اخلاق و مسائل خانواده در سیره و اندیشه شهید آیت‏اللَّه دکتر بهشتى (ره)

 تندیس فضیلت در محاق مظلومیت‏
سخن گفتن از شهید مظلوم آیت‏اللَّه دکتر بهشتى چندان آسان نیست زیرا به مقدماتى نیاز دارد که از هرگونه زشتى و پلشتى دور باشد و نیز سرشت‏هاى پاک مى‏توانند از این رشته‏هاى نورانى سخن گویند، او گوهر گرانبهایى بود که با شهادتش درخشنده‏تر گردید اما این استحصال هزینه سنگینى داشت زیرا امام خمینى (ره) فرمودند:
همچو موجود فعالى که مثل یک ملت بود براى این ملت ما (1).... شهید بهشتى که مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام... بود (2)... ایشان را من بیست سال بیشتر مى‏شناختم، مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعبد ایشان بر من معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متأثر هستم شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است و آن مظلومیت ایشان [است ]... من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین به دین، علاقمند به ملت، علاقه‏مند به اسلام و به درد بخور براى جامعه خودمان مى‏دانستم... (3)
مقام معظم رهبرى حضرت آیت‏اللَّه خامنه‏اى در این باره، خاطرنشان ساخته‏اند:
شهید بهشتى از آن جمله کسانى بودند که در او یک چیزى فراتر از شخصیت‏هاى عادى و معمولى آدم‏ها وجود داشت، این را ما در او مشاهده مى‏کردیم، به این جهت بود که ابعاد فراوان شخصیت ایشان را حتى کسانى که دوستان نزدیکش بودند نمى‏توانند جمع‏بندى کنند. (4)
مجموعه‏اى از خصلت‏هاى پسندیده و نیک در وجود ایشان به شکوفایى شکوهمندى رسیده بود ضمن اینکه در علوم عقلى و نقلى، توانایى و تبحر فوق‏العاده‏اى داشت و با تسلط بر منابع اسلامى، و آگاهى بر نیازهاى اجتماعى، گره‏گشایى بسیارى از مشکلات بود و براى اعتلاى اسلام و مسلمین از تمام توان و ظرفیت خویش استفاده کرد، این وجود ارزشمند در پیشگاه پروردگار متعال براى انقلاب اسلامى ذخیره‏اى فوق‏العاده به شمار مى‏رفت و نهضت اسلامى به برکت چنین انسان‏هاى نادرى شکل گرفته است. (5)
آیت‏اللَّه شهید دکتر بهشتى در تجزیه و تحلیل مسائل گوناگون آزاداندیش بود، مرعوب موقعیت‏ها و برخى شهرت‏ها و آوازه‏هاى تاریخى و مقطعى نمى‏گردید و استقلال فکرى خود را در هیچ شرایطى از دست نمى‏داد و اطمینان به نفس داشت، فقیهى اصولى بود که به عنوان مجتهدى آگاه و بصیر در هنگامى که در اروپا بسر مى‏برد با نظریه‏پردازان غربى از نزدیک آشنا شد، دانش‏آموخته حوزه و دانشگاه در سطحى عالى بود، متون مهم فلسفى، فرهنگى، اجتماعى و اقتصادى را نه در حد ترجمه که به زبان اصلى مطالعه مى‏کرد و آموخته‏هاى خود را در معرض نقد و ارزیابى مى‏گذاشت، هر جا که دکتر بهشتى حضور داشت، رخوت، افسردگى، پژمردگى و ناامیدى از آنجا رخت برمى‏بست، همه از نویدهاى نورانى و سرشار از انبساط روحى و معنوى او، طراوت و تازگى را در وجود خویش حس مى‏کردند. (6) مبتکرى بود که براى لحظه‏اى دچار تکبر نشد و از آن دست مقاماتى بود که مقدمات بزرگ شدن، بالاتر و بزرگ ماندن را به خوبى آموخته بود، نمونه بارز یک روشنفکر دینى و مبارز به شمار مى‏رفت و بیشتر اهل معارف بود تا اهل تعارف، براى خوشامد این و آن لحظه‏اى درباره ارزش‏هاى معنوى کوتاه نیامد، هم اهل ولایت بود و هم اهل برائت، فهم را حق مردم مى‏دانست ولى مى‏کوشید توهمات، تخیلات و خرافات را که بندهایى خطرناک براى فکر و اندیشه بودند از اقشار گوناگون دور کند، خودش را به خداوند وصل کرد اما در این راستا هیچ گاه خلق را فراموش نکرد و با شهادتش شعله‏هاى فهم و آگاهى مردم را مشتعل ساخت و فتیله تهمت‏ها، شایعات و اکاذیب را پایین کشید، سروشى بود براى بیان حقایق، خروشى علیه دشمنان، پنجره‏اى به سوى فضیلت و حنجره‏اى براى دفاع از ملت، شجاعانه کوشید نقاب‏هاى نفاق، تزویر، ریا و مردم‏فریبى را برکند.

