آیه الله مطهرى و آزادى هاى سیاسى

واژه هاى كلیدى: آزادى  سیاست  استاد مطهرى احزاب.

هدف اساسى مقاله حاضر پاسخ به این پرسش است: آزادى سیاسى در اندیشه آیه الله مطهرى چیست و مصادیق و سازوكارهاى آن در یك نظام سیاسى دینى كدام است؟ براى دست یابى به هدف مذكور ناچار بحث هاى زیر در ادامه خواهد آمد. از این رو در ابتدا باید متذكر شوم كه در اندیشه آیه الله مطهرى  آزادى بزرگ ترین و عالى ترین ارزش هاى انسانى است. به عقیده ایشان براى انسان آزادى ارزشى است مافوق ارزش هاى مادى. انسان هایى كه بویى از انسانیت برده اند حاضرند با شكم گرسنه و تن برهنه و در سخت ترین شرایط زندگى كنند ولى در اسارت دیگران و محكوم یك انسان دیگر نباشند. 2
مطهرى از معدود اندیشمندانى است كه با توجه به شرایط خفقانآمیز دوره پهلوى و نیازهاى زمان به طرح و بسط این مسإله پرداخت. گرچه ایشان مجال نیافت كه در نظام جمهورى اسلامى و با توجه به تجربه آن  به تفضیل به این موضوع بپردازد اما همین مقدار از بحث هاى ایشان نیز مى تواند قابل توجه و تإمل و نقد و بررسى باشد. البته فارغ از این مباحث نیز مى توان بر اساس معرفت شناسى انسان شناسى و هستى شناسى وى به بحث از مسإله آزادى در آثار ایشان توجه كرد و زوایاى این موضوع را مورد سنجش و تإمل قرار داد.
از آن جا كه گوهر انسان      آزادى است      انسان با توجه به طبیعت مختار و آزادانه اى كه دارد      مى تواند سمت و سو و جهت حركت خود را انتخاب كند. مطهرى انسان را فرزند رشید و بالغ طبیعت مى داند كه نیازى به قیمومیت و سرپرستى مستقیم و هدایت اجبارى به وسیله نیرویى به نام غریزه ندارد: آنچه سایر جانداران با نیروى غیر قابل سرپیچى غریزه انجام مى دهند      او در محیط آزاد عقل و قوانین قراردادى انجام مى دهد .3 از این جاست كه مطهرى میان عقل گرایى و آزادى رابطه اى برقرار مى كند و بر این باور است كه یكى از عوامل ختم نبوت      روند تكامل عقل آدمى است كه او را قادر ساخته است با عقل خویش سره را از ناسره تشخیص دهد و راه خود را آزادانه انتخاب كند.
به باور مطهرى      انسان در عین این كه انسان است      حیوان است و در عین این كه حیوان است      انسان است. آدمى یك سلسله استعدادهاى مترقى و عالى دارد كه ملاك انسانیت اوست. 4 انسان داراى سرشتى دوگانه است. از سویى      داراى تفكر منطقى است و نیز به حقیقت جویى      خیر اخلاقى      جمال و زیبایى      پرستش حق و    گرایش دارد و از سوى دیگر      تمایلات حیوانى دارد      نظیر شهوت      حب مقام      حب ثروت و … انسان موجودى مركب از عقل و نفس یا جان و تن است: محال است كه بتواند در هر دو قسمت وجودى خود از بى نهایت درجه آزادى برخوردار باشد. رهایى هر یك از دو قسمت عالى و سافل وجود انسان      مساوى است با محدود شدن قسمت دیگر .5 پس تعادل و توازن باید برقرار گردد و به هر دو بعد از ابعاد وجودى انسان توجه كافى شود. در این صورت است كه استعدادهاى انسان شكوفا مى شود و زمینه بروز و ظهور مى یابد. در نگاه مطهرى:
دموكراسى بر اساس آزادى انسان است      اما این آزادى انسان در آزادى شهوات خلاصه نمى شود. از نظر اسلام این گونه آزادىها سقوط آزادى انسانى است. اینها رهایى حیوانیت و اسیر شدن انسانیت است. كمال انسان در انسانیت و عواطف عالى و احساسات بلند اوست. این كه مى گوییم در اسلام دموكراسى وجود دارد      به این معناست كه اسلام مى خواهد آزادى واقعى   دربند كردن حیوانیت و رها ساختن انسانیت    به انسان بدهد. 6
مطهرى معتقد است:
از دیدگاه اسلام      آزادى و دموكراسى بر اساس آن چیزى است كه تكامل انسانى انسان ایجاب مى كند. یعنى آزادى      حق انسان بماهو انسان است; حق ناشى از استعدادهاى انسانى انسان است      نه حق ناشى از میل افراد و تمایلات آنها. دموكراسى در اسلام یعنى انسانیت رها شده      حال آن كه این واژه در قاموس غرب به معناى حیوانیت رهاشده است.7
به نظر ایشان باید گوهر آزادى را در انسانیت انسان جست وجو كرد كه آن را در فرهنگ خود داریم و از این كه از دیگران آن را اخذ كنیم      بى نیاز هستیم.
به هر روى      دیدگاه مطهرى به انسان      دیدگاه اندیشمندى است كه قائل به آزادى تمام و كمال آدمى است كه بتواند استعدادهایش را به فعلیت درآورد و البته از آن در جهت كمال و پیشرفت استفاده كند: انسان در جمیع شوون حیاتى خود باید آزاد باشد      یعنى مانعى و سدى براى پیشروى و جولان او وجود نداشته      سدى براى پرورش هیچ یك از استعدادهاى او در كار نباشد .8
در اندیشه مطهرى      آدمى داراى خصلت هاى آزادى خواهانه است و روح آزادى خواهى و حریت در تمام دستورات اسلامى به چشم مى خورد 9 و نیز تعلیمات لیبرالیستى در متن تعالیم اسلامى وجود دارد.     اسلام دین حریت و آزادى است .10 به نظر ایشان یك نفر مسلمان باید آزاد زیست كند و باید آزادىخواه باشد .11 بر این اساس یك انسان مسلمان در مقابل غیر خدا سر تسلیم فرود نمىآورد و تنها به آستان او سر مى سپارد و از قید و بندهاى غیر خدایى رها مى شود.
به باور وى      اعتقاد به خدا نه تنها آزادى انسان را سلب نمى كند      بلكه این خود باعث تقویت روح آزادى خواهى و حریت منشى در انسان مى گردد. و در واقع اعتقاد و ایمان به خدا مساوى است با این كه انسان آزاد و مختار باشد .12 مطهرى در كتاب انسان كامل به تفصیل به نقد و بررسى مكتب اگزیستانسیالیسم      كه خداپرستى را در تضاد با آزادى انسان مى داند      مى پردازد و نظریات آنان درباره آزادى و خداپرستى را به نقد مى كشد. جان كلام وى در آن جا این است كه: جز با تعلق به خدا      آزادى پیدا نمى شود .13
آزادى در نگاه مطهرى دو ركن دارد: یكى عصیان و تمرد و دیگرى تسلیم و انقیاد: بدون عصیان و تمرد      ركود و اسارت است و بدون تسلیم و انقیاد و اصولى بودن      هرج و مرج است . انسان14 از یك سو به همه امور غیر خدایى پشت پا مى زند و در مقابل آنان عصیان و تمرد مى كند      چه این امور غیر خدایى در خود وى و چه در میدان اجتماع باشد      و در مقابل حق و حقیقت و خداوند سر تعظیم فرود آورده و تنها در مقابل خداوند خاضع و تسلیم است.
به هر روى      در اندیشه مطهرى انسان آزاد و مختار آفریده شده است و جوهر انسانیت را آزادى تشكیل مى دهد. در چنین وضعیتى است كه جزا و پاداش الهى در جهان آخرت نیز معنا و مفهوم مى یابد      چرا كه انسان مجبور و بى اختیار و بى مسوولیت را خداوند به كیفر نمى رساند و بدون حساب نیز پاداش نخواهد داد. كیفر و پاداشى براى انسان ارزش دارد كه آدمى قبل از آن      آزاد آفریده شده باشد و به این وسیله راه و رسم زندگى خویش را برگزیند تا اگر در این راه دچار انحراف شد و از حق و حقیقت از روى عمد و علم دور گشت      به عذاب اخروى دچار گردد و یا این كه اگر به حق و حقیقت گرایش یافت به پاداشى دست یابد و ثمره كارهاى نیكش را دریافت كند.
