صدور انقلاب، بازشناسی جریان‌ افول

«اما باید صدور انقلابمان به جهان کوشش کنیم و تفکر اینکه ما انقلابمان را صادر نمی‌کنیم، کنار بگذاریم. زیرا بین کشورهای مسلمان فرقی قائل نمی‌باشد و پشتیبان تمام مستضعفین جهان است.»
تفکر فراملی و دید جهانی حضرت امام (ره) انقلاب اسلامی را نه در چارچوب مقابله با طاغوت ایران که به مثابة جریان مبارزه با تمام «مستکبرین» و «ستمگران» عالم معنا می‌کرد و از همان ابتدا همه «مسلمین» و بلکه «مستضعفین» جهان را مخاطب خویش می‌خواند. از این جهت بود که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، تفکر صدور انقلاب مطرح شد و موج حمایت از تمام نهضت‌ها و جنبش‌های رهایی‌بخش به پا خاست. صدور انقلاب البته دارای دو جنبه اساسی بوده و هست:
الف) جنبه فرهنگی که «تفکر صدور انقلاب» را در حد همان «صدور تفکر انقلاب» عملی می‌سازد و فرهنگ مقابله با ظلم و عربده‌کشی و مبارزه برای استقلال‌خواهی و عزت‌مداری را ترویج می‌کند. همچنین در این مرحله از صدور انقلاب با تبیین پیام حقیقی نهضت ایران و پایه‌های شکل‌گیری حکومت اسلامی و اصول سیاست داخلی و خارجی آن، فکر تشکیل جبهه واحد اسلامی و مبارزه هماهنگ برای رهایی از سلطه دول «متخاصم» فراگیر می‌شود.
ب) جنبه نظامی که با حمایت عملی از نهضت‌ها و جنبش‌های مبارز در کشورهای مختلف - به طور علنی یا غیر علنی - وارد فاز درگیری مسلحانه می‌شود. این رویکرد البته منجر به تیرگی روابط با کشورهای مذکور خواهد شد.
مرحله اول که جنبه فرهنگی را مد نظر دارد برخاسته از یک استراتژی دائم و لاینقطع شیعی است که مرحله دوم یعنی فاز مسلحانه را در مقاطع مختلف سامان خواهد داد. لذا صدور فرهنگ و تفکر انقلاب چیزی متعلق به شرایط و فضای خاص نیست و باید بعنوان یک تکلیف انقلابی سرمنشأ تحرکات سیاسی و فرهنگی در خارج از کشور باشد. پس از دهه اول انقلاب، این تفکر رو به افول نهاد و هرچه پیش آمده‌ایم کمرنگ‌تر شده است. تا جایی که امروز حتی در فضای عمومی جامعه نیز کمک به ملت‌های مظلوم با توجیهاتی نظیر «چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است» تخطئه می‌شود. مرزبندی‌های بین‌المللی، معیار «خارجی» بودن تلقی می‌شود. حمایت از گروه‌ها و جنبش‌های مبارز به اقدامی خلاف «امنیت ملی» تعبیر می‌شود و … در واقع ایده تشیع که «امت» را جایگزین «ملت ساخته و با شکستن مرزبندی‌های جغرافیایی، نقشه‌ای ایدئولوژیکی را با مرزهای عقیدتی ترسیم کرده، ناشناخته‌ترین راهبرد موجود است.
شاید بتوان علت را در دو سطح متفاوت بررسی کرد: الف) سطح حکومتی و سازماندهی از بالا. ب) سطح خواص و نخبگان غیردولتی.
در سطح حکومتی نمونه‌های موفق صورت گرفته، نشان از پتانسیل بالای این بخش در تحقق آرمان‌های دهه اول انقلاب است. شبکه ماهواره‌ای «العالم» و شبکه تلویزیونی «سحر» نشان دادند که بستر وسیع و کارآمدی برای نیل به اهداف فوق مهیاست که تنها همت نهادهای مسئول را می‌طلبد. نهادهایی نظیر صدا و سیما، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، وزارت امور خارجه، وزارت ارشاد، مجمع جهانی اهل بیت و … می‌توانند بسیار بیش از آنچه امروز شاهدش هستیم، در این امر ایفای نقش کنند. قصور این ارگان‌های فرهنگ‌ساز البته موجب کمرنگ شدن تفکر صدور انقلاب و درک ضرورت آن خواهد شد که تأثیراتش را بر پائین‌ترین سطح هرم جامعه نیز می‌توان دید. در ضمن باید این را مدنظر داشت که صدور تفکر انقلاب به معنای تأیید تمامی آنچه که در ایران می‌گذرد، نیست و آنچه اصالت دارد، بینش «امت محور» مکتب مبارز تشیع است. خواه این بینش در ایران به فعلیت تام یا ناقص برسد یا در هر جای دیگر. در سطح خواص و نخبگان غیردولتی ابزارهایی نظیر مطبوعات، کتاب‌ها، محافل سخنرانی، کلاس‌های تدریس و … وجود دارد که چنانچه اساتید و بزرگان به تکلیف فرهنگ‌سازی در این زمینه واقف باشند، به کارشان خواهد آمد. در این راستا جاانداختن جغرافیایی ایدئولوژیک تشیع که فقط مرزبندی‌های عقیدتی را به رسمیت می‌شناسد، موانع ذهنی مردم را برای پذیرش اقدامات فراملی خواهد زدود.
