حوادث 12 و 13 خرداد 68 در حلقه اصلی محافظان امام (ره) از زبان سیداحمد بهاالدینی

همانقدر که شان حضرت امام خمینی (ره) نزد مردم ایران والا و با ارزش بوده تمامی لحظات زندگی حضرت امام نیز برای این ملت مهم بوده است. این مساله را هنگامی می توان بهتر درک کرد که زمان رحلت جانگداز امام (ره) را به خاطر آورد که چگونه آن روزهاملت سراسیمه به خیابانها ریختند وکسی در خانه نمانده بود. یا هنگامی که پزشکان از درمان حضرت امام ناامید شده بودند و از طرفی بیت آن حضرت از مردم درخواست دعا برای شفای امام کرده آنشب چه بر سر مردم ایران آمده بود که تا صبح نخوابیدند و مساجد و تکایا مملو از جمعیت زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودکان و نوجوانان بود که همه از سویدای دل “یا رب یارب” می گفتند و دعای “امن یجیب...” می خواندند.
زمان چه زود می گذرد 18 سال پیش انگار همین دیروز بود که خاک یتیمی بر سر ملت ریخته شد و این ملت امام رهبر مقتدا و جگرگوشه خود را از دست داده بود.
آن روزها تلخ ترین روز و شب زندگی مردم ایران محسوب می شد زیرا پس از آن واقعه تلخ به شدت احساس شکست می کردند و مرگ امام مرگ همه را پیش روی ملت قرار داده بود وبی اغراق باید بگویم که اگر نبود انتخاب رهبری که همچون آبی بر آتش دل ملت ایران فرو ریخته بود. در همان لحظات اولیه اعلام خبر عروج ملکوتی حضرت امام جان ملت به لب می رسید بود و کمرشان می شکست.
یادآوری آن لحظات سخت و دلهره آور برای همه سخت است اما چون در آن عشق مالامال ملت به امام هم نهفته است گفتن هر برگی از آن روزگار صحنه هایی از عزت و شرف و علو درجه ملت ایران را هم نشان می دهد و حرف امام (ره) را به واقعیت حتمی می رساند که می گفتند: “این ملت حتی از ملت زمان رسول الله هم باوفاترند” حقیقیت این سخن امام را اکنون بیشتر احساس می کنیم که 18 سال پس از رحلت آن عزیزاز دست رفته عاشقان عاشقانی حتی از دورترین نقطه ایران بعضا با پایی پیاده خود را به آستان مقدس حرم مطهر حضرت امام می رسانند و وفاداری خود را فریاد می زنند و با آرمانهای بلند پیر مراد خود بیعتی دوباره می بندند.
به هر حال افرادی که با امام بودند از لحظات عمر حضرت امام باخبرترند و اکنون هنوز که در میان ملت هستندثبت و ضبط مسایل آن لحظات برای این دوره و حتی آینده هم بسیار مفید است یکی از افرادی که در حلقه اصلی و اولیه محافظان حضرت امام (ره) بوده آقای سیداحمد بهاالدینی است که به واسطه اطلاعات دقیق از شرایط زندگی امام در 8 سال پایانی عمر شریف مورد نظر گزارشگر ما قرار گرفته است گزارش سکته امام در سال 1364 که جزو اسرار نظام باقی مانده بود و نیز وضعیت آخرین لحظات عمر مبارک امام (ره) از منظر دید این محافظ نزدیک امام بسیار اثرگذار است.