از زاویه دیگر      آزادى در اندیشه مطهرى یك راه و روش براى رسیدن به مقصد است:
آزادى كمال وسیله اى  است نه كمال هدفى . هدف انسان این نیست كه آزاد باشد      ولى انسان باید آزاد باشد تا به كمالات خودش برسد. آزادى یعنى اختیار      و انسان در میان موجودات تنها موجودى است كه خود باید راه خود را انتخاب كند و حتى به تعبیر دقیق تر خودش باید خودش را انتخاب كند.     انسان اگر آزاد نبود نمى توانست كه كمالات بشریت را تحصیل كند     [ همچنان كه] یك موجود مجبور نمى تواند به آن جا برسد. پس آزادى      یك كمال وسیله اى است      نه یك كمال هدفى.15
بنابراین آزادى در اندیشه مطهرى      به خودى خود تقدس و ارزش ندارد      بلكه از آن جهت ارزشمند و متعالى است كه در فقدان آن انسان نیز همچون سایر موجودات از قدرت انتخاب برخوردار نیست و در نتیجه تجلى و بروز و ظهور استعدادها در انسان معنا و مفهومى نخواهد یافت. انسان در پرتو آزادى است كه مى تواند به حركت درآید و در مسیر زندگى خود دست به انتخاب بزند و جهت زندگى خویش را برگزیند: با آزادى است كه ممكن است انسان به عالى ترین كمالات و مقامات برسد و ممكن است به اسفل السافلین سقوط كند .16

معناى آزادى و آزادى سیاسى
استاد مطهرى آزادى را یكى از لوازم حیات و تكامل ذكر كرده و معتقد است موجودات براى رسیدن به مرحله تكامل و رشد به سه عنصر تربیت       امنیت  و حریت  نیازمندند. تربیت  عبارت است از عواملى كه موجود زنده براى تداوم بقا به آنها محتاج است; براى مثال موجود زنده براى رشد و نمو به عناصرى چون نور      آب      غذا      و علاوه بر این ها      انسان به تعلیم و تربیت نیازمند است. امنیت  یعنى این كه موجود زنده آنچه را در اختیار دارد      همانند حیات      ثروت      سلامت و    از او سلب نگردد. و آزادى  یعنى نبودن مانع. انسان هاى آزاد      انسان هایى هستند كه با موانعى كه در جلو رشد و تكاملشان هست      مبارزه مى كنند. انسان هایى هستند كه تن به وجود مانع نمى دهند .17
بنابراین مفهوم آزادى در اندیشه استاد مطهرى      فقدان مانع در راه رشد استعدادها به منظور طى كردن مسیر كمال است. این موانع از جهتى ممكن است درونى و از جهتى برونى باشند. بر این اساس      آزادى از یك سو      بعدى معنوى و از سوى دیگر      بعدى اجتماعى و سیاسى مى یابد. استاد مطهرى      درباره آزادى اجتماعى معتقد است:
بشر باید در اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادى داشته باشد. دیگران مانعى در راه رشد و تكامل او نباشند      او را محبوس نكنند     كه جلو فعالیتش گرفته شود      دیگران او استثمار نكنند      استخدام نكنند      استعباد نكنند      یعنى تمام قواى فكرى و جسمى او را در جهت منافع خودشان به كار نگیرند.18
تحلیل مطهرى از آزادى اجتماعى در واقع همان آزادى سیاسى است كه امروزه در ادبیات سیاسى به كار مى رود. آزادى سیاسى به طور كلى به نقش مردم در زندگى سیاسى اشاره دارد و مقصود از آن انواع آزادىهایى است كه فرد در حیطه اجتماع و در برابر حكومت داراست; از این رو آزادى بیان و حق اظهار نظر      آزادى قلم و مطبوعات      آزادى انتقاد و اعتراض و مواردى از این قبیل در شمار آزادىهاى سیاسى است.
آیه الله مطهرى با طبقه بندى آزادى به معنوى و اجتماعى      طبقه بندى تقریبا كاملى از آزادى ارائه مى دهد كه هم جنبه هاى درونى و معنوى كه به خود افراد مربوط مى شود را دربر مى گیرد و هم جنبه هاى بیرونى و اجتماعى و به عبارتى سیاسى را شامل مى شود. مطهرى به درستى متذكر مى شود كه آن چه امروزه در دنیا مقدس و ارجمند است      آزادىهاى اجتماعى و سیاسى است; اما به گمان ایشان      آزادى معنوى زیربنا و بنیاد آزادىهاى اجتماعى و سیاسى است; از این رو از سوى وى تإكیدات بسیارى بر آزادى معنوى شده است و آزادى معنوى در اولویت قرار دارد.
مطهرى فقدان آزادىهاى اجتماعى و سیاسى را یكى از گرفتارىهاى بشر در طول تاریخ ذكر مى كند و مى گوید: یكى از مقاصد انبیا به طور كلى و به طور قطع این است كه آزادى اجتماعى را تإمین كنند و با انواع بندگى ها و بردگى هاى اجتماعى و سلب آزادىهایى كه در اجتماع هست مبارزه كنند .19 ایشان براى اثبات آزادى اجتماعى در دین به آیه 64 سوره آل عمران20 اشاره مى كند و در تفسیر آن مى گوید:
در مقام پرستش      جز خداى یگانه چیزى را پرستش نكنیم      نه مسیح را و نه اهرمن را    و این كه هیچ كدام از ما دیگرى را بنده و برده خودش نداند و هیچ كس هم یك نفر دیگر را ارباب و آقاى خودش نداند. یعنى نظام آقایى و نوكرى ملغا      نظام استثمار ملغا      نظام لامساوات ملغا; هیچ كس حق استثمار و استعباد دیگرى را نداشته باشد.21
در نگاه مطهرى      آزادى اجتماعى و سیاسى مقدس است      همچنان كه دنیاى امروز هم آزادى اجتماعى را مقدس مى شمارد; اما آنچه بیش از آزادى اجتماعى ارزش دارد      آزادى معنوى است. از نظر مطهرى:
پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادى اجتماعى به بشر آزادى معنوى بدهند.     آزادى اجتماعى بدون آزادى معنوى میسر و عملى نیست. درد امروز جامعه بشرى این است كه بشر امروز مى خواهد آزادى اجتماعى را تإمین كند ولى به دنبال آزادى معنوى نمى رود.     آزادى را جز از طریق نبوت      انبیا      دین      ایمان و كتاب هاى آسمانى نمى توان تإمین كرد.22
مطهرى مهم ترین مسإله و مشكل عصر حاضر را نداشتن آزادى معنوى ذكر مى كند و این كه جامعه اى كه به آزادى معنوى نرسیده      به آزادى اجتماعى هم نخواهد رسید:
بزرگ ترین خسران عصر ما این است كه همه اش مى گویند آزادى      اما جز از آزادى اجتماعى سخن نمى گویند. از آزادى معنوى دیگر حرفى نمى زنند و به همین دلیل به آزادى اجتماعى هم نمى رسند.23
ایشان آزادى معنوى را مقدمه اى براى رسیدن به آزادى اجتماعى مى داند. به باور وى      براى رسیدن به آزادى واقعى اجتماعى      انسان ها باید نخست از درون خود آزاد گردند و بنده و برده شهوات و مادیات و دلبستگى هاى دنیوى نباشند; به عبارتى      آزادى معنوى      آزادى از خود است و آزادى اجتماعى      آزادى از بندگى دیگران و به ویژه حكومت: آزادى اجتماعى      آزادى انسان است از قید و اسارت افراد دیگر      ولى آزادى معنوى     آزادى انسان است از قید و اسارت خودش .24 به نظر ایشان:
تقوا به انسان آزادى معنوى مى دهد      یعنى او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مى كند      رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمى دارد و به این ترتیب ریشه رقیت ها و بردگى هاى اجتماعى را از بین مى برد. مردمى كه بنده و برده پول و مقام و راحت طلبى نباشند      هرگز زیر بار اسارت ها و رقیت هاى اجتماعى نمى رند. 25
همچنین مطهرى یكى از مهم ترین حكمت هاى زهدورزى را آزادى و آزادگى ذكر مى كند:
میان زهد و آزادگى پیوندى كهن و ناگسستنى برقرار است. نیاز و احتیاج      ملاك رو به مزاجى  است و بى نیازى ملاك آزادگى . آزادگان جهان كه سبكبارى و سبكبالى و قابلیت تحرك و پرواز      اصیل ترین آرزوى آنهاست از آن جهت زهد و قناعت را پیشه مى سازند كه نیازها را تقلیل دهند و به نسبت تقلیل نیازها      خویشتن را از قید اسارت اشیا و اشخاص رها سازند.26
به هر روى      مسائلى چون تقوا      زهد و صبر ریشه در آزادمنشى آدمى دارند. انسان در برابر عواملى كه درون او را به اسارت مى كشاند و او را ضعیف و خوار مى سازد      طغیان مى كند و خود را رها مى سازد و این گونه است كه در برابر بندهاى برونى نیز قیام مى كند و تنها به حاكمیت خداوند و دستورهاى او گردن مى نهد و غیر او را نفى مى كند.
