علل نگراني غرب از انقلاب اسلامي با تأکيد بر عنصر ژئوپليتيک شيعه

با وقوع انقلاب اسلامي در ايران و توفيق اسلام در ايفاي نقش ايدئولوژيک براي آن، مذهب و دين به منزله عامل جديد قدرت در نظام بين الملل مطرح شد. انقلاب اسلامي با اين ايدئولوژي فراملي، ادعاي غرب مبني بر قيادت جوامع بشري را به چالش کشيده است. با اين حال، بررسي علل نگراني غرب از انقلاب اسلامي با رجوع صرف به چالش­هاي ايدئولوژيکي، و نقش مذهب به مثابه عامل جديد قدرت، گمراه کننده خواهد بود. در اين نوشتار سعي شده است تا علل نگراني غرب از انقلاب اسلامي در منطقه در دو سطح تحليل ايدئولوژيک و ژئوپلتيک مورد توجه قرار گيرد.

واژه­هاي کليدي: انقلاب اسلامي، ژئوپلتيک، ژئوپلتيک شيعه، تشيع، غرب.
مقدمه
با نگاهي به اثرات علايق ژئوپلتيک در رفتار ابر قدرت­ها نسبت به ايران تا قبل از انقلاب اسلامي در مي­يابيم که موقعيت ژئوپلتيک ايران تا اين مقطع بيشتر با تأکيد بر متغيرهاي مطرح در نظريات سنتي ژئوپلتيک، ارزيابي مي­شد. در اين راستا سياست­هاي آمريکا در منطقه بر مسائل امنيتي تأکيد داشتند و ژئوپلتيک منطقه از اين جهت که منابع انرژي را براي کشورهاي غربي تأمين مي کرد، حائز اهميت بود.
در نظريات کلاسيک ژئوپلتيک، ژئوپلتيست­ها تأکيد بسياري بر فاصله، فضا و مرزها داشتند، يعني ارزش­هايي که در پديدة تکنولوژي نظامي آن دوره حائز اهميت بودند، ولي در سده حاضر، ديگر قدرت نظامي، شاخص قدرت رهبري براي کشورها در صحنة بين المللي نيست، زيرا در حال ورود به عصري هستيم که نزاع مستقيم، فرصت بروز نمي­يابد و فاکتورها و متغيرهاي جديد، روش ما را در ارزيابي موقعيت­هاي ژئوپلتيکي تعيين مي­­کنند.[1]
در حال حاضر، توجه به عوامل فرهنگي و اعتقادي در امر ژئوپلتيک، حيطه­هاي ديگري از هم­نشيني جغرافيايي را مطرح کرده است. تا پيش از انقلاب اسلامي، دين اسلام تنها يک دين فاقد کارکردهاي سياسي محسوب مي­شد، اما انقلاب ايران جنبه­هاي بالقوة سياسي آن را بالفعل ساخت و تفکر شيعي با انسجام ساختاري در ايران نشان داد که توانايي به ظهور رساندن يکي از بزرگ­ترين انقلاب­هاي تاريخ را دارد. اين توانايي باعث شد که بسياري از نهضت­هاي رهايي بخش و جنبش­ها توجه خود را به ايران و اسلام معطوف کنند.
به اين ترتيب نقش حساس اسلام در صحنة سياست بين­المللي باعث شد که ژئوپلتيک کشورهايي که تمام يا اکثريت جمعيت آنها مسلمان بودند، در نگرشي مجدد ارزيابي شود. اين امر در جايي اهميت خاص مي­يافت که پيوستگي جغرافيايي و جايگاه خاص و ويژة اين حيطه از جهان به لحاظ دسترسي به عظيم ترين منابع نفتي خود نمايي مي­کرد و پديده اي به نام جهان اسلام را مطرح مي­ساخت.[2]
در اين چهارچوب،موقعيت حساس ژئوپلتيک جهان اسلام و جمعيت بيش از يک ميليارد نفري مسلمانان در جهان، صاحب­نظران و سياست­مداران غرب را وادار ساخته تا در حوزة ژئوپلتيک به اسلام، خصوصاً عنصر تشيع بپردازند.
