انقلابی در نظام بین الملل

برخی از این رخدادها با تمامی اهمیت آنها، دامنه اثر محدودی از خود به جای گذارده و در مقابل برخی دیگر از آنها گستره کلانی از ساختارها و فرآیندهای نظام بین الملل را تحت تاثیر قرار دادند و از جمله آنها انقلاب اسلامی ایران میباشد که در تغییر وضعیت موجود نظام بین الملل تاثیرگذار بوده است و انقلاب اسلامی به تعبیر بسیاری از اندیشمندان، از مهمترین تحولات سیاسی اجتماعی دنیا در نیمه دوم قرن بیستم به شمار رفته و « شکل گیری این انقلاب و همچنین فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از جمله حوادثی است که تاثیر فوق العاده و شگفت آوری در ورای مرزها و نظام بین الملل بر جای گذارده و تحولات ناشی از آنها، عناصر درونی نظام بین الملل را به شکل عمیقی تحت تاثیر قرار داده است».(1)

انقلاب و نظام بین الملل
انقلاب یکی از موضوعهای کلاسیک اندیشه اجتماعی بشر است و با این که مفهومی کلیدی در تفکر سیاسی مدرن به شمار می رود، در عین حال مبهم ترین مفهوم نیز هست؛ بدان خاطر که مفهوم انقلاب نیز مانند سایر مفاهیم علوم اجتماعی در طول زمان متحول شده و معانی متفاوتی را در برگرفته است. لذا همانند سایر پدیدههای علوم اجتماعی و سیاسی، به لحاظ مفهومی هنوز راجع به مفهوم انقلاب به اجماع نرسیده اند.
واژه انقلاب در لغت معادل کلمه «Revolution» است که ماخوذ از کلمه «Revolutio-on» و ریشه «evolver» میباشد. این واژه ابتدا از اصطلاحات اخترشناسی بود که بتدریج در علوم طبیعی اهمیت یافته و سپس برای نخستین بار در سده هفدهم، به صورت یکی از اصطلاحات سیاسی بکار گرفته شد.(2) در اصطلاح برای مفهوم انقلاب تعاریف متعددی بیان شده است. اما با این حال پدیده انقلاب در فرهنگ مصطلح سیاسی، با همه اختلاف نظرهایی که در مورد تعریف کامل از آن وجود دارد، دارای ویژگیهای عمده ای است که آنرا از دیگر تحولات جامعه و تغییرات اجتماعی جدا کرده و قصور در تمیز بین این پدیده و پدیدههای مشابه، موجب اغتشاش فکری و نظری در تبیین انقلاب میشود. انقلاب در فرهنگ لغت فارسی به «دگرگونی، اقدام دسته جمعی نیروهای مولد رو به رشد برای حل تضاد موجود در جامعه و سرکوب و فروپاشی حاکمیت نیروهای پاسدار نظم کهنه» اطلاق میگردد.(3)
انقلاب از لحاظ سیاسی «به حرکت مردمی گفته میشود که نظام سیاسی یک کشور را از میان بر می دارد و نظام جدیدی را جایگزین آن میکند که معمولا همراه با خشونت است».(4) همچنین در این راستا «ساموئلهانتینگتون» یکی از نویسندگان معاصر نیز انقلاب را به عنوان «یک تحول داخلی سریع، اساسی و خشونت آمیز در ارزشها و اسطورههای حاکم بر جامعه و در نهادهای سیاسی، ساختارهای اجتماعی، رهبری و فعالیتها و سیاستهای دولت» تعریف میکند که آنرا از دیگر انواع بی ثباتی سیاسی نظیر کودتا، شورشها و طغیانهای اجتماعی و جنگهای استقلال طلب متمایز میسازد.(5)
در وقوع انقلابها، مجموعه تحولات و شرایط فکری، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مداخله دارد و بنابراین، با توجه به موقعیت و تحولات کشورها، مسیرهای متفاوتی در رسیدن به این عوامل وجود دارد و به طور کلی سرنگونی نظامهای سیاسی بر اثر انقلاب، به چند شکل ممکن است صورت گیرد:
