بار اصلی جنگ بر دوش اعضای انجمن اسلامی دانشگاه ها بود

شهید حسین علم الهدی در سال 56 در کنکور شرکت کرد و در رشته انتخابی و مورد علاقه اش پذیرفته شد. با این که دانشجوی سال اول بود و از اهواز به شهر جدیدی وارد شده بود اما با ورود به انجمن اسلامی دانشجویان در همان چند ماه اول چهره ای سرشناس گردید و غالب دانشجویان او را به عنوان فردی انقلابی و پرتلاش می شناختند. شهید علم الهدی متولد 1337 بود و دیپلم خود را از اهواز گرفت و بعد در رشته تاریخ در دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد و امروز به عنوان یکی از دانشجویان انقلابی، برای اعضای انجمن های اسلامی یک اسطوره محسوب می شود. «خبرنامه دانشجویان ایران» تلاش کرده است تا در گفت وگوی خود با برادر شهید علم الهدی، منش و آرمان سیاسی او را واکاوی کند. متن این گفت وگو به شرح زیر است:

● به عنوان اولین سؤال چرا شهید علم الهدی رشته تاریخ را انتخاب کرد؟ و دوران زندگی دانشجویی او چگونه بود؟
او رشته تاریخ را با انتخاب خود برگزید و این نکته بسیار مهمی است. حسین وقتی در رشته تاریخ قبول شد بسیار اظهار خوشحالی می کرد و وقتی علتش را پرسیدیم گفت وقتی ما تاریخ گذشتگان را بدانیم اشتباهات آنها را تکرار نمی کنیم.
از همین جا من وارد می شوم به زندگی دانشجویی ایشان. اولین خصوصیت یک دانشجو تلاش علمی است حسین بسیار تلاش علمی فراوانی داشت. یعنی با اینکه دانشجوی سال یک بود اما بسیاری از کتاب های فارسی و عربی در رشته تاریخ که رشته تحصیلی خودش بود را مطالعه و فیش برداری کرده بود و حضور بسیار فعالی در کلاسها داشت. از جهت علمی و در شرایطی که قبل از انقلاب تحلیل های مارکسیستی مطرح بود ایشان دائما با اساتید بحث می کرد و آنها را به چالش می کشید.
اصولا یکی از محورهای اصلی دوران دانشجویی تلاش علمی است اما تلاش علمی نه به معنای حفظ کردن کتاب ها که اگر ما فقط بخواهیم کتاب ها را حفظ کنیم ما هیچ اضافه ای به علم نخواهیم داشت و به این ترتیب علم پیشرفت نخواهد کرد بلکه دانشجو خودش باید علم و تحقیق باشد و آنچه تاکنون هست داشته باشد و بر آن نیز بیافزاید؛ حسین این چنین حالتی داشت.
این خصوصیت اول ایشان، به طوری که در همین کتاب خاطرات حسین هم هست که وقتی ما به ملاقاتش در مشهد رفتیم تا پاسی از شب، مشغول مطالعه بود.
به هر حال نتیجه یک سال دانشجویی اش هم این بود که وقتی چند سال بعد جنگ شروع شد، حسین در رادیو اهواز به صورت پخش مستقیم بحث های بسیار زیبایی در مورد جنگ های پیامبر(ص) با استفاده از نهج البلاغه مطرح می کند.
اینها نتیجه تلاش علمی بود که او طی یکسال در مشهد داشت البته در همین مدت علاوه بر رشته تاریخ به خاطر علاقه ای که به مولوی پیدا کرده بود بخش فراوانی از مثنوی مولوی را حفظ کرده بود و همچنین توانسته بود در نهج البلاغه یک پژوهشگر کاملا علمی شود و طرحی را که او برای تنظیم تاریخی نهج البلاغه داشت طرحی است که الان بعد از گذشت 32 سال با همه پیشرفت هایی که ما در زمینه علوم اسلامی داشتیم همچنان یک طرح بسیار نو و جالب است؛ حسین نهج البلاغه را بر اساس سیر تاریخی تنظیم کرد که جدول آن موجود هست.
تلاش دیگر حسین تلاش اجتماعی و سیاسی است؛ حسین از لحاظ اجتماعی بسیار فرد پرحرارتی بود به همین منوال او با این که از اهواز به مشهد رفته بود در 6ماه اول دانشجویی شاید با ده ها دانشجو از رشته های مختلف دوست و صمیمی شده بود و رفت و آمد داشت. این جنبه اجتماعی اش را می رساند. یک دانشجو باید تأثیرگذار باشد و با دانشجوهای دیگر رفت و آمد داشته باشد.
