كتاب آینده در قلمرو اسلام (ترجمه آیتالله خامنهای) به روایت اسناد ساواك
تا كنون، در میان اسناد به جای مانده از ساواك توانسته ایم به بیش از ششصد سند در این باب دست پیدا كنیم. «مركز اسناد تاریخی» با انتشار بیش از دویست و بیست كتاب «اسناد» بخشی از زوایای پنهان تاریخ را روشن كرد و با دسترس قرار دادن اسناد اطلاعاتی امنیتی خصوصاً در عرصة «فرهنگ تبلیغ اسلامی» حساسیت رژیم پهلوی را نسبت به معارف دینی، حتی آیات قرآن كریم نشان دادیم اولین سندی، كه تاكنون به دستمان رسید، مربوط بود به كتاب خطر یهود برای ایران، جهان اسلام نوشته محقق و اندیشمند و مترجم توانای معاصر مرحوم سید غلامرضا سعیدی، كه خطر صهیونیسم، نفوذ اسرائیل، عناصر نامریی و عوامل صهیونیستی را نشان میداد؛ و همین امر باعث دستگیری، تبعید، تنزل رتبة اداری وی گردید! و این در دورانی بود كه هنوز سایة شوم ساواك بر مملكت سایه نینداخته بود! فقط دولت نظامی ارتشبد زاهدی و حكومت نظامیسرلشكر تیمور بختیار و نهایتاً مدیریت پنهان «سیا» پس از كودتای امریكایی ـ انگلیسی 28 مرداد 1332 در كار بود.
در سال های 1335-1356 اوضاع به شكل دیگری در آمد و سانسور نه تنها بر كتاب، كه بر ناشران متعهد و مسئول، محققان، مترجمان، نویسندگان عرصه را تنگ نموده و سبب شد كه بسیاری از آثار چاپ نشده یا در چاپخانه به یغما برود. مشكل كتب در آن زمان «اسلامیت» و تكیه بر «دیانت» و «روحانیت» بود. حتی نسبت به ترجمه های كتب اسلامی، كه توسط اندیشمندان مسلمان در جای جای مملكت صورت میگرفت حساسیت وجود داشت و این كتابها از تیغ سانسور در امان نمیماندند.
درست در همین دوران ناشران درباری و مؤسسات وابسته به استبداد و استعمار با عناوین «بنگاه نشر و ترجمه»، «مؤسسه فرانكلین» و هشت ناشری كه به تعبیر شادروان جلال آل احمد در سایه فرانكلین رشد میكردند، و كه توسط آمریكایی ها تأسیس و با مدیریت «ماسونها» و بهائیان و ... اداره می شدند، مروج فرهنگ منحط غرب بودند و در این كارزار ضد اسلامی برخی عناصر «چپ» در همین مراكز مشغول خدمت به خلق بودند! و ما در مقالة مؤسسه فرانكلین به روایت اسناد بدان خواهیم پرداخت.
در آن دوران اصل اسلام زدایی، دین ستیزی، نفی فرهنگ و اندیشة اسلامی در این مرز و بوم وجود داشت و سانسورچیان درباری گاهی مانع از تحلیل های قرآنی ـ دینی و یا كتبی میشدند كه در نقد و بررسی غرب گرایی و غرب زدگی بود.
امید است در آینده بتوانیم با استفاده از اسناد و مستندسازی اصل كتابها و بررسی مورد دقت «مأموران سانسور» ماهیت وزارت فرهنگ و هنر آن زمان را، كه با حضور و مدیریت «ساواك» اعمال می شد نشان دهیم. مسلماً معرفی «ناشران متعهد و مسلمان كه یا گرفتار «زندان»، «كمیته مشترك» و تبعید بودند یا آثار و منشورانشان مصادره می شد و یا نهایتاً مؤسسهشان به تعطیلی كشیده می شود و امری مهم و ضروری است.
آنچه می آید در بابت كتاب آیندة اسلام نوشته سید قطب، ترجمه حضرت آیت الله سید خامنه ای، مقام معظم رهبری، است. مناسب است در مقدمه سیری در زندگی و مبارزات معظم له داشته باشیم. اگرچه هنوز «پرونده» و «اسناد»ایشان، كه میبایست در شمار «یاران امام» منتشر شود، انتشار نیافته ولی در اسناِدی منتشر شده با قابل توجهی روبرو هستیم. بیان زندگینامة ایشان در حقیقت بخشی از تاریخ سیاسی و مبارزات اسلامی كشور ماست.
زندگینامه آیت الله العظمیخامنهای
زندگینامه آیت الله العظمیخامنهای در گذار تقویم، بیست و هشتم صفر سال 1318 هجری شمسی را نشان میداد كه منزل محقر و سادة پدریش با تولد ایشان، كه دومین فرزند خانواده بود، حال و هوای تازه یافت. پدر معظم له از علمای زاهد و بنام مشهد بود و سالها در این شهر منبع فیوضات بسیاری برای طلاب محسوب میشد.
دوران كودكی را در دامان مادری، كه از شیفتگان خاندان اهل بیت اطهار بود گذراند، و به تدریج با ملكات اخلاقی یك خانواده روحانی و اهل علم خو گرفت و آشنا شد. پدر ایشان حجت الاسلام حاج سید جواد خامنهای و مادرشان صبیة حجت الاسلام سید هاشم نجف آبادی، سعی بلیغی در تربیت فرزند خود داشته و در دوران طفولیت زمینة شناخت و آشنایی او را با معارف اسلامی فراهم ساختند.
جد ایشان آقا سید حسین خامنهای از علمای آذربایجانیهای مقیم نجف و از روحانیون مشهور و مبارز دوران مشروطه بود. او نمایندة مردم تبریز در مجلس شورای ملی شد و علیه نابسامانی موجود در جامعه و استبداد پهلوی قیام كرد و پس از سالها مبارزه، در تبریز به شهادت رسید. سید علی خامنهای از چهار سالگی آموزش قرآن را در مكتب خانه آغاز كرد و در هفت سالگی راهی دبستان شد و پس از پایان تحصیلات دوران ابتدایی، دورة سه ساله سیكل اول دبیرستان را پشت سر گذاشته و به موازات طی دروس كلاسیك به تحصیلات طلبگی در مدرسه نواب ادامه داد و در 18 سالگی همزمان با اخذ دیپلم متوسطه موفق به گذراندن دروس سطح در نزد پدرشان و اساتید دیگر حوزه مشهد مانند حاج میرزا هاشم قزوینی و حاج سید احمد مدرس یزدی شد. ایشان سپس دو سال از درسِ خارج خود را در مشهد در خدمت آیت الله العظمی سید عمو هادی میلانی گذراند و شوق آشنایی با حوزههای علمیه جهان تشیع و مؤانست با شیوههای تدریس در مراكز علمیاسلامی او را در سال 1326 به نجف كشاند و مدت دو سال در آنجا اقامت كرد. اواخر سال 37 به قم عزیمت كرد و در محضر اساتیدی چون آیت الله العظمی بروجردی، حضرت امام خمینی و آیت الله حاج آقا مرتضی حائری به كسب فیض پرداخت. او كه در حوزه علمیه مشهد نشو و نما نموده و جوانههای نبوغ و استعداد در وجودش متبلور شده بود، در حوزه قم و در محضر درس امام خمینی با فقه و اصول خو گرفت و عطر مبارزه و شمیم نهضت را شنید و به جان خریدار شد. ایشان همچنین در مدت اقامت در قم از محضر درس فلسفه علامه سید محمد حسین طباطبایی استفاده كرد.