الف: اعتصاب، اعتراض و جنبش اکثریت مردم که ممکن است شکل خشونت آمیز به خود بگیرد و سبب انتقال قدرت به دیگران شود: مانند انقلاب اکتبر در روسیه.(6)
ب: رهبران و هواداران انقلاب ناچار شوند که مدتها به مبارزه مسلحانه بپردازند دولت حاکم را سرنگون کنند انقلاب کوبا نمونه ای از این روش انقلابی بود.(7)
ج: گاهی انقلابها به منظور برچیده شدن نظام سیاسی پیشین و ایجاد نظام سیاسی جدید به وقوع میپیوندد که به آنها انقلاب سیاسی میگویند: مانند انقلاب فرانسه. (8)
د: دسته ای دیگر از انقلابها به غیر از تغییر در نظام سیاسی، تغییراتی نیز در نظام اجتماعی به وجود می آورد: به عنوان نمونه انقلاب سال 1917 در روسیه به غیر از آنکه رژیم پادشاهی تزارها را برانداخت، دگرگونیهای مهمی در نظام اجتماعی آن کشور پدید آورد. همچنین انقلاب فرهنگی چین در سال 1966 نیز نمونه ای بود که در آن تلاش شده بود تا کشور چین به یک دگرگونی بنیادی و فرهنگی برسد».(9)
اگر بخواهیم مفهوم انقلاب را در عرصه روابط بین الملل مورد بررسی قرار دهیم، تعریف و معنای آن تا اندازه زیادی بستگی به عرصه ای خواهد داشت که این مفهوم را از آن اتخاذ نموده ایم. لذا اگر مفهوم دولت، قدرت، نظام و سیستم را در بعد سیاسی مد نظر قرار می دهیم، مفهوم انقلاب نیز در چنین حیطه ای معنا پیدا خواهد کرد. بنابر این در اینجا انقلاب در چارچوب انقلابات اجتماعی و سیاسی مد نظر قرار خواهد گرفت که بر مبنای این چارچوب، « انقلاب به عنوان یک رویداد خاص، پدیده نادر و نقطه عطفی در شکل گیری دنیای جدید در نظر گرفته میشود».(10)
انقلابها با نظام بین الملل در ارتباط بوده؛ بدان خاطر که انقلابها هم در علل و هم در پیامدهای خود، رویدادهایی بین الملل به شمار رفته و نگاهی به ماهیت انقلابها نشان می دهد که اساسا انقلابها در چالش و تعارض با قدرت هژمون در سطح ملی و بین المللی صورت میگیرند و این امر در مورد انقلابهای بزرگ بیشتر تقویت میشود؛ زیرا جنبه تعارض انقلابهای بزرگ نسبت به نظم هژمونیک نظام بین المللی، در حد بالایی قرار دارد. در این خصوص «فردهالیدی (Fred haliday)» بر این عقیده است که بین انقلابها با نظام بین الملل حداقل چهار زمینه وجود دارند که عبارتند از:
الف ـ علل انقلابها: به این معنا که تا چه اندازه فاکتورها و عوامل بین المللی در بروز وقوع انقلابها تاثیر میگذارند.
ب ـ سیاست خارجی: یعنی بررسی این امر که حکومتهای انقلابی در هدایت و اداره روابط خارجی خود چگونه عمل میکنند.
ج ـ عکس العملها: بدین معنا که مشخص گردد که جوابها و عکس العملهای سایر دولتها در واکنش به بازتاب انقلاب و سیاستهای دولت انقلابی چگونه خواهد بود.
دـ شکل گیری: بررسی این امر که در دراز مدت چگونه فاکتورهای بین المللی و الزامات سیستم در نظام بین الملل، به ایجاد تحولاتی در درون حکومتهای انقلابی منجر میگردند و تغییر و تحولاتی را در رفتارهای سیاسی و جهت گیریهای اجتماعی و اقتصادی آنها ایجاد میکنند.(11)
خاطر نشان میگردد که در این مقاله با علل انقلابها و شکلگیری آن در عرصه بین الملل کاری نداریم؛ بلکه با تکیه بر2 موضوع سیاست خارجی دولت انقلابی و عکس العملهای سایرین در مواجهه با رژیمهای انقلابی، درصدد بررسی بازتاب انقلاب اسلامی ایران بر نظام بین الملل میباشیم.
