تاکید امام بر قانون گرایی
براى استفاده از نظرات حضرت امام در مورد قانون قبل از انقلاب اسلامى بهتر است اول سرى به قدیمىترین نوشته ایشان یعنى کتاب کشفالاسرار بزنیم. در خلال این کتاب و در صفحات گوناگون آن امام در مورد قانون اسلام و این مطلب که تنها قانونى که خداى آگاه از جهان و انسان و مصالح و سعادت آدمى وضع کرده است قابل پیروى است، بحث نمودهاند. به عبارتى مىتوان گفت در آغاز کار امام به احیاء قوانین اسلامى و توجه دادن مردم به اینکه باید در زندگى به قوانین الهى عمل کرد پرداختهاند.
در صفحه 368 آن کتاب مىفرماید:
"بدانید که قانونگذار باید کسى باشد که از نفع بردن و شهوترانى و هواهاى نفسانى و ستمکارى برکنار باشد و درباره او احتمال این گونه چیزها ندهیم و آن غیر خداى عادل نیست" بعد اضافه مىنماید. "ما خدایى را مدبر این جهان پهناور مىدانیم که میلیون میلیون منظومههاى شمسى را در تحت تربیت خود اداره مىکند و از ذره ذره جهانهاى پهناور پیدا و پنهان که علم بشرى تا آخر هم به قطره از آن دریاى بىپایان نخواهد رسید غافل نبوده و نخواهد بود و جمیع احتیاجات هر موجودى پیش او آشکار و روشن است و به رفع آنها قادر و تواناست"
در باب مسایل و مشکلات قانونى زمان ما مىفرماید:
"و دیگر از قوانینى که با مرور زمان کشور نیازمند به آنها مىشود آنهایى است که با قانون شرع مخالف نیست و امروز در نظم مملکت و ترقیات کشور دخالت دارد. این گونه قوانین را دولت اسلامى مىتواند به توسط کارشناسان دینى تشخیص دهد که با قانون اساسى تطبیق کنند و وضع نمایند... مثلا در صدر اسلام به واسطه محدود بودن کشور اسلامى نیازمند به بانک و ثبت املاک و سرشمارى و مانند اینها نبودند و ساز و برگ ارتش در آن زمان با این زمان مخالف بود و وزارت پست و تلگراف نبوده یا با این تشریفات نبوده لکن قانون اسلام از تشکیل آنها اساسا جلوگیرى نکرده"
هر نوع قانونى از بىقانونى بهتر است
در مسیر مبارزهاى که حضرت امام در دوران ستمشاهى داشتند یکى از اشکالاتى که به آن رژیم وارد مىکردند این بود که آنها به هیچ قانونى پایبند نبودند به همین جهت فرمودند:
"به چه قانونى اینها عمل مىکنند؟ بیایند به قانون چنگیزى با ما عمل کنند. یک عنوانى توى کار باشد. یک قانونى توى کار باشد"
"در تاریخ هست که چنگیز با آن طبع و حشیگرى و صحرایى که داشته است با آن خونریزىها که کرده است تابع این قانون بوده است که به آن قانون مىگفتند. یاسانامه بزرگ، و مغول، چنگیز و سایر مغول تخلف از آن قانون نمىکردند. حتى تعبیر این بوده است که احترام آن قانون پیش مغول مثل احترام قرآن در صدر اسلام پیش مسلمین بوده است. تخلف از آن قانون مطابق با مرگ بوده است" "آیا اینها به قانون اساسى عمل مىکنند؟ چنگیز به یاسا عمل مىکرد. این مغولها به قانون اساسى احترام قائل هستند؟"
آیا تنها قانون کافى است؟
نکتهاى که در بیانات حضرت امام (س) به چشم مىخورد و قابل توجه است این است که ایشان قانون را به تنهایى کافى نمىدانند و اگر بپرسیم آیا سعادت بشر در داشتن قانون است پاسخ منفى مىدهند و مىفرماید:
"اصولا قانون و نظامات اجتماعى، مجرى لازم دارد. در همه کشورهاى عالم و همیشه این طور است که قانون گذارى به تنهایى فایده ندارد. قانون گذارى به تنهایى سعادت بشر را تامین نمىکند. پس از تشریع قانون بایستى قوه مجریهاى به وجود آید. قوه مجریه است که قوانین و احکام دادگاه ها را اجرا مىکند و ثمره قوانین و احکام عادلانه دادگاه ها را عاید مردم مىسازد. به همین جهت اسلام همان طور که قانونگذارى کرده، قوه مجریه هم قرار داده است. "ولى امر، متصدى قوه مجریه هم هست"
فراگیرى و استثناناپذیرى قانون
یکى از بیانات حضرت امام در مورد قانون اسلامى، فراگیرى این قانون است، چنان که مىفرمایند: "در اسلام قانون حکومت مىکند. پیغمبر اکرم هم تابع قانون بود. تابع قانون الهى، نمىتوانست تخلف کند. خداى تبارک و تعالى مىفرماید که اگر چنانچه یک چیزى بر خلاف آن چیزى که من گویم تو بگویى من ترا اخذ مىکنم"
این برداشت از آیه شریفه قرآن کریم و این تابعیت و استثناناپذیرى در قانون الهى، انسان مسلمان را به اندیشه وا مىدارد که چگونه در فرهنگ الهى همه و همه باید مطیع دستورات حضرت حق بوده و ذرهاى تخلف نکنند. امام (س) در جاى دیگر مىفرمایند: "حکومت اسلام، حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حکومت منحصر به خداست و قانون، فرمان و حکم خدا است. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامى حکومت دارد ... حکم الهى براى رئیس و مرئوس متبع است."
از جهت واقعیت تاریخى حکومتهاى غیرالهى به صور مختلف گرفتار استبداد فردى و جمعى شده و حاکمان اغلب خود را از جهت قانون استثنا نموده و فوق قانون شمردهاند.
حضرت امام در عمل نشان دادند که چگونه یک مرد الهى که در راس حکومت قرار گیرد از هر نوع خودخواهى و خودکامگى به دور بوده و در هر موقعیتى خود را از هر نوع عنوان و حرکت تشریفاتى کنار کشیده و خویشتن را خادم مردم دانسته و بالاترین افتخار را اجراى حکم الهى و خدمت به مردم دانسته و کوچکترین استفاده نامناسب از امکانات اقتصادى و اجتماعى و سیاسى براى خود و منسوبان خود ننماید.
وقتى دیدگاه امام این شد که: "حکومت اسلام حکومت قانون است اگر شخص اول مملکت ما در حکومت اسلامى یک خلاف بکند، اسلام او را عزلش کرده است یک ظلم بکند یک سیلى به یک کسى بزند ظلم است، اسلام او را عزلش کرده او دیگر قابلیت از براى حکومت ندارد این دیکتاتورى است. حکومت قانون است. قانون خدا است یعنى حاکم یعنى شخص اول مملکت اگر یک کسى یک چیزى داشته باشد شکایتى داشته باشد از او پیش قاضى مىرود و او را حاضرش مىکند و او هم حاضر مىشود، وظیفه است. حضرت امیر اینکار را کرد، یک همچنین حکومتى مىخواهیم، حکومت قانون، قانون یعنى آن قانون آنهم قانون مترقى اسلام."
چنین نتایجى از آن حاصل مىشود که در ده سال به چشم خود آن را دیدیم ما به علت این قانونگرایى، ملاحظه کردیم که به قول حجتالاسلام والمسلمین آقاى فلسفى اگر حدود 5 میلیون نفر به استقبال امام رفتند حدود 10 میلیون نفر جنازه مطهر آن بزرگوار را مشایعت کردند.