خلق و خوى ملکوتى شهید بهشتى‏
گشاده‏رویى، مهربانى، محبت و صمیمیت دکتر بهشتى زبانزد همه بود، سعه صدر بسیار داشت. از جمله خصوصیات اخلاقى ایشان صبر، بردبارى و تحمل ناروایى‏ها بود، ضد انقلاب و جریان‏هایى که نمى‏توانست راستى، درستى، اخلاص و معرفتش را برتابد و خفاش‏صفتانى که قادر نبودند این نور معنوى را تحمل کنند تهمت‏هاى زیادى به ایشان زدند و شایعات فراوانى نشر مى‏دادند از جمله آنکه بهشتى در کاخ زندگى مى‏کند و اموال ملت را به حساب شخصى در بانک‏هاى خارجى ریخته است، تحمل این بهتان‏هاى غیر واقعى براى کسى که زندگى ساده قبل از انقلابش با وضع بسیار ساده پس از پیروزى انقلاب تفاوتى نمى‏کرد دشوار بود اما در مقابل این همه تیر تهمت، متانت خود را از دست نمى‏داد و از صراط مستقیم اصول‏گرایى خویش خارج نمى‏گردید، در گرداب‏ها و مرداب‏هاى حوادث، زلال وقارش ناگوارى‏ها را خنثى مى‏کرد.
یکبار به ایشان گفتند این همه علیه شما دروغ مى‏گویند و سمپاشى مى‏کنند ولى سکوت مى‏کنید و این سبب مى‏گردد مردم دچار سردرگمى گردند. انسان وظیفه دارد اگر خلافى و دروغى علیه‏اش گفته شود، به دفاع برخیزد و حقایق را روشن کند؛ او در پاسخ گفت: اگر ما صمیمانه و مخلصانه به مردم به خاطر رضاى خدا خدمت کنیم، حق تعالى سپاهیانى دارد که چشم سر نمى‏بیند، این نیروهاى الهى وارد عمل مى‏گردند و کید دشمنان را خنثى مى‏کنند و همین گونه هم بود زیرا برخلاف آن همه اکاذیب، بدگویى‏ها و مذمت‏ها که بوق‏هاى تبلیغاتى وابسته به استکبار و منافقان درباره‏اش انتشار مى‏دادند، به هر گوشه‏اى از ایران که مى‏رفت با مهر و عطوفت مردم روبه‏رو مى‏گردید. (7)
دکتر بهشتى تلخى ناشى از برخورد صادقانه را بر شیرینى کاذب ناشى از برخورد منافقانه ترجیح مى‏داد، آن شهید والا مقام زندگى آمیخته به ایمان و اخلاص را توأم با سعادت و نیک‏بختى مى‏دانست.
زندگى در آن حالت است که نورانى است و از فروغ الهى برخوردار است زندگى با ایمان به حق، عدل و برخورد صادقانه و حق‏پرستانه نور است و سراسر روشنى. (8)
از خصال جالب اخلاقى ایشان رعایت صله ارحام بود، او با آنکه وقت کمى داشت در ایام نوروز یا تابستان و مواقع دیگر حتى براى لحظاتى کوتاه با اقوام و خویشاوندان دیدار سرشار از شفقت و عطوفت داشت و این سنت را تا هنگامى که مسئولیت‏هایش اجازه مى‏داد تمام و کمال انجام مى‏داد اما هیچ‏گاه اجازه نمى‏داد از این دید و بازدیدها کسى سوءاستفاده کند. میهمان‏نوازى از رفتارهاى بسیار جالب آن بزرگوار بود، در برخورد با مهمان ضمن رعایت سنت‏هاى اسلامى، پذیرایى لازم، احترام و فروتنى ناشى از فرزانگى را بروز مى‏داد. (9)
به قول حضرت آیت‏اللَّه جوادى‏آملى علم را با حلم برهم آمیخته بود، به موازین شرعى و دینى تقید فوق‏العاده‏اى داشت و در هر شرایطى تسلیم حق بود اما در هیچ زمانى دین را وسیله ارتزاق و شهرت خویش قرار نداد. درباره کار و تلاش خود مى‏گفت:
ما همواره زندگى را با تعهد در برابر خدا و نسبت به خلق گذرانیده‏ایم و امیدواریم هر اندازه از زندگیمان باقى باشد با چنین احساس تعهدى همراه گردد. (10)
آیت‏اللَّه شهید بهشتى براى رسیدگى به امورات مردم، بیشتر وقت‏ها تا پاسى از شب کار مى‏کرد سپس با تنى خسته به خانه مى‏رفت و اندکى استراحت مى‏نمود. در اثر فشار کار، بارها چنان بیمار شد که پزشکان او را از کار زیاد منع کردند و به او دستور استراحت دادند اما شهید بهشتى هرگز نمى‏توانست به توصیه پزشک‏ها عمل کند. (11)
