انقلاب اسلامى و تحولات جهانى
نبايد فراموش كرد كه انقلاب اسلامى زمانى در كشور ايران اتفاق افتاد كه نظام دو قطبى بر جهان حاكم بود و دنيا به دو بلوك بزرگ شرق و غرب تقسيم مىشد و دو ابرقدرت جهان به نام ايالات متحده امريكا و اتحاد جماهير شوروى ، رهبرى و هدايت اين دو بلوك را به عهده داشتند ؛ اگر چه اتحاديهى كشورهايى به نام جهان سوم و يا كشورهاى غير متعهد در سال 1957 به وجود آمد و به تدريج شكل گرفت ولى هرگز نتوانست تأثيرى بر نظام دو قطبى و قانون مندى آن بگذارد .
از زمان ايجاد نظام دو قطبى بعد از جنگ جهانى دوم ، اين قانون مندى مطرح بود و عملا تجربه مىشد كه هر حادثه و تحولى در دنيا اتفاق بيفتد و يا هر تغييرى در نظامهاى ملى به وجود آيد مىتواند توازن قوا را به نفع يا ضرر يكى از دو بلوك تغيير دهد و بنابراين تقابل دو ابرقدرت در شكل گيرى و روند آن حادثه به خوبى قابل ملاحظه مىباشد . تجربهى تاريخ چهل سالهى نظام دو قطبى مؤيد اين نظر است .
پيروزى انقلاب چين در سال 1949، جنگ كره در 1952، كودتاهاى نظامى در خاورميانهى عربى ، انقلاب كوبا ، بحران مجارستان و ديوار برلين ، بحران موشكى كوبا و همچنين جنگ ويتنام از جملهى اين حوادث و اتفاقات بود كه دو ابرقدرت به حمايت يكى از دو طرف ماجرا پرداختند و با يكديگر روبهرو شده بودند .
ناگفته نماند كه رقابت دو ابرقدرت حتى در حوادث و تحولات ايران قبل از انقلاب نيز به عيان مشاهده مىگرديد . من جمله ادامه اشغال آذربايجان توسط نيروهاى روسى ، نهضت ملى شدن نفت ، كودتاى 28 مرداد و حوادث دههى 1950 در ايران را مىتوان نام برد . اگر چه بعد از كودتاى 1332 ه ش. در ايران اين كشور به عنوان جزئى از بلوك غرب شناخته شد و با عضويت خود در پيمانهاى نظامى ، سياسى و اقتصادى غرب ، جزء لاينفك آن تلقى گرديد ، مع هذا با توجه به موقعيت فوق العاده استراتژيك ايران و دارا بودن متجاوز از 2500 كيلومتر مرز مشترك با ابرقدرت شرق ، شوروى نمىتوانست نسبت به مسايل ايران بىتفاوت بماند و عموما در زمينهى مسايل و سياست خارجى ايران عكس العمل نشان مىداد .
در آغاز نهضت اسلامى به رهبرى امام خمينى ( ره ) و اوج گيرى آن در 15 خرداد 1342، با وجود اين كه عمدتا لبهى تيز حملات امام ( ره ) متوجه امريكايىها بود ، موجب نشد كه اتحاد جماهير شوروى در قبال اين نهضت موضع مثبت بگيرد و به حمايت از اين حركت ضد امريكايى برخيزد ، روسيه شوروى نه تنها چنين حمايتى از نهضت ننمود ، بلكه در كمال تعجب مشاهده شد كه همچون ايالات متحدهى امريكايى نسبت به اين قيام مردمى موضع منفى اتخاذ كرده است . اين امر ناشى از دو مسئله بود :
1. ماهيت دينى و اسلامى نهضت ، با توجه به اين كه شرق و غرب على رغم اختلافاتشان در برخورد با نهضتهاى دينى به ويژه اسلامى موضع مشترك دارند .