مرحله دوم یعنی حمایت از گروه‌های جهادی نیاز به تأملی در گزینش بین سه اصل «عزت، حکمت، مصلحت» دارد. شاید شرایط شرایطی مانند آنچه در ابتدای انقلاب اتفاق افتاد، نفش فعال ایران را در این زمینه می‌طلبیده که شرایط امروز چنین نیست. تبلیغات وسیع غرب، خصوصاً آمریکا در ابتدای انقلاب که ایران را تهدیدی برای کشورهای منطقه معرفی می‌کرد و اعتمادی که سران این کشورها به دولتمردان آمریکایی داشتند، فضا را برای تشکیل یک اتحادیه منطقه‌‌ای بسیار تاریک می‌ساخت. لذا حمایت تند و رسمی جمهوری اسلامی ایران از نهضت‌های جهادی، مناسب‌ترین گزینه پیش روی سیاستمداران انقلاب اسلامی بود. اما با گذشت زمان و افشای سیاست‌های واقعی آمریکا، اعتماد سران کشورهای منطقه به دولتمردان ایالات متحده کاهش یافت و از سوی دیگر با آشکار شدن حقانیت ایران در جنگ هشت ساله، بی‌اعتمادی‌های سابق رو به افول گذاشت. باید پذیرفت که یک همگرایی منطقه‌ای بر ضد سیاست‌های آمریکا به کنار گذاشتن حمایت از گروه‌های جهادی می‌ارزد و این ارزش، کاملاً جنبه «ایدئولوژیک» دارد نه «دیپلماتیک». لذا بخشی از علل افت جریان سابق را باید در این موضوع جستجو کرد.
اما این سخن به معنای پذیرش فداکردن «اصول» به نام «مصالح» نیست. برخی اقداماتی که در حوزه روابط بین‌الملل پس از جنگ تحمیلی و به ویژه طی سال‌های اخیر صورت گرفته، در تناقض آشکار با اصول بدیهی سیاست خارجی اسلام است. به عنوان مثال در مذاکرات تشکیل دولت انتقالی افغانستان، اقداماتِ از سرِ ترس و ذوق‌زدگی‌های بر سرٍ میز، موجب منزوی شدن نیروهای نزدیک به آرمان‌های انقلاب در صحنه سیاست‌گذاری‌ افغانستان شد؛ نیروهایی که سال‌ها با حمایت علنی با متجاوزین شرق و غرب مبارزه می‌کردند و پس از آن کمک‌های ناشیانه و «منفعت‌سوز» به دولت انتقالی که سیاست‌بازان آمریکایی را برای نگارش کتاب‌های آموزش و پرورش به نویسندگان ایرانی ترجیح داد و حتی از اعطای سهم آب یک رودخانه هم دریغ کرد. در واقع آنچه رخ داد تسلیم‌پذیری و معامله بر سر «اصول» بود که نام «منافع ملی» به خود می‌گرفت؛ منابع موهومی که به اندازه سهم آب یک رودخانه هم محقق نشد!
نمونه ملموس‌تر در جنگ اخیر آمریکا و انگلیس با عراق قابل درک است. سیاست‌مداران جمهوری اسلامی در حالی روابط با انگلستان را در «عالی‌ترین سطح» حفظ کردند که جنایت‌های این کشور در حق میلیون‌ها زن و بچه مسلمان عراقی پیش چشمشان بود و اصول سیاست خارجی اسلام، پیش رویشان. گذشته از تأثیرات بسیار منفی این اقدام بر گروه‌های مبارز جهادی که انقلاب ایران را کعبه آمال خویش می‌دانند. دهن‌کجی نیروهای «متخاصم» به «منافع ملی» حضرات، دیدنی بود. آنگاه خسارت‌های ناشی از جنگ هشت‌ساله بر علیه ایران در فهرست بدهی‌های خارجی قابل بخشش عراق قرار گرفت! لذا دست برداشتن از آرمان‌ها و ایده‌آل‌های انقلاب تحت لوای «مصلحت‌سنجی‌های منفعلانه» با گزینش ایدئولوژیک بین دو اصل مکتبی تفاوت‌ بنیادین دارد که نباید با هم اشتباه شوند. نباید از حمایت مبارزین جهادی با این استدلال که «بهانه» به دشمنان می‌دهیم، دست برداشت. چرا که به تعبیر رهبر انقلاب، آنچه به دشمن خارجی جرأت اقدام بر علیه نظام اسلامی را می‌دهد، وجود «زمینه» در داخل کشور است و نه «بهانه».
نکته آخر اینکه: «مبارزه با رفاه‌طلبی سازگار نیست و آنهایی که تصور می‌کنند مبارزه در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با سرمایه‌داری و رفاه‌طلبی منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانه‌اند».امام خمینی (ره)