مطهرى بر این باور است كه آزادى به طور كلى به دلایل ذیل صحیح است:
نباید مانع بروز استعدادهاى بشر شد. دیگر به این معنا صحیح است كه بسیارى از چیزهاست كه با جبر نمى توان به بشر تحمیل كرد و دیگر به این جهت است كه بشر موجودى است كه باید بالاختیار و در صحنه تنازع و كشمكش به كمال خود برسد.27
بنابراین در كلام مطهرى آزادى سمت و سویى مى یابد كه بنا به دلایلى نباید از انسان سلب شود. این عناصر عبارتند از: این كه بروز و ظهور استعدادهاى آدمى نیازمند فضاى آزاد است. در فضاى بسته و محیط خفقانآمیز و استبدادى و به عبارتى در فقدان آزادىهاى اجتماعى و سیاسى      زمینه اى براى بروز خلاقیت ها و استعدادها به وجود نمىآید. در فضاى مستبدانه اى كه بر جامعه حاكم است      چاپلوسان و زبان بازان قدر مى یابند و آزادگان و آزاداندیشان ذلیل و حقیر مى شوند      چرا كه وضعیت موجود      اجازه چون و چرا كردن به خیرخواهان و مصلحان را نمى دهد. تنها آنان كه زبان به مدح بگشایند      جایى و مقامى مى یابند و بس.
عنصر دوم كه انسان براى آن نیازمند آزادى است این است كه بسیارى از امور و چیزها صلاحیت و قابلیت تحمیل به بشر را ندارند; براى مثال      دین اجباربردار و اجبارپذیر نیست. نمى توان كسى را به زور وادار به پذیرش دین كرد      به ویژه دین اسلام را كه حتى پذیرش آن نیز مى بایست با برهان و استدلال همراه باشد و آن كه از روى تقلید و بدون تحقیق آن را مى پذیرد از او پذیرفته نیست. اساسا مطهرى نقطه قوت دین اسلام را همین مى داند      چرا كه پذیرش خود را منوط به تحقیق و نه تقلید كرده است.
مطهرى در این باره مى گوید:
بعضى چیزهاست كه اصلا اجباربردار نیست یعنى نمى شود بشر را مجبور كرد كه آن را داشته باشد.     اگر تمام قدرت هاى مادى جهان جمع شوند و بخواهند با زور آن را اجرا بكنند      قابل اجرا نیست; مثلا محبت و دوستى.28
دین      ایمان      محبت و دوستى و بسیارى چیزهاى دیگر اجباربردار و تحمیل كردنى نیست و آیات فراوانى در قرآن نیز به این موضوع اشاره دارد: لا اكراه فى الدین      قد تبین الرشد من الغى 29 و از این جهت است كه قرآن مى فرماید مردم را با حكمت دعوت كن: إدع الى سبیل ربك بالحكمه و الموعظه الحسنه 30 مردم را با دلیل و منطق دعوت كن تا روح و قلب آنها را خاضع[ و] عشق و محبت را در دل آنها ایجاد كنى. در آیه اى دیگر مى خوانیم: فذكر انما إنت مذكر لست علیهم بمصیطر 31; اى پیغمبر      وظیفه تو گفتن و ابلاغ و یادآورى است. تو مسلط بر مردم نیستى كه بخواهى به زور آنها را مومن و مسلمان كنى .32
ویژگى سوم براى آزاد بودن انسان این است كه قابلیت كمال یابى انسان در فضایى ارزشمند است كه آگاهانه و آزادانه صورت پذیرد. براى رسیدن به كمال باید با بسیارى از چیزها در تنازع و كشمش به سر برد; ابتدا در درون خود و براى رسیدن به آزادى معنوى باید تلاش كرد و سپس در بیرون و براى رسیدن به آزادى اجتماعى و سیاسى.
به هر روى      در اندیشه مطهرى آزادى راه و معبرى براى رسیدن به مقصد است. در این مسیر باید با هوا و هوس ها و خواهش هاى نفسانى مبارزه كرد و پیروز گشت و براى ادامه این راه      باید بندها و زنجیرهاى بیرونى را گسست و از هرچه تعلق و وابستگى است آزاد گشت. آزادى در این معنا      وسیله اى براى بروز و ظهور استعدادهاى نهفته آدمى است. انسان نیازمند آزادى است و آزادى به صورت فطرى در نهاد وى به ودیعت نهاده شده است و وى باید در مسیر زندگى خویش و براى بروز و ظهور استعدادهاى عالى و برتر انسانى از آن استفاده كند. در چنین وضعیتى است كه راه رشد و پیشرفت به سوى كمال براى انسان گشوده مى شود و جامعه انسانى هر روز بیشتر از دیروز به پیش گام برمى دارد.
در این جا برخى از مصادیق و سازوكارهاى آزادىهاى اجتماعى و سیاسى از منظر آیه الله مطهرى مورد بحث قرار گرفته و نظر ایشان در این باره بازكاوى و تحلیل مى شود.

حق تعیین سرنوشت و آزادى انتخاب و رإى
مهم ترین و اساسى ترین بحث آزادى سیاسى      حق تعیین سرنوشت سیاسى و آزادى انتخاب و رإى است.این كه آیا یك انسان مسلمان مى تواند و حق دارد كه به حكومتى رإى دهد و او را انتخاب كند و به آن گردن نهد و یا این كه در مقابل حكومتى بایستد و به آن رإى ندهد و در براندازى آن بكوشد      از جمله پرسش هایى است كه پاسخ هاى متفاوت و متناقضى به آن داده شده است. هر پاسخى كه به این پرسش بنیادین داده شود      در نهایت باید با پذیرش مردم همراه شود      چه این پذیرش با اجبار و اكراه توإم گردد و چه با اختیار و طوع و رغبت همراه شود. در هر صورت      هر حكومتى براى دوام و استقرار خود مى بایست مردم را با خود همراه كند و در غیر این صورت      پایه هاى حكومتش براى همیشه سست و لرزان خواهد بود.
در بحث هاى استاد مطهرى نمى توان به یك نتیجه قطعى در مورد دیدگاه ایشان درباره مشروعیت حكومت اسلامى رسید. اما برخى مولفه ها در آثار مبین آن است كه مردم در حكومت تإثیرگذارند و مى توانند به هر نوع حكومتى كه بخواهند گردن نهند. به ویژه كه ایشان حكومت هایى را كه بر پایه زور بنا شده اند نمى پذیرد و مى گوید:
حكمران بالضروه یعنى كسى كه متابعت مشروع دارد      نه كسى كه به زور خود را تحمیل كرده است و آن كسى كه متابعت مشروع دارد به دو گونه ممكن است: یكى به نحو ولایت و دیگر به نحو وكالت.33
در این جا وى حاكم مشروع را حاكمى توصیف مى كند كه مشروعیتش برخاسته از مردم و یا از خدا باشد      یعنى به نحو ولایت از سوى خدا و یا به نحو وكالت از سوى مردم.
