انقلاب يا جنبش
اين نوشتار گزارشى مختصر است از ميزگردى پيرامون نهضت مشروطيت كه توسط تنى چند از اساتيد و پژوهشگران برگزار شد. آقاى نامدار ابتدا با تبيين دو روش بحث در زمينه نهضت مشروطه، به رهيافتهاى جنبش مشروطه مىپردازد و مىگويد: �دو روش بحث وجود دارد: يكبار مىتوان مشروطه را مانند يك نهضت اجتماعى و به صورت يك مجموعه مشخص يا يك اسم خاص مورد تجزيه و تحليل قرار داد. اگر از اين زاويه به مشروطه نگاه كنيد، به اعتقاد من و برخلاف مشهورات تاريخى، مشروطه اينچنين نيست. چرا كه نقد و بررسى در تاريخنگارى ما جايگاهى ندارد. روش ديگر آنكه مشروطه به عنوان يك جنبش فكرى و سياسى از ابتدا به نام مشروطه شهرت نداشته باشد. هر جنبش اجتماعى دو مرحله دارد: مرحله نفى نظام موجود و مرحله تأسيس نظام مطلوب. ما در مرحله نفى نظام با جنبش عدالتخانه روبهرو هستيم. عدالتخانه داراى سه ركن قانون، تعديل قدرت استبداد و اجراى قوانين اسلام است. شعارهاى مردم در جنبش عدالتخانه همين سه خواسته است. انقلاب مشروطه، انقلاب مشروطه نيست؛ بلكه نظام مشروطه است. پس نام اين جنبش در ابتدا مشروطه نبوده؛ بلكه انقلاب عدالتخانه بوده است. اما در تاريخنگارى چون حاكميت به دست كسانى افتاد كه به دنبال نظام مشروطه و نظام مشروطه مطلقه بودند، اين انقلاب را به نام انقلاب مشروطه شهرت دادند. رهبران جنبش طرح ايدئال خود را در مرحله نفى نظام موجود مشخصا مطرح نمىكنند�.
آقاى موسى حقانى در مورد مرحله نفى نظام موجود مىگويد: �اگر نفى نظام موجود را به معناى سرنگونى نظام قاجار تلقى كنيم، چنين مسئلهاى در مشروطه وجود نداشت. بر همين اساس عدهاى نام انقلاب را بر آن نمىنهند؛ بلكه نهضت يا جنبش مشروطه را اطلاق مىكنند. در نهضت عدالتخانه ما مىخواهيم شكل اداره جامعه را از حالت استبدادى خارج كنيم؛ آن هم نه به معناى مطلقى كه در تاريخنگارى مشروطه قلمداد شده است؛ چرا كه در ايران استبداد مطلق به آن معناى اروپايى وجود ندارد. بنابراين در مرحله نفى نظام موجود تصور بر اين بود كه تغييرى در نظام ايجاد و قوانين اسلام پياده مىشود. بنابراين اينكه هيچ تفكرى پشت اين نهضت نبوده است، با توجه به اسناد و مدارك چندان صحيح نيست. نفى وضع موجود و ترسيم نظام مطلوب تا حدودى منطقا متلازم هستند و محال است كه تصور شود فرد يا جامعهاى به نفى وضع موجود مىپردازد و در عين حال به طور اجمال به ترسيم چهرهاى از نظام مطلوب خود نمىپردازد. در نهضت مشروطه هم وقتى مردم به نوعى وضعيت جامعه را به چالش مىطلباند، طبيعتا چيزى را به عنوان جانشين آن معرفى مىكنند و آن تأسيس عدالتخانه با محدود كردن قدرت استبداد و مهار نقش بيگانه است كه به اجمال مطرح شود�.
آقاى نامدار در تبيين نفى نظام موجود مىگويد: هنگامىكه ما از نفى نظام قاجارى صحبت مىكنيم، منظورمان نفى يك سلسله نيست و انقلاب را هم لزوما به منزله سرنگونى نمىبينيم. انقلاب، ملازم با سرنگونى نظم است. نظم آن نوع تفكر و انديشهاى است كه بر اين ساختار سياسى حكومت مىكند. طبق اين معنا، مشروطه يك انقلاب است؛ زيرا يك دگرگونى بنيادى در تمام اركان ايران ايجاد كرد�.
آقاى حقانى در ادامه به نكتهاى از مشهورات تاريخى كه جاى تأمل و تحقيق دارد اشاره و مىگويد: �در تاريخ نگارى رايج مشروطه سكولار به گونهاى وانمود مىكند كه علماى نجف به عنوان هواداران و تأييد كنندگان مشروطه، تأييد كننده همان مشروطه سكولارى هستند. اين از تاريخنگارىهاى دروغ مشروطه است. علماى نجف اصولاً مشروطه را به عنوان نظام سياسى تكامل يافته مبتنى بر عدالتخانه و به عنوان مشروطه و محدود كردن نظام استبداد سنتى مورد نظر قرار مىدادند�.
به نظر آقاى نامدار در تأسيس نظام مشروطه سه جريان مشخص شكل مىگيرد: يكى جريانى است كه بعد از جنگهاى ايران و روس نشأت مىگيرد. اين جريان از همان ابتدا به تعطيلى عقل، فتوا داد. جريان دوم، علمايى هستند كه مشروطه را به عنوان امرى عرفى، امرى مقدس و شرعى كردند و مشروطه را به منزله مشروطه نگاه مىكردند، نه مانند جريان اول كه نگاهى تاريخى به مشروطه داشت. جريان سوم، نقاد مشروطه بود كه مىخواست مشروطه را نقد عقلى كند. پيشروى اين جريان شيخ فضلاللّه نورى بود.