انقلاب اسلامی نفی سکولاریسم در ‌جهان بود

در این همایش کارشناسانی مانند حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌اکبر رشاد، حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا و دکتر حسین کچوئیان اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی و حجت‌الاسلام و‌المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علی‌رضا قائمی‌نیا رئیس پژوهشکده اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به ارائه سخن پرداختند که اکنون گزارشی کوتاه از سخنان آنان پیش روی شماست.

رشاد: وارد پست سکولاریسم شدیم
سکولاریسم پیشینه تاریخی دارد، آنچه بیشتر مورد توجه واقع شده مسأله‌ای است که در قالب معاهده معروف درباره املاک کلیسا و انتقال مالکیت آن و خلع ید از کلیسا انجام پذیرفت. این امر مفهوم حقوقی سکولاریسم را تداعی می‌کند، یعنی این‌که اموال و امکانات کلیسا از حصر دستگاه کلیسایی خارج و از آن به تعبیری قدسی‌زدایی شود و در اختیار دولت غیردینی قرار گیرد. با توجه به پیشینه تاریخی این مقوله و با توجه به کاربردهای متنوعی که این واژه در ادبیات معاصر پیدا کرده، سهم این اصطلاح را باید به مراتب کاربردی کرده و ابعاد آن را مشخص کرد. باید به ادوار و بازه‌های زمانی توجه داشت که هر از چندی، با ظهور یک متفکر یا یک رخداد معانی جدیدی یافته است. سکولاریسم به معنای مختلفی به کار می‌رود. این اصطلاح گاه با نگاه هستی‌شناسی به کار می‌رود و در ادبیات معاصر گاه به ملحدین سکولار گفته می‌شود که چندان بی‌سابقه نیست. در برخی تعابیر سکولاریسم به دوره رونق فلسفه یونانی باز می‌گردد و اگر به این طرز تلقی اعتنا کنیم سکولاریسم به یک پیشینه طولانی پیوند می‌خورد که افزون بر 24 قرن در حوزه هستی‌شناسی سابقه می‌یابد. از دیدگاه فیلسوفان اجتماعی و جامعه‌شناسی و فلاسفه اجتماع مثل مارکس و وبر مسیحیت ابزار، سرمایه و امکان به وجود آمدن سکولاریسم بوده است که چندان بی‌راه نیست. از حضرت مسیح(ع) نقل شده است که اعتنایی به امر دنیا نداشت، آخرت‌بسنده بود، دنیاگرا نبود و دنیاگر نیز نبود. اسلام معتقد است دنیا را باید آباد کرد و به آخرت هم اعتقاد داشت. ما قبول نداریم که حضرت مسیح(ع) بنای حکومت نداشت، اما به هر حال قرائت و تفسیر موجود چنین است. گمان می‌شود در دوران قرون وسطی، انحرافی در کلیسا رخ داده است و این روند در برخی بازه‌های زمانی تقویت شد.