آنچه از استقرا و فحص آراى ایشان برداشت مى شود      مسلم انگاشتن مشروعیت الهى ولایت فقیه به نحو انتصاب كلى  است. به این معنا شارع مقدس با ارائه ملاك ها و شرایط كلى      ولى فقیه را مإمور تصدى امر قضا و حكومت كرده است و منشإ مشروعیت او هم از این لحاظ به شرع و شریعت برمى گردد; اما این كه آیا این مصدر به نحو جزءالعله است یا تمام العله      جاى بحث و بررسى دارد. ایشان در تبیین نظریه انتصاب كلى مى گوید:
آن حكومتى كه باید میان مردم باشد      باید واجد شرایطى باشد كه آن شرایط را اسلام معین كرده باشد; اگر آن شرایط را كه اسلام معین كرده است      داشته باشد      همان طور كه مفتى بدون این كه خدا شخصش را معین كرده باشد با آن شرایط مى تواند فتوا بدهد      حاكم هم بدون این كه خدا شخصش را معین كرده باشد      مى تواند در میان مردم حكومت كند.34
همچنین در آثار استاد مطهرى مطالبى مشاهده مى شود كه به نقش مردم در پذیرش حاكم اسلامى اشاره دارد. اسلام براى امامت و رهبرى جامعه اسلامى شرایط و صفاتى را تعیین و وضع كرده است كه با دارا بودن آن شرایط      شخص      صلاحیت رهبرى و حاكمیت پیدا مى كند. واضح است كه به صرف وجدان صلاحیت      رهبرى و حاكمیت فعلى تحقق نمى یابد      مگر این كه مورد پذیرش مردم قرار گیرد. البته محل مناقشه كه آیا حاكم اسلامى تمام مشروعیت حكومت خود را تنها از دین و خدا دریافت مى كند و انتخاب سایر فقها یا مردم هیچ گونه تإثیرى در آن ندارد یا این كه انتخاب مردم با سایر فقها نیز در مشروعیت حكومت او موثر است; به تعبیر دیگر      آیا مصدر مشروعیت ولایت فقیه یك سویه بوده و نقش انتخاب فقط در كارآمد بودن حكومت است؟ به هر حال      در برخى آثار مطهرى به این وجه مى رسیم كه ایشان براى مردم تنها پذیرش حاكم اسلامى را مطرح مى كند و مشروعیت را از ناحیه دیگرى مى داند كه این مطلب      انتساب نظریه انتصاب كلى به ایشان را تقویت مى كند.
در موارد دیگرى      استاد مصدر حق شرعى ولى فقیه را مردم متدین مى داند و با اشاره به حكم امام خمینى به نخست وزیر موقت35 آن را چنین تحلیل مى كند:
حق شرعى امام از وابستگى قاطع مردم به اسلام      به عنوان یك مكتب و ایدئولوژرى ناشى مى شود و مردم تإیید مى كنند كه او مقام صلاحیت دارى است كه مى تواند قابلیت اشخاص را از جهت انجام وظایف اسلامى تشخیص دهد. در حقیقت حق شرعى و ولایت شرعى      یعنى مهر ایدئولوژى مردم و حق عرفى      همان حق حاكمیت ملى مردم است كه آنها باید فرد مورد تإیید رهبر را انتخاب كنند.36
استاد شهید در جایى دیگر به حق انتخاب مردم و عزل حاكم و موقتى بودن آن اشاره مى كند و این خود قرینه دیگرى است براى این كه مردم در تعیین سرنوشت خود نقش و اثر دارند. ایشان درباره واژه جمهورى اسلامى  مى گوید:
كلمه جمهورى  شكل حكومت پیشنهاد شده را مشخص مى كند و كلمه اسلامى  محتواى آن را.     یعنى حكومتى كه در آن حق انتخاب با همه مردم است      قطع نظر از این كه مرد یا زن      سفید یا سیاه      داراى این عقیده یا آن عقیده باشند. در این جا فقط شرط بلوغ سنى و رشد عقلى معتبر است و نه چیز دیگر. به علاوه      این حكومت      حكومتى موقت است      یعنى هرچند سال یك بار باید تجدید شود      یعنى اگر مردم بخواهند مى توانند حاكم را براى بار دوم یا احیانا بار سوم یا چهارم   تا آن جا كه قانون اساسى شان اجازه مى دهد   انتخاب كنند و در صورت عدم تمایل      شخص دیگرى را كه از او بهتر مى دانند انتخاب كنند.     مسإله جمهورى مربوط است به شكل حكومت كه مستلزم نوعى دموكراسى است      یعنى این كه مردم حق دارند سرنوشت خود را خودشان در دست بگیرند.37
استاد در عبارت فوق سخن از انتخاب رئیس حكومت توسط مردم       موقتى بودن حاكم  و حق حاكمیت مردم بر سرنوشت خود  و این كه انتخاب مردم نه از مقوله وظیفه  كه از مقوله حق  است به میان مىآورد. به هر تقدیر در سخنان ایشان موارد بسیارى مشاهده مى شود كه حق تعیین سرنوشت را به خود مردم باز مى گرداند. اضافه بر این كه ایشان قائل به فطرى بودن حقوقى نظیر آزادى و دموكراسى به معناى حقیقى آن و امانت بودن حكومت در دست حاكم از سوى مردم است. اینها همه تإثیرگذار بودن مردم و نقش آنها در حكومت را بیان مى كند. حتى اگر بپذیریم كه دیدگاه استاد مطهرى همان نظریه انتصاب كلى فقیه به عنوان حاكم اسلامى است      باز هم چنین فردى به عنوان حاكم اسلامى مى بایست از طرف مردم مورد پذیرش قرار گیرد      و صرف وجود شرایط در یك فقیه      منتهى به ایجاد حكومت اسلامى نخواهد شد.
استاد مطهرى در مرحله پس از تشكیل حكومت اسلامى نیز از حق رإى و انتخاب توسط مردم دفاع مى كند و بر این باور است كه آزادى دادن به مردم در انتخاب مسیر و راه حركت      به رشد آنان منجر مى شود و در فقدان آزادى      مردم به رشد اجتماعى نخواهند رسید. بنابراین مطهرى باب تحمیل و اجبار را در انتخاب و رإى دادن مسدود مى سازد و نتیجه اش را عدم رشد و پیشرفت ذكر مى كند:
اگر شما بخواهید این را به مردم تحمیل بكنید و بگویید شما نمى فهمید و باید حتما فلان شخص را انتخاب بكنید      اینها تا دامنه قیامت مردمى نخواهند شد كه این رشد اجتماعى را پیدا كنند. اصلا باید آزادشان گذاشت تا فكر كنند      تلاش كنند      آن كه مى خواهد وكیل بشود      تبلیغات كند      آن كس هم كه مى خواهد انتخاب بكند      مدتى مردد باشد كه او را انتخاب بكنم یا دیگرى را      او فلان خوبى را دارد      دیگرى فلان بدى را دارد. یك دفعه انتخاب كند      بعد به اشتباه خودش پى ببرد      باز دفعه دوم و سوم تا تجربیاتش كامل بشود و بعد به صورت ملتى در بیاید كه رشد اجتماعى دارد والا اگر به بهانه این كه این ملت رشد ندارد و باید به او تحمیل كرد      آزادى را براى همیشه از او بگیرند      این ملت تا ابد غیر رشید باقى مى ماند. رشدش به این است كه آزادش بگذاریم      و او در آن آزادى ابتدا اشتباه هم بكند. صدبار هم اگر اشتباه بكند باز باید آزاد باشد.38
مطهرى پس از بیان این مطلب      مثالى مى زند در مورد پدرى كه مى خواهد به پسرش شنا را بیاموزد. وى معتقد است تنها با درس دادن این فرد نمى تواند شنا یاد بگیرد. باید در داخل آب هم رها شود تا پس از چند بار كه زیر آب رفت و مقدارى هم آب خورد      كم كم به فنون شناگرى آشنا شود و در این باب مهارت لازم را كسب كند. در مسائل اجتماعى نیز چنین است      چرا كه فرد مى بایست آزاد باشد تا بتواند خودش را بیازماید و وارد میدان فعالیت اجتماعى شود و اشتباهاتش را به مرور جبران كند و تجربه بیندوزد و به رشد اجتماعى برسد و از قدرت انتخاب خویش به طور درست و دقیق و حساب شده استفاده كند. در همین خصوص مطهرى معتقد است دست یابى به مرحله رشد دینى      فكرى و اجتماعى جز با آزادى مسیر نمى شود.