حوزة علمیه قم در سال 41 با ندای حضرت امام خمینی (ره) به پا خاست و شوری دیگر در این مركز علم و تقوی و جهاد پدید آمد. ندای قیام و مبارزه از حوزة علمیه قم به سایر حوزههای علمیه دینی نیز منتقل گردید كه مهمترین آنها حوزة بزرگ مشهد بود. ایشان در این مورد نقش سازنده و عظیمی را ایفا نمود و ضمن فعالیتهایی كه در قم داشت ارتباط خود را با علما و طلاب مشهد تقویت كرد، و كوشید با استفاده از فعالیتهای سایر علمای خراسان هر چه بیشتر و بهتر طلاب را تجهیز نماید. این فعالیتها آنچنان مؤثر و چشمگیر بود كه در سال 42 از طرف امام مأموریت یافتند سه پیام را به مشهد ببرند. سه پیامیكه با ایام محرم سرنوشت ساز 15 خرداد كه در آن و رویداد اتفاق افتاد، ارتباط داشت.
پیام اول: برای علما، خطبا و منبریها و سران هیئتهای مذهبی، دربارة حمله به اسرائیل و مسئلة فیضیه.
پیام دوم: برای مرحوم آیت الله میلانی.
پیام سوم: برای آیت الله سید حسن قمی.
این رسالت به خوبی به انجام رسید و پیامها توانست موجب تشدید مبارزات در خراسان گردد. آیت الله خامنهای در این سفر گوشههایی از این پیامها را در شهرهای بین راه روی منبر برای مردم خواندند و همه جا بذر قیام را پاشیدند. سپس با تنی چند از دوستان متعهد قرار گذاشتند تا به شهرهای مختلف استان سفر كنند ـ به ترتیبی كه امام خمینی معین فرموده بودند. از روز هفتم محرم آن سال، مسائل روز و اوضاع سیاسی و اجتماعی و مسئله فیضیه و نقشههای پنهانی رژیم را برای مردم شرح دادند و این بدان علت بود كه پس از جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی و قضایای رفراندوم قلابی شاه و ضدیت او با اسلام و علماء و روحانیت و فاجعهای كه در فیضیه پدید آمد و نیز عزای عمومی نوروز سال 42 زمینه برای قیام عمومی علیه رژیم ستمشاهی پدید آمده بود. محرم آن سال بهترین موقعیت را به دست داد، لذا امام و روحانیت به بهترین نحو از آن استفاده كردند. از روز هفتم مطالب اساسی و حقایق با نهایت صراحت برای مردم بیان گردید و مقرر شد تا چهرة منفور شاه از پس نقاب اصلاح طلبی برای مردم آشكار گردد. سهم آیت الله خامنهای شهر بیرجند شد كه مركز قدرت و سیطره رژیم و به اصطلاح تیول اسدالله علم نخست وزیر وقت بود. ایشان پس از ورود به بیرجند از روز سوم محرم منبر رفتند و با آگاهی بخشیدن به مردم نهضت را شروع كردند. و روز هفتم محرم، كه جمعیت كثیری در مجلس شركت كرده بودند، قضایای مدرسه را با حالی پر شور و بیانی گیرا گفته و مردم را بطور عجیبی متأثر و آگاه میكنند.این منبر در شهر بسیار صدا كرد و فردا صبح در مجلس دیگری كه در منزل شخصی بود جمعیت عظیمی آمدند و در آنجا نیز مسائل روز مطرح میشد. شهر بیرجند در این دو روز به شدت منقلب شده بود و مردم آمادگی خاصی پیدا كرده بودند. ایشان صبح روز نهم (روز تاسوعا) منبر داغی رفتند و اوضاع به گونهای شد كه عوامل رژیم به شدت نگران شدند و با اینكه در روزهای تاسوعا و عاشورا معمولاً روحانیون را دستگیر نمیكردند ولی از شدت وحشتایشان را دستگیر كردند ایشان را دو روز در بیرجند نگه داشتند و سپس به مشهد برده و به ساواك مشهد تحویل دادند، اما همین دستگیری نیز اثر مهمی در بیداری مردم گذارد. اثرات این فعالیتها و پیامها به گونهای بود كه در محرم آن سال مشهد پس از تهران بیشترین دردسر را برای رژیم فراهم كرد. قرآن پیامها بود و خود نقش اساسی در قیام مردم داشت. رژیم با چنان شدت و خشونتی برخورد كرد كه تا آن موقع سابقه نداشت؛ یعنی ابتدا ایشان را به ساواك و از آنجا به زندانی مخروبه در دژبان بردند تا حتی از وسایل اولیه زندان هم محروم باشد. ایشان پس از آزادی از زندان مجدداً به مبارزه پرداخت و با دوستان قرار گذاشت كه هركدام به یك نقطه از كشور بروند و حقایق را افشا نمایند. این سفرها و حركت دسته جمعی، آن هم پس از 15 خرداد و بازداشت حضرت امام، بسیار ارزشمند بود و دامنة آن، كه اكثر شهرها و روستاها را در بر میگرفت، رژیم را مستأصل و وحشت زده كرد و در نتیجه عكس العمل شدیدی نشان داد. اگرچه در این راستا فعالیت و تلاش دیگر عالمان را در منطقه نادیده نمیگیریم و در مقالههای بعدی، و بر اساس اسناد، پیرامون هر یك به صورت مستند مطالبی بیان خواهیم كرد.