دکتر بهشتى با وجود آن صلابت، ابهت و متانتى که داشت، با اقشار گوناگون برخوردى مؤدبانه، سرشار از احساس وعاطفه وهمراه با روانشناسى اصیل و ژرف اسلامى، از خود بروز مى‏داد، افرادى را که فضیلت یا خصلت ویژه‏اى داشتند در جهت تقویت این خصال تشویق مى‏نمود و اصولاً در شناسایى چهره‏هاى شایسته و کشف افراد لایق استعداد فوق‏العاده‏اى داشت محیط دوستانه‏اش آمیخته به محبت، صفا، نشاط و صداقت بود، ضمن اینکه نظم، دقت، ظرافت، صبورى، خویشتن‏دارى و پرکارى براین فضا حکمفرما بود. (12)

کرامت بانوان در نظر شهید بهشتى‏
دکتر بهشتى براین باور بود که زنان در بینش اسلامى از کرامت خاصى برخوردارند و توصیه به پوشش اسلامى و رعایت حجاب از این کرامت و اصالت بانوان صیانت مى‏کند. اگر قرار باشد در جامعه‏اى رابطه زن و مرد، رابطه کار و فعالیت، همکارى، خلاقیت وسازندگى باشد باید از هر نوع شائبه دیگر پاک گردد و طبیعى است با آن پوششى که اسلام براى زن مشخص کرده است این مناسبات و ارتباطات مى‏تواند منزه‏تر بماند. (13)
آن اندیشمند به خون خفته مى‏گفت: حجاب براى آشکار گردیدن زنان در فعالیت‏هاى اجتماعى است و این بدان معنا است که به بانوان ارزشى والاتر اعطا مى‏گردد، به اعتقاد او زن باید براى رضایت خداوند و از روى بصیرت و آگاهى بخش عظیمى از جامعه را در میدان خانه و خانواده تربیت کند و اداره نماید و این خود یک نوع جهاد به شمار مى‏رود. تأکید مى‏نمود زن در فرهنگ اسلامى فردى زنده، سازنده و رزمنده است به شرط آنکه لباس رزمش عقلش باشد او باور داشت که زن قادر است نقش واقعى خویش را در اجتماع به نحو احسن اجرا کند و ظاهر گردیدن در اجتماع با پوشش کافى و توجه به رابطه درست بین خود و دیگران یک اصل اساسى و استوار اسلامى است.
افراط و تفریط درباره مقایسه بین زن و مرد را برنمى‏تابید و مى‏گفت هر دو انسان هستند و هرکدامشان گرایش‏ها، احساسات، خصال و عواطف ویژه خود را دارند ولى این دو چهره مى‏توانند انسانیت یکدیگر را کامل کنند و در رسیدن به کمالات، رشد، پویایى و خلاقیت، گام‏هاى مهمى بردارند. زمانى که این دو با هم بسر مى‏برند، هیچ آموزش و اصولى را در اسلام نمى‏بینم که به زن ارزش و مقامى نازل‏تر از مرد داده باشد و تفاوت در ویژگى‏هاى زیستى و بیولوژیک و برخى نقش‏هاى فطرى به هیچ عنوان جنبه انسانى، روحى و معنوى بانوان را تنزل نمى‏دهد.
در صدر اسلام، زنان در حد مقررات و شرایط آن روزها، حضورى فعال در عرصه‏هاى اجتماعى داشتند و در صحنه‏هاى نبرد براى مداواى زخمى‏ها و کمک‏هاى دیگر کوشش مى‏کردند و حتى در دفاع از ارزش‏هاى اسلامى و مرزهاى مسلمین اهتمام مى‏ورزیدند، خدیجه هم‏رزم پیامبر بود و حتى در شعب ابى طالب که مسلمانان تحت فشار مشرکان مکه بودند او در کنار پیامبر اکرم در تمامى دشوارى‏ها شریک ایشان بود.
زنان جامعه باید خوب بیاموزند و بعد مطالعات سیاسى اجتماعى خود را تقویت کنند و گسترش دهند، بدانند در چه شرایطى زندگى مى‏کنند، مسائل جامعه را به خوبى درک کنند و به درستى تجزیه و تحلیل نمایند، دیدگاه اسلام را در این ابعاد بدانند، اسلامى که نسبت به تمامى امورات زندگى برنامه و آموزش دارد. (14)

تشکیل خانواده‏
شهید دکتربهشتى که چنین دیدگاهى نسبت به بانوان داشت در سال 1331 تصمیم گرفت همسرى برگزیند و زندگى مشترک تشکیل دهد، در تابستان این زمان که در اصفهان و کنار والدین به سر مى‏برد خطاب به مادرش گفت مى‏خواهند در قم به من دختر بدهند و اگر آنجا ازدواج کنم کمتر مى‏توانم نزد شما بیایم اما من براى مراعات حال شما در نظر دارم از اصفهان زن بگیرم.