2. حضرت امام ( ره ) در همان آغاز حركت ، موضع خود را درباره اين دو قطب اعلام نمود و آن جملهى معروف را گفت كه « امريكا از انگليس بدتر ، انگليس از امريكا بدتر ، و شوروى از هر دو بدتر همه از هم پليدتر اما لكن امروز سر و كار ما با اين خبيثهاست ، با امريكاست » .1 و يا اين مطلب كه : « ما با كمونيزم بين الملل به همان اندازه در ستيزيم كه با جهانخواران غرب به سركردگى امريكا » .2 اين جملات براى دو ابرقدرت اين پيام را داشت كه هر دو از اوج گيرى و پيروزى اين نهضت متضرر شدهاند و اين انقلاب برترى آنها را در نظام جهانى به چالش مىكشد .
با اوج گيرى انقلاب اسلامى در سالها 1356 و 1357 و طرح شعار « نه شرقى ، نه غربى ، جمهورى اسلامى » ؛ حمايت بىدريغ دو ابرقدرت از رژيم شاه و تداوم اين حمايتهاى مشترك از دشمنان انقلاب اسلامى به ويژه رژيم عراق در دوران جنگ تحميلى ، اين مطلب را به اثبات رساند كه پيروزى انقلاب اسلامى در قالب نظام دو قطبى و قوانين آن نمىگنجد بلكه اين پيروزى كه توسط مسلمان انقلابى به دست آمده است و مقاومتى كه غالب نيروهاى مردمى و بسيجى در دوران جنگ تحميلى نشان دادهاند ، سستى بنيان نظام دو قطبى را به اثبات رساند .
شايد بتوان گفت كه پيروزى انقلاب اسلامى و عدم تكيه آن به يكى از دو ابرقدرت نقشى در فروپاشى نظام دو قطبى داشته است .
با روى كار آمدن ميخائيل گورباچف به عنوان دبير كل حزب كمونيست و رئيس جمهور اتحاد جماهير شوروى و ارائه سياستى مبتنى بر پرسترويكا و گلاسنوست ، زنگهاى فروپاشى بلوك شرق و به تبع آن نظام دو قطبى به صدا درآمد .
حضرت امام ( ره ) در همان زمان با ژرف نگرى به اين تحولات مىنگريست و اين نگرانى براى ايشان وجود داشت كه فروپاشى نظام كمونيستى به عنوان پيروزى بلوك غرب تلقى گردد و كشورهاى بلوك شرق نيز به دامان غرب و امريكا بيفتند و تشويق به الگو بردارى از نظام سرمايهدارى غرب گردند . وى در نامهاى تاريخى به گورباچف او را از اين خطرات آگاه كرد و معضل اصلى بلوك شرق را كه همانا جنگ با خدا بود به او گوشزد نمود و با تمام قدرت اعلام كرد كه جمهورى اسلامى به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه اسلام به راحتى مىتواند خلأ اعتقادى مردم شوروى را پر نمايد . در اين جا به خاطر اهميت اين پيام بخشهايى از آن را درج مىكنيم :
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاى گورباچف ، صدر هيأت رئيسهى اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى
با اميد خوشبختى و سعادت براى شما و ملت شوروى ، از آن جا كه پس از روى كار آمدن شما چنين احساس مىشود كه جناب عالى در تحليل حوادث سياسى جهان ، خصوصا در رابطه با مسايل شوروى ، در دور جديدى از بازنگرى و تحول و برخورد قرار گرفتهايد ، و جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلى حاكم بر جهان گردد ، لازم ديدم نكاتى را يادآور شوم . هر چند ممكن است حيطهى تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشى براى حل معضلات حزبى جناب آقاى گورباچف ، صدر هيأت رئيسه ى اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى
با اميد خوشبختى و سعادت براى شما و ملت شوروى ، از آن جا كه پس از روى كار آمدن شما چنين احساس مىشود كه جناب عالى در تحليل حوادث سياسى جهان ، خصوصا در رابطه با مسايل شوروى ، در دور جديدى از بازنگرى و تحول و برخورد قرار گرفتهايد ، و جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلى حاكم بر جهان گردد ، لازم ديدم نكاتى را يادآور شوم . هر چند ممكن است حيطهى تفكر و تصميمات جديد شما تنها روشى براى حل معضلات حزبى و در كنار آن ، حل پارهاى از مشكلات مردمتان باشد ، ولى به همين اندازه هم شهامت تجديد نظر در