از منظر جغرافياي سياسي، پيدايش نهضت­هاي اسلامي به منزله يکي از عوامل متغير ژئوپلتيک موجب افزايش حساسيت­ها در مورد ديگر عوامل ثابت آن شده است. از اين منظر با توجه به مرام و ايدئولوژي خاص جنبش­هاي اسلامي، دست­يابي آنها به منابع نفتي، قدرت سياسي مناطق حساس و ترانزيت جغرافيايي، اهميت ژئوپلتيک آنها را چند برابر مي­کند و به همين دليل غرب تلاش مي­کند تا مانع چنين رويدادي شود که از نظر آنها تهديد جدي به شمار مي­آيد.[3]
با توجه به مطالب فوق مي­توان علل نگراني از انقلاب اسلامي در منطقه را بر اساس رابطة متقابل ساختار (موقعيت ژئوپليتيکي شيعيان) و کارگزار (ايدئولوژي انقلابي تشيع) و تأثير آن بر منافع غرب در منطقه تحليل و بررسي کرد. انقلاب اسلامي و تأثير آن بر کارگزار
براي بررسي جايگاه و اهداف هر تحول وانقلاب ايدئولوژيک، اولاً بايد مکتب حاکم بر انقلاب را با توجه به روح و عمق و کليت آن بازشناخت و ثانياً به تلقي افرادي که با تکيه بر آن قيام کرده­اند، توجه داشت.[4] از طرفي، ايدئولوژي به منزله نوعي نقشه و راهنما براي کارگزاران محسوب مي­شود و کنش و رفتار دولت­ها را هدايت مي­کند و نيروي محرکه کنش سياسي توده­ها و کارگزاران سياسي به شمار مي­رود.[5]
با توجه به مطالب فوق به نظر مي­رسد، فهم انقلاب اسلامي ايران نيز که اساساً هويتي ديني دارد، بدون شناخت ايدئولوژي تشيع که نقش ايدئولوژي انقلاب را ايفا کرد، و هم­چنين درک نقش امام خميني(ره) به عنوان ايدئولوگ و کارگزار اصلي انقلاب اسلامي و تفسير وي از آموزه­هاي تشيع، مُيسّر نيست. با توجه به نقش و اهميت ايدئولوژي در رفتار و کنش کارگزاران مي­توان گفت تشيع ويژگي­هاي ايدئولوژي انقلابي را داشت و توسط ايدئولوگ انقلاب اسلامي توانست هم نظم موجود را زير سئوال ببرد و هم نظام مطلوب جاي­گزين را نه تنها براي ايران بلکه براي ساير کشورها پي­ريزي کند.[6]
پتانسيل دروني اسلام شيعي و وجود عواملي در داخل اين مذهب، امکان ارائه تفسير مکتبي از آن را ممکن ساخت و از طرفي وجود عناصري، زمينه­هاي هژمونيک شدن آن را آسان کرد؛ از جمله اين موارد مي­توان به عدالت اجتماعي و امامت انسان صالح و توانايي بالقوة باز تفسير يا تفسير ايدئولوژيک در تشيع بود. به دليل وجود مفاهيمي مانند تقيه، شهادت ، غيبت، انتظار، منجي گرايي و ... ، امکان انتقال تفسير مکتبي به پيروان، و تسهيل روند پذيرش آن با شکل گيري عامل اجتهاد، نقش قابل توجه امام در مقام ايدئولوگ و معمار انقلاب اسلامي و مهم­تر اين­که تشيعِ مکتبي توانست در روند بسيج منجر به انقلاب، کارکردهاي معمول يک ايدئولوژي را به نحو مطلوب انجام دهد، يعني در انتقال آگاهي سياسي براي صف آرايي، نقد ترتيبات اجتماعي موجود براي زير سئوال بردن وضع موجود، ارائه مجموعة جديد ارزش­ها و طرح کلي جامعة مطلوب و .... و بالاخره موفقيت در توجيه پيروان، مبني بر اين­که بر حقانيت و عقلانيت مبتني است، موفق شد و اين موفقيت در انجام کارکردهاي معمولِ ايدئولوژي در روند انقلاب به شکلي مطلوب به هژمونيک شدن آن انجاميد.[7]
به اين ترتيب با توجه به مبادي نظري اعتقادي شيعه مي­توان گفت تشيع، دکترين­ها، نظريه­ها، آموزه­ها، و مفاهيم و نمادهايي داشته که با ارائه قرائت­هاي راديکال از آن يا دست کم با به حاشيه راندن قرائت­هاي محافظه کارانه و به متن آوردن قرائت­هاي انقلابي، ايدئولوژيک شده است. نقش امام خميني در روند ايدئولوژيک شدن تشيع
در فرايند انقلاب اسلامي، اسلام شيعي به مثابه ايدئولوژي راهنماي عمل و رهايي ساز جلوه­گر شد. در اين راستا نقش امام خميني به عنوان ايدئولوگ انقلاب اسلامي برجسته است.