دکارت با هستی‌شناسی انسان را گرانیگاه همه چیز قرار داد. کانت از دو جهت نقش وسیع‌تر و سهم گسترده‌تری در سکولاریسم دارد. او بر اخلاق و حقوق تأثیر گذاشت. فروکاستن دین تا حد برآیند اخلاق و انقطاع بنیادهای اخلاق از خداباوری توانست به سکولاریسم در حوزه معرفت کمک کند. پس از کانت، ریشه‌ها و بنیادهای سکولاریسم استوارتر می‌شود. اکنون با گذشت این ادوار به یک مرحله جدید رسیده‌ایم که از آن به پست سکولاریسم تعبیر می‌شود. پست سکولاریسم یک حقیقت است و تنها معرفت نیست و جای اثبات برای آن وجود دارد. امروز دوره جدیدی بروز می‌کند که غرب می‌خواهد راه رفته را باز گردد، غرب‌زدگان نیز در حال بازگشت هستند. پست سکولاریسم اکنون یک مسأله شده است. در دانشگاه تهران هابرماس نیز به این موضوع اشاره و اظهار کرد که مدرنیته آزمونی برای عصر ما شده است. این طرز تصور واقعیت ندارد و نیای پست سکولار اکنون این واقعیت را نشان داده است، پیشوند پست در سکولاریسم به این معناست که فرد از سکولاریسم عبور کرده است. در دوره جدید فرآیند دیگری از سکولاریزاسیون رخ می‌دهد و به معنای دیگر، می‌توان فهم دیگری از آن داشت به نوعی اذعان از شکست سکولاریسم و ندامت از سکولاریسم شکل می‌گیرد. همان‌طور که در پست مدرن گویی مقابله با مدرنیته رخ می‌دهد. در ایامی که در آن به سر می‌‌بریم، بعد دیگری از این مقوله پیدا می‌شود. امروز ابعاد سکولاریسم گسترده‌تر شده و همه مبانی معرفتی دارند و می‌توان برای آن مراتب مختلفی فرض کرد.

پارسانیا: سکولاریسم یعنی این جهانی‌ بودن
چه اتفاقی می‌افتد ترجمه یک لغت از درون یک فرهنگ به فرهنگی دیگر ـ هم از لحاظ معنایی و هم انگیزه‌ای ـ منتقل می‌شود. سکولاریزاسیون لغتی است که ما را در زبان‌های غیر غربی و اسلامی و در جامعه با مشکل مواجه می‌کند و می‌توان برای آن، معادل‌هایی چون جدایی دین از سیاست، عقلانیت، دنیوی‌گرایی، این جهانی و معادل‌های فراوان دیگری قرار داد. در فارسی از 2 دهه قبل معادل «عقلانیت» از سوی برخی مطرح شد و کلمه معادل دیگری که در عربی استعمال شده بود نیز به کار رفت یعنی «علمانیت» و این‌که ترجمه آن به عقلانیت درست است یا نیست، محل تأمل است. این‌که علمانیت از عقل گرفته شده ترجمه نادرستی است، اگر از علم گرفته شده باشد، بی‌قرابت نیست، ترجمه علم‌گرایی به عقلانیت بدون مسأله نیست. این ادعا، این القا را دارد که سکولاریسم محصول تعقل است و آنچه در مقابل آن است، نوعی بی خردی یا منع از خردورزی است.
فکر می‌کنم بهترین معادل برای سکولاریسم می‌تواند به معنای دنیا‌گروی و این جهانی‌بودن باشد. این نگاه در قبال یک نگاه قدسی و معنوی به عالم و هستی داشتن است. سکولاریسم بیش از آن‌که ابعاد معرفت‌شناسی و سیاسی داشته باشد، وقتی به صورت یک مکتب مطرح می‌شود، یک ساحت هستی‌شناسی است، اما وقتی به صورت یک فرآیند اجتماعی و تاریخی است، رویکرد دنیوی و این جهانی داشتن است، به همین دلیل ما نوعی سکولاریسم عملی داریم. به نظر نمی‌رسد قرار دادن معادل عقلانیت برای سکولاریسم درست باشد چرا که ترجمه آن به عرفی شدن نیز خطا بوده و موجب خطاهای بسیاری برای فهم این معنا می‌شود. نگاه قدسی و معنوی به عالم، خود با سطوحی از عقلانیت همراهی و همگامی دارد. نگاه سکولار داشتن به هستی نیز با سطحی از علم و عقلانیت همخوانی دارد و انحصار کردن معنای عقل و عقلانیت به سطح سکولار آن، اگر نوعی خطا نباشد، نوعی فعالیت ترویجی و تبلیغی نسبت به مسأله است. این عقل است که درباره تبعیت از الهه‌های دیگر و حسن و قبح آن سخن می‌گوید، عقل وسیله شناخت است و محصول آن، علم است. جهان سکولار با بودن اخلاق و علم الهی نمی‌تواند محقق شود.