امام خمینی ماه رمضان سال 42، كه مصادف با سالگرد رفراندوم قلابی شاه بود، در حبس بودند، اما در غیاب ایشان روحانیت و بخصوص شاگردان نزدیك امام به كار پرداختند و برای آگاهی دادن به مردم به اطراف كشور رفتند. آیتالله خامنهای در كرمان دو سه روزی به سخنرانی و دیدار و مذاكره با علما و طلاب و افراد مبارز پرداختند و سپس به زاهدان رفتند. در زاهدان در مسجد جامع منبر رفتند مردم بسیار از آن استقبال كردند. در شب شانزدهم رمضان، كه تولد حضرت امام حسن مجتبی (ع) بود، سخنرانی داغ و پرشوری ایراد كرده و صراحتاً مسائل را مطرح میكردند و همان شب توسط ساواك دستگیر و با هواپیما به تهران فرستاده شدند. ایشان را به زندان قزل قلعه تحویل دادند؛ و این زندان حدود دو ماه طول میكشید و مدتی به صورت انفرادی و با توهین و شكنجههای شدید همراه بود. با وجود این، پس از آزادی، اولین اقدام ایشان، كه نشان دهندة شجاعت معظم له است، رفتن به دیدار امام در منزلی واقع در قیطریه، كه زندان محترمانه!! ایشان بود، میباشد. معظم له به همراهی ده نفر دیگر از روحانیت جلسهای تشكیل داده و دربارة ایجاد تشكیلاتی مخفی به مذاكره پرداختند. هدف از این تشكیلات، متشكلكردن كلیة فعالیتهای حوزة علمیه قم و مردم در جهت و خط امام بود. در سال44 این تشكیلات لو میرفت و ایشان به تهران آمده و در تهران با آیتالله هاشمی رفسنجانی همخانه شدند. مدتی قبل از این حادثه مقام معظم رهبری به علت ترجمة كتاب آینده در قلمرو اسلام مجبور به ترك مشهد شده بودند، زیرا مطالب این كتاب و بخصوص مقدمه و پاورقیهای ایشان، ساواك را به شدت نگران كرده بود. ساواك كتاب را در چاپخانه توقیف كرد و دو نفر از مسئولان چاپخانه را دستگیر كرد و با وجود این كتاب از طرق دیگر چاپ و پخش میشد.
ایشان در چهاردهم فروردین 46 در مشهد برای چندمین بار دستگیر و زندانی شدند. این بار زندان ایشان حدود چهار ماه طول میكشید. پس از آزادی در مشهد اقامت كردند و به كارهای دینی و علمی بخصوص تشكیل كلاسهای تفسیر قرآن كریم پرداختند و ضمن آن به سازماندهی طلاب مشغول شدند. در زلزلة ویرانگر منطقه فردوس و كاخك و گناباد، كه خرابی و تلفات زیادی به بار آورد، با تعدادی از روحانیون و طلاب و بازاریان به آن سامان رفته و به طور چشمگیری اوضاع را مرتب كردند. ساواك بیشتر از قبل نسبت به ایشان حساس شده و بارها درس تفسیر ایشان را تعطیل كرد. در سال 46 مجدداً ایشان را در قم دستگیر كرده، ولی همان روز آزاد كردند. در سال 49 پس از فوت مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حكیم در رابطه با تبلیغ خط امام و مرجعیت ایشان دستگیر شدند و بیش از چهار ماه در زندان بودند و پس از آزادی مجدداً به فعالیت پرداختند. از جمله در تهران در انجمن اسلامی مهندسین در محرم سال 49 شبهای تاسوعا و عاشورا دربارة حدیث (من رای سلطان جائرا .....) سخنرانی بسیار پرشور و حماسهای كردند كه همه را تحت تأثیر قرار داد و پس از آن گروههای مسلح زیرزمینی با ایشان تماس گرفتند و در ارتباط با همین گروههای مسلح در سال 50، پس از عملیات انفجار دكلهای برق در هنگام جشنهای دو هزار و پانصدساله ستمشاهی، ایشان دستگیر و این بار تحت شكنجههای شدید قرارگرفتند و در سلولی تاریك و نمور و بدون هیچگونه روشنایی زندانی شدند، كه خود خاطرات آن روزها را در دیداری از موزة عبرت بیان كردند. رژیم، و علیرغماین همه فشار، با مقاومت دلیرانة این روحانی شجاع و آزاده روبرو شد و دریافت كه نمیتواند از او چیزی به دست آورد، به ناچار پس از پنجاه و چند روز (حدود دو ماه) وی را آزاد ساخت. ایشان دوباره به فعالیت مشغول شدند. این بار مسجد امام حسن (ع)، كه آن موقع مسجد كوچكی بود، به پایگاهها اضافه میشود و در آن به اصرار عدهای از علاقهمندان به اقامة نماز جماعت و درس تفسیر پرداختند. و بدین ترتیب به سبب ارتباطههای مخفی و محدود و ارتباط مستقیم شبانهروزی از طریق مسجد، به تعداد مردم نیز اضافه میشود. بعد از مدتی از ایشان برای امامت جماعت مسجد كرامت، نزدیك باغ نادری مشهد كه یكی از شلوغترین و حساسترین نقاط این شهر است، دعوت به عمل میآمد كه به علت ازدحام مردم و استقبال شدید انبوه مردم، ساواك مسجد را برای مدتی تعطیل میكرد. این نوع فعالیت خیلی مؤثر بوده و مورد توجه همه به خصوص شهید مطهری و شهید باهنر قرار گرفت.
مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی صریح میگفتند كه آقای خامنهای امید آینده است و مشهد كه میروید حتماً با ایشان دیدار نمائید. این فعالیتها موجب شد كه ایشان تحت مراقبت ویژه بوده و همواره با احضار به ساواك بازجویی شوند و یا منزل ایشان را محاصره كنند و از رفت و آمد افراد ممانعت به عمل آورند و به تدریج درسهایایشان را نیز با زور تعطیل كنند.
و بالاخره هم در دیماه سال53 ایشان را دستگیر و به تهران آوردند و در زندان و شكنجهگاه مخوف ساواك یعنی كمیته مبارزه با خرابكاری به طور انفرادی محبوس كردند. این دوره از زندان حدود دو ماه به طول انجامید و تمام این مدت در سلولهای انفرادی یا دو سه نفره همراه با شكنجههای شدید گذشت. علیرغم همة این فشارها و شكنجهها ساواك مخوف شاه، نتوانست پی به اسرار این شاگرد مقاوم امام ببرد و حتی نتوانست مدركی ولو كوچك از ایشان به دست آورد كه وی را به دادگاه بفرستد و محكومیتی برای او بگیرد. لذا به ناچار در زمستان 54 ایشان را رها ساختند و معظم له دوباره به مشهد رفتند و باز مبارزه و جهاد خستگی ناپذیر را دنبال كردند. این بار مسئولیتها بسیار شدیدتر از گذشته بود. با اوجگرفتن مبارزات و آشكار شدن انحراف در سازمان مجاهدین خلق و قضیه اشعابات و ماركسیست شدن بخش اعظم آن و احساس روحانیت و مردم به لزوم تشكلی اسلامیكه در رأس آن به جای افراد عادی و سیاسی افرادی روحانی و آشنای به فقه و سیاست باشند، در مشهد هسته اولیه تشكلی اسلامیبه رهبری امام و مدیریت روحانیت متعهد و انقلابی شكل یافت. خبر این تشكیلات را به زندان برای علمای در بند مثل آقای هاشمی رفسنجانی و .... فرستادند و آنها هم آن را تأیید كردند. شهید آیت الله مرتضی مطهری هم در همان سال در پیامیكه از نجف از طرف امام آورده بودند مبارزان سابقه دار را گردهم جمع كردند. همین ارتباطات باعث گردید كه تظاهرات عظیم سالهای 56 ـ 57 سازمان یابد. نقش ایشان در پایهگذاری این تشكل بسیار قابل توجه است. آن هم تشكلی كه به سبب خدا و جهاد و شهادت پدید آمده بود نه برای قدرت طلبی و به دست آوردن موقعیت و مقام.