اگر به مردم در مسائلى كه باید در آنها فكر كنند      از ترس این كه مبادا اشتباه بكنند      به هر طریقى      آزادى فكرى ندهیم یا روحشان را بترسانیم كه در فلان موضوع دینى یا مذهبى مبادا فكر بكنى      كه اگر فكر بكنى و یك وسوسه كوچك به ذهن تو بیاید      به سر در آتش جهنم فرو مى روى      این مردم هرگز فكرشان در مسائل دینى رشد نمى كند و پیش نمى رود. دینى كه از مردم در اصول خود تحقیق مى خواهد (و تحقیق هم یعنى به دست آوردن مطلب از راه تفكر و تعقل) خواه ناخواه براى مردم آزادى فكرى قائل است.39
به هر روى تا آن جا كه از آثار استاد مطهرى مى توان برداشت كرد      ایشان قائل به حق تعیین سرنوشت براى انسان است. یك انسان مسلمان در تشكیل و برپایى حكومت اسلامى و انتخاب حاكمان نقش عمده اى دارد; حتى با فرض پذیرش مقبولیت و نه مشروعیت. از سوى دیگر      پس از تشكیل حكومت اسلامى نیز از آزادى برخوردار است كه پس از تحقیق و تعقل دست به انتخاب بزند و با آزادى تمام رإى دهد و كارگزاران نظام را برگزیند.

حق اظهارنظر      انتقاد و نظارت
در اندیشه مطهرى    همان گونه كه ذكر شد    انسان آزاد و مختار است و از این روست كه مسوول كارهایى است كه انجام مى دهد.40 مطهرى با اشاره به مسوولیت پذیرى انسان در عین آزاد بودن او      معتقد است یكى از علل و عوامل گرایش به مادىگرایى در غرب      نارسایى برخى مفاهیم اجتماعى و سیاسى بوده است      زیرا در نگاه آنان      حكمران در مقابل مردم مسوول و پاسخ گو نبود; در حالى كه حاكمان نه تنها در مقابل خداوند مسوول و پاسخ گو هستند      بلكه مردم نیز حق دارند كه اعمال و رفتار آنها را مورد پرسش قرار دهند و آنان نیز موظف به پاسخ گویى در مقابل مردمند.
ایشان این خطر را گوشزد مى كند كه آنچه در غرب و در جهت رشد مادى گرایى رخ داد      این بود كه گروهى به نام دین      حكومت هاى استبدادى به راه انداختند و این باور را در اذهان جاىگزین كردند كه حاكم در مقابل هیچ كس پاسخ گو نیست و این چنین بود كه خودكامگان در دامان دین پرورش مى یافتند و به نام دین سلطه گرى و ظلم و ستم مى كردند. در سایه چنین باورى      گرایش مردم به دین كمتر مى شد      چرا كه دین و حامیان دین      عمله استبداد شده بودند و از مستبدان طرفدارى مى كردند:
آن گاه كه مفاهیم خاص اجتماعى و سیاسى در غرب مطرح شد و مسإله حقوق طبیعى و مخصوصا حق حاكمیت ملى به میان آمد و عده اى طرفدار استبداد سیاسى شدند و براى توده مردم در مقابل حكمران حقى قائل نشدند و تنها چیزى كه براى مردم در مقابل حكمران قائل شدند وظیفه و تكلیف بود. این عده در استدلال هاى خود براى این كه پشتونه اى براى نظریات سیاسى استبداد مآبانه خود پیدا كنند      به مسإله خدا چسبیدند و مدعى شدند كه حكمران در مقابل مردم مسوول نیست      بلكه او فقط در برابر خدا مسوول است      ولى مردم در مقابل حكمران مسوولند و وظیفه دارند.41

 

 

و بدین گونه رابطه اى یك سویه به تصویر كشیده مى شد. رابطه اى كه در یك سوى آن صاحبان قدرت قرار داشتند و خود را برتر از دیگران مى پنداشتند كه هیچ گونه مسوولیتى در برابر مردم ندارند و از سوى دیگر      همگان در مقابل آنان مسوولند و باید پاسخ گو باشند و اوامر آن ها را اطاعت كنند. چنین مسإله اى متإسفانه به نام دین و مورد حمایت برخى حامیان دین قرار گرفت و از این جهت ضربه اى مهلك بر دین وارد شد. به هر روى:
در افكار و اندیشه ها نوعى ملازمه و ارتباط تصنعى به وجود آمد میان اعتقاد به خدا از یك طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حكمران و سلب حق هر گونه مداخله اى در برابر كسى كه خدا او را براى رعایت و نگهبانى مردم برگزیده است و او را فقط در مقابل خود مسوول ساخته است.42
بنابراین مفاهیم دینى و خداپرستى در تضاد با آزادى انسان و دین رو در روى آزادى قرار گرفت و طبیعى است كه مردم به ستوه آمده از ظلم و ستم حاكمان خودكامه      خود را از دین رها ساختند و به آزادى رسیدند.
به باور مطهرى در اسلام این جریان به گونه اى دیگر بوده و است:
از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى      نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پذیرش حكومت افراد نیست و حاكم در مقابل مردم مسوولیت دارد      بلكه     تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسوول مى سازد و افراد را ذىحق مى كند و استیفاى حقوق را یك وظیفه شرعى معرفى مى كند.43
ایشان براى اثبات این كه حاكم در برابر مردم مسوول است به سخنان امام على(ع) در نهج البلاغه اشاره مى كند كه حضرت در آن حق را دو سویه مى داند و بیان مى كند كه كسى را بر دیگرى حقى نیست      مگر آن كه آن دیگرى را هم بر او حقى باشد. همچنین از حقوق متقابل حاكم با مردم سخن به میان مىآورد و این كه حاكم در اسلام مسوول انجام كارهاى خود است و در مقابل مردم باید پاسخ گو باشد.44
در اندیشه هاى اسلامى      دین و آزادى نه تنها رو در روى هم نیستند      بلكه باید دین را آزادانه پذیرفت و اساسا دین اجبار بردار نیست و از نظر اسلام      دین اجبارى هیچ ارزش و قدرى نداشته و پذیرفته نیست. انسان از آن رو كه آزاد است      مسوول و مكلف است. به باور مطهرى: از نظر اسلام      مفاهیم دینى همیشه مساوى با آزادى بوده است      درست بر عكس آنچه در غرب جریان داشته است     كه مفاهیم دینى مساوى با اختناق اجتماعى بوده است .45 مردم به انجام امورى موظف و مكلف شده اند و حاكم نیز از سویى در برابر آنان مسوول و پاسخ گوست. این گونه نیست كه مردم تنها فرمانبردار و مكلف باشند و هیچ حق و حقوقى نداشته باشند و حاكم      رها از هر قید و بندى      حكومت خودكامه اى بنا كند و مردم را برده و بنده خویش سازد.