در موضوع سیاسی هم زمانی که ایشان وارد دانشگاه شدند هنوز رژیم شاه حاکم بود و حسین هم یک دانشجوی بسیار دوراندیش سیاسی بود؛ مبارزات با رژیم شاه را از همان دوران دانشجویی آغاز کرد و نقش فراوانی در راه اندازی اولین تظاهرات در مشهد داشت.
نکته ای را که من می خواستم عرض کنم این است که برخی تصور می کنند که یکی از مأموریت های دانشجو این است که با رژیم حاکم مبارزه کند، این تصور غلط است. یک وقت ما در مقابل یزید و معاویه هستیم، باید با آن ها مبارزه کنیم، یک وقت در حکومت علی هستیم باید به حکومت علی کمک کنیم؛ بله امروز نبرد اصلی ما، مبارزه با استکبار جهانی است.

● خاطره ای از آن دوران دارید؟
در آن سال که اوج تظاهرات دانشجویی علیه رژیم شاه بود روزی به دنبال تظاهرات، گارد وارد محوطه دانشگاه می شود. یکی از مأمورین به یکی از خواهران چادری که در حال عبور از سالن دانشکده بود پرخاش می کند؛ حسین که شاهد این جسارت بوده به مأمور پاسخی تند می دهد و مأمور حسین را دستگیر و پس از ضرب و شتم به داخل کامیون پرتاب می کند. عده ای از خواهران دانشجو که شاهد ماجرا بودند علیه آن مأمور شعار می دهند و بعد همگی جلوی کامیون می نشینند و می گویند: تا حسین را آزاد نکنید از اینجا حرکت نمی کنیم. سرانجام با آزادی حسین اعتصاب خواهران به پایان می رسد.
اگر دانشجو بخواهد واقعا یک دانشجوی سیاسی باشد باید با دانشجویان کشورهای دیگر دنیا ارتباط برقرار کند و یک هسته مبارزاتی برای نبرد با استکبار جهانی تشکیل دهند اما این تصور غلط که ما با هر رژیمی که حاکم باشد باید مبارزه کنیم این یک اندیشه باطل است که یا توسط منافقین یا توسط دستگاه های استکباری اینگونه القا می شود و برخی از دانشجویان که تجربه کافی نداشته باشند ممکن است تحت تأثیر قرار گیرند.
نه امروز که نظام اسلامی با حضور مردم با رهبری حضرت امام و برکت خون شهدا ایجاد شده تلاش سیاسی دانشجو باید در جهت پیشرفت نظام باشد.
در موضوع تلاش اجتماعی هم این نکته را عرض کنم که دانشجو نمی تواند در مقابل حوادثی که برای مردمش اتفاق می افتد بی تفاوت باشد به عنوان مثال در سال 56 زلزله بسیار وحشتناکی در طبس اتفاق افتاد بلافاصله تیم های دانشجویی برای کمک رفتند و حسین و چند تن از دوستانشان نیز خاطرات بسیار جالبی از آن دوران دارند یک ماه حسین در طبس بود. آن زمان هم در زمان شاه، رژیم همراه مردم نبود بنابراین امکاناتی را در اختیار مردم قرار نداده بود.
یکی از دوستان که همراه حسین بوده است نقل می کند که: حسین تلاش شبانه روزی می کرد با بیل و کلنگ که بتواند افراد را از زیر آوار نجات دهد.
به هر حال امروز هم اردوهای جهادی یک حرکت بسیار زیبا و انقلابی است که توسط دانشجویان در حال انجام است و در راستای همان حرکتی است که حسین در زلزله طبس داشت. این نکته را هم عرض کنم در زلزله طبس بچه هایی که دانشجویان مسلمان و انقلابی بودند، مقر خود را تحت عنوان مقر امام خمینی نامیدند اما دانشجویانی که یک مقدار افکار دیگری داشتند، از این جمع جدا شدند و بعدها همین افراد جزء مجاهدین خلق شدند.
