استکبارجهاني از ديدگاه مقام معظم رهبري

استکبار، معناي وسيعي دارد. در قرآن هم، شاخه ها و مشتقات استکبار، مکرر به کار رفته است. خود کلمه ي استکبار هم، در قرآن به کار رفته است. به نظر مي رسد که استکبار، غير از تکبر است. شايد اين طور بشود گفت که تکبر، بيشتر به يک صفت قلبي و روحي اشاره مي کند؛ يعني انسان خودرا برتر از ديگران بداند و بگيرد. استکبار، بيشتر به جنبه ي عمليتکبر توجه دارد. يعني کسي که کبر مي ورزد و خود را بالاتر از ديگران مي داند، دررفتار خود با ديگران هم، طور کار راسازماندهي مي کند که ايندتکبر، درعمل مشخص و واضح مي شود؛ ديگران را حقير مي کند، به ديگرن اهانت مي کند، در کار ديگران دخالت مي کند و براي ديگران، به عنوان تصميم گيرنده ظاهر مي شود.
اين، معناي استکبار است که در آيه ي کريمه ي قرآن هم، آن جايي که درباره ي مستکبران سخن مي گويد، مي فرمايد: «فلما جاءهم نذير ما زادهم إلا نفورااستکبارا في الارض و مکر السيي».(1) يعني در مقابل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و حرف حق، استکبار ورزيدند. نگفتند ما بالاتريم؛ بلکه اين بالاتر بودن را، اين بيشتر حق داشتن يا براي خود، حق بيشتري قائل بودن را، در عمل سازماندهي کردند؛ يعني همان جنگ هاي طولاني و تمام نشدني جبهه ي کفر وعناد و طغيان، با جبهه ي پيام حق معنويت و نور وهدايت. استکبار، يعني اين. (2)
معناي استکبار جهاني اين است که دولت ها و قدرت هايي در دنيا هستند که نسبت به ملت هاي ديگر، با برخورد استکباري مواجه مي شوند؛ ثروت آن ها را مي برند، در حکومت هاي آن ها دخالت مي کنند، در سياست هاي آن ها اعمال نظر مي کنند و آن ها را به اين سمت و آن سمت مي کشانند. اين استکبار بين المللي است. همان چيزي که در قرن هجدهم و نوزدهم، با استعمار شروع شد وبعد در قرن بيستم به استعمار نوين مبدل شد و امروز، يا در دوران اوج قدرت هاي استکباري، به شکل استکبار جهاني درآمد؛ که دنيا را بين دو قطب و دو قدرت تقسيم کرده بودند. هر کدام يک جور ملتي را مي دوشيدند و در پنجه ي خود مي فشردند.
امروز چيزي که اضافه شده است -که استبداد بين المللي مناسب آن است- عبارت است از اين که قدرت هاي مستکبر جهاني و در رأس آن ها قدرت ايالات متحده ي آمريکا براي ملت هاي ديگر، حق حرف زدن و اظهار نظر کردن هم قائل نيستند؛ هر کاري که براي سياست خودشان مفيد و لازم بدانند ولو به ضرر ملتي يا ملت هايي باشد انجام مي دهند... يعني يک طرف، فشار يک عده قدرتمند است که اگر درصد مسئله هم با هم اختلاف دارند، در تقسيم دنيا به مناطق نفوذ و فشار آوردن بر اکثريت مردم عالم، يک دست هستند و با هم اختلافي ندارند. اگر در تقسيم منابع غارت زده ي جهان سوم يا کشورهاي فقير، با هم درگيري دارند که دارند اما در اصل غارت منابع و فشار بر روي دلت هايي که مقاومت کنند، با هم هيچ اختلافي ندارند! (3)
استکبار، يعني روح تکبر و بي اعتنايي به ارزش هاي ملت هاي ديگر و دخالت در امور ملت ها و به خود حق دادن؛ همين چيزي که الان در کلمات رؤساي آمريکا ملاحظه مي کنيد. راجع به دخالت خودشان در عراق يا هر جاي ديگر طوري حرف مي زنند، مثل اين که اين ها صاحبان دنيايند! واقعا انسان کمتر دولتي را مي تواند پيدا کند که با لحني حرف بزند که اين ها راجع به کشورهاي خاورميانه حرف مي زنند! اين کشورها را مال خودشان مي دانند. استکبار يعني اين. (4)
امروز کشور و ملت شما با يک امپراطوري قدرت در سرتاسر جهان رو به رو و مواجه است؛ يعني در حقيقت يک مجموعه ي سياسي، اقتصادي، فرهنگي که در مهم ترين مراکز قدرت جهاني تسلط دارد. همان چيزي است که ما در اصطلاح انقلاب اسلامي، به آن استکبار جهاني مي گوييم.
استکبار جهاني، فقط يک دولت نيست؛ استکبار جهاني يک مجموعه ي قدرت است... وقتي ملتي و کشوري مقل ملت وکشور شما در مقابل منافع اين مجموعه قيام مي کند. و اين کشور بزرگ در اين منطقه ي حساس را از زير نفوذ اين مجموعه خارج مي کند، همه ي اين مجموعه، متحد درمقابل او صف آرايي مي کنند! استکبار جهاني يعني اين! (5)
مصاديق استکبار در دنياي کنوني
اينکه دولتي در آن سر دنيا به خود حق مي دهد علي رغم منافع ملت هاي منطقه، منافع خودش را تأمين بکند، اين همان روح استکبار است و چيز ديگري نيست.
