بررسی شش سال چالش در دستگاه سیاست خارجی ایران
کمال خرازی وزیر امورخارجه ایران با وقوع جنگ عراق در آزمون سخت دیگری قرار گرفت. او پیش از این تجربههای پربهایی چون جنگ افغانستان و پیشتر از آن فاجعه یازدهم سپتامبر را در کارنامه خود داشت و شاید به همین دلایل بود که کارنامه خرازی نسبت به همتایان پیشین و حتی وزیران دیگر کابینه متمایز مینمود. در حقیقت مرد همیشه عبوس، یکی از تاثیرگذارترین و موفقترین مردان کابینه اول خاتمی بود.
خرازی بخوبی در سالهای ابتدایی، سیاست تنشزدایی خاتمی را دنبال و ترویج کرد و همین تلاشهای مستمر وزارت امورخارجه سبب اقبال بینظیر به رییسجمهوری ایران در اجلاس سازمان ملل گردید. او هنگامی که بر مسند وزارت امورخارجه تکیه زد پیبرد که باید برای گذراندن رییسجمهوری تازه، از دریای بحران از پس دشوارترین وظایف ممکن برآید و اعتماد یاس را پاس بدارد. آقای وزیر بخوبی از بار پر حجم وظایف و انتظاراتی که بر دوشش سنگینی میکرد، آگاه بود و در رهاورد سیاست خارجی همواره نقطه اتکایی درخور برای رییس جمهور ایران محسوب میگردید. آغاز ریاست جمهوری خاتمی و وزارت خرازی مصادف شده بود با یکی از روزگاران بیسابقه در عرصه تحولات ایران. دادگاه میکونوس و رای آن با خشم مسوولان سابق، تبعات فراوانی را در پی داشت به گونهیی که تهران خالی از سفیر گردید. در چنین احوالی خاتمی و مشاورانش با اهتمام به سیاست تنشزدایی موفق شدند تهران را از کنج انزوا به مرکز تبادل آرا بدل کنند. سیاستی که در پیشبرد آن صد البته نقش خرازی کاملا آشکار و برجسته بود.
در حقیقت بازگشت کبوتران آشتی و سفیران امنیت به کشور، نخستین موفقیت دولت خاتمی بود که بدون تردید کاملترین و بیبدیلترین موفقیت این دولت نیز محسوب میشد. خرازی توانست با گذر از بحران خود را به عنوان کلیدیترین وزیر کابینه تثبیت کند و اعتبار وزارتخانه خود را که به علت دخالت عده یی به پایینترین حد نزول کرده بود را دوباره باز ستاند. او با همین پشتوانه در بحران کاهش قیمت نفت نیز موفق عمل کرد و اقتدار دیپلماسی ایران سرانجام اوپک محتاط را وادار به ایفای نقش خود کرد.
همین دو موفقیت برای کسب بالاترین رای اعتماد مجلس ششم در میان اعضای کابینه دوم کافی بود. خرازی با رانت موفقیت پا به چهار سال دوم نهاد، اما اندک اندک تابوی او نیز شکست. یازدهم سپتامبر دو هزار و یک که از راه رسید، دیپلماسی ایران نخستین گامها را محکم برداشت اما سرانجام با بر هم خوردن قواعد بازی و دخالت آشکار نهادهایی دیگر در دیپلماسی، ایران در آغاز جنگ افغانستان تنها تماشاگر شد تا رقیبان به هر آنچه که میخواهند، دست یابند. جنگ افغانستان به واقع آغاز افول دیپلماسی و خارج شدن آن از حیطه وزارت امورخارجه بود گرچه هیچگاه جدی گرفته نشد. در همین احوال رژیم حقوقی دریای مازندران نیز به کلاف پیچخورده بازی افزوده شد. زمام کار بطور کامل از اختیار جناب وزیر خارج و دیپلماسی ایران چون طفلی یتیم هر روزه در دامان دایهیی جدید بسر میبرد. کسی را نیز یارای برخورد با دخالتهای بیجا نبود. کار به آنجا رسید که یک سال پس از رای اعتماد مجلس به خرازی، او دوباره به مجلس آمد، اما این بار نه مانند سال قبل و نه چونان فاتحان با گامهایی استوار. این بار او به محکمه میرفت و باید پاسخگو بود. اما خرازی حتی با نخستین تذکرات نیز به خود نیامد و کو
شید با یادآوری موفقیتهای گذشته، ناکامیهای امروز را بپوشاند. گرچه داستان او تکراری بود. بارها همین قصه را از او شنیده بودیم و دیگر داستان موفقیتهای کهنه کمتر خریداری نداشت.
