برخورد وزیر کشور وقت با آقای منتظری و جریان مهدی هاشمی

چکیده: چون من با ایشان در زندان بودم و خودمانی بودم، گفتم: «آقای منتظری حالا یك فامیل شما را گرفتند، این خیلی بد است كه قائم مقام رهبری بیاید و در حكومتی كه متعلق به خود شماست، قهر كند و كنار بنشیند». ایشان عوض این كه استدلال كند و ما را قانع كند و یا بپذیرد گفت: «آخر شما شرایط من را درك نمی‌كنید، من زیر فشار داخل خانه هستم». این پاسخ برای من خیلی سنگین بود كه قائم مقام رهبری بگوید، من زیر فشار زن و بچه‌ هستم.
 




اولین انتخابات خبرگان
اولین انتخابات خبرگان رهبری را ـ كه بعدا جریان قائم‌مقامی آقای منتظری در آن جا مطرح شد ـ من انجام دادم. خدا عاقبت ما راهم به خیر كند، وقتی كه می‌خواستیم مقدمات انتخابات را فراهم كنیم، برای كسب اجازه به محضر حضرت امام رفتم نامه‌ای تقدیم كردم و امام هم موافقت خودشان را زیر آن نامه اعلام فرمودند. 1
چیزی كه برایم خیلی جالب بود، هوشیاری حضرت امام بود كه ما واقعا آن را نداشتیم. در این دیدار ایشان فرمودند: «اصلا برای قائم‌مقامی ایشان، زمینه‌ای هست؟» گفتم كه زمینه را شما باید فراهم كنید. ایشان فرمودند: «چطور؟» گفتم : «شما هنوز به آقای منتظری حجه‌الاسلام می‌گویید.»
فرمودند كه چه بگویم؟ گفتم: «برای این كه ایشان در جامعه جا بیفتد، آیت‌الله بگویید.» الان فكر می‌كنم كه چگونه رویمان شد، این طوری با امام چانه بزنیم.
حضرت امام خمینی خیلی دقیق، زرنگ و تیزبین بودند، فرمودند: «چون به ایشان حجه‌الاسلام می‌گفتم اگر الان یك دفعه آیت‌الله بگویم، تصنعی خواهد شد»؛ امام با زیركی، به این مسأله تن ندادند؛ به هر حال با اذن امام انتخابات انجام شد و بعدا هم خبرگان، ایشان را به قائم‌مقامی انتخاب كردند.
من روحیه‌ی آقای منتظری را خوب می‌شناختم. مدت كوتاهی كه در زندان قزل قلعه بودم،‌ ایشان هم در آن جا بود. مدتی هم استادم بودند و بخشی از مكاسب را پیش ایشان خواندم. الان ایشان می‌گوید كه رهبری نباید در بعضی امور دخالت كند، واقعا تعجب می‌كنم كه چطور وقتی خود او قائم‌مقام بود، در ریز مسائل كشور دخالت می‌كرد، چرا فلان جا فلانی را گرفتید؟ چرا آب به فلان جا بردید؟ چرا این سد را ساختید؟ در كارهای ریز بسیار دخالت می‌كرد. حال آن كه با بودن خود رهبر، قائم مقام كاره‌ای نبود؟ جالب این جاست كه او الان می‌گوید: «رهبر این اختیار را هم ندارد». واقعا شأن قائم مقامی و رهبری آینده را ملاحظه نمی‌كرد و گاهی هم شوخی‌های ناپسندی داشت.
 برخورد من با آقای منتظری
روزی در زمانی كه وزیر كشور بودم، با رییس شهربانی و تعدادی از مسوولین امنیتی به منزل آقای منتظری در قم رفتیم. وقتی خواستم وارد شوم فردی آمد كه مرا بازرسی بدنی كند او را رد كردم و به داخل حیاط حسینیه رفتم. یك در هم از حیاط به اندرون باز می‌شد. نزدیك در كه رسیدم، دیدم شیخی از داخل، با ابرو به محافظین اشاره كرد كه فلانی را بگردید. حالا من، وزیر كشور، یعنی مسؤول امنیت كشور بودم، اما وقتی دیدم كه او با ابرو اشاره كرد، شخصی هم جلو آمد تا مرا بازدید كند، او را كنار زدم و با عصبانیت و تندی، دفتر ایشان را ترك كردم. در آن لحظه، آقای منتظری داخل اطاق نشسته بود و مرا می‌دید. به عنوان اعتراض برگشتم و با ایشان هم ملاقات نكردم و هر چه در حیاط سعی كردند كه مرا برگردانند، قبول نكردم و گفتم یك مشت عمله را این جا جمع كردید و از این حرف‌ها.