مورد مكتبى كه ساليان سال فرزندان انقلابى جهان را در حصارهاى آهنين زندانى نموده بود قابل ستايش است . و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مىكنيد ، اولين مسئلهاى كه مطمئنا باعث موفقيت شما خواهد شد اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر « خدازدايى » و « دينزدايى » از جامعه ، كه تحقيقا بزرگترين و بالاترين ضربه را بر پيكر مردم كشور شوروى وارد كرده است . تجديدنظر نماييد ؛ و بدانيد كه برخورد واقعى با قضاياى جهان جز از اين طريق ميسر نيست . البته ممكن است از شيوههاى ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينهى اقتصاد ، باغ سبز دنياى غرب رخ بنمايد ، ولى حقيقت جاى ديگرى است . شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گرههاى كور اقتصادى سوسياليسم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه دارى غرب حل كنيد ، نه تنها دردى از جامعهى خويش را دوا نكردهايد ، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند ؛ چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بنبست رسيده است ، دنياى غرب هم در همين مسائل ، البته به شكل ديگر ، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است . يد ؛ ولى خود مىدانيد كه ثبوتا اين گونه نيست . رهبر چين3 اولين ضربه را به كمونيسم زد و شما دومين و على الظاهر آخرين ضربه را بر پيكر آن نواختيد . امروز ديگر چيزى به نام كمونيسم در جهان نداريم . ولى از شما جدا مىخواهم كه در شكستن ديوارهاى خيالات ماركسيسم ، گرفتار زندان غرب و شيطان4 بزرگ نشويد . اميدوارم افتخار واقعى اين مطلب را پيدا كنيد كه آخرين لايههاى پوسيده هفتاد سال كژى جهان كمونيسم را از چهرهى تاريخ و كشور خود بزداييد . امروز ديگر دولتهاى همسو با شما كه دلشان براى وطن و مردمشان مىتپد هرگز حاضر نخواهند شد . بيش از اين منابع زيرزمينى و رو زمينى كشورشان را براى اثبات موفقيت كمونيسم ، كه صداى شكستن استخوانهايش هم به گوش فرزندانشان رسيده است ، مصرف كنند .
آقاى گورباچف وقتى از گلدستههاى مساجد بعضى از جمهورىهاى شما پس از هفتاد سال بانگ « الله اكبر » و شهادت به رسالت حضرت ختمى مرتبت - صلى الله عليه و آله و سلم - به گوش رسيد ، تمامى طرفداران اسلام ناب محمدى صلى الله عليه و آله را از شوق به گريه انداخت . لذا لازم دانستم اين موضوع را به شما گوشزد كنم كه بار ديگر به دو جهان بينى مادى و الهى بينديشيد .
از شما مىخواهم دربارهى اسلام به صورت جدى تحقيق و تفحص كنيد . و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما ، كه به جهت ارزشهاى والا و جهان شمول اسلام است كه مىتواند به وسيله راحتى و نجات همهى ملتها باشد و گره مشكلات اساسى بشريت را بازنمايد . نگرش جدى به اسلام ممكن است شما را براى هميشه از مسئله افغانستان و مسائلى از اين قبيل در جهان نجات دهد . ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان كشور خود دانسته و هميشه خود را در سرنوشت آنان شريك مىدانيم . با آزادى نسبى مراسم مذهبى در بعضى از جمهورىهاى شوروى ، نشان داديد كه ديگر اين گونه فكر نمىكنيد كه مذهب مخدر جامعه است .
راستى مذهبى كه ايران را در مقابله ابرقدرتها چون كوه استوار كرده است مخدر جامعه است ؟ آيا مذهبى كه طالب اجراى عدالت در جهان و خواهان آزادى انسان از قيود مادى و معنوى است ، مخدر جامعه است ؟ آرى ، مذهبى كه وسيله شود تا سرمايههاى مادى و معنوى كشورهاى اسلامى و غير اسلامى، در اختيار ابرقدرتها و قدرتها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جدا است مخدر جامعه است . ولى اين ديگر مذهب واقعى نيست ؛ بلكه مذهبى است كه مردم ما آن را « مذهب آمريكايى » مىنامند .