مهم­ترين اقدام امام در اين زمينه، ايجاد تغييرات اساسي در تفکر اجتهادي شيعه نسبت به سياست بود. مبناي اين تغييرات تفسير جديدي بود که امام از مفاهيم، آموزه­ها و نمادهاي اسلام شيعي انجام داد. بر مبناي اين مکتب، اهداف اصلي جنبش­هاي اسلامي و انقلاب اسلامي ايران عبارتند از: [8]
1. استقرار حاکميت اسلام و حفظ وحدت جهان اسلام؛
2. مبارزه با دشمنان اسلامي، استعمارگران و استثمارگران سرزمين­هاي اسلامي؛
3. مبارزه با ظلم، سلطه و استعمار در سطح جهاني؛
4. کمک به نهضت­هاي اسلامي، انساني و رهايي بخشي در سطح جهان؛
5. استقرار صلح و آرامش در جهان از راه براندازي ظلم، سلطه و استعمار و ... .
به اين ترتيب، انقلاب اسلامي به عنوان يک انقلاب ايدئولوژيک و با جهان بيني نشأت گرفته از مکتب اسلام، نه تنها در بُعد ملي احياگر برنامه­ها و نظريات خاص اسلام براي حکومت و دولت­مداري است، بلکه در بُعد جهاني نيز با توجه به جهان شمولي مکتب اسلام، افکار و نظريات خاصي دارد.
امام خميني، خواهان عدالتي جهاني بود و اعتقاد داشت که فقط نظم جهاني اسلامي مي­تواند چنين عدالتي را فراهم آورد. امام خميني کاملاً تأکيد مي­کرد که مقصد اسلام، عرضة عدالت براي همة عالم و نه صرفاً براي ايران يا براي جهان اسلام است.
اسلام خاص يک مملکت، چند مملکت، يک گروه يا حتي مسلمين نيست. اسلام براي بشر آمده است، اسلام به بشر خطاب مي­کند و تنها بر حسب مورد مؤمنين را خطاب مي­سازد. اسلام مي­خواهد همة بشر را زير چتر عدالت خود بياورد.[9]
از اين­رو انقلاب اسلامي با توجه به ايدئولوژي جهان­ شمول خود، احياي هويت واحد اسلامي و مبارزه با ناسيوناليسم و برقراري اتحاد جهان اسلام در برابر غرب را هدف خود قرار داد. بر همين اساس از نظر کارگزاران انقلاب اسلامي، وطن اسلامي توسعه مي­يابد و در نهايت کل جهان را در بر مي­گيرد و از آن­جا که برنامة اسلام نجات انسان­هاست، لذا در اين راستا اولين قدم، بحث صدور انقلاب است و به اين ترتيب صدور انقلاب به مفهوم صدور ارزش­ها، آرمان­ها و تجربيات انقلاب اسلامي هم­چون استقلال ، نيل به خصلت­هاي انساني، خودکفايي و حمايت از مستضعفان، ايجاد عدالت اجتماعي و .... در دستور کار انقلابيون قرار گرفت.
از ديدگاه امام، اعتقاد به اسلام و ارزش­هاي متعالي آن مترادف با احساس مسئوليت دائمي نسبت به سرنوشت کلية انسانهاست.... امام، انقلاب اسلامي را الگوي ارزش­هاي مطلوب مردم ستم ديده مي­دانستند و معتقد بودند انقلاب اسلامي از آن جهت که معرف آرمان­هاي مردم محروم و مسلمانان مظلوم است، مورد پذيرش آنها قرار خواهد گرفت و مشي خود را بر نفي ظلم و ظلم پذيري، نفي سلطه، سلطه­گري و نفي سکوت و برخورد انفعالي قرار دادند.[10] ايشان انقلاب اسلامي را به منزله امري عملي و تحقق پذير به دنيا صادر کردند.
با اين اوصاف به نظر مي­رسد هيچ جنبه ديگري از انقلاب اسلامي به اندازه مسئله صدور انقلاب و تهديد ثبات منطقه و امنيت منافع غرب، ترس دولت­هاي غربي و دولت­هاي دست نشاندة آنها را در منطقه برنيانگيخته است. به عبارت ديگر، رويکرد انقلابي نظام اسلامي ايران به مثابة الگويي براي ديگر جنبش­هاي اسلامي در سراسر جهان اسلام بوده است. در اين ميان انقلاب اسلامي بيش از هر کشور ديگري در کشورهاي حوزة خليج فارس و خاورميانه، سر منشأ تحولات دامنه دار از درون و بيرون گرديد. ايده­هاي انقلاب اسلامي به تدريج در منطقه خاورميانه گسترش يافت و موجب بي ثباتي­هاي داخلي در بسياري از کشورها گرديد.
انقلاب اسلامي در عرصه داخلي با تلاش براي تغيير بافت فرهنگي و اعتقادي جامعه، رو در روي نظام­هاي ارزشي وارداتي قرار گرفت و با دعوت براي بازگشت به اسلام راستين، موفق به تجديد رفتار دولت­مردان و تغيير در سياست­ها و اقدامات حکومت و ايجاد تحول در نظام ارزشي و مقابله با جريان­هاي فکري ـ عقيدتي ضد ديني در جامعة اسلامي ايران شد.