انقلاب از دیدگاه واقع گرایان در عرصه بین الملل، بر اساس تغییر در روشها و مدلهای سیاست خارجی و تغییر در اولویتهای یک حکومت، قابل بررسی و مطالعه میباشد. به عبارت دیگر، واقع گرایان انقلاب را پدیده ای می دانند که رفتارها و بینشهای یک حکومت را در سیاست خارجی تغییر می دهد و در سیستم بین المللی ناهمگونی ایجاد میکند. در این راستا رفتارگرایانی همچون «روزنو (Rosenau)» نیز معتقدند که انقلابها همانند یک ویروس میتواند از مرزهای بین کشورها عبور کرده و سایر سرزمینها را آلوده نماید. لذا چنین رفتار ناهمگونی را باید هر چه سریع تر اصلاح نمود و یا به عبارتی، حکومت ناآرام انقلاب را باید به طریقی رام و همگون کرد.(12)
1. سیاست خارجی رژیم انقلابی: سیاست خارجی رژیمهای انقلابی به نوبه خود عرصه وسیع و متمایزی را تشکیل می دهد؛ بدان خاطر که رژیم انقلابی نه تنها روشها و متدهایش با سایر رژیمها متفاوت است؛ بلکه اهداف خاص و متمایزی را نسبت به سایر رژیمها، دنبال و تعقیب میکنند.(13) این رژیمها در صدد گسترش انقلاب در سایر کشورها برآمده و اقداماتی را در این جهت به عمل می آورند و هدف خود را بر روی تغییر ساختارهای سیاسی و اجتماعی در سایر کشورها متمرکز میکنند و بخش عمده ای از سیاست خارجی خود را بر این اساس تنظیم و اجرا میکنند. آنها نه تنها چنین امری را حق خویش قلمداد میکنند؛ بلکه وجود عناصر ایدئولوژیک انقلاب باعث میگردد تا از این نیز فراتر رفته و وظیفه خود می دانند که سیاست خارجی خود را در راه تحقق چنین اهدافی به پیش ببرند.(14)
2. عکس العمل سایر کشورها در قبال بازتاب و سیاستهای رژیم انقلابی: در عرصه بین الملل قدرتهای طرفدار وضع موجود بلافاصله در صدد بر خواهند آمد تا از گسترش انقلاب جلوگیری به عمل آورده و در صورت امکان حتی رژیم انقلابی را نیز سرنگون نمایند. در این راستا دو نکته بسیار مهم از تقابل انقلاب فرا ملی و ضد انقلاب بین المللی حاصل خواهند شد که بسیار حائز اهمیت میباشند و ما را به ماهیت اساسی نظام بین المللی بیش از پیش آشنا میسازند:
1. اولین نکته که ابتدا توسط «ریچارد روزکرانس» Roozcrans) (Richard و «ریمون آرون»(Raymond aron) مطرح گردیده و سپس بوسیله «استانلیهافمن»(Stanly Hoffmann) مورد بسط و توضیح بیشتر قرار گرفته است، این است که نظام بین المللی همواره تلاش به عمل می آورد تا نوعی همگونی را ایجاد و حاکم نماید. این تلاشها در جهت ایجاد و گسترش همگونی در نظام روابط بین دولتها، بلکه حتی در درون سیستم اجتماعی - سیاسی آنها صورت میگیرد. هنگامی که از تقابل علیه یک رژیم انقلابی با ایدهها و افکار انقلابی صحبت میکنیم به این معنا نیست که یک رژیم انقلابی حتما باید تهدیداتی جدی را علیه امنیت بین المللی ایجاد کرده باشد تا ملاحظات امنیتی، دولتهای موجود در سیستم را علیه آن بسیج کند؛ بلکه حتی صرف ایجاد ناهمگونی در نظام بین المللی - بدون اینکه تهدیدی جدی علیه موجودیت نظام ایجاد گردد - میتواند به بروز ضد انقلابی گری در مقیاس بین المللی منجر گردد تا عضو ناهمگون به نوعی مجددا با سیستم همگون شود.(15)
2. دومین نکته مهم در این خصوص این است که تجارب تاریخی نشان می دهند علی رغم وجود انقلابهایی با ایدهها و اقدامات بین المللی و نیز علی رغم وجود ضد انقلاب بین المللی در مقابل آنها، نظام حکومتی کشوری به هیچ وجه از بین نرفته و در عملکرد آن اخلالی ایجاد نگردیده است و همچنین ضد انقلاب نیز در دسترسی به اهداف خود غالبا ناموفق بوده است.(16)
نتیجه ای که از این بررسی میتوان گرفت این است که تا زمانی که بین نظام رژیم انقلابی و سیستم بین المللی همگونی ایجاد نشود و تا هنگامی که رژیم انقلابی به نظام موجود حاکم بر جامعه بین المللی متعهد نگردد، منازعه بین آن و سایر حکومتهای غیر انقلابی ادامه خواهد داشت.(17)
حال پس از مرور اجمالی به مباحث مقدماتی و چارچوب نظری، در ادامه در صددیم تا چگونگی به چالش کشیدن وضعیت حاکم بر نظام بین الملل توسط انقلاب اسلامی ایران را مورد بررسی قرار دهیم.