- اينکه دولتي به خود حق مي دهد که اگر دولتي مخالف او بود، صريحا و علنا و بدون هيچ خجالتي بگويد: من او را بر مي اندازم، اين روح استکبار است؛ همين چيزي که امروز از آمريکا نسبت به بسياري از دولتي هاي آمريکايي لاتين و بعضي جاهاي ديگر دنيا سر مي زند. استکبار، چون جوابي ندارد و منافعش در خطر است و منفعتش با سقوط آن دولت، بيشتر تأمين مي شود، اين موضع را مي گيرد.
اگر شما امروز به صحنه ي سياسي دنيا نگاه کنديف از اين قبيل چيزها زياد مشاهده مي کنيد.
- اينکه قدرت ها بيايند کشوري را قرق کنند و ملتي را از خانه ي خودش بيرون نمايند و به زور، دولت ديگري را در آن جا تشکيل دهند و جاي آن ها بنشانند، اين همان حرکت استکباري است. در حادثه ي فلسطين، قدرت هاي زورگوي دنيا دست به دست هم دادند و يک ملت را از خانه ي خودش به کلي آواره کردند. اين، چيز خيلي بزرگ و عجيبي است. امروز، دنيا به اين رويه عادت کرده است که ملتي را از داخلدکشورش اخراج کنند و سپس به زور، آدم هايي را از جاهاي مختلف دنيا بياورند و در آن جا بنشانند و يک ملت دروغين و مصنوعي به وجود بياورند و دولتي را هم در رأسش بگذارند تا منافع قدرت هاي بزرگ در آن منطقه ي عربي حساس تأمين بشود!! اين، همان استکبار است.
- اينکه امروز مشاهده مي کنيد آمريکايي ها با ونسردي تمام، از کشتار هزاران انسان حرف مي زنند و انفجار بمب در هيروشيما و کشتار هزاران انسان را عادي تلقي مي کنند و مي گويند: آن اقدام به مصلحت بود و ما چنين کاري را لازم دانستيم!!، همان روح استکبار است. اگر هواپيمايي را با سرنشينانش ساقط مي کنند و مورد اعتراض قار مي گيرند، مي گويند: قضيه اي بود که تمام شد، صحبتش را نکنيد!!
به طور طبيعي، باري آن ها آدمکشي و جنايت، يک امر معمولي است؛ اما آن جايي که پاي منافع خودشان در ميان باشد و يا فرضا يک شهروند آن ها در گوشه اي از دنيا غلطي کرده باشد و چند نفر از فشار رنج و ناراحتي، بلايي سر او بياورند، در اين هنگام، دنيا را از جنجال پر مي کنند؛ چون براي خودشان حقي در زندگي و حيات قائلند که براي هيچ يک از افراد بشر، اين حق را قائل نيستند. اين، همان روح استکبار است که در نظام سلطه ي کنوني دنيا وجود دارد.(6)
- جنجال مربوط به حجاب در اروپا را مشاهده کنيد. علي رغم شعارهاي آزادي که مي دهند، ولي يک گرايش کوچک و يک مظهر محدود از تفکر غير و ضد خودشان را به هيچ وجه تحمل نمي کنند. اين، همان روح استکبار است، همان «لنخرجنک يا شعيب» است که چون برخلاف نظر ما حرف مي زني، اصلا تحملت نمي کنيم.
- فشازي که روي ملت لبنان براي تحمل نظام فرقه اي وتحمل اقليت بر اکثريت وارد آورده مي شود، بر خلاف همه ي ادعاهاي دمکراسي است؛ اما مشاهده مي کنيم که چنين تحميل از سوي کساني وارد مي شود که مدعي دمکراسي در دنيا هستند!! اين، يکي از نشانه هاي سلطه در دنياست و از خصوصيات استکبار مي باشد.
- اينکه مشاهده مي کنيد در سرتاسر دنيا، تبليغات عليه گروه هاي مبارز و مسلمان و مخلص، غالبا تبليغات طرفدار استکبار است و انسان هاي فداکاري را که براي نجات خودشان ازشرايط بد زندگي، دست از جان شسته اند، تروريست معرفي مي کنند، همه ي اين ها از همان خصوصيات استکبار است.
يکي از کساني که در قرآن، راجع به او کلمه ي استکبار و مستکبر به کار رفته، شخص فرعون است. او، درباره ي موسي چنين حرف هايي مي زد. بنابراين،مسئله استکبار يک مسئله قرآني است. ما با همه ي اين جلوه هايي که بيان شد، مخالفيم. مبارزه ي ملت ايران، يک مبارزه ي شعاري و احساساتي و موسمي و تاکتيکي نيست؛ بلکه يک مبارزه ي قرآني و عميق و داراي ريشه ي مکتبي است.
ما با همه ي مظاهر استکبار در دنيا برخورد مي کنيم. با آمريکا بيشتر از ديگر دولت ها و مستکبران عالم برخورد مي کنيم؛ چون بيشتر از همه مستکبر است؛ چون جاهلانه تر و غرورآميزتر از همه، نسبت به ملت هايي که با او روبه رو هستند و بيش از همه نسبت به ملت ما استکبار را به کار مي برد.(7)
هدف استکبار سلطه بر همه ي عالم است
امروز همه مي دانند که فکر استکبار چيست. همه فکر آمريکا را که رأس استکبار است خوانده اند. فکر اين ها، سلطه بر همه ي عالم است؛ به خصوص اين منطقه ي حساسي که ما در آن زندگي مي کنيم؛ يعني منطقه ي خاورميانه، خليج فارس و اين نقطه ي اساسي اقتصادي و نظامي. (8)
لزوم مقاومت دربرابر زياده خواهي نظام سلطه
هدف سلطه گران جهاني آن است که هر گونه مقاومت را در برابر امواج افزون طلبي هاي خود، از ميان بردارند.ايران اسلامي با تکيه بر سرمايه هاي عظيم فکري و روحي و عملي که اسلام در اختيار نظام اسلامي مي گذارد هرگز در برابر اين امواج سرکش، تسليم نشده است.