انقلاب اسلامي در مورد اصلاح سياسي ـ اجتماعي نيز چالشي همه جانبه را براي رفع توهم جدايي دين از سياست در عرصه­هاي نظري و عملي آغاز کرد و آن را منوط به تأسيس حکومت اسلامي دانست. کارگزاران انقلاب اسلامي، ادبيات سياسي و ساختار سياسي­اي را پيشنهاد کردند که قرائتي دموکراتيک و مردمي از حکومت اسلامي را در قالب جمهوري اسلامي عرضه مي­کرد.[11]
به اين ترتيب اندکي پس از پيروزي انقلاب اسلامي يک روند فراگير، سراسر جهان اسلام را فرا گرفت و نه فقط مسلمانان را بلکه تمام مستضعفان جهان را به حرکت درآورد. از اين رو غرب، وقوع انقلاب ايران در منطقه را تهديدي براي نظام جهاني و منافع ابر قدرتها تلقي مي­کند. از طرفي با توجه به اين­که اصولاً تهديد نظامي از سوي جهان اسلام هيچ­گاه مد نظر سياست­مداران غرب نبوده است، به نظر مي­رسد يکي از علل نگراني غرب از انقلاب اسلامي در منطقه به آموزه­هاي ايدئولوژيکي ـ فرهنگي اسلام برمي­گردد که در انقلاب اسلامي نمود عيني يافت. فوازي جرجيس به اين موضوع چنين اشاره کرده است:
اگر چه تهديد نظامي از سوي جهان اسلام از پايان قرن هفدهم متوقف شده بود، چالش فکري و مذهبي اسلام، هم­چنان بر تصور بسياري از مردم غرب سايه افکنده است.[12]

در چنين فضايي به دلايلي آموزه­هاي ايدئولوژيکي تشيع از حساسيت بيشتري براي غرب برخوردار است؛ چرا که تشيع با اعتقاد به غاصبانه بودن حاکميت غير معصوم هرگونه تسلط غير مسلمان بر مسلمان را جايز نمي­داند. از اين­رو اعتقاد به همين باور اساس استعمار را به چالش مي­کشد. در اين ميان غرب از آموزه­هاي تشيع ايراني بيشتر احساس خطر مي­کند به طوري که آمريکا مطرح کرده که هراس­اش از ايدئولوژي اسلام انقلابي ايران است. زبان انقلابي ايران خطرناک است، چون فهم رايج از نقش آرام و خاموش مذهب در سياست را هدف قرار مي­دهد. [13]

تحليل انقلاب اسلامي در سطح کلان نشان مي­دهد که انقلاب ايران اساساً در تعارض با نظام بين الملل رخ داد و ارزش­ها و هنجار­هايي را مطرح نمود که با منافع قدرت­هاي حامي حفظ وضع موجود تعارض داشت. از طرفي تحقق حاکميت تشيع در ايران، افق­هاي تازه­اي به روي شيعيان جهان گشود و شيعيان به عنصري تأثير گذار در تحولات منطقه­اي و جهاني تبديل شدند. نهضت حزب­الله لبنان، تجلي عيني انديشه­هاي سياسي امام خميني بود که نخستين پيروزي مسلمانان و اعراب را در برابر اسرائيل محقق ساخت و بدين ترتيب راه پيروزي را به همة مسلمانان نماياند. انقلاب اسلامي و تأثير آن بر شيعيان
عده­اي از صاحب­نظران غربي معتقدند، حساسيت آموزه­هاي ايدئولوژيکي شيعه زماني بيشتر خواهد شد که موقعيت­هاي ژئوپلتيکي شيعه هم در نظر گرفته شود. ژئوپلتيک شيعه به مفهوم امتداد جغرافياي سياسي شيعه در کشورهاي مختلف خاورميانة بزرگ با هارتلند ايران است.[14] در واقع، کمربندي از تشيع، حيات اقتصادي، استراتژيکي و تاريخي اسلام را در بر مي­گيرد و بخش­هايي از لبنان، سوريه، عراق، عربستان، کويت، بحرين، ايران، افغانستان، پاکستان و هندوستان را مي­پوشاند. اين کمربند که در کشورهاي مختلف به اکثريت و اقليت شيعه تقسيم مي­شود، خود دنيايي است که تأثيرات گوناگونِ در آن به سرعت انتقال مي­يابد.[15]
از طرفي با توجه به خصوصيات ژئوپلتيکي کشورهاي واقع در حوزة ژئوپلتيک شيعه، ساختار طبيعي وانساني ژئوپلتيک شيعه، صفاتي را به آن بخشيده که به منزله يک واحد کارکردي فعال و مؤثر در نظام جهاني عمل مي­کند. صفاتي نظير منابع، جمعيت، طرز قرار گيري، موقعيت جغرافيايي و نظاير آن، منطقه را در مسائل مهم جهاني نظير انرژي، عمليات و راهبرد نظامي، انديشة ديني، امنيت بين المللي، تجارت جهاني و ... در گير نموده است.