1. سیاستهای نظام سیاسی برآمده از انقلاب اسلامی ایران
انقلاب اسلامی در شرایطی به وقوع پیوست که حکومت پهلوی دوم در وضعیت نظام بین الملل، جزیره ای کاملا آرام و امن در خاورمیانه محسوب میشد و کمتر کسی ایران را در شرایط انقلابی تصور مینمود؛ بدان خاطر که اکثر برآوردها از توان نظام موجود در ایران در نهایت به ثبات نسبی ختم میشد. لذا با وجود چنین شرایطی هرگز احتمال نمی رفت که چنین دولتی که در تعامل با هر دو قطب نظام بین الملل بوده و پشتیبانی هر دو را همراه داشت، به آسانی و در مدت کوتاهی در مقابل جریان انقلاب به زانو درآید. علاوه بر آنکه حضور فعال انگلیس و آمریکا در ایران پس از کودتای 28 مرداد، تصور هر گونه انقلاب را برای حاکم شدن جریانات ضد غربی با یاس مواجه میساخت.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، انقلابیون ارزشها و هنجارهایی را در تعارض با نظام بین الملل و منافع قدرتهای حامی حفظ وضع موجود مطرح کردند که چالشهایی را در عرصه بین الملل به همراه داشته است و عمده ترین آنها عبارتند از: استقلال از قدرتهای بزرگ، عدالت، حق تعیین سرنوشت، همبستگی و اتحاد مستضعفان، بیداری مسلمانان، حقانیت ملتهای محروم، حقطلبی، مبارزه علیه وضعیت حاکم موجود در نظام بین الملل که مهم ترین شاخصههای آن شامل قدرتطلبی، غارتگری، زور گویی، انحصارطلبی، پایگاه خارجی، تجاوز، امپریالیسم، استعمار، جهالت و... میباشد.(18) جمهوری اسلامی ایران در عرصه سیاست خارجی تلاش کرد تا با تبدیل ارزشهای فوق به هنجار در نظام بین الملل، افکار عمومی ملل محروم و مستضعف جهان سوم را تحت تاثیر قرار داده و لذا انقلابیون با اتخاذ سیاست صدور انقلاب، به گسترش و صدور الگوی انقلاب ایران در سراسر جهان مبادرت نموده و با توجه به ایدئولوژی جهان شمول این انقلاب، اهدافی همچون احیای هویت واحد اسلامی، مبارزه با ناسیونالیسم و برقراری اتحاد جهان اسلام در برابر غرب را در راس برنامههای خود قرار دادند. از این رو انقلاب ایران تهدیدی برای نظام جهانی و منافع ابر قدرتها محسوب شده و تحولات عمیقی را در جامعه جهانی و نظام بین الملل به همراه داشت که در ادامه در صددیم تا به مهمترین تاثیرات آن اشاره ای داشته باشیم.

1. 1. احیای اسلام به عنوان یک مکتب جامع و جهانی: از لحاظ تاریخی بعد از ظهور و غلبه نهضت رنسانس در اروپا که نقطه مهمی در تاریخ تمدن غرب شمرده میشود، غرب حالتی تهاجمی به خود گرفت و در ابعاد مختلف نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حرف اول را در دنیا می زد و در اثر این سلطه، جوامع دیگر به ویژه جهان اسلام را که در دوران قبل از رنسانس از تمدن عظیم و شکوفای اسلامی برخوردار بودند، به انفعال و تبعیت از خود وادار کرده و امیدی هم به تغییر شرایط نمی رفت.