شما جوانان عزيز بايد همت کند تا اين مقاومت روز به روز ماندگارتر و مستحکم تر شود، يعني درست در برابر دشمن که هدف خود را نابود کردن اميد و ايمان و عزم که سرچشمه هاي آن مقاومت اند، قرار داده است. (9)
سلطه گر و سلطه پذير هر دو مقصرند
انقلاب اسلامي، با نظام سلطه مخالف است. نظام سلطه، يعني اين که دولت ها و قدرت هايي زور بگويند و ملت ها و گروه هاي و کشورها و دولت هايي، آن زور را قبول کنند. طرفين، نظام سلطه اند و ما نظام سلطه را رد کرديم و رد مي کنيم و با آن به مبارزه بر مي خيزيم. ما در نظام سلطه، طرفين را مقصر مي دانيم؛ هم سلطه گر و هم سلطه پذير را. استکبار، به معناي همين نظام سلطه است. (10)
سلطه ي فرهنگي، اقتصادي و علمي، ابزارهاي استکبار جهاني براي حفظ سلطه بر ملت ها
عمده ي مووضع هايي که قدرت هاي سلطه گر در نظام سلطه ي جهاني براي حفظ اين رابطه ي سلطه گر و سلطه پذير رويش تکيه مي کنند، سه موضوع است: سلطه ي فرهنگي، سلطه ي اقتصادي، سلطه ي علمي. لازمه اش هم اين است که نگذارند آن طرف سلطه پذير يا آن کسي که سلطه بر او تحميل شده، در اين سه زمينه به استقلال و به خودباوري و به پيشرفت برسد؛ نه در زمينه ي مسائل فرهنگي، شامل ايمان و اعتقاد فرهنگي به معناي خاص، ارزش ها و هدف ها و جهت گيري ها؛ نه در زمينه ي اقتصادي، و نه در زمينه ي علمي.
کشورهاي تحت سلطه هرگز يک اقتصاد درست و حسابي نداشته اند.گاهي يک رونق ظاهري داشته اند، که مي بينيد در بعضي از کشورهاي تحت سلطه رونق ظاهري دارند؛ اما ساخت اقتصادي خراب است؛ يعني اگر يک شير را رويشان ببندند؛ يک حساب را مسدود کنند، يا تصرف اقتصادي کنند، همه چيز فرو خواهد ريخت و نابود خواهند شد.
شما ديديد که يک سرمايه دار توانست چند کشور آسياي جنوب شرقي را در مدت دو سه ماه به ورشکستگي برساند؛ آن هم دو سه کشوري که توسعه ي نسبتا خوب و رونق اقتصادي داشتند. رئيس يکي از همين کشورها در همان روزها به مناسبتي به تهران آمده بود و با بنده ملاقات کرد و گفت همين قدر به شما بگويم که ما در يک شب به کلي فقير شديم! يک سرمايه دار آمريکايي ، يهودي مثل نخي که به يکباره مي کشند و يک بنا؛ بناي عروسکي، روي هم مي ريزد، عمل کرد و يک نخ را کشيد و همه چيز را به هم ريخت.
آمريکايي ها آنجايي که لازم داشتند، پنجاه، شصت ميلياد تزريق کردند -پنجاه ميليارد به يکي، سي ميليارد به يکي ديگر- اما آن جايي که لازم نداشته باشند، تزريق نمي کنند و آن کشور را به خاک سياه مي نشانند. البته تزريق کردن يعني اين که دوباره همان ساخت عروسکي را به شکل ديگري بر پا کنند. به هر حال، نمي گذارند اقتصاد اين کشورها استحکام پيدا کند.
در رابطه با فرهنگ کشورهاي تحت سلطه، اولين کاري که سلطه گران مي کنند -که از قديم مرسوم بوده است- اين است که فرهنگ اين کشورها را؛ زبانشان، ارزش هايشان، سنت ها و ايمانشان را با تحقير، با فشار، با زور، و در مواقعي به زور شمشير و در آوردن چشم- که در تاريخ مواردي از آن را داريم- نابود مي کردند و نمي گذاشتند که مردم به زبان خودشان تکلم کنند؛ براي اين که زبان وارداتي را قبول کنند.
وقتي انگليسي ها به شبه قاره هند آمدند، زبان فارسي را که زبان ديواني رايج بود، نگذاشتند پابرجا بماند و با گلوله و با فشار گفتند که حق نداريد فارسي حرف بزنيد؛ فارسي را منسوخ کردند؛ انگليسي را به جايش آوردند. در دوره ي حکومت سياه پهلوي ها هم باورهاي مذهبي و عمومي و نيروبخش به جامعه؛ ايمان و اعتقادات، را از مردم به تدريج بيرون کشاندند و غيرت زدايي و ايمان زدايي کردند.