در حكومت اسلامى      رابطه حكومت با مردم یك سویه نیست و انسان مسلمان نه تنها حق دارد بلكه موظف است در امر حكومت مشاركت كند; از این روست كه در صورت بروز نارسایى و وجود نابه سامانى در اجتماع      مى بایست به انتقاد از وضع موجود بپردازد و آزادانه به ابراز دیدگاه هاى خویش مبادرت ورزد. مطهرى بر این باور است افرادى كه با تإمل و تفكر آزاد در مسإله اى      به آن معتقد شده اند مى توانند حاصل اندیشه اصیل خود را بیان كنند. به نظر ایشان:
در رژیم جمهورى اسلامى هیچ محدودیتى براى افكار وجود ندارد و از به اصطلاح كانالیزه كردن اندیشه ها      خبر و اثر نخواهد بود. همه باید آزاد باشند كه حاصل اندیشه ها و تفكرات اصیل شان را عرضه كنند.46
در جایى دیگر مى گوید:
آزادى ابراز عقیده یعنى این كه فكر خودتان را      یعنى آن چه را واقعا به آن معتقد هستید بگویید.     از نظر اسلام تفكر آزاد است      شما هر جور مى خواهید بیندیشید      هر جور مى خواهید عقیده خودتان را ابراز كنید   به شرطى كه فكر واقعى خودتان باشد   ابراز كنید      هر طور كه مى خواهید بنویسید      بنویسید      هیچ كس ممانعتى نخواهد كرد.47
مطهرى در ادامه و براى تإكید و تإیید سخنانش مى گوید:
به دلیل همین آزادىها بود كه اسلام توانست باقى بماند. اگر در صدر اسلام در جواب كسى كه مىآمد و مى گفت من خدا را قبول ندارم      مى گفتند بزنید و بكشید      امروز دیگر اسلامى وجود نداشت. اسلام به این دلیل باقى مانده كه با شجاعت و با صراحت با افكار مختلف مواجه شده است.48
در ادامه نتیجه مى گیرد:
در آینده هم اسلام فقط و فقط با مواجهه صریح و شجاعانه با عقاید و افكار مختلف است كه مى تواند به حیات خود ادامه دهد. من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار مى دهم كه خیال نكنند راه حفظ معتقدات اسلامى      جلوگیرى از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یك نیرو مى شود پاسدارى كرد و آن علم است و آزادى دادن به افكار مخالف و مواجهه صریح و روشن با آنها .49
مطهرى سلب آزادى در نظام اسلامى را در كنار فقدان عدالت از آفت هاى اصلى انقلاب اسلامى به شمار آورده50 و معتقد است:
وظیفه حتمى همگى ما این است كه به آزادىها به معناى واقعى كلمه احترام بگذاریم      زیرا اگر بنا شود حكومت جمهورى اسلامى زمینه اختناق را به وجود بیاورد      قطعا شكست خواهد خورد.51 اسلام دین آزادى است      دینى كه مروج آزادى براى همه افراد جامعه است.52
در اندیشه مطهرى      انقلاب در صورتى راه صحیح پیروزى را ادامه خواهد داد كه افراد از آزادى فكر و بیان و قلم برخوردار باشند:
هر كس مى باید فكر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتى است كه انقلاب اسلامى ما راه صحیح پیروزى را ادامه خواهد داد.     اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آرا و عقاید به وجود بیاید به طورى كه صاحبان افكار مختلف بتوانند حرف هایشان را مطرح كنند و ما هم در مقابل      آرا و نظریات خودمان را مطرح كنیم      تنها در چنین زمینه سالمى خواهد بود كه اسلام هرچه بیشتر رشد مى كند.53
مطهرى درباره انتقاد نیز نظرى صریح دارد و بر این باور است كه حتى مراجع نیز فوق چون و چرا نیستند:
در نوشته هاى خود هم تصریح كرده ام كه مراجع فوق انتقاد به مفهوم صحیح این كلمه نیستند و معتقد بوده و هستم كه هر مقام غیر معصومى كه در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد      هم براى خودش خطر است و هم براى اسلام.54
در ادامه مى گوید: مانند عوام فكر نمى كنم كه هر كه در طبقه مراجع قرار گرفت      مورد عنایت خاص امام زمان(عج) است و مصون از خطا و گناه و فسق است. اگر چنین چیزى بود      شرط عدالت بلا موضوع بود .55 مطهرى با توجه به چنین دیدگاهى معتقد است كه: هرگز خود را فوق اشتباه تصور نمى كنم .56 بدین ترتیب روشن مى شود كه در زندگى سیاسى و اجتماعى      مردم حق دارند در امور عمومى و جارى اظهارنظر كنند و به چون و چرا بپردازند. هیچ كس فوق چون و چرا و نظارت و انتقاد نیست.
به هر روى      مطهرى نه تنها به آزادى بیان معتقد است      بلكه آن را یگانه راه نجات اسلام در طول تاریخ و نظام جمهورى اسلامى در آینده ذكر مى كند. بیان اندیشه هاى مختلف      فضاى نفاق و دورویى حاكم بر جامعه را از بین برده و باعث شفافیت هرچه بیشتر اندیشه ها مى گردد و افراد بدون هیچ گونه ترس و اضطرابى آنچه را كه بدان اعتقاد دارند      در فضایى آزاد در معرض نقد و بررسى صاحبان فكر و اندیشه قرار مى دهند و نقاط قوت و ضعف آن را باز مى یابند. بدین صورت است كه آزادى بیان باعث قوت و رونق علم و حكمت در سطح جامعه مى گردد و فضاى نفاق      دورویى و چاپلوسى از جامعه رخت برمى بندد.

آزادى احزاب و گروه هاى سیاسى
مطهرى در مباحث خود درباره احزاب و تشكل هاى سیاسى      بیشتر به بیان مرز آزادى آنها در حكومت اسلامى پرداخته است. اما دیدگاه كلى وى در این باره مبتنى بر آزادى احزاب است      منتها احزابى كه بدون توطئه و فریب كارى به فعالیت اشتغال داشته باشند: در حكومت اسلامى احزاب آزادند. هر حزبى اگر عقیده غیر اسلامى هم دارد      آزاد است. اما ما اجازه توطئه گرى و فریب كارى نمى دهیم .57 احزاب و گروه ها تنها در صورتى مى توانند آشكارا فعالیت كنند كه عقاید و دیدگاه هاى خود را صریحا بیان كنند و با منطق و استدلال به گفت وگو با دیگران بپردازند:
احزاب و افراد در حدى كه عقیده خودشان را صریحا مى گویند و با منطق خود به جنگ منطق ما مىآیند      آنها را مى پذیریم; اما اگر بخواهند در زیر لواى اسلام      افكار و عقاید خودشان را بگویند      ما حق داریم كه از اسلام خودمان دفاع كنیم و بگوییم اسلام چنین چیزى نمى گوید; حق داریم بگوییم به نام اسلام این كار را نكنید. چنین آزادى بحث و گفت وگویى را گمان نمى كنم در جایى دیگر نظیرى بتوان برایش پیدا كرد. 58
در اندیشه مطهرى      هر فرد      گروه و حزبى تا آن جا آزاد است كه با صراحت به طرح آرا و دیدگاه هاى خود بپردازد و در این باره هیچ محدودیتى وجود ندارد. گروه ها و جریان هاى سیاسى حق ندارند با پنهان كارى و فریب كارى فعالیت هاى خود را به گونه اى وانمود كنند كه مردم در مورد آنان باور درستى نداشته باشند. تشكل هاى سیاسى مى بایست آن قدر جرإت و شجاعت داشته باشند كه عقاید و آراى خود را آزادانه و البته صادقانه اظهار كنند. به باور مطهرى      احزاب و گروه ها در حكومت اسلامى از چنین آزادىاى برخوردارند.