در خاتمه صريحا اعلام مىكنم كه جمهورى اسلامى ايران به عنوان بزرگترين و قدرتمندترين پايگاه جهان اسلام به راحتى مىتواند خلأ اعتقادى نظام شما را پر نمايد . و در هر صورت ، كشور ما هم چون گذشته به حسن هم جوارى و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم مىشمارد . و السلام على من اتبع الهدى .
روح الله الموسوى الخمينى
67 ../../../default.htm 10 ../../../default.htm 11
با توجه به تغيير مواضع اتحاد جماهير شوروى و به دنبال آن ، استقلال روسيه فدارتيو، جمهورى اسلامى نيز در قبال اين همسايهى شمالى خود سياست جديدى را اتخاذ نمود .
در واقع دههى دوم انقلاب با ايجاد رابطه جديد و استراتژيك با اين همسايهى شمالى آغاز گرديد كه اين رابطه در تمام اين دوران و تاكنون نقشى كليدى و استراتژيك در تحولات جهانى و منطقهاى داشته است و نز معادلات قبلى نظام بين المللى را به هم ريخته است . جمهورى اسلامى از يك طرف در مورد جمهورىهاى استقلال يافته شوروى سابق با ظرافتى خاص ، اقدام به گسترش و توسعه روابط خود نمود كه در فصل قبل به آن پرداختيم . از طرف ديگر روابط صميمانه و استراتژيكى در زمينههاى نظامى، اقتصادى و تكنولوژيك با مسكو برقرار كرد .
مسافرت آقاى هاشمى رفسنجانى به مسكو بلافاصله بعد از رحلت امام ( ره ) . زمنيههاى اين رابطه را ايجاد نمود و با عقد موافقت نامههاى متعدد به آن استحكام بخشيد ، مهمترين بخش اين تفاهمات در زمينهى انتقال تكنولوژى و دانش فنى ساخت سلاحهاى استراتژيك از جمله جنگندههاى هوايى ، تانك و زيردريايى بود كه توانست خلأ ايجاد شده در اين زمينه را در دوران جنگ پر نمايد . موافقت با تكميل نيروگاه اتمى بوشهر توسط روسها كه على رغم تعهدات دولت آلمان ، به علت مخالفت امريكا هم چنان نيمه تمام مانده بود نگرانى جدى امريكا را برانگيخت . آثار فروپاشى نظام دو قطبى تنها به روابط جديد ايران و فدراسيون روسيه محدود نمىشود بلكه بر آيندهى نظام بين الملل و مواضع غرب به ويژه امريكا نيز تأثير مىگذارد .
فروپاشى اتحاد جماهير سوسياليستى شوروى كه منجر به تغيير و تحول در ساختار اين نظام قدرتمند گرديد . ضمن پايان دادن به دوران حاكميت نظام دو قطبى ، جامعه جهانى را با اين سؤال بسيار مهم و سرنوشت ساز ، مواجه ساخت كه نظام آينده جهان از چه نوع خواهد بود و بر اساس چه معيارها و ضوابطى استوار خواهد شد ؟
فروپاشى ابرقدرت شرق و شكست ايدئولوژى ماركسيسم - لنينيسم . با افول قدرت ، به ظاهر شكست ناپذير شوروى و كناره گيرى آن از رهبر بلوك شرق همراه بود و در نتيجه زمينه بسيار مناسبى براى ابرقدرت ديگر ؛ يعنى ايالات متحده امريكا به وجود آورد تا با استفاده از اين خلأ ، اقتدار بلامنازع خود را بر كل جهان بسط و گسترش دهد . لازم به ذكر است كه اگر چه نظريه پردازان ايالات متحده امريكا مدعى بودند كه فروپاشى بلوك شرق نه تنها ناتوانى ايدئولوژى ماركسيسم - لنينيسم را به اثبات مىرساند ، بلكه مبين توان مندى نظام سرمايه دارى مىباشد و نظام سرمايه دارى مبتنى بر ليبراليسم و دموكراسى از نوع غربى آن ، كه امريكا در رأس اين نظام قرار دارد ، حق دارد بر جهان بشريت سلطه و تفوق داشته باشد ، به طورى كه بنا به ادعاى فوكوياما اين تفوق تا پايان تاريخ ادامه خواهد داشت . لكن نگرانى ناشى از پايان رفتن دوران جنگ سرد و متلاشى شدن بلوك شرق كه مىتوانست خطر جدى كنار گذاردن ابرقدرت ديگر را از رهبرى دنياى غرب در پى داشته باشد، سياست مداران و زمامداران امريكا را ناگزير ساخت كه با اتخاذ سياستى جديد و نوعى چاره انديشى ، تلاش لازم را براى حفظ و تداوم رهبرى دنياى غرب و سلطه بر كل جهان ، به عمل آورند .