براي مثال شيعيان خليج فارس در منطقة بسيار حساسي از نظر جغرافياي سياسي قرار دارند. خليج فارس به منزله مهم­ترين و بزرگ­ترين مخزن نفتي جهان نقش تعيين کننده­اي در سرنوشت اقتصادي جهان دارد. با اين حال اهميت اين منطقه صرفاً در وجود منابع گستردة نفتي و معدني آن خلاصه نمي­شود و نقش سياسي منطقه خليج فارس با توجه به اهميت ايدئولوژيکي، ارتباطي، ژئواکونوميک و ژئواستراتژيک آن متبلور و آشکار است.
نگاهي به شرايط اقتصادي سياسي جمعيتي شيعيان منطقه روشن مي­سازد که به غير از ايران در هيچ کشوري قدرت مطلق در دست شيعيان نيست و اکثر آنها در وضعيت نابسامان اجتماعي زندگي مي­کنند، به نحوي که حتي از داشتن يک زندگي معمولي محروم گشته­اند و در بيشتر اين مناطق با شيعيان همانند شهروند درجه دوم رفتار مي­شود و در اکثر کشورهاي منطقه، اقليت غير شيعي همواره شيعيان را در معرض انزوا قرار داده­اند. همين محروميت­هاي همه جانبه­اي که بر شيعيان منطقه اعمال مي­شود، به اعتراض اين اقليت مذهبي انجاميده است. اين اعتراض­ها که به دنبال بالا رفتن سطح آگاهي اجتماعي متبلور شده­اند، روز به روز ابعاد گسترده­تري به خود مي­گيرند. تاريخ اين منطقه هم بازتاب مبارزات مردمي به ويژه شيعيان در راه رسيدن به آزادي، استقلال، حاکميت اسلامي و مشارکت سياسي و اقتصادي است. در اين راستا تحولات منطقه­اي و بين المللي، تأثير فراواني در استمرار اين حرکت­ها داشته­اند، به ويژه وقوع انقلاب اسلامي ايران، افق­هاي تازه­اي به روي شيعيان منطقه گشود و آنان را براي مبارزه براي تغيير وضع موجود رهنمون ساخت و اين درحالي است که دولت­هاي منطقه بي توجه به فاکتورهاي جغرافيايي سياسي شيعيان و مؤلفه­هاي مثبت جغرافيايي آنها، به گرايش­ها و تعصبات قومي ـ مذهبي متکي هستند. جدا سازي شيعيان از ديگر گروه­ها و جمعيت­ها و در انزوا قرار دادن، و هم­چنين عدم مشارکت آنان در قدرت و حاکميت کشور، نمود بارز بي توجهي به جنبه­هاي مختلف جغرافيايي سياسي از سوي دولت­هاي منطقه به شمار مي­آيد.[16]
در چنين فضايي با توجه به اين­که مؤلفه­هاي مثبت جغرافيايي شيعيان منطقه، ظرفيت­هاي بالقوة فراواني براي ايفاي نقش آنان فراهم آورده است، تأثير بينش انقلابي ايران بر کشورهاي منطقه مي­تواند ظرفيت­هاي بالقوه را بالفعل سازد و منافع کشورهاي منطقه و به تبع آن منافع قدرت­هاي غربي را به مخاطره اندازد.
با توجه به مطالب فوق به نظر مي­رسد صرف نظر از تعارض آموزه­هاي شيعه با مدرنيتة غرب، موقعيت جغرافيايي آنان نيز در تضاد با منافع جهان صنعتي بوده و بنابراين بيش از پيش، حساسيت اين کشورها را برانگيخته است. در اين راستا منافع آنها در منطقه به مهار نيروي ژئوپلتيک شيعه بستگي دارد. البته براي غرب، موقعيت شيعيان ايران با ساير شيعيان در ساير قسمت­هاي ژئوپلتيک شيعه فرق دارد. ايران تنها کشوري است که شيعيان، اکثريت غالب آن را تشکيل مي­دهند. در دو يا سه کشور ديگر نيز تعداد شيعيان زياد است و در ساير نقاط جهان اسلام شيعيان در اقليت هستند.[17]
اما با اين حال غرب به اين نکته هم توجه دارد که به جز ايران، در ساير نقاط، شيعيان توسط دولت­هاي منطقه در فقر و محروميت نگه داشته شده­اند، از اين­رو به وضعيت خود معترض هستند و هر گونه تغيير در شرايط سياسي کشورهاي اين حوزه، زمينة حاکميت کامل و يا نسبي شيعيان را فراهم خواهد کرد.