وقتى آن شهید مى‏خواست ازدواج کند اظهار داشت اى مادر هر دخترى را شما مى‏پسندى همان را مى‏پذیرم، مادرش مى‏گوید ما رفتیم دخترى را پسندیدیم و گفتیم خوب است و براى خواستگارى آماده شدیم که سیدمحمد گفت باید قبلاً صیغه شرعى جارى گردد و الا من نگاه نمى‏کنم و وقتى صیغه عقد خواندند گفتند بروید داماد را بیاورید، شهید بهشتى گفت به شرطى مى‏آیم که محارم من اینجا حضور یابند و چون خواهران، عمه‏ها و خاله‏ها آمدند، آقامحمد خطاب به آنان گفت: اطراف من باشید تا عروس را ببینم، بعد آمد روى صندلى در کنار همسرش نشست و گفت دست مادرم درد نکند با این عروس آوردنش. (15) مادرش مى‏گوید:
آن وقت که مى‏خواستند ازدواج بکنند، گفتند هر دخترى را پسندیدى همان را مى‏گیرم نمى‏روم دختر نامحرم ببینم، چنین اخلاقى داشت. وقتى مى‏رفتند مسجد سخنرانى کنند دستور داده بودند یک پرده بلند بگذارند که مبادا چشم‏هایش به نامحرم بیفتد، این طور مردى بودند، وقتى مى‏خواستیم برایش زن بگیریم مى‏گفتند شما دیدید، من هم مى‏پسندم. (16)
یادآور مى‏گردد والده شهید بهشتى که در تیر ماه سال 1371ش دارفانى را وداع گفت، حاجیه‏خانم معصومه حسینى بهشتى صبیه مرحوم آیت‏اللَّه حاج میرمحمد صادق خاتون‏آبادى از علماى برجسته و شاگرد آخوند خراسانى مى‏باشد.
همسر شهید بهشتى بانو عزت‏الشریعه مدرس مطلق فرزند عالم پرهیزگار سیدمحمد باقر مدرس مى‏باشد که نسبت خویشاوندى با دکتر بهشتى دارد و از خانواده‏اى روحانى است، ثمره پیوند این دو نهال ناب، چهار فرزند شامل دو دختر و دو پسر مى‏باشد، زندگى مشترک مزبور بیست و نه سال طول کشید که به قول آن شهید با سختى‏ها، تلخى‏ها و نیز شادى‏ها توأم بود و همسرش در تمامى صحنه‏ها، تلاش‏ها و مهاجرت‏ها شوهر را همراهى مى‏نمود و از هیچ‏گونه همدردى با وى دریغ نداشت. (17)
او متانت و فروتنى را از خاندان خویش به ارث برده و در بیت دیانت و تقوا پرورش یافته، در مکتب دکتر بهشتى درس‏ها آموخته و با سختى‏ها و ناگوارى‏هاى زیادى کنار آمده است. خود مى‏گوید سعى مى‏کردم امور خانه را طورى اداره کنم که ایشان بتوانند به کارهاى خود که عبارت بود از تدریس، تحصیل علوم حوزوى و دانشگاهى، مدیریت مدرسه دین و دانش و نیز مدرسه حقانى رسیدگى کند و از بابت امور منزل نگرانى نداشته باشد. (18) ما زندگى را براین مبنا آغاز کردیم که در پیشبرد اهداف اسلامى و نهضت مذهبى با هم باشیم، وقتى با او ازدواج کردم، طلبه‏اى پیش نبود، من چهارده ساله و او بیست و سه ساله بود و با هم دخترخاله و پسرخاله بودیم. در هنگام تشکیل خانواده، فقط یک اتاق داشت که اجاره بود و آن را با گلیمى فرش نموده بودند، دوازده سال در قم اجاره‏نشین بودیم، موقعى که امام خمینى را در سال 1343ش به ترکیه تبعید نمودند، عوامل امنیتى رژیم پهلوى، ما را به تهران تبعید کردند و این وضع براى مدت یک سال و نیم در تهران، شش سال در آلمان و براى بار دیگر هیجده ماه در تهران ادامه یافت رفته رفته پس از سال‏ها بى‏خانمانى در قم و تهران، منزلى با قرض و وام تهیه کردند که کم کم و اتاق به اتاق آن را تکمیل کرده و چهار سال به درازا کشید که خانه کنونى از نظر ساختمان و تعمیرات لازم آماده بهره‏بردارى شد، در این مدت با بنایى، نجارى و تمام این سختى‏ها روبه‏رو بودم و البته این وضع بهتر از اجاره‏نشینى بود. اما چون این خانه را منافقان و عوامل استکبار شناسایى کرده بودند، از لحاظ شرایط سیاسى و ایمنى دیگر مطمئن نبود، حدود ده یا پانزده روز قبل از رخداد فاجعه هفتم تیر 1360، گفتند آقا نباید آنجا باشند زیرا این مکان امنیت ندارد و ما را به خانه‏اى سه طبقه دعوت کردند یعنى براى سه خانواده، من و آقا و فرزندان، خانواده عروس و خانواده داماد. البته دکتر بهشتى از این جابجایى اکراه داشت. (19)

رفتار با همسر