بعضى از نظريه پردازان امريكايى ، پايان جنگ سرد را زمينهى مناسبى براى القاى اين انديشه مىدانستند كه نظم و صلح جهانى حضور و استقرار قدرت مسلطى را ايجاب مىكند كه با تكيه بر منابع مادى و قدرت مطلقه خود ، قادر به تأمين و تضمين امنيت و رفاه عمومى باشد . متعاقب آن انديشه پردازان امريكايى ، دكترين جديدى تحت عنوان « نظم نوين جهانى » عرضه كردند . دكترين مزبور بر اين پايه استوار بود كه ايالات متحده امريكا ، يعنى تنها ابرقدرت باقى مانده از دوران جنگ سرد ، براى اعمال نفوذ مؤثر خود در جهان ، كماكان نيازمند حفظ ميزان قابل توجهى از نيروى نظامى خويش در سطح جهان مىباشد . نظريه مزبور مورد توجه تعدادى از متفكرين سياست بين الملل در دانشگاههاى امريكا قرار گرفت و آنان را به توجيه و دفاع از آن مشغول داشت .
در حالى كه شرط تداوم و استحكام نظم جديد مىتوانست بر پايه دو اصل اساسى استوار باشد :
اول آن كه دولت امريكا هم چنان توانايى و اقتدار رهبرى نظام جهانى را از نظر نظامى، اقتصادى ، سياسى و اجتماعى داشته باشد .
دوم اين كه اعضاى جامعه جهانى تبعيت از چنين نظمى را هم چنان پذيرا باشند و در مقابل خواستههاى امريكا تمكين نمايند و در صورت بروز تمرد و نافرمانى ، دولت متمرد و نافرمان را تنبيه نموده ، او را به جاى خود بنشانند .
بعد از فروپاشى نظام دو قطبى و طرح نظام تك قطبى ، انقلاب اسلامى همچنان موضع آشتى ناپذير خود را با نظامهاى ظالمانهاى كه دست پروردهى قدرتهاى بزرگ بودند ، حفظ كرد و به عنوان اولين « متمرد » و نافرمان در نظام تك قطبى شناخته شد و دولت امريكا تلاش خستگى ناپذيرى براى تنبيه اين « متمرد » نشان داد تا بتواند با تحكيم و تثبيت قانونمندى اين نظام جديد ، به سلطه بلامعارض خود بر جامعه جهانى عينيت بخشد. طرحهايى مانند طرح گين گريج ، داماتو و استراتژى مهار دو گانه5از جمله تلاشهاى امريكا براى تحت فشار گذاردن ايران به حساب مىآيد .
اين تلاشها عليه ايران نه تنها فايدهاى در جهت پذيرش و تثبيت نظام تك قطبى نداشت . بلكه مقاومت جمهورى اسلامى مشوق ساير كشورها در مخالفت با اين نظام ظالمانه مىگرديد و نهايتا موجب شكست زود هنگام آن شد . در واقع طرح نظريه برخورد تمدنها كه در سالهاى اخير مطرح گرديده است نه تنها اعلانى بر شكست زود هنگام نظام تك قطبى بود بلكه موجب انحراف افكار عمومى جهان و سرپوش گذاشتن بر واقعيت تضادى بود كه حضرت امام ( ره ) و انقلاب اسلامى افشاگر آن بودهاند ، يعنى تضاد ميان سلطه گران ، از يك طرف و ملتها از طرف ديگر و در يك كلام به طور خلاصه تضاد ميان مستكبرين و مستضعفين در همه جهان كه انقلاب اسلامى و حضرت امام ( ره ) به عنوان طرح اين نظريه و حامى و منادى و مستضعفين ، پرچم مبارزه را به دست گرفته ، بر عليه همه زورمداران جهانى قيام كردند .