از طرفي جمعيت شيعة عرب به لحاظ استراتژيکي در قلب بزرگ­ترين منطقه نفت خيز خاورميانه و در عرض شاهراه­هاي نفتي خليج فارس قرار دارند. با توجه به اين موضوع، فولر در کتاب شيعيان عرب، مسلمانان فراموش شده بيان مي­کند که از بُعد نظري، شيعيان عرب به همراه ايران مي­توانند بيشتر منابع نفتي خليج فارس را تحت کنترل خود درآورند.[18]
شايد آگاهي از اين مسئله باعث شده که آمريکا در عراق تدابير خاصي اتخاذ کند، چرا که در عراق شيعيان از برتري نسبي در دولت جديد برخوردار شده­اند و اين حضور در چهارچوب حساسيت غرب نسبت به ژئوپلتيک شيعه قابل تحليل است. استراتژي غرب در قبال انقلاب اسلامي
در طول سده بيستم، مرکزيت جغرافياي فرهنگي ـ عقيدتي (ژئوايدئولوژي)، جغرافياي سياسي (ژئوپلتيک)، جغرافياي راهبردي ـ امنيتي (ژئواستراتژيک) در قارة اروپا وجغرافياي اقتصادي (ژئواکونوميک)، در منطقة خاور ميانه قرار داشت. اما حوادثي از جمله پيروزي انقلاب اسلامي و تبعات آن، فروپاشي شوروي و آثار آن و مسئله نفت و تأثيرات جهاني آن باعث شده تا قبلة عالم فرهنگي (عقيدتي)، سياسي، اقتصادي نظام بين الملل دچار تغيير و تحول بنيادين شود و قبلة عالم نوين در سده 21 منطقة خاورميانه و جهان اسلام قرار گيرد، به طوري که بازيگران خرد و کلان تلاش مي­نمايند تا جايگاه و رويکرد خويش را در قبال اين مرکزيت عقيدتي سياسي امنيتي اقتصادي جهان تبيين و مشخص نمايند.[19]
در اين راستا، در حال حاضر نخبگان و سياست­گذاران غربي، علاوه بر سه عامل امنيت، سياست و اقتصاد، موضوع اسلام و يا قرائت خاصي از آن را به عنوان پاية چهارم برخورد غرب با اين منطقه در نظر دارند. [20]
در چنين فضايي ايران به منزله قبلة عالم سياسي امنيتي اقتصادي در منطقه مورد توجه بوده، و پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بعد عقيدتي نيز بدان اضافه شده است، به طوري که نو محافظه کاران آمريکا نيز به اين امر تصريح نموده­اند که ايران مهم­ترين و اصلي­ترين عنصر در خاورميانه و جهان اسلام است؛ چرا که نحوة استقرار و حاکميت فرايند تعامل خدا و انسان در نظام، حکومت، سياست و اجتماع که در جمهوري اسلامي ايران مورد آزمايش است، در آينده تعيين کننده خواهد بود. [21]

به اين ترتيب تلاش براي ايجاد تغييري اساسي در انقلابي که به صورت يک قدرت ژئوپلتيکي يکپارچه عمل مي­کند، براي غرب امري حياتي به نظر مي­رسيد، در اين راستا اهميت ايران در تجميع و متمرکز کردن ايدئولوژي اسلامي و قراردادن آن در مخالفت مستقيم با غرب سکولار و دولت­هاي خاورميانة وابسته به آمريکا نهفته است. لذا غرب براي مقابله با انقلاب اسلامي، که هم از زاوية منافع ملي و اهداف سرزميني و هم از بُعد اهداف جهان شمول اسلام و باورهاي ارزشي فراگير، با ادعاي قيادت جوامع بشري از سوي غرب به معارضه و ستيز برمي­خيزد نياز به بازنگري سياست­هاي تهاجمي خود داشت. در اين بازنگري غرب به سه استراتژي براي تغيير ج . ا . ا و زوال انقلاب اسلامي دست يافت: [22]
1. استراتژي سياسي ـ نظامي؛
2. استراتژي سياسي - اقتصادي؛
3. استراتژي سياسي ـ فرهنگي.