يکي از موضع هايي که نمي گذارند در کشورهاي زير سلطه رشد کند و به شدت مانع آن مي شوند، مسئله علم است؛ چون مي دانند علم ابزار قدرت است. خود غربي ها با علم به قدرت رسيدند؛ اين يکي از پديده هاي تاريخ بود. البته علم بين شرق و غرب دست به دست گشته و براي مدتي هم آن ها در جهالت بودند. در همان دوره ي قرون وسطا، که خودشان توصيف مي کنند، در اين طرف دنيا وقت شکوفايي علم بوده است؛ اما به مجردي که آن ها به علم رسيدند، از علم به صورت يک ابزار براي اقتدار و کسب ثروت و گسترش سلطه ي سياس و جذب ثروت ملت ها و توليد ثروت براي خودشان استفاده کردند و از آن ثروت باز توليد علم کردند و علم را بالا بردند و دانش خودشان را رشد دادند. آن ها مي دانند که علم چقدر در قدرت بخشيدن به يک ملت و به يک کشور، تأثير دارد، لذاست که اگر بخواهند نظام سلطه؛ يعني رابطه ي سلطه گر و سلطه پذير باقي بماند و حاکم بر نظم جهاني باشدف بايد نگذارند آن بخشي که آن ها مايلند سلطه پذير باشند، داراي علم شوند؛ اين يک استراتژي است که برو برگرد ندارد و الان رفتارشان هم در دنيا بر همين منوال است؛ لذا بايد براي کسب علم و تحقيق جهاد کرد؛ بايد کار کرد. (11)
يک ملت، بار ارتباط با دولتي که اهداف استکباري دارد، هيچ خير و هيچ سودي نمي برد. الان ببينيد؛ کشورهايي که با آمريکا ارتباط دارند کشورهاي گوناگوني که در آسيا و آفريقا و ساير جاها هستند بسته به قدرت خودشان؛ اگر قدرت علمي بالايي داشتند، اگر در آن ها قدرت پيشرفت دانش و تکنولوژي و استقلال وجود داشته باشد، به همان اندازه مي توانند مقاومت کنند. اگر در درون خودشان نتوانسته باشند يک بناي شامخص به وجود بياورند، آن قدرت استکباري آمريکا نه فقط به آن ها سودي نمي رساند، بلکه از آن ها بهره مي برد؛ به آن ها ضربه هم مي زند؛ آن ها را به بازار فروش محصولات خود چه محصولات نظامي، و چه محصولات بي ارزش ديگر بدل مي کند؛ منابع آن ها را غارت مي کند و در همه ي امور آن ها هم دخالت مي کند؛ اين هدف استکبار است. (12)
ديکتارتوري بين المللي آمريکا، فقط به فکر منافع کارتل ها و سرمايه دارن است
استکبار، يعني حالت فرعونيت، يعني ديکتاتوري در سطح بين المللي. ملت ها با ديکتاتوري در کشورهاي خودشان مبارزه مي کنند؛ چه در اين مبارزه فايق بشوند، چه نشوند؛ اما سرخود را که بالا مي کنند، مي بينند که يک ديکتاتور بين المللي آن جا ايستاده است و در همه کارها دخالت مي کند؛ در سرنوشت ملت ها دخالت مي کند، آن هم بر اساس مصالح خودش!
اگرچه ديکتاتوري يک فساد حقيقي و يک عيب اساسي براي هر کشوري است که يک نظام ديکتاتوري و شخصي ديکتاتوري بر آن کشور حکومت بکند، اما هر ديکتاتوري بالاخره ممکن است يکوقت هم به منافع ملت خودش بينديشد؛ اما اين ديکتاتور بين المللي، جز به منافع ملت آمريکا، و آن هم نه همه ملت آمريکا، بلکه پشتيبانان رژيم آمريکا- يعني کارتل ها، تراست ها، سرمايه دران بزرگ، سازمان هاي مؤثر در دولت آمريکا- به چيز ديگري نمي انديشد. (13)
چرا استکبار بد است؟
چرا مردم با ستکبار مبارزه کردند و چرا استکبار بد است؟ بايد توجه کنيد، اولين احساسي که يک ملت در مقابله ي بار روح و خوي استکباري دارد، احساس ديني نيست؛ احساس غيرت ملي است؛ احساس هويت و احساس وجود است؛ چون استکبار وقتي وارد کشوري شد و بر آن کشور مسلط گرديد، هويت ملي آن ملت را انکار مي کند. بله، منافع آن کشور را غارت مي کند، در امور سياسي آن کشور دخالت مي کند؛ اما همه ي اين ها فرع انکار هويت آن ملت است. استکبار اول هم که وارد مي شود، نمي گويد من مي آيم تا هويت ملي شما مردم را انکار کنم؛ اين طور که نمي آيد؛ به بهانه هاي مختلف وارد مي شود. وقتي وارد شد، آن چيزي را که هدف مي گيرد؛ هويت ملي است؛ يعني فرهنگ، اعتقادات، دين، اراده، استقلال، حکومت، اقتصاد و همه چيز را از آن ملت سلب مي کند و در مشت خود مي گيرد؛ همان چيزي که در ايران قبل از انقلاب اتفاق افتاده بود. اين احساس است که ملت ها را در مقابل استکبار به جوش و خروش مي آورد؛ لذت شما مي بينيد ملت هايي که اين را هم ندارد، مسلمان هم نيستند، امروز- نه آن روز؛ آن روز کسي جرأت نمي کرد در مقابل آمريکا بايستد؛ اين راه را ملت ايران باز کردند- تا آن جايي که مي توانند، در مقابل آمريکا مي ايستند.(14)
دشمني و مقابله ما با آمريکا هميشگي است
از اوايل پيروزي انقلاب، براي جمعي که از صحنه هاي اصلي انقلاب جدا بودند و روح حقيقي انقلاب را درک نکرده بودند، عادت شده است که تکرار کنند و بگويند و بنويسند که ارگ ما از اول انقلاب با آمريکا مواجهه نمي کرديم، در طول اين چند سال، اين همه خطر و زحمت از طرف آمريکا براي انقلاب و ملت ما پيش نمي آمد!! ممکن است پشت سر اين گويندگان، دست هاي تبليغاتچي هاي خود آمريکايي ها و غربي ها قرار داشته باشند، من به اين قسمت و به اين بعد قضيه کاري ندارم. اصلا خود حرف، حرفي غلط و ساده لوحانه است البته اگر مغرضانه نباشد.