استعمارگران به دست عمال سياسى خود كه بر مردم مسلط شدهاند ، نظام اقتصادى ظالمانهاى را تحميل كردهاند و بر اثر آن ، مردم به دو دسته تقسيم شدهاند : ظالم و مظلوم ...6
به عبارت ديگر انقلاب اسلامى نه تنها موجب پيروزى ملت ايران بر رژيم ستم شاهى گرديد ، بلكه آغازگر حركتى جهانى براى درهم شكستن نظامهاى زورمدارانه جهانى با تكيه بر بيدارى و قيام ملتهاى محروم و تحت ستم گرديد كه ذيلا به توضيح چابعد از فروپاشى نظام دو قطبى و طرح نظام تك قطبى ، انقلاب اسلامى همچنان موضع آشتى ناپذير خود را با نظامهاى ظالمانهاى كه دست پروردهى قدرتهاى بزرگ بودند ، حفظ كرد و به عنوان اولين « متمرد » و نافرمان در نظام تك قطبى شناخته شد و دولت امريكا تلاش خستگى ناپذيرى براى تنبيه اين « متمرد » نشان داد تا بتواند با تحكيم و تثبيت قانونمندى اين نظام جديد ، به سلطه بلامعارض خود بر جامعه جهانى عينيت بخشد. طرحهايى مانند طرح گين گريج ، داماتو و استراتژى مهار دو گانه5از جمله تلاشهاى امريكا براى تحت فشار گذاردن ايران به حساب مى آيد .
اين تلاشها عليه ايران نه تنها فايدهاى در جهت پذيرش و تثبيت نظام تك قطبى نداشت . بلكه مقاومت جمهورى اسلامى مشوق ساير كشورها در مخالفت با اين نظام ظالمانه مىگرديد و نهايتا موجب شكست زود هنگام آن شد . در واقع طرح نظريه برخورد تمدنها كه در سالهاى اخير مطرح گرديده است نه تنها اعلانى بر شكست زود هنگام نظام تك قطبى بود بلكه موجب انحراف افكار عمومى جهان و سرپوش گذاشتن بر واقعيت تضادى بود كه حضرت امام ( ره ) و انقلاب اسلامى افشاگر آن بودهاند ، يعنى تضاد ميان سلطه گران ، از يك طرف و ملتها از طرف ديگر و در يك كلام به طور خلاصه تضاد ميان مستكبرين و مستضعفين در همه جهان كه انقلاب اسلامى و حضرت امام ( ره ) به عنوان طرح اين نظريه و حامى و منادى و مستضعفين ، پرچم مبارزه را به دست گرفته ، بر عليه همه زورمداران جهانى قيام كردند . م خواهيم پرداخت :
1. برخلاف ماركسيستها كه معتقد به جبر تاريخ بوده و حاكميت طبقه كارگر را اجتناب ناپذير مىدانستند ، حضرت امام معتقد بودند كه تنها با بيدارى و آگاهى يافتن ملتهاى مستضعف به حقوق حقه خود و قيام عليه مستكبرين به پيروى خواهند رسيد . « مستضعفين بايد قيام كنند » . مستضعفين همه ممالك بايد حق خودشان را با مشت محكم بگيرند . « منتظر نباشند كه آنها حق آنها را بدهند . مستكبرين حق كسى را نخواهند داد » .8
2. در عين اين كه ايجاد آگاهى و قيام عملى مستضعفين براى تحقق حاكميت خود بر جهان ضرورى و اجتناب ناپذير است . با انقلاب اسلامى به عنوان يك انقلاب ايدئولوژيك و با جهان بينى خاص خود كه از مكتب اسلام سرچشمه گرفته است ، نه تنها در بعد ملى احياگر برنامهها و نظريات خاص اسلام براى حكومت و دولت مدارى است ، بلكه در بعد جهانى نيز با توجه به جهان شمولى مكتب اسلام افكار و نظرياتى خاص دارد و ارايه دهنده نظام جهانى ويژه خود مى باشد .