این وضعیت تا چند دهه قبل نیز ادامه داشته و در نیمه دوم قرن بیستم، با برتری دو ایدئولوژی لیبرالیسم و مارکسیسم در سیستم مستحکم نظام دو قطبی، اکثر کشورها خصوصا کشورهای کوچک و آسیبپذیر، برای تامین منافع خود ناگزیر به یکی از این دو قطب پیوسته و حتی هر تغییر و تحولی در سطوح ملی، منطقه ای و بین المللی را تنها در سایه حضور و پشتیبانی یکی از این دو قطب محقق می دانستند و تقریبا این وضعیت وجهه قانونمند به خود گرفته بود و هیچ کشوری خارج از این محدوده امکان فعالیت نداشت و ایران نیز در دوران قبل انقلاب از این وضعیت مستثنی نبود؛ بدان خاطر که سیاستهای غرب و در راس آنها آمریکا در منطقه خاورمیانه و همچنین خلیج فارس به دلیل اهمیت ژئوپولتیک این منطقه در تقابل لیبرالیسم با مارکسیسم، ایران را به عنوان کشوری با موقعیت استراتژیک منحصر به فرد، در شرایطی استثنایی قرار داده بود و همسایگی با قدرتی همچون اتحاد جماهیر شوروی و برخورداری از پتانسیلهای یک قدرت منطقه ای و همچنین سیاستها و گرایشهای غربگرایانه، ایران را به گزینه ای مناسب برای اعمال سیاستهای آمریکا در مقابله با ایدئولوژی مارکسیسم مبدل کرده بود و در این راستا آمریکا علاوه بر پیگیری اهدافی همچون مقابله با نفوذ کمونیسم، تضمین تداوم صدور نفت ارزان قیمت از منطقه و همچنین دفاع از رژیمهای محافظهکار و متحدین غرب در منطقه، با انتخاب برخی از دولتهای منطقه ای به عنوان تکیهگاه اصلی سیاستهای خود در راستای ایجاد توازن قوا در منطقه و تامین منافع غرب، در پی یافتن شریک استراتژیک در مقابله با افکار مخالف بود و تا حدود زیادی توانست با همکاری ایران و برخی کشورهای منطقه از جمله عربستان سعودی به اهداف خود دست یابد.
با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تمام سیاستهای آمریکا نقش بر آب شد؛ بدان خاطر که انقلاب با احیای تفکر اسلامی، نقش اسلام و مسلمانان را در عرصههای مختلف اجتماعی برجسته ساخته و عنصر هویت اسلامی را به عنوان واقعیتی پذیرفته شده در تقابل با هویت غربی قرار داد. از آنجایی که انقلاب اسلامی ایران، انقلابی به نام دین میباشد، در این صورت اگر در دوران رنسانس، غرب دین را از صحنه اجتماعی بیرون کرد، در مقابل انقلاب اسلامی ایران نیز دین را به صحنه اجتماع باز گرداند و در این راستا باید متذکر شویم که اگر ما شروع احیاگری و بیداری جهان اسلام در تاریخ معاصر را حاصل تلاش اندیشمندانی همچون «سید جمال الدین اسدآبادی» با ندای بازگشت به اسلام و تقابل با فرهنگ غرب بدانیم، باید خاطر نشان کرد که پیروزی انقلاب، تلاشهای فکری و اصلاحی آنها را جامه عمل پوشانید.
اهداف ایدئولوژیک انقلاب اسلامی بر مبنای فرهنگ دینی، ارزشهای سنتی و بومی، برای جهان غرب کاملا غیر منتظره بود و کشورهایی که با ایدئولوژیهایی نظیر لیبرالیسم، سوسیالیسم و... در نظام بین الملل خو گرفته بودند، به هیچ وجه رویکرد دینی یا احیای سنت سیاسی اسلام برای آنها قابل هضم نبود؛ بدان خاطر که در نیمه دوم دنیای مدرن قرن بیستم، این اعتقاد و باور اساسی حاکم بود که تشکیل و تداوم حکومت بر پایه معیارهای دینی و اسلامی امکان نداشته و لذا کشورهای اسلامی راهی جز الگو گرفتن از نظامهای سکولار غرب ندارند. این باور حتی در ذهن بسیاری از سران سیاسی و رهبران جهان اسلام نیز حاکم شده بود که در دنیای معاصر اسلام نمی تواند نیازمندیهای جامعه مدرن و پیشرفته امروز را پاسخگو بوده و لذا امکان برپایی یک نظام سیاسی بر پایه ارزشهای اسلامی وجود ندارد.