مسئله اين نيست که ملت ايران آيا حق داشت به آمريکا تعرض بکند يا نه؟ و اگر حق داشت يا حق نداشت، آيا مقتضاي عقل و حکمت اين بود که به آمريکا تعرض بکند يا نه؟ اصلا قضيه اين نيست؛ بلکه مسئله اين است بلکه انقلابي با جوهر فکري اسلام، ممکن نيست از تعرض آمريکا و امثال آن، خود را بر کنار بداند. استکبار جهاني، بر تخت فرعوني امپراتوري زر و زورش که ننشسته تا صرفا تماشا کند و بي تفاوت بماند و مشاهده کند که در ميان ملت ها، فکر ها و انديشه هايي رشد مي کند که پايه ي اين انديشه ها، واژگون کردن تخت استکباري است.
معلوم است که بي تفاوت نمي ماند. معلوم است که با دستگاه هاي اطلاعاتي و ايدوئولوگ هاي مخصوصو خود، کالما تشخيص مي دهد که کجا و کدام فکر و کدام ملت و کدام شخص، براي او تهديد محسوب مي شود و سعي مي کند با تمام قوا، اين تهديد را از خودش رفع کند و در اين خصوص، حتي شخصيت ها را ترور کند و قبل از آن که نهضت ملت ها به ثمر برسد، آن ها را زير فشارهاي وحشيانه قرار دهد.
آيا فکر مي کنيد آن جايي که استکبار احساس خطر مي کند، نسبت به انقلابي که علي رغم ميل او، رشد کرده و پيروز شده و دولت و ملتي تشکيل داده و شعاري در دنيا مطرح کرده و همه ي ارکانش تهديدي نيست به عرض قدرت استکبار است، آرام و نجيب و بي تفاوت خواهد بود و در گوشه اي خواهد نشست؟!
استکبار، با همه ي وجود به مقابله با انقلاب و نظام جمهوري اسلامي کمر بست. اگر انقلاب اسلامي به فرض محال متعرض امريکا هم نمي شد، آن قدر فشار و حيله و خدعه از طرف استکبار و امريکا، عليه اين انقلاب و نظام انجام مي گرفت، تا يا منحرفش کنند و يا به کلي نابودش نمايند. اين، روش آمريکا و استکبار در مقابل انقلاب اسلامي است و انقلاب اسلامي با جوهر و طبيعت و ماهيت اسلامي خود، چنين خصومت و دشمني اي را از طرف استکبار اقتضادارد.
نکته ي دومي که جوان ها بايد به آن توجه کگنند، اين است که ما چرا با فلان دولت يا فلان رژيم مخالفيم؟ آيا اين درست است که کسي تصور کند موضعگيري ما در مقابل قدرت هاي استکباري عالم، يک موضعگيري موسمي يا مصلحتي يا تاکتيکي است، يا نه؟! البته که اين تصور غلطي است. معنا و مفهوم استکبار، يک مفهوم قرآني است و چيزي نيست که بي خود و بي دليل، در فرهنگ انقلاب ما به وجود آمده باشد. مفهوم استکبار، مقابله با استکبار را از سوي مسلمين و مؤمنين و نظام و انقلاب اسلامي اقتضا مي کند؛ آن هم نه به صورت مصلحتي و موسمي و تاکتيکي؛ بلکه به صورت هميشگي اين مقابله وجود دارد. ذات انقلاب اين است و تا انقلاب هست، چنين چيزي هم خواهد بود.
اصلا مفهوم استکبار در قرآن همين است که عنصري يا شخصي يا جمعي يا جناحي، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زير بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاک حق قرار بدهد! اولين مستکبر در تاريخي که قرآن براي ما ترسيم مي کند، ابليس است: «ابي و استکبر». او، اولين مستکبر است.
ممکن نيست فرض کنيم که يک مسلمان يا مؤمن يا موحد، حتي يک روز يا يک لحظه، از دشمني با ابليس و شيطان منصرف بشود. اصلا خط اسلام، يعني خط ضد ابليس و شيطان. در طول دعوت انبيا، مستکبران کساني بودند که دعوت الهي و توحيد را قبول نکردند و با آن به مقابله برخاستند و زور گفتند: «قال الملأ الذين استکبروا من قومه لنخرجنک يا شعيب»(15) وقتي پيامبر سخن حق مي گويد و مردم را به حق دعوت مي کند، مستکبران مي گويند: اگر زياد حرف بزني، تو را اخراج مي کنيم!