انقلاب اسلامى مانند هر انقلابى ، بنابر ماهيت برنامهها و اهداف خود ، مفاهيم ، واژهها و اصطلاحات خاص و ويژهاى را به ارمغان آورده است كه بعضى از آنها خود دنيايى از انديشههاى ناب هستند . از جمله اين واژهها و اصطلاحات نوين عناوينى چون مستضعفين ، مستكبرين ، جهان استكبارى و يا حاكميت مستضعفين را مىتوان نام برد. عوامل جغرافيايى فرهنگى و تقسيم بندىهاى دولت - ملت نمىتواند بيانگر مرزبندى ميان مستضعفين و مستكبرين باشد. بنابراين ، نظريهى برخورد تمدنها و يا برخورد فرهنگها و يا حتى قطب بندىهاى جهانى چيزى جز در راستاى تداوم سلطه مستكبرين و يا رقابت و تضاد ميان مستكبرين در تقسيم غنايم و استثمار و استضعفاف جوامع و ملتهاى مختلف نيست .11
5. برخلاف نظامهاى قبلى كه بر پايه انديشههاى سكولاريستى و اومانيستى شكل گرفته و مروج لذت گرايى ، و مصرف گرايى به عنوان يك زندگى خوب بودهاند ، اين نظام بر پايه بازگشت به دين و حاكميت خداوند قرار دارد و زندگى سعادتمندانه را در گرو پاىبندى هر چه بيشتر به تقوا ، نظم اخلاقى و باورهاى معنوى و الهى مىداند و فرهنگ بوالهوسى و ثروت اندوزى را كه شيوهى مستكبرين مىباشد به شدت طرد و نفى مىنمايد .
6. مسلمانان به طور اعم و ملت مسلمان ايران به طور اخص - كه توانستهاند بر استكبار غلبه پيدا كنند - به بركت بهرهمندى از مكتب اسلام نقش هدايت و رهبرى اين خيزش عظيم جهانى را بر عهده دارند . به عبارت ديگر گسترش و صدور انقلاب اسلامى به معناى تلاشى در جهت مبارزه جهانى با استكبار و حمايت از مستضعفين مىباشد .
به نظر مىرسد كه در قرن بيست و يكم بعد از گذر يك نظام چند قطبى ، جامعه جهانى وارد يك نظام جديد دو قطبى خواهد شد كه در يك قطب آن قدرتهاى مستكبر با همه امكانات نظامى و اقتصادى خود متمركز شده و در قطب ديگر ، ملتهاى مستضعف جهان به ويژه ملتهاى مستضعف جهان سوم به رهبرى مسلمانان بيدار و آگاه قيام كرده و مستكبرين را به زانو در خواهند آورد .
دولتهاى مستكبر اگر چه داراى تجهيزات و امكانات تسليحاتى ، نظامى و اقتصادى قابل توجهى بودهاند و خواهند بود ، ولى ناچار هستند در دو جبههى داخلى و خارجى وارد يك جنگ بىامان با تودههاى بيدار و آگاه گردند كه در آن شرايط همهى آن امكانات قادر به نجات زورمداران نخواهد بود .
انقلاب اسلامى در نظام چند قطبى كه در حال شكل گرفتن است ، نقش فعالى را بايد و مىتواند به عهده بگيرد . در بلوك بندى آينده در مقابل زياده خواهىهاى ايالات متحده امريكا علاوه بر بلوك در حال شكل گيرى اروپا ، بلوك قدرتمند ديگرى در غرب آسيا مركب از روسيه ، چين ، هند و جمهورى اسلامى در حال شكل گيرى است . اين چهار قدرت بزرگ به خاطر برخوردارى از منابع عظيم قدرت و نداشتن خواستهاى جاه طلبانه به خوبى مىتواند موجبات مقابله امريكا را فراهم نمايد . در اين بلوك بندى جمهورى اسلامى مىتواند به خاطر برخوردارى از اين ايدئولوژى پويا و قدرتمند ، موقعيت استراتژيك و منابع و ذخائر عظيم زيرزمينى ، تا آن زمان كه ملتها آگاهى لازم يافته و براى به دست گرفتن سرنوشت خود قيام كنند ، نقش مهمى را برعهده داشته باشد .