هم بنا بود پس از این ملاقات به ملاقات آقای مشكینی بروم. با این برخورد، آن قدر عصبانی شدم كه مستقیم به تهران بازگشتم. پیش آقای هاشمی رفتم و گفتم: این چه مسخره‌بازی است؟! یك مشت آدم‌های عجیب و غریبی را جمع كردند، باید شأن افراد رعایت شود. آقای هاشمی به آقای منتظری زنگ زد و به این برخوردها اعتراض كرد. البته آقای منتظری عذرخواهی كرد و بار دیگری كه رفتم، ما را آشتی دادند. و او عذرخواهی كرد. او در یك سخنرانی ـ كه نیروی هوایی نزد ایشان رفته بود ـ به عنوان عذرخواهی همین موضوع را گفته بود.
یك بار هم مرحوم آقای «محمدباقر حكیم» با جمعی از افسران ارتش و تعدادی از مسؤولین اسرای جنگی مثل آقای «نظران»، خدمت ایشان رسیده بودند. من و آقای «زرگر» به عنوان مسؤول مبارزه با مواد مخدر، خدمت ایشان رفتیم. افسرانی كه به دیدن قائم مقام رهبری آمده بودند، خیلی مؤدب سلسله مراتب را رعایت می‌كردند، چون ایشان جانشین فرماندهی كل قوا بود.
آقای حكیم طبق معمول در ابتدا عربی صحبت می‌كرد، مگر این كه به ایشان گفته می‌شد كه فارسی صحبت كنند. ایشان شروع كرد به عربی حرف زدن و یك دفعه آقای منتظری گفتند: «فارسی حرف بزن». البته این خیلی مهم نبود، بلكه گفتند: مرحوم والد تو، فارسی بلد بود ـ و با این جمله ادامه داد: « الولد الچموش یشبه بالابوش». ایشان جانشین فرمانده كل قوا بود و جلوی آن همه افسر، آقای حكیم را با چنین اعتبار و شخصیتی» این گونه خطاب كرد.
وقتی این جمله را گفت، بسیار شرمنده شدم و با خودم گفتم: «عجب قائم مقامی داریم، مملكت دست این بیفتد چه می‌شود!» امام از اول این مسائل را می‌دید، تا این كه قضیه‌ی مهدی هاشمی پیش آمد.
 ماجرای مهدی هاشمی
من نسبت به پرونده‌ی مهدی هاشمی، واقعا حساسیت داشتم. زمانی كه فرمان 8 ماده‌ای امام صادر شد، گفتم اگر راست می‌گویید پرونده‌ی سید مهدی هاشمی را بیاورید. من می‌دانستم این ها چه كاره هستند و زمانی كه بحث ایشان از سوی حضرت امام مطرح شد و ایشان را گرفتند، آقای منتظری به عنوان اعتراض، درس خود را تعطیل كرد. این رفتار ایشان خیلی به حضرت امام (رحمه‌الله علیه) برخورد؛ زیرا ایشان كار بی‌ربطی انجام داد. كسی تخلف كرده و دستگیر شده است حال اگر فامیل تو هم باشد، نباید فرقی داشته باشد و این گونه برخورد كنی.
زمانی یكی از پسران آیت‌الله مشكینی را گرفتند، ایشان اعلام كرد كه هیچ فرقی نباید بین افراد باشد، هر كس تخلف كرد باید با او برخورد شود و تشكر هم كردند، ولی ایشان به عنوان قائم مقام رهبری نسبت به برخورد با یكی از وابستگانش به عنوان اعتراض درس را تعطیل كرد. من همیشه موقعی كه مشكلی به وجود می‌آمد، در پی حل آن بودم، لذا نزد اعضای جامعه‌ی مدرسین رفتم تا قضیه را به نحوی حل كنم. البته آقایان علما و جامعه‌ی مدرسین نیز به من لطف داشتند والا من از نظر سن و سال، ‌نسبت به آقایان علما، كوچك‌تر بودم، منتهی خدا لطف كرد و محاسن ما زود سفید شد و این جوری شد ریش سفیدی كردیم.