تبعید به ایرانشهر
در گیرودار این فعالیتها و در نقطة اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 56 رژیم ستمگر با نهایت خشونت ایشان را دستگیر كرد و پس از چند شب زندان ایشان را به ایرانشهر تبعید كرد. و این دورانی بود كه بسیاری از علماء، مدرسین، وعاظ، نویسندگان زندانی یا شكنجه شدند. اما تبعید و آب و هوای گرم و دمدار ایرانشهر كمتر از آن بود كه این مظهر جهاد و تلاش و مبارزه را آرام سازد. ایشان آنجا نیز از فرصت استفاده كرده درایجاد وحدت و همبستگی بین نیروهای مبارز آن سامان و نیز وحدت بین برادران شیعه و سنی كوشیدند و موفقیت زیادی به دست آوردند. و با تماس با مردم و تبلیغ و برطرف ساختن مشكلات و محرومیتهایاین استان نقش مهمی در توجه مردم به امام و روحانیت و اسلام و انقلاب ایفا كردند. اتفاقاً در آن سال در ایرانشهر سیلی آمدكه منجر به بی خانمان شدن و صدمه دیدن عده زیای از مردم شد. آیت الله خامنهای با استفاده از تجربه فردوس و گناباد گروهی از روحانیون و طلاب را بسیج كردند. و گروه امداد روحانیت را تشكیل دادند. و این گروه به قدری در كار امداد و تبلیغ و تحریك و تشجیع مردم موفق شدكه ساواك وحشت كرد. ایشان را احضار كرده و رئیس ساواك به معظم له گفت:
«دیشب در كمیسیون امنیت شهربانی به ساواك گفتم شما چقدر بی عرضه هستید كه هیچ كاری نكردید. یك تبعیدی ببینید اینجا چه اوضاعی درست كرده!.»
این تبعید تا سال 57 طول میكشید و در این سال با اوجگیری انقلاب و بیرون رفتن كنترل اوضاع از دست رژیم، ایشان به مشهد گشت و بیش از پیش به فعالیت پرداخت.
فعالیتهای دوران انقلاب
شورای انقلاب اسلامی
مسلماً پس از مقام رهبری یكی از مهمترین اركانی كه در پیروزی انقلاب و ادارة آن پس از پیروزی نقش اساسی داشته است، شورای انقلاب اسلامی بود. در مورد اعضا شورای انقلاب میفرمایند: «البته شورای انقلاب به مقتضای مصلحت روز، افراد دیگری را هم پذیرفت كه دارای خطوط سیاسی دیگری بودند و به تدریج چهره آنها روشن گردید اما آن گروه كه پایه و اساس انقلاب بودند و حافظ اصول و حدود و معیارها بیشتر همین برادران بودند. اینها با همه سختیهایی كه كار با افراد لیبرال و مهرههایی مانند ابوالحسن بنی صدر در برداشت به خاطر انقلاب و مصالح امت اسلامیتحمل كردند و با سعی و كوشش كارها را به سامان رساندند، ضمن اینكه در مواقع لزوم در مقابل آن افراد مقاومت لازم را مینمودند». اگرچه بزرگانی چون حضرات آیات و حجج السلام طالقانی، مطهری، موسوی اردبیلی، مهدی كنی، دكتر باهنر، هاشمی رفسنجانی و .... نیز در آن شورا حاضر بودند.
كمیته استقبال از امام
هسته اصلی تظاهرات و راهپیماییها، در سالهای 56 ـ 57 گروههایی بودند كه تحت مدیریت شهید مظلوم آیت الله سیدمحمد بهشتی و شهید مطهری و شهید دكتر محمد جواد باهنر و یارانشان اداره میشدند. و هستههای اصلی در شهرستانها نیز روحانیونی از قبیل شهیدآیت الله شیخ محمد صدوقی، شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب و........ بودند كه در ارتباط با هسته اصلی قرار داشتند. در استان خراسان شاخص ترین فرد روحانیت مبارز حضرت آیت الله خامنهای بود كه در مركزیت همة تظاهرات و راهپیماییها قرار داشتند. حاصل این جریانات به فرار شاه و بازگشت امام خمینی انجامید و برای اداره امور استقبال كمیته استقبال از امام پدید آمد كه پایگاه آن در مدرسه رفاه بود. امام كه به كشور تشریف آوردند كمیتههای مختلف در مدرسه رفاه و علوی تشكیل شد و آنهایی كه قبلاً تشكیل شده بود به كار خود با نظم و جدیت بیشتری ادامه داد. آیت خامنهای مسئولیت تبلیغات دفتر امام را به عهده گرفت و این قسمت از كار را، كه بسیار كار شاق و پر زحمتی بود، به خوبی اداره كردند. خاطرات این روزهای پر هیجان، كه هر لحظه خبری نو و حادثهای جدید پدید میآمد و ملت ما پایههای ستم دو هزار و چند ساله خودكامان و جلادان شاهنشاهی را در هم میریخت، باید به طور جداگانه نوشته شود. اما از بین همة آنها، باید گفت ایشان به خوبی توانستند توطئهها را به بهترین نحو خنثی نمایند.
اولین مقاله از صدای جمهوری اسلامی
از كارهای خوبی كه در دفتر تبلیغات امام صورت گرفت انتشار نشریهای به نام امام بود كه به یاد اقامت امام در تهران چند شماره منتشر گردید. حضرت آیت الله خامنهای چند مقاله در این نشریه به یادگار نوشتند و جالب است كه روز 22 بهمن، كه رادیو به دست مردم افتاد، مقالهای كه ایشان با عنوان «پس از نخستین پیروزی» نوشته بودند اولین مقالهای بود كه در رادیو خوانده شد.