اين لحن زورگويانه، در مقابل داعي به حق است. اين، معنا و تصويري روشن از استکبار است که در دنياي امروز، همان نظام سلطه مي باشد و در محيط سياسي دنيا، همان روح ابرقدرتي و هرآن چيزي است که به سمت ابرقدرتي کشش داشته باشد و تمايل پيدا کند.(16)
مبارزه هميشگي با آمريکا، جزو اعتقاد ما است
در ايران، هر کسي که به انقلاب اسلامي و به اسلام و به پايه هاي اسلامي اين انقلاب اعتقاد دارد، لاجرم به مبارزه ي هميشگي با پرچمداران قدرت استکباري دنيا که امروز در رأس آن ها امريکا ست نيز اعتقاد دارد.(17)
مبارزه با استکبار، جزو ذات اين انقلاب است
مبارزه ي با استکبار که امروز هم مظهر استکبار، دولت و رژيم آمريکا است جزو ذات اين انقلاب و جزو کارها و خواسته هاي اصلي و اساسي اين ملت است. اگر اين ملت مبارزه ي با استکبار را رها کند، معنايش اين است که به دخالت بيگانه، به ذلت پذيري و به وضعيت بسيار تهديد آميز قبل از انقلاب تن بدهد. همه ي آحاد ملت، اين احساس و اين درک را از مسئله مبارزه با استکبار دارند. (18)
مقصود از مبارزه با استکبار و آمريکا اين است که:
مقصود از مبارزه اين است که ملت ايران، در مقابل کيد و تعرض و دست اندازي و تلاش هاي سياسي دشمن و انواع و اقسام کارهايي که مي کند، تا دوباره کشور ايران را به يکي از اقمار خود تبديل نمايد، با شدت و قدرت خواهد ايستاد و مقاومت خواهد کرد.مبارزه، يعني اين. مبارزه ي با استکبار، يعني هرجا که در سطح جهان، دستمان برسد، نسبت به استکبار، افشاگري خواهيم کرد. هرجايي که مظلومي، از ظلم استکبار دچار آسيب است و به جان آمده، ما هر طور بتوانيم، طرف آن مظلوم را خواهيم گرفت... مبارزه ي با استکبار، يعني اين که هر جايي در سطح جهان، اگر امريکايي ها عليه ملتي، عليه اصلي از اصول اسلامي و عليه حقيقتي که ما به آن پايبند هستيم، حيله و ترفندي به کار ببندند، ما آن حيله را بر ملا و خنثي خواهيم کرد و تا حالا هم کرده ايم.(19)
ابعاد مبارزه با استکبار، امروز پيچيده تر و سخت تر شده است
من امروز احساسم در مقابل جبهه ي عظيم جهاني فساد و ضلالت و گمراهي، با احساس دوران اختناق رژيم ستمشاهي هيچ تفاوتي نکرده است. آن روز هم فکر مي کرديم بايد مبارزه کنيم، امروز هم فکر مي کنم بايد بمارزه کنيم. ما براي مبارزه ايم؛ منتها شکل، عرصه و ابعاد اين مبارهز تفاوت کرده و مبارزه پيچيده تر و سخت تر شده است؛ خون دل اين مبارزه از خون دل مبارزه ي دوران ستمشاهي بيشتر است. الان طرف ما دستگاه استبکار و ظلم و پنهان شدن زشت ترين خوي هاي موجود در انسان گمراه در زير پوششي از چهره ي متبسم و ادکلن زده و قيافه ي کروات بسته، پنهان شده است؛ ما امروز با اين موجود داريم مبارزه مي کنيم.(20)

جواني که با معرفت درست اسلامي مجهز است، همت او اين نيست که فقط شبهه ها را بر طرف کند يعني موضع دفاعي ندارد موضع يک جوان آگاه داراي اعتمادبه نفس، از لحاظ ابزار منطقي و فکري، موضع تهاجمي است. اوايل انقلاب وقتي بنده به دانشگاه مي رفتم و پاسخ به سؤالات مي دادم و صحبت مي کردم، يک نفر از جوان هاي وابسته ي به گروه هاي چپ از من پرسيد: شما در مقابل فلان قضيه چه دفاعي داريد؟ گفتم بنده دفاعي ندارم، من هجومي دارم! انقلاب اسلامي در موضع دفاعي قرار ندارد. اگر ما موضع دفاعي داشتيم، تا حالا کارمان ساخته شده بود؛ موضع انقلاب اسلامي، موضع هجومي است. هجوم عليه چه؟ عليه سيستم ظالمانه و ستمگرانه اي که امروز بر دنياي سيست در سراسر عالم و بر زندگي واقعي مردم حاکم است؛ يعني هجوم بر نظام سلطه. نظام سلطه، يعني سيستمي که دو طرف بيشتر ندارد: سلطه گرد و سلطه پذير. يا بايد کسي خود را به آن جا برساند که بتواند سلطه گري کند؛ والا بايد سلطه پذيري کند و زير بار سلطه برود. انقلاب اسلامي، فرياد و نهيبي است عليه چنين نظام هاي ظالمانه اي در دنيا. علت اين هم که نظام اسلامي و انقلاب اسلامي در چشم ها و کام هاي ملت ها شيرين بوده و همچنان هست، همين است. اين هم که مي بينيد در دنيا سياست هاي گوناگون با شيوه هاي مختلف مرتب روي جمهوري اسلامي فشار مي آورند تا در قضاياي گوناگون مثلا در قضيه ي فلسطين موضع نگيرد، بعضي ساده لوح ها خيال مي کنند که مشکل فقط اين است که جمهوري اسلامي در فلان قضيه موضع تندي دارد؛ لذا مي گويند شما موضع تند نگيريد؛ در صورتي که مسئله اين نيست. مسئله اين است که مواضع اصولي جمهوري اسلامي، اصل سياست هاي سلطه را در دنيا تهديد و ملت ها را اميدوار مي کند. (21)
براي يک ملت، بزرگ ترين اهانت اين است که تسليم قدرت استکباري بيگانه باشد
البته کساني هم در همان اول انقلاب و پيش از انقلاب بودند که اصلادل در گروه بيگانه داشتند. همان روزي که امام کاپيتولاسيون را در منبر عمومي و در ملاء عام تخطئه و رد کردند، کساني بودند که مي گفتند نه، چه اشکالي دارد؟! اين ها نه هويت ملي سرشان مي شود، نه غيرت ملي سرشان مي شود، نه عزت ملي مي فهمند يعني چه، نه مي دانند که استقلال يک ملت براي پيشرفت او چه قدر اثر دارد؛ اصلا حاضر نيستند فکر کنند! مردمان حقير و پست و زبوني بودند؛ آن روز هم بودند؛ تو همه ي قشرها هم بودند. البته افراد کمي بودند؛ زياد نبودند؛ اما بودند؛ در ميان روشنفکران بودند، در ميان قلم زن ها بودند، در ميان ملبسين به اين روحاني نماها بودند؛ در ميان قشرهاي مختلف بودند. توده ي ملت، آگاهان ملت، افراد با ايمان به خصوص، دل هاي روشن و مغزهاي داراي تحليل، همه موضع امام را تقويت مي کردند.