به عقیده آیه الله مطهرى    همان گونه كه گذشت    عرضه اندیشه هاى اصیل از سوى افراد و جریان هاى مختلف آزاد است      اما: این امر سواى توطئه و ریاكارى است. توطئه ممنوع است      اما عرضه اندیشه هاى اصیل      آزاد است .59 وى معتقد است همان گونه كه افرادى مانند ایشان اندیشه هاى خود را بدون هیچ گونه پوششى و به صورت شفاف بیان مى كنند      امثال ماركسیست ها و دیگران نیز از این شیوه استفاده نمایند و افكار      عقاید و آراى سیاسى خود را به صورت روشن و صریح مطرح سازند تا مردم به عمق اعتقاداتشان پى ببرند. به باور ایشان:
باید جلو دروغ و حقه بازى را گرفت      یعنى دیگر یك ماركسیست نباید تمسك به آیه قرآن بكند و بگوید فلان آیه قرآن اشاره به فلان اصل ماركسیسم است. ما با این شویه مخالفیم. این خیانت به قرآن است.60
در اندیشه مطهرى      اسلام و حكومت اسلامى آن قدر از قوت استدلال و منطق برخوردار است كه به دیگران آزادى بدهد تا صریحا بتوانند به نشر افكار خود و نقد حكومت اسلامى و كارگزاران آن بپردازند و اساسا هر نظام سیاسى و دینى كه به خود ایمان و اعتقاد داشته باشد مى بایست طرفدار آزادى باشد:
هر مكتبى كه به ایدئولوژى خود ایمان و اعتقاد داشته باشد      ناچار باید طرفدار آزادى اندیشه و آزادى تفكر باشد و به عكس      هر مكتبى كه ایمان و اعتمادى به خود ندارد      جلو آزادى اندیشه و آزادى تفكر را مى گیرد. این گونه مكاتب ناچارند مردم را در یك محدوده خاص فكرى نگهدارند و از رشد افكارشان جلوگیرى كنند. این همان وضعى است كه ما امروز در كشورهاى كمونیستى مى بینیم. در این كشورها به دلیل وحشتى كه از آسیب پذیر بودن ایدئولوژى رسمى وجود دارد      حتى رادیوها طورى ساخته مى شود كه مردم نتوانند صداى كشورهاى دیگر را بشنوند و در نتیجه یك بعدى و قالبى      آن چنان كه زمامداران مى خواهند      بار بیایند.61
از فحواى كلام مطهرى مى توان برداشت كرد كه وى اعتقادى به تك بعدى و تك صدایى مردم ندارد و از جامعه چند صدایى و چند بعدى دفاع مى كند. جامعه اى كه در آن گروه ها و افراد با سلیقه ها و عقاید گوناگون وجود دارند و صادقانه و منطقى با یكدیگر برخورد مى كنند. از همین روست كه مطهرى مى گوید:
من اعلام مى كنم كه در رژیم جمهورى هیچ محدودیتى براى افكار وجود ندارد و از به اصطلاح كانالیزه كردن اندیشه ها      خبر و اثر نخواهد بود. همه باید آزاد باشند كه حاصل اندیشه ها و تفكرات اصیل شان را عرضه كنند. البته تذكر مى دهم كه این امر سواى توطئه و ریاكارى است. توطئه ممنوع است      اما عرضه اندیشه هاى اصیل      آزاد.62
مطهرى      حكومت حضرت على(ع) را الگویى از حكومت اسلامى مى داند كه در آن حتى به مخالفان حكومت در حد اعلا آزادى داده شده بود:
امیرالمومنین با خوارج در منتها درجه آزادى و دموكراسى رفتار كرد. او خلیفه است و آنها رعیتش; هرگونه اعمال سیاسى برایش مقدور بود      اما او زندانشان نكرد و شلاقشان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیت المال قطع نكرد      به آنها نیز همچون سایر افراد مى نگریست.     آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان رو به رو مى شدند و صحبت مى كردند      طرفین استدلال مى كردند      استدلال یكدیگر را جواب مى گفتند. شاید این مقدار آزادى در دنیا بى سابقه باشد كه حكومتى با مخالفین خود تا این درجه با دموكراسى رفتار كرده باشد.63
البته روشن است كه آزادى آنان تا جایى بود كه دست به سلاح نبرده بودند و علیه امنیت اجتماعى و حكومت مشروع به قیام مسلحانه دست نزده بودند. بنابراین هنگامى كه امنیت عمومى را مختل شد و علیه حكومت به صورت مسلحانه قیام كردند      دیگر جاى گذشت و آزاد گذاشتن نبود      زیرا دیگر مسإله اظهار عقیده مطرح نبوده      بلكه به امنیت اجتماعى اخلال وارد گردیده و علیه حكومت مشروع به صورت مسلحانه قیام شده بود.64 استاد مطهرى بر اساس چنین الگویى درباره نظام جمهورى اسلامى نیز معتقد است:
از آن جا كه ماهیت این انقلاب ماهیتى عدالت خواهانه بوده است      وظیفه حتمى همگى ما این است كه به آزادىها به معناى واقعى كلمه احترام بگذاریم      زیرا اگر بنا بشود حكومت جمهورى اسلامى      زمینه اختناق را به وجود بیاورد      قطعا شكست خواهد خورد.65
همچنین در ادامه مى گوید: هر كس مى باید فكر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتى است كه انقلاب اسلامى ما      راه صحیح پیروزى را ادامه خواهد داد .66 مطهرى پیروزى انقلاب و تداوم آن را وابسته به میزان آزادى افراد و گروه ها در فكر      بیان و قلم مى داند و بر این باور است كه باید به معناى واقعى كلمه به آزادىها احترام گذاشته شود. بنابراین در بحث آزادى باید از صورت به عمق رسید و به تدریج به این معنا معتقد شد كه باید به آزادىهاى افراد و گروه ها و جریان هاى سیاسى احترام گذاشته شود.
به هر روى      در اندیشه مطهرى احزاب و تشكل ها در حكومت اسلامى آزادند و آزادى آنان تا اندازه اى است كه صریحا به ابراز نظر بپردازند. شروع توطئه از سوى آنان      پایان آزادى فعالیت آنان است. ایشان در این باره حتى معتقد است در صورتى كه نظام جمهورى اسلامى زمینه اختناق را به وجود آورد و آزادىهاى مشروع و قانونى را سلب كند      تداوم نخواهد یافت و خود به خود زمینه شكست انقلاب را فراهم مى سازد. افراد و احزاب سیاسى و تشكل ها و گروه ها باید در بیان مواضع خود صادق باشند و به دور از هرگونه فریب و ریاكارى و تحریك و تضعیف      دیدگاه هاى خود را به طور شفاف در معرض دید همگان قرار دهند تا مردم درباره آنها قضاوت كنند.

خاتمه
مقاله حاضر با این هدف نگارش یافت كه اندیشه هاى آیه الله مطهرى در خصوص آزادى سیاسى را مورد بازخوانى و تحلیل قرار دهد. در این راستا ضمن توجه به اهمیت این موضوع و ذكر معناى آزادى معنوى و اجتماعى    سیاسى      برخى مصادیق و سازوكارهاى آزادى سیاسى نیز بیان گردید. آنچه در جمع بندى مى توان ارائه كرد این است كه مطهرى    كه خود متفكرى آزاداندیش است    در گستره اجتماعى و در ساختار حكومت به بسط آزادىهاى سیاسى مى اندیشد. بر این اساس      مردم مى توانند آزادانه در سرنوشت خویش دخالت و نوع حكومتى كه خواستار آن هستند براى خود انتخاب كنند.
علاوه بر این      پس از تإسیس حكومت نیز از آزادى انتخاب و آزادى رإى برخوردارند و مى توانند با آراى آزادانه خود در تعیین مسوولان مشاركت و دخالت كنند و به طور كلى تإثیرگذار باشند. با تعیین كارگزاران حكومتى      حق دارند درباره اعمال و رفتار آنان داوطلبانه داورى و اظهار نظر كنند و احیانا به انتقاد از آنان بپردازند. نظارت در این مرحله حق مردم شمرده مى شود و در آموزه هاى اسلامى نیز از آن با امر به معروف و نهى از منكر یاد شده است و مصداق بارز آن در برابر كارگزاران دولتى نمود مى یابد. همچنین مطهرى آزادى گروه ها و احزاب سیاسى را در چارچوب قانون مجاز مى داند و تا هنگامى كه گروه هاى مذكور دست به فعالیت هاى مسلحانه نزنند و در چارچوب قانون فعالیت كنند از آزادى برخوردار خواهند بود و كسى نمى تواند آزادىهاى آنان را محدود كند.