آقای بهاالدینی که به واسطه ارتباط ویژه مرحوم آیت الله بهاالدینی ـ همدرس حضرت امام ـ بسیار مورد تایید بیت بوده در باره نحوه ورود خویش به بیت حضرت امام و قرار گرفتن در حلقه اصلی محافظان می گوید: ماقبل از انقلاب در قم باآیت الله یزدی و طاهری خرم آبادی تشکیلاتی ایجاد کرده بودیم و به عنوان انتظامات حدود یکسال ادارات و بازار قم تعطیل بود که از زمان مقاله جسارت آمیز به مقام شامخ امام خمینی (ره) در روزنامه اطلاعات آن زمان و راهپیمایی و کشتار خونین و شهادت 300 تن از مردم قم شروع شده بود که بعدها به ستاد استقبال حضرت امام در قم منتهی شد. تا اینکه امام از قم به تهران تشریف بردند و پس از آن من دیگر به جماران نرفتم چون احساس می کردم شاید حضور من لازم نباشد تا اینکه حادثه شوم هفتم تیر رخ داد و پس از آن حاج احمد آقا خمینی عده ای را برای حلقه اول حفاظت حضرت امام (ره) می خواستند مرا هم به دلیل شناخت قبلی که داشت انتخاب کرد.
از آن گروه 20 نفره همه در دفاع مقدس شهید شدند و متاسفانه من تنها ماندم. آقای سیداحمدبهاالدینی با ذ کر خاطره ای درباره انگشتری حضرت امام ادامه می دهد: یادم هست یک روز امام دستمال بسته ای را به من دادند و فرمودند که نگین انگشتر من شکسته آن را برایم درست کنید. نگینی که اسامی مبارک پنج تن آل عبا روی آن حک شده بود. آن را که سه تکه شده بود با رکابش پیش یکی از دوستان که انگشتر ساز بود بردم و هنگامی که نگاه کرد دید یکی از اسما نیست که هنگام شکستن ریخته بود من هم دقت کردم دیدم درست است و چون بدون مشورت حضرت امام کاری انجام نمی دادیم آن را به امام منتقل کردم و ابراز نمودم اجازه می دهید نگینی همانند نگین قبلی تهیه کنم و روی رکاب بگذارم که فرمودند مانعی ندارد.
نگینی همانند نگین امام به همراه چند نگین دیگر تهیه کردم و آن را خدمت امام بردم که امام (ره) همان نگین پنج تن را پذیرفتند و گفتند بقیه را پس دهم. آن نگین خرد شده را از امام خواستم که به من ببخشند. چون سالها در دست امام بود برای من هم بسیار ارزش داشت و امام هم قبول کردند پس از آن نگین را به دوستم داد که قرار شد آن را به سه انگشتر تبدیل کند تا به عنوان تبرک داشته باشم تا اینکه دو روز پس از آن حاج احمد آقا متوجه شدند. دیر وقت شب که ساعت از یازده گذشته بود منزل ما زنگ زدند و نگین شکسته را هم از من خواستند که من ناراحت شدم و نگین را از دوستم باز گرفتم و تحویل دادم.
وی ادامه می دهد: حاج احمد آقا متوجه دلخوری من شدند و فرمودند: احمد آقا ناراحت نباشی این نگین قصه ای دارد که نباید از بیت خارج شود و همیشه باید کنار امام بماند و دیگر علت را نپرسیدم. فقط شاهد بودم که حاج سیداحمد آقا هنگام بیماری حضرت امام چه در سال 64 و چه در سال 68 نگین را زیر بالین امام می گذاشت تا اینکه امام فوت کردند و در آن شرایط یکی از محافظان از روی علاقه نگین را از زیر بالین امام به عنوان تبرک گرفتند و پس از اینکه همه اموال و اشیا حضرت امام پس از سومین روز رحلت به حاج سیداحمد آقا تحویل شد حاج سیداحمد نسبت به نبود آن نگین نگران شدند و بعد ظاهرا دوباره پرس و جو کردند و گرفتند که مجددا ادامه آن را من نمی دانم.
وی درباره این شایعه که امام در زمان حضور در جماران به مسافرت هم رفته اند می گوید: امام از زمانیکه به تهران آمدند و در جماران مستقر شدند اصلا از جماران خارج نشدند و به هیچ شهر حتی قم و مشهد هم نرفتند حتی برای بیمارستان هم از محدوده جماران بیرون نرفتند که درمانگاهی جنب حسینیه ساخته شد که امام آنجا درمان می شدند و به عنوان بیمارستان شماره دو بقیه اله مطرح شد.