از ديدگاه نظريه­پردازان غرب، استراتژي سياسي فرهنگي از اهميت ويژه­اي برخوردار است و در حقيقت عصارة همة سياست­ها به شمار مي­رود. محور استراتژي مذکور، ايجاد تغييرات از طريق فروپاشي ارزش­هاي انقلاب اسلامي و تعديل ايدئولوژيک اسلام است، يعني همان شيوه­اي که نظام ج . ا . ا نيز در معارضه با رژيم سلطنتي و سلطة سياسي ـ فرهنگي غرب از طريق به کارگيري آن به پيروزي رسيد.[23]
با توجه به مطالب فوق، امنيت ملي ايران در برابر استراتژي غرب در قالب دو بُعد امنيتي قابل تحليل و بررسي است:
بُعد نخست، نظم و ثبات حاکم بر حوزة ژئوپليتک شيعه است. به اين معنا که هر گونه بي­­نظمي و بي­ثباتي سياسي در حوزة ژئوپلتيک شيعه به بي­ثباتي و تهديد امنيت ملي منجر خواهد شد. از طرفي مجاورت جغرافيايي سياسي مي­تواند بر روابط کشورها تأثير گذار باشد. به عبارتي يکي ازمشخصات کمي و کيفي کشورهاي حياتي، سطوح اصطکاک اين کشورها و نگراني شديد از وجود همسايگان پردردسر است. اين همسايگان پردردسر با رفتارهاي خشونت آميز، بحران عميق امنيتي ايجاد مي­کنند. مجاورت ايران و آمريکا از طريق مرزهاي شرقي (افغانستان) و غربي (عراق) از اين قاعده مستثنا نيست.
بُعد دوم در ارتباط با امنيت ايران در حوزة ژئوپلتيک شيعه مربوط به نقش و اهميت عوامل مختلف داخلي در تضمين و تأمين امنيت و ثبات سياسي است. ايران از يک هستة ايراني تشکيل شده که اطرافش را اقليت­هايي، بعضاً با گرايش­هاي جدايي طلبانة کم و بيش اظهار شده احاطه کرده­اند. اين اقليت­ها، خطوط شکننده و مناطق نفوذ احتمالي براي دشمنان بالقوه را تشکيل مي­دهند، لذا هر گونه بي­توجهي نسبت به اقليت­هاي غير شيعي در روند سياست­گذاري­ها موجب تهديد وحدت و يکپارچگي کشور مي­شود. هم­چنين آگاهي از موقعيت ژئوپلتيکي و آموزه­هاي انقلابي شيعه در ايران باعث شده که آمريکا تمام توان خود را به کار گيرد تا مانع از موفقيت حکومت ايران به منزله الگوي يک حکومت شيعي موفق در منطقه شود و از هر نوع کارشکني براي عدم موفقيت ايران در منطقه استفاده مي­کند. اين اقدامات و کارشکني­ها در مقاطع مختلف، اشکال گوناگوني داشته است. انواع تحريم­هاي اقتصادي و سياسي، دامن زدن به اختلافات داخلي، بي­اعتنا کردن مردم براي حمايت از حکومت، افزايش اختلافات قومي و نژادي چه در داخل و چه در سطح منطقه از جمله ترفندهايي است که آمريکا براي تحت فشار قراردادن حکومت در ايران و ايجاد جو ناامني و تشنج در منطقه به کار گرفته است.
هم­چنين جنگ رواني و تبليغاتي عليه ايران و ايدئولوژي انقلاب اسلامي در طول دو دهة گذشته همواره در دستور کار سياست­مداران غربي قرار گرفته است. به نظر مي­رسد اين اقدامات به منظور عقب نشيني ايران از موضع­گيري­هاي ارزشي در سطح بين الملل، کاهش نقش منطقه­اي و بين المللي ايران، ممانعت از الگوگيري ديگر ملت­ها از ايران و فشار مضاعف بر جريان­هاي ناب شيعي و اسلامي طرف­دار جمهوري اسلامي و تضعيف کيان اسلام و تشيع صورت مي­گيرد. جمع­بندي
وقوع انقلاب اسلامي در ايران پي­آمدهايي را در منطقه به دنبال داشت، از جمله اين که عوامل مؤثر بر ژئوپليتک منطقه را متحول ساخت و باعث شد غرب از زاوية ديگري به منطقه و عناصر ژئوپلتيک آن توجه کند. در اين راستا ايدئولوژي اسلام ناب و مفاهيم و آموزه­هاي انقلابي آن علاوه بر اين­که به منزله رقيب جدي براي ليبراليسم غرب مطرح شد، به عنوان عاملي ژئوپلتيک نيز نظر بسياري از صاحب­نظران غربي را به خود جلب کرد، به طوري که شايد بتوان گفت عنصر تشيع در انقلاب اسلامي و ساير حرکت­ها و جنبش­هاي شيعي در منطقه، ساير عوامل ثابت و متغير ژئوپلتيک منطقه را به لحاظ اهميت، حساس­تر و مهم­تر ساخته است.