نکته دیگر در رابطه با زندگی شهید، تلاش اخلاقی و معنوی حسین است حسین در دوران دانشجویی خود شهر مشهد را برای اینکه بتواند از محضر امام رضا(ع) و حوزه علمیه مشهد استفاده بیشتری کند انتخاب کرد و همین طور هم بود. او مدرسه علمیه ای را پیدا کرد (مدرسه علمیه نواب) و به عنوان یک دانشجو که به دنبال ارتباط با چند طلبه است به آنجا رفت و با چند طلبه آشنا شد و در نزد آن ها درس عربی می خواند. بسیار به مسائل معنوی و اخلاقی خود توجه داشت. چون دوران دانشجویی دوران شکل گیری شخصیت انسان است و دورانی است که بعد از این دوران بلافاصله هر فردی باید در گوشه ای از جامعه نقش ایفا کند بنابراین باید در دوران دانشجویی فضایی باشد که یک فرد بتواند به لحاظ شخصیت روحی و معنوی یک شخصیت سالم و اخلاقی داشته باشد تا بتواند انسان مفیدی باشد اگر خدایی نکرده بالعکس یک آدم بیمار شما فردا مسئولیتی به او بدهید نه تنها خدمتی نمی کند خیانتش خیلی بیشتر خواهد بود شعر معروف مولوی می گوید
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که آید علم را ناکس به دست
اگر یک انسان مهذب و باتقوا نباشد ما یک لیسانس یا مدرک دیگر به او بدهیم این باعث می شود ضرر بیشتری به جامعه بزند و نکته آخر اینکه حسین در همین دوران دانشجویی همین طور در زمان قبل از آن هم، این طور بود که خیلی ورزش می کرد و خیلی به کوهنوردی اهمیت می داد و غالب جمعه ها کوهنوردی را داشت و همین کوهنوردی برای ایشان در حقیقت فرصتی بود که با تعدادی دانشجوی جدید هر هفته آشنا شود و بتواند تاثیرگذاری خودش را داشته باشد.

● چطور ممکن است یک جوان به چنین سطحی از دانش و آگاهی برسد و دارای این چنین اندیشه عمیقی مانند شهید علم الهدی باشد؟ آیا تنها با مطالعه به این نقطه خواهد رسید؟
زمینه رشد برای همه انسان ها هست. همین نهج البلاغه، حسین عاشق نهج البلاغه بود. اساس شخصیتش را بر نهج البلاغه پی ریزی کرده بود این نهج البلاغه در اختیار همه هست اما بسیاری استفاده نمی کنند. همین قرآن در اختیار همه هست اما فردی مثل مولوی می آید قرآن را درک می کند و مثنوی را بیان می کنند که دو سوم آیات قرآن را در آن استفاده می کند. خیلی ها هم استفاده نمی کنند به هر حال همواره چنین بوده است.
اما رسالت سنگینی که ما امروز داریم این است که یک چنین شخصیتهایی را که داشتیم که اینها شخصیتهای ارزشمندی هستند و ما با کمال افتخار می توانیم آنها را به عنوان عالی ترین ثمره انقلاب اسلامی به دنیا معرفی کنیم؛ ما باید تلاشمان را بکنیم؛ در دنیا اگر شخصی مثلا کاری کرده باشد یا ایثاری انجام داده باشد می بینید که چقدر برای آن فیلم می سازند اما ما چنین افرادی را داشتیم که با این همه تلاش علمی و با این همه تلاش های فکری و شخصیتی بعد در زمانی که عراق حمله می کند در میدان تانک می رود و در پایان زندگی اش درگیری او با ارتش عراق اوج عظمت یک انسان را نشان می دهد. اینها را ما باید با سربلندی اعلام بکنیم.

● اگر امکان داره از فعالیت های شهید علم الهدی در انجمن اسلامی دانشگاه بگویید؟
بله در زمان سال های 56 و 57 دو گروه در دانشگاه ها فعال بودند؛ یکی مسلمان ها و مذهبی ها که تحت عنوان انجمن اسلامی فعال بودند و دیگری گروههای مارکسیستی گروه های کاملا مارکسیست که در واقع از نظر فکری وابسته به شوروی سابق بودند.
بعد از انقلاب اسلامی، افرادی که داخل انجمن اسلامی بودند به تدریج از هم جدا شدند آنها که با حضرت امام بودند یک گروه تشکیل دادند و افرادی که هواخواه مجاهد خلق بودند در واقع خط خودشان را جدا کردند من به خاطر دارم که چند نفر از دوستان حسین که من می شناختم و در چند باری که پیش حسین در مشهد رفتم، متاسفانه جلب گروه های مجاهدین خلق شدند. یکی از نکات مهمی که ما بایستی روی آن تاکید کنیم این است که دانشجو بایستی قدرت تشخیص داشته باشد.
در دورانی که حسین، دانشجوی دانشگاه مشهد بود فردی به نام عاشوری، سخنرانی های جذابی را برای جوانان داشت و قشر عظیمی از جوانان جذبش شده بودند اما حسین تنها یک بار به سخنرانی او رفت و دیگر کاملا خود را از آن جلسه جدا کرد.
این آقای عاشوری کتابی نوشته بود به نام توحید و جلساتی داشت تحت عنوان تفسیر قرآن. بسیار هم زیبا صحبت می کرد. بعدها هم رئیس گروه فرقان شد.