انقلاب اسلامی با زنده کردن نقش اسلام در دنیا، به ویژه در جهان اسلام و تشکیل یک دولت بر پایه اسلام که با تعهد و پایبندی به ارزشهای اسلامی به نیازهای عصر کنونی پاسخ داد، به طور عملی ادعاهای غرب و غربگرایان را باطل کرد و این در حالی بود که غرب تلاش برای تشکیل حکومت اسلامی در عصر کنونی را بی فایده می دانستند؛ بدان خاطر که آنها معتقد بودند اسلام در بهترین شرایط خود، یعنی چهارده قرن پیش فقط روش حکومتی خوبی بوده است، اما امروزه توان اداره کردن حکومت را ندارد و نمیتواند به نیازهای این عصر و تحولات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی آن پاسخگو باشد.(19)
جمهوری اسلامی ایران با تلاش نظری و عملی در تقابل با این ایده، «به همگان ثابت کرد که مسئله بازگشت به اسلام تنها یک خیال و نظر نبوده؛ بلکه میتواند واقعیت داشته باشد». (20) لذا در این راستا انقلابیون با گسترش آرمانهای اسلامی «نشان دادند که ادیان به ویژه دین اسلام، با گذشت زمان و توسعه مدرنیزاسیون نه تنها به پایان راه خود نرسیده اند؛ بلکه هنوز به عنوان مهمترین راه نجات بشریت از ظلم و بیدادگری مطرح میباشند».(21)
پیروزی انقلاب اسلامی با رویکرد به معنویت، احیاء دین و دینگرایی، در دنیایی که با رشد سریع تفکرات الحادی، خدا گریزی، انسان محوری و گرایش برخی کشورهای جهان به نظام فکری - سیاسی سکولار حاکم بود، نه تنها توانست گفتمان دینی در ایران را تغییر دهد، بلکه شرایط جدیدی را به وجود آورد که حاکی از ورود جهان به دوره ای متفاوت از ادوار گذشته و عصری با ویژگیهای ممتاز دینی و معنوی است. در واقع انقلاب اسلامی در دنیای مملو از مکاتب مادی، ضمن گشودن دریچه ای از قدرت معنویات، اعتقادات دینی و مذهبی به روی مردم سایر ادیان، مسلمانان را نیز به آغوش اسلام باز گرداند که این امر موجبات چالش سایر مکاتب را فراهم آورد.
بدین ترتیب با استقرار نظام سیاسی مبتنی بر اسلام در ایران، مسلمانان در جهان هویتی تازه یافته و احساس عزت و شخصیت اسلامی در آنان دمیده شد و در نتیجه کوششی که در طول دهها سال از سوی قدرتهای استعماری و استکباری برای تحقیر مسلمانان به کار رفته بود، نقش بر آب گشته و در تمام عالم گرایش به اسلام رو به رشد و گسترش گذارده و گذاشت و حتی اسلام گرایان در برخی از کشورها تا بدانجا پیش رفتند که در صدد تشکیل حکومت اسلامی در کشورهای خود برآمدند.

1. 2. نفی گفتمانهای حاکم بر نظام بین الملل با طرح اسلام سیاسی به عنوان گفتمان جایگزین: پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) در دهههای پایانی قرن بیستم که از آن به «عصر پایان ایدئولوژی» تعبیر میشد، بسان موجی خروشان در برابر اندیشهها و نظریات مارکسیستی و لیبرالیستی حاکم شرق و غرب، طلایه دار راه جدیدی شده توانست معادلات موجود در نظام بین الملل را دگرگون سازد. شکل گیری وضعیت جدید در نظام دو قطبی، موجب شدتا قدرتهای جهانی که تابه حال در نزاع لیبرالیسم و مارکسیسم در دو جبهه مقابل هم قرار گرفتند، با تهدید جدیدی مواجه شوند. از آن جهت که تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، بیشترین دغدغه غرب در جهان اسلام و کشورهای مسلمان، ترس از حرکتهای ناسیونالیستی و جنبشهایی روشنفکری بود که غالبا تحت تاثیر ایدئولوژی رقیب قرار میگرفتند، لذا آنها از تهدیدی همچون حرکتهای اسلامی رنج نمیبردند()22 و بالطبع در آن دوره زمانی، باور همگان بر آن بود که برای سرنگونی یک رژیم بیش از آنکه احساسات یا ایدئولوژی لازم باشد، انقلابیون نیاز به اسلحه دارند؛ اما بر خلاف تفکر حاکم بر این دوره، اسلام گرایان شیعی در ایران بدون توسل به مبارزه مسلحانه، تنها با تکیه بر آرمانهای شیعی در