خسروپناه: سکولاریزاسیون وارد جامعه نشود
امام(ره) با انقلابی که به راه انداخت، معادلات مهمی در حوزه جامعه‌شناسی برهم زد. بحث سکولاریسم یکی از این معادلات مهم بود و امام(ره) با تحقق انقلاب اسلامی ایران در آن تغییر ایجاد کرد و اکنون کارکرد دین در حیات اجتماعی، یکی از بحث‌های مهم جامعه‌شناسی است.
اکنون که برکت تشکیل جامعه دینی را داریم، باید تهدیدهای دنیای سکولار را بشناسیم و این امر را از نهادهای نظام شروع کنیم. در آموزه‌های اسلامی تأکید شده است قاضی باید مجتهد عادل باشد، وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد، مجتهد به اندازه کافی نبوده بنابراین حکم ثانوی صادر شد که کارشناسانی با نظارت مجتهدان آغاز به کار کنند. اگر تدبیر نباشد که حکم ثانوی به حکم اولی نزدیک بشود، خود را به جامعه سکولار نزدیک کردیم. قوه قضاییه باید برنامه‌ای داشته باشد که حکم ثانوی را به حکم اولی نزدیک کند، در غیر این صورت، گرفتار تهدید دنیای سکولار می‌شویم.
در بانکداری بحثی به نام سود بانکی مطرح است، اگر سود بانکی در چارچوب قوانین شرعی چون مضاربه و مشارکت قرار گیرد، این سود حرام نیست، اما سود بالای بانکی حتی در قالب این احکام شرعی باعث فاصله طبقاتی می‌شود، یعنی تولید آسیب پیدا می‌کند. این مدل بانکداری حتی اگر مشکل شرعی نداشته باشد، ممکن است کارکردی که شریعت از ما می‌خواهد، تحقق نیابد. از این رو به لحاظ مدیریتی باید تلاش کنیم سکولاریزاسیون مثل خوره وارد جامعه نشود. نمونه سوم مجمع تشخیص مصلحت نظام است. اصل مصلحت را امام(ره) با تأسیس این مجمع نهادینه کرد، اصل مصلحت در منابع اسلامی آمده است. تهدید این است که مبادا مصلحت اسلام و مسلمین در مقام عمل به مصلحتی دنیاگرایانه تغییر یابد. در مقطعی شاهد بودیم مدل‌های لیبرال از توسعه در کشور ارائه می‌شد، وقتی مسأله عدالت اسلامی به میان می‌آمد، در توجیه آن، مصلحت جامعه مطرح می‌شد. در آن زمان رهبر معظم انقلاب(دامت برکاته) نقدهای جدی به دولت داشتند و از این مباحث، مساله الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مطرح شد. در نظام سکولار، مصلحت به معنای منفعت است.
قوه مجریه وظیفه دارد مطالبات مردم را پاسخ دهد. دولت باید مراقب باشد انتظارات حداکثری با نگاه دنیاگرایانه و منفعت‌گرایانه ایجاد نکند و اگر مطالبات مردم را تحقق نبخشد، به دولت ناکارآمد تبدیل می‌شود، این سکولاریزاسیون بوده و یک تهدید است. در حوزه نهادهای فرهنگی نیز می‌توان تهدیدهایی ذکر کرد. باید به این پرسش پاسخ داد که آیا تولید فرهنگ در عرصه سینما، موسیقی و رسانه مبتنی بر فقه فرهنگ اسلامی است، از نظر اسلامی آیا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارای نظریه در ارائه مجوز است. تصور می‌کنم ما دچار ضعف نظریه در عرصه فرهنگی هستیم. باید از منابع دینی، این امر را استخراج کنیم، نهادهای دینی براساس آموزه‌های اسلامی تولید فرهنگ کنند. مسأله این است که آیا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سازمان صدا و سیما در اسلامی کردن فعالیت‌های فرهنگی، سیر صعودی دارند یا خیر؟! در این میان، نباید از وظیفه حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها غافل شد، اگر آنها مسیر تولید معرفت دینی را طی نکنند، دچار سکولاریزاسیون می‌شوند. علاوه بر بحث‌های معرفتی باید نظریه جامعه را براین اساس تغییر دهیم تا ارزیابی شود که چند درصد گرفتار سکولاریزاسیون شدند.