اما حسین تشخیص داد همیشه تاریخ تکرار می شود. جریانات مختلفی امروز در جامعه برای خود تریبون گذاشتند. تریبون های مختلف، از سایت گرفته تا مجله و شکل های مختلف و همه هم جذاب صحبت می کنند. به اصطلاح عامیانه، هیچ ماست فروشی نمی گوید ماست من ترش است.
اگر دانشجو خود قدرت تشخیص نداشته باشد و برود در یک گروه قرار بگیرد و سراز جای دیگر در بیاورد در دوران 56-57 اتفاقا مشهد بیشترین جریانات فکری را داشت و بسیاری از آنها دچار اختلافات شدیدی شدند.
مجاهدین خلق در آنها فعال بودندو یارگیری می کردند. همین گروه فرقان در واقع بعد از اینکه استاد مطهری را به شهادت رساند، ازهم پاشید و تفسیرهای مارکسیستی از قرآن می کردند و گروه های متعدد دیگری هم بود اما افرادی هم بودند که در مسیر صحیح حضرت امام بودند.
حسین از همان دوران دانشجویی اش آیت الله خامنه ای را پیدا کرد و در همان دوران آقای خامنه ای یک روحانی بسیار خوش فکر و روشن فکر و انقلابی و در مبارزه با رژیم شاه، مورد اقبال دانشجوها بود.
در جلساتی که در مسجد کرامت، که محل تجمع بسیار جالبی برای دانشجویان بود و حسین هم جزو آنها بود و در این جلسات شرکت می کرد.
به هرحال در همان دوران هم کسانی بودند که در جلسات آقای عاشوری شرکت می کردندکه بعدا گروه فرقان را تشکیل دادند، امروز هم همین گونه است. جلسات، سایت ها و مجلات، حرفهای خود را می زنند و افراد باید خودشان تشخیص دهند.
ماجراهایی که دراین چند سال اخیر در ایران، داشتیم نسبت به اول انقلاب بسیار کم رنگ تر است. در آن زمان از یک سو قدرت سیاسی کشور بنی صدر بود. از طرفی مجاهدین خلق در داخل کشور مستقر بودند و از طرف دیگر ما جنگ داشتیم؛ جنگ عراق با ایران، که چنین جنگی بر کشوری تحمیل شود کل کشور تعطیل می شود و قحطی می آید و در کل سیستم کشور نابود می شود به هرحال ما هم جنگ خارجی و هم آشوب های داخلی وحشتناکی داشتیم رئیس جمهورمان هم بنی صدر بود.
در ابتدای انقلاب بودیم نه تجربه نظامی داشتیم نه تجربه سیاسی، هنوز مجاهدین خلق داخل کشور بود و حزب توده هم در چهار راه ها مجلاتشان را می فروختند. هنوز صفوف از هم قابل تشخیص نبود و هنوز افرادی بودند که در مقابل حضرت امام می ایستادند. یکی از علما که مرجع تقلید هم بود جلوی امام ایستاد. من خودم شاهد بودم در قم که عکس های حضرت امام را می سوزاندند، پاره می کردند. در چنین شرایطی ما جنگ کردیم امروز شرایط ما، نمی خواهم بگویم آسان تر شده است اما به هرحال امروز کشور سیستم دارد. بعد از گذشت 30سال، ما مقررات خاص خودمان را داریم، کشور قانون خودش را دارد و قوای 3گانه، رهبری، هر کدام در جایگاه خود قرار دارند. جنگی مثل جنگ ایران- عراق نداریم. البته امروز استکبار جهانی درحال افزایش تجربه 30سال مبارزه با ما است اما به لطف خدا، آنها درحال نزول و شکست هستند.
ببینید همین که یک ابر قدرت، یک تمدن غرب در طول سه یا چهار قرن در دنیا تأثیرگذار باشد آمده است تا با حمله ای نظامی کشورها را می گیرد این به معنای سقوط آن کشور و تمدن غرب است و سقوط به معنای نابودی یکباره نیست، به تدریج است. ما سقوط تمدن شرق را هم شاهد بودیم، شوروی سابق خوب بسیار در دنیا طرفدار داشت اما یکسال پس از فروپاشی شوروی، حضرت امام اعلام کردند حدود یکسال پس از فوت امام بود که فروپاشی شوروی اتفاق افتاد و ما آثارش را شاهد بودیم که حضرت امام در نامه خودشان به گرباچوف اشاره کردند. امروز هم آثار شکست تمدن غرب را کاملاً می شود مشاهده کرد.