آیت‏اللَّه دکترشهید بهشتى براى همسر خود احترام وافرى قائل بودند و در فعالیت‏هاى گوناگون ایشان را در جلسات مختلف همراه خود مى‏بردند، بخصوص در اروپا که زن مسلمان به جامعه آنجا باید با پوشش اسلامى معرفى مى‏گردید و این خود سبب شده بود که نگاه قشر تحصیل‏کرده نسبت به روحانیت و حضور زن در اجتماع توسط آنان دگرگون شود، در بازگشت به ایران، طى جلسات گوناگون سخنرانى براى دانشجویان، فرهنگیان، مهندسین، پزشکان و کسبه که به صورت هفتگى تشکیل مى‏گردید و در مسائل اجتماعى، حجاب زنان، تنظیم خانواده و مانند آنها بحث‏هایى مطرح مى‏شد همسرشان حضور داشتند. بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در جلسات هفتگى شناخت مواضع حزب جمهورى اسلامى، همسر و سایر اعضاى خانواده را همراه مى‏بردند و در مجموع نسبت به خانواده، خصوص همسر احترامى خاص و جایگاه اجتماعى ویژه و شخصیتى مستقل قائل بودند. (20)
دکتر سیدمحمدرضا بهشتى، فرزند آن شهید، مى‏گوید: پدر رفتارى همراه با احترام متقابل مهربانى، دلسوزى، صرف وقت، با مادر داشت و او را یاورى صمیمى مى‏دانست که در فراز و نشیب‏هاى زندگى چون زندان، تبعید و منتظر خدمت گردیدن، غربت دورى از وطن همگامى و همراهى داشت. (21)
همسرش مى‏گوید: چیزى که در بیست و نه سال زندگى مشترک‏مان دیدم ملایمت و صبر ایشان بوده ایشان به قدرى استقامت و بردبارى و متانت به خرج مى‏داد که آدمى را خجالت‏زده مى‏کرد در سرتاسر زندگى مشترک‏مان با این مرد مبارز و با تقوا، به یاد ندارم لحظه‏اى عصبانیت بى‏مورد داشته باشند، به حُسن اخلاق و متانت در کلام باورشگفتى داشت، ایمان و تقواى ایشان روشنى‏بخش خانه ما بود، مناجات، نیایش شبانه، خلوص، توجه خاص هنگام عبادات، راستگویى، درستکارى و امانتدارى او نمونه بود.
در کارهاى خانه به من کمک مى‏کردند، در خرید لوازم مورد نیاز، رسیدگى به باغچه‏ها و بعضى وقت‏ها شستن ظروف آشپزخانه مشارکت داشت. مطلبى که هیچ گاه از یادم نمى‏رود احترام او نسبت به من بود و در مقابل من هم حرمت ایشان را رعایت مى‏کردم، در سراسر زندگى حتى یکبار هم به من تو نگفت. (22)
وى در جایى دیگر گفته است: او بسیار مهربان بود، با من که همسرش بودم مثل یک پدر و فرزند رفتار مى‏کرد، از بس مهربان و خوش‏اخلاق بود همیشه احساس مى‏کردم با پدرم روبه‏رو هستم، در این مدت حتى یکبار کارى نکرد که من از او دلخور شوم. همنشینى با او واقعاً لذت‏بخش بود. از دروغ، غیبت و صفات رذیله نفرت داشت، الگوى به تمام معنا بود، چه در جامعه و چه در خانه در بحث خانواده، جز به آسایش من و فرزندانش فکر نکرد و مى‏گفت حاضر نمى‏باشم به خاطر موقعیت اجتماعى خودم و حرف مردم، از آسودگى و رفاه خانواده‏ام صرف نظر کنم. اگر کسى از من توقع دارد گذشت و ایثار کنم، از حق خودم مى‏گذرم، اما مراعات خواست خانواده، در حد مقدورات خلاف شرع نیست. خیلى رعایت حال مرا مى‏کرد، اوایل انقلاب یک وقت مى‏شد که به دلیل تراکم کارها مهمانانى سرزده به خانه ما مى‏آمدند، در این گونه موارد، بر سر راه براى مهمان‏ها غذاى آماده مى‏گرفت تا من به زحمت نیفتم.
به رغم خستگى زیاد، همیشه شاداب و سرحال وارد خانه مى‏شد، اول با من و بعد با همه بچه‏ها احوال‏پرسى مى‏کند، بعد از من سؤال مى‏کرد: امروز چه کردید؟ مشکلى پیش نیامد؟ آیا کمکى از دستم برمى‏آید؟ بچه در امورات خانه کمک‏تان کرده‏اند، دائماً به بچه‏ها توصیه مى‏کرد رعایت حال مرا بکنند که به زحمت نیفتم، بعد از پیروزى انقلاب اسلامى و پس از شروع ترورها، اتاقى را در منزل براى محافظان در نظر گرفته بودیم و تهیه خوراک آنان به عهده ما بود. او بلافاصله کسى را براى انجام آن امور استخدام کرد تا من به زحمت نیفتم، هر وقت بیمار مى‏گردیدم، همه کارهایش را خودش انجام مى‏داد و از من پرستارى مى‏کرد و گاهى غذا هم مى‏پخت.
انسان آزادمنش و منصفى بود و اصولاً بین حرف و عملش تضادى دیده نمى‏شد. یک بار من از میراث پدرى فرشى خریدم و آقاى بهشتى هم حرفى به من نزدند، هر چند اعتقاد داشتند که زندگیشان نباید از مرز طلبگى خارج شود، اما این را براى خود تجویز مى‏کردند و من کاملاً آزاد بودم مطابق نظر ایشان عمل کنم. هرگز به یاد ندارم حتى یک کلمه تحقیرآمیز به من گفته باشد. هر ماه ده درصد حقوقش را به من مى‏داد و مى‏گفت: خانم! این غیر از مخارج خانه است و به شما تعلق دارد و هر طور که دوست دارید خرج کنید. هرگز نشد قبل از من به سراغ بچه‏ها برود، همیشه وقتى وارد خانه مى‏شد اول احوال مرا مى‏پرسید و سپس با دیگران صحبت مى‏کرد.