سکته دوباره امام در سال 64
پس از ناراحتی قلبی امام در سال 59 امام در سال 64 هم سکته قلبی داشتند اما بخاطر مسایل خاص کشور و اوج جنگ تحمیلی و در راستای جلوگیری از تضعیف روحیه مردم و رزمندگان خبر آن هیچگاه اعلام نشده است.
آقای بهاالدینی درباره آن حادثه می گوید: اواخر سال 64 امام در اتاق استراحت خود سکته کردند و پس از اینکه دکتر مقدس که آنزمان کشیک بود اطلاع داد همگی بالای سر حضرت امام دویدیم و عجیب اینکه به زعم همه امام آن لحظه تمام کرده بودند ولی دکتر مقدس با تنفس مصنوعی دهان به دهان امام را احیا کرد و پس از اینکه چند بار شوکت الکتریکی وارد کرد امام بازگشتند ولی وضعیت بسیار ناپایداری داشتند و سریعا با برانکارد امام را به بیمارستان رساندیم.
وی با اشکی در چشم و بغضی در گلو از آن روز یاد می کند و ادامه می دهد: 24 روز امام مخفیانه در بیمارستان بستری بودند و ما هم تمامی راههای ورودی و خروجی را بستیم حتی نفرات بسیار نزدیک ما از این واقعه اطلاع نداشتند و به خانواده هم می گفتیم که چون از جبهه ها مجروح آوردند ما ماندیم و با اینکه بچه های ما هم در جماران مستقر بودند به آنها هم گفتیم در این 24 روز به دیدار ما نیایند طوری بود که حفاظت به هیچکس اجازه نمی داد وارد و خارج شود حتی پرستارها هم فقط با تلفن با منزل در تماس بودند چون مساله ای بسیار سری برای نظام بود و همین مساله به خوراک تبلیغاتی رادیوهای بیگانه هم تبدیل شده بود و شایعه کرده بودند که امام فوت کرده اند.
وی می افزاید: این 24 روز واقعا بر همه سخت گذشته بود زیرا امام هر هفته حداقل یک دیدار با خانواده شهدا داشتند و اصرار حضرت امام هم این بود که هیچگاه او را از خانواده شهدا جدا نکنیم ولی این ملاقات هم حدود سه هفته انجام نشده بود و از هر طرف تحت فشار قرار گرفته بودیم. تا اینکه امام از بیمارستان به بیت منتقل شدند و روزهای آخر که به نیمه شعبان هم نزدیک شده بود مرحوم حاج سیداحمدآقا به من گفتند آیا می توانم حسینیه را چراغانی کنم که من از قم وسایل چراغانی را آوردم. زیرا نظر حاج احمدآقا این بود که حضور امام در مراسم جشن میلاد امام زمان (عج) شرکت کنند هم به شایعات پاسخ می دهد و هم مایه روشنی دل امام (ره) می شود.
البته آن سال اولین بار بود که حسینیه جماران چراغانی می شد و امام هم در مجلس جشن شرکت می کردند و پزشکان هم اجازه نمی دادند امام سخنرانی کنند و این کار به خیر و خوشی در بهترین شرایط برگزار شد امام هم شرکت فرمودند.
امام با ما خیلی راحتر بودند و بسیاری از کارها و مشکلاتی که بود راحت تر با ما در میان می گذاشتند و حتی پس از روز جشن نیمه شعبان که در بیمارستان بودند نزدیک ظهر هنگام تجدید وضو که مرا دیدند از من بخاطر چراغانی کردن حسینیه تشکر کردند زیرا می دانستند کارهای برق و تاسیسات با من بود و آن سخن امام خستگی 24 روزه کار را از تنم خارج کرده بود زیرا پس از اینکه گفتم آقا انشاالله شما از ما راضی باشید فرمودند: “انشاالله حضرت از شما راضی باشند که در جشن میلاد آذین بستید”.