یعنی غربی ها هم مشکلات داخلی دارند هم اقتصادی هم مشکلات بی آبرویی دارند. کارهایی که به عنوان حقوق بشر انجام می دهند در همین افغانستان چند هزار نفر کشتند، امروز در عراق، اصلاً آبرویی ندارند. 40سال پیش آمریکا به عنوان مظهر حقوق بشر مورد احترام بود امروز چنین نیست. امروز همه دنیا هم آمریکا را به عنوان یک قدرت مستکبر قلدر بدون حساب کتاب، به شمار می آورند. ما واقعاً در رنج مردم عراق و افغانستان سهیم هستیم. آنها هم مسلمان هستند اما متأسفانه نمی توانیم به آنها کمک کنیم.
به هرحال آن روزهای درگیری با رژیم شاه شرایطی پیش می آمد که هر کاری رژیم شاه انجام می داد برای اینکه نجات پیدا کند همان کار رژیم شاه را به عقب می آورد. الآن هم همین گونه است. ما که آن دوران را دیدیم کاملاً احساس می کنیم که این استکبار جهانی دیگر در انتهای عمر خود به سر می برد. مثلاً ضرورتی نداشت در عراق بیایند و آنجا را اشغال کنند اما با قلدری اعلام می کنند خوب عراق نفت دارد ما چرا برویم. یعنی برای نفت آمدیم اساساً اینها برای تقویت طالبان نیروهاشان را افغانستان فرستادند.
اما بچه های انجمن اسلامی بعد از انقلاب آمدند کارهای متعددی را پیش گرفتند باتوجه به زمان، مثلاً در آن زمان، مارکسیستها برای مبارزه با انقلاب به داخل کارخانه ها می رفتند و کارگرها را تحریک می کردند که کارخانه ها تعطیل شود. خوب وظیفه ما چه بود؟ من دقیقاً به یاددارم حسین سال58 انتقالی گرفته بود دانشگاه اهواز و انجمن اسلامی دانشگاه اهواز، مرکز کمیته کارگری شد یعنی از این گروه دانشجویی داخل انجمن اسلامی تشکیل شد. اینها داخل کارخانه ها می رفتند و کار مارکسیست ها را خنثی می کردند.
به همین ترتیب، پله ها یکی یکی برداشته شد، فعال ترین جامعه این دانشجوها بودند و در تشکیل انتخابات در سال58 که ما 5انتخابات داشتیم. انتخابات خبرگان، رئیس جمهور، رفراندوم12 فروردین58، انتخابات مجلس و رأی به قانون اساسی، که در تمام اینها بچه های انجمن اسلامی نقش اول را برعهده داشتند.
در هر شهری دانشجویان انجمن اسلامی بودند که مسائل را پیش می بردند. در جنگ هم همین طور. در جنگ هم اصلی ترین بار جنگ بر دوش دانشجویانی بود که از دانشگاه آمده بودند. البته برادران ارتش هم بودند تنها بدنه سپاه و ارتش که تشکیل شده بود همین دانشجوها بودند. همین آقای شهید افشردی، شهید همت، حسین؛ اینها همه دانشجو بودند و فرماندار جنگ بودند و شرایط سختی بود. ما اسلحه نداشتیم، ارتش عراق هم بسیار مجهز بود، همه دنیا کمک آنها بودند شوروی- آمریکا و به هرحال بایستی صحنه جنگ را عوض می کردند.
حسین و دانشجویان پیرو خط امام که همه آنها شهید شدند اینها کاری کردند که صحنه این جنگ را کاملاً دگرگون کنند. یعنی ما اگر می خواستیم منتظر باشیم تا اسلحه بخریم، اگر عراق 5000 تانک دارد ما هم 5000 تانک خریداری کنیم یعنی هیچ، یعنی نابودی ما، چون به ما نمی فروختند. ما نمی توانیم به ارتش عراق بگوییم لطفاً صبر کنید ما برویم اسلحه تهیه کنیم بعد جنگ کنیم، او آمده است حمله کند.
فرصتی نیست ما برویم اسلحه بخریم تنها راه این بود که جنگ ما، جنگ مردمی بشود با شور انقلابی و شور عاشورایی و حسین و دانشجویان پیرو خط امام این کار را انجام دادند، به هویزه آمدند و همان جا شهید شدند. کل کشور تحت تأثیر قرار گرفت و تا قبل از شهادت این بچه ها یعنی دی ماه 59 به صورت چند نفر از یک شهر می آمدند برای جبهه بعد از شهادت این بچه ها، یکباره یک موجی از کل کشور ایجاد شد و چند هزار نفر، چند هزار نفر به جبهه می آمدند و این هم تأثیر کار این بچه ها بود.