مقابل رژیمی کاملا مسلح صف آرایی کردند و با غلبه ایدئولوژی انقلاب اسلامی علیه سلطه مورد حمایت همه جانبه قدرتهای بزرگ جهانی، معیارهای جدیدی مطرح شد که علاوه بر غلبه بر قدرتهای مادی، همچنین امکان سنجش و مواجهه با معیارهای حاکم بر جهان را با مشکل مواجه نمود؛ بدان خاطر که وقوع رخدادی همانند انقلاب اسلامی با ماهیت دینی، باعث غافل گیری صاحب نظران، دولتها و نخبگان سیاسی شد که تا به حال تصور وقوع انقلابی با این ماهیت و ایدئولوژی در ذهن آنها خطور نکرده بود؛ بدان خاطر که حتی در جهان اسلام نیز بر خلاف ایدئولوژیهای معاصر همچون ملی گرایی، لیبرالیسم غرب، سوسیالیسم نظامی و یا مارکسیسم سنتی، این بار انقلاب اسلامی ایران، یکنوع «اسلام انقلابی» را عرضه کرد که به مسلمانان توان می داد تا در پرتو آن، آزادی خویش را به دست آورده و در مقابل استعمار، صهیونیسم، سرمایه داری و نژاد پرستی ایستادگی کنند.(23)
البته ذکر این نکته ضروری است که گرچه اسلام سیاسی در دهههای قبل توسط بسیاری از گروهها از جمله اخوان المسلمین در حال گسترش بود؛ ولی به عقیده اندیشمندان غربی و اسلامی، به استثنای ایران در هیچ کشوری، اسلام سیاسی قادر نشد تا تغییر عمیق در صحنه سیاسی به وجود بیاورد و سایرین غیر از ایران از دسترسی به قدرت ناکام ماندند؛ (24) بدان خاطر که از اواخر دهه 1960، اسلام سیاسی در سایر کشورها، در محیطهایی تهی از فرهنگ و سیاست سر برآورده و رشد کرد و فرهنگ چپی در این دوره به همراه نظام استبدادی رایج در جوامع، باعث ناکامی آنها گشت(25) و این در حالی بود که انقلاب در ایران، برخلاف آنها با احیاء نهاد دینی سنتی در ایران، تودههای به حاشیه رانده شده و زیان دیده از جریان نوسازی و فساد نظام حکومتی را بسیج و رهبری کرده و در نهایت نیز به پیروزی دست یافتند.(26) همچنین پتانسیل درونی اسلام شیعی و وجود عواملی در داخل این مذهب، امکان ارائه تفسیر مکتبی از آن را ممکن ساخته و از طرفی وجود یکسری عناصر، زمینههای هژمونیک شدن آن را آسان کرد که از جمله این موارد میتوان به وجود مفاهیمی مانند امامت انسان صالح، تقیه، شهادت، غیبت، انتظار، منجی گرایی و... در مذهب شیعه، جایگاه والای علماء در ایران و نقش قابل توجه امام خمینی در مقام ایدئولوگ و معمار انقلاب اسلامی اشاره کرد و همچنین باید متذکر شد که انقلابیون در انتقال آگاهی سیاسی برای صف آرایی، نقد ترتیبات اجتماعی و زیر سوال بردن وضع موجود، ارائه مجموعه جدید ارزشها و طرح کلی جامعه مطلوب، موفقیت در توجیه پیروان بر مبنای حقانیت و عقلانیت، عملکرد موفقی داشتند.(27)
انقلاب اسلامی ایران در ردیف بزرگترین انقلابهای جهان، با اتخاذ برنامه سیاسی خاص جهت تاسیس نظام برخاسته از اسلام و پیادهسازی اصول اسلامی در تشکیل حکومت و همچنین نفی گفتمانهای حاکم بر ساختار نظام بین الملل، در عین حال که غرب را به لحاظ فنی و صنعتی بر جهان اسلام برتر می دانست؛ اما آن را از نظر اخلاقیات در انحطاط و پرتگاه نابودی دانسته و نظام سیاسی حاکم بر جهان را که مبتنی بر جدایی دین از سیاست بود، طرد میکرد و با پیروزی انقلاب اسلامی عملا «برای اولین مرتبه در تاریخ مدرن، گفتمان اسلام سیاسی در حالی در دنیای لائیسم و سکولاریسم مطرح شد که دین نه تنها از سیاست جدا و به گفته مارکس افیون ملتها تلقی میشد؛ بلکه دوره آن نیز گذشته و آنرا متعلق به تاریخ می دانستند و معتقد بودند که دین چیزی برای ارائه به دنیای مدرن ندارد».(28) حاکم شدن این گفتمان در کشوری همچون ایران که حوزه نفوذ اندیشه غربی بود، در عمل پیوند دین و سیاست بر مبنای اسلام اصیل را محقق نموده و این موقعیت جدید، چالش دوران سیطره گفتمان غرب محور را به همراه داشت.