آن روز هنوز کشتار دانش آموزان در ميان نبود؛ مي فهميدند که اين موضع درست است؛ بسياري هم وارد ميدان مي شدند. وقتي که مبارزات با آن وسعت شروع شد و چنگ و دندان خونين و عوامل آمريکا در ايران آشکار گرديد، عده ي بيشتري فهميدند. وقتي انقلاب پيروز شد، دل هاي ناباورتري به راه آمدند و ايمان پيدا کردند؛ اما در عين حال در همان روز هم من يادم است که در شوراي انقلاب، بعضي از افراد هيأت دولت آن روز که در شوراي انقلاب شرکت مي کردند، کاردانشجويان را تخطئه مي کردند؛ مي گفتند چرا به سفارت آمريکا رفتند؟! اين ها دلشان آن طرف بود.
کساني که دلشان آن طرف است، الان هم هستند. اين ها به چيزي به نام استقلال ملي، هويت ملي، شخصيت و عزت ملي باور ندارند؛ تربيت هايشان طوري است که به آن ها اجازه نمي دهد درست بفهمند که حضور يک قدرت استکباري در يک کشور، چه قدر براي يک ملت زيانبار و سنگين است. دستورات اسلام هم براي بعضي از آن ها خيلي اهميت و ارزشي ندارد. اين ها هميشه يک اقليت کوچک بودند؛ امروز هم هستند.
البته فعاليت مي کنند، تبليغات مي کنند، تبليغات دشمنان اسلام را ادامه مي دهند؛ اما دل متن مردم، به خصوص جوانان دانشجويان، دانش آموزان و ساير قشرهاي مختلف جوان هر جا هستند، درک مي کنند که براي يک ملت، بزرگ ترين اهانت اين است که تسليم قدرت استکباري بيگانه باشد.
هرکس که اهل تحليل باشد، اين معنا روشن است که امروز امريکا براي ايران هيچ نقشه اي جز نقشه ي استکباري ندارد؛ يعني بازگشت به وضعيت قبل از انقلاب! معلوم است که ملت ايران در مقابل اين نقشه مي ايستد؛ اين، آن جهتگيري ضد استبدادي ملت ايران است. البته تلاش هايي از طرف دشمنان هست: تبليغات مي کنند، حرف مي زنند، سفسطه مي کنند؛ بعضي حتي سعي مي کنند روز سيزده آبان را که روز مقاومت در مقابل استکبار است به روز نرمش در مقابل آمريکا تبديل کنند!! اگر نگوييم ساده لوحي است، ناچاريم بگوييم خيانت است؛ منتها چون انسان نمي خواهد بگويد خيانت، لابد اين کارها از روي ساده لوحي و غفلت است. (22)
دشمن [استکبار] سعي مي کند خود را دوست جلوه دهد و شعارهاي ملت ها را عوض کند
شناختن دشمن از همه مهم تر است. دشمن سعي مي کند خود را دوست جلوه بدهد و شعارهاي ملت ها را عوض کند؛ کما اين که شعار ضديت با صهيونيسم را در ميان بعضي از دولتمردان عرب، تبديل به يک شعار انحرافي کردند! يکي از کارهايشان تبديل کردن شعارها است. ملت و دولتي تسليم مي شود که دشمن را درست نشناسد، يا دچار فساد و بدبختي باشد؛ اما اگر دشمن شناسي بود که من اين توصيه ار به جوانان دارم آن وقت شعارها، شعارهاي رونش و آگاهانه اي خواهد بود و آنچه که دشمن مي خواهد، به فضل پروردگار آن را در ميان ملت ايران به دست نمي آورد. (23)
تئوري سازي، يکي از راه هاي مهم به زنجير کشيدن ملت ها
براي به زنجيرکشيدن يک ملت، هيچ چيزي ممکن تر و سهل تر از اين نيست که قدرتمندان عالم بتوانند باورهاي آن ملت و آن کشور را بر طبق نيازهاي خودشان شکل بدهند. هر باوري که يک ملت را به اتکاي به خود، اعتمادبه نفس، حرکت به جلو و تلاش براي استقلال و آزادي و ادار کند، دشمن خوني آن، کساني هستند که مي خواهند با قدرت متمرکز همه ي دنيا را در اختيار بگيرند و به نفع خودشان همه ي بشريت را استثمار کنند؛ لذا با آن فکر مبارزه مي کنند. در نقطه ي مقابلش، سعي مي کنند با راه ها و شيوه هاي مختلف، افکار و باورها و جهتگيري هايي را در ميان آن ملت ترويج کنند که به گونه اي بينديشد که آن ها مي خواهند؛ وقتي آن طور انديشيد، آن گونه هم عمل و حرکت خواهد کرد؛ اين يک ابزار خيلي رايج است؛ تئوري سازي استعماري.