مأموریت به سیستان و بلوچستان
در فروردین ماه 58 از طرف امام خمینی مأمور رسیدگی به اوضاع و خواستههای استان سیستان و بلوچستان شدند و خدمات ارزندهای در آن سامان به مردم محروم و رنجدیده آن استان نمودند.
نماینده شورای انقلاب در وزارت دفاع
در سال 58 نمایندة شورای انقلاب اسلامی در وزارت دفاع شدند و سپس مسئولیت معاونت وزیر دفاع را نیز پذیرفتند و در این مسئولیتها خدماتی ارائه كردند.
سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
در سال 58 حضرت آیت الله خامنهای سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به عهده گرفته و توانستند آنجا را سر و سامان دهند.
رسیدگی به امور دانشجویان
ایشان همیشه مورد توجه نسل جوان و دانشگاهی بوده و لذا بنا به تمایل امام، دانشجویان مسائل خود را با ایشان در میان میگذاشتند.
امامت جمعه تهران
اندكی پس از فوت مرحوم آیت الله سیدمحمود طالقانی امام امت طی حكمی آیت الله خامنهای را به امامت جمعه تهران منصوب فرمودند.
نمایندگی مجلس شورای اسلامی
با شروع انتخابات مجلس شورای اسلامیدوره اول، از سوی ائتلاف بزرگ،كه از روحانیت مبارز تهران و حزب جمهوری اسلامیو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و برخی دیگر از انجمنها و سازمانها و گروههای اسلامی متشكل بود، نامزد نمایندگی مجلس از تهران گردیدند و با اكثریت عظیم حدود یك میلیون و چهارصد هزار رأی در دور اول به مجلس راه یافتند. در سال 59 از طرف امام به سمت مشاور معظم له در شورای عالی دفاع انتخاب شدند. در روز ششم تیرماه 1360، یعنی یك روز قبل از حادثه عظیم هفتم تیر، در حالی كه در خانة خدا (مسجد ابوذر) مشغول سخنرانی بودند مورد سوء قصد ناجوانمردانه منافقین و گروه فرقان قرار گرفته به شدت زخمیمیشوند و به بیمارستان منتقل شدند. اما خداوند متعال وجود پر بركت ایشان را برای خدمت به ملت مسلمان ایران حفظ كرده و به زودی پس از اینكه سلامت خود را باز یافتند دوباره همچون گذشته پرشور و با نشاط به انجام وظیفه در سنگرهای مختلف پرداختند.
نماز جمعه تاریخی
سخنان ارزشمند امام جمعه تهران در نماز جمعه دشمنشكن مجموعهای از معارف اسلامی و تحلیلهای سیاسی و رهنمودهای ارزنده است و حماسه عظیم و پرشكوه نماز جمعه تاریخی و بی سابقه (مورخ 24/12/63) در حالی كه انفجار در صف نمازگزاران چندین شهید و دهها مجروح گرفته بود و موج انفجار جایگاه نماز جمعه را لرزانده و پارههای پیكر پاك شهدا را بر اندام دیگر نمازگزاران نماز جمعه پاشیده بود و از آسمان هواپیماهای آخرین مدل استكبار تهدید به بمباران میكرد و صبح آن روز تهران را بمباران كرده بود و صد هواپیما با شلیك مداوم خویش غوغایی بپا كرده بودند، ولی در سایة قدرت روحی امام جمعه و آرامش قلبی او و تأییدات الهی همه استوار و محكم برجای ماندند و صفها همچنان مرتب باقی ماند و امام جمعه با نهایت قدرت به خطبهها ادامه داد بدون اینكه لرزشی در طنین صدای او پدید آید. و سپس نماز را در نهایت طمأنینه و با توجه خاص خواند و دوست و دشمن را به شگفتی فرو برد و امام امت در پیام سال نو به آن اشاره كرده فرمودند: «من فراموش نمیكنم قصه روز جمعه را كه آن طور با شكوه، با نورانیت و با استقامت گذشت، آن طور با طمأنینه با آن صداهایی كه میآمد. من ملاحظه میكردم، نگاه میكردم مخصوصاً نگاه میكردم ببینم در بین مردم چه وضعی هست. ندیدم حتی یك نفر را كه تزلزلی در او پیدا بشود و آن وقت امام جمعه آن طور با آن طنین قوی صحبت كرد. مردم آن طور گوش كردند و فریاد زدند كه ما برای شهادت آمدیم.»
ایشان پس از انفجار مقر ریاست جمهوری توسط منافقین و شهادت شهیدان محمد علی رجایی (رئیس جمهور) و دكتر محمد جواد باهنر (نخست وزیر)، با اكثریت قاطع آراء ملت به ریاست جمهوری برگزیده شدند و سپس در پایان دوره اول مجدداً توسط ملت به دومین دورة ریاست جمهوری انتخاب گردیدند. با رحلت جانگداز حضرت امام خمینی (ره)، مجلس خبرگان در 14 خرداد 68 به اتفاق آرا، ایشان را برای رهبری انقلاب اسلامی و امت بزرگ اسلام انتخاب نمودند و تا امروز با صلابت و نورانیت انقلاب اسلامی را به سمت همان اهداف وصولی كه امام بزرگوار ترسیم فرموده بودند، هدایت نموده اند و به لطف الهی تا ظهور صاحب اصلی انقلاب، حضرت بقیةاللهالاعظم، ارواحنا له الفدا با قدرت و محبوبیت روزافزون آن را هدایت خواهند فرمود.
خط ما همان خط امام است.
آینده در قلمرو اسلام
نویسنده: سید قطب
مترجم: سید علی خامنهای
مقدمه كتاب آینده در قلمرو اسلام
سخنی از مترجم
گرایش عموم طبقات، بویژه نسل جوان، به مسائل مذهبی و علاقهای كه به فراگرفتن این مسائل و تحلیل و تحقیق بیشتر آن نشان میدهند، نویدی است به اینكه همراه با ترقی سطح معلومات موقعیت دین نیز رو به آشكار شدن است و شاهد صدقی است بر این ادعا كه اسلام نه تنها با دانش و خرد مخالف نیست، بلكه چون بازیافتن موقعیت واقعی و جهانی شدنش در گرو علم و اطلاع جهانیان است، پشتیبان و مؤیّد علم و خرد نیز میباشد.
در چنین موقعیتی بیش از همه بر رجال دینی و طلایهداران مذهب است كه از این خواست طبیعی به نفع مقاصد انسانی بهرهبرداری كنند و برای این منظور در وضع خود تجدید نظری به عمل آورند و بر طبق این تقاضا، متاع ارزندة خویش را با وضعی مناسب و به شكلی كاملاً نو به بازار افكار عرضه دارند.