بدین ترتیب با پیروزی این انقلاب، «گفتمان اسلام سیاسی، دریچه ای جدید به روی اندیشمندان و صاحب نظران سیاست باز کرد تا بدانند که نه تنها دین اسلام میتواند سیاسی باشد؛ بلکه حرفهای جدیدی برای ارائه به جهان مدرن دارد».(29) در این راستا به اعتراف برخی از اندیشمندان مسلمان همچون «احمد هوبر»، «امام خمینی با طرح ابعاد واقعی اسلام، مسلمانان را سیاسی کرده و اندیشه و تفکر سیاسی را در میان مسلمانان ایجاد کرده و بسط داده و در پناه این تلاشها مسلمانان اکنون دریافته اند که اسلام تنها یک سلسله تشریفات و مناسک عبادی شخصی نیست؛ بلکه اسلام، قرآن و سنت پیامبر، یک منبع قوی و پر تحرک است که میتواند در زمینههای مختلف سیاسی و فرهنگی و اقتصادی تحرک ایجادکند».(30) از آنجایی که اسلام سیاسی هویت خود را در تعارض با فرهنگ حاکم بر غرب تعریف کرده است، در حال حاضر هراس غرب از اسلام تنها ناشی از ریشههای مذهبی آن نبوده؛ بلکه ترس از ریشههای سیاسی اسلام، غرب را به وحشت افکنده است و هراس و نگرانی اصلی ایالات متحده از اسلام، ناشی از دیدگاه آمیزش دین و سیاست در اسلام است.(31)

پی نوشتها:
1. محمدی منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: 1385 17
2. علی بابایی: 1382 112 - 111
3. صدری افشار: 1375 148
4. طلوعی: 1372 191
5. هانتینگتون: 1375 385
6. ثقفی: 1383.110
7. همان
8. علی بابایی: 1382 113
9. ماتیل: 1383 210
10. هالیدی: 1378 29
11. هالیدی: 1378 35 - 36
12. هالیدی: 1378 32
13. هالیدی: 1378 37 - 38
14. هالیدی: 1378 38
15. هالیدی: 1378 39 - 40
16. هالیدی: 1378 40 - 41
17. هالیدی: 1378 42
18. ستوده: 1380 164
19. عرفان محمود، نهضت امام خمینی زمینه ساز ظهور دولت حضرت مهدی (عج)، ترجمه رحمت الله خالقی، روزنامه جمهوری30/3/87
20. محمدی منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: 1385 518
21. محمدی منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: 1385 27
22. جرجیس فوازی، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمه محمد کمال سروریان، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی: 1382 89
23. حنفی حسن، اسلام سیاسی، ترجمه محمد حسن معصومی، مجله حکومت اسلامی، سال دوم، شماره اول بهار: 1376 21
24. روره الیویه، شکست اسلام سیاسی، ترجمه عبدالکریم خرم، پیشاور، نشر مصطفی سحر: 1995 2
25. السید رضوان، اسلام سیاسی معاصر در کشاکش هویت و تجدد، ترجمه مجید مرادی، تهران؛ مرکز بازشناسی اسلام و ایران: 1383 82
26. همان.
27. عزتی ابوالفضل، اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات هدی، بی تا: 301
28. محمدی منوچهر، بازتاب جهانی انقلاب اسلامی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی: 1385 509 - 510
29. همان.
30. هوبر احمد، دستاوردهای انقلاب اسلامی در جهان امروز، مجله حضور، شماره 1، 76: 1370
31. جرجیس فوازی، آمریکا و اسلام سیاسی، ترجمه محمد کمال سروریان، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، 28: 1382