پى نوشت ها
1. دانش آموخته حوزه علمیه قم و پژوهشگر پژوهشكده اندیشه سیاسى اسلام.
2. ر.ك: مرتضى مطهرى      انسان كامل (تهران: صدرا      چاپ دوازدهم      1374) ص 48  50.
3. همو      ختم نبوت (تهران: صدرا      چاپ دوازدهم      1377) ص 20.
4. همو      پیرامون انقلاب اسلامى (تهران: صدرا      چاپ نهم      1372) ص 101.
5. همان      ص 101.
6. همان      ص 102 و 103.
7. همان      ص 104. گفتنى است استاد مطهرى در جاى دیگر معیارهاى انسانیت را به تفصیل مطرح مى سازد كه عبارتند از: دانش      پرورش یا خلق و خوى و محبت      اراده      آزادى      مسوولیت و تكلیف و زیبایى. البته در این بحث ها عمدتا به طرح نظریه هاى گوناگون درباره معیار انسانیت پرداخته و در آخر این بحث وعده داده است كه در سخنرانى دیگرى به نقد این نظریات بپردازد و نظر اسلام و دین را در این باره مطرح سازد. اما گویا چنین جلسه اى تشكیل نشده یا به دست ما نرسیده است. ر.ك: مرتضى مطهرى      گفتارهاى معنوى (تهران: صدرا      چاپ پنحم      1366) ص 221  235.
8. مرتضى مطهرى      پیرامون جمهورى اسلامى (تهران: صدرا      چاپ هفتم      1372) ص 91.
9. همو      پیرامون انقلاب اسلامى      ص 41 و 42.
10. همان      ص 44.
11. همان      ص 53.
12. مرتضى مطهرى      مجموعه آثار      ج 1 (تهران: صدرا      چاپ دوم      1370) ص 566. 13. ر.ك: همو      انسان كامل      ص 325  354.
14. حسین یزدى (گردآورنده)      آزادى در نگاه استاد مطهرى (تهران: صدرا      چاپ اول      1379) ص 32.
15. مرتضى مطهرى      انسان كامل      ص 346 و 347.
16. همان      ص 347.
17. مرتضى مطهرى      گفتارهاى معنوى (تهران: صدرا      چاپ پنجم      1366) ص 14.
18. همان      ص 14.
19. همان      ص 18.
إهل الكتاب تعالوا الى كلمه سوإ بیننا و بینكم إلا نعبد الا الله و لا نشرك به شیئا و لا یتخذ بعضنا بعضا إربابا من دون الله; بگو اى اهل كتاب      بیایید بر سر سخنى كه بین ما و شما یكسان است بایستیم كه جز خداوند را نپرستیم و براى او هیچ گونه شریكى نیاوریم و هیچ كس از ما دیگران را به جاى خداوند به خدایى بر نگیرد .
21. مرتضى مطهرى      گفتارهاى معنوى      ص 17.
22. همان      ص 19.
23. همان      ص 51.
24. همان      ص 32.
25. مرتضى مطهرى      سیرى در نهج البلاغه (تهران: صدرا      چاپ ششم      1368) ص 207 و 208.
26. همان      ص 231. در پژوهشى دیگر      مسإله زهد در آثار استاد مطهرى را تبیین كرده ام. ر.ك: پیام حوزه      سال پنجم      ش 18 (تابستان 1377) ص 33  50.
27. حسین یزدى (گردآورنده)      پیشین      ص 19.
28. مرتضى مطهرى      پیرامون جمهورى اسلامى      ص 117.
29. بقره(2) آیه 256. در كار دین اكراه روا نیست      چرا كه راه از بیراهه به روشنى آشكار شده است . بیان آیه محتمل نفى و نهى است: 1. نفى: زمخشرى و اغلب معتزله آن را انتخاب كرده اند. یعنى خداوند امر ایمان را بر اجبار و اكراه و وادار كردن ننهاده      بلكه بر تمكین و اختیار نهاده است      چنان كه در جاى دیگر فرموده است: اگر پروردگارت مى خواست همه كسانى كه در روى زمین هستند ایمان مىآوردند      پس آیا مردم را وا مى دارى (اكراه مى كنى) كه مومن شوند؟     (یونس(10) آیه 99); 2. نهى: كسى را بر اسلام آوردن اجبار نكنید      زیرا ایمان اجبارى اعتبار ندارد      بلكه كفر اجبارى هم اعتبار ندارد. (آیه تقیه: نحل(16) آیه6) ر.ك: توضیحات بهإالدین خرمشاهى ذیل آیه مورد بحث.
30. نحل(16) آیه 125.
31. غاشیه (88) آیه 21 و 22. همچنین در همین باره ر.ك: به آیات: مائده(4) آیه 92 و ;95 یونس(10) آیه ;108 اسرإ(17) آیه ;54 زمر(39) آیه ;41 ق(50)      ;45 انعام(6) آیه 107 و   .
32. مرتضى مطهرى      پیرامون جمهورى اسلامى      ص 119.
33. همو      پیرامون جمهورى اسلامى      ص 150. براى توضیح بیشتر دیدگاه استاد مطهرى درباره مشروعیت حكومت اسلامى      ر.ك: به محمدحسن قدردان قرا ملكى      مشروعیت حكومت اسلامى از منظر شهید مطهرى . نامه مفید      ش17 (بهار 1378) ص 205  232. در این مقاله دیدگاه استاد مطهرى درباره موضوع مورد بحث به نحو مبسوط بحث شده است      اما نویسنده به یك نتیجه قطعى از دیدگاه نرسیده و آن را محل تإمل دانسته است.
34. به نقل از: محمدحسن قدردادن قراملكى      پیشین      ص 227.
35. بر حسب حق شرعى و حق قانونى ناشى از آراى اكثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران جناب عالى را بدون در نظر گرفتن حزبى و بستگى به گروهى خاص      مإمور تشكیل دولت موقت مى نمایم     (امام روح الله خمینى      صحیفه نور      ج 15      ص 27).
36. مرتضى مطهرى      پیرامون جمهورى اسلامى      ص 86.
37. همان      ص 80 و 81.
38. همان      ص 122.
39. همان      ص 123.
40. دكتر شریعتى نیز در همین باره جمله اى دارد و معتقد است: مسوولیت زاییده آدمى است و انسان چون آزاد است مسوول است     فرهنگ لغات كتب دكتر على شریعتى (تهران: قلم      چاپ دوم      1371) ص 328.
41. مرتضى مطهرى      مجموعه آثار      ج 1      ص 553.
42. همان      ص 553 و 554.
43. همان      ص 554.
44. براى تفصیل بیشتر ر.ك: نهج البلاغه      تحقیق صبحى صالح      خطبه 216.
45. مرتضى مطهرى      مجموعه آثار      ج 1      ص 555.
46. مرتضى مطهرى      پیرامون انقلاب اسلامى      ص 11.
47. همان      ص 15.
48. همان      ص 18.
49. همان      ص 19.
50. ر.ك: مرتضى مطهرى      پیرامون جمهورى اسلامى      ص 22.
51. همو      پیرامون انقلاب اسلامى      ص 62.
52. همان.
53. همان      ص 63.
54. مرتضى مطهرى      پاسخ هاى استاد به نقدهایى بر مسإله حجاب (تهران: صدرا      چاپ اول      1367) ص 71.
55. همان      ص 71.
56. همان.
57. مرتضى مطهرى      پیرامون انقلاب اسلامى      ص 17.
58. همان      ص 17 و 18.
59. همان      ص 11. 60. همان      ص 14.
61. همان      ص 11.
62. همان      ص 11.
63. مرتضى مطهرى      جاذبه و دافعه على(ع) (تهران: صدرا      چاپ هجدهم      1374) ص 139.
64. ر.ك: همان      ص 143.
65. مرتضى مطهرى      پیرامون انقلاب اسلامى      ص 62.
66. همان      ص 63.