اصرار عجیبى داشت که درس بخوانم و در این باره برایم وقت مى‏گذاشت و در فراگیرى دروس کمکم مى‏کرد تا آماده شرکت در امتحانات شوم، بعد هم به علیرضا (فرزندمان) گفت که به من رانندگى آموزش دهد، نوبت به امتحان کتبى رانندگى هم که رسید، تست‏هاى چهارجوابى را با من کار کرد که قبول شوم.
موقعى که زیاد در خانه بودم، مى‏گفت خانم از جاى برخیزید و از فرصت‏ها استفاده کنید، از منزل بیرون بروید، گردش کنید، به دوستان و اقوام سر بزنید، زیاد در خانه نشستن آدم را افسرده مى‏کند، گاهى وقتى به خانه مى‏آمد و مى‏دید من افسرده هستم، به هر نحوى که امکان داشت کارى مى‏کرد که من از آن وضع بیرون آیم. به من مى‏گفت تو پشتیبان من هستى، هرکارى که مى‏خواستم بکنم اگر تو نبودى که یاریم کنى نمى‏توانستم به ثمر برسانم، هرجا مى‏رفتیم با هم بودیم، حتى مسافرت‏ها را تنها نمى‏رفت، هرجا مى‏رفت مى‏گفت: تو هم باید باشى، تو فقط همسر من نیستى، بلکه باعث دلگرمى من هستى من هم هیچ وقت مانع فعالیت‏هاى او نشدم، در آلمان گاهى مى‏شد که تا ساعت سه بعد از نیمه شب برنامه و سمینار داشت ولى هیچ گاه نشد که من بگویم حق من چه شد. (23)

رفتار شهید بهشتى با فرزندان‏
دکتر سیدمحمدرضا حسینى بهشتى یادآور شده است: شهید آیت‏اللَّه بهشتى به عنوان یک پدر در درجه اول، دوستى صمیمى، مشاورى قابل اعتماد، الگویى احترام برانگیز آن هم براساس احترام طبیعى نه تحمیلى، داورى منصف، یارى خیرخواه و یک مربى به معناى حقیقى کلمه بود که نمى‏خواست فرزندان خود را مطیع، بلکه مستقل و داراى باور به ارزش‏هاى انسانى و دینى عمیق و روشن و اعتماد به نفس دور از خودمحورى به بار آورد. معتقد بود کسانى مى‏توانند پا به عرصه فعالیت اجتماعى بگذارند که در دایره زندگى شخصى و خانوادگى‏شان، نشانه‏هاى توفیق در تحقق چیزهایى که فکر مى‏کنند و بدان اعتقاد دارند، دیده شود. (24)
دکتر علیرضا بهشتى، دیگر فرزند آن شهید، گفته است: ما در خانه یک نوع هماهنگى و هم‏سویى بین برخورد پدر و مادر با خودمان مى‏دیدیم، هیچ وقت پیش نیامده که ما از دوگانگى برخورد والدین سوءاستفاده کنیم و یا احیاناً رنج ببریم، این رفتار یک نوع احساس امنیت‏خاطر و آرامش را به ما مى‏بخشید. در زمینه مسائل معیشتى هیچ گاه احساس کمبود و تنگناها را به ما نچشانیدند، البته این بدان معنا نمى‏باشد که هرچه مى‏خواستیم سریع مهیا مى‏شد، بلکه ایشان در حالى که سطح نسبى زندگى را نگه مى‏داشتند در همان حال ما نسبت به هم سن و سالان خود، هیچ احساس کمبودى نداشتیم، یعنى رفتارشان به گونه‏اى بود که مسائل مالى و کمبودهاى اجتماعى را براى فرزندان مطرح نمى‏کردند، این گونه مسایل بین پدر و مادر حل و فصل مى‏گردید. در مورد نحوه پرورش فرزندان ایشان در کتاب «نقش آزادى در تربیت کودکان» اصولى را مطرح کرده‏اند که دقیقاً همان‏ها را در خانه پیاده مى‏کردند. ما بچه‏ها حیطه وسیعى براى انتخاب داشتیم و در عین حال در برابر لغزش‏هاى جبران‏ناپذیر ما، سد و مانع بوجود مى‏آوردند، اما در مورد خطاهاى جبران‏پذیر، سکوت مى‏کردند و اجازه مى‏دادند این تجربه را خود کسب کنیم تا به قول قدیمى‏ها سرمان به سنگ بخورد مى‏گفت انسان باید خودش بتواند قوه تمییز بین خیر و شر را در وجود خویش تقویت کند و بتواند از میان آن دو، بهتر و مطمئن‏تر را گزینش کند و نباید این قوه انتخاب‏گرى از آدمى گرفته شود، به همین منظور کنترل مستقیمى بر رفتار ما نداشتند و ما خودمان بررسى مى‏کردیم، مى‏سنجیدیم و به نتیجه مى‏رسیدیم، بین خود و ایشان به عنوان پدر، هیچ گونه فاصله‏اى احساس نمى‏کردیم (چه دختر و چه پسر) براى ما نزدیک‏ترین دوست به شمار مى‏رفت، جمعه‏ها مطلقاً براى ما صرف مى‏کردند و حتى در اوج بحران‏ها برایمان وقت مى‏گذاشتند مى‏آمدند داخل اتاق و از همه چیز مى‏پرسیدند و ما هم مسائل‏مان را مطرح مى‏کردیم فشارى بر ما در رعایت آداب ویژه مذهبى و عبادى نبود بلکه در حد اداى تکلیف بود، بحث نماز خیلى مورد توجه ایشان بود و ما را هم به آن ترغیب مى‏کردند، البته یک نماز کم تشریفات ولى با حضور قلب و این را در وصیتنامه خویش توصیه کرده‏اند. (25)