دخالتها ادامه یافت. دیپلماسی بیش از پیش به احتضار افتاد و در این میان از آقای وزیر نیز کاری بر نمیآمد. روسها در سواحل شمالی به عقد قراردادهای هنگفت مشغول بودند. قراردادهایی که بخشی از سهم ادعایی ایران نیز به موجب آن به نفع روسیه قابل بهرهبرداری میگردید. در شرق و در میان خانههای عهد باستان افغانها هر روزه پایگاههای فوق مدرنی ساخته میشوند که با انتقال بالاترین تجهیزات و فناوری هر کدام تبدیل به یک دژ قابل اطمینان برای ایالات متحده شدهاند. در جنوب نیز شیوخ عرب هرازگاهی از سر بیکاری ایران را طی بیانیهیی غاصب آنها میخوانند.
در برابر این همه، استیضاح سلاح آخر بود. استیضاح جناب وزیر هم او را موظف به نوسازی دیپلماسی و درانداختن طرحی نو میکرد و هم تلنگری سخت به دخالتگران پرنفوذ در سیاست خارجی کشور تلقی میشد. هشتاد نماینده با طرح سوالاتی خواستار استیضاح موفقترین مرد کابینه اول خاتمی شدند. مفاد مهم این استیضاح، از دست رفتن منافع ایران در دریای مازندران، عدم توان اتخاذ تدابیر صحیح در برخورد با مساله افغانستان و انفعال در برابر بحران عراق بود. اما نمایندگان به احترام ریاست مجلس وهمچنین موفقیتهای گذشته خرازی و با توجه به بحرانیشدن اوضاع عراق طرح استیضاح را مسکوت گذاردند و آخرین فرصت را به وزیر امور خارجه دادند تا با بهرهگیری از همه توان خود و تجارب گذشته در بحران عراق دیپلماسی کشور را به سرمنزل مقصود هدایت کند.
اما یا خرازی درک فهم تاخیر خود خواسته استیضاح، دچار اشتباه بود و یا واقعاص دیپلماسی ایران آنچنان به بیراهه رفته است که بازگشتی را نمیتوان تصور کرد.
راه افغانستان تا عراق طولانی بود. ایالات متحده آن را طی کرد تا تسویه حساب خود با صدام را به اتمام برساند، اما ایران در گیرودار یک محدوده بسته در حال حرکت بود. خرازی بارها و بارها جنگ را محکوم کرد، فرصت خواست و از صدام درخواست کرد که تمکین کند،اما حاصل این همه تکرار «صفر» بود. سرانجام نیز نه حسن نیت ایران را قبول کردند و نه میانجیگری ما را.
هر لحظه به وقوع جنگ نزدیکتر میشدیم اما دیپلماسی ایران منفعلترین روزهای خود را پشت سر میگذاشت. ایران نه استراتژی مشخصی را دنبال میکرد و نه میکوشید چون دیگران از جنگ بهرهبرداری کند. بدترین پیشنهاد ممکن نیز از کمال خرازی در آخرین روزها ارایه گردید. در حالی که پرزیدنت بوش آشکارا وقوع جنگ را غیرقابل اجتناب میدانست، جناب وزیر در بدترین استراتژی خود، طرح «آشتی ملی عراقیها» را ارایه کرد. این طرح تنها بیانگر ضعف دستگاه سیاست خارجه و فقدان تدابیر درست بود. طرحی که حتی از سوی معارضین عراقی نزدیک به ایران نیز جدی گرفته نشد.
خرازی آخرین فرصت را از دست داد. عراق هم به سرنوشت افغانستان دچار شد تا بازهم امیدی به اعاده حقوق خود نداشته باشیم. او میتوانست از جنگ عراق بهترین بهره را برده هم خود را از دام استیضاح برهاند و هم حقوق ایران و سهم ما در تحولات عراق محفوظ بماند. اما نتوانست گرچه غیرقابل کتمان است که خرازی تنها یک وزیر است و نباید هم شکست را به پای او نوشت. در حقیقت خرازی میتواند این ادعا را داشته باشد که اتخاذ تصمیمات منفعل برگرفته از مجموع توصیهها، تذکرات، دخالتها و واکنشهای دولتمردان کشور است.
اما با این همه آنگونه که مشخص است تمامی بار این شکستها را باید خرازی بر دوش کشد و واکنشهای ایران را باید وزیر پاسخگو باشد. این چنین است که داستان تکرار میشود وزیر امورخارجه به مسلخ میرود و تیغ تیز انتقادات را بر گرده میکشد.
شاید امروز موفقترین مرد کابینه اول و ناکامترین مرد کابینه دوم با حسرت به فرصتهایی بیاندیشد که دیپلماسی ایران تبحر غیرقابل انکاری در سوزاندن آنها دارد و بتازگی دریافته باشد که سیاست خارجی را تنها یک متولی منعطف دوای درد است و باید با شدت بیشتری برابر دخالتها ایستاد.
این آزمودهها به حتم ارزنده خواهد بود و پربها، اما آیا خرازی میتواند در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ کشور و در یکی از سختترین تصمیمگیریهای سرنوشتساز حاکمیت ایران با تحمل همه فشارها برای گذر از بحران موجود و تعدیل فشارها با امضای پروتکل سود ببرد، این فرصتی دوباره به خود اوست!