هر چند محدوديت­ها و فشارهاي اقتصادي، سياسي که حکومت­هاي منطقه بر شيعيان اعمال کرده­اند، موجب شده تا تأثيرات ژئوپلتيکي آنها کاهش يابد، اما با اين حال با توجه به اين­که والاترين دست­آورد انقلاب اسلامي ايران، تربيت انسان جديدي بود که قادر به ايستادگي و مقاومت در مقابل ظلم بود، مي­توان گفت اين مسئله با ايجاد يک مبارزه جويي جديد، بزرگ­ترين تهديد براي موضع موجود و ثبات تحميلي غرب بر منطقه بود و نيز براي قدرت­هاي غربي که بر مواضع استراتژيک و منابع زيرزميني کشورهاي منطقه تکيه دارند، محسوب مي­شود. اين مبارزه جويي جديد، در اشکال مختلف در همه جا گسترده شده است، به طوري که مي­توان اذعان کرد که هيچ حادثه­اي، اين چنين منافع دولت­هاي غرب، اسرائيل و بسياري از کشورهاي محافظه کار منطقه را درمعرض خطر قرار نداده است.
در چنين فضايي، تبليغات جهاني براي خطرناک جلوه دادن اسلام که البته با جنبه­هايي از افراطي­گري نيز همراه بوده، در دستور کار غرب (آمريکا) قرار گرفته است. اسلامِ رسانه­ها محصول چنين رويکردي است. در واقع اسلام رسانه­ها، اسلامي است که وجود خارجي ندارد و محصول رسانه­هاي تبليغاتي غربي براي ترساندن انسان غربي ازجهان اسلام و مسلمانان است تا افکار عمومي غربي­ها به سلطة غرب بر شرق و قتل و غارت شرق و کشتار مردم مسلمان توسط آمريکا و صهيونيسم رضايت دهد و دم برنياورد. [24]
* فارغ التحصيل کارشناسي ارشد علوم سياسي دانشگاه باقرالعلوم1.پي­نوشت­ها 1. محمد صحفي، ژئوپلتيک فرهنگي و مسألة امنيت ملي (تهران: شمسا، 1380) ص 46. 2. همان، ص 71 - 72. 3. حميد پاشاپور، نهضتهاي اسلامي، بازيگران جديد نظام بين الملل (تهران: مطالعات انديشه سازان نور، 1382) ص 226 - 227. 4. محمد مسجد جامعي، ايدئولوژي و انقلاب (بي­جا، بي­نا، 1361) ص 126. 5. عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست (تهران: نشر ني، 1373) ص 84. 6. محمد مسجد جامعي، زمينه­هاي تفکر سياسي در اسلام در قلمرو تشيع و تسنن (انتشارات الهدي، 1369) ص 252. 7. حميد اخوان مفرد، ايدئولوژي انقلاب ايران (تهران: پژوهشکدة امام خميني«ره» و انقلاب اسلامي، 1381) ص 133. 8. ابوالفضل عزتي، اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي (تهران: هدي، بي­تا) ص 301. 9. جان. ال، اسپوزيتو، انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، ترجمه: محسن مدير شانه­چي (تهران: باز، 1382) ص 62. 10. فيروز دولت آبادي، صدور انقلاب، تمنا و تقابلي از درون و بيرون، فصلنامة حضور، شماره 26 (زمستان 77) ص 89 - 90. 11. حميد پاشاپور، پيشين، ص 220. 12. فوازي جرجيس، آمريکا و اسلام سياسي، ترجمه محمد کمال سروريان (تهران: پژوهشکدة مطالعات راهبردي، 1382) ص 25. 13. همان، ص 231. 14. فرحناز مايل افشار، «ژئوپلتيک شيعه»، نشرية سياست روز، 5/3/83. 15. تشيع، مقاومت و انقلاب، مجموعه مقالات کنفرانس بين المللي دانشگاه تل آويو (بي­جا، بي­نا، 1984) ص 36. 16. زينب متقي­زاده، جغرافياي سياسي شيعيان منطقة خليج فارس (قم: موسسة شيعه شناسي، 1384) ص203 17. محمود تقي زادة داوري، «شيعه و مذاهب ديگر، بررسي حوزه­هاي جغرافياي تعاملي و چالشي»، فصلنامة تخصصي شيعه شناسي، سال دوم، شمارة 8 (زمستان 83) ص 178. 18. همان، ص 183. 19. حسن حسيني، طرح خاورميانة بزرگتر (القاعده و قاعده در راهبرد امنيت ملي آمريکا) (تهران: مؤسسة فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر، 1383) ص 159. 20. همان، ص 178. 21. همان، ص 196. 22. مظفر نامدار، رهيافتي بر مباني مکتب­ها و جنبش­هاي شيعه در صد سالة اخير (تهران: پژوهشکدة علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1376 ص 11. 23. همان، ص 15. 24. براي اطلاعات بيشتر نک. به: ادوارد سعيد، اسلام رسانه­ها، ترجمه اکبر افسري (تهران: نشر توس، 1379).