ذکر این جمله هم در احیاء توجه به قانون لازم است که امام فرمود:
"قانون در راس واقع شده است و همه افراد هر کشورى باید خودشان را با آن قانون تطبیق بدهند. اگر قانون برخلاف خودشان هم حکمى کرد باید خودشان را در مقابل قانون تسلیم کنند آن وقت است که کشور کشور قانون مىشود"
هدف قانون
حضرت امام خمینى(س) که انسانى عارف و پرورش کارى بزرگ بود و معنویت و مهذب بودن را از اهداف عالى فردى و اجتماعى و سیاسى تربیت مىدانست. قانون زمینهساز و وسیله تربیت است. بیان خود ایشان در این مورد این است که مىفرماید:
"اسلام به قانون نظر آلى دارد، یعنى آن را آلت و وسیله تحقق عدالت در جامعه مىداند، وسیله اصلاح اعتقادى و اخلاقى و تهذیب انسان مىداند. قانون براى اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعى عادلانه به منظور پرورش انسان مهذب است"
براى بسیارى از سیاستمداران درستکار و مردمگرا اجراى قانون و برقرارى نظم و عدالت هدف است اما براى امام که نظر به ماوراء طبیعت و ساختن انسان الهى دارد، ایجاد نظم و عدل مقدمه پرورش انسان مهذب است.
پاسخ به یک پرسش
شاید خواننده هوشیار سوال کند چرا امام با این همه تاکید بر قانونگرایى، با قوانین و نظام مستقر در ایران قبل از انقلاب و نظم و امنیت و چارچوبهاى قانونى بینالمللى در افتاد؟ آیا امام قبل از انقلاب مخالف قانون و نظم و امنیت اجتماعى و رادیکال است و پس از انقلاب مدافع نظم و امنیت است و محافظهکار مىشود؟
پاسخ این است که امام در دیگرگونى قوانین و نظم و امنیت قبل از انقلاب و حفظ و حراست قوانین و نظم و امنیت پس از انقلاب مبنا دارد. آن مبنا مشروعیت و الهى بودن قانون است. امام قوانین و نظمى را که الهى نیست و فقط مدافع منافع و مطالع جهانخواران و از بین برنده حقوق اکثریت مردم مستضعف مىبیند، بر نمىتابد و در برابرآنها در محدوده ایران و چه در سطح جهان بر مىآشوبد و موضعى انقلابى اتخاذ مىکند. امام بزرگواربراساس مبانى قرآنى و حرکت همه انبیاء اساس نظم و امنیت اجتماعى را وحى و دستورات الهى مىداند و هر چه غیر آنرا که از انانیت آدمیزادگان برمىخیزد نفى مىنماید، کار خود را قبل از انقلاب و بعد از آن انجام دادند.
البته تذکر یک نکته در پایان گفتار لازم است و آن نکته این است که امام به صرف عدم مشروعیت نظام یا حکومتى، هر نوع بىنظمى یا شکستن قوانین و مقررات درون آن را جایز نمىشمارد. به همین جهت حضرت امام به مقلدین خود که پرچم مبارزه را در دوران طاغوت به دوش مىکشیدند تصرف خارج از ضوابط و مقررات را در مورد اموال و دارایىهاى دولتها در رژیم طاغوتى شاه نمىدادند.
به عناصر انقلابى خارج از کشور هم که استدلال مىکردند اروپاییها و امریکاییها با غارت و استعمار ملت ما این همه امکانات فراهم کردهاند اجازه تقلب در پرداخت هزینههاى تلفن عمومى و نپرداختن بلیط وسایل نقلیه را نمىدادند در پاریس وقتى ملاحظه فرمودند برخلاف قوانین و مقررات شهردارى گوسفندى ذبح کردهاند، از گوشت آن گوسفند استفاده ننمودند.
نتیجهاى که از نظرات و عمل حضرت امام مىگیریم، عمل به قانون و دورى از هر نوع کمتوجهى به رعایت قوانین است.