امروزه با توجه به اینكه فلسفههای جدید و نظریههای فریبنده و خوش ظاهر در همه جای جهان افكار نواندیش را به خود جلب كردهاند و به وضعی ماهرانه قوای معنوی و مادی را در اختیار گرفتهاند، نمیتوان توقع داشت كه مكتب ما ـ با همة اصالت و امتیازی كه دارد ـ در همان لباس قدیمی بتواند غریزة نوطلبی جهانیان را اشباع كند و حقیقت درخشندة خود را ـكه كهنگی بردار نیست ـ به بشریت بنمایاند.
برای ما جای تردید نیست كه اسلام، با قدرت و نفوذ طبیعی خود، بالاخره بر اورنگ حكمرانی جهان خواهد نشست و شعاع جانبخش خود را تا اعماق تاریكیهایی كه بشریت گرفتار آن است خواهد فرستاد و قدرتهای مهاجم را خواه و ناخواه مجبور به عقبنشینی خواهد كرد و آخر كار، سربلند و پیروز جلوهگری خواهد نمود. ولی با این همه،آیا جایز است كه آیندة موعود اسلام بهانة تنبلی و سهلانگاری ما شود و ما را از وظیفة حتمی و اهمال ناپذیرمان باز دارد؟
به طور مسلم آینده در صورتی قابل تحقیق است كه جهان بشریت اسلام را بشناسد و از مقررات سازنده و زندگی بخش آن اطلاع یابد؛ و فقط در این صورت است كه آن را خواهد پذیرفت و طوق اطاعتش را بر گردن خواهد افكند.
حقیقت این است كه اسلام ـ با همة وسعت مرز كنونی ـ دینی ناشناخته و غریب است و علی رغم آنچه برخی ساده دلان به تبعیّت از تبلیغات دشمنان میپندارند، اقامة مظاهر آن در میان ملل اسلامی نمیتواند دلیل شناخته شدن و ادای حق آن باشد.
در میان ملل اسلامی، اكثریت مردم مسلمان، هنوز اسلام را عبارت از تشریفات و مراسمی بیارتباط به زندگی میدانند و از مبانی اساس آن، كه قسمت اعظم این مكتب حیاتی را تشكیل میدهد، غافلاند.
هنوز این آیین الهی را شعائر ـ آن هم شعائری بی مغز و نه نمایندة واقعیات ـ گمان میكنند و از طول اسلامی بیخبر و بیاطلاعاند. هنوز نتوانستهاند بپذیرند كه اسلام برنامة زندگی است و تنها عمل به قسمتی از مقررات شخصی آن كافی نیست كه عمل كننده را در شمار مسلمان درآورد.
بدون تردید، این بیخبری و انحراف امری طبیعی نیست و اگر هم از آغاز به طور طبیعی به وجود آمده باشد به طور قطع بعدها دستهای پلید دشمنان با نقشههای دقیق و ماهرانه آن را تقویت كرده و مسلمین را از واقعیت اصیل اسلام بیخبر نگاه داشته است.
پس از به وجود آمدن انقلاب صنعتی و پیدایش كارخانههای عظیم و مصنوعات جدید در اروپا، غربیان چشم طمع به نفت و سایر مواد خام زیرزمینی كه در كشورهای آسیایی و آفریقایی به وفور وجود داشت دوختند.
آنها به معادن كشورهای شرقی برای بهرهبرداری از مواد خام و به زمینة تقاضای آنان برای به وجود آوردن بازار و فروش مصنوعات خود نیازی مبرم داشتند، واین نیاز شدید مستلزم آن بود كه این سرزمینهای سرشار از منابع طبیعی را بكلی تصرف كنند یا لااقل اراده و اختیار آن را به هر شكل ممكن در دست گیرند. و این ضرورت بود كه مسئلة استعمار را به وجود آورد.
از آن تاریخ، دست اندازههای غاصبانة غربیان به ممالك شرقی به صورتهای گوناگون آغاز شد و مبلغان مذهبی، كمپانیهای تجارتی، وامهای طویلالمدت، كمكهای بلاعوض، مستشاران نظامی و غیره به این كشورها سرازیر شدند و این كشورها را تیول اربابان غربی قرار دادند.
بالطبع دولتهای مهاجم كه چشم طمع به سرزمینهای غنی و سرشار شرق دوخته بودند میبایست در اولین قدم قدرتها و نیروهای معنوی را كه در میان ملل شرق وجود داشت، در هم كوبند و هر عقیده یا روحیة اصیلی را كه ممكن بود روزی به صورت حربهای مؤثر علیه منافع آنان به كار رود از میان بردارند.
در كشورهای اسلامیشرق این نیروی معنوی چیزی جز اسلام نبود، زیرا اسلام با تعلیمات خاصی كه به مسلمانان تلقین میكند كه از همة امتها و جمعیتها برتر و بالاترند؛ آنان را حزب خدا مینامد و حزب خدا را تنها حزب پیروزمند و رستگار معرفی میكند؛ و به آنان میآموزد كه در برابر دشمنان ملل خارجی شخصیت و استقلال خود را از دست ندهند و از اظهار ضعف و زبونی در برابر دشمنان بپرهیزند؛ و نوید میدهد كه آخرین امت و دردستگیرندة سرنوشت جهان و جهانیاناند؛ و همچنین با احكام انقلابی و محركی همچون وجوب جهاد و فداكاری در راه حفظ و توسعة دین، و وجوب امر به معروف و نهی از منكر و وجوب همبستگی و اتحاد، و ممنوعیت كمك به دشمنان دین و لزوم شدت و خشونت در برابر آنها، دشمنی بزرگ و آشتیناپذیر برای استعمارگران بود و نقشههای آنها را نقش بر آب میساخت. لذا طبیعی بود كه در صدد برآیند این نیروی معنوی را از ملل شرقی سلب كنند و این سلاح برنده را از آنان بازستانند.
اما از طرفی، قلع و قمع یك عقیدة مذهبی كه در طول چند قرن در اعماق روان ملتی ریشه دوانیده است، كاری نبود كه به آسانی و در زمانی كوتاه صورت پذیرد و حتی ممكن بود كه چنین اقدامی از طرف دشمنان احساسات مذهبی مسلمین را علیه آنها برانگیزد و نقشههای آنها را كه جز در لباس دلسوزی و مهربانی قابل اجرا نبود، خنثی سازد.