وی ادامه می دهد: نکته ای که نباید فراموش شود اینکه اگر فردی کوچکترین کاری را برای امام انجام می داد امام چند بار تشکر و حتی عذرخواهی می کردند و هنگامی که ناخن های امام را بخاطر بیماری آن بزرگوار می گرفتم شرمنده می شدند و با عذرخواهی مکرر قدردان بودند طوری که من از عذرخواهی امام شرمنده می شدم
وی مورد روند آخرین بیماری حضرت امام که منجر به رحلت جانگداز ایشان شده هم می گوید: یکماه قبل از 14 خرداد پزشکان در آزمایش متوجه خون شدند و خود امام هم به دلیل حیا این مساله را به پزشکان نگفته بودند و متاسفانه این بیماری بسیار سریع اثر کرده بود و پزشکان بعداز آندوسکپی اعلام کردند معده امام دچار خونریزی شده است و مشکل حادی دارد که سریعا باید عمل شود زیرا نمونه برداری خبر از سرطان می داد.
وقتی پزشکان به اتفاق این مساله را خطاب به امام گفتند امام هم نظر پزشکان را قبول کردند در عین حالیکه قبلا به چند پزشک مخالفت خود را باعمل جراحی اعلام کرده بودند اما در نهایت مجبور به پذیرش نظر علمی پزشکان شدند. امام آخرین روزی که قرار شد از بیت به بیمارستان بروند با خانواده به طور عجیبی خداحافظی کردند و خطاب به خانم گفتند او راحلال کند در حالیکه قبل از آن حداقل 5 مرتبه امام در آن بیمارستان بستری شده بودند اما آن روز امام در حیاط بیت با همه خداحافظی کردند و در پاسخ به نگرانی حاج سیداحمد آقا و خانم از این خداحافظی و حلالیت طلبی گفتند که نه این رفتن دیگر برگشت ندارد که همه به گریه افتادند.
همان روز اول امام را مستقیما به اتاق عمل بردند زیرا پزشکان یک لحظه تاخیر را هم نپذیرفتند و دکتر عارفی به عنوان سرتیم به همراه دکتر فاضل و دکتر کلانتر معتمد و حدود 15 پزشک دیگر حضور داشتند و حتی حاج سیداحمدآقا هم لباس مخصوص پوشیده و همراه پزشکان حضور داشت و آن روز از طریق مانیتور می دیدیم که جز دکتر فاضل بقیه این قدرت را در خود نمی دیدند که تیغ جراحی را وارد بدن امام کنند و دستشان می لرزید و حدود 2 ساعت عمل طول کشید و امام را به سی سی یو منتقل کردند.
وی ادامه می دهد: پس از چندی همه پزشکان بیرون رفتند و یکی از پزشکان ـ دکتر رنجبر ـ ماند و من هم به عنوان یکی از خادمین در اتاق ماندم و من بالاسر امام ایستاده و مشغول ذکر بودم و دکتر رنجبر آنطرف تر نشسته بود تا اینکه من متوجه به هوش آمدن امام شد م هنگامی که این مساله را به دکتر اعلام کردم دکترقبول نکرد و اعلام کرد زمان به هوش آمدن حضرت امام حداقل دو ـ سه ساعت بعد است زیرا دوبار آمپول بی هوشی به امام تزریق شد اما من این مساله را نپذیرفتم و اصرار کردم زیرا از زیر ماسک می دیدم که لبهای امام تکان می خورد و پس از اینکه دکتر هم جلو آمد یقین کردیم که ایشان مشغول ذکر بودند.
