام می داد. مردی بود آزاده که در مبارزاتش، جان و مال و خانواده اش را در راه هدفش قربانی کرد و هیچ مانعی برای ادامه فعالیت های او وجود نداشت. آثار مبارزات او در شهرها و کشورهای مختلف چون تهران، قم، مشهد، سیستان و بلوچستان، عراق، افغانستان، پاکستان، سوریه، لبنان و فلسطین محسوس بود؛ با خود عهد بسته بود تا آخرین نفس دست از مبارزه برندارد و همین گونه نیز بود. 15 سال با اسامیِ مستعار و شناسنامه و گذرنامه ساختگی به نقاط مختلف رفت و به نشر و تبلیغ اسلام و مبارزه علیه رژیم پهلوی پرداخت و و مدتی نیز به همراه چند تن از اعضای هیئت های مؤتلفه های اسلامی که خود نیز از اعضای آن بود، مخفیانه مبارزه کرد. سفر او به نقاط مختلف، برای تهیه سلاح، و ارتباط با طرفداران انقلاب اسلامی و استفاده از سخنان و رهنمودهای حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) و گذراندن دو ماه آموزش نظامی را می توان از ثمرات زندگیِ مبارزاتی وی شمرد. سال ها مبارزه خود را علیه رژیم پهلوی ادامه داد و با فریب نیروهای شاه، از دام ان ها گریخت و در نهایت، در این راه به شهادت رسید.
این شهید بزرگوار که سال ها با کشمکش های فراوان علیه رژیم منحوس پهلوی، به پیروی از خط امام خمینی (ره) دل سپرده بود، سرانجام در شب 19 ماه مبارک رمضان سال 1357 ﻫ. ش در خیابان شهباز، خیابان سقاباشی به شهادت رسید پس از این عملیات، مأموران، بلافاصله، جریان را به ریاست شهربانی گزارش دادند که «ساعت 30/19 مورخ 2/6/57 در خیابان سقاباشی میان یک نفر از افراد خرابکاران و افسران کمیته مشترک ضد خرابکاری، درگیری حاصل شده که او کشته شده. . . ». در جایی دیگر، آمده است که در ساعت 45/18 روز دوم شهریور 1357 ﻫ. ش، هنگامی که سید علی اندرزگو به منزل یکی از دوستان خود به نام حسینی، واقع در خیابان ایران می رفت، به وسیله مأموران محاصره، و به سوی او تیراندازی، و در نتیجه مشارالیه مورد اصابت گلوله واقع، و در راه انتقال به بیمارستان فوت نمود.
رژیم خبر شهادت اندرزگو را اعلام نکرد زیرا از عواقب آن وحشت داشت. آیت الله مسعودی خمینی از جمله کسانی بود که وقتی خبر شهادت او را شنید، بسیار متأثر شد و معتقد بود اگر ایشان زنده بود برای انقلاب ستون محکم و استواری بود.

چهره شهید
شهید اندرزگو، صورتی گرد و چهره سفیدی داشت. موی سرش خرمایی رنگ و جلوی سرش مو نداشت. از سمت راست به چپ شانه می کرد. چشمانی کم و بیش درشت داشت که به رنگ قهوه ای یا آبی می زد. ابروهایی کشیده داشت، با قدی متوسط در حدود 170 سانتیمتر، و کت و شلوار می پوشید. در مدرسه چیذر چهره و لباس بازاری داشت و اغلب اوقات پالتویی نیم تنه می پوشید و کلاهی کاموایی به سرمی گذاشت. گاهی به شکل آیت الله، لباس می پوشید و عصا در دست می گرفت. رنگ لباس، خاکستری یا مشکی بود. محاسن و سبیل کوتاه و گاهی عینکی دودی به چشم داشت. باریک اندام بود و خیلی تند راه می رفت.
علی دوانی می گوید:
هر روز به یک شکل ظاهر می شد؛ گاهی کراوات می زد، گاهی مثل افغان ها لباس می پوشید و گریم می کرد، گاهی هندی می شد، عرب می شد و به هر شکل، ساواک را سر درگم می ساخت. احمد احمد، در کتاب خاطرات خود می گوید: "شهید اندرزگو هر بار در شکل و شمایلی متفاوت از قبل ظاهر می شد. او از لباس های متفاوت، از عرقچین گرفته تا شاپو و از کت و شلوار و پالتو تا عبا و عمامه و لباس عربی استفاده می کرد. گاهی با ریش و گاهی بی ریش، گاه با عینک، گاهی بی عینک ظاهر می شد. "
صالحی می گوید:
"اکثر مواقع سید علی اندرزگو بعد از هر دفعه که قیافه جدیدش لو می رفت می آمد و می گفت باید تغییر قیافه بدهم. یک بار ریش خود را می زد و کراواتی می شد؛ یک بار با لباس و کت و شلوار و عینک شیکی می آمد و هر بار که لو می رفت مجبور می شد به سرعت تغییر قیافه بدهد. "
آیت الله مسعودی خمینی در خاطراتش گوید:
برخی اوقات آقای اندرزگو را در خیابان می دیدم که در حالی که لباس های مندرسی به تن کرده، و کتاب دعایی به سبک روضه خوان ها زیر بغل گذاشته بود، به سویی می رفت. من در آن حال به حال او غبطه می خوردم که اگر ایشان برای انقلاب خدمت می کند ما چه کاره ایم؟. . . . . . به میزان زیاد برای انقلاب کار کرد و کسی متوجه کار او نبود. به نظر من در صورت حلال بودن مجسمه سازی، باید مجسمه یاد بود ایشان ساخته شود.

میراث شهید
طبق صورت جلسه سازمان اطلاعات و امنیت کشور، مورخ 27/9/1357 ﻫ. ش، وسایل و مدارک متعلق به سید علی اندرزگو به شرح ذیل می باشد: ساعت مچی یک عدد؛ چاقو یک عدد؛ انگشتر عقیق یک عدد؛ سه قبضه اسلحه کمری؛ خشاب مربوطه پنج عدد؛ فشنگ با کالیبرهای مختلف هشتاد و یک عدد؛ تعداد زیادی نوار کاست و ریلی و نشریات؛ یازده دستگاه ضبط و صوت (پنج دستگاه ریلی بزرگ و شش دستگاه کاست کوچک)؛ مبلغ پانصد و نود و شش هزار و هشتصد و چهل ریال (596840)؛ دو دستگاه بی سیم؛ کمربند تجهیزاتی یک عدد.
همچنین یک قطعه زمین در کوی طلاب مشهد یا یک قطعه باغ؛ و نیز کتابخانه اش که در آن زمان بالغ بر 200 هزار تومان ارزش مالی داشت، میراث شهید محسوب می شد.

منابع:
1- عزیزی، محمد. سفر صبح، زندگی نامه شهید سید علی اندرزگو، تهران: شاهد، 1379.
2- رحمانیان، عبدالحمید. مردان قبیله غیرت از زبان سید آزادگان، سیدعلی اکبر ابوترابی، تهران: امید آزادگان، 1380.
3- دوانی، علی. نهضت روحانیون ایران، تهران: بنیاد فرهنگی رضا، 1358.
4- مرکز اسناد انقلاب اسلامی: حماسه شهید اندرزگو، براساس اسناد و خاطرات، تهران: 1379.
5- هوشیار حاجیان یزدی، محمدجواد. فضیلت های ماندگار، مشهد: سخن گستر، 1386.