بنابراین، بهترین تدبیر آن بود كه ظواهر و تشریفات چشمگیر و پر سر و صدای اسلام را حفظ كنند، ولی جنبههای انقلابی دین و تعالیمی را كه موجودیت واقعی دین بسته به آنهاست و جامعة اسلامی را بر سر راه تجاوزات آنها قرار میدهد از دین بگیرند و دین را به صورت موجودی بیتأثیر و مهمل و بیاعتنا نسبت به خود درآورند.
این كار در حقیقت همان هدف نهایی آنها یعنی نابود ساختن دین بود، با این تفاوت كه اولاً احساسات دینی افراد را ارضا میساخت و مانع شوریدن آنان بر استعمارگران میشد، و ثانیاً ظواهر دینی و تشریفات میان تهی و پر سر و صدای دین میتوانست جلو نفوذ سیاستهای دیگری را كه به طور علنی نابودی مذهب را سرلوحة برنامة خویش قرار داده بودند بگیرد و خلاصه حربهای در دست استعمارگران باشد، و به عبارت دیگر، با این نقشه دین را كه دشمن سرسخت آنها بود حامیو مدافع خویش و سپری در برابر هجوم رقیبان خود ساختند.
این تدبیر ماهرانه به مرحلة عمل درآمد؛ روز به روز بر جلوة تشریفات دینی افزوده شد؛ مساجد و محافل وابسته به دین پررونقتر گشت؛ مردم به اقامة شعائر و ظواهر دلبستهتر شدند ولی به موازات این اقبال عمومی، روح و حقیقت احكام دینی از میان آنان رخت بربست؛ اصول اسلامی فراموش شد و آتشفشان دین كه انفجارش جهانی را تكان میداد به سردی و خاموشی گرایید.
پیروان همان دینی كه قرآنش فریاد میزند: «لن یجعل الله للكافرین علی المسلمین سبیلا» و «ولیجدوا فیكم غلظة» و «اشدّاء علی الكافر رحماء بینهم» و «كنتم خیر امة اخرجت للناس، تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر»، دروازههای فكر را به روی مهاجمان غربی و دیدگان را به سوی دروازههای غرب گشودند و آنها را الهامبخش فكر و عمل قرار دادند و همراه با ذخیرههای سرشار زیرزمینی برنامة آسمانی و سرمایة ایمان و عقیدة خود را نیز دو دستی تقدیم آنها كردند و خلاصه دنیا و آخرت خود را سفیهانه از دست دادند.
ما امروز در برابر چنین وضعی قرار گرفتهایم. باید به خود تكانی دهیم و این سرپوش مصنوعی را به یك سو افكنیم و واقعیت دین را به جامعة خود بشناسانیم و بار دیگر این قدرت معنوی و آسمانی را در دست گیریم.
باید با مجاهدتی خستگیناپذیر و با تحمل هر نوع محرومیت و ناكامی به مردم بفهمانیم كه این شیء مهمل و بیخاصیت دین نیست. این ظواهر بیمغز و دور از معنی، آن نیست كه پیغمبر به عنوان آخرین و كاملترین برنامة آسمانی به جهانیان عرضه داشت؛ انجام قسمتی از فرایض دینی، آن هم نه به طور كامل و با وضع اولی خود، نباید غریزة دین طلبی ما را ارضا كند و ما را از تلاش در راه دین باز دارد. باید به مردم بقبولانیم كه دین ما را بردهاند و اگر هم تاكنون چیزی از آن باقی مانده باشد، به زودی خواهند برد. باید وظیفة دفاع از دین را به آنان یادآور شویم و اثبات كنیم كه این وظیفه امروز متوجه همة مسلمانان است. باید اصول و مبانی اساسی اسلام را با تحلیل كامل تدوین كنیم و در اختیار همگان قرار دهیم و آنان را با احكام اصولی اسلام آشنا سازیم.
این رسالتی فوقالعاده دشوار، ولی به همان اندازه حیاتی و بزرگ است. این همان رسالت پیامبران بزرگ الهی است كه تاریخ و زندگانیشان را خواندهایم و میدانیم كه در راه انجام آن تا پای جان ایستادند و عزیزترین سرمایههای خود را فدا كردند.
كتاب حاضر با همه كوچكی حجم، قدمیبزرگ و مؤثر در راه انجام این رسالت است. مؤلف عالیقدر و بزرگوار كوشیده است در ضمن فصول این كتاب كه به وضعی ابتكاری منظم شدهاند، ابتدا ماهیت دین را آن چنانكه هست معرفی كند و پس از بیان اینكه دین برنامة زندگی است و شعائر و مظاهر دینی آنگاه ضروری و سودبخش است كه نمایندة واقعیات و نشاندهندة حقایق باشد، با زبانی شیوا و جهانبینی خاص خود اثبات كند كه سرانجام حكومت جهان در اختیار مكتب ما و «آینده، در قلمرو اسلام» خواهد بود.
وی پس از بررسی اجمالی مبانی كمونیزم، مكتبی كه بیش از نیم قرن است در هر گوشة جهان جمعی را به خود متوجه ساخته و بیش از یك سوم نیروهای انسانی در اختیار گرفته و برای ملتهای عقب افتاده و محروم، همچون امیدی رؤیایی، لذتبخش و شیرین است؛ و پس از تحلیل یكی دو نمونه از برنامههایی كه دانشمندان غیر كمونیست برای نجات بشر از وضع نابسامان كنونی پیشنهاد میكنند، با دقتی درخور تحسین و با سنجشی عمیق و محققانه ثابت كرده است كه این برنامة كامل و وسیع خود زندگی انسانها را ـ با حفظ مزایای انسانیت ـ اداره كند اسلام است.
كتابهای دیگر این نویسندة متفكر و مجاهد نیز هر كدام قدمی است در راه تدوین مكتب و حربهای است در برابر آنهایی كه اسلام را غیر منطقی و غیر اصولی و بیخاصیت و بیتأثیر میپسندند.
در خاتمة این مقاله، تذكر دو نكته لازم به نظر میرسد:
اول آنكه در ترجمة این كتاب كوشش شده است كه مقصود نویسنده به طور كامل ادا شود و به بهانة ترجمة آزاد، قسمتهایی از اصل مطلب اسقاط نگردد، ولی با این حال به خاطر روانتر شدن متن ترجمه و قابل استفاده بودن برای همه از ترجمة كلمه به كلمه و در پارهای موارد جمله به جمله كه ناگزیر موجب اغلاق و احیاناً ادا نشدن روح سخن است اجتناب شده است. عناوین فصلها در یكی دو مورد تغییر یافته و به عناوین فصل عموماً اضافه شده است.
دوم آنكه نسبت به چند نفر از اشخاصی كه در فصل آخر كتاب، به منظور تجلیل از آنان نامشان ذكر شده، با مؤلف هم عقیده نیستم ولی به خاطر توافق در اساس مطلب از ذكر اعتراض و آوردن پاورقی اجتناب شده است.