کار زیاد و خستگى فراوان سبب مى‏شد که در این اواخر دکتر بهشتى فرصت زیادى براى رسیدگى به امور خانه و فرزندانش نداشته باشد. یک شب که دیر به خانه آمد، مشاهده کرد چراغ کتابخانه‏اش روشن است و کسى آنجا است، وقتى به کتابخانه رفت، پسرش را مشغول مطالعه دید فرزند به احترام پدر برخاست و سلام کرد، دکتر جواب سلامش را با گرمى و ابراز عواطف داد بعد نگاه حسرت‏بارى به قفسه کتاب‏ها کرد و گفت: مدت زیادى است که از دوستان خوبم دور مانده‏ام، اگر وظایف فعلى‏ام نبود، علاقه‏ام به مطالعه و نوشتن بود. اما تو اى پسرم، تا آنجا که مى‏توانى از وقت گرانبهاى خود براى مطالعه و تحصیل استفاده کن. پدر این را گفت و از کتابخانه منزل خارج شد در حالى که پسر به تنهایى در این مکان فرهنگى نشسته بود و به حرف‏هاى او فکر مى‏کرد (26).
زندگى خانوادگى دکتر بهشتى در محیطى سرشار از صفا و صمیمیت، اخلاق و معنویت بود و او براى اهل خانه معلمى ارزنده و مربى آگاهى به شمار مى‏رفت و مى‏کوشید با طرح مسائل ضرورى سطح اطلاع و آگاهى‏هاى فرزندان را در جنبه‏هاى اعتقادى، اخلاقى و اجتماعى ارتقا دهد، البته در ضمن ایفاى این نقش حساس و سازنده براى اهل خانه دوستى مهربان، رازدار و تکیه‏گاهى آرامبخش و عزت‏آفرین به حساب مى‏آمد. (27)
فرزندش ملوک‏السادات بهشتى گفته است: ایشان پیش از آنکه براى فرزندان خود پدر باشند، استادى ارجمند بودند، زیرا به تمام معنا شخصیتى کامل و الگویى بارز از سلاله جد بزرگوارشان حضرت امام حسین (ع) بودند، از دقایق زندگى و لحظات حیات بیشترین و بهترین استفاده را مى‏نمودند، از سویى در تمام رفتارهاى خود به یاد خدا بودند و حتى در کارهایى ساده چون رسیدگى به باغچه خانه چهره ایشان نمایانگر تسبیح‏گویى خداوند متعال بود. اعتقاد داشتند اعضاى خانواده داراى فکر و شعور مستقل هستند و حق انتخاب در شیوه زندگى را دارند، معتقد بودند اجبار و کارهاى توأم با اکراه و دستورى باعث دورى جوانان از دین و اسلام مى‏گردد، همواره این دیدگاه را پیگیر بودند که بایستى با شیوه مطالعه، بررسى و تفکر در مسائل، انتخاب را به عهده خود نوجوان گذاشت، در خارج از کشور (آلمان) مرا وادار به داشتن حجاب نکردند بلکه چون معلمى دلسوز و رئوف ساعت‏ها با من در اینباره بحث کردند که برایم بسیار راهگشا بود، زیرا زمانى که ما به اروپا رفته بودیم تازه من به سن تکلیف رسیده بودم و برایم قدرى سخت بود که در آن جامعه بى‏بندوبار معتقد به پوشش اسلامى باشم اما ایشان با آگاهى دادن و بیان وظایف دختران در اسلام سبب شد که با آگاهى کامل و برخلاف دشوارى‏هاى بسیار و دشنام‏هایى که از سوى گروههاى هم سن مى‏شنیدم به حفظ حجاب و رعایت دیگر شئونات و دستورات شرعى بپردازم. ایشان همگى ما را اعم از دختر و پسر به فراگیرى دانش‏هاى جدید و معارف دینى تشویق مى‏نمودند. (28)
ایشان در جاى دیگر یادآور شده است:
من پدر را مربى خود مى‏دانستم و در لحظات گوناگون زندگى سعى مى‏کردم از نظرات و ارشادهاى ایشان نهایت استفاده را ببرم. ما معمولاً مى‏کوشیدیم کارى نکنیم که او ناراحت شود ولى هنگامى که چنین وضعى پیش آمد با آنکه ناراحت مى‏شدند، شدت عمل به خرج نمى‏دادند با گفتگو، راهنمایى و علت‏یابى مشکل را حل مى‏کردند، موقعى که از کسى بدگویى مى‏شد پدر اخم مى‏کرد و صورتش از شدت ناراحتى قرمز مى‏شد و وقتى این واکنش‏ها را مى‏دیدیم، مراقب بودیم چنین وضعى براى ایشان پدید نیاید. پاسخ سؤال‏هاى ما را به دقت مى‏دادند، گاهى زمینه را چنان فراهم مى‏کردند که ما سؤال کنیم و در این صورت برایمان کتاب مى‏خریدند تا با مطالعه آنها، پاسخ‏ها را خودمان بیابیم اما هرگز این روحیه را نداشتند که سلیقه خودشان را به ما تحمیل کنند.