قائمی‌نیا: سکولاریسم ماجرای تاریخ بشر است
وقتی خدا از ساحت‌های مختلف زندگی بشر غایب می‌شود، با سکولاریسم رو به رو می‌شویم، اگر خدا از ساحت سیاسی غایب شود، با سکولاریسم سیاسی رو به رو هستیم و اگر خدا از ساحت اخلاق غایب شود، اخلاق سکولاریسم خواهیم داشت. نکته دیگر این‌که در کتاب‌های سیاسی و فکری غرب چنین مطرح شده است که سکولاریسم به معنای وسیع کلمه در دوره جدید شکل گرفته است. اگر بشر جدید را با بشر قدیم مقایسه کنیم، بشر جدید غربی سکولار است. این سکولاریسم در غرب فرآیندی را در هنر، علم و سیاست طی کرده است، اگر به این صورت نگاه کنیم، در می‌یابیم که سکولاریسم ماجرای تاریخ بشر است. کسانی که در این صحنه وارد شدند و از سکولاریسم در فضای اسلام دفاع کردند، چند پایه معرفتی دنبال کردند، اگر مفاهیم دینی با سکولاریسم تعارض دارد، این افراد خواستار تلقی مشکل در معرفت دینی بودند. راه دیگر نسبی‌سازی فرهنگ‌ها بوده است، اگر قرار است علوم انسانی پایه اسلامی داشته باشد، باید نسبی‌سازی فرهنگی از بین برود. این ماجرا در علوم اجتماعی غربی طی شده است. اولین نسبی‌گرایی در حوزه فرهنگ بود، اگر قرار است علوم انسانی مبنا و پایگاه صحیحی بیابد، باید براساس رد نسبیت‌گرایی فرهنگی قرار گیرد. فرهنگ‌ها دریچه‌هایی رو به عالم واقع هستند و نمی‌توان گفت ملاک‌ها و معیارهایی برای ارزیابی آن در اختیار نیست.
فلاسفه سیاسی دوره جدید مبنا را بر ارزش‌های نسبی جامعه بشری گذاشته‌اند. هر فرهنگ و جامعه‌ای برای خود ارزش‌های خاصی دارد. بسیاری از این جریانات، از مسیحیت ناشی شده است. مسیحیت قائل به گناهکار بودن انسان است، چراکه اعتقاد دارد ارزش‌های مطلق هیچ‌گاه بر انسان حاکم نمی‌شود و نمی‌تواند این ارزش‌های مطلق را در جامعه برقرار کند.
گاهی نسبیت‌گرایی و سکولاریسم بر پایه‌های اخلاقی هم مبتنی می‌شوند و نوعی اخلاق سکولار را دامن می‌زنند. اخلاق در پرتو دین و ملیت در پرتو دین معنا می‌یابد. سکولاریسم وقتی پیدا می‌شود که نسبیت‌گرا باشیم و ارزش‌های مطلق نداشته باشیم. وقتی فرهنگ برتر نباشد، سکولاریسم حاکم می‌شود، این بیماری بشر جدید و آخرین هبوط بشر جدید است که همه چیز را نسبی می‌داند هم اخلاق، فرهنگ و هم معرفت را نسبی می‌بیند.