امید است كه این خدمت ناچیز و كوچك، در پیشگاه خدای بزرگ، مقبول افتد و ما را در راهی كه مورد رضای اوست تأیید فرماید.
سیدعلی خامنهای
مشهد
فروردین 1345
به روایت اسناد ساواك
شهربانی كل كشور
به موجب نامه شماره14667/324 مورخ 11/4/45 سازمان اطلاعات و امنیت كشور كتاب "آینده در قلمرو اسلام" نوشته سید علی خامنهای كه در چاپخانه خراسان ( مشهد ) به چاپ رسیده و حاوی مطالب خلاف مصلحت میباشد چون چاپ و انتشار كتاب مذكور برخلاف مقررات و بدون تحصیل مجوز قانونی صورت گرفته خواهشمند است مقرر فرمایید به نحو مقتضی فعلاً از توزیع آن جلوگیری نموده نتیجه را ضمن ارسال دو نسخه از كتاب به این وزارت اطلاع دهند تا پس از بررسی مندرجات آن نظر نهایی اعلام گردد.
از طرف وزیر فرهنگ و هنر
سند دوم
محترماً معروض میدارد ساواك خراسان با ارسال یك جلد كتاب فوق اعلام داشته كه احمد مجری سازان طوسی فرزند علی اكبر در تاریخ 1/3/45 هنگام حمل 700 جلد كتاب مزبور كه ترجمه سید علی خامنهای و مطالب آن بر خلاف مصالح كشور تشخیص داده شده بازداشت گردیده است.
كتاب مذكور در این بخش مورد بررسی قرار گرفت و ذیلاً دو فقره از مندرجات آن كه تحریكآمیز و خلاف مصالح كشور میباشد به عرض میرسد.
در صفحه 164 ضمن پاورقی بقلم مترجم چنین نوشته شده است: «.... فی المثل اگر دیدیم دستگاههای استعماری و استبدادی با برخی از شعائر به اصطلاح دینی نه تنها مخالفتی ابراز نمیدارند بلكه تا آنجا كه موجب جلب وجهه ملی و مقدور آنان است به آن هم كمك میكنند و مثلاً حتی اسب هم برای تعزیه خوانیها و شمشیر هم برای قمهزنیها میفرستند و یا در مراسم جشنها و سوگواریهای مذهبی با ملت در سرخ و سیاه پوشیدنیها همكاری میكنند و در محافل سوگ و شادی شركت میجویند یا خود مجالسی از این قبیل بر پا سازند. باید كشف كنیم كه این ظواهر و تشریفات یا اساساً از مذهب نیست و یا اگر هست به قدری از واقع حقیقت دور مانده و منحرف گشته است كه نه تنها با نقشههای ضد دینی این عناصر مخالف مذهب مخالفتی ندارد بلكه حتی مدد كار و زمینه ساز آن نقشهها است و بعكس اگر مشاهده كردیم كه همین دستگاهها با آن تظاهرات مزورانه و ریاكارانه و با ادعای خندهآور حمایت از دین هرجا با تعلیماتی عمیق و آموزنده مواجه میشوند هر جا جلوهای از تحرك و خروش مذهبی احساس میكنند با زبان و قلم با اسلحه سرد و گرم و خلاصه با هر وسیله مقدور به مخالفت بر میخیزند. زندانها را پر میكنند مردان را از وطن آواره میسازند.
زبانها را میبرند دستها را به زنجیر میبندند میكشند و غارت میكنند میكوبند و با خاك یكسان میكنند هرگاه با این عكسالعملها مواجه شدیم لازم است بفهمیم كه گمشده خود را بازیافته و دین صحیح را بدست آوردهایم....»
همچنین در صفحه 171 ذیل پاورقی به قلم مترجم چنین نگاشته شده: «.... و در این روزگار نیز كه روزگار بحران تپشها و عصیانها است روحانیت شیعه به پیروی از سلف صالح خویش در برابر تعهدیات بدعتهای حاكمان كارفرما زمان خود آرام ننشست و زعیم بالاستحقاق تشیع ابوذرصفت به زندان و تبعید تن در داد و دیگر رجال دینی هر یك به شكلی و گونهای او را در این اقدام افتخار آمیز همقدم شدند و آنانكه همچون سلول سرطانی از این مانور یكنواخت و عمومی سر باز زدند و از راه منحرف گشتند و به صف دشمن پیوستند جز لعن و نفرین همگانی و همیشگی طرفی برنبستند و امید كه با تیغ خشم و انتقام ملت مسلم از بیخ و بن قطع شوند.
نظریه:
با توجه به مراتب فوق در صورت تصویب از طریق بخش 324 به شهربانی كل كشور اعلام گردد كه در مورد كتاب فوق برابر مقررات و قوانین جاری اقدام گردد.
كتاب یاد شدة بالا نوشته سید علی خامنهای كه در چاپحانه خراسان (مشهد) چاپ و انتشار یافته حاوی مطالب خلاف مصلحت میباشد.
؟ است مقرر فرمایند چنانچه كتاب مورد بحث بدون اخذ مجوز قانونی طبع و نشر گردیده نسبت به جلوگیری از توزیع آن به هر نحوی كه آن وزارتخانه مانعی بدانند اقدام و از نتیجه این سازمان را مستحضر فرمایند.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت كشور ـ سپهبد نصیری
از شهربانی كل كشور اداره اطلاعات
به ریاست سازمان اطلاعات و امنیت كشور
دربارة كتاب آینده در قلمرو اسلام
وزارت فرهنگ و هنر طی نامه شماره 147-511/م مورخ 25/4/45 مستند به نامه شماره 14667/321-11/4/45 آن سازمان اعلام داشته چون كتاب آینده در قلمرو اسلام نوشته آقای سیدعلی خامنهای كه بدون مجوز در چاپخانه خراسان (مشهد) به چاپ رسیده، حاوی مطالب خلاف مصلحت میباشد بایستی از انتشار آن جلوگیری به عمل آید. علیهذا دستورات لازم به ادارات مربوط و شهربانیهای شهرستانها داده شد گزارش واصله از شهربانی مشهد حاكی است 700 جلد كتاب مذكور كه در آن چاپخانه موجود بوده و آقایان احمد مجری سازان طوسی و سید حسن طوبیپور كه قصد خارج نمودن آنها را از چاپخانه خراسان داشتند مأمورین آن شهربانی با مأموران ساواك مشهد تشریك مساعی به عمل آورده در نتیجه نامبردگان دستگیر و با نسخ كتاب مزبور به ساواك مشهد اعزام و تحویل گردیده است.
رئیس شهربانی كل كشور. سرلشكر مبصر