براى من خواستگار زیاد مى‏آمد که برخى هم مؤمن و گاه متمکن بودند ولى من همه را رد مى‏کردم. یک روز پدرم اهل استدلال بودند بى آنکه ذره‏اى تحکم در لحن‏شان باشد به من گفتند حتماً در میان این افراد، انسان‏هاى خوبى هم دیده مى‏شود، نمى‏شود که به همه جواب رد بدهى، گفتم مى‏خواهم درس بخوانم اما نکته مهم‏تر این بود که مى‏خواستم با کسى زندگى کنم که بشود دو کلمه حرف حساب با او زد پدر در مورد گزینش همسر هم مثل دیگر موضوعات زندگى، از راه بحث و استدلال پیش مى‏رفتند و هیچ گاه براى پذیرش آراى خود تلاش نمى‏کردند. من به عنوان دختر خانواده در همه موارد از جمله تحصیل، ازدواج و فعالیت‏هاى اجتماعى آزاد بودم. پدر همواره ما را راهنمایى مى‏کردند و براى پاسخ به سؤالات‏مان وقت کافى مى‏گذاشتند. (29)

پى‏نوشتها:
1) صحیفه امام، ج 15، ص 18.
2) همان، ص 3.
3) در جستجوى راه از کلام امام، دفتر پنجم، ص 84 - 83.
4) گفتگو با مقام رهبرى پیرامون ابعاد والا و ناشناخته‏اى از شخصیت شهید مظلوم دکتر بهشتى، روزنامه اطلاعات، 7/4/1368، ش 18786، ص 6.
5) آیت‏اللَّه بهشتى جاودانه تاریخ، روزنامه جمهورى اسلامى، 10/4/1381، ش 6666.
6) قامت بلند ایستادگى، بخش سوم، ابوالقاسم قاسم زاده، روزنامه اطلاعات 8/4/1386، ص 23934.
7) او به تنهایى یک امت بود، ج اول، ص 261.
8) شهید بهشتى اسطوره‏اى بر جاودانه تاریخ، دفتر سوم، ص 1078 - 1077.
9) گفتگو با همسر شهید دکتر بهشتى، شاهد بانوان، ش 20 - 15/4/1361، ص 7.
10) زندگى و گزیده افکار شهید مظلوم آیت‏اللَّه بهشتى، ص 39 - 40.
11) کتاب رشد، چلچراغ، شهید بهشتى، ناصر طاهرنیا، ص 69.
12) ویژه‏نامه روزنامه جمهورى اسلامى، ش‏4329، اطلاعات، یادواره هفتم تیر، 6/4/1364.
13) شهید بهشتى، اسطوره‏اى بر جاودانه تاریخ، ج ص، ص 1052.
14) زندگى و گزیده افکار شهید مظلوم آیت‏اللَّه بهشتى، ص 74 - 73.
15) مصاحبه با مادر شهید مظلوم دکتر بهشتى، روزنامه جمهورى اسلامى، 10/4/1371، ش 3784.
16) همان.
17) سراى اهل صفا، از نگارنده، ص‏223.
18) همان، و نیز شاهد بانوان، ش 20، 15/4/1361.
19) سراى اهل صفا، ص 223 و 224 و 225 و نیز شاهد بانوان، همان.
20) گفتگو با فرزند ارشد شهید بهشتى، شاهد، ش 266، ص‏24.
21) گفتگو با دکتر سیدمحمدرضا بهشتى، همشهرى، 7/4/1387.
22) گفتگو با همسر شهید دکتر بهشتى، شاهد بانوان، ش 20، 15/4/1361.
23) شاهد یاران، تیر1385، ص 71 - 70.
24) همشهرى، ویژه‏نامه سالگرد شهید دکتربهشتى، 7/4/1387.
25) نشستى صمیمى با دکتر علیرضا بهشتى، ماهنامه آشنا، سال سیزده، ش 106، تیر 1383، ص‏2 و 3
26) کتاب رشد، چلچراغ (شهید بهشتى، ناصر طاهرنیا)، ص 71 - 70.
27) زندگى و گزیده افکار شهید مظلوم آیت‏اللَّه بهشتى، ص 38.
28) گفتگو با فرزند ارشد شهید دکتر بهشتى، شاهد، تیر 1376، ش 266 و نیز مصاحبه با ملوک السادات بهشتى، روزنامه رسالت، ش 3314، 7/4/1376.
29) شاهد یاران، همان شماره، ص 73 - 72.