انقلاب اسلامی در شرایطی پیروز شد که دنیا سکولار بود و ایده‌های سکولار در حوزه‌های مختلف نفوذ پیدا کرد و تحلیل‌های سکولار غربی بسیار رایج بود. انقلاب اسلامی بر وجود فرهنگ، ایده مطلق و مدینه فاضله شکل گرفت. انقلاب ما و نفی سکولاریسم در جهان سکولار یک آغاز و به معرض دید آمدن اندیشه‌های الهی بود. مبنای حکومت باید حضور خدا باشد و این امر به مثابه یک فرآیند است. مهم‌ترین نزاع ما اخلاق و جامعه دینی است. مهم‌ترین حوزه مشکل‌آفرین برای یک حکومت ضد سکولار، مسأله اخلاق است. مردم به سمت اخلاق سکولار می‌روند، در چنین جامعه‌ای ارزش‌های دینی براحتی حاکم نمی‌شود. تکلیف حکومت دینی با روشن شدن تکلیف اخلاق مشخص می‌شود. در حال حاضر اخلاق، وضعیتی وخیم‌تر از فرهنگ دارد. تنها ایده‌ها و شعارهای دینی کفایت نمی‌کند، حکومت دینی نیازمند اخلاق و تئوری است.

کچوئیان: نظریه علوم اجتماعی چیزی جز سکولاریسم نیست
اگر کل نظریه جامعه‌شناختی دورکیم را در نظر بگیریم، می‌توان عنوان کرد که تحول جامعه از مکانیکی به ارگانیکی یا دنیایی شدن خلاصه دیدگاه اوست. مارکس نیز که از افراد افراطی در مقابل دین به‌حساب می‌آید، عنوان می‌کند که گره آسمان را در آسمان نمی‌توان باز کرد، بلکه این گره باید در زمین باز شود. تمام نظریه‌های علوم اجتماعی نسبت وثیقی با جهانی که در آن شکل می‌گیرند، دارند. نظریه دنیایی شدن نظریه‌ای در درون یک نظریه واحد و در درون یک علم خاص به اسم جامعه‌شناسی نیست بلکه این نظریه کل علوم اجتماعی علوم مدرن است.
چرا نظریه دنیایی شدن یک نظریه در زمینه یک علم خاص نیست؟ با نگاهی اجمالی به تاریخ علوم به این نتیجه می‌رسیم که نظریه‌های دنیایی شدن اولین فلسفه‌های تاریخ غرب هستند که در عصر روشنگری ایجاد شدند. فلسفه‌های تاریخی عصر روشنگری، بازگویی مجدد از فلسفه‌های مسیحی به زبان سکولاریستی است. در عصر روشنگری سیر تاریخی رشد عقل، منتهی به حذف و محو دیانت می‌شود. نظریه دنیایی شدن علمی در کنار سایر علوم نیست. کل علوم اجتماعی، جامعه‌شناسی است و کل جامعه‌شناسی حول نظریه دنیایی شدن شکل گرفته است. بنابراین کل نظریه علوم اجتماعی چیزی جز سکولاریسم نیست. جامعه‌شناسی علم از علوم غربی جدا نیست، بلکه در واقع جامعه‌شناسی الهیات جهان مدرن است. نظریه اجتماعی تجدد در جوهره خود چیزی جز نظریه دنیایی شدن نیست و بروز این نظریه‌ها در زمینه‌های مختلف علوم اجتماعی وجود دارد. کلیت روند تاریخی تجدد چیزی جز دنیایی شدن نیست لذا صعود و افول آن نیز منوط به صعود و افول دین است.
‌مجرای نظریه‌پردازی خود وجود عالم است یعنی انسان از طریق ذهن تنهایی در جهان تعامل پیدا نمی‌کند بلکه مجرای فهم جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، خود انسان است. ایجاد بحران معنا از اواخر قرن 19 ناشی از فروپاشی نظریه‌های کلان مدرن در جهان غرب است و جهان مدرن بدون نظریه‌های تاریخی فرو می‌پاشد.