آقای بهاالدینی ادامه می دهد: وضع جسمی حضرت امام در8 ـ 7 روز آخر به شدت و خیم شده بود اما چون مقید بودند حتما باوضو باشند دست آن بزرگوار را برای انجام مراحل وضو حرکت می دادیم تا خودشان وضو بگیرند و با اشاره رکوع و سجده را انجام می دادند زیرا پس از برداشت بخشی از معده امام بیماری به تمام اجزا بدن ایشان از طریق خون سرایت کرده بود و ریه ها کلیه ها و قلب هم از کار افتاده بود که در نهایت روز آخر حیات مبارک حضرت امام که شنبه 12 خرداد بود همه مسئولان درجه اول نظام حاضر بودند که ساعت 3 15 دقیقه بعدازظهر دستگاهها خط مستقیم را برای فوت امام نشان می داد و همه به سرو صورت خود می زدیم و گریه می کردیم و حتی آقا سید احمد هم صورت به صورت حضرت امام گذاشتند و گریه کردند و آقای هاشمی رفسنجانی همه افراد حاضر را به بیرون هدایت کردند که اگر قرار باشد پزشکان کاری انجام دهند دچار مشکل نشوند و پزشکان هم شوک وارد کردند و امام دوباره برگشتند.
آقای بهاالدینی ادامه می دهد: پس از آن نیز امام ضربان نامنظم قلب داشتند وهم در تنفس دچار مشکل بودند و شرایط ناپایدار شده بود و حتی خانم را آوردند و به دلیل احترام ویژه ای که امام برایشان قایل بودند شاید به صدای او پاسخ دهند که نشد و پزشکان هم گفتند که این شرایط فقط تا 24 ساعت قابل دوام است مگر اینکه معجزه ای شودکه با نظر آقا سیداحمد قرارشد شرایط را به مردم اعلام کنند و ازآنها التماس دعا بگیرند زیرا بیش از نیمی از معده امام از طریق جراحی گرفته شده بود و در محدوده ای در جماران دفن شده است. وی باحزن واندوه فراوان و گریه با یادآوری آن لحظات تلخ و جانگداز می افزاید: آن حالت گریه و استغاثه همه ما تا ساعت حدودا 10 22 دقیقه شب ادامه داشت تا اینکه امام هیچ علائم حیاتی از خود بروز نمی دادند و به ملکوت اعلی پیوستند.
وی ادامه می دهد: برای ثبت در تاریخ می خواهم عرض کنم که امام آخرین نماز خود را هم خوانده اند امامی که ادای نماز شب را برای خود واجب می دانستند و حتی در بیمارستان نماز شب امام ترک نشد. در هیچ زمانی نماز شب آن عزیز هم ترک نمی شد و علیرغم اینکه در بیمارستان و به واسطه تزریق پی در پی مسکن و حتی مورفین به خواب می رفتند و می گفتندبرای نماز شب بیدارشان کنیم اما قبل از اینکه ما بگوئیم خودشان بیدار می شدند و در سخت ترین شرایط که کیسه خون وصل بود وضو می گرفتند و نماز شب می خواندند. عجیب اینکه با آن حالت هم تیمم نمی کردند.
سیداحمد بهاالدینی درباره برنامه های روزانه امام (ره) هم می گوید: امام در 24 ساعت 20 ساعت را به کار و تلاش دعا و نماز می گذراندند و فقط 4 ساعت می خوابیدند و امام در رعایت نظم آنقدر دقیق بودند که ما شیفت نگهبانی شب را با برنامه های عبادی حضرت امام تنظیم می کردیم و روزها نیز بعد از نماز و نوافل صبح هر روز زیارت عاشورا می خواندند و صلوات می فرستادند ذکر می گفتند و سوره مبارکه حشر را فراوان می خواندند و در 24 ساعت 10 مرتبه مجزا قرآن می خواند و بین قرآن خواندن هر روز دو مرتبه خطبه عقد برای نوعروسان می خواندند و علاوه بر توجه به مسایل خاص سیاسی و نظامی کشور مراسم عمامه گذاری دو نفر از طلبه ها را هم هرروز انجام می دادند.