پس از مذاكراتی كه به عمل آمد، به اتفاق آقای «جوادی آملی» و آقای «یزدی» از طرف جامعه‌ی مدرسین انتخاب شدیم و نزد آقای منتظری رفتیم. البته آقای جوادی آملی، خیلی متین و سنگین صحبت كرد و آقای یزدی هم طبق معمول خیلی بلند و صریح و رشید حرف‌های خود را زد. نوبت كه به من رسید، چون من با ایشان در زندان بودم و خودمانی بودم، گفتم: «آقای منتظری حالا یك فامیل شما را گرفتند، این خیلی بد است كه قائم مقام رهبری بیاید و در حكومتی كه متعلق به خود شماست، قهر كند و كنار بنشیند». ایشان عوض این كه استدلال كند و ما را قانع كند و یا بپذیرد گفت: «آخر شما شرایط من را درك نمی‌كنید، من زیر فشار داخل خانه هستم». این پاسخ برای من خیلی سنگین بود كه قائم مقام رهبری بگوید، من زیر فشار زن و بچه‌ هستم.
گفتم‌: واقعا این زیبنده‌ی آقای منتظری است؟ در حكومت كه نمی‌شود زیر فشار عروس و دختر و داماد بود. خدا شاهد است كه این عین عبارت ایشان است. او گفت: «من زیر فشار داخل خانه هستم». خیلی مأیوسانه بیرون آمدیم. به آقایان گفتم: «واقع كسی كه قائم مقام رهبری است، می‌تواند بگوید من زیر فشار زن و بچه هستم. این از یك فرد عادی پذیرفتنی نیست تا از یك قائم مقام. این رفتار او در واقع اعتراض به امام است». ادامه‌ی ماجرا را آقای ری‌شهری تعقیب كردند. ایشان مستقیما از امام دستور می‌گرفتند و می‌رفتند به تدریج مكاتبه بین امام و آقای منتظری شروع شد. امام گاهی تعبیرهای تندی به ایشان می‌فرمود. یك بار فرمود كه در دنیای خارج، وقتی كه می‌خواهند حرف بزنند در ابتدا مشاورین نظر می‌دهند، سپس خودشان دو تا جمله حرف می‌زنند. شما همین طوری حرف می‌زنید. خیلی عجیب بود، مكاتبات ادامه پیدا كرد تا در نهایت به نامه‌ی 6/1/1368 رسید.
 پانوشت

1- بسم‌آلله الرحمن الرحیم
محضر مقدس رهبر عالی قدر و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی ـ مدظله عالی
احتراما معروض می‌دارد در اجرای ماده‌ی دوازده آیین‌نامه‌ی اجرای قانون انتخابات مجلس خبرگان، موضوع اصول پنجم و یك صد و هفتم، یك صد و هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، وزارت كشور موظف است كه پس از وصول دستور مقام رهبری مبنی بر انجام انتخابات مجلس خبرگان، حداكثر ظرف ده روز مراتب و تاریخ شروع ثبت نام داوطلبان را با استفاده از وسایل ارتباط جمعی به اطلاع امت شهید‌پرور ایران برساند. مستدعی است در صورت اقتضای رأی عالی، معروفه‌ی تقدیمی را به امر مبارك مبنی بر شروع انتخابات فرمایید.
بسمه‌ تعالی
موافقت می‌شود، ان‌شاءالله تعالی مبارك است. روح‌الله الموسوی خمینی
(صحیفه‌ی امام ـ ج هفدهم ، ص 64)
بخش های دیگری از این کتاب:
تشکیل کارگزاران، محاکمه کرباسچی و استیضاح عبدالله نوری و مهاجرانی به روایت ناطق نوری
ناطق نوری، انتخاب مجدد میرحسین موسوی به نخست وزیری و ماجرای 99 نفر
ناطق نوری و ارتحال حضرت امام
بخش هایی از فعالیت ناطق نوری در بازرسی رهبری
روایت ناطق نوری از تعطیلی روزنامه سلام و ماجرای كوی دانشگاه