اين کار را از اول انقلاب در ايران کرده اند و الان هم دارند مي کنند؛ در جاهاي ديگر دنيا هم انجام داده اند؛ مخصوص اين دوران هم نيست... [اين ها] براي اين که بتوانند اين کارهاي خلاف عقل و خلاف شرع و خلاف همه ي قوانين بشري را به گونه اي توجيه کنند، برايش تئوري هاي به اصطلاح روشنفکري و روشنفکر پسند درست مي کردند؛ خود نام «استعمار» يکي از همين تئوري هاست؛ يعني براي آبادي اين مناطق مي رويم! عينا همين مطلب امروز در دنيا وجود دارد: کساني که مي خواهند بر روي زندگي و منابع انساني ملت ها کار کنند و از آن بهره برداري نمايند، يکي از کارهاشان تئوري سازي براي ملت هاست. من مي خواهم محيط دانشگاه و جوان دانشجوي خودمان را توجه بدهم که مواظب تئوري هاي وارداتي غربي که هيچ هدفي جز حفظ آن روابط تحکم آميز غرب با کشورهايي از قبيل کشور ما را ندارد، باشند. (24)
تسليم شدن در مقابل آمريکا هب معناي مسلط کردن دشمن بر سرنوشت ملت است
تسليم در مقابل دشمن، به هيچ وجه کار ساز نيست. نشانه هاي تسليم و انقياد و مرعوب شدن، دشمن را نيرومند مي کند؛ به او روحيه مي دهد و به او کمک مي کند تا بتواند راه خود را در تجاوز ادامه دهد؛ بنابراين به هيچ وجه نبايد تسليم شد.
مي شنويد بعضي کسان صحبت مي کنند که فرصت ها را از دست ندهيم. من نمي دانم مقوصود آن ها از فرصت چيست. فرصتي که در اين موقعيت زماني به هدر مي رود، چه فرصتي است. فرصت تسليم شدن در مقابل آمريکاست؟ اين فرصت است؟! براي ملت ما اين فرصت است که در مقابل دشمني که با صداي کلفت و با لحن قلدر مآبانه مي خواهد سلطه ي خود را بر او تحميل کند، تسليم شود و از مقابل او عقب بنشيند؟! اين فرصت است که کسي آن را از دست ندهد؟
يک وقت انسان خودش هست و خودش، و مسئوليت خود را به عهده دارد؛ يا ايستادگي مي کند و يا تسليم مي شود. اگر تسليم شد، بدبختي و روسياهي اش مال خودش خواهد بود و به جاي ديگري ضرر نمي رساند؛ اما وقتي انسان مسئول يک بخش است- حتي در بخش هايي که از اهميت زيادي هم برخوردار نيستند، اما کار، اقدام و حرکت فرد مي تواند تأثير داشته باشد -تسليم شدن به معناي تسليم کردن کشور و ملت است؛ به معناي مسلط کردن دشمن بر سرنوشت يک ملت است؛ مگر کسي حق اين کار را دارد؟ (25)
مرعوب شدنو عقب نشيني در برابر استکبار بزرگترين بلايي است که بر سر ملت هاي شرق امده است
بزرگترين بلايي که مستقيم و غيرمستقيم در اين دويست سال دوران استعمار بر سر ملت هاي مشرق و به خصوص ملت هاي اسلامي آمد، همين بود که در مقابل تبليغات غرب مرعوب شدند و عقب نشيني کردند؛ اين تهاجم خونين و بسيار سهمگين را که سردمداران استکبار غربي از طريق فرهنگ به آن ها کردند، نتوانستند تحمل کنند و مجبور شدند عقب نشيني کنند و دست هايشان را بالا ببرند. در همه ي زمينه هاي زندگي، غربي ها و اروپايي ها فکري را پرتاب کردند که هر کس با آن مخالفت کرد، شروع کردند به هوچيگري و مسخره و اهانت کردن؛ فشار آوردند تا فرهنگ خودشان را حاکم کنند. اين فرهنگ تنها امتيازي که داشت اين بود که فرهنگ اروپايي بود؛ هيچ امتياز ديگري نداشت. (26)
پی نوشت ها :
1- سوره ي فاطر: آيات 43- 4.
2- بيانات رهبر معظم انقلاب ب مناسبت روز مبارزه با استکبار جهاني، 1375/8/9
3-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جمعي از دانش آموزان دانشجويان، معلمين و پرستاران، 1371/8/13
4- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با جمعي از دانش آموزان به مناسبت گرامي داشت سالروز 13 آبان، 1381/8/13.
5- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با تعدادي از دانشجويان سراسر کشور در مشهد، 1377/5/20.
6- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت گرامي داشت سالروز 13 آبان، 1368/8/10.
7- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز 13 آبان، 1368/8/10.
8- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت گرامي داشت سالروز 13 آبان، 1370/8/15
9-بيانات رهبر معظم انقلاب به اردوي تحکيم وحدت، 1380/6/3.
10- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز 13 آبان، 1368/8/10.
11-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار هيأت علمي و کارشناسان جهاد دانشگاهي، 1383/4/1.
12-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخير لانه ي جاسوسي آمريکا،  12/8/1378
13-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و اقشار مردم به مناسبت 13 آبان، 1376/8/14
14-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخير لانه ي جاسوسي آمريکا، 1378/8/12
15-سوره ي اعراف: آيه 88.
16-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز 13 آبان، 1368/8/10.
17-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز 13 آبان، 1368/8/10.
18-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخير لانه ي جاسوسي آمريکا، 1378/8/12.
19-بيانات رهبر معظم انقلاب ب مناسبت روز مبارزه با استکبار جهاني، 1375/8/9
20-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار استادان و دانشجويان قزوين، 1382/9/26
21-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار دانشجويان و دانش آموزان طرح و ولايت، 1381/5/17.
 22- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخير لانه ي جاسوسي آمريکا، 1378/8/12
23- بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار با کثيري از دانشجويان و دانش آموزان به مناسبت سالروز تسخير لانه ي جاسوسي آمريکا، 1378/8/12
24- بيانات رهبر معظم انقلاب در جلسه ي پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه صنعتي اميرکبير، 1379/12/9.
25- بيانات رهبر معظم انقلاب در جلسه ي پرسش و پاسخ دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي، 1382/2/22
26-بيانات رهبر معظم انقلاب در ديدار استادان و دانشجويان قزوين، 1382/9/26