على رغم فشارهاى امريكا در مجموع و حداقل از نظر تجارى و اقتصادى ، روابط جمهورى اسلامى با اروپا ، در حال گسترش است و اين در شرايطى است كه سه بحران مهم ، روابط با اروپا با اختلالاتى مواجه كرد كه مهمترين آنها ماجراى فتواى حضرت امام ( ره ) عليه سلمان رشدى ، نويسنده كتاب آيات شيطانى بود .
اين فتوا آن چنان غوغايى در جهان غرب ايجاد كرد كه نه تنها موجب فراخوانى سفراى كشورهاى اروپايى از تهران گرديد ، بلكه نظم بين المللى ساخته دنياى غرب را به چالش كشيد . فتواى امام نشان داد كه مكتوب ساده يك رهبر اسلامى مىتواند از ديوارهاى امنيتى مستحكم غرب گذر كند و غرب را مجبور نمايد براى حراست از جان يك شهروند ، نيروهاى امنيتى فراوانى را براى سالهاى طولانى به كار گيرد و هنوز بعد از گذشت بيش از يك دهه و رحلت صادر كننده فتوا ، نتوانسته امنيت لازم را براى رشدى فراهم آورد .
معادلات جهانى و نظام بين المللى در حال تحول و دگرگونى است . امريكايىها بعد از شكست نظام تك قطبى و بىاعتبارى نظريه برخورد تمدنها ، نظريهى جهانى شدن و دهكده كوچك جهانى را مطرح مىكند كه در اين دهكده جهانى به كدخدايى امريكا ، همه نظامهاى سياسى ، اقتصادى و فرهنگى ديگر بايد از بين بروند و تحت الشعاع نظام سياسى اقتصادى و فرهنگى امريكا قرار گيرند و در واقع سلطه امريكا بر جهان براى هميشه تثبيت گردد . به گفته فوكوياما به پايان تاريخ خواهيم رسيد ! اگر چه روى نظريه جهانى شدن تبليغات فوق العادهاى راه انداختهاند و بسيارى از ملتهاى جهان سوم را در مقابل اين نظريه منفعل و مرعوب كردهاند ولى ترديدى وجود ندارد كه گسترش ارتباطات ميان ملتها لزوما به معناى تداوم سلطه غرب به ويژه امريكا نخواهد بود . اين در حالى است كه بر اساس وعده الهى و قرآنى حاكميت جهانى با مستضعفين و به رهبرى مهدى موعود خواهد بود .
پی نوشت ها:
1. صحيفهى نور ، ج 1 ، ص 105 .
2 . همان ، ج 12 ، ص 19.
3 . مائوتسه تونگ .
4 . امريكا .
5 . Dual Containment Policy
6 . امام خمينى ، ولايت فقيه ، ص 42 - 43.
7 . همان ، ج 11 ، ص 262.
8 . همان ، ص 259 .
9 . همان ، ج 15 ، 212 .
10 . امام خمينى ( ره ) در اين زمينه مىگويد :
بايد اين نهضت در تمام عالم ، نهضت مستضعف در مقابل مستكبر در تمام عالم گسترده شود . ايران مبدأ و نقطه اولى و الگويى براى همه ملتهاى مستضعف است . در تمام اقشار عالم ، مسلمين به پاخيزند ، بلكه مستضعفين به پا خيزند . وعده الهى مستضعفين را شامل است و مىفرمايد كه ما منت بر مستضعفين مىگذاريم كه آنها امام بشوند در دنيا و وارث باشند . امامت حق مستضعفين است . وراثت از مستضعفين است . مستكبرين غاصباند . مستكبرين بايد از ميدان خارج شوند .
هر دو ابرقدرت كمر به نابودى ملل مستضعف بستهاند و ما بايد از مستضعفين جهان پشتيبانى كنيم ، اسلام بين كشورهاى مسلمان و غير مسلمان فرقى قايل نمىباشد و پشتيبان تمام مستضعفين جهان است .
11 . شما بايد بدانيد ملتهاى ( جهان ) حتى آن ملتهايى كه الهى نيستند اينها همهشان جزء مستضعفان جهانى هستند و هميشه در تحت سلطه مستكبران بودهاند